وجوه اعجاز قرآن

 انديشمندان در مورد اعجاز قرآن بحث هاي دامنه داري كرده و در اين زمينه ابعاد گوناگوني را مطرح كرده اند البته در اين موضوع برخي اختلاف نظرها نيز وجود دارد پيشينيان به گونه اي انديشيده اند و متاخرين به گونه ديگر و چيزهايي بر اقوال گذشته افزوده اند ذيلا به نظريات گوناگون در باب اعجاز قرآن اشارت مي شود:

1. ارباب ادب و سخن دانان عرب، اعجاز قرآن را در گرو فصاحت و بلاغت والاي آن دانسته اند رسا بودن بيان و روان بودن عبارات كه در چينش واژه ها رعايت شده و گزينش كلمات كه دقيق انجام گرفته، نظم كلمات كه هر يك در جاي مناسب خود قرار گرفته، آن چنان تركيبي به وجودآورده كه از لحاظ تعبير و آواي الفاظ وكلمات بافتي به هم پيوسته و پيوند خورده فراهم آورده به گونه اي كه گويي سرتاسرهر آيه و سوره، واحد منسجمي را تشكيل داده و غير قابل تفكيك اند، تمامي اين هابر قدرت و قوت اين سخن الهي دلالت دارند به علاوه، ويژگي هاي كلمات انتخاب شده به گونه اي است كه جابه جايي كلمات يا تبديل آن ها هرگز امكان پذير نيست اين سري است كه بزرگان علم و ادب به آن پي برده و گفته اند: هرگاه كلمه اي از قرآن را ازجاي خود برداري، آن گاه تمامي لغت عرب را جستجو كني تا كلمه ديگري را بتوان جاي گزين آن نمايي هرگز نخواهي يافت زيرا كلمه ديگري كه هم از لحاظ معنا ومحتوا، و هم از لحاظ آوا و هماهنگي با كلمات رديف يافته آن (كه دو طرف آن قرارگرفته اند) با آن، يكي باشد يافت نمي شود اين مي رساند كه در كلمات انتخابي هرجمله و جمله هاي انتخابي هر آيه، آن اندازه دقت به كار رفته كه از توان بشر بيرون مي باشد، زيرا اين گونه رعايت دقيق كلمات و جملات انتخابي، به احاطه كامل وحضور ذهني بالفعل نياز دارد و انسان هر اندازه كه در شناخت ويژگي هاي لغت پيش رفت كرده و آمادگي داشته باشد، اين گونه احاطه وسيع و حضور ذهني دائم نخواهد داشت، و احيانا ـ هرچند كه قوي و نيرومند باشد ـ اشتباه مي كند و واژه ها يا جملاتي را به كار مي برد كه مورد خرده گيري قرار مي گيرد اين خاصيتي است كه درنوع سخن سرايان آزموده و عبارت پردازان با سابقه يافت مي شود ولي قرآن ـ با آن گستردگي و طول زمان نزول ـ بر همان قوت و قدرت كلامي خود استوار و يك سان است.
درباره دقت در چينش و انتخاب حساب شده كلمات گفته اند: «لو انتزعت منه لفظة ثم ادير بها لغة العرب كلها علي ان يوجد لها نظير في موضعها الخاص لم يوجدالبتة».1

