قرآن و حقايق علمى

چکیده:

در اين مقاله با نيم نگاهى به تاريخ و سير پيشرفت علم و دانش هاى تجربى اين گونه نتيجه گيرى مى شود كه با توجه به اين نكته مهم كه رشد علم و تكنولوژى در غرب مبتنى بر حذف دين بوده است. در طول تاريخ خود همواره داراى اثرات مخربى بوده است و در نقطه مقابل آن به جامعه درخشان و پيشرفته مسلمانان در دورانى كه اروپا غرق در بدبختى و سياهى بوده اشاره مى شود و علل آن پيشرفت علمى سودمند را، داشتن پشتوانه اى نظير دين اسلام مى داند.

مقاله با طرح آياتى از قرآن مجيد نشان مى دهد كه اين كتاب آسمانى چگونه به صورتى دقيق حقايق مسلم علمى را بيان كرده آن هم در عصرى كه مردم كوچكترين آگاهى و اطلاعاتى از اين حقايق نداشتند و اين خود دليل محكمى بر الاهى بودن نگارش اين كتاب مى باشد.
امروزه نيز كه به واسطه كشفيات فيزيك مدرن و متلاشى شدن بنيان تئورى ورافيزيك كلاسيك و جاى گيرى اصل عدم قطعيت در مقابل دانشمندانى كه ادعا داشتند با يافتن علت و قانون علمى، هر پديده اى را مى توانند توضيح بدهند، بيش از پيش نقش قدرت علمى نهفته در دين، اسلام و قرآن آشكار مى گردد. دين همواره راهى ميانى را ارايه داده است: نه رويكرد علمى مدرن را رد و محكوم مى كند و نه مجبور مى شود كه براى آن مقام الوهيت و يزدانى قايل شود.

قرآن كريم چگونه كتابى است، كتابى اسرار آميز، معماگونه، عجيب و رازآلود يا كتابى روشن و پر محتوا؟ حقيقت آن است كه قرآن خود را كتاب هدايت و رستگارى مى‏داند و پيوسته بندگان را به تلاوت و تدبّر در خود دعوت مى‏كند. اين دعوت قرآن، دعوت به تماشاى حروف و كلمات نيست، بلكه فراخواندن به قرائت، تدبّر و توجّه به انذارها و هشدارها است.
قرآن أحسن الحديث است كه جنبه معنايى و محتوايى آن مدّ نظر بوده است هر چند كه ساختار لفظى آن نيز نمودهاى اعجاز را به وضوح در بر دارد:
«اللَّه نزّل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثانى تقشعرّ منه جلود الّذين يخشون ربّهم ثمّ تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر اللَّه ذلك هدى اللَّه يهدى به من يشاء و من يُضلل اللَّه فما له من هاد...»(زمر/23)
«خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است؛ آياتى مكرّر دارد (با تكرارى شوق‏انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذكر خدا مى‏شود؛ اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مى‏كند؛ و هر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمايى براى او نخواهد بود!»

قرآن خود را حكمت، علم، نور، ذكر، هدايت، موعظه، بلاغ، وسيله جدايى حقّ از باطل، شفاى بيمارى‏هاى قلبى، بيان هر چيز و وسيله خروج از تاريكى به نور مى‏داند و تمامى اين عناوين در پرتو توجه به محتواى قرآن و پيروى از رهنمودهاى آن ميسّر مى‏شود:
«ذلك الكتاب لاريب فيه هدىً للمتّقين»(بقره/2)
«آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد؛ و مايه هدايت پرهيزكاران است.»
«شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هُدىً للنّاس و بيّنات من الهُدى و الفرقان» (بقره/185)
«روزه، در چند روز معدودِ ماه رمضان است؛ ماهى كه قرآن، براى راهنمايى مردم، و نشانه‏هاى هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است.»
«انّ هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم» (اسراء/9)
«اين قرآن به راهى كه استوارترين راههاست، هدايت مى‏كند.»
«و لقد صرّفنا فى هذا القرآن ليذّكّروا و ما يزيدهم الاّ نفوراً» (اسراء/41)
«ما، در اين قرآن، انواع بيانات مؤثّر را آورديم تا متذكر شوند! ولى (گروهى از كوردلان،) جز بر نفرتشان نمى‏افزايد.»
«و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين و لايزيد الظالمين الاّ خساراً» (اسراء/82)
«و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى‏كنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمى‏افزايد.»
«و انّك لتلقّى القرآن من لدُن حكيم عليم» (نمل/6)
«به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مى‏شود.»
پوشيده نماند كه يكى از وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است اما اين دو نيز طريقى براى توجه هر چه فزون‏تر به حوزه محتوا و مفاد اين كتاب آسمانى است. عربى بودن قرآن نيز در همين راستاست. قرآن فلسفه عربى بودن خويش را تدبّر و تأمّل هر چه بيشتر بندگان مى‏داند. چه اينكه زبان عربى قابليت ظرفيت و انعطافى بسيار بالا دارد و دقايق و لطايف معانى را در قالب هيچ زبانى چونان زبان عربى نمى‏توان به مخاطب القاء نمود.
«انّا أنزلناه قرآناً عربياً لعلّكم تعقلون» (يوسف/2)
«ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم. شايد شما درك كنيد (و بينديشيد)!»

در گستره آيات وحى نيز، حتى به گونه‏اى تلويحى، به كاوش‏ها و تأملاتى از اين دست دعوت نشده‏ايم.
بلكه مى‏توان گفت به نقطه مقابل آن تشويق شده‏ايم. قرآن كريم در قصه زيبا و عبرت‏انگيز اصحاب كهف پس از ذكر داستان، اظهار تأسف مى‏نمايد كه چرا مردمان به جاى آن كه به پيام اصلى و نخستين اين قصه توجه كنند و دقايق و ظرايف موجود در راز خواب طولانى و بيدارى شگفت‏ انگيز ايشان را بيابند و به قدرت لايزال الهى كه پس از خوابى‏گران آدميان را در روز جزا بيدار و زنده خواهد نمود راه برند، خود را به مطالب حاشيه‏اى مشغول نموده‏اند و بر سر تعداد اصحاب كهف با هم جدال مى‏نمايند:
«سيقولون ثلاثة رابعهم كلبهم و يقولون خمسة سادسهم كلبهم رجماً بالغيب و يقولون سبعة و ثامنهم كلبهم قل ربّى اعلم بعدّتهم ما يعلمهم الاّ قليل فلاتمار فيهم الاّ مراءً ظاهراً و لاتستفت فيهم منهم أحداً...» (كهف/22)
«گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مى‏گويند: «پنج نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود.» - همه اينها سخنانى بى‏دليل است - و گروهى مى‏گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه كمى، تعداد آنها را نمى‏دانند. پس درباره آنها جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ كس درباره آنها سؤال مكن!»

همين گونه در فرازى ديگر در مورد تعداد نگاهبانان دوزخ مى‏فرمايد: تعدادشان را نوزده قرارداديم نه بدان جهت كه اسرار و رموزى در اين عدد نظر گرفته‏ايم بلكه تنها بدين منظور كه چون و چرايى افراد بيماردل و كافر را برانگيزيم و نيز ايمان مؤمنان را تقويت كرده باشيم.

«و ما جعلنا اصحاب النار الّا ملائكة وما جعلنا عدّتهم الاّ فتنة للذين كفروا ليستيقن الذين اوتوا الكتاب و يزداد الذين آمنوا ايماناً و لايرتاب الذين اوتوا الكتاب و المؤمنون و ليقول الذين فى قلوبهم مرض و الكافرون ماذا اراد اللَّه بهذا مثلاً كذلك يُضلّ اللَّه من يشاء و يهدى من يشاء...» (مدّثر/31)
«مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب ]= يهود و نصارى[ يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقانيت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟! (آرى) اين‏گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى‏سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند!»

