گروه ها

ساكنان شهرى عذاب شده در پى مخالفت با فرستادگان الهى يا حضرت عيسى(عليه السلام) سرگذشت مردم اين شهر تنها در سوره يس گزارش شده است، ازاين رو به ايشان «اصحاب يس»[1] نيز مى گويند. خداوند به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمان داد تا زندگى مردم اين شهر را براى مردم بازگو كند: «واضرِب لَهُم مَثَلاً اَصحـبَ القَريَةِ اِذ جاءَهَا المُرسَلون» (يس/36، 13) و در پى آن فرمود: هنگامى كه ما آن دو رسول را براى هدايت آنها فرستاديم، پس آنان را تكذيب كرده، ما رسول سوم را براى آنها فرستاديم. فرستادگان همگى گفتند: ما فرستادگان خدا به سوى شما هستيم: «اِذ اَرسَلنا اِلَيهِمُ اثنَينِ فَكَذَّبوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث فَقالوا اِنّا اِلَيكُم مُرسَلون» (يس/36، 14); امّا مردم اين شهر از بندگى خداوند سر باز زده، آنها را دروغگو خطاب كردند، با اين استدلال كه شما مانند ما انسان هستيد و نمى توانيد فرستاده خدا باشيد: «قالوا ما اَنتُم اِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا و ما اَنزَلَ الرَّحمـنُ مِن شَىء اِن اَنتُم اِلاّ تَكذِبون». (يس/36، 15)
"اَصحاب رَقیم" نام ديگر اصحاب كهف به سبب نگاشته شدن نام و سرگذشت آنان در يك لوح است. فرهنگ نويسان عربى، رقيم را به معناى «مرقوم» و برگرفته از ريشه «ر ـ ق ـ م» دانسته و معانى «نوشته»[1]، «خط و نوشته برجسته»[2] و برخى نيز «دوات»[3] را براى آن گفته اند. شمارى از آنها، «رقم» را نقطه و اعراب گذارى كردن نوشته[4] و گروهى نيز نوشتن[5] معنا كرده اند;
چكيده داستان اصحاب «اخدود» حكايت شورانگيز مؤمنان صادقي است كه در حماسه اي به ياد ماندني، سر در راه ايمان خود نهادند و تا پاي جان بر آن پاي فشردند. گزارش اين حادثه در سوره بروج آمده و قرآن به جاي پرداختن به جزئياتي همچون هويّت شخصيتها و زمان و مكان داستان، صبغه و تحليل توحيدي آن را به عنوان يكي از ويژگيهاي ثابت در داستانهاي قرآني، برجسته كرده است.
 مقدمه: خاور شناسان بنا به اهداف علمى و اغراض غير آن، به تبين و توضيح قرآن پرداخته.البته آن گونه كه تحقيقات ايشان در ساير رشته ‏هاى علوم انسانى خوش درخشيد، در اين زمنيه اقبال عام نيافت؛ و مسلمانان در اين جست و جوها به ديده ترديد نگريستند. اين كه از ميان شمار زياد پژوهش‏هاى قرآنى اينان، تنها چند كتاب مهم به فارسى ترجمه شده، خود گواهى بر اين سخن است.
اصحاب فيل به سپاهى گفته مى شود كه به فرماندهى اَبرَهه، قصد ويران كردن كعبه را داشتند. ابرهه، فرزند صَبّاح، اهل حبشه و از فرمانروايان يمن بود و بر اثر زخمى كه در يكى از جنگها در صورت وى پديد آمد به اَشرَم ملقّب شد. كنيه وى را اَبويَكْسوم دانسته اند.[1] او با حيله اى، فرمانرواى پيشين يمن، يعنى «اَرباط» را كشت و خود بر جاى او نشست.[2] ابرهه از اينكه كعبه* مورد توجه ويژه مردم بود و زيارت آن، قدرت و شوكت مكّه* را در پى داشت ناخشنود بود و تصميم گرفت مردم را به جاى مكّه، متوجّه يمن كند.
منافقان سوء قصد كننده به جان پيامبر(صلى الله عليه وآله) عقبه در لغت به معناى راه دشوار در كوه است[1] كه در فارسى به گردنه و گريوه موسوم است.[2] اين عنوان يادآور دو رخداد مهم در تاريخ اسلام است كه در دو مكان مشهور به عقبه به وقوع پيوست: يكى بيعت گروهى از اهل يثرب در سالهاى دوازدهم و سيزدهم[3] بعثت با پيامبر(صلى الله عليه وآله)در عقبه منا (در راه منا به مكه) كه برخى منابع از ايشان با عنوان اصحاب عقبه ياد كرده اند[4] و تعبير از پيمان آنان به بيعت عقبه شهرت بيشترى دارد و ديگرى سوء قصد نافرجام به جان پيامبر(صلى الله عليه وآله)است كه در عقبه اى واقع در مسير تبوك به مدينه صورت گرفت.[5]