تحليلي بر سوگندهاي قرآن

چکیده:

نویسنده در آغاز به تعریف «قسم» از دیدگاه ادیبان، مفسّران و حقوق‏دانان پرداخته، سپس انواع سوگندهاى قرآن را مورد بحث قرار داده است.

در این راستا نخست سوگندهاى قرآن را به دو دسته تقسیم مى‏کند:

۱- سوگندهاى التزامى یعنى سوگندهایى که براى تعهد دادن به انجام کارى یاد مى‏شوند. نمونه‏هایى از این دست سوگند در قرآن، هم در مورد خداوند وجود دارد و هم در مورد پیامبران، مردم و شیطان.
۲- سوگندهاى تحقیقى یعنى سوگندى که براى اثبات یاد رد مطلبى یاد مى‏شود. این نوع سوگند در قرآن دو مصداق مهم دارد:
الف- سوگندهاى خداوند در موارد گوناگون که در جواب آن یکى از سه چیز آمده است: نفى جنون از پیامبر، وعده پاداش به پیامبر و خُلق عظیم پیامبر.
ب- سوگندهاى قضایى و حقوقى که نمونه هایی در مورد پیامبر، دیگر مردمان، بهشتیان و دوزخیان دارد. در مورد پیامبر مقسم به معمولا واژه «رب» است و مطلب مورد ادعا حقانیت وقوع قیامت. در مورد مقسم به کلمه «الله» است. کلید واژه‏ها: سوگند/ سوگند التزامى/ سوگند تحقیق/ جواب قسم/ مقسم به.

آنچه در پيش رو داريد، پژوهشي کوتاه درباره سوگندهاي قرآن کريم، و به تعبير ديگر «تفسير آيات الأقسام» است که از يک سو، بحثي ادبي ـ تفسيري است و از سوي ديگر، بيانگر زواياي گوناگون اعتقادي، اخلاقي و اجتماعي سوگند مي باشد.

اين نوشتار که در حقيقت بيانگر گوشه اي ازمعارف ژرف قرآن کريم است، برگرفته از غواصي بزرگان تفسير و علوم قرآن است که در بحر عميق قرآن غور نموده و دُرهاي گرانبهايي را تحصيل کرده اند. پس از اين رو بايسته توجه است.

 

مفهوم قسم

اديبان، مفسران و حقوق دانان، هر يک تعريف هاي گوناگوني از قَسَم ارائه کرده اند. جلال الدين سيوطي، اديب و مفسّر معروف مي گويد: «قسم جمله اي است که تأکيد کننده جمله خبري غير تعجبي است».1

علامه طباطبايي مي نويسد:
«قسم يعني مقيد کردن خبر يا انشاء به موجود شريفي که اگر ياد کننده سوگند در خبر دادن و سخن گفتن دروغ بگويد، و يا در انشاء نمودن بر خلاف آن عمل نمايد، شرافت آن چيز را خدشه دار کرده است؛ مثلاً اگر کسي قسم بخورد به جان خودش، که فلاني چنين کرده است، آن را به شرافت عمرش مقيد نموده است. حال اگر اين سخن دروغ باشد، بدين معني است که عمرش را بي ارزش دانسته است. نتيجه آنکه قسم در حقيقت بالاترين مراتب تأکيد است».2

دکتر سيد جلال الدين مدني ازحقوق دانان برجسته مي نويسد:
«سوگند عبارت است از: به شهادت طلبيدن خداوند براي امري به سود خود، و به زيان ديگري».3
به نظر ما، تعريف درست و واقعي از هر چيز، نه ممکن است و نه لازم؛ ولي براي تعيين محور در مباحث، به ناچار در تعريف قسم اين گونه مي گوييم:

«قسم عبارت است از مؤکّد کردن کلام و مقيد نمودن آن به ارزش و شرافت موجودي مقدس، براي پايبند شدن به مفاد آن کلام».

در تعريف سوگند، واژه قَسَم خصوصيتي ندارد، و دو واژه ديگر حلف و يمين نيز در کنار اين واژه خودنمايي دارد. اينک به تبيين انواع سوگندهاي قرآن پرداخته برخي از نکات و لطايف آن را يادآور مي شويم.

الف. سوگندهاي التزامي قرآن

سوگند التزامي که به آن سوگند عقدي نيز گفته مي شود، سوگندي است که شخص براي متعهد و پايبند شدن به انجام کاري، و يا انجام ندادن آن، ياد مي کند. مثلاً با بر زبان جاري کردن اين جمله: واللهِ، يا به خدا اين کار را خواهم کرد و يا آن را انجام نخواهم داد، خود را ملزم به رعايت مفاد آن مي کند.