2. اسلوب بيان و سبك و شيوه نظم قرآن، جمله بندي ها و چينش الفاظ وعبارات، در قالبي نو و اسلوبي تازه بر عرب عرضه شده، كه كاملا بي سابقه بوده وپس از آن نيز كسي مانند آن نياورده است با اين كه اين گونه نظم و تاليف كلام تازگي داشت، ولي از چارچوب اسلوب هاي كلامي عرب بيرون نبود انواع كلام كه در ميان فصحاي عرب متداول بود يا شعر است يا نثر يا سجع2، كه هر يك داراي محاسني و در كنار آن نيز معايبي بود.
حسن شعر در گيرا بودن آن است كه مايه جذب و نفوذ در اعماق قلب مي گردد، ولي قيد قافيه و رعايت وزن خاص، آزادي صاحب سخن را تا حدودي سلب مي كند حسن نثر در آزاد بودن صاحب سخن است هرگونه كلمات و الفاظي كه متناسب با معناي مراد خود مي داند آزادانه انتخاب و به كار مي برد، ولي آن گيرايي وجذبه شعري را ندارد سجع گرچه احيانا به ظاهر زيبا است و يك گونه هنرنمايي سخن وري به شمار مي رود، ولي تكلف و دشواري و احيانا به كار بردن كلمات نامناسب، از زيبايي آن مي كاهد.
قرآن ميان اين سه نوع كلام جمع كرده، داراي محاسن هر يك و فاقد معايب آن هامي باشد اين از شگفتي هاي سبك قرآني است جذابيت شعر، هم راه با آزادي كامل نثر و زيبايي سجع بدون تكلف را دارا مي باشد اين ويژگي عجيب براي سخن دانان و سخن سنجان عرب از همان آغاز آشكار بوده و هم واره براي علماي ادب مشهود بوده است.
بسياري از بزرگان علم و ادب، برجسته ترين جنبه اعجاز قرآن را در همين جهت ياد كرده اند، از جمله، شيخ عبدالقاهر جرجاني، سكاكي و راغب اصفهاني، كه درجاي خود آورده ايم پيش از اين نيز سخنان بزرگان عرب را يادآور شديم، از جمله سخن وليد كه گفته بود: «ان له لحلاوة، و ان عليه لطلاوة و انه يعلو و ما يعلي».

3. متاخرين افزوده اند كه اين نظم و شيوه سبك چنان صورت گرفته كه نغمه آفرين و داراي آواي جان بخش و روح افزا است هماهنگي حروف هر كلمه نسبت به حروف كلمات هم رديف آن، چنان هم ساز و دم سازند كه از آهنگ هاي وزين ونواهاي متين و افسون گر حكايت دارد تمامي انواع جذبه هاي شعري در اين نثرمسجع جلوه گر است.
جمله بندي هاي كوتاه و بلند قرآن به گونه اي تنظيم يافته كه با الحان و نغمه هاي صوتي هم گون مي باشد و تا قاري و تلاوت كننده قرآن با آهنگ هاي والاي صوتي آشنايي نداشته باشد نمي تواند آن گونه كه جمله بندي هاي قرآن شكل يافته، تلاوت نمايد اين حقيقتي است كه از روز نخست، پيامبر اكرم (ص) بدان تصريح فرموده وائمه هدي (ع) برآن تاكيد داشته و امروزه به خوبي به آن پي برده اند (تفصيل آن در «التمهيد» ج 5 بيان شده است).

4. مهم تر از همه، قرآن شامل معارف عاليه و تعاليم حكيمانه اي است كه تا آن روز، در توان بشريت نبوده كه بدان دست يابد و كسي را ياراي چنين انديشه هاي بلندي نبوده است ژرف نگري و عمق بينش آورده هاي قرآن، براي بشريت بي سابقه بود: شناخت هاي شگرف قرآن از راز هستي و اسرار وجود، شرح و بسط آن درمعرفت صفات جمال و جلال، علت آفرينش جهان و انسان، ودايع الهي كه در نهاد انسان نهفته است، از كجا آمده و چرا آمده و به كجا مي رود، هدف و مقصد نهايي چيست، مسايلي هستند كه تا آن روز به آن خوبي كه قرآن بيان داشته آشكار نبودبعداز آن هم در سايه تعاليم قرآن راه رسيدن به اين حقايق براي انسان باز گرديد.
همين حقايق ارائه شده از جانب قرآن، والاترين جنبه اعجاز آن را مي رساند بامختصر مراجعه به انديشه هاي سامان نيافته انسان آن روز و مقايسه آن با معارف قرآني و نيز گفته هاي متضاد انديش مندان برون ديني امروز، به خوبي برتري تعاليم قرآن و دليل اعجاز آن روشن مي گردد (شرح آن در «التمهيد» ج 6 آمده است).

