نگاهى به ترجمه قرآن كريم محمد مهدى فولادوند

چكيده 

يكى از ده ترجمه‏اى كه در پانزده سال اخير از قرآن كريم به زيور طبع آراسته شده است، ترجمه آقاى دكتر محمد مهدى فولادوند، استاد دانشگاه تهران است، و در حق آن مى‏توان گفت مشكى است كه خود مى‏بويد. با وجود اين، صاحبنظرانى در حق آن ستايش و تمجيد فراوان كرده‏اند. فصلنامه حوزه و دانشگاه، به لحاظ اينكه اين اثر گرانقدر، نماد همكارى عملى حوزه و دانشگاه نام گرفته است، نقد و بررسى و صرف وقت و تامل و دقت را سزاوار آن مى‏داند.

نويسنده مقاله حاضر، آقاى مرتضى كرباسى از حوزه علميه قم، با تقدير از سى سال زحمت مترجم به بعضى از نكاتى كه موجب امتياز اين ترجمه و تمجيد از آن شده و از طرف ديگر به مواردى كه به تجديد نظر و تصحيح نيازمند است، اشاره كرده و مى‏كوشد نقاط قوت و ضعف آن را بنماياند. در اين شماره فصلنامه توجه خوانندگان را به قسمت اول اين مقاله جلب مى‏كنيم.

 

قسمت اول

عاقبت، انتظار دوستداران ترجمه‏اى نيكو از قرآن كريم به سر آمد; برگردان آقاى محمد مهدى فولادوند به زيور طبع آراسته شد، و چشمان مشتاق ما به نتيجه سالها دقت، زحمت و هنرمندى ايشان روشن شد.
كار اين ترجمه نزديك به سى سال پيش(1346) آغاز شده و پس از اتمام آن در سال 1357، بارها به وسيله خود مترجم بازخوانى و بويژه با برخى از تفاسير معتبر، ترجمه‏هاى كهن فارسى و ترجمه‏هاى فرانسوى و انگليسى مقابله شده است. اين برگردان، اكنون پس از سه سال تحقيق، تهذيب و پيرايش مستمر آن از سوى جمعى از محققان دارالقرآن‏الكريم در «دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى - قم‏» و ويرايش نهايى آقاى بهاءالدين خرمشاهى به چاپ رسيده است.
مترجم دقيق‏النظر اين اثر كه صاحب ذوقى سرشار و نثرى فخيم در زبان فرانسوى است و پيش از اين نيز ترجمه‏ها و تاليفاتى در زمينه علوم قرآن به چاپ رسانيده است (1) ، در ترجمه خود از قرآن كريم، سعى در ارائه يك متن موجز و شيوا، با كمترين افزوده‏هاى خارج از قرآن داشته است و از عهده اين مهم(البته نه به شكل كامل و بى‏نقص) برآمده است.
ويراستار نهايى اين ترجمه، آقاى بهاءالدين خرمشاهى، كه خود ترجمه‏اى از قرآن كريم در دست نشر دارد، برگردان ديگرى از قرآن كريم(به قلم آقاى كاظم پورجوادى، بنياد دايرة‏المعارف اسلامى، تهران، 1372) را نيز ويراسته است. تفاوت مهمى كه ميان اين دو ويرايش به چشم مى‏خورد، آن است كه بسيارى از لغزشهاى مترجمان پيشين، كه همواره در نقدهاى آقاى خرمشاهى يادآورى شده‏اند، به ترجمه آقاى پورجوادى نيز راه يافته‏اند; اما در ترجمه آقاى فولادوند از آنها كمتر مى‏توان يافت. نكته ديگر اينكه عنصر دقت و حفظ امانت در ترجمه آقاى فولادوند، بسيار بيشتر از ترجمه آقاى پورجوادى مورد نظر بوده است. گروه محققان و ويراستاران درالقرآن‏الكريم كه با موافقت مترجم، اين ترجمه را تحقيق و پالايش كرده‏اند، در بالا بردن ميزان امانت و دقت ترجمه، روانى و شيوايى آن، و هماهنگى و يكسانى در برگردان موارد و سياق‏هاى مشابه و بالاخره ويرايش فارسى آن زحمت فراوانى كشيده‏اند. سعى همه اين عزيزان مشكور و ماجور باد.

ترجمه آقاى فولادوند كه جديدترين برگردان فارسى قرآن كريم به شمار مى‏آيد(انتشار در بهمن 1373)، ترجمه‏اى است كه براى عامه مردم سودمند است. از آن‏رو كه اين ترجمه نه تحت‏اللفظى است تا تصنعى و مغلق شود و نه نثر آن يكسره اديبانه و آهنگين است كه فنى و متكلف گردد و تنها به كار اديبان آيد.

در اين ترجمه سعى بر حفظ امانت و دقت، همراه با ايجاد شيوايى و خوشخوانى شده است. (2) با آنكه اين ترجمه به افت‏برگردان لفظ به لفظ دچار نشده، مترجم و ويراستاران آن در انتخاب واژه‏ها و ساختار نحوى جملات دقت و امانت‏خوبى مبذول داشته‏اند. پايبندى ايشان به اصل دقت چندان زياد است كه مى‏كوشند حتى يك‏«واو» را از خود نيافزايند، و هر چه توضيح و افزوده خارج از متن آيات به شمار آيد، درون قلاب قرار دهند. اين كوشش بسيار ستودنى و قابل توجه است; اگر چه كاملا موفق و تام نبوده و اضافات فراوانى مى‏توان يافت كه برخلاف ميل مترجم و ويراستاران درون قلاب قرار نگرفته است.

ترجمه حاضر از بيشتر اشكالها و ايرادهاى غير قابل چشم‏پوشى كه در ترجمه‏هاى پيشين يافت‏شده -و آقاى خرمشاهى به برخى از آنها اشاره كرده- پيراسته و مبراست. اما از آنجا كه در اين ترجمه بر عنصر دقت و امانت تاكيد بسيار رفته است، در نقد خود مى‏كوشيم تا راه‏هايى براى بالابردن دقت اين ترجمه ارائه دهيم و لغزشگاههايى را كه از امانت ترجمه و يا يكسانى آن در برگردان موارد مشابه مى‏كاهد، گوشزد كنيم; چرا كه به اعتقاد مترجم محترم «در مورد ترجمه قرآن كريم هر قدر احتياط و صرف وقت و هزينه شود، جاى دورى نمى‏رود». (3) يادآورى اين نكته به‏جاست كه‏اين‏گونه لغزشها در اغلب ترجمه‏هاى ديگر، فراوان يافت مى‏شود، اما از آنجا كه آن ترجمه‏ها تا اين اندازه به «امانت، مطابقت‏با اصل در ايجاز و اطناب و تاكيد، سادگى و صلابت و رعايت ريزه‏كاريهاى ادبى و بلاغى‏» (4) نرسيده‏اند، طرح چنين دقتهايى تنهادر ترجمه آقاى فولادوند و برگردان‏هايى مشابه آن رواست. نقدنويسى بر اين ترجمه‏ها، سبب روشن شدن نقاط قوت و ضعف، راه‏گشاى مترجمان آينده در به كار گيرى دقت و وسواس بيشتر، و بالاخره نمودار ميزان پيشرفت و اصلاح روند تكاملى ترجمه قرآن كريم خواهد بود.

در اين قسمت‏ بيشتر به ترجمه سوره بقره و آيات مشابه آن نظر خواهيم داشت. اين نقدها اغلب با مقايسه ترجمه حاضر با برگردانهاى چند سال اخير از قرآن كريم همراه است. (5)

