نقدى بر تاريخ‏ گذارى قرآن از ديدگاه برخى خاورشناسان

چكيده

«تاريخ‏گذارى» دانشى است كه عهده‏دار تعيين زمان وقوع حوادث يا بيانگر تاريخ رخدادهاى تاريخى مى‏باشد. در اين مقاله، «تاريخ‏گذارى قرآن» (Chronology of Quran) از ديدگاه خاورشناسان بررسى مى‏گردد. در دانش تاريخ‏گذارى قرآن، از تاريخ نزول وحى‏هاى قرآنى بر حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بحث مى‏شود و اين كار، فقط در خصوص قرآن كريم امكان‏پذير است؛

زيرا ساير كتب آسمانى نزول دفعى داشته‏اند، ولى قرآن بر اساس مقتضيات و نيازهايى نازل مى‏شد كه به صورت تدريجى در دوران و محل زندگى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پديد مى‏آمد(1).
گر چه برخى از خاورشناسان از تحقق يافتن چنين امر مهمّى مأيوس گشته‏اند يا عدّه‏اى ديگر از آنان راه رسيدن به چنين هدفى را منحصر در تعيين نوع سبك و شكل و لحن آيات و سوره‏ها دانسته‏اند، ولى به نظر مى‏رسد كه به رغم دشوارى چنين اقدامى، مى‏توان از طريق اشارات تاريخى در آيات قرآن به سيره و سنّت پيامبر و نيز با استفاده از روايات ترتيب نزول، به ميزان قابل توجّهى به اين آرمان بلند و هدف والا دست يافت.

خاورشناسان بيشتر بر سبك و آهنگ آيات و مفاد آنها تأكيد كرده‏اند و بر اين اساس به طبقه‏بندى سوره‏ها در قالب سه يا چهار يا شش مرحله پرداخته‏اند و تاريخ نزول سوره‏ها را به صورت حدسى و ذوقى تعيين نموده‏اند. از آنجا كه مبناى كار آنان اِعمال ذوق و حدس محض بوده در موارد متعدّدى نتايج نادرستى را ارائه داده‏اند؛ به عنوان نمونه، برخى از سوره‏هاى مدنى را به خاطر كوتاهى آياتشان يا ذكر آيات اعتقادى در آنها جزء سور مكى به‏شمار آورده‏اند. اين سوره‏ها عبارت‏اند از: زلزال، رحمان، انسان، نصر، تغابن، رعد، حج و بيّنه(2).

سابقه تاريخى پژوهشهاى خاورشناسان در اين موضوع به اواسط قرن سيزدهم قمرى برمى‏گردد. آنان در ضمن كتابهايى از قبيل تاريخ قرآن، تأليف نولدكه (در سال 1860م)، قرآن، تركيب و تعليمش، تأليف موير (در 1878م)، مقدمه تاريخى ـ انتقادى بر قرآن، تأليف ويل (در 1872م) و... به بحث و بررسى چنين موضوعى پرداخته‏اند(3). طيف طبقه‏بندى سوره‏ها توسط خاورشناسان از سه مرحله گرفته تا شش مرحله را شامل مى‏گردد. اين تلاش به منظور نيل به ترتيب نزول آيات و سور قرآن انجام گرفت، به گونه‏اى كه با رشد و ويژگيهاى متنوع شخصيّت دينى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله منسجم باشد.

در اين مقاله به منظور دورى گزيدن از گسترش يافتن دامنه بحث، تنها به گزارش و نقد پژوهش خاورشناسانى پرداخته مى‏شود كه شيوه طبقه‏بندى چهار مرحله‏اى را برگزيده‏اند.
مسئله اصلى در اين مقاله عبارت است از: «بررسى اعتبار تحقيقات خاورشناسان در زمينه تاريخ‏گذارى قرآن و اينكه آيا مقاطع تاريخى و ويژگيهاى معيّن شده از سوى آنان براى هر طبقه مى‏تواند مبناى درستى براى طبقه‏بندى سوره‏هاى قرآن قرار گيرد؟».

 

پژوهش ويل

گوستاو ويل (Gustav Well)(1808-1889م) خاورشناس آلمانى آثار متعددى از خود به يادگار گذاشت كه مهم‏ترين آنها مقدمه تاريخى ـ انتقادى بر قرآن است. وى در اين كتاب، درباره جمع قرآن و نظم تاريخى سوره‏ها و آيات قرآن سخن گفته و تاريخ‏گذارى سوره‏ها را بر اساس سه معيار ارائه نموده است:

1. استناد به رخدادهاى تاريخى كه از طريق منابع ديگر شناخته شده است؛ يعنى در قرآن به برخى از وقايع تاريخى اشاره شده، ولى شرح آنها را بايد در منابع تاريخى جست و جو نمود.
2. مضامين وحى يا محتواى آياتى كه بيانگر شرايط و وظايف گوناگون پيامبر است.
3. سبك و سياق ساختار وحى به لحاظ نحوه لحن و آهنگ و شيوه نثر يا سجع عبارات.
آن‏گاه سوره‏هاى قرآن را به چهار دسته ـ سه دسته مكى و يك دسته مدنى ـ تقسيم نموده و سوره‏هاى مكى را به ترتيب به اين مقاطع تاريخى نسبت داده است:
از آغاز بعثت تا هجرت به حبشه (1-5 بعثت)، حدود سال 615 ميلادى؛
از آن زمان تا هنگام بازگشت پيامبر از طائف (5-10 بعثت)، حدود سال 620 ميلادى؛
و از آن زمان تا هجرت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به مدينه (10-13 بعثت)، برابر با سپتامبر 622 ميلادى.
او براى سوره‏هاى هر طبقه، ويژگيهاى معيّنى را برشمرده است:

 

ويژگيهاى طبقه نخست

يك. اغلب سوره‏ها با برخى از سوگندها آغاز شده‏اند.
دو. بيشتر آيات، كوتاه و خيال‏انگيزند.
سه. آيات آن موزون و داراى سجع هستند.
چهار. زبان اين سوره‏ها مملوّ از تصويرها و تمثيلهاى شاعرانه و جاذبه شعرى است.

 

ويژگيهاى طبقه دوم

يك. سوره‏ها بلندتر و به نثر نزديك‏ترند.
دو. ويژگى خيال‏انگيزى و جاذبه شعرى هنوز در آنها ديده مى‏شود.
سه. در آنها از صفات الهى همچون رحمت او، و نشانه‏هاى خدا در طبيعت سخن گفته شده است.
چهار. اوصاف بهشت و دوزخ و نيز چگونگى عقاب و عذاب مورد بحث قرار گرفته است.

 

ويژگيهاى طبقه سوم

يك. سوره‏ها بلندتر و از سوره‏هاى طبقه دوم، به نثر نزديك‏ترند.
دو. به گونه خطابى و موعظه‏اى نازل شده و جنبه خيال‏انگيزى ندارند.
سه. در آنها اخبار پيامبران و كيفرهاى اخروى با جزئيات بيشترى بازگو شده است.