 

قرآن و علم

از جمله مباحثى كه بر پايه فرهنگ الهى قرآن قابل طرح مى‏باشد اين واقعيت است كه قرآن به حقايق مشخصى از خلقت اشاره كرده است كه اخيراً به وسيله روش‏هاى علمى جديد مورد تصديق و گواهى قرار گرفته است. اين نظريه بر اين پايه استوار است كه قرآن داراى مبدء الهى است؛ زيرا كه بدون در نظر گرفتن مبدئى الهى، چگونه حقايقى را بيان كرده است كه مردم آن زمان كوچك‏ترين اطلاعى از آن نداشته‏اند و در زمره مجهولات تاريخى بشر بوده است؟
براى مثال، اگر قرآن يك وحى الهى نبود آيا مى‏توانست حاوى چنين آيه‏اى باشد:
«أو لم‏ير الذين كفروا انّ السّموات و الأرض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كلّ شى‏ء حىّ أفلايؤمنون...» (انبياء/30)
«آيا كافران نديدند كه آسمان‏ها و زمين به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يكديگر باز كرديم؛ و هر چيز زنده‏اى را از آب قرار داديم؟ آيا ايمان نمى‏آورند؟!»
قرآن به صراحت و يا به گونه ضمنى، به حقايقى كه انديشه بشر با آن سرو كار دارد به صورتى كاملاً روشن اشاره كرده است و بدين لحاظ ارتباط ميان قرآن و علوم جديد، موضوع مهم بحث در ميان روشنفكران مسلمان است.

 

تمدن رهاورد اسلام

جان داونپورت يك دانشمند پيشرو معتقد است:
«بايد دانست كه تمامى دانش‏ها مانند فيزيك، نجوم، فلسفه، رياضيات كه از قرن دهم شروع به رشد در اروپا كرد در اصل از مدارس عربى نشأت گرفته و عرب‏هاى اسپانيايى به عنوان پدر فلسفه اروپا شناخته مى‏شوند.»
برتراند راسل، فيلسوف برجسته انگليسى مى‏نويسد:
«برترى شرق تنها نظامى نبود. علم، فلسفه، شعر و هنر همه در دنياى مسلمانان رشد كرد، در حالى كه اروپا غرق در تاريكى و وحشى‏گرى بود. اروپايى‏ها با كوته‏نظرى غيرقابل بخششى اين زمان را عصر تاريكى مى‏نامند. اما واقعيت اين است كه تنها در اروپا اين‏گونه بود - و مسلماً تنها اروپاى مسيحيت چنين وضعى داشت چرا كه اسپانيا كه مسلمان بود فرهنگ درخشانى داشت.»

ساخت بشريت

كاملاً مشخص است كه براى عرب‏ها، تمدن مدرن اروپايى هرگز نقش روشنگرى نداشت، زيرا آنان از تمدّن درخشانى برخوردار بودند. اين امر به اروپا اجازه داد كه تمامى مراحل تكاملى پيشين تمدن اسلامى را پشت سر گذارده به گونه‏اى كه هيچ جنبه‏اى از رشد انسان وجود ندارد كه تأثير قطعى فرهنگ اسلامى در آن قابل رديابى نباشد، حتى پيدايش قدرتى كه نيروى ممتاز و برتر دنياى مدرن و دوره عالى پيروزى آن را به وجود آورد يعنى، علوم طبيعى و روحيه علمى، در اثر روحيه پرسشگرى، روش‏هاى جديد تحقيق، همچون آزمايش، مشاهده، اندازه‏گيرى و تكامل رياضيات (به گونه‏اى كه براى يونانيان ناشناخته بود)، پديد آمد كه توسط عرب‏ها به اروپاييان معرفى شد. در پنج قرن نخست به وجود آمد. اين روحيه و روش‏ها توسط عرب‏ها به اروپاييان معرفى شد.
تمدّن درخشان اسلامى پيشرفت كرد تا زمانى كه با فاجعه وحشتناك جنگ‏هاى صليبى و حمله مغول رو به رو شد كه همانند موج‏هاى مخرب از شرق و غرب يكى پس از ديگرى آن را در بر گرفتند. اين فاجعه قرن‏ها ادامه پيدا كرد تا اينكه حكومت اسلامى در بغداد از هم پاشيد و تاريخ اسلام از اوايل قرن چهاردهم با ظهور ترك‏هاى عثمانى وارد مرحله جديدى شد. تمدن اسلامى هنوز قوى بود و تا قرن هجدهم هنوز در زمينه‏هاى نظامى و اقتصادى از غرب مسيحى بسيار پيشرفته‏تر بود.
هر چند از قرن شانزدهم به بعد در زمينه علوم عقب افتاد.
در قرن دهم قرطبه تحت حكومت اسلامى متمدن‏ترين شهر اروپا و مايه تعجب و حيرت جهان بود. مسافران شمال با حسى آميخته با ترس درباره شهرى شنيده بودند كه 700 كتابخانه حاوى صدها هزار جلد كتاب و 900حمام عمومى داشت. هنوز هم حكام بارسلونا هرگاه احتياج به جراح، معمار، خياط يا موسيقى‏دان داشته باشند از اهالى قرطبه استخدام مى‏نمايند. اعتبار ادبى اسلام به حدى بود كه براى مثال در اسپانيا ترجمه انجيل و مناجات نامه به عربى، براى استفاده جمعيت‏هاى مسيحى لازم تشخيص داده شد.

توضيحى كه آلوارو نويسنده مسيحى ارايه مى‏دهد، به طور كاملاً روشن نشان مى‏دهد كه چگونه حتى اسپانيايى‏هاى غيرمسلمان جذب ادبيات عرب مسلمان شدند:
«هم مذهبان مسيحى من از شعرها و عاشقانه‏هاى عرب لذت مى‏بردند. آنها كارهاى فلاسفه و متخصصان الهيات مسلمان را مطالعه مى‏كردند، نه براى اينكه آنها را درك كنند بلكه براى به دست آوردن يك روش عربى صحيح و برازنده. امروز كجا مى‏توان يك فرد عامى را پيدا كرد كه تحشيه‏هاى لاتين كتاب مقدس را بخواند؟
چه كسى را مى‏توان يافت كه كتاب‏هاى مختلف انجيل عهد قديم و جديد را مطالعه كند؟ دريغا، جوانان مسيحى كه استعدادهايشان كاملاً آشكار است هيچ اطلاعاتى درباره ادبيات و زبان عربى ندارند. آنها با اشتياق كتاب‏هاى عربى را مطالعه كرده و كتابخانه‏هاى كاملى از آنها را با قيمت‏هاى هنگفت جمع‏آورى مى‏كنند و همه جا مدح دنياى عرب را مى‏گويند.»