1. «و اتوا به متشابها(بقره:25); و مانند آن[نعمتها] به ايشان داده شود». معناى «اتى، ياتى‏»، «آمدن‏» است و هرگاه با «باى تعديه‏» همراه شود، به معناى «آوردن‏» است. اما همين فعل، وقتى با كمك «باب افعال‏» متعدى شود(آتى، يؤتى)، معناى آن «دادن و بخشيدن‏» مى‏شود.
فعل «اتوا به‏» در اين آيه مجهول است و «باء» در آن، «باى تعديه‏» است; پس بايد در ترجمه از واژه «آورده شدن‏» استفاده شود. در ترجمه آقاى فولادوند، اين فعل به «داده شدن‏» برگردانده شده و ظاهرا با «اوتوا» (فعل مجهول از باب‏افعال) يكسان انگاشته شده است. فعل «اوتوا» (داده شدن)، 23 بار در قرآن كريم آمده، اما «اتوا به‏» (آورده شدن) تنها در همين آيه به كار رفته است. ترجمه دقيقتر آيه چنين است: «و مانند آن[نعمتها] برايشان آورده شود». (6)
ترجمه آيه 71 از سوره مؤمنون نيز به همين اشكال دچار است. «بل اتينا هم بذكرهم; [نه!] بلكه يادنامه‏شان را به آنان داده‏ايم‏». در اين آيه، فعل «اتينا هم ب’» با «آتينا هم‏» مترادف گرفته شده است. آنچه مترجم محترم آورده، برگردان عبارت «بل آتينا هم ذكرهم‏» است. براى ترجمه صحيحتر اين آيه، بايد از كلمه «آورده‏ايم‏» استفاده كنيم، چنان كه مترجم نيز در آيه نود همين سوره چنين كرده‏اند: «بل آتينا هم بالحق; [نه!] بلكه حقيقت را بر ايشان آورديم‏».
ياد آور مى‏شويم كه ترجمه آقاى فولادوند، تا كنون دقيقترين و روانترين ترجمه قرآن كريم در برگردان آياتى است كه در آن‏ها «باى تعديه‏» به كار رفته است. اگر از هفت‏يا هشت مورد اشتباه كوچك مانند آنچه گذشت، چشم‏پوشى كنيم، بايد اعتراف كنيم كه ترجمه ايشان از نزديك به دويست آيه ديگر كه در آنها «باى تعديه‏» آمده، بسيار هماهنگ و يكسان است و اين يكسانى در هيچ ترجمه ديگرى تا امروز ديده نشده است. براى نمونه، ترجمه دو آيه را ذكر مى‏كنيم كه مترجمان ديگر همگى، افعال متعدى آنها را لازم ترجمه كرده‏اند.

الف) «فلما قضى موسى الاجل و سار باهله(قصص:29) ترجمه آقاى فولادوند: و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را[همراه] برد...». ترجمه آقاى آيتى:«و با زنش روان شد». ترجمه آقاى مجتبوى: «و با خانواده خويش روان گشت‏». ترجمه آقايان مكارم شيرازى و پورجوادى: «و همراه خانواده‏اش حركت كرد».

ب) «الا من اتى الله بقلب سليم(شعراء:89); مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد». ترجمه آقاى آيتى: «مگر آن كس كه با قلبى رسته از شرك به نزد خدا بيايد». ترجمه آقايان پورجوادى و مكارم شيرازى: «مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا بيايد». ترجمه آقاى مجتبوى: «مگر آن كه با دلى پاك و رسته[از شرك و كفر و گناه] به نزد خدا آيد». (7)

3. «و اوفوا بعهدى اوف بعهدكم(بقره:40); و به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم‏».
در معناى آياتى مشابه با اين آيه كه در آنها فعل مضارعى بعد از يك فعل امر قرار مى‏گيرد و در جواب آن مجزوم مى‏شود، نوعى ارتباط و عليت ميان اين دو فعل نهفته است. به همين دليل مترجمانى كه اين موارد را نيك شناخته‏اند، براى بيان اين ارتباط، از كلمه «تا» استفاده كرده‏اند; مانند ترجمه آقاى فولادوند در همين آيه. نكته مهم در ترجمه اين گونه آيه‏ها آن است كه نبايد فعل مضارع(مجزوم) را به شكل اخبارى و مرفوع معنا كنيم. مثلا صحيح نيست در ترجمه آيه ياد شده بگوييم: «به پيمانم وفا كنيد و من نيز به پيمانتان وفا مى‏كنم‏».

مثال ديگرى از ترجمه استاد فولادوند مى‏آوريم: «فاذ كرونى اذكركم(بقره:152); پس مرا ياد كنيد[تا] شما را ياد كنم‏». اين بار كلمه «تا» كه سببيت را مى‏فهماند ميان دو قلاب قرار گرفته است. مناسب است كه تمام اين موارد يكسان شوند(يا همه درون قلاب باشند; مانند آيه 152، و يا همه بدون قلاب باشند; مانند آيه 40).
در قرآن كريم 97 فعل مضارع در جواب امر مجزوم شده‏اند، (8) و هيچ مترجمى تمامى اين آيه‏ها را يكسان و مانند هم ترجمه نكرده است. يعنى در ترجمه برخى از آيات، ارتباط و عليت ميان دو فعل امر و مضارع نشان داده نشده است. اگر چه اين عدم هماهنگى در بيشتر جاها، چندان اشتباه معنايى ايجاد نمى‏كند، از دقت و امانت ترجمه‏ها به صورت چشمگيرى مى‏كاهد. به مواردى از اين آيات در ترجمه آقاى فولادوند اشاره مى‏كنيم:

الف) «ثم ادعهن ياتينك سعيا(بقره: 260); آنگاه آنها را فراخوان، شتابان به سوى تو مى‏آيند». فعل مضارع «ياتين‏» در ظاهر مجزوم نيست، زيرا جمع مونث است. از آنجا كه اين فعل بدون هيچ حرف ربطى، در جواب امر قرار گرفته، ترجمه دقيقتر آيه چنين مى‏شود: «آنگاه بخوانشان تا شتابان به سوى تو آيند»(مجتبوى). ترجمه آقايان مكارم شيرازى، پورجوادى و آيتى از اين آيه مانند ترجمه آقاى فولادوند است. ترجمه شاه ولى الله دهلوى از دقت كمترى برخوردار است: «بعد از آن ندا كن ايشان را البته بيايند پيش تو شتابان‏». كلمه تاكيد «البته‏» در ترجمه ايشان براى نشان دادن نون تاكيد به كار مى‏رود، در حالى كه فعل «ياتين‏»، نون تاكيد خفيفه يا ثقيله ندارد.

ب) «و هزى اليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا(مريم: 25); و تنه درخت‏خرما را به طرف خود[بگيرو] بتكان، برتو خرماى تازه مى‏ريزد». در اين آيه، فعل مضارع «تساقط‏» در جواب فعل امر «هزى‏» جزم يافته است. ترجمه دقيقتر اين جمله چنين است: «و تنه درخت‏خرما را به طرف خود بتكان تا به تو خرماى تازه ريزد».

ج) «قاتلو هم يعذ بهم الله بايديكم و يخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مؤمنين(توبه: 14); با آنان بجنگيد; خدا آنان را به دست‏شما عذاب و رسوايشان مى‏كند و شما را برايشان پيروزى مى‏بخشد و دلهاى گروه مؤمنان را خنك مى‏گرداند». در اين آيه، چهار فصل مضارع «يعذب‏»، «يخز»، «ينصر» و «يشف‏» در جواب فعل امر «قاتلوا» مجزوم شده‏اند و براى ترجمه دقيقتر بايد ارتباط و سببيت ميان فعل‏هاى مجزوم و فعل امر را نمايان كنيم. ترجمه آقاى پورجوادى: «با آنها پيكار كنيد تا خدا با دست‏شما عذابشان كند و خوارشان گرداند و شما را برآنها پيروزى دهد و دل مؤمنان را شفا بخشد».

د) «و اذا قيل انشزوا فانشزوا يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات(مجادله: 11); و چون گفته شود: «برخيزيد»، پس برخيزيد. خدا[رتبه] كسانى از شما را كه گرويده و كسانى را كه دانشمندند[بر حسب] درجات بلند گرداند». در اين آيه، فعل «يرفع‏» مجزوم است و هيچ دليل ديگرى براى جزم آن، جز قرار گرفتن در جواب امر(فانشزوا) نداريم. بنابراين بايد اين قسمت از آيه به صورت مسبب و مرتبط با فعل امر ترجمه شود آن چنان كه مترجم محترم در ابتداى همين آيه در جواب «فافسحوا» اين نكته را رعايت كرده‏اند. با چشم‏پوشى از كلمه «برحسب‏» كه در قلاب آمده، ترجمه دقيقتر چنين است: «و هنگامى كه گفته شود: «برخيزيد»، بر خيزيد; تا خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده به درجات عظيمى بلند گرداند».

لازم به ذكر است كه ترجمه آقايان فولادوند و مجتبوى از اغلب آيات ديگرى كه در آن‏ها فعل مضارع در جواب امر مجزوم شده، دقيق و يكسان است.