5. هم چنين در راستاي احكام و دستور العمل هاي فراگير كه قرآن عرضه داشته، سلامت جامعه و سعادت زندگي را نيز براي انسان فراهم مي سازد، رابطه او را باخدا و جهاني فراتر از جهان خاكي نيز استوار مي دارد.
انسان در اين جهان در رابطه با شؤون خاص خود (مصالح فردي) مي كوشد و به ناچار رابطه ديگري نيز با شؤون عام (مصالح اجتماعي) دارد كه بايد مد نظر قراردهد، زيرا او زندگي مشتركي با ساير انسان ها دارد و به صورت تعاوني ادامه زندگي مي دهد و نمي تواند تنها به مصلحت خويش بيانديشد و مصلحت عامه را ناديده بگيرد حيات اجتماعي حيات داد و ستد است كه حتما بايد رعايت شود و رعايت آن با حاكميت قانون امكان پذير است.
قوانين ساخته دست بشر، تنها در راستاي تنظيم حيات فردي و حيات اجتماعي قرار دارد و محدوده تصرفات آحاد را در شؤون خاص و شؤون عامه مشخص مي سازد، تا از تجاوز يا كوتاهي در انجام وظايف جلوگيري كند.
ولي انسان وابستگي سومي نيز در حيات دارد و آن رابطه او با خدا و جهان ديگراست همين رابطه است ـ كه اگر مستحكم باشد ـ «وازع نفساني» (بازدارنده دروني)او را تشكيل مي دهد و او را از افراط و تفريط باز مي دارد و در زندگي كاملا معتدل مي سازد.
«قد جاكم من اللّه نور و كتاب مبين يهدي به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم3، از جانب خداوندچراغي فروزان و شريعتي تابناك آمد، تا آن كس را كه در پي خشنودي خداونداست، به راه هاي سلامت آميز و سعادت بخش هدايت كند و او را (در زندگي) به طريقه مستقيم رهنمون باشد».
لذا تمامي احكام و قوانين الهي ـ كه قرآن و اسلام عرضه داشته ـ سه بعدي است يعني در اين احكام و قوانين شؤون فرد و شؤون جامعه و نيز رابطه با خدا و معنويت ـ كه حافظ كرامت انسانيت است ـ رعايت گرديده است قرآن سعي برآن دارد، علاوه بر سعادت در اين حيات، سعادت اخروي و جاويد انسان را نيز تامين كند اين درحالي است كه قوانين مدون غير الهي، هرچند خالص وبدون گرايش هاي منحرف كننده بوده باشد، ولي از بعد سوم حيات انساني تهي است همين سه بعدي بودن قوانين شرع، اعجاز و مافوق بشري بودن آن را مي رساند (در ج 6 «التمهيد» شرح آن آمده است).

6. شيوه استدلال قرآن از ويژگي خاصي برخوردار است كه مي توان آن را يكي ازوجوه اعجاز بياني به شمار آورد و آن جمع ميان دو شيوه برهان و خطابه است اصولااين دو شيوه متضاد مي نمايند، زيرا استدلال برهاني بر مقدمات يقيني (فطريات وبديهيات) استوار است، در اين شيوه روي سخن با خاصه است تا اثبات قطعي كندولي شيوه خطابه بر مقدمات ظني (مشهورات و مقبولات عمومي) تكيه دارد وهدف آن اقناع عامه است قرآن ميان اين دو شيوه به ظاهر متضاد جمع كرده و دربيان مطالب و استدلالات خويش، روي سخن با هر دو گروه را دارد، بدين ترتيب كه با يك سخن توانسته است، اخضاع (اذعان قطعي) خاصه و اقناع عامه، هر دو راهدف گيرد لذا استدلال هاي قرآن، در عين سادگي بيان، از عمق و ژرف نگري به سزايي برخوردار است عامه مردم كه از رموز استدلالات عقلاني آگاهي چنداني ندارند، به همان ظاهر ساده قانع شده پذيرا مي گردند ولي خاصه، از دقت بيان ورموز به كار رفته بهره مي گيرند.