اگر هدف تحصيلات و ارزش تمدن در اين باشد كه حسّ غرور، شخصيت و اعتبار اشخاص را بالا ببرد به طورى كه آنها وضعيت خود و در نتيجه جامعه را بهبود بخشند، تمدن اسلامى نشان داده كه مى‏تواند در اين زمينه با ارزش باشد. شواهد زيادى به وسيله نويسنده‏هاى مختلف ارائه شده كه نشان مى‏دهد چگونه اسلام در انجام اين امر براى مردم مختلف در نواحى مختلف موفق بوده است، براى مثال ايساك تايلور در سخنرانى خود در همايش كليسا در انگلستان درباره تأثيرات اسلام بر مردم مى‏گويد:
«هنگامى كه اسلام پذيرفته شد، الحاد، خرافات، كودك‏كشى و جادوگرى ناپديد شد. پليدى با پاكى جايگزين گرديد و اين تغيير جديد اعتبار شخصى و احترام به خود را به دنبال داشت. رقص‏هاى بى‏شرمانه و آميزش‏هاى بى قاعده متوقف شد. عفت زنانه به صورت يك تقوا هديه داده شد. صنعت، جايگزين بيكارى شد. متانت و هشيارى غالب آمد. دشمنى خونى و بدرفتارى با حيوانات و اسيران ريشه كن شد. اسلام فساد و خرافات را از ميان برد.
اسلام قيامى عليه بحث‏هاى توخالى بود. اسلام به اسيران اميد، به بشريت برادرى و به حقايق بنيادى طبيعت انسان يادآورى هديه كرد. خوبى‏هايى كه اسلام جايگزين كرد شامل اعتدال، پاكيزگى، عفت، عدالت، بردبارى، شجاعت، نوع‏پرستى، مهمان‏نوازى، صداقت و تسليم است.

اسلام يك برابرى كارآمد يعنى برابرى اجتماعى همه مسلمانان را آموزش مى‏دهد. برده‏دارى در آيين اسلام نيست. چند همسرى مسأله پيچيده‏ترى است. حضرت موسى آن را نفى نكرد. حضرت داوود خود چند همسر داشت. چند همسرى به طور مستقيم در كتب عهد جديد مسيحيان ممنوع نشده است. محمدصلى الله عليه وآله وسلم داشتن همسران بى‏شمار را محدود كرد. اين بيشتر از اينكه يك قانون باشد يك استثناء است.
در تسليم بودن در مقابل خواست خدا، اعتدال، عفت، صداقت و برادرى، مؤمنان مسلمانان قوانينى دارند كه بايد از آنها پيروى كرد. اسلام مستى، دزدى و فحشا را برانداخت كه مصيبت سرزمين‏هاى غربى است. اسلام بيشتر از مسيحيت به تمدن خدمت كرده است. غلبه آيين محمدصلى الله عليه وآله وسلم بر بيش از يك سوم دنيا يك معجزه بود.»

فلسفه طولانى شدن مقدمه مزبور با ذكر مواردى از رويكردهاى جنجال برانگيز رايج در دنياى اسلام درباره ارتباط بين اسلام و علم رخ مى‏نمايد. براى ساليان دراز حكومت اسلامى به حكومت برتر در علم و تكنولوژى مشهور بود كه البته امروزه اين شهرت به طرف حكومت‏هاى غربى متمايل شده است.

بعضى از روشنفكران مسلمان خود اسلام را دليل پسرفت مسلمانان مى‏شناساند. آنها به گونه‏اى فكر مى‏كنند و مى‏نويسند گوئى تاريخ اسلام تنها از قرن 18 شروع شده است. حال آن كه آنان يازده قرن برترى اسلام را فراموش كرده‏اند. در ضمن، اشتباه اسفناك آنان اين است كه ارتباط بين علم و دين را منحصر به ارتباط بين علم و مسيحيت تعريف مى‏كنند. آنها حتى زحمت مطالعه سطحى اسلام و تاريخ بلند آن را به خود نمى‏دهند. در مقابل اين گروه، برخى از روشنفكران معاصر مسلمان تنها پس از مشاهده فجايعى كه علم و تكنولوژى براى بشريت به ارمغان آورده است و كمبودها و مشكلاتى كه تنها نتيجه رويكرد علمى است - مانند بمب‏هاى اتمى، كشتار دسته جمعى، آلودگى محيط زيست، از دست رفتن رويش‏هاى اخلاقى، آشفتگى روانى مدرن از آن رنج مى‏برند و غيره - به دنبال حقيقت هستند.
چنين رويكردى تنها از آن روست كه علم و تكنولوژى نتوانست براى بشريت خوشبختى بيافريند. آنان نيز مانند برخى از همتايان خود آشكارا علم و تكنولوژى را محكوم كرده و رويكردى تنها ايده‏آل را قبول دارند.

 

مسيحيت و تغيير تفكر در غرب

پس از آن كه پس از سال‏ها جنگ و هزاران كشته، مسيحيت دين اصلى امپراطورى روم شد، خودش را در محيطى يافت كه عياشى و رفتارهاى مادى‏گرا غالب، و دانش بشرى مقدس بود. تعاليم مسيح كه بعدها مسيحيت خوانده شد در جنگ با امپراطورى روم پيروز شد، اما به قيمت از دست دادن هويت و خلوص اصلى خود، به علاوه از ميانه‏روى منحرف شد.انسان را متعلق به عشق الهى دانست و غريزه را به عنوان يك عالم جداكننده انسان از خدا محكوم كرد. هم‏چنين تحت تأثير برخى دين‏هاى خاور نزديك مانند مهرپرستى و مانويت تبديل به يك دين كاملاً عرفانى شد.
اما ماده يا غريزه در اسلام و هر دين فرو آمده از سوى خداوند به عنوان قلمرويى كه در آن نام‏هاى زيباى خدا آشكار مى‏شود يا قلمرويى كه ذهن بايد در آن بنگرد تا به قدرت خدا دست يابد و يا جايى كه خودش انعكاسى از بهشت است، ديده مى‏شود.

بى ترديد اين كليسا بود كه مسيحيت را به صورت قالبى كه توضيح داده شد كل داد، و در پى آن؛ لشكركشى قدرت جهانى خود را موازى با قدرت باطنى خود گسترش داد. در قرن‏هايى كه غرب تحت حكومت كليسا بود تمدّن خيره‏كننده‏اى در شرق مسلمان بوجود آمد.

در نتيجه تماس غرب با اين تمدن هنگام جنگ‏هاى صليبى از طريق آندلس، غرب اين فرصت را يافت كه اطلاعاتى درباره عهد عتيق به دست آورد. فلسفه يونان به ويژه سيستم فلسفى ارسطو، طبيعت‏گرايى روم و همچنين لذت‏گرايى و عياشى يونان به غرب راه پيدا كرده بود. ترجمه متون عربى و مركز آموزش اسلامى در آندلس و سيسيل كه سبب بيدارى غرب از عهد عتيق شد همراه با حسادت غرب نيست به مؤفقيت شرق مسلمان زمينه‏هاى رنسانس را به وجود آورد. تفكّرات غرب كاملاً تغيير كرد. ديوارى آهنى كه كليسا بين رفتار غرب و اسلام طى قرن‏ها ساخته بود سبب شد كه اين تغيير عليه دين عمل كند.

كليسا به دليل بيم از كاستى و محو قدرت جهانى خويش به شدت با اين تغيير مخالفت كرد. انجيل تحريف شده ديگر قادر به پاسخگويى به سؤالاتى در رابطه با خلقت و نظم جهان كه به اذهان جست‏وجوگر مى‏رسيد، نبود. كتاب‏هاى عهد قديم مسيحيت قرن‏ها قبل در طول حمله آشورى‏ها به بيت‏المقدس از بين رفته بودند. متونى كه در دست بود به وسيل‏ى دانشمندان يهودى كه مسلماً در ذهن مشكلاتى از جامعه يهود آن زمان داشتند نوشته شده بود.

هيچ‏كدام از انجيل‏هايى كه از بين صدها نمونه انتخاب شده و مشروع تلقى مى‏شدند نسخه اصلى كه خدا بر مسيح‏عليه السلام نازل كرده بود نبودند. افزون بر آن هيچ كدام از كتاب‏هاى عهد جديد اصول مسيح را ننوشته بودند. بنابراين زبان سمبليك كتاب مقدس از دست رفته بود. براى مثال در توضيح خلقت، كتاب‏هاى عهد قديم به هفت روز مثل روزهاى جهان اشاره كرده بود:
«و در آنجا عصر بود و در آن صبح بود روز اول.»