اين نوع سوگند در فقه اسلامي کاربرد دارد و ياد کننده سوگند، بعد از تحقق شرايط مي بايست طبق آن عمل نمايد، و گرنه بايد کفاره بپردازد.

نکته درخور توجه اينکه سوگند التزامي از ويژگي هاي بشري نيست؛ بلکه ديگران، حتي ذات مقدس خداوند نيز ممکن است براي تحقق وعده ها و يا وعيدهاي خود، چنين سوگندي را ياد نمايند.

سوگندهاي التزامي داراي نمونه هاي گوناگوني است که به بررسي آنها مي پردازيم:

1. سوگند خداوند

گرچه خداوند خود فرموده است: «إنّ الله لايخلِف الميعاد»(آل عمران/9)؛ خدا خلاف وعده نخواهد کرد. و هيچ نيازي به قسم ندارد، اما بسان همه کساني که به نحوي سخن مي گويند، با بشر سخن گفته، و در مواردي به همان شيوه کلامي آنها با قسم و ديگر ادوات توکيد، آن را تأکيد و تغليظ نموده است. در اينجا به يک نمونه از اين گونه سوگندها اشاره مي کنيم:

«فوربّک لنسئلنّهم أجمعين. عمّا کانوا يعملون» حجر/92 و93) به پروردگارت سوگند، که از همه آنها از آنچه انجام داده اند، خواهيم پرسيد.

در اين قسم، «مُقسِم» و «مُقسَم به»، هر دو خداوند است، با اين تفاوت که مُقسم به، وصف ربوبيت است. اين وصف بيش از 970 بار در قرآن تکرار شده است که بيانگر اهميت و فراگيري آن مي باشد، و با نگاهي گذرا به آن به خوبي روشن مي شود.

که مهم ترين امور هستي، از آفرينش گرفته تا تدبير آن، ازهدايت گرفته تا پاداش و کيفر دادن، همه از شئون ربوبيت الهي به شمار مي رود، و در يک جمله، وصف ربوبيت از جهت فراگيري در مرتبه بعد از نام مقدس «الله» قرار دارد.

اما آنچه اين سوگند براي آن ياد شده است عبارت است از: سؤال از عملکرد افراد. خداوند به ذات و ربوبيت خويش سوگند ياد مي کند که ازهمگان سؤال و مؤاخذه مي کند.

براي روشن شدن مفهوم آيه، بازگشتي به آيات قبل از سوگند ضروري است. قرآن پيش از اينکه اين قسم را بيان کند، از گروهي به نام «مقتسمين» (تجزيه گران) نام مي برد و مي فرمايد:

«و قل إنّي أنا النذير المبين. کما أنزلنا علي المقتسمين. الّذين جعلوا القرآن عضين» حجر/91ـ89) بگو: من بيم دهنده آشکارم، همان گونه که بر تقسيم کنندگان فرستاديم؛ همان ها که قرآن را تجزيه کردند.
به نظر مي رسد که با توجه به مکي بودن سوره حجر4 مراد از «مقتسمين» کفّار قريش باشند.

البته مي توان همه افرادي که در اين دسته از آيات مطرح اند و يا چنين طرز فکري دارند، اعم از کافران، اهل کتاب و همه مخاطبان قرآن را مشمول جواب قسم دانست، و اين فراگيري را مي شود از تعابيري چون «النذير المبين» و «اجمعين» استفاده کرد.

2. سوگند پيامبران

دراين قسمت تنها يک مورد وجود دارد، و آن سوگند التزامي حضرت ابراهيم(ع) مبني بر شکستن بت ها است:
«تالله لأکيدنّ أصنامکم بعد أن تُولّوا مدبرين» انبياء/57 ) به خدا سوگند نقشه اي براي نابودي بت هايتان در غياب شما طرح خواهم کرد.

ابراهيم(ع) در مسير مبارزه خود با بت پرستي، گاه قوم خود را موعظه و نصيحت مي کرد و مي گفت:

«ما هذه التماثيل الّتي أنتم لها عاکفون» انبياء/52) اين تمثال هايي که شما دل به آن بسته ايد و شب و روز برگرد آن مي چرخيد چيست؟

گاهي آنها را سرزنش کرده مي فرمود:
«لقد کنتم أنتم و آباءکم في ضلال مبين» انبياء/54) هم شما و هم پدران تان به طور قطع در گمراهي آشکاريد.