4. «و ان كانت لكبيرة الا على الذين هدى الله(بقره: 143); هر چند[اين كار] جز بركسانى كه خدا هدايت[شان] كرده، سخت‏گران بود».
اين ترجمه مبتنى‏بر آن است كه «ان‏» در آيه «ان وصليه‏» به معناى «هر چند» يا «اگر چه‏» باشد; اما وجود «لام مفتوح‏» بعد از «كانت‏» شاهد آن است كه «ان‏»، مخففه از ثقيله است و در ترجمه آن بايد مانند «ان‏» از ادوات تاكيد و تحقيق به كار ببريم. ن‏ا بنابراين‏ترجمه آيه چنين مى‏شود: «و بى‏ترديد[اين كار] جز بركسانى كه خدا هدايت[شان] كرده، سخت‏گران بود».
در 24 آيه از قرآن كريم «ان مخففه از ثقيله‏» به كار رفته است (10) و آقاى فولادوند تنها در همين آيه، آن را به شكل وصليه معنا كرده، هر چند در برخى از موارد نيز براى روان كردن ترجمه، از كلمات تاكيد(بى‏ترديد، حقا، قطعا، بى‏شك، براستى، به يقين) استفاده نكرده است. از مترجمان متاخر آقاى جلال‏الدين فارسى نه مورد، آقاى پورجوادى شش مورد، آقايان خواجوى و آيتى هر كدام پنج مورد و آقاى مكارم شيرازى سه مورد از آيات ياد شده را به صورت وصليه معنا كرده‏اند. شادروان فيض‏الاسلام و آقايان بهبودى و مجتبوى در هيچ يك از اين آيات، «ان‏» را وصليه نگرفته‏اند. مرحوم شريف لاهيجى در «تفسير شريف لاهيجى‏» و مرحوم ملا فتح‏الله كاشانى در «تفسير منهج‏الصادقين‏» در تمامى اين آيه‏ها از ادوات تحقيق و تاكيد استفاده كرده و «ان‏» را مخففه معنا كرده‏اند.
در پايان ذكر اين نكته مناسب است كه آقاى فولادوند در يك آيه ديگر(ابراهيم: 46) نيز «ان‏» را به «اگر چه‏» ( وصليه) معنا كرده‏اند، كه البته در آن مورد، «ان‏» از نوع نافيه است و ما در شماره پنج اين نوشتار از آن سخن خواهيم گفت.

5. «و ما كان الله ليضيع ايمانكم(بقره: 143); و خدا بر آن نبود كه ايمان شما را ضايع گرداند».
اين برگردان بسيار مناسب و روان است، و آن را از اين رو آورديم تا با موارد مشابهش مقايسه كنيم. در قرآن كريم 23 بار «لام جحود» آمده است‏ظ (11) كه آيه فوق يكى از موارد آن است. «لام‏جحود» بعد از مشتقات منفى فعل «كان‏» قرار مى‏گيرد و بر سر فعل مضارع در مى‏آيد و آن را منصوب مى‏سازد. خبر «كان‏» محذوف است و مفسران و اديبان در اغلب موارد چنين تقديرى را در نظر مى‏گيرند: ما كان الله[مريدا] ليضيع ايمانكم (12) يعنى: خداوندنمى‏خواهد ايمان شما را تباه كند». ترجمه مترجم گرامى در آيه ياد شده(بقره: 143) بنابر همين تقدير است. زيرا اضافه كردن عبارت «برآن نبود»، آشكار كردن همان كلمه «مريدا» است. اما مناسب است كه همه آياتى كه در آنها «لام جحود» آمده است، يكسان و يكنواخت ترجمه شوند; مثلا جمله «فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا من قبل‏»(اعراف: 101) به اين صورت ترجمه شده است: «اما آنان به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند[باز] ايمان نمى‏آوردند». و مورد مشابه آن «فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل(يونس:74) چنين ترجمه شده: «ولى ايشان بر آن نبودند كه به چيزى كه قبلا آن را دروغ شمرده بودند، ايمان بياورند»، كه ترجمه دوم دقيقتر است.
آقاى فولادوند در دوازده مورد از آياتى كه در آنها «لام جحود» آمده است، همين تقدير را در نظر گرفته‏اند(بقره: 143; آل عمران: 179(دو مورد); نساء: 168(دو مورد); انفال: 33; توبه: 70، 115; هود: 117; يونس: 13، 74; روم:9)، و در بقيه آيات، معنايى نزديك به همين تقدير را آورده‏اند. برگردان چند تن از مترجمان متاخر از آيه 143 سوره بقره[و ما كان الله ليضيع ايمانكم] را مرور مى‏كنيم: خواجوى: «و خدا نماز شما[به سوى بيت‏المقدس] را تباه نگرداند». مكارم شيرازى: «و خدا هرگز ايمان[ نماز] شما را ضايع نمى‏گرداند». پور جوادى و آيتى: «و خدا ايمان شما را تباه نمى‏كند». جلال‏الدين فارسى: «و خدا بر آن نبود كه ايمانتان را ضايع كند». مجتبوى: «و خداوند بر آن نيست كه ايمان شما را تباه كند». كه دو ترجمه آخر دقيقتر از بقيه است و از آنجا كه در آيه فوق، فعل «كان‏» منسلخ از زمان ماضى است، ترجمه آقاى مجتبوى دقيقتر است.
اكنون كه به اختصار از «لام جحود» سخن گفتيم، به برگردان آيه 46 سوره ابراهيم مى‏نگريم و مى‏بينيم كه آقاى فولادوند، آن را مانند غالب مترجمان ديگر صحيح ترجمه نكرده‏اند: و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال. «هر چند از مكرشان كوهها از جاى كنده مى‏شد».
ترجمه اكثر مترجمان شبيه به همين جمله است، و اين برگردان مبتنى بر آن است كه «ان‏» در اين آيه را «وصليه‏» فرض كنيم، اما همچنان كه همه مفسران يادآور شده‏اند «لام‏» در «لتزول‏» «لام جحود» است و فعل «كان‏» در اين آيه با «ان نافيه‏» منفى شده است(بر خلاف مثالهاى ديگر كه در آنها از حروف منفى كننده «ما» يا «لم‏» استفاده شده است). (13) ترجمه آيه چنين مى‏شود: «و مكرآنان[چنان] نبود كه كوهها بدان از جاى در رود». البته در اين جا به دليل وجود كلمه «مكر»، نمى‏توان خبر محذوف «كان‏» را «مريدا» فرض كرد، بلكه تقديرى مانند «عظيما» مناسب است: و ان كان مكرهم [عظيما] لتزول منه الجبال. از اين نظر بجز شادروان فيض‏الاسلام و شاه ولى الله دهلوى، كسى از مترجمان معاصر اين آيه را بدقت ترجمه نكرده است. ترجمه دهلوى: «و نيست‏بد سگالى ايشان بدان مشابه كه از جاى روند به سبب آن كوهها[يعنى مكر ايشان ضعيف است]». ترجمه فيض‏الاسلام: «و نيست مكرشان(به اندازه‏اى) كه كوهها از جاى خود برود». تفاسير روان جاويد و شريف لاهيجى نيز همين‏گونه بر گردانده‏اند.
يادآورى مى‏شود كه تنها كسائى از(قراء سبعه) اين آيه را «لتزول‏»(لام اول مفتوح و لام دوم مضموم) قرائت كرده است. در اين صورت نيز «ان‏» وصليه نمى‏شود، بلكه «ان‏» مخففه از ثقيله خواهد بود كه «لام مفتوح‏» در «لتزول‏» مؤيد آن است، و آن را «لام فارقه‏» مى‏نامند. (14) مرحوم ملا فتح الله كاشانى در تفسيرمنهج‏الصادقين، با آنكه «ان‏» را نافيه مى‏شمارد، اين آيه را بنابر قرائت كسائى(ان مخففه از ثقليه) ترجمه مى‏كند.

6. «و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره لئلا يكون للناس عليكم حجة الاالذين ظلموا فلاتخشو هم و اخشونى ولاتم نعمتى عليكم و لعلكم تهتدون(بقره: 150); و هر كجا بوديد رويهاى خود را به سوى آن بگردانيد، تا براى مردم -غير از ستمگرانشان- بر شما حجتى نباشد. پس، از آنان نترسيد و از من بترسيد تا نعمت‏خود را بر شما كامل گردانم و باشد كه هدايت‏شويد».
در اين برگردان يك «واو» ترجمه نشده(در جمله «و لاتم نعمتى عليكم‏») و باعث گرديده كه جمله «لاتم نعمتى عليكم‏» غايت و دليل عبارت «فلا تخشوهم‏» قرار گيرد، در حالى كه اين جمله عطف است، بر عبارت «لئلا يكون للناس عليكم حجة‏» و هر دو آنها غايت و نتيجه‏اند براى «فولوا وجوهكم‏». بنابراين مراد آيه چنين مى‏شود: هرجا بوديد روى خود را به سوى كعبه بگردانيد تا اولا مردم بر ضد شما حجتى نداشته باشند، و ثانيا من نعمت‏خود را بر شما كامل گردانم. جمله «فلا تخشوهم و اخشونى‏» يك جمله معترضه مى‏باشد. مرحوم طبرسى در تفسير اين قسمت از آيه مى‏نويسد: «قوله «ولاتم نعمتى عليكم‏» عطف على قوله «لئلا» و تقديره: لئلا يكون لاحد عليكم حجة ولاتم نعمتى عليكم بهدايتى اياكم الى قبلة ابراهيم عليه‏السلام‏». (15) ترجمه آقاى مجتبوى از اين آيه كاملا دقيق‏است: «و هرجا كه باشيد روى خود را بدان‏سو كنيد تا مردمان را بر شما بهانه و دستاويزى نباشد -مگر كسانى از آنها كه ستم كردند. پس، از آنها نترسيد و از من بترسيد- و تا نعمتم را بر شما تمام كنم و باشد كه راه يابيد». در اين ترجمه، ضمير «هم‏» در «فلا تخشوهم‏» به «ظالمين‏» ارجاع داده شده است; در حالى كه در ترجمه آقاى فولادوند به نظر مى‏رسد مرجع آن، «ناس‏» است.

