یكسان شدن مصاحف(قسمت سوم)

در ابتداي امر عثمان تصور مي كرد يكي كردن مصاحف كار آساني است، لذاگروهي را براي انجام آن گردآورد كه شايستگي كافي نداشتند سرانجام به گروهي ديگر متوسل شد كه افراد لايق و باكفايتي چون سيد قرا و صحابي بزرگ ابي بن كعب در ميان آنان بود1 صحيفه هايي را نيز كه در عهد ابوبكر قرآن درآن ها ثبت شده و نزد حفصه بود طلب كرد حفصه در ابتداي امر از تسليم آن ها به عثمان خودداري كرد و شايد نگران آن بود كه از بين برود تا آن كه عثمان تعهد كرد كه آن ها را به وي بازگرداند و او نيز پس از اين تعهد، صحيفه هاي مذكور را در اختيارعثمان گذاشت تا به عنوان سندي موثق، مورد مقابله با ديگر مصاحف و استنساخ ‌قرار گيرد.2

از طرف ديگر، عثمان به همه مسلمانان اعلام كرد كه هر كس، هر قسمت از قرآن را كه از پيامبر(ص) شنيده است، در اختيار كميته بگذارد3 بر اثر اين اعلام، مردم الواح و استخوان ها و چوب هايي را كه قرآن برآن نوشته شده بود، آوردند شايد كميته جمع آوري قرآن، اين انتظار را داشت كساني كه در آخرين عرضه قرآن برپيامبر(ص) حاضر بودند، آيات قرآن را در اختيارشان قرار دهند ابن سيرين مي گويد: «اگر آيه اي مورد اختلاف قرار مي گرفت، ثبت آن را به تاخير مي انداختندبرخي گفته اند كه منظور از تاخير در ثبت آن، اين بوده است كه نسخه هاي كساني راكه در آخرين عرضه قرآن بر پيامبر(ص) حاضر بوده اند، به دست آورند»4
انس بن مالك گفته است: «من از كساني بودم كه آيات را بر نويسندگان املامي كردچه بسا آيه اي مورد اختلاف واقع مي شد، در اين صورت نظر كساني را كه آيه مورد اختلاف را از پيامبر(ص) شنيده بودند مي خواستند اگر اين گونه افراد در مدينه نبودند، ماقبل و مابعد آيه را براي آنان مي نوشتند و از آنان مي خواستند تا قسمت مورد اختلاف را آن گونه كه شنيده اند بنويسند يا خود حاضر شوند».5
ابي بن كعب نيز قرآن را بر آنان املا مي كرد و آنان به ثبت آن مي پرداختند يا اين كه آيه مورد اختلاف را براي وي مي فرستادند و او پس از تصحيح، آن را باز مي گرداند.
در حديث ابوالعاليه آمده است كه آنان قرآن را از مصحف ابي بن كعب جمع آوري مي كردند ابي بن كعب شخصا آيات را املا مي كرد و گروهي مي نوشتند.6
عبداللّه بن هاني بربري (غلام عثمان) نقل مي كند: «من نزد عثمان بودم و مي ديدم كه نسخه هاي مختلف مصحف ها را با يك ديگر مقابله مي كردند عثمان استخوان كتف گوسفندي را به من داد كه در آن اين كلمات نوشته شده بود: «لم يتسن» و «لاتبديل للخلق اللّه» و «فامهل الكافرين»، من آن را نزد ابي بن كعب بردم و او آن ها را به اين گونه تصحيح كرد: «لم يتسنه»7 و «لاتبديل لخلق اللّه»8 و «فمهل الكافرين».9
در مرحله مقابله مصحف ها با يك ديگر سهل انگاري هاي آشكاري رخ داد به گونه اي كه در مصحف هاي عثماني، اشتباهات و تناقض هاي املايي فاحشي وجود داشت تا آن جا كه مصحف هاي فرستاده شده به اطراف با يك ديگر كاملا تطبيق نمي كرد مسؤوليت اين امر بر اعضاي كميته و به خصوص عثمان است كه براين اشتباهات واقف شد، ولي چاره اي نينديشيد و مسامحه كرد.
ابن ابي داود نقل مي كند كه برخي از مردم شام مي گفتند: «مصحف ما و مصحف بصره صحيح تر از مصحف كوفه است» زيرا هنگامي كه عثمان دستور داد مصحف ها را بنويسند، مصحفي را كه براي كوفه تهيه كرده بودند بر مبناي قرائت عبداللّه بن مسعود بود و پيش از آن كه اين مصحف با ساير نسخه ها مقابله و تصحيح شود، براي آنان فرستاده شد اما مصحفي كه براي شام و نيز مصحفي كه براي بصره تهيه شده بود، پس از مقابله و تصحيح آن ها فرستاده گرديد.10

