جعل و تحریف در روایات اسباب نزول

از مسائل جدي واساس مبحث اسباب نزول، مقوله جعل وتحريف در روايات واحاديث اسباب نزول است. گرچه تشخيص احاديث وروايات مستند و صحيح از مرسل وسقيم، بحثي گسترده، درازدامن و پراهميت را درطول تاريخ حديث داشته و دارد، اما اهميت اين مقوله در روايات مربوط به تفسير قرآن، به ويژه احاديث مرتبط به اسباب نزول بيشتر است،

زيرا اين گونه احاديث، تنها از حکم عملي و يا اخلاقي محض سخن نمي‌گويند، بلکه نوع نگاه به کتاب الهي را تبيين و ترسيم مي‌کنند ودر نتيجه اين گونه روايات، مي‌تواند ما را به درک کلام حقّ نزديک و يا از آن دور سازد. براساس ضرورت فوق، اساسي مي‌نمايد که با بحث جعل و تحريف، در مورد روايات اسباب نزول، با تأمل و تعمّق بيشتر نگريسته شود و اين امر مهم، از زواياي گوناگون مورد تأمل وبررسي قرار گيرد، از جمله اين که: آيا جعل و تحريف در روايات اسباب نزول صورت گرفته است يا نه؟ واگر صورت گرفته است در چه زمان و زمينه‌ها و با کدام عوامل وانگيزه‌ها بوده است؟ آثار و پيامدهاي آن در مسائل اعتقادي و اجتماعي و فرهنگي چيست؟ و با کدام معيارها و موازين مي‌توان جعل وتحريف را تشخيص داد؟ و سرانجام نمونه‌هاي آن کدام است؟ اينها مسائل شايان تأمل و تحقيق در قلمرو اسباب نزول است و انتظار مي‌رود که در پرتو بررسي اين مسائل، جايگاه صحيح اسباب نزول ونقش آن در تفسير وفقه وساير علوم اسلامي مشخص گردد واز افراط و تفريط در استفاده از آن پرهيز شود.

 

مفهوم جعل وتحريف در اسباب نزول

1. جعل در اسباب نزول، عبارت است از نسبت دادن آيه يا آياتي از قرآن کريم به شخص يا جرياني، که نقشي در نزول آن نداشته‌اند و به تعبير ديگر، ايجاد ارتباط بين آيات وجريانها يا اشخاصي که هيچ پيوندي بين آنها نبوده است.

2. تحريف در اسباب نزول، گونه‌اي تغيير و ايجاد دگرگوني در مورد واقعه يا شخصي است که منشأ نزول آيه‌اي از آيات شده است. حال فرقي نمي‌کند که اين تبديل و دگرگوني، درنفس حادثه باشد يا در جوانب مربوط به آن؛ مثلاً ممکن است برخي از کلمات روشن و پيامدار از متن روايتي حذف شود و واژه مجمل و مبهم به جاي آن گذاشته شود، تا نتايج بايسته از روايت دريافت نگردد؛ مانند تغييرهايي که در برخي از روايات مربوط به آيه «انذار عشيره» صورت گرفته است، تا پيام سياسي آن بي رنگ شود.

 

عيارها و موازين تشخيص جعل و تحريف

از آن جا که مسائل مربوط به اسباب نزول در قالب روايات واخبار ثبت گرديده و به ما رسيده‌ است، طبيعي مي‌نمايد که معيارهاي تشخيص صحّت و سقم اين گونه روايات و نقلها، همان موازيني باشد که دانشمندان حديث شناس در تشخيص درستي و نادرستي ساير روايات تعيين کرده و به کار گرفته‌اند. بنابراين، براي تشخيص سلامت يا جعل و تحريف روايات اسباب نزول مي‌بايست از معيارهاي حديث شناسي استفاده کرد، اگر چه درکنار آن از ملاکهاي ديگري نيز مي‌توان کمک گرفت و تأييد يافت.

ملاکهاي عام تشخيص سلامت و يا آسيب ديدگي و نادرستي يک حديث را اين چنين ياد کرده اند:

1. عقل: همان گونه که عقل در مباحث کلامي و اعتقادي و نيز فقهي، حجيت و نقش تعيين کننده دارد، در زمينه شناخت درستي و نادرستي روايات اسباب نزول نيز معتبر است. بنابراين، اگر در روايتي از روايات اسباب نزول، نکته‌اي خلاف عقل ديده شود، آن روايت نمي‌تواند مورد قبول و پذيرش قرار گيرد، مگر اين که راهي براي توجيه آن و خارج شدن آن از تعارض با حکم عقل پيدا کنيم.