چون اين موضع گيري ها تأثير چنداني در طرز فکر و کردار بت پرستان نداشت، تصميم مي گيرد تا بت هاشان را نابود کند. از اين رو، با عزمي راسخ و با سوگندي شديد که پشتوانه اراده وي مي باشد، به خرد کردن بت ها اقدام مي کند.

ادات و ابزار اين سوگند، حرف «تاء» است که افزون بر اختصاص به نام مبارک «الله»، توأم با تعجب نيز مي باشد. راز تعجب کار ابراهيم(ع) در اين است که وي با دست خالي تصميم مي گيرد با جمعيت انبوهي، آن هم در عصر نمرود جبّار و ستمگر، رو به رو شود و بت هاي آنها را در هم بشکند. به همين جهت است که قرآن کريم اين سوگند را با ادات «تاء» حکايت مي کند.

آنچه در اينجا به عنوان مقسم عليه (جواب) بيان شده است همان جمله «لأکيدنّ أصنامکم» يعني شکستن بت ها مي باشد.

ابراهيم سوگند ياد کرد که براي نابودي بت ها برنامه و نقشه طرح کند، و اين کار را نيز صورت داد. از اين رو در يک روز عيد که همه از شهر خارج شده بودند به طرف بت خانه رفته نقشه از پيش طراحي شده خود را عملي ساخت. قرآن مي فرمايد:

«فجعلهم جذاذاً إلاّ کبيراً لهم» انبياء/58) همه آنها را به جز بت بزرگ، خرد کرد و شکست.
کبير بودن بت بزرگ، ممکن است به خاطر اين باشد که حجمش از ديگر بت ها بيشتر بوده است، و يا اينکه منظور از بزرگي، عظمت و احترام ويژه آن باشد.

با توجه به اينکه طراح موفق، هرگز نقشه خود را بر ملا نمي سازد، ابراهيم(ع) نيز براي رسيدن به هدف خود، بايد طرح نابودي بتان را مخفيانه و پيش خود نگه دارد. از اين رو، اين سوگند مخاطبي جز مخاطب ذهني ابراهيم(ع) نمي تواند داشته باشد، ولي نشانه هايي که در آيات وجود دارد بيانگر اين است که مخاطب اين سوگند، همان بت پرستان هستند، هر چند همه آنها به هنگام اعلام برائت ابراهيم(ع) از بت و بت پرستي حضور نداشته باشند؛ چرا که ظاهر ضمير (کم) و فعل (تُولّوا) اين است که ابراهيم برنامه خود را علني کرده، به صورت آشکار مبارزه مي کرد و با صراحت لهجه به آنها چنين اعلام کرده بود. به همين دليل، در محاکمه او به گفته خودش استشهاد کرده گفتند:

«سمعنا فتًي يذکرهم يقال له إبراهيم» انبياء/60) شنيديم جواني از بت ها به بدي ياد مي کرد و نامش ابراهيم است.

3. سوگند مردمان

قرآن کريم در اين باره فرموده:

«قالوا لن نؤثرک علي ما جاءنا من البينات و الّذي فطرنا» طه/72) گفتند: به خدايي که مارا آفريده، ما هرگز تو را بر دلايل روشني که به ما رسيده مقدم نخواهيم داشت.

پس از آنکه ساحران و حضرت موسي(ع) براي پيکار سحر با معجزه، رو به روي يکديگر قرار گرفتند و عصاي موسي همه ابزار و اسباب سحر را بلعيد و ساحران يقين کردند که موسي فرستاده خدا و کار او معجزه خدايي است، انقلاب عظيمي در درون شان پديدار گشت و همگي به سجده افتاده و اعلام ايمان نمودند.
و هنگامي که فرعون با مشاهده چنين صحنه باورنکردني، آنان را تهديد کرد و خطاب به آنها گفت:

«لأقطّعنّ أيديکم و أرجلکم من خلاف و لأصلّبنّکم في جذوع النخل» طه/71) يعني شما را مجازات خواهم کرد، دست و پاي شما را قطع مي کنم و به درخت خرما آويزان مي نمايم.