تصور روزى مشتمل بر صبح و عصر متعلق به ماست كه روى زمين زندگى مى‏كنيم. قرآن نيز به روزها اشاره كرده است و اينكه خداوند جهان را در شش روز آفريد. اما هرگز به صبح و عصر اشاره نكرده است و روز را به عنوان دوره‏اى بيان مى‏كند كه طول آن براى ما مشخص نيست براى مثال اين آيه‏ها:
«تعرج الملائكة و الروح اليه فى يومٍ كان مقداره خمسين ألف سنةٍ» (معارج/4)
«فرشتگان و روح ]= فرشته مقرّب خداوند[ به سوى او عروج مى‏كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است!»
«و يستعجلونك بالعذاب و لن‏يخلف اللَّه وعده و انّ يوماً عند ربّك كألف سنة ممّا تعدّون» (حج/47)
«آنان از تو تقاضاى شتاب در عذاب مى‏كنند؛ در حالى كه خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد كرد؛ و يك روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهايى است كه شما مى‏شمريد!»

«يدبّر الأمر من السماء الى الأرض ثمّ يعرج اليه فى يومٍ كان مقداره ألف سنةٍ ممّا تعدّون» (سجده/5)
«امر اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مى‏كند؛ سپس در روزى كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مى‏شمريد بسوى او بالا مى‏رود (و دنيا پايان مى‏يابد).»
شكست مسيحيت و انجيل در پاسخ‏گويى به سؤالاتى كه ذهن‏هاى پرسشگر غربى طرح مى‏نمود سبب گرديد كه پيشرفت‏هاى علمى مسير مخالف دين رويش گيرد. در نقطه مقابل، اسلام دينى را براى تمامى زمان‏ها و مكان‏ها عرضه داشت. اين دين مجموعه‏اى از ارزش‏ها را حتى در گسترة دنيا دارا مى‏باشد. در پرتو قوانين آن مسلمانان سراسر جهان نه تنها مى‏توانند افتخارات معنوى را كسب نمايند بلكه مى‏توانند بر فراز تمامى افتخارات ديگر نيز قرار گيرند و ثروت و سلامتى را نيز به دست آورند. روابط بسيار نزديك و گسترده‏اى ميان پزشكى نوين و برخى از تعاليم اسلام وجود دارد.
هر كلمه از قرآن در واقع تجربه‏اى از واقعيت است و علم تنها تلاشى است براى رسيدن به واقعيت. دانش نامحدود است و انتهاى آن با هر پيشرفتى براى كشف اطلاعات تازه پيوسته گسترده‏ترى مى‏شود و دانش قرآن متنى است جامع كه تمامى بخش‏هاى علمى، مذهبى، تكنولوژى، كشاورزى، مهندسى و پزشكى را پوشش مى‏دهد. بى‏ترديد قرآن معجزه جاويد است كه به دنياى دانش بشرى معنى و مفهوم مى‏بخشد.
«و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شى‏ء و هدىً و رحمةً و بشرى للمسلمين...» (نحل/89)
«ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است!»
قرآن يك كتاب پزشكى يا دارويى نيست، اما در آن رهنمودهايى در زمينه بهداشت و درمان بيمارى‏ها موجود است. در آيات قرآن مى‏خوانيم:
«ما أصابك من حسنة فمن اللَّه و ما أصابك من سيئة فمن نفسك...» (نساء/79)
«(آرى،) آنچه از نيكى‏ها به تو مى‏رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست...»
آسيب‏شناسى بيمارى مى‏گويد كه اعمال نفوذها بر روندهاى طبيعى منجر به پيامدهاى غيرطبيعى مى‏شود. بدن انسان را تا اندازه‏اى مى‏توان با يك ماشين مقايسه كرد. يك دستگاه ضبط صوت قسمت‏هاى الكترونيكى و مكانيكى زيادى دارد اما زندگى با حركت مدار الكترونيكى كار نمى‏كند. همچنين در اجزاء بدن انسان علاوه بر بخش‏هاى كالبدى و متغير روح نيز وجود دارد. همانطور كه براى مراقبت از يك ماشين بايد آن را تميز نگاه داريم، ولتاژ مناسبى را براى آن فراهم آوريم و از آن به طور اصولى و با دقت استفاده نماييم، بدن نيز به تمامى اين مراقبت‏ها نياز دارد.

 

ايمان

ايمان به خدا اولين و اساسى‏ترين نياز براى دوام روح است. ايمان به خدا عبارت است از ايمان به تمام صفات او، فرشته‏هاى او، كتاب او، روز قيامت، بهشت و جهنم و نيز ايمان به اينكه تمام خوبى‏ها و بدى‏ها در دسترس اوست. در زمان بيمارى توجه انسان به خدا بيشتر مى‏شود و انسان با درك ضعف‏هاى خود به خدا نزديك‏تر مى‏شود. بدون ايمان واقعى، نماز ما، نيكوكارى ما، روزه و حج ما پذيرفته نخواهد شد. اصل ايمان در اين است كه ما را از خداهاى دروغين اطراف دور نمايد و كسى را بجز خداى واحد پرستش نكنيم.

 

نماز

سه جنبه بهداشتى در نماز وجود دارد:
1. وضو: شستشوى تمام قسمت‏هاى بى‏حفاظ بدن مثل دست‏ها، پاها، صورت، دهان، بينى و غيره پنج مرتبه در روز يك روند بهداشتى است. شستشوى دست‏ها مطلبى است كه بارها و بارها در علم پزشكى براى جلوگيرى از گسترش ميكرب‏ها به آن تأكيد شده است. به مسلمانان 1400 سال پيش شستشوى دست‏ها سفارش شده است و براى نظافت بيشتر انجام غسل هم به آنان سفارش شد.

2. تلاوت قرآن: تلاوت قرآن تأثير شفابخشى بر روى بدن، ذهن و قلب دارد. اين تأثير بدليل اثر صدا (اكو) و معانى كلمات است. حرف «الف» همچون اكويى در قلب طنين مى‏اندازد و حرف «يا» در مغز.
«يا أيّها الناس قد جاءتكم موعظه من ربّكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنين...» (يونس/57)
«اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است؛ و درمانى براى آنچه در سينه‏هاست؛ (درمانى براى دلهاى شما؛) و هدايت و رحمتى است براى مؤمنان!»

3. تمرين بدنى: حركات در نماز بسيار ملايم و هماهنگ هستند و تمام ماهيچه‏ها و عضلات بدن را درگير مى‏كند. ميزان كالرى بدست آمده به حفظ تعادل انرژى كمك مى‏كند. در هر ركعت20 كالرى انرژى مصرف مى‏شود.
در سوره ماعون خداوند كسانى كه نماز را سبك و سهل مى‏شمارند مورد نكوهش قرار داده است.
همان‏گونه كه سه بار در روز غذا مصرف مى‏كنيم به ورزش هم نياز داريم تا سطح كلسترول خون خود را كه بعد از غذا افزوده مى‏شود نيز كاهش دهيم و خون خود را غليظتر كنيم تا شكاف در سرخرگ‏ها ايجاد نشود.
افزون بر اين در پرهيز از گناهان و افزايش حالت معنوى خودمان. نماز بهترين كمك حفظ سلامت بدنى است. نماز بدن ما را به حركت وادار مى‏كند، به هضم مواد غذايى كمك مى‏نمايد و با ورزش‏هاى متعادل و منظم ما را از بيمارى‏هاى عضلانى و مفصلى محافظت مى‏كند. نماز به جريان خون كمك كرده و نيز موجب كاهش اثرات بد كلسترول مى‏شود. نماز نقش بسزايى در جلوگيرى از حمله قلبى، فلج شدگى، پيرى زودرس و ديوانگى و ديابت و بيمارى‏هاى ديگر دارد.