ابن رشد اندلسي ـ فيلسوف و دانشمند معروف ـ در كتاب پر ارج خود «الكشف عن مناهج الادلة» 4 كه در همين زمينه نوشته، در اين باره مثال روشني آورده، گويد: «قرآن براي شناسايي ذات حق تعالي، تشبيه به نور كرده «اللّه نورالسماوات والا رض» 5 كه جهان تاب و فراگير است و درخشش و نمود هر چيز به وسيله آن مي باشد همين اندازه تشبيه براي شناسايي ذات حق تعالي و جاي گاه او در جهان هستي، براي عامه مردم كفايت مي كند و آنان را قانع مي سازد ولي در عين حال، اين تشبيه آن قدر دقيق و روشن گر ذات حق تعالي است، كه در راستاي تشبيه غيرمحسوس به محسوسات، شيواترين و دقيق ترين تشبيه به شمار مي رود، تشبيهي كه نمايان گر تمام عيار ويژگي هاي ذات حق تعالي مي باشد.
ذات حق، واجب الوجود و وجود او ذاتي و از حقيقت ذات او برخاسته است وهستي همه موجودات از او است كنه ذاتش در غايت خفا و از همه پنهان است، درعين حالي كه هستي او و وجودش در نهايت ظهور و بر همه آشكارمي باشد.
مفهومه من اعرف الاشيا و كنهه في غاية الخفا.
در عالم محسوس اگر خواسته باشيم چيزي را بيابيم كه عين اين ويژگي ها را داراباشد، جز نور، نمي توان مثالي آورد پرتو آن سراسر موجودات را فرا گرفته و همه اشيا را نمود داده و نمود هر چيز به نور است، ولي نمود نور، ذاتي و از خود آن مي باشد كنه و حقيقت نور، ناشناخته است، ولي درخشش و آثار وجودي آن برهمه آشكار و پيدا است هر حكيم فرزانه اي اگر خواسته باشد براي شناساندن ذات حق مثالي بياورد، از اين تشبيه قرآني بهتر نخواهد آورد».

7. اخبار غيبي كه در قرآن آمده و گوشه اي از اعجاز قرآن را تشكيل مي دهد، برسه گونه زماني (گذشته، حال و آينده) است:
الف ـ خبر از گذشته، سرگذشت انبياي سلف و امت هاي گوناگون كه در بسترزمان بوده اند سرگذشت آنان كم و بيش در كتاب هاي پيشين آمده و بر سر زبان هامتداول بوده، ولي كاملا آلوده و تحريف شده و افسانه وار است.
درباره سرگذشت نوح (ع) و حادثه طوفان مي خوانيم: «تلك انبا الغيب نوحيهااليك ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا6، اين از خبرهاي غيب است كه برتو وحي مي كنيم پيش از اين، نه تو آن را مي دانستي و نه قوم تو» سرگذشت نوح وحادثه طوفان، در نوشته هاي پيشين به ويژه در سفر پيدايش7تورات به تفصيل آمده، ولي نه به آن گونه كه در قرآن پاك و منزه آمده است.
درباره سرگذشت يوسف (ع) نيز مي خوانيم: «ذلك من انبا الغيب نوحيه اليك» 8 با آن كه در سفر پيدايش9 به تفصيل شرح آن آمده است، ولي نه به درستي و پاكي بيان قرآن هم چنين درباره موسي و هارون و بني اسرائيل وفرعون10 و نيز درباره حضرت مريم و زكريا11اين گونه تعبيرها آمده، كه حاكي از امانت در نقل و حفظ قداست مقام انبيا و اولياي خدا است ولي اين جهت در تورات هرگز رعايت نشده، بلكه بر عكس، از مقامات عاليه آنان كاسته است.
ب ـ خبر از حاضر، خبرهاي غيبي است كه قرآن از دسيسه ها و توطئه هاي منافقان و هم دستان آنان، مشركان و يهوديان پرده برداشته و آنان را رسوا ساخته است اين گونه آيات در قرآن فراوان است. 12
پ ـ خبر از آينده، خبر از پيش آمدهايي است كه در آينده دور يا نزديك واقع مي گرديد، به ويژه حوادث قريب الوقوع تا آن كه اخبار غيبي قرآن مشهود گردد مانندخبر از فتح و پيروزي ها و گسترش اسلام و نابودي و سركوب شدن دشمنان كه يك به يك و پي درپي تحقق يافت خبر از غلبه روم بر فارس پس از اندي سال «و هم من بع د غلبهم سيغلبون في بضع سنين» 13از اين قبيل است اين جنگ ميان ايران ودولت بيزانس از سال 603 م تا سال 622 م (سال هجرت پيامبر به مدينه) ادامه داشت ابتدا برتري با خسرو پرويز بود و سوره روم كه در مكه نازل گشته، خبر ازتغيير وضع جنگ داد با گذشت چند سال نوبت برتري بيزانس رسيد و اين برتري تاپايان سلطنت خسرو پرويز (سال 228 م)، كه به دست اشراف و سرداران لشكر به قتل رسيد، ادامه داشت14، اين امر موجب خوشنودي مسلمانان گرديد، زيراهمسايه قدرت مند آنان به ضعف گراييده بود از همه شگفت آورتر اخبار از ناتواني هميشگي بشر از هم آوردي با قرآن است «فان لم تفعلوا ولن تفعلوا» 15، كه هم واره شاهد صدق اعجاز قرآن به شمار مي رود.16