7. «ولويرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب ان القوة لله جميعا و ان الله شديد العذاب(بقره: 165); كسانى كه[با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده‏اند اگر مى‏دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست، و خدا سخت كيفر است‏».
مترجم گرامى، «لو» را در اين آيه به معناى تمنى و آرزو( كاش) نگرفته‏اند، بلكه آن را به همان صورت شرطى(اگر) ترجمه كرده‏اند. البته برخى ديگر از مترجمان كه اين آيه را به همين شكل برگردانده‏اند، از آنجا كه در متن آيه 165 جوابى براى «لو شرطى‏» نيافته‏اند، جواب شرط را از خود افزوده‏اند، اما در ترجمه آقاى فولادوند چنين جواب شرطى نيامده است.

در اين نوشتار مجال آن نيست تا به تفصيل درباره كاربرد «لو» در معناى آرزو و تمنى سخن گوييم، ليكن با مراجعه به آيه‏هاى مشابه در ترجمه آقاى فولادوند در مى‏يابيم كه ايشان چنين معنايى را براى «لو» پذيرفته‏اند. مترجم محترم از سيزده آيه‏اى كه در آنها «لو» در معناى تمنى و آرزو به كار رفته است، 10 مورد را بر خلاف آيه 165 سوره بقره به شكل آرزو(كاش) ترجمه كرده‏اند. مثلا در برگردان آيه «لو يعلم الذين كفروا حين لايكفون عن وجوههم النار و لا عن ظهورهم و لا هم ينصرون(انبياء: 39) چنين آورده‏اند: «كاش آنان كه كافر شده‏اند مى‏دانستند آنگاه كه آتش را نه از چهره‏هاى خود و نه از پشتشان باز نمى‏توانند داشت، و خود مورد حمايت قرار نمى‏گيرند[چه حالى خواهند داشت]». و آيه «ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا...(انعام: 27)» را چنين ترجمه كرده‏اند: «و اى كاش[منكران را] هنگامى كه بر آتش عرضه مى‏شوند، مى‏ديدى كه مى‏گويند:...». پس بايد براى يكسانى و دقت‏بيشتر، ترجمه آيه 165 سوره بقره به اين شكل انجام شود: «و اى كاش كسانى كه[با برگزيدن بتها به خود] ستم كردند مى‏دانستند وقتى كه عذاب را مشاهده كنند، همه نيرو[ها] از آن .

مترجم گرامى، آيه سى‏ام سوره انعام و آيه پنجاهم سوره انفال را مانند آيه 165 سوره بقره به صورت شرطيه معنا كرده‏اند(كه لازم است آنها نيز به صورت تمنى برگردانده شوند); اما در موارد زير، «لو» را به معناى تمنى و آرزو گرفته‏اند: بقره: 167; انعام: 27، 93; هود: 80; انبياء: 39; شعراء: 102; سجده: 12; سبا: 31، 51; زمر: 58. يادآورى مى‏كنيم كه هيچ مترجمى از ميان سيزده آيه ياد شده، بيش از پنج مورد را به صورت تمنى ترجمه نكرده است. آقايان آيتى، مجتبوى و پورجوادى هر كدام در چهار مورد و آقايان خواجوى و مكارم شيرازى هر كدام در پنج مورد از كلمات آرزو و تمنى به كار برده‏اند. (16) ؟ برخى از ترجمه‏ها از آيه 39 سوره انبياء (لو يعلم الذين‏كفروا...) را در اينجا مى‏آوريم: ترجمه آقاى آيتى: «كافران، آنگاه كه نتوانند آتش را از چهره و پشت‏خود باز دارند و كسى به ياريشان برنخيزد، خواهند دانست‏». در اين ترجمه اصلا كلمه «لو» در نظر گرفته نشده است، و از اين عبارت معلوم نمى‏شود كه كافران چه چيزى خواهند دانست؟ ترجمه آقاى مكارم شيرازى: «ولى اگر كافران مى‏دانستند زمانى كه (فرا مى‏رسد) نمى‏توانند شعله‏هاى آتش را از صورت و از پشتهاى خود دور كنند، و هيچ كس آنان را يارى نمى‏كند (اين قدر درباره قيامت‏شتاب نمى‏كردند)!». ايشان در آيات، انعام: 93، انفال: 50، سبا: 31 و 51 نيز مانند همين ترجمه، جملات مقدرى از قبيل «به حال آنها تاسف خواهى خورد» يا «از وضع آنها تعجب خواهى كرد» را به جاى جواب شرط قرار داده‏اند.

7. «وقال الذين اتبعوا لو ان لنا كرة فنتبرا منهم كما تبرؤا منا (بقره: 167); و پيروان مى‏گويند: «كاش براى ما بازگشتى بود تا همان‏گونه كه [آنان] از ما بيزارى جستند [ما نيز] از آنان بيزارى مى‏جستيم‏».
ترجمه آقاى فولادوند در اين آيه كاملا صحيح و دقيق است، اما در بعضى آيه‏هاى مشابه آن (نساء: 73; شعراء: 102) اين دقت‏به كار نرفته است.
در اين آيه، «فاء سببيت‏» كه بر سر فعل مضارع (نتبرا) آمده، از آنجا كه بعد از تمنى (لو ان لنا كرة) قرار گرفته، فعل مضارع را منصوب كرده است (فنتبرا).
به اين دليل، براى رعايت معناى سببيت «فاء»، در ترجمه اين آيه و نظاير آن، فعل مضارع منصوب را غايت، هدف و نتيجه براى ماقبل از «فاء»، ( تمنى) مى‏گيريم و براى نشان دادن ارتباط ميان تمنى و فعل مضارع بعد از «فاء»، از كلمه «تا» و مشابه آن استفاده مى‏كنيم.
فعل مضارعى كه «فاء سببيت‏» بر سر آن در آمده، تنها پس از تمنى و در جواب و نتيجه آن، نصب نمى‏گيرد; بلكه جملات ديگرى از قبيل امر، نهى، نفى، استفهام، عرض، تخصيض و ترجى نيز مانند تمنى هستند. نزديك به 55 آيه در قرآن كريم چنين صورتى دارند، (17) يعنى يك فعل مضارع در آيات به دليل قرارگرفتن بعد از آنچه برشمرديم، با كمك «فاء سببيت‏» منصوب شده است. ترجمه آقاى فولادوند در بيشتر اين آيه‏ها با در نظرگرفتن معناى سببيت و نتيجه براى «فاء»، از قت‏خوبى برخوردار است، يعنى ايشان در ترجمه، از كلمات «تا»، «كه‏» و «تا مبادا» بهره برده‏اند (18) ، در حالى كه مترجمان بسيارى چنين نكرده‏اند. ترجمه‏آيه 52 سوره مائده فعسى الله ان ياتى بالفتح او امر من عنده فيصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمين «اميد است‏خدا از جانب خود فتح [منظور] يا امر ديگرى را پيش آورد، تا [در نتيجه، آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشته‏اند پشيمان گردند». فعل مضارع «يصبحون‏» بعد از جمله ترجى (عسى الله ان ياتى)، به علت وجود «فاء سببيت‏» نصب گرفته است. پس بايد در ترجمه همان گونه كه آقاى فولادوند انجام داده‏اند به معناى سببيت «فاء» و نتيجه بودن فعل مضارع (يصبحوا) براى جمله «عسى الله‏» ( ترجى) توجه كنيم. (19)
ترجمه جلال‏الدين فارسى و شادروانان الهى قمشه‏اى و فيض الاسلام نيز در اين آيه از همين دقت‏برخوردار است.
در ترجمه آيتى (اما باشد كه خدا فتحى پديد آرد يا كارى كند، آنگاه از آنچه در دل نهان داشته بودند پشيمان شوند) و مكارم شيرازى (شايد خداوند پيروزى يا حادثه ديگرى از سوى خود (به نفع مسلمانان) پيش بياورد; و اين دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشيمان گردند) هيچ نوع عليت و ارتباطى بين دو جمله نشان داده نشده است. ترجمه پور جوادى: «شايد خدا فتحى پيش آورد يا امرى كه از مكنونات دل خويش سخت پشيمان شوند». ترجمه مجتبوى: «اميد است كه خدا پيروزى و گشايشى يا امرى - فرمانى يا حادثه‏اى - از نزد خويش پديد آرد، پس بر آنچه در دلهاشان نهان داشتند پشيمان گردند».
در كنار تمام اين دقتها و زيباييها در ترجمه آقاى فولادوند، برگردان دو مورد از آيه‏هايى كه در آنها «فاء سببيت‏» فعل مضارع را بعد از تمنى، منصوب گردانيده است، مانند بقيه موارد دقيق نيست:

الف - «يا ليتنى كنت معهم فافوز فوزا عظيما(نساء:73); كاش من با آنان بودم و به نواى بزرگى مى‏رسيدم‏». فعل مضارع «افوز» پس از «فاء» نصب گرفته است و ترجمه صحيح آيه چنين است: «اى كاش با آنان مى‏بودم تا به كاميابى بزرگ دست مى‏يافتم‏» (مجتبوى).

ب - «فلو ان لنا كرة فنكون من المؤمنين (شعراء: 102) و اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و از مؤمنان مى‏شديم‏». فعل «نكون‏» منصوب شده و ترجمه صحيح آيه چنين است: «كاش ما را [به دنيا] بازگشتى بود تا از مؤمنان مى‏شديم‏» (مجتبوى) لازم به ذكر است كه ترجمه آقاى فولادوند در آيه 58 سوره زمر كه با آيه 102 شعراء كاملا مشابه است، از اين نظر دقيق و صحيح است: «لو ان لى كرة فاكون من المحسنين; كاش مرا برگشتى بود تا از نيكوكاران مى‏شدم‏».

8. «كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم (بقره: 167); اينگونه خداوند، كارهايشان را - كه بر آنان مايه حسرتهاست - به ايشان مى‏نماياند».
ايراد اين ترجمه آن است كه «حسرات‏» از نگاه نحوى، حال انگاشته شده، در صورتى كه مفعول است. دو فعل «علم‏» و «راى‏» از «افعال قلوب‏»اند و دو مفعول مى‏گيرند، و هر گاه به باب افعال بروند ( اعلم، ارى)، سه مفعولى مى‏شوند; فى‏المثل در ترجمه اريت زيدا عمرا جاهلا مى‏گوييم: «عمرو را به زيد، جاهل نماياندم‏»، اما اين ترجمه صحيح نيست كه بگوييم: «عمرو را - كه جاهل بود - به زيد نماياندم‏».
در اين آيه نيز، فعل «يرى‏» از باب افعال است، «الله‏» فاعل آن; «هم‏»، «اعمالهم‏» و «حسرات‏» به ترتيب مفعولهاى اول تا سوم آن هستند. پس «حسرات‏» سومين مفعول فعل «يرى‏» است و معناى دقيق آيه چنين مى‏شود: «اين چنين خداوند كارهايشان را مايه حسرت به آنان نشان مى‏دهد». ترجمه آقاى مجتبوى: «خداوند اينگونه كردارهايشان را مايه پشيمانى و اندوه به آنان مى‏نماياند».
ترجمه آقاى فولادوند در آيات 43 و 44 سوره انفال از اين نظر دقيق است: «اذيريكهم الله فى منامك قليلا (انفال: 43); ... آنگاه را كه خداوند آنان [ سپاه دشمن] را در خوابت‏به تو اندك نشان داد». ضماير «ك‏» و «هم‏» و «قليلا» سه مفعول فعل يرى هستند. ترجمه غير دقيق اين آيه آن است كه بگوييم: «آنگاه را كه خداوند آنان [ سپاه دشمن] را - كه اندك بودند - در خوابت‏به تو نشان داد».

9. «فما اصبرهم على النار (بقره: 175); پس به راستى چه اندازه بايد بر آتش شكيبا باشند!». اين عبارت در ترجمه يك جمله تعجبى گفته شده است و ايراد كوچكى دارد، و آن اينكه كلمات «به راستى‏» و «بايد» از افزوده‏هاى مترجم است. ترجمه ساده‏تر و بى‏پيرايه‏تر چنين است: «پس چه شكيبا و دليرند بر آتش!» (مجتبوى) (20) آقاى فولادوند در سه آيه ديگر كه در آنها صيغه تعجب به كار رفته است، بدون افزودن «كلمات تاكيد» و «بايد»، ترجمه‏هاى دقيقى انجام داده‏اند: «ابصر به واسمع (كهف: 26); وه! چه بينا و شنواست‏». «اسمع بهم وابصر يوم ياتوننا (مريم: 38); چه شنوا و بينايند روزى كه به سوى ما مى‏آيند». «قتل الانسان ما اكفره (عبس: 17) «كشته باد انسان، چه ناسپاس است!».

حال كه سخن از باب تعجب به ميان آمد، شگفتى خود را از برگردان برخى آيه‏هاى غير تعجبى در ترجمه آقاى فولادوند ابراز مى‏داريم; آياتى كه ساختار اخبارى دارند، اما به شكل تعجبى ترجمه شده‏اند.

مثلا در ترجمه آيه «وبئس المصير» (بقره: 126) مى‏خوانيم: «و چه بد سرانجامى است‏».
از اكثر آياتى كه در آنها فعل «بئس‏» آمده، چنين ترجمه‏اى ارائه شده و حال آن كه در اين موارد به كلمه «چه‏» نياز نيست. ترجمه آقاى مجتبوى از آيه پيشين چنين است: «و بد سرانجامى است‏».
مترجم گرامى، فعلهاى «نعم‏» و «ساء» را نيز غالبا به شكل تعجبى (و نه اخبارى) ترجمه كرده‏اند، مثلا «نعم المولى ونعم النصير (انفال: 40); چه نيكو سرور و چه نيكو ياورى است‏»، كه صحيح نيست. ترجمه صحيح و دقيق از كلمه «نعم‏» در آيه 173 سوره آل عمران صورت گرفته است: «حسبنا الله ونعم الوكيل‏»; خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است‏». فعل «ساء» نيز به عنوان نمونه در آيات، نساء: 22; مائده: 66; فرقان: 66، به صورت اخبارى (صحيح) و در آيه‏هاى نساء: 38; انعام: 31; منافقون: 2، به شكل تعجبى (غير صحيح) ترجمه شده است. آقاى مكارم شيرازى نيز گاه اين فصلها را در قالب تعجبى ترجمه كرده‏اند، مانند بقره: 126 و انعام: 31.
در ترجمه آقاى فولادوند، جمله‏هايى كه در آنها «قليلا ما» آمده، نيز به شكل تعجبى برگردانده شده است; مانند «قليلا ما تذكرون (اعراف: 3); چه اندك پند مى‏گيريد!» و آيات، بقره: 88; اعراف: 10; مؤمنون: 78; نمل: 62; سجده: 9; غافر: 58 و ملك:23، كه اين جملات نيز اخبارى هستند و در ترجمه آنها نبايد ساختار تعجبى به كار بريم.
ترجمه آقاى مجتبوى از تمام آياتى كه در اين بخش به آنها اشاره كرديم، يكسان و به شكل اخبارى است; مانند ترجمه آيه ياد شده (اعراف: 3) به: «[ولى] اندك ياد مى‏كنيد و پند مى‏پذيريد».
يادآورى مى‏كنيم كه آقاى فولادوند دو آيه 41 و 42 سوره حاقه را كه مشابه آيات ياد شده‏اند، برخلاف موارد ديگر به صورت اخبارى (صحيح) ترجمه كرده‏اند.

فعل «حسن‏» نيز در آيات زير به تعجبى معنا شده است: «حسن اولئك رفيقا (نساء: 69); و آنان چه نيكو همدمانند». «نعم الثواب وحسنت مرتفقا (كهف: 31); چه خوش پاداش و نيكو تكيه‏گاهى!». «حسنت مستقرا ومقاما (فرقان: 76); چه خوش قرارگاه و مقامى!».

