آیه تطهیر، نگرش‏ها و چالش‏ها

مقدمه‏

«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»(احزاب - آیه 33).  
قرآن كريم، ضيافت معرفت الهى است و بر اين خوان پربار، جرعه ‏هاى ادب و محبت نهاده ‏اند، كه «القرآن مأدبة اللَّه» و همگان را براى پذيرايى فرا خوانده ‏اند: «فتعلوا مأدبته مااستطعتم».

قرآن كريم عمود نورانى الهى است كه از عرش تا فرش پرتو افكنده است:
«كتاب‏اللَّه حبلٌ ممدودٌ من السماء الى الارض» و نردبان بهشتى است كه آيه ‏هايش، پله پله، اهل قرآن را به درجات بالاى بهشت مى‏رساند: «ان درجات الجنة على عدد آى القرآن يقال لقارئ القرآن اقراء فارقَ».
و اينك روا است كه سر بر آستان قرآن ساييم و به رسم ادب، از جرعه‏ هاى معرفتش بهره ‏مند شويم.

موضوع اين نوشتار، آيه نورانى تطهير است، كه در ميان آيات قرآن، درخشش ويژه دارد و از روز نزول آن بر جان پاك پيامبر، بارقه ‏هاى لطف و رحمت ويژه حق را در بيت نورانى آن حضرت نمايانده است.
تاريخ، گواه صادق اثر جان‏بخش نزول آيه، بر شخص رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و
اهل‏بيت ارجمند ايشان است. زمزمه و ترنم عاشقانه ايشان، تا ماه‏ها پس از نزول آيه، بر آستان اهل بيت، شنيدنى است و صحنه زيباى محفل آسمانى اصحاب كساء، فرودگاه اين آيه، ديدنى!
و چه اين‏كه در طول تاريخ، اين آيه، سند افتخار منزلت و ارج عرش اهل بيت به شمار آمده است، كه انبوه روايات و اخبار معتبر، شاهد آن است. در اين باره، سخن فراوان گفته ‏اند. كم‏تر كتاب تفسيرى است كه به مناسبت اين آيه، از فخر و شرف اهل بيت، به تفصيل يا اجمال ياد نكرده باشد.
افزون بر اين، كتاب‏ها و رساله ها و مقاله ‏هاى فراوان، در اين باره نگارش يافته است كه نقطه مشترك همه آن‏ها، اعم از ديدگاه‏هاى شيعه و سنى، اشاره به مقام ارجمند اهل‏بيت است. گو اين‏كه گاه به ندرت، از اين پيام روشن، غفلت يا تغافل شده، بعضاً تفاسيرى انحرافى از آيه ارائه شده است.