با اين حال، ساحران نيز بدون هيچ هراسي و با تأکيد توأم با قسم گفتند:

«لن نؤثرک علي ما جاءنا من البينات و الّذي فطرنا» طه/72) ما هرگز تو را بر دلايل روشن و آيات بينات که براي ما آمده، مقدم نخواهيم داشت.
با اين توضيح روشن مي شود که «نؤثرک علي ما جاءنا» جواب مقدّم است؛ يعني به خدايي که ما را آفريده، هرگز تو را بر آن همه دلايل روشن مقدم نخواهيم کرد.

واژه «آثَر» بر وزن «آدم» به معناي مقدم داشتن يکي بر ديگري است5 و تعبير به «لن نؤثر» به جاي «لن نختار» يا «لن نرجح»، بيانگر اين حقيقت است که اين گزينش، نتيجه طبيعي آيات بينات است؛ يعني آنچه از موسي(ع) و عصاي آن حضرت صادر شد دلالت بر وجود خداي آفريننده مي کند که ما را نيز آفريد، نه اينکه از ميان دو يا چند

خدا، يکي از آنها را انتخاب کرده و يا ترجيح داده ايم، کلمه «لن» که مفيد نفي هميشگي است، به اين مطلب اشارت دارد که ما براي هميشه خدا را بر فرعون مقدم مي داريم.

4. سوگند شيطان

يکي ديگر از سوگندهاي التزامي در قرآن، سوگند شيطان است:

«قال فبعزّتک لأغوينّهم أجمعين. إلاّ عبادک منهم المخلصين» [شيطان] گفت: به عزت تو سوگند، همه آنها را گمراه خواهم کرد؛ مگر بندگان خاص تو از ميان آنها را.

عزت در لغت به مفهوم حالتي است که مانع از مغلوب شدن مي شود. به کسي که چنين حالتي را داشته باشد، عزيز (شکست ناپذير) مي گويند.6

سوگند به عزت خداوند براي تکيه بر قدرت و اظهار توانايي است، چنان که ساحران دربار فرعون نيز مي گفتند:

«بعزّة فرعون إنّا لنحن الغالبون» شعراء/44) به عزت فرعون، ما قطعاً پيروزيم.

آن مطرود، از بارگاه ربوبي درخواست کرد که تا روز قيامت به وي مهلت داده شود، پس از پذيرش تقاضاي شيطان از ناحيه ذات مقدس خداوندي مبني بر عمر طولاني، اين سوگند را ياد نمود و گفت:

«فبعزّتک لأغوينّهم أجمعين» ص/82) پس به عزتت سوگند که بندگان تو را اغوا مي کنم.
جمله «لأغوينّهم أجمعين» جواب اين قسم است، و معنايش اين است که حتماً همه را گمراه خواهم کرد. اما در اين ميان يک استثنا وجود دارد و آنها مخلصين هستند که خود شيطان نيز اعتراف مي کند توانايي اغواي آنها را ندارد؛ «إلاّ عبادک منهم المخلصين».

ب. سوگندهاي تحقيقي قرآن

سوگند تحقيقي، سوگندي است که براي اثبات حق و يا ردّ مطلبي ياد مي شود و بيشتر در حقوق، قضاء و گاهي در مجادلات و مشاجرات کاربرد دارد. اين نوع سوگند از نظر شرعي اگر راست باشد مکروه است، و اگر دروغ باشد حرام است. البته در مواردي که اين نوع قسم، وسيله اثبات حق باشد، واجب مي شود. اين نوع قسم داراي دو مصداق بسيار مهم است: يکي سوگندهاي خداوند در قرآن و ديگري سوگندهاي قضايي و حقوقي؛ يعني سوگندي که شخص، براي اثبات امري يا نفي آن، ياد مي کند و از ادله اثبات دعوي به شمار مي رود.7

1. سوگندهاي تحقيقي خداوند

اين نوع سوگند در قرآن کريم بسيار متنوع و متعدد است. از جمله سوگند خداوند به ذات مقدسش، سوگند خدا به پيامبر(ص)، قرآن و يا اشياء گوناگون، در اين قسمت به بيان نمونه اي از قسم اخير مي پردازيم:

«ن و القلم و ما يسطرون. ما أنت بنعمة ربّک بمجنون» قلم/1و2) نون، سوگند به قلم و آنچه مي نويسد، به برکت اين نعمت پروردگار تو مجنون نيستي».

در اين آيه خداوند متعال به دو چيز سوگند خورده است: قلم و نوشته آن.