 

ويژگيهاى طبقه چهارم

يك. سير حوادث را پس از هجرت بيان مى‏كنند.
دو. آيات و سوره‏ها بلندتر از گذشته مى‏باشند.
سه. بيانگر قدرت و فرمانروايى سياسى و اجتماعى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هستند(4).

 

نقد و بررسى

از معيارهاى سه‏گانه‏اى كه براى تاريخ‏گذارى سوره‏ها ذكر گرديد دو معيار سبك و مضامين سوره‏ها از آنجا كه توانايى تعيين تاريخ نزول سوره‏ها را به صورت دقيق و روشن ندارند، طبقه‏بنديهاى مبتنى بر آنها صرفا ذوقى و سليقه‏اى بوده و از حيّز اتقان و اعتماد خارج‏اند؛ امّا معيار نخست ـ استفاده از اشارات و تصريحات قرآن به رخدادهاى زمانمند زندگى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ـ مى‏تواند در كنار روايات صحيح، سودمند و راهگشا باشد.

بيشتر ويژگيهاى مذكور سوره‏ها نيز مخدوش بوده، نمى‏توانند به عنوان وسيله سنجش و تفكيك سوره‏ها به‏شمار آيند. به نظر «ويل» در سوره‏هاى نخستين، سجع بيشترى به كار رفته است. اوّلاً از او هيچ دليلى در اختيار نيست كه به چه جهت آن سوره‏ها را داراى سجع بيشتر دانسته‏است. اگر دليل او روايات ترتيب نزول است، اين روايات، رشد سجع سوره‏ها را بر اثر پيشرفت رسالت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به گونه اجمالى و جزئى نشان مى‏دهد، نه به صورت كلّى. به‏علاوه، اگر وى آن روايات را مبناى تاريخ‏گذارى قرار داده است، از چه رو در آن دخل و تصرّف كرده و خود ترتيب ديگرى را فراهم آورده است؟! در هر صورت، كاربرد سجع هيچ اختصاصى به سوره‏هاى مكى يا اوائل دوران مكّه نداشته، بلكه در سراسر قرآن در مواردى به حسب اقتضاى خاص خود به كار رفته است.

ملاك كوتاهى يا بلندى آيات و سوره‏ها نيز امرى ذوقى و تخيّلى است و نمى‏توان بر پايه آن ميان مراحل دوران وحى مكى و وحى مدنى تفكيك قائل شد. اساسا كوتاهى و بلندى آيات امرى توقيفى بوده نه اجتهادى و پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن را بر حسب مقتضاى حال مخاطبان از سوى خداوند بيان فرموده و در آنها شيوه‏ها و اسلوبهاى كلام عرب در هر دو محيط مكه و مدينه رعايت شده است(5) و هرگز عقل و خرد يا شيوه عقلائى و ادبى دانشمندان نمى‏پذيرد كه خداوند متعال لزوما سوره‏هاى كوتاه را در اوائل وحى نازل كند، آن‏گاه به تدريج به فرستادن آيات و سوره‏هاى بلندتر بپردازد؛ چرا كه نقش موضوع و محتواى آنها بسيار مهم‏تر از نوع و تعداد كلمات و عبارات است.

 

پژوهش نولدكه

تئودر نولدكه (1836-1930م) (Theodor Noldeke) خاورشناس آلمانى جايگاه بلند و شهرت عظيمى را در ميان خاورشناسان جهان به دست آورده است(6). او مدرك دكتراى خود را در سال 1856م با دفاع از رساله‏اى با عنوان «تاريخ قرآن» به دست آورد كه اين كتاب از مشهورترين آثار وى مى‏باشد(7). البته اين كتاب به آلمانى نوشته شده و تاكنون به زبان ديگرى ترجمه و منتشر نشده است.

نولدكه در كتاب مآخذ و ريشه‏هاى قرآن (The Origins of th Koran) ـ كه به زبان انگليسى نوشته شده ـ مقاله‏اى با عنوان «قرآن» (The Koran) دارد كه از مقايسه مطالب آن با آنچه ديگر خاورشناسان از آراى او نقل كرده‏اند، چنين به نظر مى‏رسد كه چكيده نظراتش را در كتاب آلمانى تاريخ قرآن، در اين مقاله انگليسى منعكس نموده است. از اين رو مناسب است ابتدا با مهم‏ترين نظريات او در زمينه تاريخ‏گذارى قرآن آشنا شويم، آن‏گاه به نقد و بررسى پاره‏اى از ايده‏هايش بپردازيم.

نولدكه همچون «ويل» سوره‏هاى قرآن را بر پايه سه معيارى كه در پژوهش پيشين ذكر شد، به چهار طبقه ـ سه طبقه مكى و يك طبقه مدنى ـ تقسيم نموده است. او بحث خود را در تقسيم‏بندى وحى‏هاى نازل شده بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين‏گونه آغاز مى‏كند:

«اجزاى سازنده قرآن كنونى، بخشى به دوران مكه ـ قبل از سال 622 ميلادى ـ و بخشى هم به دورانى مربوط مى‏شود كه آغاز هجرت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به مدينه بوده است (از پاييز سال 622 تا هشتم ژوئن 632). موقعيّت پيامبر در مدينه كاملاً با شرايط و موقعيّت او در مكّه متفاوت بوده است؛ زيرا او در مدينه از ابتدا رهبر گروه نيرومندى بود و به تدريج حاكم مقتدر حجاز گرديد، در حالى كه در مكه صرفا يك مبلّغ و موعظه‏گرى ساده براى جماعتى اندك بود. وحى‏هاى مدنى، اعم از سوره‏هاى كامل يا فرازهاى محدود كه جزء سوره‏هاى مكّى گنجانده شدند، به لحاظ مفاد و محتوا كاملاً متغاير با وحى‏هاى نازل شده در مكه هستند. از آنجا كه وحى‏هاى مدنى مربوط به وقايعى مى‏شوند كه ما امروزه اطلاعات نسبتا دقيقى درباره آنها داريم و تاريخشان دست كم به گونه تقريبى روشن مى‏باشد، از اين رو مى‏توان تاريخ نزول آنها را تا اندازه قابل توجهى با اطمينان تعيين نمود و در اين رابطه، روايات نيز كمك شايانى مى‏كنند. البته پاره‏اى از وحى‏هاى مدنى، نامشخص هستند. يكى به دليل اينكه اشارات مربوط به رخدادها و ويژگيهاى تاريخ آنها مبهم است و ديگر اينكه روايات مربوط به اسباب نزول آنها اغلب با يكديگر ناسازگارند و نوعا مبتنى بر برداشتهاى غلط يا حدس و گمانهايى محض هستند. با وجود همه اين دشواريها، تاريخ‏گذارى سوره‏هاى مدنى به مراتب آسان‏تر از تعيين تاريخ سوره‏هاى مكى مى‏باشد. در ميان وحى‏هاى نازل شده در مكه، سوره‏هاى كوچكى را مى‏بينيم كه بر اساس قضاوت هر خواننده كنجكاوى آنها بايد آخرين واحدهاى نزول باشند و سبك و آهنگشان كاملاً با سوره‏هاى مكى متفاوت است. در نقطه مقابل آن، برخى از سوره‏هاى مطرح شده در دوران مدينه را ملاحظه مى‏كنيم كه نسبت به ديگر سوره‏هاى مدنى كمترين پيوند و شباهت را دارند و بنابراين بايد تاريخ نزولشان به اواخر دوران مكه برگردد».