محققان اسلامى آن‏گاه كه فارغ از مجادلات و جبهه‏ بندى‏هاى كلامى و سياسى، به سراغ فهم آيه تطهير رفته‏اند و در صدد كشف مراد آن برآمده‏اند، ظهور آن را در پرتو انبوه روايات معتبر، تفسير كرده‏اند؛ چه اين‏كه با بازگشت به عصر نخستين اسلام و فضاشناسى بستر نزول آن و توجه به فهم معاصران پيامبر و اصحاب ايشان و تابعان، اين نكته مسلّم انگاشته مى‏شود كه ذهنيت غالب در فضاى جامعه اسلامى، دلالت آيه تطهير بر مقام و منزلت بلند گروهى خاص از خاندان پيامبر و در رأس ايشان خود آن حضرت بوده است، به گونه ‏اى كه همواره ادعاى شخصى مانند عكرمه، مبنى بر اختصاص خطاب آيه به زمان پيامبر- آن گونه كه گزارش كرده‏اند- نظرى شاذ و خلاف مشهور تلقى شده، نوع مواجهه وى با اين مسئله نيز گوياى اين نكته است؛ چنان كه در روايت ابن جرير و ابن مردويه آمده است كه عكرمه ضمن تكذيب تصور عام و شايع درباره آيه، از اختصاص مفهوم آن به زنان پيامبر سخن مى‏گويد: ليس بالذى تذهبون اليه انما هو نساء النبى.  
هم چنين غرابت ادعاى وى را مى‏توان از اين نكته به دست آورد كه به جاى تكيه بر برهان و استدلال و استناد به بيان پيامبر و شواهد منقول از شاهدان نزول آيه، مردم را دعوت به مباهله مى‏كند! من شاء باهلته أنها نزلت فى أزواج النبى.  
از اين عصر، هر چه فاصله مى‏گيريم، در پى جبهه‏ بندى‏هاى خاص كلامى و سياسى و متأثر از آن، نوع ديگرى از توجه به مفاد آيه را مى‏بينيم و ادعاى شاذ عكرمه را، كه بدون استناد به روايت نبوى يا گزارش صريح شاهدان نزول آيه، پيش از اين، در حاشيه آرا قرار داشت، در متن تفاسير مربوط به آيه ملاحظه مى‏كنيم.  
در كنار اين رويكرد، تفسير ديگرى مطرح مى‏شود كه سعى دارد ضمن توجه به روايات تفسيرى و گزارش منقول درباره سبب نزول آيه، رويكرد متأخر و متأثر از جبهه‏گيرى‏هاى كلامى و سياسى را نيز رها نكند. از اين رو، مفاد آيه را شامل مصاديق گوناگون شمرده، از اهل‏بيت مفهومى عام ارائه مى‏كند كه هم اصحاب كساء و هم زنان پيامبر را شامل شود.  
به طور طبيعى در بستر منازعات و مجادلات عقيدتى، دامنه بحث درباره مدلول آيه، گسترش يافته است و تا امروز، اين بحث، نقش محورى خود را ايفا كرده است.
آن‏چه تدوين اين نوشته را با وجود كتاب‏ها و مقالات فراوان درباره اين موضوع باعث شده است و هدف و رويكرد اساسى ما محسوب مى‏شود، عمدتاً موارد زير است كه به نظر مى‏رسد كم‏تر مورد توجه دقيق محققان قرار گرفته است:
1. تبيين منظم و منطقى وجوه مربوط به آيه و روشن ساختن مغالطاتى كه در مباحث مربوط به آن رخ داده است.
2. تبيين مبانى قرآن شناختى و تفسيرى بحث درباره آيه‏
3. اشاره به بُعد تربيتى عام آيه، با صرف‏نظر از بُعد كلامى‏

به بيان ديگر، شايد بتوان گفت كه ويژگى اساسى اين نوشتار، نگاهى روش‏شناختى به مباحث مربوط به پيرامون آيه تطهير است.

 

نگاهى به پيام آيه تطهير

در مقدمه با نگاهى تاريخى، دورنمايى از رويكردهاى مربوط به آيه تطهير را گزارش كرديم. اينك درصدديم پيام اساسى آيه را از ديدگاه دانشمندان و صاحب‏نظران جست‏وجو كنيم.
به نظر مى‏رسد كه مى‏توان از سه رويكرد مهم، در تفسير آيه ياد كرد:

1. رويكرد اول آن است كه آيه، صرفاً بيان گر فلسفه احكام شرعى و خطابات واقع در آيات مربوط به آن است، بدون آن‏كه گوياى فصل و منقبتى خاص براى مخاطبان آيه باشد.
به بيان ديگر، آيه از اراده تشريعى الهى، در جعل احكام و بيان خطابات شرعى و از غرض و فايده عمل به اين احكام سخن مى‏گويد و علت غايى خطابات مزبور را بيان مى‏دارد، نكته‏اى كه مى‏تواند خطاب به هر انسان مكلفى صادق باشد؛ اما اهل‏بيت به علت جايگاه خاص فاميلى، بيش‏تر هدف توجه اين خطابند و وضعيت حساس‏ترى دارند. لذا در اين آيه، اختصاصاً آنان در نظر گرفته شده‏اند.
بر اين اساس، مفهوم آيه تطهير چنين خواهد بود: «خداوند از خطابات شديد خود به شما هدفى ندارد، جز آن‏كه شما را، كه اهل‏بيت هستيد، از آلودگى و رجس مصون بدارد و پاكتان سازد». جمعى از مفسران اهل سنت، مانند فخر رازى، اين تفسير را مورد توجه قرار داده‏اند.  