قلم، درعرف و لغت، همان معناي معروف، يعني ابزار نوشتن است. اما اينکه منظور از قلم در آيه کدام قلم است؟ برخي از مفسران آن را به مطلق قلم (وسيله نوشتن) تفسير کرده اند8. و بعضي آن را به قلم الهي که بر لوح محفوظ مي نويسد، معني کرده اند9. و عده اي نيز آن را به قلم فرشتگان براي کتابت اعمال انسان ها تفسير نموده اند. اين احتمال نيز داده شده است که مراد از قلم، صاحبان قلم و نويسندگان باشند.10

اما سطر، در لغت به معناي نوشته هاي رديف شده و صف کشيده مي باشد11. در خصوص تفسير «مايسطرون» برخي لفظ «ما» را مصدريه پنداشته و آن را به «نوشتن» معني نموده اند12 برخي ديگر از مفسران، کلمه «ما» را موصوله دانسته و آن را به مطلق مکتوب «نوشته» تفسير کرده اند13. و هر کدام که باشد تفاوت چنداني در معني نمي کند.

در اينکه فاعل «يسطرون« چيست و يا کيست، دو احتمال عمده وجود دارد؛ يکي اينکه منظور فرشتگاني هستند که نامه اعمال انسان ها را مي نويسند، چنان که قرآن مي فرمايد:

«و إنّ عليکم لحافظين. کراماً کاتبين» انفطار/11) بي شک نگهباناني بر شما گمارده شده، والا مقام و نويسنده.

احتمال دوم اينکه مراد مطلق نويسنده از جمله انسان باشد، چنان که در جاي ديگر فرمود:

«…الّذي علّم بالقلم. علّم الإنسان ما لم يعلم» علق/4ـ5) آن کسي که به وسيله قلم تعليم داد و به انسان آنچه را نمي دانست ياد داد.

البته بايد توجه داشت که هر نوشته اي ارزشمند نيست تا مورد تعظيم و قسم خوردن قرار گيرد، به ويژه اينکه برخي قلم ها زهرآگين اند، و نه تنها در مسير هدايت نيستند که ترويج دهنده ضلالت و مايه گمراهي نيز هستند.

بنابراين مفهوم گسترده «ما يسطرون» از يک جهت مي تواند همه قلم هايي را که در هدايت فکري، اخلاقي و عملي انسان نقش دارد شامل گردد؛ خواه قلم تقدير باشد يا نوشتن وحي الهي، و خواه کتابت نامه اعمال به وسيله فرشتگان باشد و يا قلم هايي که در دست بشر است. و از جهت ديگر، عظمت قلم و نوشتن، مانع از آن است که شامل قلم هاي مسموم و ضد ارزش شود.

در اهميت اين ابزار فرهنگي همين بس که گفته اند: قلم، زبان دوم انسان است؛ زيرا بيان کردن، به دو طريق ممکن است؛ يکي به وسيله زبان و گفتار، و ديگري به وسيله «بنان»؛ يعني سرانگشت دست و قلم. بديهي است که اهميت دومي از اولي بيشتر است؛ زيرا آثار قلم ساليان دراز باقي مي ماند. اما ابزار زباني مقطعي و زودگذر است.

در آيات مربوط به سوگند سه امر مهم به عنوان جواب قسم ذکر شده است:

1. نفي جنون از ساحت قدس نبوي

اولين چيزي که به عنوان جواب قسم در اينجا مطرح شده است، نفي جنون از پيامبر نسبت به نعمت پروردگار است که فرمود: «ما أنت بنعمة ربّک بمجنون».

اين احتمال نيز هست که اين دفاع مطلق باشد نه در خصوص نعمت؛ زيرا خداي سبحان به آن حضرت نعمت عقل و درايت و نبوت و حکمت داده است، يعني: اي محمد؛ تو به برکت نعمت پروردگارت، مجنون نيستي.14

2. وعده پاداش به پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

دومين چيزي که به عنوان جواب سوگند آمده است، وعده پاداش رنج ها و تلاش هاي پيامبر(ص) است که فرمود:

«و إنّ لک لأجراً غيرممنون»؛ همانا براي تو پاداشي عظيم و هميشگي است.

واژه «منّت»، هم به معناي تيره و تار، ناخالص و تغيير آمده است، و هم به معناي قطع کردن به کار رفته است15. و در آيه مورد بحث به هر دو معني مي تواند باشد. بنابراين، اجر غيرممنون؛ يعني اجري خالص و بي منت و در عين حال، هميشگي.