8. اشاره هاي علمي گذرا، بدين معنا كه احيانا از لابلاي تعابير قرآن به برخي اشارات زودگذر برخورد مي كنيم، كه حاكي از احاطه صاحب سخن به اسرار نهفته طبيعت است.
«قل انزله الذي يعلم السر في السماوات و الا رض17بگو: قرآن را كسي فروفرستاده كه از راز آسمان ها و زمين آگاهي دارد».
گاهي در تعابير قرآن به برخي از اسرار طبيعت اشارت رفته، اين اشارت حالت «تراوشي» دارد كه از لابه لاي سخن پروردگار سرزده است، وگرنه مقصود ذاتي وهدف اصلي از سخن، بيان آن جهت نبوده است لذا هيچ گاه در اين گونه اشارات درنگ نشده و به طور كامل بيان نگرديده است، زيرا هدف اصلي قرآن، ارائه رهنمودهاي هدايتي و تعليم و تربيت ديني و معنوي است و تنها نكته سنجان هستند كه به اين رموز و اشارات گذرا پي مي برند، اين نكات براي دانش مندان دربستر زمان، دليل اعجاز قرآن مي باشد.
البته در اين زمينه بايد به اين مطلب توجه نمود كه نبايد دست آوردهاي علمي رابر قرآن تحميل كرد، زيرا دست آوردهاي علمي حالت ثبات ندارند، در حالي كه مسايل قرآني حقايقي ثابت اند و هرگز نبايد چيزي را كه حالت ثبات ندارد، باحقيقتي ثابت مطابقت داد آري مسايل علمي كه حالت ثبات يافته و قطعيت پيداكرده، مي تواند ابزاري باشد براي فهم برخي اشارات علمي قرآن آن هم نه به طورحتم، بلكه با اضافه شدن عباراتي نظير «شايد چنين باشد» اين بدان جهت است كه اگر همين نظريه علمي به ظاهر ثابت تغيير يابد خدشه اي به قوت و استواري قرآن وارد نسازد قطعا هرگاه آيه اي از قرآن با فرضيه علمي يا نظريه ثابت شده ـ فرضا مخالفتي داشت، قرآن را حاكم و آن نظريه يا فرضيه علمي را خطا مي دانيم از نظر مادانش منداني كه چنين نظريه اي را پذيرفته اند دچار اشتباه شده اند.
ما در جاي خود موارد بسياري را يادآور شده ايم كه با ابزار قطعي علم، از روي برخي اشارات علمي قرآن پرده برداشته شده است18 و در پايان نمونه هايي راارائه مي دهيم.

9. استواري در بيان، گويش قرآن به گونه اي يك نواخت و در سطحي بالا قرارگرفته، از هرگونه اختلاف گويي يا تضاد در گفتار به دور است با آن كه قرآن به صورت پراكنده در زمان هاي متفاوت و جاهاي مختلف و مناسبت هاي گوناگون و در بسترزماني نسبتا طولاني نازل گرديده و در بسياري از موارد برخي قضايا را مكررا به جهات مختلف بيان داشته، ولي هيچ گاه اختلاف و تضادي در گفتارش رخ نداده است در صورتي كه اگر كلام بشري بود، عادتا بايستي در اين طول زمان ومناسبت هاي مختلف و تكرار برخي مطالب اختلافي رخ دهد اين مقتضاي طبيعت انساني است كه خواه و ناخواه دچار اختلاف و تفاوت در گفتار مي گردد، زيرا حافظه انسان اين كشش را ندارد كه سخن امروز را با سخن بيست سال پيش، كه در شؤون متفاوت گفته شده است، كاملا مطابقت دهد قرآن يكي از دلايل اعجاز خود را همين جهت شمرده، آن جا كه گفته:
«افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا19، آيادرباره قرآن نمي انديشند، اگر از جانب غير خدا بود قطعا تفاوت گويي بسيار در آن مي يافتند». 20