2. رويكرد دوم آن است كه آيه تطهير، ضمن بيان علت و غرض الهى از خطابات شرعى، حاكى از فضل و منقبتى ويژه براى مخاطبان است كه در پرتو آيات الهى و به واسطه پيوندى كه با بيت پيامبر دارند، حاصل شده است.
اين رويكرد را مى‏توان در كلام سيد قطب ملاحظه كرد. وى خطابات انشايى قبل از آيه تطهير را ناظر به وسايل اذهاب رجس و اسباب تطهير زنان پيامبر، به عنوان مخاطبان خاص آيه مى‏داند. وى اشاره مى‏كند كه زنان پيامبر، به عنوان پاك‏ترين زنان روى زمين، وقتى براى كسب طهارت، مخاطب اين دستورها واقع شده‏اند، ديگران كه منزلت و جايگاه آنان را ندارند، به مراتب نيازمندتر به اين وسايل و اسبابند.
او تلويحاً اراده الهى در آيه تطهير را اراده تكوينى از نوع آيه «إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» مى‏شمارد كه گويا با مسلّم انگاشتن علم و التزام زنان به‏مضمون‏خطابات، از دلالت آيه بر تكريم بزرگ آنان چنين مى‏گويد:
«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»، و فى العبارة تلطّف ببيان علّة التكليف و غايته، تلطف يشى بأنّ اللَّه سبحانه- يشعرهم بأنّه بذاته العليّة- يتولّى تطهيرهم و إذهاب الرجس عنهم. و هى رعاية علويّه مباشرة بأهل هذا البيت و حين نتصوّر من هو القائل- سبحانه و تعالى- ربّ هذا الكون الذى قال للكون: كن، فكان، اللَّه ذوالجلال الإكرام، المهيمن العزيز الجبّار
المتكبّر ... حين نتصوّر من هو القائل- جلّ و علا- ندرك مدى هذا التكريم العظيم.  

3. رويكرد سوم آن است كه آيه تطهير، ارتباطى با خطابات شرعى زنان پيامبر نداشته، مستقل از احكام تشريعى و فارغ از بيان فلسفه و غرض تشريع احكام، حاكى از اراده قطعى الهى و سنت جارى و حتمى خداوند درباره اهل‏بيت، به معناى خاص آن است. بر اين اساس، آيه گواه فضل و منقبتى ويژه براى اهل‏بيت است كه جز پيامبر و خاندان پاك و معصوم ايشان، كسى سزاوار آن نيست.
بر اين اساس، آيه تطهير، صرفاً وعده و قرار مشروط الهى مبنى بر «اذهاب رجس» و «تطهير» و مربوط به آينده نيست، بلكه نوعى حكايت و خبر قطعى از سنت و قانون الهى در حق اهل‏بيت است كه از آغاز خلقت نخستين فرد آنان تا پايان حيات آخرين آنان را شامل است. گو اين‏كه اين امر، مطلق، عبث و غيرحكيمانه نيست.
رويكرد اخير، كه ريشه در انبوهى از روايات دينى دارد و مستند به ذهنيت و فهم شاهدان و معاصران نزول است، بيش‏تر در كلام عالمان و مفسران شيعى مورد تأكيد قرار گرفته است، هر چند به اجمال يا تفصيل، در بيان برخى عالمان و مفسران اهل سنت، مانند حاكم حسكانى، مؤلف شواهد التنزيل و ابوجعفر طحاوى، مؤلف مشكل الآثار نيز سابقه دارد.  
نكته مهمى كه بيان آن در اين‏جا مناسب است، آن است كه در هر يك از رويكردهاى ياد شده، بخش‏هاى آيه تطهير، به گونه‏اى مناسب توجيه و متناسب با آن، تفسير شده است؛ مثلًا دو رويكرد نخست، با تأكيد بر نظم ظاهرى آيات و سياق‏ مربوط، به تفسير آيه پرداخته‏اند و رويكرد اخير، با تكيه بر مفهوم مستقل آيه از سياق خود، به تفسير آن مى‏پردازد و مبناى اساسى خود را شواهد فراوان روايى و ظهور مستقل خود آيه مى‏شمارد.