3. خُلق عظيم نبوي

سومين چيزي که براي آن سوگند ياد شده، عبارت است از: اخلاق نيک و عظيم محمدي، که فرمود:

«و إنّک لعلي خُلق عظيم»؛ [اي پيامبر] تو اخلاق عظيم و برجسته اي داري.

عظمت اخلاق پيامبر(ص) در برخوردها و معاشرت هاي آن حضرت متجلي شده است. تواضع و محبت نسبت به مؤمنان، هجر جميل، صبر جميل، عفو و گذشت، نرمخويي، مردم داري و دلسوزي براي امت نمونه هايي از اخلاق شايسته پيامبر اکرم(ص) مي باشد.

در خصوص مخاطب سوگند در اين آيه بايد گفت که: از ضميرها و تعبيرهايي چون «أنت»، «ربّک»، «لک» و «انّک» به خوبي روشن مي شود که مخاطب سوگند شخص رسول الله(ص) است، و همان گونه که پيش ازاين گفته شد: خداوند، خود از حبيبش دفاع کرد، نسبت جنون را از او زدوده پاداش بزرگي به وي وعده مي دهد.

گفتني است که نسبت جنون به پيامبر(ص) از سوي کافران از آن جهت است که برخي از آنها معتقد بودند که شعر و شاعري کار افراد عادي نيست، بلکه پريان بايد به آنها القاء کنند، از اين رو، همراه هر شاعري يکي از جنيان است که کلمات را بر زبان اوجاري مي کند، و از آنجا که سخن پيامبر از نظر وزن شبيه به شعر است او را مجنون مي خواندند16. جواب سوگند در اين آيات خط بطلاني است بر همه اين ديدگاه ها و باورها که قرآن شعر نبوده، و پيامبر شاعر نيست.

2. سوگندهاي تحقيقي پيامبر(ص)

در اين بخش ازسوگندهاي قرآن، نوعي وحدت و يگانگي در همه ارکان آنها ديده مي شود و در تمامي آنها پيامبراکرم(ص) ربّ خويش را مورد قسم قرار داده و خطاب به کافران، وقوع قيامت را به طور حتمي يادآور شده است. از جمله در سوره يونس آمده است:

«و يستنبئونک أحقّ هو قل إي و ربّي إنّه لحقّ و ما أنتم بمعجزين» يونس/53) از تو مي پرسند که آن «وعده مجازات الهي» حق است؟ بگو آري به پروردگارم سوگند که حق است، و شما نمي توانيد از آن جلوگيري نماييد.

کفار که منکر وقوع قيامت بودند، به شکل هاي گوناگون با آن برخورد مي کردند، از اين رو چندان در آن انديشه نمي کردند، قرآن به اين حقيقت اشاره دارد و مي فرمايد:

«بل ادّارک علمهم في الآخرة»؛ آنان اطلاع درستي درباره آخرت ندارند؛ بلکه در اصل قيامت شک داشتند؛ «بل هم في شکّ منها»(نمل/66) به همين دليل آن را بعيد مي دانستند و مي گفتند: «ذلک رجع بعيد»(ق/3)؛ اين بازگشتي دور است.

آنها در پي انذار پيامبر، گاه از روي تعجب و گاهي از روي استهزاء و استفهام انکاري از پيامبر(ص) سؤال کرده بودند؛ «يستنبؤنک أحقّ هو»17؛ که آيا قيامت حقيقت دارد؟ در اينجا خداوند حکيم به پيامبر(ص) دستور مي دهد تا در مقال آنها با تأکيد زياد18 و با سوگند به اثبات سخن خود بپردازد.

مقسمٌ به در اينجا «ربّ» است و چنان که در اولين سوگند نيز گفته شد، اين وصف در قرآن کريم بيش از 970 بار تکرار شده است که حکايت از گستره و اهميت ويژه آن دارد، و با نگاهي گذرا به آن به خوبي روشن مي شود که مهم ترين امور از خلقت گرفته تا تدبير آن، از هدايت گرفته تا پاداش، همه و همه از شئون ربوبيت است، و مي توان گفت که اين وصف، قائم مقام اسم مقدس الله است.