بيماران قلبى بايستى به پنج بار در روز به خواندن نماز مجبور شوند البته هر زمان كه دكتر آنان اجازه خروج از تخت را داده باشد.
اجراى نماز به صورتى است كه تمام ماهيچه‏هاى بدن را فعال مى‏كند. گروه‏هاى مختلف ماهيچه‏ها در نماز بحركت در مى‏آيند. در هنگام سجده خون به مغز مى‏رسد. يكى از روش‏هاى مفيد براى تقويت ماهيچه‏هاى زانويى كاهش كشش در مفاصل زانو است كه در نماز اين ورزش منظم بر روى ماهيچه‏ها تأثير مى‏گذارد.

 

قلب

قلب اندام حياتى بدن است كه پيوسته بايد در سلامت باشد تا جريان خون به خوبى انجام گيرد. بيمارى‏هاى قلبى موجب كاهش سلامتى جسمى مى‏شوند. اين دانش كه توسط پيامبر بزرگ اسلام 1400 سال پيش به ما گفته شده است پس از قرن‏ها دانشمندان به آن پى برده‏اند:
«قسمتى در بدن است كه اگر سالم باشد تمام بدن را سالم نگه خواهد داشت ولى ا گر اين قسمت دچار نقصى شود تمام بدن بيمار خواهد شد. مطمئناً اين قسمت قلب است».

 

ميانه‏روى در صرف غذا

قرآن در آيه 31 سوره اعراف مى‏گويد:
«يا بنىّ آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لاتسرفوا انّه لايحبّ المسرفين»
«اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد! و (از نعمت‏هاى الهى) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمى‏دارد!»
بى‏شك زياده‏روى در خوردن غذا ريشه بسيارى از بيمارى‏هاست و سبب پيرى زودرس مى‏شود. زياده‏روى در خوردن سبب چاقى شده و نيز بدن را در معرض بيمارى‏هاى خطرناكى چون ديابت، بيمارى‏هاى عصبى، بيمارى‏هاى قلبى و فلج قرار مى‏دهد.

 

ديابت

ديابت در اثر كمبود انسولين بدن بوجود مى‏آيد. زياد خوردن سبب مى‏شود سلول‏هاى خاص پانكراس زيادتر از حد معمول كار كنند و قادر به تأمين انسولين مورد نياز نباشند. بدين‏ترتيب آن سلول‏ها خسته شده و تحليل مى‏روند و سبب كمبود انسولين مى‏شوند.

فلج، بيمارى‏هاى عروق كرنر قلب و پيرى زودرس

فلج شدگى نتيجه طبيعى انسداد سرخ‏رگ در مغز مى‏باشد و در قلب موجب ضايعه ميوكارديال مى‏شود. پيرى زودرس نيز زمانى رخ مى‏دهد كه اكثر سرخ‏رگ‏ها در بدن دچار انسداد شده باشند. ترى گليسيريد و كلسترول در سرخ‏رگ‏ها مستقر مى‏شوند. زياد خوردن سبب افزايش سطح كلسترول خون مى‏شود. گوشت خوك و گوشت گاو حاوى كلسترول بالايى است در حالى كه گوشت پرندگان حاوى كلسترول بسيار اندكى است. قرآن اشاره كرده است كه گوشت پرندگان يكى از غذاهاى بهشتى است.
در قرآن بارها به زيتون اشاره شده است و آمار نشان مى‏دهد كه حملات قلبى بيشتر در شمال ايتاليا رخ مى‏دهد كه مردم از كره و مارگارين براى پخت و پز استفاده مى‏كنند ولى در جنوب ايتاليا كه معمولاً از روغن زيتون استفاده مى‏كنند حملات قلبى هم كمتر است. بيمارانى كه از انسداد عروق كرنر رنج مى‏برند معمولاً بعد از يك وعده غذايى سنگين دچار حمله قلبى مى‏شوند.

 

مواد غذايى حرام

1. خون
هرگاه خون به روده برسد با باكترى‏هاى موجود در آن تركيب شده و مادى سمى چون آمونياك توليد مى‏كند كه براى كبد ماده‏اى سمى است. بنابراين خداوند خوردن و آشاميدن خون را براى ما حرام كرده است و روشى براى ذبح حيوانات را به ما توصيه كرده است.

2. گوشت خوك
دو كِرم مضرّ در بدن خوك زندگى مى‏كند. يكى «تاينيا سوليوم» است كه به مغز راه مى‏يابد و موجب بيمارى صرع مى‏شود. ديگرى «تريچينلا سپيرايس» است كه به ماهيچه و مغز رفته و سبب تورم ماهيچه و درد در آنها مى‏شود و آن نيز سبب صرع مى‏شود. گوشت خوك حاوى چربى و كلسترول بسيارى نسبت به ديگر گوشت‏ها مى‏باشد.

3. الكل
بيمارى‏هايى كه الكل مى‏تواند باعث آنها شود عبارتند از مشكلات گوارشى، زخم معده، سرطان معده، سيروز كبدى، كمبود ويتامين و بيمارى‏هاى قلبى.

روزه

روزه در اسلام به عنوان راهى براى تمرين فكر و بدن در خويشتن‏دارى است.
«يا أيها الذين آمنوا كتب عليكم الصّيام كما كتب على الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون»
(بقره /183)
«اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! روزه بر شما نوشته شده، همان‏گونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهيزكار شويد.»
بنابراين در يك روز روزه نه تنها از خوردن غذا، نوشيدن چاى و سيگار كشيدن بايد اجتناب كنيم بلكه از لذت جنسى نيز بايد پرهيز كرد. در واقع روزه نه تنها زمينه استراحت براى معده را فراهم مى‏آورد بلكه ترشح هورمون‏هاى كنترل كننده رفتار را نيز ثابت مى‏كند.
خداوند به مخلوقاتش عشق مى‏ورزد به گونه‏اى كه حتى به آنچه كه بايد بخوريم و در بدن خود جاى دهيم نيز توجه كرده است. ماهيچه‏ها، استخوان‏ها، ريه‏ها، كبد، مغز و غدد ما از مواد خامى كه مى‏خوريم درست شده‏اند. اگر بدن را با مواد خام بيهوده‏اى در نظر بگيريم اين مواد قادر به ايجاد استخوان‏هايى محكم، ماهيچه‏اى قوى و قلبى خوب و رگ‏هايى منظم نخواهد شد.
«يا ايها الناس كلوا ممّا فى الارض حلالاً طيّباً...» (بقره /168)
«اى مردم! از آنچه در زمين است، حلال و پاكيزه بخوريد!»

خوردن گوشت مرده، گوشت خوك، و خون و مسكرات حرام است. خون و گوشت حيوانات مرده مملو از ميكرب‏ها و ديگر آنتى‏بادى‏هاى مضر مى‏باشد. گوشت خوك حاوى كلسترول بسيار بالا و نمك فراوان و گاهى كِرم مى‏باشد. الكل و ديگر مسكرات موجب مختل شدن ذهن ما شده و مانع از قضاوت درست درباره خوب و بد مى‏شوند.
بخشى مهمى از حقيقت تغذيه، اعتدال در خوردن مواد غذايى حلال مى‏باشد. در حالى كه چاقى مشكل نخستين جهان امروز است ميليون ها نفر در جهان از سوء تغذيه رنج مى‏برند. خداوند ميانه‏روى در مصرف مواد غذايى را توصيه فرموده است.
«و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا اِنّه لايحبّ المسرفين» (اعراف /31)
«و (از نعمت‏هاى الهى) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمى‏دارد.»
«كلوا من طيّبات ما رزقناكم و لا تطغوا فيه فيحلَّ عليكم غضبى و من يحلل عليه غضبى فقد هوى» (طه /81)
«بخوريد از روزيهاى پاكيزه‏اى كه به شما داده‏ايم؛ و در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود و هر كس غضبم بر او وارد شود، سقوط مى‏كند!»