نولدكه در نقد تفكيكى كه گوستاو ويل در مورد سوره‏هاى مكى انجام داده مى‏نويسد:
«در ميان اين دو دسته، واحدهايى از نزول وحى وجود دارد كه به نظر مى‏رسد از مرحله اول به مرحله سوم از دوران وحى انتقال يافته‏اند. لذا به سختى مى‏توان پذيرفت كه تفكيك سوره‏هاى مكّى آن‏گونه كه گوستاو ويل انجام داده است بر مبناى دقيقى صورت پذيرفته باشد. بنابراين تعيين دقيق تاريخ نزول بسيارى از آنها ناممكن است.

از آنجا كه قرائن و شواهد روشنى براى حوادث وجود ندارد، ما ناگزيريم كه از طريق خود قرآن، رشد و پيشرفت روان‏شناختى شخصيّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را پى‏گيرى و جست و جو نماييم و بر همين اساس به تاريخ‏گذارى سوره‏ها بپردازيم. البته در اين رهگذر نيز همواره با فرضياتى ذهنى و يا حدس و گمان مواجه هستيم، ولى بايد بدانيم كه روايات معتبر در زمينه وحى‏هاى نازله در دوران مكه بسيار اندك‏اند و در واقع مى‏توان گفت كه تاريخ مربوط به دوران پيش از هجرت پيامبر از مكه به مدينه آنچنان تاريك و مبهم است كه ما حتى نسبت به سالى كه پيامبر به نبوّت رسيد اطمينانى نداريم. احتمال دارد در سال 610 ميلادى بوده، ممكن است اندكى زودتر از آن تاريخ بوده و شايد هم قدرى ديرتر از آن سال واقع شده است. در هر صورت، بهتر آن است كه به تاريخ‏گذارى نسبى و تقريبى وحى‏هاى دوران مكّه در سه طبقه‏بندى عمده و مجزّا بپردازيم».

وى در ادامه پيرامون ويژگى سوره‏ها در مرحله نخست از دوران مكه اين‏چنين ديدگاه خود را مطرح مى‏كند:

 

ويژگيهاى سوره‏ها در مرحله

نخست از دوران مكه

«در سوره‏هاى مربوط به مرحله اول از وحى دوران مكّى، هيجان پيامبر، اغلب خود را با شدّت و حرارت فراوان نشان مى‏دهد. اين هيجان و احساس به قدرى شديد بوده كه او نمى‏توانسته سخنان خود را با انتخاب مطرح كند، بلكه آن سخنان به صورت ناگهانى از زبان او لبريز و صادر مى‏شده‏اند.
بسيارى از اين گونه فرازهاى وحى، يادآور غيبگوييها و پيشگوييهاى كاهنان ملحدى است كه سبك آنها براى ما معلوم است؛ هر چند كه احتمالاً نمونه كاملاً معتبرى در دست نداريم. سوره‏هاى اين مقطع از وحى، نظير آن غيب‏گوييهاى كاهنان، هرگز طولانى نبوده، بلكه مركّب از جملاتى كوتاه هستند، ولى سجع‏ها به سرعت تغيير مى‏يابند.
نعمتهاى بهشت و رنج و عذابهاى دوزخ به گونه پرشور و هيجان‏انگيزى مطرح شده‏اند. البته تمام سوره‏هاى اين دوره داراى چنين شدّت نبوده، بلكه آخرين سوره‏هاى آن به گونه آرام‏ترى بيان شده‏اند. با اين همه بايد اذعان نمود كه تعيين نزول دقيق آنها فوق‏العاده دشوار است؛ به عنوان مثال از هيچ طريقى نمى‏توان اطمينان حاصل نمود كه آيا آغاز سوره «علق» قديم‏ترين قسمت وحى قرآنى باشد. روايتى كه مى‏گويد سوره علق نخستين سوره نازله بوده است به عايشه همسر مورد علاقه پيامبر برمى‏گردد، در حالى كه او هنگام نزول وحى هنوز به دنيا نيامده بود. علاوه بر اينكه عايشه به هيچ وجه از وثاقت و اعتبار كافى برخوردار نيست و دليل ديگر اينكه سوره‏هاى ديگرى وجود دارد كه توسّط ديگران به عنوان نخستين واحدهاى نزول معرّفى شده‏اند. در هر صورت بر اساس ديدگاه روايى آيات نخستين سوره علق، در اوايل دوران وحى نازل شده‏اند.

لحن سوره‏هاى مكّى درست از هنگامى شدّت يافت كه پيامبر با مقاومت سرسختانه دشمنانش روبرو گرديد. در چنين شرايطى او ديگر نمى‏توانست با كسانى كه تبليغ و ترويج پيامبر را در موضوعات مربوط به مبدأ و معاد به استهزا مى‏گرفتند به نرمى سخن گويد. و از آنجا كه عموى پيامبر ـ ابو لهب ـ به شدّت او را از خود رانده بود، لذا در قالب يك سوره كوتاه ـ سوره تبّت ـ او و همسرش محكوم به آتش دوزخ شدند.

سوره‏هاى اين مقطع از دوران وحى مكّى بخش مهمّى از قسمتهاى قرآن را تشكيل مى‏دهند».
نولدكه ويژگيهاى سوره‏هاى دوره ميانى مكّه را به گونه‏اى متفاوت ارزيابى مى‏كند:
«در اين دوره، شيوه تخيّل به گونه محسوسى كاهش مى‏يابد؛ هر چند كه هنوز داراى حرارت و هيجان هستند. لحن و آهنگ آنها به تدريج به نثر نزديك‏تر مى‏شود. اضطراب و نگرانى فروكش مى‏كند. آيات طولانى‏تر مى‏شوند. محلّ سوگندها در عناوين ابتدايى آيات، انتخاب شده‏اند. كاربرد مكرّر «قل» ـ كه به منظور اعلام پيام خاص قرآنى است كه محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مأمور به ابلاغ آن مى‏گردد ـ در اين سوره‏ها به چشم مى‏خورد. نام «الرّحمن» كه يكى از اسامى خداوند است و از دوران پيش از اسلام در قسمت جنوبى و مركزى حجاز به كار مى‏رفته، در اين سوره‏ها فراوان به كار رفته است. در اين دسته از سوره‏ها كه تعدادشان بيست و يك سوره است، روى هم رفته، زيبايى و جذابيت سبك آيات وحى از بين مى‏رود. يك سوره از قرآن به نام فاتحه به آغاز همين مرحله مربوط مى‏شود. اين سوره بيانگر دعا و نماز مسلمانان است و نيز جوهره قرآن را تشكيل مى‏دهد. چند واژه آن مستقيما از يهود اقتباس شده است؛ مانند معرفى خدا به عنوان «رحمن» كه همان «رحمانا»ى يهود است و نام معروف خدا در دوران تلمودى بوده است. به نظر مى‏رسد كه محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله واژه «رحمن» را به عنوان اسم خاص پروردگار به جاى «اللّه‏» كه قبلاً توسّط مشركان به كار مى‏رفت، برگزيده است. لذا در سوره‏هاى اين مرحله از وحى به طور فراوان با كاربرد «رحمن» روبه‏رو مى‏شويم».