2. قرآن : ارزش قرآن در تعين اعتبار وحجيت روايات به حکم مصونيت آن از تحريف و به حکم رواياتي که عرضه هر نقل ديني را برقرآن ضروري دانسته است، مورد اتفاق همه مسلمانان است. اما اين نکته شايان ياد است که آيات قرآن گاهي به لحاظ متن و محتواي آن، معيار سنجش روايات قرار مي‌گيرد و گاهي از جهت سياق پيوسته آن. ممکن است يک روايت با متن آيه منافاتي نداشته باشد، اما با سياق آيات مربوط به آن سازگار نباشد. نمونه اين گونه موارد را در روايات ناظر به «ابوطالب» مي‌توان جست. اين روايات، آيه‌اي را از ارتباط با قبل و بعد از آن که راجع به کافران است جدا مي‌کند و بر ابوطالب تطبيق مي‌سازد وچنين مي‌نماياند که مصداق آيه ابوطالب است، درحالي که اگر مجموع آيات که ارتباطي با هم دارند مورد توجه قرار گيرند، نادرستي روايات مذکور آشکار مي‌گردد. نمونه ديگر اين روايات را ذيل آيه: « ونزعنا ما في صدورهم من غلّ...» 1 که راجع به خلفا وارد شده است، مي‌توان مشاهده کرد. در اين روايات، آيات مربوط به بهشت و بهشتيان برخلفا منطبق گرديده است، درحالي که سياق آيات با آن سازگار است. تحقيق مبسوط درباره اين گونه روايات در ادامه نوشتار خواهد آمد.

3. اجماع: اتفاق دانشوران، چه در مذاهب اهل سنت وچه در مذهب شيعه، نسبت به مجعول و محرّف بودن يک روايت، يا بخشي از روايات، يکي ديگر از دلايل بي اعتباري و عدم حجيت آن روايات شمرده مي‌شود. بديهي است که مقصود از اجماع دراين بخش، مفهوم اصول آن نيست تا بحث از حجيت وعدم حجيّت آن مطرح گردد، بلکه منظور، توافق صاحب نظران بر بطلان يک روايت است، به گونه‌اي که موجب اطمينان شود.

4. ضعف سندي: وجود افراد متّهم يا مشکوک در طريق روايت، باعث ضعف سندي آن روايت شده، آن را از اعتبار لازم ساقط مي‌کند.

5. قراين معنوي: تناقص هاي موجود در جملات يک روايت يا تناقص هاي يک روايت با روايات صحيح که زمينه مشترک دارند، دليل موجهّي براي اعراض از آن روايت خواهد بود. در همين نوشتار، به نمونه‌هاي مکرّري در اين مورد، اشاره خواهد شد.

 

ملاکهاي مخصوص به اسباب نزول

درکنار اين معيارها و موازين، به دو ملاک ديگر نيز مي‌توان اشاره کرد که در خصوص روايات اسباب نزول نقش موثّر دارد:

الف. واقعيتهاي تاريخي

روايات اسباب نزول در يک تقسيم بندي کلي، بخشي از روايات تاريخي به حساب مي‌آيد و روايات تاريخي در مقايسه با روايات فقهي، اين مزيّت را دارد که از واقعيتهاي مسلّم تاريخي نيز مي‌توان براي ارزيابي صحّت و سقم آن استفاده کرد. در بخش ارائه نمونه ها خواهيم ديد که برخي روايتهاي اسباب نزول، دچار ناسازگاري با نقلهاي مسلّم و قطعي تاريخي هستند.

ب. هماهنگي با جريانهاي حاکم و سلطه ها

بخش عظيمي از روايات، به گواهي تاريخ، مجعول و محرّف وساخته و پرداخته اشخاص وجريانهاي زور مدار و در جهت تأمين اهداف آنان بوده است. از آن جا که موضوع نزول آيه در مورد يک شخص يا جريان، اهميّت زيادي در ارج نهادن يا افشاي چهره آن شخص و يا جريان، داشته و در نتيجه داراي پيامدهاي سياسي و اجتماعي بوده است، روايات مربوط به او ا‌ز دستبرد مصون نمانده و مورد جعل و تحريف قراگرفته است. بنابراين، اگر در مجموعه روايات اسباب نزول به رواياتي برخورديم که با اهداف و اميان سلطه گران و يا جريانهاي فکري انحرافي مسلّط هماهنگ است، مي‌يابد آنها را به عنوان روايات مجعول شناخت و از اعتماد کردن برآنها در تعيين سبب نزول يک آيه پرهيز کرد2