انواع غذاهايى كه در قرآن به آنها به طور خاص اشاره شده است عبارتند از:
«و من ثمرات النخيل و الاعناب تتّخذون منه سكراً و رزقاً حسناً اِنَّ فى ذلك لايةً لقومٍ يعقلون» (نحل /67)
«و از ميوه‏هاى درختان نخل و انگور، مسكرات (ناپاك) و روزى خوب و پاكيزه مى‏گيريد؛ در اين، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه انديشه مى‏كنند!»

ميوه‏ها داراى كالرى كم، ويتامين‏ها، مواد معدنى و فيبرهاى فراوانى هستند. ميوه‏ها حاوى فروكتوز هستند. مطالعات اخير نشان مى‏دهد كه فروكتوز سبب افزايش قند خون نمى‏شود. بلكه فروكتوز بيشتر سبب كاهش قند خون در ديابت مى‏شود.

 

نقش ورزش در حفظ سلامتى

اگر چه در قرآن در مورد ورزش مطلب چندانى نمى‏يابيم اما در زندگى پيامبر پيشنهادات فراوانى شده است. او به مسلمانان توصيه كرده تا به فرزندان خود شنا، تيراندازى و سواركارى بياموزند. خود او با گام‏هاى سريع راه مى‏رفت با دست‏هاى خود زياد كار مى‏كرد چه در منزل و در آشپزخانه و چه با يارانش در جمع‏آورى هيزم براى آتش و يا براى جنگ با دشمن.
متأسفانه زنان و مردان مسلمان كم‏تحرك هستند و بدليل مصرف زياد مواد نشاسته‏دار، چاقى سبب كم‏تحركى آنها شده است. مسلمانان چه زن و چه مرد هميشه بايد در وضعيت بدنى مناسبى باشند تا در زمان صلح يا جنگ بتوانند در راه خدا جهاد كنند.

وضعيت بيمارى

بدن سالم يكى از هداياى خداوند است. ما هم بايد امانت‏دار باشيم. بايد از سلامتى خود به خوبى بهره بگيريم. ما بايد ماشين حسّاس و ظريف خود را در وضعيتى بسيار خوب نگه داريم تا در اين دنيا از رحمت خداوندى برخوردار شويم.
بسيارى از بيمارى‏هاى مزمن مانند بيمارى‏هاى قلبى، بيمارى‏هاى عصبى، ديابت، بيمارى‏هاى پوستى، چاقى و افسردگى در اثر رعايت نكردن بعضى موارد توسط خود فرد بوجود مى‏آيند. از جمله اين موارد مصرف مواد غذايى فراوان و نمك فراوان، شكر زياد، كشيدن سيگار و استرس و الكل مى‏باشد.
ما با دانش خود را در زمينه بهداشت و بيمارى و داروها و اثرات جانبى آنها گسترده كنيم. اين دانش گرچه ما را پزشك متخصص نمى‏كند، اما با استفاده از آن مى توان از بروز بيمارى جلوگيرى نمود، چون با بروز علايم، بيمارى را خيلى سريع تشخيص مى‏دهيم، در جست‏وجوى راه درمان آن برمى‏آييم و سپس مسير بيمارى را كنترل مى‏كنيم و براى درمان آن اقدام مى‏نماييم.
در زمينه معرفى تكنولوژى جديد در پزشكى در سطوح حفظ سيستم‏هاى حفاظتى حيات، پيوند اعضا، پدر و مادر شدن با تكنيك‏هاى زيستى، سندرم نقص ايمنى اكتسابى (AIDS)، سؤالات جديدى وجود دارد كه دورنماى اخلاق پزشكى را تحت تأثير قرار مى‏دهد. بيماران مسلمان، خانواده‏هايشان و پزشكان‏شان به بهره‏گيرى از علم رايج و ديدگاه اسلام در اين سطوح نياز دارند.

اوتانازى (مرگ از روى ترحم) جانشين سقط مادران، ايدز

«تبارك الذى بيده الملك و هو على كلّ شى‏ءٍ قديرٌ × الّذى خلق الموتَ و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملاً و هو العزيز الغفور» (ملك /1-2)
«پر بركت و زوال‏ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دولت اوست، و او بر هر چيز تواناست. آن كس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى‏كنيد، و او شكست‏ناپذير و بخشنده است.»

ابداع تكنيك‏هاى مدرن پزشكى سؤالات پيچيده‏اى را براى مسلمانان مطرح نموده است، پاسخ دادن به آنچه آنها در جست‏وجوى آن هستند يك ضرورت است. مسلمانان به دو گروه تقسيم مى‏شوند، يكى گروه آموزش ديده و مدرن كه هر چيزى را كه به علم و انسانيت خدمت كند بى‏توجه به اينكه مذهب يا قوانين اخلاقى زيرپا گذاشته مى‏شود مى‏پذيرند، گروه ديگر دانشمندان اسلامى هستند كه علم اسلامى را دارند اما علم پزشكى ندارند. آنها سريعاً در مورد هر چيزى نظرشان را بيان مى‏كنند. اگر چه به هر دو گروه بايد متذكر شد كه اسلام مذهب عقايد شخصى نيست.
«و ما كان لمؤمن و لامؤمنةٍ اذا قضى اللَّه و رسولُه امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص اللَّه و رسوله فقد ضلّ ضلالاًمبينا» (احزاب /36)
«هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خداو پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر كس نافرمانى خداو رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!»
مسلمانانى كه در يك جامعه پيشرفته غربى زندگى مى‏كنند نمى‏توانند دور از مسايلى كه در اطراف آنهاست باقى بمانند. همه فاكتورهايى كه بر غير مسلمانان تأثير مى‏گذارد، دير يا زود، مستقيم يا غيرمستقيم روى آنها نيز تأثير مى‏گذارد.

سؤال اساسى در اخلاق پزشكى اين است كه چه كسى مرگ و زندگى مى‏دهد؟ آيا بشر مرگش را كنترل مى‏كند يا ديگر انسان‏ها؟
بشر هم اكنون فكر مى‏كند كه قادر است زندگى را ايجاد كند يا از بين ببرد يا ادامه دهد.
آيا پزشكان به مخلوقات خدا خدمت مى‏كنند يا خودشان به عنوان خدا عمل مى‏كنند؟ بنابراين قرآن قوانين اصلى‏بشرى‏اش را يادآورى مى‏كند:
«او لم ير الانسان انّا خلقناه من نطفةٍ فاذا هو خصيم مبين. و ضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم. قل يحييها الذى انشأها اوّل مرة و هو بكلّ خلق عليم» (يس /77-79)
«آيا انسان نمى‏داند كه ما را از نطفه‏اى بى‏ارزش آفريديم؟! و او (چنان صاحب قدرت وش عور و نطق شد كه) به مخاصمه آشكار (با ما) برخاست! و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: «چه كسى اين استخوان‏ها را زنده مى‏كند در حالى كه پوسيده است؟!» بگو: «همان كسى آن را زنده مى‏كند كه نخستين‏بار آن را آفريد؛ و او به هر مخلوقى داناست!».