در مورد ويژگيهاى سوره‏ها در مرحله پايانى وحى مكّى نيز چنين تحليل مى‏كند:
«سوره‏ها در اين مرحله تقريبا به طور كامل منثور هستند كه البته نمونه‏هاى مسجّعى را نشان مى‏دهند كه رفته رفته به حالت كليشه‏اى درآمده، نوعا به «ون» و «ين» ختم مى‏شوند.
سخنان توصيفى و تخيّلى كمرنگ شده و آيات وحى، شكل خطابى به خود مى‏گيرند. قصص انبياء، افكار و ايده‏هاى پيشين را تكرار مى‏كند. برخى از سوره‏ها حجم زيادى دارند. گاهى بارقه‏اى از نيروى شعرى نمايان مى‏شود. اين دسته از سوره‏ها كه تعدادشان باز بيست و يك سوره است، مى‏تواند به عنوان نمايى از خشم يا رنجش پيامبر در برابر برخى از هم‏قبيله‏هاى مكّى نسبت به پيام او به‏شمار آيد. اين سوره‏ها براى كسى كه با مفادشان پيشاپيش آشنا باشد، آموزنده و اصلاحگر است، ولى ابتدا به نظر مى‏رسد كه دست كم براى اذهان كافران در ايجاد اعتقادى راسخ چندان مناسب نباشد. در حالى كه چنين تصوّرى درست نيست؛ چرا كه در واقع بيانات و مطالب اين سوره‏هاى طولانى مكّى ظاهرا تأثير و نقش فوق‏العاده‏اى در تبليغ اسلام داشته است».

و بالاخره درباره ساختار شكلى و محتوايى سوره‏ها در دوران وحى مدنى معتقد است:
«سبك سوره‏هاى مدنى شباهت نسبتا نزديكى به سوره‏هاى آخرين مرحله از دوران مكه دارد. در بيشتر نثرهاى آن، جلوه‏ها و زيباييهاى فصيح فراوانى به چشم مى‏خورد. اين سوره‏ها كه تعدادشان بيست و چهار سوره است و به ترتيب زمانمند خاصّى يكى پس از ديگرى قرار گرفته‏اند بيانگر قدرت فزاينده سياسى پيامبر و تشكيل چارچوب اجتماعى امّت اسلامى او هستند. در ديدگاه مسلمانان، محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رسالت و مسئوليتهاى گوناگونى دارد. در يك زمان او فقط براى مؤمنان وعظ و سخنرانى مى‏كرد. در برهه‏اى ديگر در برابر شكستها يا پيروزيهاى به‏دست آمده واكنش مناسب نشان مى‏داد يا به سرزنش و توبيخ نسبت به ضعف ايمان برخى افراد مى‏پرداخت و يا مردم را به خوبيها و فضائل اخلاقى دعوت مى‏كرد. او حتّى از ارشاد و نصيحت به منافقان دريغ نمى‏ورزيد. البته با يهوديان كه تعدادشان در مدينه زياد بود، در موارد متعدّدى سخت‏گيرى مى‏كرد، ولى كمتر سخنى عليه مسيحيان مى‏گفت؛ امّا بت‏پرستان در مدينه بسيار كم بودند، لذا سخن چندانى درباره آنها بيان نمى‏كرد. در هر حال پيامبر به عنوان رهبرى شناخته شده و رسمى در دين و امور اجتماعى جامعه مدينه مطرح مى‏شود. آيات قرآنى او در ارتباط با تشريع احكام كيفرى، امور داخلى، همچون قوانين ازدواج و طلاق و ارث، مقررات راجع به آداب و مراسم گوناگون، امور شخصى، رهنمودهايى درباره مشكلات مقطعى بود و نيز آياتى درباره دعوت به جهاد در راه خدا نازل گرديد. دسته مهمى از آيات مدنى اشاره دارد به قطع رابطه پيامبر با قبايل يهود و سپس مطرح ساختن شخصيّت ابراهيم به عنوان بنيانگذار خانه كعبه و نخستين اسوه مسلمانان حنيف كه بيانگر دين خالص الهى است»(8).

 

نقد و بررسى

نولدكه معتقد بوده است كه ترتيب زمانى آيات و سوره‏هاى قرآن را بر خلاف شيوه اسلامى آن بايد تنظيم نمود. همان‏گونه كه ملاحظه شد، او براى خودش روش نوينى برگزيد كه بسيارى از خاورشناسان تحت تأثير او قرار گرفتند و از او پيروى كردند؛ هر چند كه همگى به نتايج مشتركى دست نيافتند. اين نوع تاريخ‏گذارى قرآن، اندك اندك اذهان همه خاورشناسان را به خود مشغول ساخت و سهمگين‏ترين اشتباهات را پديد آورد.
اين پيشفرض كه تغيير وحى‏ها مبتنى بر تغيير روان‏شناختى شخصيّت پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوده است، پايه و اساس قابل دفاعى ندارد؛ زيرا اوّلاً چنين نبوده كه تجربه وحيانى پيامبر بر اثر تكرار و استمرار وحى‏ها طويل المدّت‏تر شده باشد تا بتوان رشد طول سوره‏ها را از همين رهگذر ادّعا و اثبات نمود. ثانيا خداوند حكيم بر اساس مقتضيات و نيازها و مسائل اجتماعى، كوتاهى و بلندى سوره‏ها را تعيين نموده است، نه آنكه وحى تابع حالات عرفانى شخص پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوده باشد؛ چرا كه آن حضرت صرفا دريافت‏كننده و ابلاغ‏كننده وحى بوده است. لذا هيچ گونه حقّ تصرّف و ايجاد تغيير در كمّ و كيف وحى نداشته است.