 

آغاز جعل و تحريف در اسباب نزول

آغاز جعل و تحريف در اسباب نزول از چه زماني آغاز شده، نکته‌اي است که نمي‌توان به طور قطع از آن سخن گفت، زيرا مدارک موجود، دليلي قطعي و يا قرايني حتمي در اين باره ارائه نمي‌کنند، ولي اين احتمال که جعل و تحريف در اسباب نزول همزمان با حرکت جعل و تحريف در احاديث پيامبر(ص) شروع شده باشد، احتمال دور از واقعيت به نظر نمي‌رسد، چه اين که از برخي روايات استفاده مي‌شود جريان تحريفگري نقلها واحاديث در زمان پيامبر(ص) ، عليه آن حضرت به کار افتاد و آن گرامي، بشدّت عليه اين جريان موضع گرفته است3

البته ممکن است گفته شود که جعل در اسباب نزول نمي‌تواند از آن زمان آغاز شده باشد، زيرا زمان حضور پيامبر اکرم(ص) ، زمان وحي بوده و در زمان وحي و نزول آيات به واسطه حضور ذهن مردم نسبت به اسباب و موارد نزول آيه، زمينه جعل ويا تحريف وجود نداشته است، چه اين که تحريف، همواره در غياب يک حقيقت از اذهان، صورت‌پذير است. علاوه براين، بسياري از جعل و تحريفها در اسباب نزول ناشي از انگيزه هاي سياسي و گروهي بوده و اين انگيزه‌ها پس از رحلت پيامبر(ص) رخ نموده و قبل از وفات پيامبر(ص) زمينه اين جعل و تحريفها نبوده است.

در پاسخ اين پندار بايستي گفت که هر چند بسياري از انگيزه‌ها و زمينه‌هاي جعل و تحريف در اسباب نزول پس از رحلت پيامبر(ص) و رخ نمودن مسائل سياسي و قبيله‌اي پديدآمده است و هرچند با حضور پيامبر(ص) و با وجود نزديک بودن عصر نزول، کار جعل و تغيير در اسباب نزول کارآساني نبوده‌ است، ولي اين همه، دليلي قطعي بر انکار وجود دستهاي تحريفگر، حتي درعصر نزول، نيست؛ چه اين که پيامبر(ص) خود در ميان مردم حضور داشت و دسيسه گران و منافقان و دشمنان، سخناني را به دروغ، به آن حضرت نسبت مي‌دادند، تا آن جا که پيامبر(ص) برآشفت و رسماً پرده از وجود اين جريان تحريفگر و دروغ پرداز برداشت. بلي انکار نمي‌توان کرد که جريان تحريفگري به گونه گسترده‌تر پس از رحلت رسول خدا(ص) و پيدايش بحران سياسي ـ اجتماعي در جامعه اسلامي، وارد ميدان شده است.

 

اهداف تحريف گران، از تحريف اسباب نزول

اهدافي که درجعل وتحريف اسباب نزول تعقيب شده و انگيزه‌هايي که درآن مؤثر بوده، همان اهداف و انگيزه‌هايي است که در جعل اسباب نزول پررنگ‌تر از ساير اهداف و انگيزه‌ها مي‌نمايد! و اين نکته‌اي است که با مطالعه نمونه‌ها به دست مي‌آيد. همگوني ميان دو موضوع (اسباب نزول واحاديث نبوي) مي‌طلبد که نخست مروري اجمالي و گذرا به اهداف و انگيزه‌هاي جعل و تحريف در احاديث داشته باشيم، تا در پرتو آن به اهداف و انگيزه‌هاي جعل و تحريف در اسباب نزول، که موجي از جريان جعل و تحريف در تاريخ اسلام است، پي ببريم. مهمترين انگيزه‌هاي جعل و تحريف دراحاديث را مي‌توان در محورهاي زير خلاصه کرد:

1.انگيزه‌هاي سياسي

اهداف واغراض سياسي که در پس ماجراي جعل و تحريف احاديث وجود داشته است عبارتنداز :