10. «ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب ولكن البر من آمن بالله واليوم الآخر والملائكة والكتاب والنبيين وآتى المال على حبه ذوى القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل والسائلين وفى الرقاب واقام الصلوة وآتى الزكاة والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرين فى الباساء والضراء وحين الباس اولئك الذين صدقوا واولئك هم المتقون (بقره: 177); نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد، بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و گدايان و در [راه آزاد كردن] بندگان بدهد، و نماز را بر پاى دارد و زكات را بدهد، و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفادارنند; و در سختى و زيان، و به هنگام جنگ شكيبايانند; آنانند كسانى كه راست گفته‏اند، و آنان همان پرهيزگارانند».
براى بررسى ترجمه آيه فوق به سه نكته مهم درباره ساختار نحوى اين آيه اشاره مى‏كنيم:

نكته يكم: در جمله «لكن البر من آمن بالله‏»، كلمه «البر» اسم «لكن‏» و «من آمن‏» خبر آن است. اما چگونه مى‏توان يك شخص را به يك مصدر و اسم معنا اسناد داد و بر آن حمل كرد؟ نمى‏توانيم بگوييم: نيكوكارى كسى است كه به خدا ايمان آورد. براى حل اين مشكل، مفسران سه راه پيشنهاد كرده‏اند. (21) نخست اينكه «البر»(مصدر) را به معناى «البار» (اسم فاعل) بگيريم. (22)
بنابراين ترجمه آيه چنين مى‏شود: «نيكوكار كسى است كه به خدا ايمان آورد» ترجمه آقايان آيتى و فارسى و شادروانان رهنما و الهى قمشه‏اى ناظر به چنين تقديرى است. دوم آنكه بگوييم: ذو(مضاف) از سر «البر» (مضاف‏اليه) حذف شده و تقدير آيه چنين بوده است: ولكن ذالبر من آمن بالله. بدين لحاظ ترجمه آيه چنين مى‏شود: «صاحب نيكى كسى است كه به خدا ايمان آورد». برگردان مرحوم شاه ولى‏الله دهلوى بنابراين تقدير است. سوم اين كه بگوييم «بر» (مضاف) از سر «من آمن‏» (مضاف اليه) حذف شده، (236) وتقدير آيه اين بوده است:
ولكن البر بر من آمن بالله، و طبق آن ترجمه چنين مى‏شود: «نيكى، نيكى كسى است كه به خدا ايمان آورد». آقاى مجتبوى نيز آيه را اينگونه ترجمه كرده است.
راه چهارمى هم ديده شده است، و آن اينكه اسم (من آمن) به جاى فعل (مصدر ايمان) نشسته باشد، چنانكه گويند: انما البر الذى يصل رحمه، يعنى: انما البر صلة الرحم. فراء ومفضل اين آيه را اينگونه معنى كرده‏اند. (24) ترجمه آقاى فولادوند بر پايه هيچ يك ازاين تقديرها نيست. برگردان عبارت ايشان به عربى چنين مى‏شود: ولكن البر ان يؤمن نفس بالله. اين تقدير اشكال بزرگى ايجاد مى‏كند كه در سطور بعد به آن اشاره مى‏كنيم.
نكته دوم: در عبارت «والموفون بعهدهم اذا عاهدوا» كلمه «الموفون‏» بر كلمه «من آمن‏» عطف شده و به همين دليل مرفوع است. بنابراين، خداوند با اين جمله، دسته دوم نيكوكاران را معرفى مى‏كند. (گروه نخست همان كسانى هستند كه به خدا و روز بازپسين و... ايمان آورند... و نماز بخوانند و زكات دهند.)
در ترجمه استاد فولادوند، كلمه «الموفون‏» مبتداى جمله‏اى جديد و مستقل از ماقبل فرض شده، كه خبر آن «اولئك الذين صدقوا» است. زيرا بنابر تقديرى كه مترجم محترم در ترجمه «من آمن بالله‏» در نظر گرفته‏اند، اگر بخواهيم «الموفون‏» را بر «من آمن‏» معطوف بدانيم، ترجمه ايشان چنين مى‏شود: «بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و... ايمان آورد و آنان كه چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند». مى‏بينيم كه «آنان‏» نمى‏تواند بر «كسى‏» عطف شود. اين ناهماهنگى و اشكال در عطف بنابر هيچ يك از تقديرهايى كه ذكر كرديم، ايجاد نمى‏شود. مثلا ترجمه آقاى آيتى چنين است: «بلكه نيكوكار كسى است كه به خدا و... ايمان آورد و كسانى كه چون عهدى مى‏بندند بدان وفا مى‏كنند».
نكته سوم: دسته سومى كه خداوند به عنوان نيكوكاران معرفى مى‏كند، در جمله «والصابرين فى الباساء والضرآء وحين الباس‏» ياد شده‏اند. اما در اين قسمت نيز يك مشكل ادبى وجود دارد. «الصابرين‏» مرفوع نيست و نمى‏تواند مانند «الموفون‏» بر «من آمن‏» عطف شود بايد گفت - آن چنان كه غالب مفسران و اديبان گفته‏اند: نصب گرفتن «الصابرين‏» به دليل اختصاص و مدح است. (25)
پس معناى فشرده آيه چنين مى‏شود: نيكوكاران: مؤمنان به خدا، وفاكنندگان به پيمان و بويژه شكيبايان هستند. كلمه «بويژه‏» كه نشان‏دهنده اختصاص و مدح است، تنها در ترجمه آقاى مجتبوى آورده شده است.

همان گونه كه اشاره كرديم در ترجمه آقاى فولادوند، كلمه «الموفون‏»، گويا ابتداى جمله جديدى فرض شده است. به همين ترتيب، عبارت «الصابرين فى الباساء والضراء وحين الباس‏» از اوصاف و ويژگيهاى وفاداران به عهد ( الموفون) انگاشته شده است. ترجمه ايشان در اين دو قسمت از آيه چنين است: «و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختى و زيان و به هنگام جنگ شكيبايانند; آنانند كسانى كه راست گفته‏اند».

11. واخرجوهم من حيث اخرجوكم (بقره: 191); و همان گونه كه شما را بيرون راندند، آنان را بيرون برانيد».

عبارت «من حيث‏»; يعنى «از جايى كه‏»، نه «آنگونه كه‏». بنابراين ترجمه بهتر آيه چنين است: «از آنجا كه شما را بيرون كردند، بيرونشان كنيد». منظور اين است كه مشركان را از مكه بيرون كنيد كه آنها نيز شما را از آنجا بيرون راندند. شواهد چندى ترجمه دوم را تاييد مى‏كند.

اولا، «حيث‏» ظرف مكان است; بويژه اگر حرف جر «من‏» بر سر آن درآيد. البته هر گاه حرف «باء» پيش از آن قرار گيرد ( بحيث) مى‏توان آن را «آنگونه كه‏» ترجمه كرد. (26)

ثانيا، مترجم محترم عبارت «من حيث‏» را در يازده موضع ديگر قرآن «از جايى كه‏» معنا كرده و تنها در ترجمه آيه 44 سوره قلم «سنستدرجهم من حيث لايعلمون‏»، آورده‏اند: «به تدريج آنان را به‏گونه‏اى كه در نيابند [گريبان] خواهيم گرفت‏». اما همين آيه را در جاى ديگر (اعراف: 182) به شكل صحيح ترجمه كرده‏اند: «به تدريج از جايى كه نمى‏دانند گريبانشان را خواهيم گرفت‏».

ثالثا، در تاريخ نيامده است كه مسلمانان، مشركان را همان‏گونه اخراج كردند كه ايشان مسلمانان را. يعنى مسلمانان آن همه آزارها، مصادره اموال، حصرها و غيره را درباره مشركان اجرا نكردند.

رابعا، مفسران قرآن كريم همچون طبرى، زمخشرى، فخر رازى، ابوحيان، شيخ طوسى، طبرسى و... تصريح كرده‏اند كه مراد آن است كه مشركان را از مكه بيرون كنيد.
ترجمه آقاى مجتبوى: «و از همان‏جا كه بيرونتان كردند - مكه - بيرونشان كنيد». ترجمه آقايان پورجوادى، مكارم شيرازى، خواجوى، آيتى و... نيز مانند برگردان آقاى مجتبوى است.