 

نقد و بررسى مبانى تفسيرى آيه تطهير

از مباحث روش‏شناختى مهمى كه در تفسير آيه تطهير و بررسى مباحثات مربوط بدان، مورد توجه است، نقد مبانى تفسيرى آن است، كه بدون تحليل دقيق آن نمى‏توان تصويرى دقيق و منطقى از مباحث ارائه كرد. از نكات اساسى در اين باره، آن است كه مفسر بايد ميان مبانى تفسيرى خود و آراى تفسيرى‏اش هماهنگى لازم را پديد آورد. به نظر مى‏رسد كه در مباحث مربوط به آيه تطهير، مهم‏ترين مبانى تأثيرگذار در اختلاف آرا را مى‏توان تحت دو عنوان زير مطرح كرد:
1. تفسير قرآن در پرتو قرآن و شواهد درونى‏
2. تفسير قرآن در پرتو سنت و سيره و شواهد برونى‏

ظاهراً اصل دو عنوان ياد شده، اجمالًا مورد اتفاق مفسران اسلامى است؛ اما در تفاصيل و جزئيات آن، اختلاف‏هاى گاه عميقى رخ نموده است. اينك به اجمال، هر يك از اين دو مبنا را بررسى كرده، ميزان و قلمرو تأثير آن را بر تفسير آيه تطهير، جست‏وجو مى‏كنيم.
مبانى نخست، كه ناظر به نقش شواهد درونى قرآن، در فهم و تفسير آن است، ريشه در قواعد و اصول قرآن‏شناختى و زبان شناختى دارد.
قرآن به عنوان كلام الهى، با هدف هدايت مردم، در قالب زبان مردم، تنزل يافته است:
«قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبِينٌ* يَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ».  
«إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ».  
طبعاً مدلول و مفاد روشن قرآنى را نبايد از مراد الهى بيگانه شمرد و نمى‏توان اهميت دلالت عرفى و عمومى آيات را تحت ضوابط مربوط ناديده گرفت. البته در اين باب، قلمرو واقعى، ظهور است و افادات قرآن ميان عالمان اسلامى بحث است.
برخى همه ظهورات را- اعم از ظهوراتى كه در حد نص صريح، دلالت دارند يا بر حسب مصطلح علم اصول فقه، نص نبوده، بلكه ظاهر كلام به شمار مى‏آيند- معتبر تلقى مى‏كنند و برخى در حد ظهورات صريح و بى ‏شبهه توقف مى‏كنند.
يا برخى، ظهورات مربوط به معارف عمومى را معتبر مى‏دانند و ظهورات مربوط به معارف عملى و شرعى را منوط به شرح و تفسير سنت مى‏دانند. برخى نيز براى همه ظهورات، اعتبار مستقل قائلند. به هر تقدير، اصل اهميت ظهور قرآنى، دست كم در معارف عمومى را كسى از محققان انكار نكرده نيست. از سوى ديگر، عالمان اصول فقه در مباحث زبان شناختى خود نيز به ضوابط عرفى و عقلايى اعتبار و حجيت ظواهر كلام الهى اشاره كرده‏اند.
اما همه سخن درباره آيه تطهير، بر سر اين است كه آيا نظم و چينش خاص آيه ‏هاى قرآنى و از جمله، اين آيه، با ديگر آيات، دليل قاطعى براى انصراف مفهوم آن، به جهتى خاص به حساب مى‏آيد يا خير؟
بيش‏تر مفسران اهل تسنن، ارتباط سياقى مزبور را اساس نظريه تفسير خود، درباره آيه و نقد شواهد مخالف را جمله انبوه روايات معتبر تفسيرى قرار داده‏اند.
به نظر مى‏رسد كه با توجه به شواهد گوناگون، وحدت سياق آيات و بخش‏هاى متصل به يكديگر، اصل حاكم و جارى در همه قرآن نيست و هم اثبات آن نيازمند دليل و شواهد كافى است و هم نفى آن، با شواهد ديگر ممكن است. اين شواهد را مى‏توان به اجمال چنين گزارش كرد:
اولًا، ترتيب موجود ميان آيات و سور قرآنى، لزوماً همان ترتيب واقعى نزول نيست و اجمالًا تغاير ميان ترتيب نزول و ترتيب ثبت در مصحف، جاى ترديد نيست؛ گو اين‏كه مى‏توان شواهدى يافت مبنى بر اين‏كه ترتيب موجود نيز تحت اشراف پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و براساس حكمت و مصلحت صورت يافته، شكل و هيأت اين ترتيب نيز در اعجاز بيان قرآنى دخيل است.