الف. توجيه خلاقيت و حکومت

با توجه به جريان تنش آفرين شکل گيري خلافت در صدر اسلام و تفاوت اساسي ديدگاهها در باره آن، دستگاه حاکمه و مدافعان آن، به گونه‌ طبيعي نيازمند تحکيم پايه‌هاي مشروعيت و اقتدار خود بودند و درآن روزگار که هر امر مشروعي مي‌بايست به سنت پيامبر(ص) يا قرآن مستند باشد، آنان مي‌بايست دلايلي از روايات پيامبر، يا آنچه مربوط به قرآن مي‌شود، ارائه دهند تا مخالفان را مغلوب و توده ها را به پذيرش حکومت متقاعد سازند. البته شايان يادآوري آست که دراين جا دو نظريه متفاوت وجود دارد؛ يعني کساني که امروز آن خلافت و حکومت را صددرصد اسلامي و بحق مي‌دانند؛ قهراً به خود اجازه نمي‌دهند که سخن و احتمال فوق را بپذيرند وکساني که آن حکومت را قبول ندارند، بي تأمل سخن فوق را مي‌پذيرند!

ولي ما در مقام تحقيق، سعي داريم تا پيش داوريها را کنار زده و به واقعيت بينديشم. از اين رو، در امکان جعل حديث براي تحکيم پايه خلافت، از جريانهاي عمومي حاکم بر جوامع و توده‌هاي بشري کمک مي‌گيريم. تجربه و تاريخ نشان داده‌است که انسانها، چه مذهبي و چه غيرمذهبي، در توجيه کارهاي خود سعي مي‌کنند دستاويزي، بحق يا به هر حال ساکت کننده خصم، جست وجو کنند. از اين رو، روي آوري برخي عناصر درصدر اسلام براي توجيه روند خلافت، امري دور از ذهن نمي‌نمايد. اگر عمربن خطّاب پس از رحلت ييامبر(ص) ، شمشير به دست مي‌گيرد و براي جلوگيري از ارتداد مردم مي‌گويد هرکس بگويد، پيامبر مرده است، با اين شمشير او را مي‌کشم 4 و در تصّور خويش با اين روش مي‌خواهد جلوي انحراف مردم را بگيرد!

هيچ دليلي ندارد که افرادي همچون وي براي تحکيم خلافت و به گمان خويش، براي حفظ قدرت و يا وحدت سياسي و اقتدار اجتماعي مسلمانان، حديثي را به مصلحت، جعل نکنند. نمونه بارز اين احاديث، رواياتي است که مي‌گويد اطاعت ازحاکمان، به طور مطلق (حتي اگر فاسق و فاجر باشند)، واجب است و قيام عليه آنان حرام! يا احاديثي که توجيه گر رفتار و بدعتهاي برجاي مانده از خلفاي پيشين، يا خلق شده توسّط دستگاه حاکمه معاويه است؛ چونان احاديث تحريم متعه توسّط پيامبر(ص) ... .

ب. فضليت‌ سازي ومنقبت‌پردازي براي خلفا و صحابه

يکي از محورهاي عمده‌اي که تعداد زيادي از روايات مجعول را به خود اختصاص داده است، فضليت تراشي براي خلفا و حکّام است. بسياري از فضائل و مناقب که اينکه در روايات اهل سنّت به عنوان واقعيتهاي مسلّم، به صحابه و خلفا نسبت داده مي‌شود، نتيجه يک سلسله روايات مجعول است که دستگاه معاويه براي مقابله با مناقب وارزشهاي اهل بيت(ع) ، ساخته وپرداخته است. اين حقيقتي است که بعضي از نويسندگان اهل سنت صراحتاً به ان اعتراف کرده‌اند. ابن ابي الحديد، فرمان معاويه به کارگزاران وعاملانش را، راجع به جعل روايت در فضايل خلفا صحابه، به منظور مقابله با مناقب علي(ع) و اهل بيت(ع) ، به صورت مفصّل نقل مي‌کند5. از اين متن تاريخي و نظاير آن برمي‌آيد که ايجاد شخصيّت و قداست براي خلفا و صحابه از طريق جعل حديث، فصل مهّمي ازتلاشهاي حکومت معاويه را تشکيل مي‌داده‌است6

ج. بدنام کردن بني هاشم واهل بيت(علیهم السلام)