در اينجا نيز با توجه به اينکه قيامت و امور مرتبط به آن از شئون ربوبي است، به ربّ سوگند خورد تا تناسب کامل با آن داشته باشد؛ چنان که در جاي ديگر فرمود:

«فوربّک لنحشرنّهم والشياطين» مريم/68) سوگند به پروردگارت که همه آنها را همراه با شاطين محشور مي کنيم.
جوا ب قسم، محشور شدن انسان ها به ويژه مخاطبان آيه (کافران) مي باشد؛ کساني که از قيامت و روز حساب غفلت مي کنند:

«اقترب للناس حسابهم و هم في غفلة معرضون» انبياء/1) حساب مردم نزديک شده، در حالي که در غفلتند و روي گردانند.

چنين انسان هايي نسبت به روز حشر در ريب و ترديد بودند؛ چنان که مي فرمايد:

«يا أيها الناس إن کنتم في ريب من البعث فإنّا خلقناکم من تراب» حج/5) اي مردم اگر در رستاخيز شک داريد، پس [توجه داشته باشيد که] ما شما را ازخاک آفريديم.

و يا مي گفتند:

«من يحيي العظام و هي رميم» يس/78) چه کسي اين استخوان ها را زنده مي کند، در حالي که پوسيده است؟
سپس در ادامه اثبات اين مسأله، علاوه بر پاسخ مثبت با کلمه «اِي» و تأکيد، بر آن با جمله «إنّه لحقّ»19، به آنچه لازمه تحقق اين امر، يعني قدرت است اشاره کرده، و ناتواني آنها را در جلوگيري از انجام آن يادآور شده مي فرمايد: «و ما أنتم بمعجزين». اين تعبير، بيانگر اين است که کفّار فکر نکنند، و نگويند: به فرض امکان بعث و حشر، ما از آن جلوگيري مي کنيم.

3. سوگندهاي تحقيقي مردم

دراين بخش از قسم هاي قرآن، چهار سوگند وجود دارد که همگي از زبان فرزندان و خاندان حضرت يعقوب(ع) است و ما يک نمونه را مورد بررسي قرار مي دهيم:

«قالوا تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد في الأرض و ما کنّا سارقين» يوسف/73) [برادران يوسف] گفتند: به خدا سوگند، شما مي دانيد که ما نيامده ايم که در اين سرزمين فساد کنيم و ما هرگز دزد نبوده ايم.

زماني که يوسف قصد داشت تا برادرش بنيامين را که همراه ساير برادران به مصر آمده بود در کنار خود نگه دارد نقشه اي کشيد؛ چنان که قرآن مي فرمايد: «جعل السقاية في رحل أخيه» پيمانه را در بار غلّه برادرش قرار داد. وقتي قافله مي خواست حرکت کند، گزارش دادند که پيمانه گم شده است و منادي ندا داد: «أيتها العير إنّکم لسارقون»؛ اي قافله، شما دزديد.

اينجا بود که برادران يوسف براي رفع اتهام از خود متوسل به قسم خوردن شدند و گفتند: به خدا سوگند که ما براي فساد نيامده و دزد نيستيم.

«مقسم به» در اين سوگند، نام مبارک «الله» است که با ادات «تاء» بيان شده است؛ «تالله لقد علمتم»

در به کار بردن «تاء» نوعي مفهوم نهفته است که در استفاده «واو» و «باء» اين مفهوم وجود ندارد؛ زيرا تاء افزون بر آنکه ويژه نام مبارک «الله» است، در مواردي به کار مي رود که توأم با تعجّب باشد؛ آن گونه که خداي متعال، سوگند حضرت ابراهيم(ع) مبني بر طرح نقشه اي براي نابودي اصنام را با «تاء» نقل فرموده است:

«تالله لأکيدنّ أصنامکم» يوسف/73)به خدا سوگند، نقشه اي براي نابودي بت هاي شما خواهم کشيد.
شگفتي از آن جهت بود که جواني به نام ابراهيم در آن خفقان شديد نمرودي و احتمال مقابله مردم با وي، نقشه شکستن بت ها را طرح مي کند. اما شگفتي در سوگند فرزندان يعقوب، بدين جهت بود که آنها با معرفي خود به عنوان نوادگان ابراهيم خليل، و آن سابقه درخشان در سفر به مصر، چگونه متهم به دزدي مي شوند؟

از اينکه فرزندان يعقوب نام مبارک «الله» که حاکي از ذات مستجمع اوصاف جلال، جمال و کمال است، به کار بردند، معلوم مي شود که هم آنها و هم مأموران انبار غذايي، متدين و مؤمن به خدا بودند و قسم به غير خدا را جايز نمي دانستند.

از سوي ديگر با اداي سوگند به اين نام، قصد داشتند که ديگر جاي هيچ شک و ترديدي در صدق گفتارشان باقي نماند.