بر اين اساس، اگر شواهد درونى در متن قرآن، به حد كافى وجود داشت كه به ارتباطى وثيق و مدون شبهه فرازهاى قرآنى بينجامد، طبعاً سياق مربوط به آن، مورد توجه قرار مى‏گيرد؛ اما اگر اين شواهد، در اين حد اقامه نشود و احتمال مخالفى نيز به قوّت خود باقى بماند، دليلى بر اصرار بر مفاد خاص سياقى وجود ندارد، هر چند جست‏وجو از مناسبت‏ها و حكمت‏هاى نظم موجود، امر ديگرى است.
ثانياً، در مجموعه آيات و بخش‏هايى كه وحدت نزول آنها به اثبات مى‏رسد نيز دليل قاطعى بر وحدت همه موضوع آنها وجود ندارد، بلكه بر عكس، شواهد فراوان قرآنى و روايى، بر امكان تغاير موضوعات يك آيه وجود دارد. از جمله شواهد قرآنى، آياتى هستند مشتمل بر خطابات متغاير؛ مانند:
«يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَاسْتَغْفِرِى لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الخاطِئِينَ».  

صنعت التفات و گريز از مطلب و خطابى، به مطلب و خطاب ديگر، تحت شرايط و مناسبت‏هاى خاص، از منابع زيباى ادبى و بلاغى است كه در علم بلاغت از آن‏ ياد شده، قرآن هم از آن بهره برده است.
هم‏چنين در روايات اسلامى، اين مطلب مسلّم است كه صدر و ذيل آيات ممكن است موضوعات متغايرى داشته باشند. در روايتى منقول از امام باقر عليه السلام، در تفسير عياشى چنين آمده است:
ليس شيئ أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن، إن الآية ينزل أولها فى شيئ و أوسطها فى شيئ و آخرها فى شيئ ثم قال: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ ...».  