10. مساله صرفه، شماري از بزرگان از جمله ابواسحاق نظام (متوفاي 231) وشاگرد وي جاحظ (متوفاي 255) و سيد مرتضي (متوفاي 436) و ابن سنان خفاجي (متوفاي 466) بر اين گمانند كه سر اعجاز قرآن در مساله «صرفه» نهفته است، بدين معنا كه خداوند خود بازدارنده كساني است كه بخواهند با قرآن مقابله كنند گرچه ممكن است كساني توان مقابله را داشته باشند ولي اراده قهري خداوندي جلوي انجام آن را از هر كس كه در صدد مقابله برآيد مي گيرد. «ساصرف عن آياتي الذين يتكبرون في الا رض بغير الحق21، كساني كه نارواراه خود خواهي و استكبار را در پهناي زمين برگزيده اند، از هرگونه گزند و آسيب رساني به آيات خويش باز مي دارم» ، كه از ديدگاه قايلين به «صرفه» ، مقصود از گزند و آسيب رساني همان مقابله و معارضه به مثل است، كه موجب تباه شدن جنبه اعجاز قرآن مي گردد.
ولي مفسران ـ عموما ـ آيه را به گونه ديگر تفسير كرده اند و مقصود آيه را دفع شبهات ايراد شده مستكبراني دانسته اند كه با هدف تباه ساختن آيات بينات الهي شبهاتي القا مي كنند ولي خداوند با عنايت خود، دلايل خود را به گونه اي روشن ومستحكم مطرح مي سازد كه راه هرگونه شبهه را بسته و از هرگونه تباهي جلوگيري مي كند22 اساسا «صرفه» را بدان معنا كه گفته اند سلب هرگونه امتيازي از قرآن است و اعجاز قرآن تنها از خارج و به صورت قهري تحقق مي يابد اين گفته با ظاهربلكه با صراحت قرآن منافات دارد كه جنبه اعجاز و خصوصيات آن را در خود قرآن دانسته است.
قول به «صرفه» را مي توان به سه گونه تفسير نمود ـ چنان كه امير يحيي بن حمزه علوي زيدي (متوفاي 749) بيان داشته است23: اولا، مقصود از «صرفه» آن باشد كه خداوند انگيزه كساني را كه در صدد مقابله برآيند سلب مي كند يعني آن انگيزه و داعيه اي كه آنان را براي مقابله با قرآن وا داشته، هنگام عمل فروكش مي كند و حالت سردي و بي تفاوتي به آنان دست مي دهد.