اما جواب سوگندي که فرزندان يعقوب ياد کردند، اين جمله بود: «لقد علمتم ما جئنا لنفسد في الأرض و ما کنّا سارقين»، که مضمون آن تأکيد بر آگاهي و اطلاع مأموران بر بي گناهي خود از دو ضد ارزش انتسابي يعني فساد و دزدي است.

4. سوگند اهل بهشت و دوزخ

قرآن کريم، افزون بر اينکه برخي از سوگندهاي مردم در دنيا را نقل کرده، خبر از قسم آنان در آخرت، بهشت و دوزخ را نيز مي دهد، که با توجه به اصناف سه گانه: مردم در دنيا و آخرت (مؤمن، کافر و منافق)، به يک نمونه آن اشاره مي رود:

خداوند سخن يکي از بهشتيان را نقل کرده مي فرمايد:

«قال تالله إن کدّت لتردين» صافات/56) گفت: به خدا سوگند، نزديک بود مرا [نيز] به هلاکت بکشاني.

ياد کننده سوگند، فردي از اهل بهشت است، و جواب قسم، سقوط و هلاکت است. از اين آيه استفاده مي شود که اهل بهشت گاهي به ياد دوستان و رفقاي خود مي افتند و از خود يا ديگري مي پرسند که او کجاست. سرانجام گوينده متوجه مي شود که آن فرد در دوزخ است، بعد با نگاهي در جهنم و با سوگند به او مي گويد: نزديک بود که مرا نيز به گمراهي بکشاني.

نويسنده : محمد فاکرميبدي

  • 1. ر.ک: سيوطي، عبدالرحمن، همع الهوامع شرح جمع الجوامع في العلوم العربية،40.
  • 2. ر.ک: تفسير الميزان، 1/221.
  • 3. ر.ک: مجموعه قوانين جزايي، ادله اثبات دعوي، 2/211.
  • 4. ر.ک: تفسير کشّاف، 2/569؛ تفسير الميزان، 12/95؛ التمهيد في علوم القرآن، 1/105.
  • 5. ر.ک: مفردات راغب و معجم مقاييس اللغة، ماده اثر.
  • 6. ر.ک: المصباح المنير ومفردات، ماده عزّ.
  • 7. ر.ک: نجفي (صاحب جواهر) محمد حسن؛ جواهر الکلام في شرح شرايع الاسلام، 35/223؛ خميني (امام)، سيد روح الله، تحرير الوسيلة، 2/111.
  • 8. فخر رازي، تفسير کبير،30/78؛ طباطبايي، تفسير الميزان، 19/367؛ مکارم شيرازي، تفسير نمونه، 24/370.
  • 9. فخر رازي، تفسير کبير، 30/78؛ ميبدي، تفسير کشف الأسرار، 10/186.
  • 10. زمخشري، تفسير کشّاف، 4/584.
  • 11. راغب اصفهاني، مفردات؛ فيومي، المصباح المنير، ماده سطر.
  • 12. فخر رازي، تفسير کبير، 30/78؛ طبرسي، مجمع البيان، 5/332.
  • 13. طباطبايي، تفسيرالميزان، 20/25؛ مکارم شيرازي، تفسير نمونه، 24/370.
  • 14. طبرسي، مجمع البيان، 5/332.
  • 15. راغب اصفهاني، المفردات؛ فيومي، المصباح المنير، ماده منّ.
  • 16. ر.ک: آيينه وند، صادق، تاريخ سياسي اسلام، 38.
  • 17. ضمير «هو» و «انّه» به عذاب موعود بر مي گردد، چنان که زمخشري در کشاف و درويش در اعراب القرآن گفته اند و ما قبل و ما بعد آيه نيز مؤيد اين معني است
  • 18. أکيدهاي اين آيه عبارتند از:إنّ، لام تأکيد، اصل قسم و آوردن کلمه «اي». واژه «اي» به معني «نعم» است که فقط قبل از «قسم» واقع مي شود، مثل: إي و الله. ر.ک: ابن هشام، مغني اللبيب، باب اول، حرف إنّ و اي.
  • 19. توضيح اينکه: ضمير «هو» و «انّه» به عذاب موعود بر مي گردد. ر.ک: تفسير کشاف، 2/353. و آيه قبل و بعد از قسم نيز مؤيد اين معني است.
منابع: 

فصلنامه پژوهش هاي قرآني ، شماره 37