کينه وعداوت برخي قبايل نسبت به بني هاشم، که برخاسته از تعصبات قبيله‌اي بود، از ابتداي بعثت پيامبر اکرم(ص) به شکلهاي مختلف بروز مي‌کرد. گاهي به صورت مقابله با دعوت توحيدي پيامبر و زماني با سرپيچي از رهنمودهاي پيامبر(ص) راجع به اهل بيت(ع) . وازجمله، داستان سقيفه وکنار زدن خاندان رسالت از خلافت به گواهي عمر از نمونه‌هاي آن است7. با روي کار آمدن معاويه، اظهار کينه و عداوت نسبت به بني هاشم به اوج خود رسيد. لعن علي(ع) برفراز منبرهاي اموي، قتل و آزار شيعيان در شهرهاي تحت نفوذ امويان و کتمان فضايل اهل بيت(ع) ، نمونه‌هاي بارز آن است.

اين کينه ورزي عليه بني هاشم و بخصوص علي بن ابي طالب، با جعل روايت عليه آن حضرت عملي گرديد! و کار به جايي رسيد که دستهاي آلوده وانديشه هاي بيمار حتّي قلمرو قداست پيامبر(ص) را مورد هجوم قرار دادند و با جعل رواياتي که او را تابع هوي وهوس وگرفتار ضعفهاي روحي و اخلاقي معرّفي مي‌کرد، انگيزه‌هاي خائنانه خود را پي گرفتند؛ مثلاً گفتند: هرگاه پيامبر(ص) از کسي ناراحت مي‌شد، براو خشم مي‌گرفت و لعن مي‌کرد ولي سپس از خدا مي‌خواست که لعنهايش را به رحمت و مسرت، مبدّل سازد! از ديگر تحريفها و دروغهاي اين جريان، استناد دادن آيات سرزنش آميز به پيامبر(ص) است. گفت وگوي معاويه و مغيره بن شعبه درباره بني هاشم، که ابن ابي الحديد آن را نقل مي‌کند، قابل تأمل است.

در اين داستان، عمق کينه وحسادت بني اميه نسبت به بني هاشم وحتّي شخص پيامبر اکرم(ص) کاملاً مشهود است8. اين انگيزه‌هاي سه گانه سياسي، نقش بسيار زيادي در پديد آمدن روايات مجعول در زمينه‌هاي مختلف و از جمله اسباب نزول، بازي کرده‌است، به گونه‌اي که شايد بتوان گفت بيشتر روايات مجعول و يا تحريف شده، زاييده يکي از اين انگيزه‌هاست، و اگر درباره همه روايات جعل شده اين سخن تطبيق نکند، دست کم نسبت به روايات اسباب نزول صحيح است ونمونه هايي که بعداً مي‌آوريم، گواه درستي اين ادّعاست.

2. انگيزه‌هاي مذهبي

در جريان جعل و تحريف احاديث، اختلافات فکري و مذهبي مسلمانان نيز نقش مهمي داشته است. تفاوت ديدگاهها درمسائل کلامي و فقهي، گاه پيروان يک فرقه راوا مي‌داشت تا به وسيله جعل حديث به تأييد و تثبيت معتقدات خود بپردازند، تا آن جا که پيروان هر خط فکر وعقيده‌اي احاديثي را جعل مي‌کردند و مدّعي مي‌شدند که پيامبر(ص) مذهب آنان را با نام ونشان تأييد کرده‌است9.

3. دنيا طلبي

يکي ديگر از انگيزه‌هاي جعل و تحريف احاديث، دنياطلبي ورفاه جويي بود. اين انگيزه در چهره‌هاي مختلفي خودنمايي مي‌کرد، گاهي به صورت تقرّب به دستگاه حاکمه و کسب موقعيّت10، گاهي به شکل اندوختن ثروت و جمع اموال، وگاهي هم به صورت مشروعيت بخشيدن به گفتار و کردار خويش.

4. دوستي هاي جاهلانه و دشمني هاي مرموزانه

در بررسي علل و عوامل جعل وتحريف احاديث، به دو جريان ديگر برمي‌خوريم که هريک با انگيزه‌اي مغاير و متضاد با ديگري، به جعل و تحريف حديث دست زده اند. يکي از آن دو، متصّوفه و افراد زاهد مسلک بوده‌اند که به منظور ترغيب وتشويق مردم به آخرت و کارهاي نيک، به خيال خدمت به اسلام، سخناني را جعل کرده به اسلام نسبت مي‌داده‌اند و ديگري، دين ناباوران و اسلام ستيزاني بوده‌اند که گاه در پوشش اسلام و زماني بي پرده ، دست به هرکاري مي‌زده‌اند. از جمله اقدامهاي آنان، جعل و تحريف حديث يا وارد کردن اسرائيليات در حوزه معارف اسلامي بوده‌است. سيف، ابن ابي العوجاء و کعب الاحبار، از افراد سرشناس اين طيفند.