ثانيا، خداوند امكاناتي را كه براي مقابله با قرآن نياز است، از آنان سلب مي كند واين بر دو گونه است يك ـ آن كه آن امكانات (علوم و معارف و ادبيات لازم) كه درحالت عادي دارند را، به هنگام اراده مقابله با قرآن، از آنان مي ستاند و آنان را در آن هنگام خلع سلاح مي كند و از دارا بودن شراي ط مقابله به حالت نداري تبديل مي كنددر حقيقت يك گونه دگرگوني صفت دروني برايشان رخ مي دهد.
دو ـ اساسا آن امكانات در اختيار بشر قرار نگرفته تا بتوانند با قرآن مقابله كنند ومعناي «صرف» در آيه فوق الذكر همين است خداوند جايي براي شبهه و تباه ساختن آيات خود باقي نگذارده، يعني اساسا اين گونه امكانات كه كسي بتواندآيات الهي را تباه سازد، براي بشر فراهم نيست آيه: «بل كذبوا بما لم يحيطوابعلمه24، بلكه تكذيب نمودند آن چه را كه توانايي احاطه به فهم و درك آن رانداشتند» نيز به همين حقيقت اشارت دارد هم چنين آيه «ثم انصرفوا صرف اللّه قلوبهم بانهم قوم لا يفقهون25، از آيات الهي روي گردان شدند خداوند دل هاي آنان را (از پذيرش حق) برگرداند زيرا آنان گروهي بودند كه توانايي درك و فهم حقيقت رانداشتند» در اين آيه، صرف قلوب را معلول عدم شايستگي درك حقايق گرفته است كه خود موجب گرديده اند.
ثالثا، آن كه جبرا و قهرا آنان را باز دارد، با آن كه توانايي لازم را دارند، ولي درموقع مقابله حالت سستي و رخوت به آنان دست دهد و بدين جهت از معارضه باقرآن فرو نشينند.
فرق ميان اين تفسير و تفسير نخست در آن است كه در آن تفسير، انگيزه و شور وشوق آنان سلب مي شود و در اين تفسير انگيزه هم چنان داغ است، ولي جرات اقدام را از دست مي دهند، مانند كسي كه جلوي او ـ به رغم كوشش و وجود انگيزه قهرا گرفته شود.
البته معناي اول و سوم، و قسمت اول از معناي دوم، بر خلاف ضرورت است وبا تصريحات عرب آن زمان منافات دارد زيرا اگر چنين بود بايستي عرب از دگرگوني حالت دروني خود به شگفت آيد، نه آن كه شگفتي خود را نسبت به جاذبيت آواي دل انگيز و فرح بخش قرآن بروز دهد به ويژه آن كه كساني از قريش مانند ابوجهل وديگران در گوش افراد قبايل عرب به هنگام ورود مسجدالحرام پنبه مي گذاردند ياآنان را از نزديك شدن و شنيدن آواي قرآن منع مي كردند، خود شاهدي است بردل ربايي قرآن و جاذبيت روحاني آن تا سرحد اعجاز و عدم امكان مقابله به مثل باآن.
آري قسمت دوم از تفسير دوم، تا حدودي معقول به نظر مي رسد و ظاهر كلام سيد و برخي از بزرگان كه بر اين راه رفته اند همين است در حقيقت تمامي امتياز درذات قرآن نهفته است كه ديگران از مقابله با آن عاجزند، زيرا چنين امكاناتي از اختيار بشر بيرون است.26
 

  • 1. سخني است از ابوسليمان حمد بن محمد بستي و ابن عطيه غرناطي صاحب تفسير المحرر الوجيز و شيخ ‌عبدالقاهر جرجاني و ديگر بزرگان علم و ادب كه تفصيل آن را در التمهيد ج 4 و5 آورده ايم.
  • 2. شعر: سخن موزون و داراي قافيه است نثر: سخن پراكنده (فاقد وزن و نظم خاص) سجع: جملات كوتاه وداراي قافيه و لي فاقد نظم و وزن خاص.
  • 3. مائده 5: 16 ـ 15
  • 4. ر ك: ص 93 ـ 92.
  • 5. نور 24: 35.
  • 6. هود 11: 49.
  • 7. عهد عتيق ـ سفر تكوين، اصحاح 6.
  • 8. يوسف 12: 102.
  • 9. عهد عتيق ـ سفر تكوين، اصحاح 50 ـ 37.
  • 10. قصص 28: 3.
  • 11. آل عمران 3: 44.
  • 12. ر ك: التمهيد، ج 6، صفحات 197 ـ 190.
  • 13. روم 30: 4 ـ 3.
  • 14. ر ك: تاريخ ايران، نوشته حسن پيرنيا، ص 227 ـ 222.
  • 15. بقره 2: 24.
  • 16. التمهيد، ج 6، ص 210 ـ 197.
  • 17. . فرقان 25: 6.
  • 18. ر ك: التمهيد، ج 6، بخش اعجاز علمي.
  • 19. نسا 4: 82.
  • 20. در التمهيد، ج 7، بخش دفع شبهات، به ويژه شبهه وجود اختلاف ميان آيات در اين باره بحث كرده ايم.
  • 21. اعراف 7: 146.
  • 22. ر ك: مجمع البيان، ج 4، ص 478 ـ 477
  • 23. ر ك: الطراز، نوشته امير يحيي علوي، ج 3، ص 392 ـ 391.
  • 24. يونس 10: 39.
  • 25. توبه 9: 127.
  • 26. ر ك: التمهيد، ج4، ص 190 ـ 135