اين امر برآن دلالت دارد كه مصحف ها را پيش از مقابله دقيق آن ها با يك ديگر به سرتاسر بلاد پهناور اسلامي فرستاده اند چنان كه وجود اختلاف ميان مصحف هاي شهرهاي مختلف ـ به نقل ابن ابي داود11 ـ دليل بر سهل انگاري در امر مقابله نسخه ها و حصول اطمينان به صحت آن ها است.
ابن ابي داود موضوع ديگري را نيز نقل مي كند كه حاكي از سهل انگاري عجيب تري در اين امر مهم است او مي گويد: «هنگامي كه نسخه هاي مصحف ها آماده شد، يكي از آن ها را نزد عثمان بردند او آن را مشاهده كرد و گفت: چه خوب وزيبا تهيه كرده ايد ولي اشتباهاتي در آن ديد و گفت اگر املا كننده از قبيله «هذيل» ونويسنده از قبيله «ثقيف» بود، اين اشتباهات رخ نمي داد و افزود: ولي عرب طبق زبان مادري، آن را درست مي خواند».12

آيا بايد گفت: اين چه بي تفاوتي بي موردي است، كتاب خدا شايسته عنايت واهتمام بيش تري نبود تا اين كه از اشتباه املايي و خطاي نوشتاري خالي باشد؟ علاوه بر اين، اين آرزوي عثمان چه معنايي دارد؟
آيا او نمي توانست از اول املاكنندگاني از هذيل و نويسندگاني از ثقيف انتخاب كند، در حالي كه صلاحيت و شايستگي آنان را براي انجام اين كار مهم مي دانست؟ولي او به جاي اين افرادشايسته، كساني را از اطرافيان خود انتخاب كرد و سرانجام اين انتخاب نابه جا، سبب پيدايش اختلاف در قرائت قرآن در زمان هاي بعد گرديد.

 

تعداد مصحف هاي عثماني

مؤرخان در شماره مصحف هاي تهيه شده هم آهنگ كه به اطراف بلاد اسلامي فرستاده شده است، اختلاف دارند ابن ابي داود تعداد آن ها را شش نسخه مي داند كه هر يك به يكي از شش مركز مهم اسلامي آن روز ارسال شد اين شش مركز عبارتنداز مكه، كوفه، بصره، شام، بحرين و يمن وي اضافه مي كند كه علاوه بر اين شش نسخه، يك نسخه نيز در مدينه نگه داشته شد كه آن را به نام «ام» و يا «امام» مي ناميدند13 يعقوبي دو نسخه ديگر را بر اين تعداد اضافه كرده كه به مصر والجزيره فرستاده شده است 14 مصحفي كه به هر منطقه اي فرستاده شده بود، درمركز منطقه حفظ مي شد و از روي آن، نسخه هاي ديگري استنساخ مي شد تا دردسترس مردم قرارگيرد و تنها قرائت اين مصحف ها رسميت داشت و هر نسخه ويا قرائت كه با اين مصحف هاي هم آهنگ، مخالف بود، غير رسمي و ممنوع شناخته مي شد و استفاده از آن ها موجب مجازات بود.

مصحف مدينه مرجع عمومي بود و اگر ميان مصحف هاي فرستاده شده در بلادديگر، اختلافي پيدا مي شد، براي رفع اختلاف و تصحيح آن ها مصحف مدينه ملاك قرار مي گرفت و مطابق با آن، مصحف هاي ديگر تصحيح مي شد.
گفته شده است عثمان هم راه هر مصحف، يك قاري قرآن نيز به منطقه مورد نظراعزام مي كرد، تا قرائت قرآن را مطابق با آن مصحف به مردم بياموزد، از جمله عبداللّه بن سائب هم راه با قرآن مكه و مغيرة بن شهاب هم راه با مصحف شام وابوعبدالرحمان سلمي با مصحف كوفه و عامربن عبدالقيس با مصحف بصره به مناطق مذكور اعزام شدند افراد ديگري به همين ترتيب به مناطق ديگر فرستاده شدند زيدبن ثابت نيز از جانب خليفه به عنوان قاري مدينه تعيين گرديد.15