بنابراين نمى‏توان ادّعا نمود كه طول وحى لزوما سانتيمترى افزايش مى‏يافته و هر واحد نزول حدّاقل يك سانتيمتر نسبت به وحى پيش از خود طولانى‏تر بوده است. البته اين سخن صادق است كه تطويل سوره‏ها فى الجمله افزايش مى‏يافته، نه آنكه افزايش آنها به صورت وحدت رويه ثابتى درآمده باشد. لذا گاهى سوره‏اى كوتاه پس از سوره‏اى بلند نازل شده است؛ مثلاً سوره اعراف كه سى و نهمين واحد نزول بوده، شامل 206 آيه است، در حالى كه چهلمين واحد نزول؛ يعنى سوره جنّ تنها 28 آيه دارد و بسيار كوتاه‏تر از سوره پيش از خود مى‏باشد.

نولدكه تاريخ مربوط به دوران پيش از هجرت پيامبر از مكه به مدينه از جمله سال نبوت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مبهم و نامشخّص خوانده است. در پاسخ او مى‏گوييم: در مورد اينكه بعثت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در بيست و هفتم ماه رجب، سيزده سال پيش از هجرت (برابر با 609 ميلادى) صورت پذيرفته، روايات بسيار زيادى وارد شده است و در آنها عبادات ويژه‏اى سفارش گرديده؛ زيرا آن روز را پيوسته باب فتح بركات دانسته‏اند(9).

نولدكه سخنان قرآن را در سوره‏هاى مرحله نخست مكّه در سجع گونگى و كوتاهى و همراهى با سوگند به كهانت كاهنان ملحد و غيب‏گويان پيش از نزول قرآن تشبيه نموده است.
گر چه به لحاظ سبك بين اين دو نوع سخن تشابه وجود دارد، ولى نبايد تفاوتهاى قرآن با كهانت را ناديده انگاشت؛ چرا كه در كهانت، تكلّف و گنگى و اباطيل به كار مى‏رفت، در حالى كه در قرآن مجيد هيچ يك از اين نقصها وجود ندارد؛ چنان كه وليد بن مغيره كه از ناموران بلندپايه عرب به‏شمار مى‏رفت، پس از شنيدن سخنان قرآن چنين اذعان نمود:
«يا عجبا لما يقول ابن أبى كبشه فواللّه‏ ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذى جنونٍ و انّ قوله لمن كلام اللّه‏»(10).
آنچه فرزند ابى كبشه مى‏سرايد، به خدا سوگند نه شعر است و نه سحر است و نه گزافه‏گويى بى‏خردان، بى‏گمان گفته او سخن خداست.
بنابراين تشابه بين آيات قرآن و سخنان كاهنان به لحاظ وجود سجع و كوتاهى سخن، دليل بر همسانى آن دو نيست.
نولدكه در مورد سوره علق مى‏گويد اين سوره نمى‏تواند نخستين سوره نازله باشد؛ زيرا روايتى كه مى‏گويد «علق» نخستين سوره نازله بوده فقط از طريق عايشه نقل شده است. پاسخ آن است كه اوّلاً در منابع اهل سنّت اين روايت را از طريق غير عايشه نيز نقل كرده‏اند؛ به عنوان مثال، طبرانى در المعجم الكبير، به سند صحيح از ابى رجاء عطاردى نقل مى‏كند:
«ابو موسى اشعرى براى ما محفل قرآن تشكيل مى‏داد و اقراء مى‏نمود. موقعى كه به تلاوت سوره علق رسيد، چنين گفت: «اين نخستين سوره‏اى است كه بر محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شده است» و نظير اين معنى را ابن اشته در كتاب المصاحف از قول عبيد بن عمير روايت كرده است»(11).
ثانيا در منابع شيعى نيز رواياتى وارد شده كه به نزول سوره علق به عنوان نخستين سوره تصريح نموده‏اند(12).
اين پيشفرض كه رفتار پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با قومش به تدريج سرسختانه‏تر مى‏شد، محل تأمّل و اشكال است. به چه دليل رفتار آن حضرت بايد به مرور زمان خشن‏تر شده و مثلاً فراز و نشيب نداشته باشد؟ ترديدى نيست كه قرآن كريم برترين سخن بليغ است كه با مقتضاى حال مخاطبان و شرايط زمان و مكان سازگار مى‏باشد و باز بديهى است كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در طول دوران رسالت خويش با افراد گوناگونى از جهت نوع برخورد و روحيه و ايمان متفاوت روبه‏رو بوده است. بنابراين به طور مسلّم نوع سخن گفتن آن حضرت با مخاطبان متعدّد، فراز و نشيب و نوساناتى بر حسب مقتضاى حال داشته است. ثانيا اگر اين پيشفرض را ـ كه رفتار پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با قومش به تدريج سرسختانه‏تر مى‏شد ـ نولدكه خود پذيرفته است، چرا سوره تبّت را سومين سوره نازل شده دانسته و حال آنكه به جهت خشونت‏آميزى سوره بايد ترتيبى متأخرتر داشته باشد! بنابراين آشكار مى‏گردد كه بسيارى از سخنان نولدكه ـ همان‏گونه كه خود تصريح نموده ـ حدس و گمانهايى بيش نيست و مبناى علمى ندارد.

از بارزترين شبهات نولدكه اين است كه در مورد قرآن احتمال وقوع تحريف داده است. او در پايان ويژگيهاى سوره‏هاى مرحله نخست وحى آورده بود كه «احتمال مى‏رود بسيارى از سوره‏ها در همان اوان دوران وحى از دست رفته باشند».

اين احتمال دقيقا مستلزم وقوع تحريف در قرآن كريم است كه ادّعايى نادرست و مردود مى‏باشد. قول حق آن است كه مجموع وحى قرآنى بدون كم و كاست مدوّن شده است و ادلّه قرآنى و روايى و تاريخى و عقلى بر بطلان قول تحريف بيان شده است(13).

اين پيشفرض نيز كه سوره‏هاى قرآن به تدريج ويژگى تمثيلى و تخيّلى‏اش كاهش مى‏يابد، در خور نقد است. به چه دليل حالت استعارى و تمثيلى قرآن، فراز و نشيب متوالى نداشته باشد و همواره از فراز به نشيب جريان يافته باشد؟ مراد از شيوه تخيّل، به كارگيرى انواع مجاز در سخن است و مى‏دانيم كه استعاره بهترين نوع مجاز است و ابن رشيق هم گفته است كه استعاره از محاسن كلام به‏شمار مى‏آيد، مشروط بر اينكه در محل و موضع مناسب خود به كار رود.