 

حقيقت مرگ و زندگى

مراقبت از بيماران در حال احتضار بسيار گران تمام مى‏شود ميليون‏ها دلار براى حفظ بيماران حساس در سطح زندگى گياهان در ICU ها صرف مى‏شود مفهوم اوتانازى (مرگ از روى ترحم) دوباره زنده شده است در 23000 1978 نمونه در هلند اتفاق افتاد چه كسى تصميم مى‏گيرد كه سيستم‏هاى حفظ حيات بايد متوقف شود، تعريف مرگ چيست؟ آيا ادامه زندگى موجه است؟ آيا توقف سيستم‏هاى حفظ حيات و عمل ترحم يك تصميم پزشكى يك قتل و يا فقط يك تصميم اقتصادى است؟

اسلام بر اين باور نيست كه تمديد زندگى هر كس براى فاصله بين دو زندگى ايجاد مى‏شود. دانشمندان بايد كمك كنند اما نبايد جايگزين خدا در ايجا مرگ بشر باشند. قوانين اسلامى از رحم مادر شروع شده و به مرگ و آرامگاه ختم مى‏شود. اسلام تأكيدات زيادى روى حرمت و تقدس زندگى و سرانجام مرگ دارد.
«من قتل نفساً بغير نفسٍ او فسادٍ فى الارض فكانّما قتل الناس جميعاً و من احياها فكانّما احيا الناس جميعاً...» (مائده /32)
«هر كس، انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته؛ و هر كس، انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است.»
«و ما كان لنفسٍ ان تموت الاّ باذن اللَّه...» (آل عمران /145)
«هيچ كس، جز به فرمان خدا، نمى‏ميرد.»
پزشكان و خانواده‏ها بايد حدود و محدوديت‏هاى‏شان را بشناسند و براى اقدامات شجاعانه جهت يك بيمار محتضر و يا ادامه زندگى به طور معمولى تلاشى غيرمعقول روا ندارند. اقدامات شجاعانه در شروع زندگى (مانند نجات نوزاد نارس) ممكن است از پايان دادن به چشمه زندگى موجه‏تر باشد اگر چه هر نمونه‏اى شرايطى اختصاصى دارد.
اسلام به طور قاطع با اوتانازى (مرگ از روى ترحم) مخالفت مى‏كند و آن را قتل مى‏داند. ميان استفاده از تفنگ توسط شوهر براى كشتن همسرش و استفاده از سرم توسط پزشك براى كشتن بيمارش فرقى نيست. هر دو سلاح‏هاى مرگ هستند و آنچه كه اهميت ندارد قصد كشنده است.

 

پيوند اعضا

امروزه جايگزينى اعضاى معيوب توسط اعضاى سالم از افراد زنده، جسد و يا از منابع حيوانى كاملاً ممكن است، چنان كه مغز استخوان، كليه، معده، لوز المعده، قلب و سلول‏هاى عصبى به مكان ديگرى پيوند زده مى‏شوند. تنها مسأله محدوديت در قيمت و يا موجود بودن (در دسترس بودن) اعضا مطرح است.
سؤالات اخلاقى بسيارى در مورد فرد زنده دهنده، جسم مرده و گيرنده عضو پيوندى وجود دارد:
آيا براى ادامه زندگى فرد گيرنده، بيرون آوردن اعضاى يك مرده درست است؟ آيا فروش اعضاى بدن قابل توجيه است؟ آيا گرفتن اعضاى بدن حيوانات قابل توجيه است؟
آيا پذيرش اعضاى بدن جنين سقط شده قابل توجيه است؟ آيا ارزش و قيمت عضو پيوندى برابر فايده‏اى كه از آن مى‏رسد هست؟
سؤال اساسى اين است كه مالك اعضاى بدن ما كيست؟ ما، خانواده‏مان و يا خالق‏مان؟
الف( پيوند اعضاى حيوانى به انسان: اگر مى‏توانيم آنها را براى خوراك‏مان بكشيم پس اجازه داريم گوشت بدن‏شان را جزء جسم خودمان كنيم.
1/الف( فرد زنده به زنده: اين مانند يك بخشش بدون بها است، و فروش ممنوع است.
2/الف( فرد مرده به زنده: اين مورد وقتى منجر به بى‏حرمتى به بدن مرده شود اجازه داده نمى‏شود.

 

سقط جنين

پيرامون سقط جنين پرسش فراوان است:
آيا سقط جنين برابر قتل است؟ چه موقع جنين زنده است؟
چه كسى قوانين را حفظ مى‏كند؟
آيا هر دو والد (پدر و مادر) حقوق يكسانى در زندگى جنين دارند، اگر زندگى موهبتى الهى است چه كسى مى‏تواند زندگى ما را از بين ببرد؟
آيا كشتن يك نوزاد، يك فرد مسن و بيمار در حال احتضار يكسانند؟
با حاملگى‏هايى كه نتيجه زنا است چه بايد كرد؟
نقش متخصصان زنان و مامايى مسلمان چيست؟
آيا فروش جنين سقط شده براى پيوند بافت‏ها و اعضا يا پوست ظريفشان براى ساخت فرآورده‏هاى آرايشى قابل توجيه است.

اسلام سقط جنين قابل بقا و زيست را به عنوان بچه‏كشى مورد رسيدگى و نهى قرار مى‏دهد مگر در مواردى كه براى نجات جان مادر باشد در اين موقعيت هر تلاشى براى نجات جان هر دو بايستى صورت گيرد. زندگى جنين به عنوان يك سلول بسيار زود در 4 هفتگى شروع مى‏شود. حركات در 4 ماهگى شكل مى‏گيرد. بر طبق احاديث در چهار ماهگى فرشته‏اى با جنين ملاقات كرده و روح را به آن مى‏دمد.
اين موضوع با شروع اولين حركات بدن جنين منطقى است. قابل زيست بودن جنين از لحاظ پزشكى با توسعه علم دوران پس از تولد (نئوناتولوژى NEONATOLOGY) پيشرفت كرده است كوچك‏ترين كودك، در سن 3/5 ماهگى نجات يافته است.
«ولا تقتلوا اولادكم خشية املاقٍ نحن نرزقهم و ايّاكم انّ قتلهم كان خطأ كبيرا» (اسراء /31)
«فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد! كه ما آنها و شما را روزى مى‏دهيم؛ مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است.»
«و لا تقتلوا اولادكم من املاقٍ نحن نرزقكم و اياهم ولا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لاتقتلوا النفس التى حرّم اللَّه الاّ بالحقّ ذلكم وصّاكم به لعلّكم تعقلون» (انعام /151)
«و فرزندانتان را از (تس) فقر، نكشيد، ما شما و آنها را روزى مى‏دهيم؛ و نزديك كارهاى زشت نرويد، چه آشكار باشد و چه پنهان! و انسانى را كه خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر به حق (و از روى استحقاق)؛ اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، شايد درك كنيد!»
«و اذا المؤءودةُ سئلت بأىّ ذنبٍ قتلت» (تكوير /8-9)
«و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به كدامين گناه كشته شدند؟!»
مشركان كه امروز زن را آزاد گذاشته‏اند، نوزادانشان را براى ترس از نيازمندى و فقر نمى‏كشند يا بخاطر شرمسارى از تولد يك دختر، اما به طور نسبى از زندگى آزاد جنسى لذت مى‏برند خداوند به آنها يادآورى مى‏كند كه:
«الذين اتّخذوا دينهم لهواً و لعباً و غرّتهم الحيوة الدنيا فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومهم هذا و ما كانوا بآياتنا يجحدون» (اعراف /51)
«همانها كه دين و آيين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند؛ و زندگى دنيا آنان را مغرور ساخت؛ امروز ما آنها را فراموش مى‏كنيم، همان‏گونه كه لقاى چنين روزى را فراموش كردند و آيات ما را انكار نمودند.»