مقامات حكومت و عمال خليفه، عنايت و توجه خاصي به اين مصحف ها وحفاظت از آن ها داشتند، و همين علاقه و توجه زياد مردم نسبت به حفظ آن ها، موجب بقا و دوام آن ها گرديد پس از گذشت زماني طولاني، تغييرات ودگرگوني هايي در اين مصحف ها به وجود آمد كه نقطه گذاري و علامت گذاري وتقسيم آن به حزب ها از آن جمله اند آخرالامر، خط اين مصحف ها كه خط كوفي ابتدايي بود، به خط كوفي متعارف تبديل شد در زمان هاي بعد، نوشتن قرآن با خطنسخ زيباي عربي و ديگر خطوط متداول گرديد اين تغييرات به تدريج مصحف هاي اوليه را كه در زمان عثمان نوشته شده بود، به دست فراموشي سپرد و رفته رفته اثري از آن ها باقي نماند.

ياقوت حموي (متوفاي 626) نقل مي كند كه مصحف عثمان بن عفان در مسجد دمشق است كه مي گويند به خط خود اوست16 اين مصحف رافضل اللّه العمري (متوفاي 749) ديده و مي گويد: «مصحف عثماني به خط عثمان بن عفان در سمت چپ مسجد دمشق باقي است»17 البته در جايي ذكرنشده است كه عثمان به خط خود مصحفي نوشته باشد و شايد مصحف يادشده، همان مصحف شام بوده كه تا آن زمان باقي بوده است.

ابن كثير (متوفاي 774) نيز از اين مصحف ياد كرده، ولي نوشتن آن را به عثمان نسبت نداده است او گفته است: «مشهورترين مصحف عثماني در روزگار مامصحفي است در شام كه در نزديكي ركن شرقي مقصوره مسجد دمشق محفوظ است اين مصحف در گذشته در شهر «طبريه» بوده و در حدود سال 518 هجري ازآن جا به دمشق منتقل شده است من آن را ديده ام، كتابي است قطور با خطي زيبا وروشن و پخته و با مركبي خوب در ورق هايي نوشته شده بود كه به گمان من ازپوست شتر بود»18.

جهان گرد معروف، ابن بطوطه (متوفاي 779) مي گويد: «در ركن شرقي مسجد ودر مقابل محراب خزانه اي است بزرگ كه در آن مصحفي را كه عثمان بن عفان به شام فرستاده است، قرار داده اند اين خزانه را در هر جمعه، پس از نماز باز مي كنند ومردم براي بوسيدن آن هجوم مي آورند در همين جا، مردم درباره حل اختلافات ودعاوي خود با يك ديگر، قسم ياد مي كنند»19 گفته شده است كه اين مصحف هم چنان در مسجد دمشق باقي بود تا اين كه به سال 1310 هجري دست خوش حريق گرديد.20
دكتر صبحي صالح مي گويد: «دوست من، استاد دكتر يوسف العش، به من گفت كه قاضي عبدالحسن الاسطواني به او گفته كه مصحف شام را قبل از سوختن ديده وآن در مقصوره مسجد دمشق در محفظه اي چوبي نگهداري مي شد».21

  • 1. تهذيب التهذيب، ج1، ص 187 طبقات ابن سعد، ج3، قسمت 2، ص 62.
  • 2. مصاحف سجستاني، ص 9 صحيح بخاري، ج6، ص 226.
  • 3. مصاحف سجستاني، ص 24.
  • 4. همان، ص 25.
  • 5. همان، ص 21.
  • 6. همان، ص 30.
  • 7. بقره: 2: 259.
  • 8. روم30: 30.
  • 9. طارق 86: 17 ر ك: الاتقان، ج1، ص 183.
  • 10. مصاحف سجستاني، ص 35.
  • 11. همان، ص 49 ـ 39.
  • 12. همان، ص 33 ـ 32.
  • 13. همان، ص 34
  • 14. تاريخ يعقوبي، ج2، ص 160.
  • 15. مناهل العرفان، ج1، ص 397 ـ 396.
  • 16. ياقوت حموي، معجم البلدان، ج2، ص 469.
  • 17. مسالك الابصار في ممالك الامصار، ج1، ص 195.
  • 18. فضائل القرآن، ص 49.
  • 19. رحله ابن بطوطه، ج1، ص 54.
  • 20. احمد بن علي مقريزي، الخطط، ج5، ص 279.
  • 21. صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن، پاورقي، ص 89.