به هر حال هيچ دليلى وجود ندارد كه حالت استعارى و تمثيلى قرآن همواره از فراز به نشيب باشد و به تدريج كاهش يافته باشد، بلكه قرآن كريم طبق مقتضاى حال نازل شده است.
نولدكه كاربرد سوگند در عناوين و آيات نخستين سوره‏ها را نشانه تعلّق آن سوره‏ها به دوران ميانى وحى مكّى دانسته است و حال آنكه در نخستين آيه از سوره‏هاى ديگرى مربوط به دوران نخستين وحى مكى نيز سوگند مشاهده مى‏شود: «والذّاريات ذروا»، «والطور»، «والنجم اذا هوى»، «ن و القلم و ما يسطرون»، «لا أقسم بيوم القيامة»، «والمرسلات عرفا»، «والنازعات غرقا»، «والسّماء ذات البروج»، «والسّماء و الطارق»، «والفجر»، «لا أقسم بهذا البلد»، «والشمس و ضحيها»، «واليل اذا يغشى»، «والضّحى»، «و التين و الزيتون»، «والعاديات ضبحا»، «و العصر».
نولدكه همه اين سوره‏ها را كه با سوگند آغاز شده‏اند خود جزء سوره‏هاى دوران نخست مكّه ياد كرده است و جالب اينجاست كه تعداد اين سوره‏ها بيشتر از سوره‏هايى است كه جزء دوران ميانى مكّه برشمرده و با سوگند آغاز شده‏اند.

از ديگر اشتباهات مهم وى اين است كه نزول سوره فاتحه را مربوط به مرحله ميانى از وحى مكّى دانسته و آن را چهل و هشتمين سوره نازل شده معرفى كرده است، در حالى كه مى‏دانيم سوره فاتحه جزء لاينفك و از شرايط صحّت نماز مى‏باشد، چنان كه در روايات آمده است: «لا صلاة الاّ بفاتحة الكتاب»(14).

از سوى ديگر مسلّم است كه نماز نخستين حكم شرعى بوده كه در صدر اسلام واجب گرديده است و پيامبر و پيروانش مقيّد به اقامه آن بوده‏اند. از اين رو امكان ندارد آن‏گونه كه نولدكه تاريخ‏گذارى كرده، «فاتحه» سوره چهل و هشتم از واحدهاى نزول وحى باشد. بنابراين قول حق آن است كه اين سوره پنجمين سوره‏اى است كه در اوايل وحى مكّى؛ يعنى در همان آغاز بعثت بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شده است(15).

 

پژوهش بلاشر

رژى بلاشر (1900-1973م) از خاورشناسان فرانسوى است كه در شيوه پژوهش از نولدكه بهره جسته و تحت تأثير او قرار گرفته است. مهم‏ترين اثر او مقدمه‏اى بر ترجمه قرآن است كه به وسيله دكتر محمود راميار به زبان فارسى برگردانده شده و با نام در آستانه قرآن انتشار يافته است. در ترجمه بلاشر، سوره‏ها به ترتيب تاريخى قرار گرفته و تنها در چند نكته با ترتيب و طرح نولدكه تفاوت دارد و پيشنهاد او را درباره سه دوره مكّى كاملاً مى‏پذيرد، در ادامه مى‏گويد با توجّه به اينكه نه سيره پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنان كه محقّقان مسلمان تصوير كرده‏اند و نه آن طرحى كه مورخان غربى ترسيم نموده‏اند، هيچ كدام براى تقسيم‏بندى سوره‏ها از نظر ترتيب نزول زمانى آيات الهى، پايه‏اى مطمئن بنيان نمى‏نهند؛ از اين رو، طبيعى است كه پژوهش بايد به شيوه‏اى ديگر و بر اساس اصول ديگر تداوم يابد. فرضيه اول ما اين است كه قرآن بايد نقطه مشترك اين طبقه‏بندى باشد. پيشفرض ديگر ما بازيافتن نشانه‏ها و شاخصهايى در قرآن است كه به بررسى تجربه دينى محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله درباره تحول و مظاهر تبليغ آن و درباره عبور از يك مرحله تبليغ صلح‏آميز به يك فعاليت گسترده به عنوان رهبر جامعه مى‏پردازند. البته بايد اذعان نمود كه اين شيوه پژوهش نيز خالى از تخيّل نخواهد بود؛ زيرا همان‏گونه كه نمى‏توانيم اعتماد كامل به روايات داشته باشيم، با تكيه بر فرضيّات هم نمى‏توان تمام مراحل تبليغ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مشخّص نمود(16).

 

ويژگيهاى سوره‏هاى نخستين

مرحله وحى در مكّه

آغاز وحى مكّى با شروع عبادت و شب‏زنده‏دارى و دعا مقارن بوده است؛ زيرا مسلمانان نخستين به گردآورى پنج سوره كه مشتمل بر عبادت و ادعيه باشد احساس نياز مى‏كرده‏اند.
آيات اين مرحله وحى از نظر سبك عموما مركّب از شش تا ده هجا مى‏باشد. پايان آيه‏ها بر آهنگى كه از غناى بسيار و زيبايى بى‏اندازه بهره‏مند است، تكيه دارد و غالبا دو يا سه آيه با سجع و برگردان پايان مى‏يابد؛ مانند سوره «مرسلات». در بسيارى از سوره‏ها كه رازهاى الهى درباره جهان با خواننده در ميان گذاشته مى‏شود نظير ستارگان، كوههاى مقدس و ساير مظاهر هستى، اصولاً سوره با آن مفاهيم آغاز مى‏گردد.

 

ويژگيهاى سور مكى در مرحله ميانى وحى

در دومين مرحله وحى مكّى، بيست و دو سوره نازل شده كه آغاز آن، سوره كهف و پايان آن، سوره نجم است. اين سوره‏ها مفصّل و داراى مطالب متنوع‏اند. فاصله اصول عقايد جامعه نوبنيادى كه بر پايه تعاليم قرآن در مكه تأسيس شده بود با گروههاى مخالف، كاملاً محسوس بود. با نگرش به آيات «81، 82، 90 و 92» سوره مؤمنون، به اين فاصله فكرى كاملاً مى‏توان پى برد. اعتقاد به يگانگى خدا و ابديت او مكرّر خاطرنشان شده است. پيامبر براى آنكه از گفت و گوى خود نتيجه بهتر بگيرد به ذكر داستانهايى مى‏پردازد كه در ميان قوم عرب شناخته شده بوده است. در اين مرحله از وحى، به لحاظ سبك نگارش، سوره‏ها آيات طولانى‏ترى دارند و از نظر هنجار كلى، داراى جاذبه‏اى هستند كه آيات مرحله نخستين فاقد آن بود. نيروى تخيّل در مرحله ميانى سور مكّى، كمتر به چشم مى‏خورد و واقع‏گرايى بيشتر است. موضوع آيات، بيشتر ناظر به سركوبى دشمنان اسلام است.