12. «حتى يقول الرسول والذين آمنوا معه متى نصرالله الا ان نصرالله قريب (بقره: 214); تا جايى كه پيامبر [خدا] و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند: «پيروزى خدا كى خواهد بود؟» هش‏دار، كه پيروزى خدا نزديك است‏».
واژه «نصر» (و همه مشتقات آن از قبيل نصر، انصار، ناصر، نصير و...) به معناى يارى و امداد است و در ترجمه آقاى فولادوند، معمولا به همين معنا ( يارى) گرفته شده، بجز پنج آيه از قرآن كريم (بقره: 214; آل عمران: 126; انفال: 10; حج: 39; عنكبوت: 10) كه در آنها به «پيروزى‏» برگردانده شده است; مثلا آيه 123 سوره آل عمران «ولقد نصركم الله ببدر وانتم اذلة‏» چنين ترجمه شده: «و يقينا خدا شما را در [جنگ] بدر - با آنكه ناتوان بوديد - يارى كرد». اما آيه 126 همين سوره (وما النصر الا من عندالله العزيز الحكيم) كه آن نيز درباره جنگ بدر است، اين گونه ترجمه شده: «و پيروزى جز ازجانب خداوند تواناى حكيم نيست‏». همچنين واژه «نصر» در آيات انعام: 34 و يوسف: 110، كه سياقى تقريبا همانند آيه 214 سوره بقره دارند، به «يارى‏» برگردانده شده است. شايسته است كه براى افزونى دقت و يكسانى در ترجمه، اين كلمه در همه جا به «يارى‏» معنا شود. در قرآن كريم براى «پيروزى‏» غالبا واژه «فتح‏» به كار رفته است; مانند: «انا فتحنالك فتحا مبينا»(فتح: 1); «فقد جاء كم الفتح‏»(انفال: 19); «فجعل من دون ذلك فتحا قريبا»(فتح: 27) و در دو آيه، تفاوت ميان فتح(پيروزى) و نصر(يارى) به‏روشنى هويداست: «نصر من الله وفتح قريب‏»(صف: 13); «اذا جاء نصرالله والفتح‏»(نصر:1).
يادآور مى‏شويم كه گاه كلمه واحدى در ترجمه آقاى فولادوند به معانى متفاوتى ترجمه مى‏شود، با آنكه سياق همه آيه‏ها يكسان است; مثلا واژه «ضراء» در بقره: 214 و 177 و فصلت: 50، به «زيان‏» ترجمه شده; ولى در سوره‏هاى ديگر، معادلهاى ديگرى براى آن انتخاب شده است. در آل عمران: 134; «تنگى‏»; در انعام: 42; «بيمارى‏»; در اعراف: 94 و 95 «رنج‏»; در يونس:21 «آسيب‏»; در هود: 10 «محنت‏». مى‏بينيم كه اين شش معادل، معانى يكسان ندارند، با اين همه در ترجمه ايشان راه يافته‏اند. شايد كلمه «سختى‏» يا «گزند» براى همه اين موارد مناسب باشد.
مثال ديگر فعل «ايد» است كه به سه‏گونه ترجمه شده: اول، نيرومند گردانيدن (انفال: 26 و 62). دوم، تاييد كردن (بقره 87 و 253; آل عمران: 13; مائده: 110; توبه: 40; مجادله: 22). سوم، يارى كردن (صف: 14). در ترجمه آقاى مجتبوى اين كلمه همواره به همان معناى نخست (نيرومند گردانيدن) برگردانده شده است. خوب است در ترجمه آقاى فولادوند، ميان فعلهاى تعقلون، تفقهون، تعلمون، تشعرون، تتفكرون ويتدبرون تفاوت گذاشته و براى هر كدام از اين فعلها معادل معينى انتخاب شود. اين موضوع در اكثر ترجمه‏هاى فارسى رعايت نشده است; فى المثل مترجم محترم، افعال «تعقلون و يعقلون‏» را به اين معانى گرفته‏اند: 1 - انديشيدن (بقره: 164; انعام: 32; نور: 61); 2 - فكر كردن (بقره: 76; يونس: 16); 3 - تعقل كردن (آل عمران: 118; نحل‏12); 4 - درك كردن (بقره: 170); 5 - دريافتن (بقره: 171); يونس 42). 6 - به فكر فرو رفتن (صافات: 138); 7 - به انديشه فرورفتن(غافر: 67); 8 - فهميدن(حجرات: 4); برخى از اين معادلها براى افعال «تفقهون‏» يا «تشعرون‏» مناسبتر است.

13. «يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير(بقره: 217); از تو درباره ماهى كه كارزار در آن حرام است مى‏پرسند بگو: «كارزار در آن گناهى بزرگ ... است‏».
اين برگردان، براى چنين عبارتى مناسب است: «يسئلونك عن شهر حرم القتال فيه‏». زيرا در ترجمه ايشان «الشهر الحرام‏» به شكل نكره و «قتال‏» با نقش فاعلى ترجمه شده‏اند.
در اين آيه «قتال فيه‏» بدل اشتمال براى «الشهرالحرام‏» است و معناى دقيق آيه چنين مى‏شود: «از تو درباره ماه حرام مى‏پرسند،[از] جنگ كردن در آن[ماه]». ترجمه روانتر اين است: «از تو درباره كارزار[در] ماه حرام مى‏پرسند». مقصود اين است كه آنچه براى پرسش كنندگان مجهول و مطلوب است‏حكم جنگ كردن در اين ماه‏هاست; نه فى‏المثل تعداد ماه‏هاى حرام يا زمان آنها، و به همين دليل خداوند مى‏فرمايد: بگو: «كارزار كردن در آن[ماه] گناهى بزرگ است‏». ترجمه مجتبوى: «تو را از كارزار كردن در ماه حرام پرسند». ترجمه مكارم شيرازى: «از تو درباره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مى‏كنند». ترجمه پور جوادى: «از تو درباره جنگ در ماه حرام مى‏پرسند». ترجمه آيتى: «تو را از جنگ كردن در ماه حرام مى‏پرسند». ترجمه خواجوى: «از تو از ماه حرام و جنگ در آن مى‏پرسند». چهار ترجمه نخست صحيح است; ولى ترجمه آقاى خواجوى دقيق نيست; اگر آن را به عربى برگردانيم چنين مى‏شود: «يسئلونك عن الشهرالحرام و القتال فيه‏».

14. «نساءكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم و قدموا لانفسكم واتقواالله و اعلموا انكم ملاقوه(بقره: 223); زنان شما كشتزار شما هستند. پس، از هرجا[و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود[در] آييد و[آنها را براى خودتان مقدم داريد، و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد».
ترجمه جمله «و قدموا لانفسكم‏» معناى روشنى ندارد; «زنان را براى خود مقدم داشتن‏» معناى بعيدى از مراد آيه است.

1 . قلابى كه قبل از كلمه «آنها» باز شده، ظاهرا بعد از حرف «را» بايد بسته شود.
در واقع، مترجم محترم تقدير آيه را چنين در نظر گرفته‏اند: و قدمو[هن] لانفسكم. اما نيازى به اين تقدير نيست; قدموا لانفسكم يعنى «براى خودتان[كار نيك] پيش فرستيد».
ترجمه آقاى مجتبوى: «و براى خود[كار نيك] پيش فرستيد». ترجمه آقاى مكارم شيرازى: «و اثر نيكى براى خود، از پيش فرستيد». ترجمه آقايان پور جوادى و خواجوى: «و براى خود پيش انديشى كنيد».

اين تعبير(قدموا لانفسكم) در آيات ديگرى نيز آمده است و ترجمه آقاى فولادوند در آن موارد، مطابق با همين معناست. مثلا «و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عندالله(بقره: 110; مزمل: 20); و هر گونه نيكى كه براى خويش پيش فرستيد، آن را نزد خدا باز خواهيد يافت‏».

نویسنده: مرتضى كرباسى

 

پى نوشتها:

1 - عناوين برخى از ترجمه‏هاى ايشان عبارتند از:
الف) ازژرفاى قرآن (تاليف محمد رضا حسينى) تهران، بنياد قرآن، تير 1360.
ب) قرآن و نسل امروز (تاليف مصطفى محمود) تهران، بنياد قرآن، خرداد 1360.
ج) آفرينش هنرى در قرآن (تاليف سيد قطب) چاپ دوم: تهران، بنياد قرآن، آبان 1360.
اين كتاب ترجمه ديگرى نيز دارد: تصوير فنى: نمايش هنرى در قرآن، ترجمه محمد على عابدى، تهران، بنياد قرآن، تير 1359.
2 - ترجمه آقاى سيد جلاالدين مجتبوى ويراسته آقاى حسين استاد ولى، چاپ اول، تهران، انتشارات حكمت، 1371) تنها ترجمه موجودى است كه مى‏توان آن را در برخى دقت‏ها، مشابه ترجمه آقاى فولادوند دانست. يادآورى اين نكته مى‏سزد كه با وجود اصرار بر دقت و امانت در هر دو ترجمه ياد شده، مواردى يافت مى‏شود كه از دقت كمترى نسبت‏به نمونه‏هاى مشابه خود برخوردار است.
3 - «قرآن به فارسى‏»; محمد مهدى فولادوند، مجله بينات، سال اول، ش 1، بهار 1373، ص 155.
4 - آقايان بهاءالدين خرمشاهى، كامران فانى، محمد على مهدوى‏راد، مصطفى ملكيان و مهدى محقق درباره اين ترجمه چنين نوشته‏اند: «از حيث صحت و امانت، مطابقت‏با اصل در ايجاز و اطناب و تاكيد، به كارگيرى معادلهاى مصطلح در فارسى امروزين و در عين حال، پرهيز از زبان روزمره، روشنى و گويايى، روانى و شيوايى، سادگى و صلابت، رعايت ريزه‏كاريهاى ادبى و بلاغى، و دخالت ندادن عنصر تفسيرى در ترجمه، در ميان ترجمه‏هايى كه در پنجاه سال اخير از اين كتاب آسمانى عرضه و منتشر گشته است، بهترين است‏». اين تاييد در انتهاى ترجمه آقاى فولادوند به چاپ رسيده است.
5 - ترجمه آقايان عبدالمحمد آيتى (چاپ سوم:1371)، كاظم پورجوادى (1372)، سيد جلال‏الدين مجتبوى (1371) و ناصر مكارم شيرازى (1373)
6 - ر. ك’ : كرباسى، مرتضى: «باى تعديه در قرآن كريم، قسمت اول‏»، مجله بينات، سال دوم، ش 1، بهار 1374.
7 - خوب است آيه‏هاى «اذ جاء ربه بقلب سليم‏» (صافات:84) «و جاء بقلب منيب‏» (ق:33) در ترجمه آقاى فولادوند، مانند آيه 89 سوره شعراء برگردانده شود.
8 - ر. ك’ : بقره: 40، 58، 61، 68، 69، 70، 135، 152، 246، 260; آل عمران: 31، 61; نساء: 35; انعام: 151; اعراف: 73، 111، 143، 145، 161; توبه: 14، 86; هود: 3، 52، 64; يوسف: 9، 10، 12، 54، 63، 93; ابراهيم: 44; حجر: 3; اسراء: 53 و...
9 - ر. ك’ : «مترجمان و لغزش در فهم معناى ان‏»، مجله بينات، سال اول، ش 2، تابستان 1373.
10 - آيه‏هاى: بقره: 143، 198; آل عمران: 164; انعام: 156; اعراف: 102; يونس: 29; يوسف: 3، 91; حجر: 78; اسراء: 73، 76، 108; طه: 63; مؤمنون: 30; فرقان: 42; شعرا: 97، 186; قصص: 10; روم: 49; صافات: 56، 167; زمر: 56; جمعه: 2; قلم: 51.
11 - آيه‏هاى: بقره: 143; آل عمران: 179، 179; نساء: 137، 137، 168، 168; انعام: 111; اعراف: 43، 101; انفال: 33; توبه: 70، 115، 122; يونس: 13، 74; هود: 117; يوسف: 76; ابراهيم: 46; حجر: 33; عنكبوت: 40; روم: 9; فاطر: 44.
12 - النحوالوافى، عباس حسن، ج 4، ص 298 - 306.
13 - ر. ك’ : طبرسى; مجمع‏البيان فى‏تفسير القرآن (دارالمعرفه، بيروت) ج 5 و 6، ص 495 - 496; شيخ طوسى; التبيان فى تفسيرالقرآن (داراحياء التراث العربى، بيروت) ج‏6، ص 306 - 308; قرطبى; الجامع لا حكام القران، تحقيق محمد ابراهيم الخضارى (دارالحديث، قاهره) ج‏9، ص 394 - 395; فخر رازى; التفسير الكبير (دارالكتب العلميه، بيروت) ج‏19 ، ص 114; طبرى; جامع البيان عن تاويل آى‏القرآن (دارالفكر، بيروت) ج‏8، ص 246.
14 - مجمع‏البيان، ج 5 و 6، ص 495 - 496. اكثر تفاسير معتبر و مشهور اين نكته ادبى را يادآور شده‏اند.
15 - مجمع البيان، ج‏1، ص 298 - 299.
16 - مرحوم علامه طباطبايى(ره) نيز در الميزان تنها يك مورد (سجده: 12) را، ظاهرا شرطيه گرفته‏اند و هفت آيه را به صورت تمنى و آرزو، تفسير كرده‏اند و در چهار مورد چيزى نگفته‏اند.
17 - مثالهاى قرآنى چنين است: «امر»: يونس: 88. «نهى‏»: بقره: 35; نساء: 129; مائده: 21; انعام: 108، 153; اعراف: 73; انفال: 46; يونس: 95; هود: 64; 113; يوسف:5; نحل: 94; اسراء: 22، 29، 39; طه: 61، 81، 117; شعراء: 156، 213; احزاب: 32; ص:26. «نفى‏»: انعام: 52; فاطر: 36. «استفهام‏»: بقره: 245; نساء: 129; مائده: 31; انعام: 148; اعراف: 53; يوسف: 109; حج: 46; روم: 9; فاطر: 44; غافر: 21، 82; محمد: 10; حديد: 11. «تحضيض‏»: طه: 134; فرقان: 7; قصص: 47; منافقون: 10. «تمنى‏»: بقره: 167; نساء: 73; شعراء: 102; زمر: 58. «ترجى‏»: مائده:52; غافر: 37 و 38; عبس: 3 و 4. در قرآن كريم مثالى براى «عرض‏» نيامده است.
18 - خوب است همه اين آيات از نظر ترجمه فاء سببيت‏يكسان و همانند باشند و در آنها از يكى از اين كلمات استفاده شود. علاوه بر اين، يا همه موارد، درون قلاب قرار گيرد و يا در هيچ موردى از قلاب استفاده نشود.
19 - در آيه ياد شده، ممكن است كسى احتمال دهد كه منصوب بودن فعل «يصبحوا» به دليل معطوف بودن بر فعل «ياتى‏» است، و بنابراين «فاء» تنها نقش عطف كردن را بر عهده دارد و ديگر از نوع «فاء سببيت‏» نيست. اين احتمال بعيد و بلكه غير واقعى به نظر مى‏آيد; عطف كردن فعل «يصبحوا» بر «ياتى‏» معناى آيه را دچار نابسامانى مى‏كند. زيرا با عطف كردن اين دو فعل بر يكديگر چنين جمله‏اى ساخته مى‏شود: «فعسى الله ان يصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمين‏». كه معناى محصل و مفهومى ندارد.
20 - برخى از مترجمان اين جمله را به شكل سؤالى ترجمه كرده‏اند. ايشان در جمله «ما اصبرهم‏» «ما» را استفهامى و «اصبر» را فعل ماضى و «هم‏» را مفعول آن انگاشته‏اند. ترجمه آقاى آيتى: «چه چيز بر آتش شكيبايشان ساخته؟». ضعف اين برگردان آن است كه دو ساختار «ما افعل‏» و «افعل ب’» همواره براى بيان تعجب به كار مى‏رود، و از طرف ديگر، در ساختار عربى آنچه ايشان ترجمه كرده‏اند يك كلمه موصول نيز به كار مى‏رود: «فماذا اصبرهم يا فما الذى اصبرهم‏». به علاوه، اساسا «اصبر» در زبان عربى به معناى «شكيبا ساختن‏» نيست; بلكه معناى آن درخواست و طلب صبر كردن و دستور دادن به آن است. (ر.ك: المنجد و تاج العروس).
21 - التبيان فى تفسير القرآن، ج‏2، ص 95 - 96; مجمع البيان، ج‏1، ص‏336 - 337; زمخشرى;الكشاف، ج‏1، ص‏217-218.
22 - موارد ديگرى از نصب گرفتن اسماء به دليل مدح يا ذم در اين آيات آمده است: نساء: 143، 162; احزاب: 61 و 62; مسد: 3 (اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج، دار الكتاب اللبناتى، بيروت، ج‏2، ص 741 - 742).
23 - اين نظر نحويان كوفى است.
24 - اين نظر سيبويه است، ر.ك: الكتاب، ج 1، ص 108.
25 - معانى القرآن، فراء، ج 1، ص 104; دو نظر ديگر چنين است: نخست اينكه مصدر ( البر) از روى مبالغه به شخص ( من آمن) نسبت داده شده است، چنانكه مى‏گوييم: هو رجل عدل. دوم اينكه البر خودش اسم فاعل باشد. اصل آن «برر» بر وزن «فطن‏» بوده، پس از ادغام، كسره راء را به باء داده شده است.
ر.ك: الدر المصون فى علوم الكتاب المكنون، احمد بن يوسف المعروف بالسمين الحلبى (م 756). دمشق: دارالقلم، ج‏2، ص‏245 - 246
26 - الاعراب المفصل لكتاب الله المرتل، بهجت عبدالواحد صالح (دار الفكر، عمان الاردن)، ج 1، ص 248.

منابع: 

نشریه فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 3