ابن اثير در تاريخش مي‌نويسد: « وقتي که مي‌خواستند ابن ابي العوجاء را بکشند، گفت : من چهار هزار حديث جعل کرده‌ام و درميان احاديث شما پراکنده‌ام. 11» شهرت کعب الاحبار ووهب بن منبه و افرادي از اين قبيل در وارد کردن اسرائيليات، در حوزه تفسير و مفاهيم قرآن، نياز به ذکر ندارد12. در بخش اسباب نزول، رواياتي چون افسانه غرانيق وازدواج پيامبر با زينت، به وسيله همين جريان جعل شده، تا با لکه دار کردن قداست پيامبر اکرم(ص) ، به اهدافشان دست يابند.

  • 1. اعراف/۴۳
  • 2. حث تفضیلی درباره ملاکهای اعتبار وبی اعتباری روایات و نقلها را باید درکتابهای رجال و علم الحدیث جستجوکرد؛ ازآن جمله :صبحی صالح، علوم الحدیث/ ۲۸۲؛ احمد محمد علی داود، علوم القرآن والحدیث/ ۲۳۹؛ زین العابدین قربانی، علم الحدیث/ ۷۶؛ دکتر یوسف خلیف، دراسات فی القرآن والحدیث/۶۳.
  • 3. درحدیث معروفی که از طریق شیعه وسنی نقل گردیده است پیامبر اکرم (ص) فرمود: « یا ایها الناس قد کثرت علّی الکذّابه فمن کذب علّی متعمداً فلیتبوء مقعده من النار» (کلینی ، اصول کافی، ۱/۶۲. از این حدیث استفاده می‌شود که جعل حدیث در زمان حیات آن حضرت به وسیله معاندان، وجود داشته است، به گونه ای که پیامبر مجبور می‌شود چنین اخطاری رابکند. پس این که بعضی از نویسندگان اهل سنت ( صبحی صالح ، علوم الحدیث/۲۸۷ و اثر التطور الفکری فی العصر العباسی/۱۰۹) زمان آغاز جعل حدیث را دوران پس از قتل عثمان و به سال ۴۱هجری دانسته‌اند، سخنی دوراز تحقیق وتأمل است. قراین دیگری نیز وجود دارد که پیشینه جعل حدیث را دورتر از سالهای ۴۱هجری می‌داند. به عنوان نمونه برخورد خلیفه دوم با ابوهریره و کعب الاحبار راجع به کثرت روایت آنان ازپیامبر که نشانده دروغ برآن حضرت بود و انکار بعضی از روایات ابو هریره توسط عایشه، همه نشان می‌دهد که درزمان خلیفه دوم نیز حرکت جعل وتحریف وجود داشته و شدّت نیز یافته است. الموضوعات فی الاثار و الأخبار /۹۷.
  • 4. شرح ابن ابی الحدید، ۱/۱۷۸.
  • 5. همان، ۱۱/۴۴
  • 6. علامه امینی ، الغدیر، ۵/۲۹۷
  • 7. برای اطلاع بیشتر از داستان گفتگوی عمر با ابن عباس ، ر.ک: تاریخ طبری، ( داراکتب الاسلامیّه ) ، ۲/۵۷۷، حوادث سال ۲۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۲/۴۵۸.
  • 8. نهح البلاغه ابن ابی الحدید، ۴/۴۳
  • 9. علامه امینی، الغدیر ،۵/۲۷۷
  • 10. داستان جعل حدیث برای توجیه کبوتر بازی مهدی عباسی توسط غیاث بن ابراهیم نخعی کوفی.به نقل از: صبحی صالح، علوم الحدیث/۲۸۷.
  • 11. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۵/۲۰۷، حوادث سال ۱۵۵.
  • 12. دکتر محمد حسین ذهبی، التفسیر والمفسرون، ۱/۱۸۳.
منابع: 

فصلنامه پژوهشهای قرآنی، مجله شماره 1 ویژه اسباب نزول بهار 1374