 

ويژگيهاى مرحله سوم سوره‏هاى مكّى

بيست و دو سوره نيز به مرحله سوم اختصاص يافته، اين مرحله در واقع مكمّل مرحله دوم است. لحن گفت و گوى آيات، آهنگى اندرزگونه دارد. در اين دوره، واژه خطابى «ايّها الناس» به جاى واژه‏هاى ديگر در آغاز آيه‏ها به كار برده شده است، زيرا مخاطب قرآن، ديگر مردم مكّه نبودند و علاوه بر مردم مدينه بسيارى از قبايل اطراف نيز مورد خطاب محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرار گرفتند. در اين دوره چند بار به نكته‏اى اشاره شده كه حائز كمال اهميت است و آن اشاره قرآن به ناكاميها و شكستهاى پيامبران پيشين است. قرآن در اين مورد ترتيب تاريخى را رعايت كرده و مأموريت همگى پيامبران را هدايت مردم دانسته است. مى‏توان اين‏گونه مطالب را گام اساسى در پيامبرشناسى اسلام به‏شمار آورد.
مسئله قيامت و زندگى پس از مرگ بيش از هر موضوع ديگرى، در سومين مرحله وحى مورد گفت و گوى قرآن قرار گرفته است.

 

ويژگيهاى سوره‏ها در دوران وحى مدنى

آياتى كه در مدت ده سال رسالت پيامبر در مدينه نازل گرديده، محتواى بيست و چهار سوره كوتاه و بلند را تشكيل داد. گسيختگى مطالب به هم پيوسته، به وضوح قابل مشاهده است. در اين سوره‏ها مكرّر آمده است كه از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد.
در اين مرحله، آيات دوازده سطرى به منظور بيان پاره‏اى از دستورات فقهى كه در گذشته در قالب كوتاه و يكنواخت و با جمله‏هاى مسجّع بيان شده بود، ديده مى‏شود، آيات اين دوره از وحى در مواردى سرشار از تهديد به رنج و عذاب است. به‏طور كلى آيات مدنى هم به لحاظ سبك و هم از حيث موضوعات مطرح شده، نشاندهنده ارتباط دائمى و هماهنگى كامل قرآن با نيازهاى واقعى مردم آن‏سامان است كه در گذشته وجود نداشته است. در سوره‏هاى مدنى براى سازمان قبيله‏اى از طريق سلسله مراتب اجتماعى، نظامى نوين طرح گرديد و تساوى زن و مرد دگرگون شد و براى امور اخلاقى و پاره‏اى از وظايف اجتماعى ضوابطى مقرّر گرديد(17).

 

تقد و بررسى

بلاشر نيز همچون ويل و نولدكه، سوره‏هاى قرآن را به ترتيب زمانى درآورده است، ولى بنا به اعتراف خودش اين تاريخ‏گذارى خالى از اشتباه و بيراهه‏روى نيست(18).
انگيزه او از ارائه ترجمه قرآن بر اساس ترتيب مزبور اين بوده كه وى اعتقاد داشت تنها از طريق بررسى قرآن مى‏توان مراحل پيشرفت و گسترش آيين اسلام را دنبال نمود، در حالى كه سيره پيامبر و اخبار صحابه نمى‏توانند به تنهايى به تشريح و تبيين موضوعى بپردازند كه قرآن از آن ساكت است(19).

ولى نظر صائب اين است كه با توجّه به آن همه دقت و كنجكاوى عالمان مسلمان درباره هر مطلبى كه به تشخيص آيات و سور مكّى و مدنى قرآن مربوط مى‏شود، هرگز ترديدى نداريم در اينكه اعتماد به روايات صحيح و معتبر اسلامى بهترين راه مطمئن براى رسيدن به دقيق‏ترين و مناسب‏ترين ترتيب زمانى نزول آيات قرآن است(20).
يكى از مهم‏ترين اشتباهات وى در مورد تعبير «يا ايّها الناس» اين است كه مى‏گويد: «كاربرد اين تعبير در مرحله سوم از دوران وحى به خاطر اين است كه مخاطب قرآن در آن مرحله، ديگر تنها مردم مكه نبودند، بلكه علاوه بر مدينه، بسيارى از قبايل اطراف نيز مورد خطاب محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرار گرفتند».
در واقع، وحى به لحاظ خطاب، سه مرحله داشته است:
يك ـ خطاب به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به صورت نهانى: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ» (علق / 1).
دو ـ خطاب به پيامبر و خويشان نزديكش: «وَ أَنْدِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ» (شعرا / 214).
سه ـ خطاب به همه جهانيان: «يا ايّها الناس».
امّا برخى از خاورشناسان ترجيح مى‏دهند كه جهانى بودن قرآن را كمرنگ ساخته، بگويند رسالت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى باديه‏نشينان بوده است؛ زيرا پيامها و مطالب آن فقط متناسب با ساكنان صحرا بوده است. بلاشر نيز بر همين اساس، عبارت «يا ايّها الناس» را به معناى خطاب به جهان بدويان دانسته است.
با اندك تأملى در پژوهش بلاشر مى‏توان دريافت كه نتايج كار او با مسلّمات فراوانى در تضاد است. به ويژه اينكه از جهت موضوع و محتوا مى‏بينيم كه بلاشر سوره‏هايى را كه از قيامت و پديده‏هاى هستى در آن زمان بحث مى‏كنند در مرحله نخست از دوران وحى جاى داده است، در حالى كه موضوعات متعدد ديگرى در همان دوران در قالب آياتى مطرح شده‏اند كه تكرار آن مباحث در همان مرحله كمتر از آيات مربوط به رستاخيز نيست، ولى او هيچ ذكرى از آنها به ميان نياورده است؛ مانند خلقت انسان، جريان تعليم با قلم، امور اخلاقى مطرح شده در سوره قلم و سوره مدّثر و نيز مباحث عقيدتى و... كه بلاشر آنها را در تعيين معيارهاى خويش ناديده گرفته است. و آن‏گونه كه او سوره‏هاى مكّى را به سه دوره تفكيك نموده، هيچ مبناى منطقى و تاريخى معتبر ندارد(21).

 

پژوهش رود ول

رود ول (Rod well) كشيش و دانشمند انگليسى از خاورشناسان و قرآن‏پژوهان قرن نوزدهم ميلادى بوده است. يكى از خدمات او ترجمه قرآن به زبان انگليسى است كه تاكنون هفت بار تجديد چاپ شده است(22). وى همه سوره‏هاى قرآن را به زعم خود بر اساس ترتيب زمانى نزولشان تنظيم نمود كه در اين نوع پژوهش خود از شيوه و عملكرد نولدكه پيروى كرده است، ولى در مورد ترتيب سوره‏هاى مربوط به طبقه اوّل دوران وحى مكّى، از نظرات و اجتهادات شخصى خويش بهره گرفته است. (بلاشر، 249-250). رود ول در تنظيم ديدگاه خود در ترتيب آيات و سوره‏هاى قرآن سخنان در خور نقدى دارد و سخن خود را از اينجا آغاز نموده كه چون آيات نازل شده در ابتداى دوران وحى كوتاه بوده‏اند، لذا بايد آنها را در جايگاه مناسبى از سوره‏هاى مختلف جاى داد؛ مثلاً در مورد سوره «ملك» چنين گفته است:

«آيات هشتم تا يازدهم متأخر از ساير آيات نازل شده‏اند، لكن بعدها در آنجا قرار گرفته‏اند؛ زيرا هر يك از آن آيات نسبت به بسيارى از آيات ديگر اين سوره طولانى‏ترند»(23).
او همچنين ادّعا كرده است كه «آيات (24-60) سوره ذاريات در جايگاه اصلى خود قرار نگرفته‏اند، بلكه در جريان جمع‏آورى و تدوين قرآن در زمان عثمان به آنجا منتقل شده‏اند به انگيزه اينكه قرآن تعديل مناسبى پيدا كند»(24).