آن چه از اين مضمون، در روايات گوناگون آمده به دست مى‏آيد، آن است كه لزوماً سياق آيات با نگاهى سطحى نمى‏تواند چارچوب درستى براى شناخت دقيق پيام قرآنى باشد؛ چنان كه آيه تطهير، موضوعى متغاير با صدر آيه دارد. نظير اين مطلب را در روايات تفسيرى ذيل آيه ولايت مى ‏يابيم.
براساس آن‏چه گذشت، پافشارى بر وحدت سياق آيه تطهير، با ديگر بخش‏هاى پيرامون آن، نمى‏تواند توجيه درستى داشته باشند و دست كم مى ‏تواند در حد يك احتمال ابتدايى عرضه شود كه خود نيازمند شواهد ديگرى است كه هم‏سياقى را تأييد كند يا لااقل معارضى در برابر آن يافت نشود؛ اما تفسيرى كه مفهوم مستقلى از آيه تطهير ارائه مى‏ دهد، بر اساس مدلول ظاهرى خود آيه، از يك سو و روايات تفسيرى فراوان، از سوى ديگر است كه در مجموع مى‏تواند معترضه و مستقل بودن آيه را در ميان خطابات مربوط به زنان پيامبر توجيه كند.
دو نكته مدلول ظاهرى خود آيه و روايات تفسيرى، بعداً بررسى خواهد شد.
دومين مبناى تفسيرى مربوط به آيه تطهيرى، ناظر به نقش شواهد درونى در فهم آيه است.

نقش سنت، به معناى گفتار و رفتار و تقرير پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در تبيين و شرح قرآن كريم، از آيات قرآن به دست مى‏آيد:
«وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ...».  

چنان كه اصولًا آموزش معارف وحيانى، در كنار تلاوت آيات آسمانى، رسالت مهم پيامبر شمرده شده است:
«يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكْمَةَ».  

اين شأن را رسول گرامى اسلام، به اذن الهى، پس از خود به عترت پاك خويش سپرده، آنان را در كنار قرآن، مرجع علمى و معرفتى معرفى كرده است:
إنى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى اهل‏بيتى، ان تمسكتم بهما لن تضلّوا بعدى ابداً.  

بر اين اساس، ناسازگارى ميان قرآن و سنت، پذيرفته نيست و سنت معتبر، همواره شارح درست معارف قرآنى خواهد بود.
در هر تفسيرى از آيات قرآن، كه با سنت معتبر ناسازگار باشد، مى‏توان تجديد نظر كرد؛ چنان كه هر فهمى از سنت، كه با مفاد روشن قرآنى ناهماهنگ باشد، بى ‏اعتبار است. با قبول اين مبنا، درباره تفاسير آيه تطهير نيز سخن همين است. هر چند مفسران سنى، ممكن است تفسير شيعى را مخالف قرآن تلقى كنند، اما با توضيحاتى كه در مبناى نخستين گذشت، دانسته شد كه مسئله سياق، اصل مسلّمى در تفسير قرآن نيست تا مخالفت با آن، مخالفت با قرآن به حساب آيد.
به بيان ديگر، تفسير شيعى، كاملًا با مدلول و مفاد خود آيه تطهير، به عنوان بخشى از قرآن، كه معناى تام و كاملى دارد، سازگار است و با تكيه بر شواهد قطعى نزول، از اختصاص آيه به اصحاب كساء عليهم السلام و دلالت آن بر فضيلت و مقام بالاى آنان سخن مى گويد.
در واقع، روايات فراوانى كه جايگاه آيه تطهير را تبيين و از اختصاص آن به گروهى خاص ياد مى ‏كنند، وجهى از وجوه محتمل آيه تطهير را تقويت و وجوه محتمل ديگر را، كه با تكيه بر سياق، به ذهن مفسران مى ‏رسد، رد مى ‏كنند.
اما تفسير ديگر آيه، كه مورد توجه بيش‏تر مفسران اهل تسنن قرار گرفته است، احتمال ابتدايى آيه را اصل قرار داده است و در صدد توجيه يا انكار و رد مضمون روايات برآمده، نقش مهم سنت را در تفسير قرآن از ياد برده است.

نویسنده: محمد اسعدى‏

 

منابع: 

کتاب امام حسين عليه السلام و قرآن «مجموعه مقالات»، ص: 237