 

نقد و بررسى

ترديدى نيست كه به محض نگاه كردن به خود مصحف عربى ـ كه بى‏نياز از ترجمه و تنظيم رود ول است ـ آيات «8 ـ 11» سوره ملك را مى‏يابيم كه به ترتيب داراى اين تعداد كلمه هستند (13-9-12-5)، در حالى كه تعداد كلمات ساير آيات به كار رفته در اين سوره مابين «8-18» كلمه مى‏باشد. و مهم‏تر اينكه آيات «8-11» اين سوره كه رود ول مدّعى شده كه بعدها به آن قسمت پيوسته‏اند به لحاظ مفاد و موضوع، ارتباط و پيوند كاملى با آيات قبل و بعد خود دارند. نادرست بودن ادّعاى او نسبت به آيات سوره ذاريات نيز روشن است، چرا كه با تأمل در مفاهيم و مطالب اين سوره و محتواى آيات متوجه مى‏شويم كه آيات «24-60» به صورت منطقى و طبيعى، مكمّل موضوعى هستند كه در آيات اول تا بيست و سوم اين سوره مورد بحث قرار گرفته است، زيرا سوره از آيه «1-4» با سوگند آغاز مى‏شود، سپس در آيات «5-6» نسبت به عالم آخرت هشدارهايى مى‏دهد و در آيات «7-12» كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را ترجيح داده و آخرت را ناديده انگاشته‏اند مورد انتقاد قرار مى‏گيرند، سپس در آيات «13-19» پاداش مؤمنان و عواقب كافران توصيف مى‏شود، آن‏گاه در آيات «20-23» نشانه‏هاى پروردگار عالم هستى تشريح مى‏گردد. و در آيات «24-53» آيات الهى در تاريخ تبيين مى‏شود و اينكه چگونه امّت كافرى كه پيامبر خويش را به سحر و جنون متهم ساختند، هلاك گرديدند، و در آيات «54-60» تهديد انكاركنندگان رسالت انبياى الهى مطرح مى‏شود(25).

 

نتيجه‏گيرى

در طبقه‏بندى چهار مرحله‏اى سوره‏ها، پژوهش چهار تن از خاورشناسان معروف را گزارش و نقد و بررسى كرديم. يكى از اشتباهات مشترك همه آنها اين است كه مى‏گويند وحى مكّى با وحى مدنى در اسلوب تفاوت دارند، بدين معنى كه اسلوب سوره‏هاى مكّى، شدّت و خشم و وعد و وعيد و تهديد و ارعاب است، در حالى كه سوره‏هاى مدنى داراى ويژگيهايى از قبيل نرمش و عفو و مهربانى است. واقعيت آن است كه قرآن كريم در هر دو قسم مكّى و مدنى شامل شدّت و نرمى است. لذا در وحى مدنى نيز ما شاهد ويژگى سختى و شدّت هستيم؛ مانند آيات 10، 11 و 12 سوره آل عمران: «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِى عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُمْ مِنَ اللّه‏ِ شَيْئا وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ...» و آيات 167، 168 و 169 سوره نساء: «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِيلِ اللّه‏ِ... إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا...» و از سوى ديگر در وحى مكى نيز ويژگيهاى نرمى و عفو به چشم مى‏خورد؛ مانند آيه 54 سوره انعام، 46 سوره اعراف، 62، 63 و 64 سوره يونس و... .

خاورشناسان بر آن باورند كه با استناد به روايات كارى نمى‏توان كرد و ترديد مى‏كنند كه بتوان با اعتماد به سيره نبوى و روايات معتبرى كه گزارشگر وقايع و حوادث جزئى و كلّى عصر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و دوران نزول قرآن هستند، آيات قرآن را مرتّب گردانيد(26).

آنان در مواردى هم كه به سنّت و روايات توجّهى دارند از روايات به درستى بهره نمى‏برند، در بسيارى از موارد نيز احتمالات و فرضيات ذهنى و تخيّلى محض را در مقام تاريخ‏گذارى آيات و سوره‏ها همچون حقائقى مسلّم مى‏پندارند. لذا در مقام عمل، دستاورهاى آنها نه تنها با روايات اسلامى و تحقيقات پژوهشگران مسلمان سازگار نبوده، بلكه اساسا بين پژوهشهاى خود خاورشناسان و نتايج به دست آمده از تلاش آنان نيز چندان وحدت و انسجامى مشاهده نمى‏شود و اين خود حكايت از آن دارد كه شيوه و ملاك و مبانى پژوهش آنان نادرست و عقيم مى‏باشد.

 

نویسنده: محمّد جواد اسكندرلو

پي‌نوشتها
------------
1 ـ سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 94.
2 ـ زنجانى، تاريخ قرآن، ص 55.
3 ـ نكونام، درآمدى بر تاريخ‏گذارى قرآن، ص 13-12.
4- W. Montgomery Watt, P. 416-418.
5 ـ زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج 1، ص 209.
6 ـ بدوى، فرهنگ كامل خاورشناسان، ترجمه خاكزند، ص 419.
7 ـ همان، ص 420.
8- Noldeke, p. 43-58.
9 ـ كلينى، الكافى، ج 4، ص 149؛ معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 106.
10 ـ معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 4، ص 191.
11 ـ سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 77.
12 ـ كلينى، الكافى، ج 2، ص 629-628.
13 ـ طبرسى، مجمع البيان لعلوم القرآن، ج 9، ص 218؛ معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ص 80-79.
14 ـ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 4، ص 732.
15 ـ معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 135 و 170.
16 ـ بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمه راميار، ص 277.
17 ـ رژى بلاشر، درآمدى بر قرآن، ترجمه مبشّرى، ص 55 به بعد.
18 - Blacher, p. 254.
19- Ibid, p. 253.
20 ـ صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ص 178-177.
21 ـ فضل حسن عباس، اتقان البرهان فى علوم القرآن، ج1، ص 422-421.
22 ـ عبداللهى خوروش، فرهنگ اسلام‏شناسان خارجى، ص 55 و 122.
23- Rod well, p. 23f.
24- Ibid.
25 ـ محمّد خليفه، الاستشراق و القرآن العظيم، ص 109-107.
26 ـ عناية غازى، شبهات حول القرآن و تفنيدها، ص 79-77.

منابع: 

نشریه مشکوه، پياپي شمارۀ‌ 86