 

ساز و كار زيستى در توليد مثل

عمل لقاح و ميل زن و شوهر به داشتن فرزندى از خودشان يك مشكل جديد نيست اگر چه اين تكنيك‏هاى جديد پيچيدگى‏هاى نوين را حل كرده، هم اكنون و به كمك تكنولوژى لقاح يك تخم بيرون از رحم و تزريق اسپرم به رحم از شوهر يا يك داوطلب مرد دهنده مشاهده مى‏شود. سلول تخم يك زن را براى لقاح آن با اسپرم شوهرش و تزريق آن براى جايگزينى در رحم زن ديگر در لابراتوار جداسازى مى‏نمايند.ب
بايستى ديد:
الف( آيا ازدواج پيمانى قانونى بين زن و مرد است يا پيمان مقدس بين دو نفر كه خدا شاهد و گواه آن است؟
ب( آيا كودك متولد شده، از يك ازدواج قانونى بى‏عيب است يا ازدواجى ظاهرى؟
ج( در اين موارد پدر خوانده كيست؟ آيا او قانوناً پدر كودك شناخته مى‏شود؟
د( در اين مورد مادر خوانده واقعى كيست؟ كسى كه از سلول تخم او استفاده شده، يا كسى كه اجازه استفاده از رحم‏اش را مى‏دهد؟
ه( آيا اجاره رحم براى اين هدف اجازه داده شده است؟
و( آيا اين درست است كه يك زن متأهل يا مجرد مى‏تواند در هر حال به طور تكنيكى يك كودك داشته باشد. اگر او اجازه دهد كه سلول تخم با اسپرم‏هاى متفاوتى بارور شده و هر ماه در رحم‏هاى اجاره‏اى جايگزين شود اين او را از دردهاى حاملگى، زايمان و شيردهى نجات مى‏دهد.

 

ديدگاه اسلام

در اسلام ازدواج زن و مرد يك عمل و ترتيب فيزيكى با هم ديگر نيست. اما يك قرارداد آزاد است، يك موهبت خدايى است، براى لذت جسمى بردن از همديگر و ادامه يافتن دودمان و نسل.
«واللَّه جعل لكم من انفسكم ازواجاً و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدةً و رزقكم من الطيّبات أفبالباطل يؤمنون و بنعمت‏اللَّه هم يكفرون» (نحل /72)
«خدا براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد؛ و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه‏هايى به وجود آورد؛ و از پاكيزه‏ها به شما روزى داد؛ آيا به باطل ايمان مى‏آورند، و نعمت خدا را انكار مى‏كنند؟!»
«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودّةً و رحمةً انّ فى ذلك لآياتٍ لقومٍ يتفكّرون» (روم /21)
«و از نشانه‏هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يايبد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند!»
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم در مورد ازدواج تأكيد مى‏كند و مى‏گويد:
«ازدواج سنت من است و هر كس از سنت من سرباز زند از من نيست.» در حقيقت ازدواج به عنوان نيمى از مذهب توصيف شده است كه نيمى ديگر آن تقوا است. بعضى از پيامبران بدون فرزند بودند از خدا مى‏خواستند كه به آنها فرزندى بدهد.»
بنابراين فرزند طيّب حلال زاده توسط والدين موجّه است و هنوز كسى كنترل آن را به رسميّت نشناخته است:
«للَّه ملك السماوات و الارض يخلق ما يشاء يهب لمن يشاء اناثاً و يهب لمن يشاء الذّكور» (شورى /49)
«مالكيت و حاكميت آسمان‏ها و زمين از آنِ خداست؛ هر چه را بخواهد مى‏آفريند؛ به هر كس اراده كند دختر مى‏بخشد و به هر كس بخواهد پسر.»
تكنيك‏هاى زيستى پدر و مادر شدن فقط زمانى كه با يك ازدواج بى‏نقص همراه باشد و يا در مواردى كه يك ازدواج چشمه يك زندگى است مجاز گرديده و استفاده از تلقيح مصنوعى در مورد اسپرم شوهر، بارور كردن رحم زن (همسر) يا تست كردن لوله‏ها اجازه داده شده است. مادر خوانده به خاطر دو پرسش مورد پذيرش نيست:
الف) پرسش در مورد مادر حقيقى
ب) پرسشى در مورد نسل.
«... ما هنّ امّهاتهم اِنّ امّهاتهم الاّ اللائى ولدنهم...» (مجادله /2)
«آنان‏هرگز مادرانشان‏نيستند؛ مادرانشان‏تنهاكسانى‏اند كه آنها را به دنيا آورده‏اند!»
«و هو الذى خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً و كان ربّك قديراً» (فرقان /54)
«و او كسى است كه از آب انسانى را آفريد، سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد)؛ و پروردگار تو همواره توانا بوده است.»
اسلام رحم را مقدس و مصون شناخته است.
«يا ايّها الناس اتقوا ربّكم الذى خلقكم من نفسٍ واحدةٍ و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً و اتقوا اللَّه الذى تساءلون به و الأرحام انّ اللَّه كان عليكم رقيباً» (نساء /1)
«اى مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد؛ و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت و از خدايى بپرهيزيد كه (همگى به عظمت او معترفيد؛ و) هنگامى كه چيزى از يكديگر مى‏خواهيد، نام او را مى‏بريد؛ (و نيز) از (قطع رابطه با) خويشاوندان خود پرهيز كنيد! زيرا خداوند، مراقبت شماست.»
هرگاه رازى از جهان آشكار مى‏شود، رازهاى بيشترى در برابر ما خودنمايى مى‏كنند. به بيان ديگر، هر چه پيش مى‏رويم جهل ما فزون‏تر مى‏شود.

متخصصان فيزيك اتمى معتقدند كه هيچ كس نمى‏تواند مطمئن باشد كه لحظه‏اى بعد جهان به همان وضعيتى است كه اكنون مى‏باشد. هر چند جهان با توجه به قوانين خاصى كار مى‏كند اما اين قوانين ثابت نيستند و جالب‏تر اينكه قوانين مزبور وجود مادى و واقعى ندارند. وجود آنها اسمى است و ما آنها را با مشاهده حوادث و پديده‏هاى طبيعى كشف مى‏كنيم. همچنين، اينكه آنها تا چه حدّ در خلقت و عمل اشياء نقش دارند بسيار سؤال برانگيز است. براى مثال: دانشمندان مى‏گويند كه يك دانه، زمين، هوا و آب، يك درخت را به وجود مى‏آورند. اما اينها تنها دلايل به وجود آمدن يك درخت نيستند. به وجود آمدن يك درخت ا حتياج به هماهنگى و نسبت دقيق و ارتباط از پيش تعيين شده بين دانه، زمين، هوا و آب دارد. علم همچنين بايد شروع اين پروسه و تبديل شدن دانه‏ها به گياهان مختلف را توضيح دهد.
مأموريتى را كه علم به انجام مى‏رساند تنها توضيح اين نكته است كه چگونه حوادث اتفاق مى‏افتند. علم فكر مى‏كند كه با نسبت دادن امر مزبور به طبيعت، خود تنظيمى، ضرورت و اتفاق مى‏تواند از زيربار توضيح منشأ خلقت، شانه خالى كند.

روشن است كه طبيعت يك طرح است نه يك طرّاح، گيرنده است نه عامل، نوشته است نه نويسنده، فرمان است نه فرمانده، چاپ شده است نه چاپگر، مجموعه‏اى است از قوانينى كه به خواسته الهى محقق شده، قوانينى كه انسان مى‏تواند به آن دست يابد. از خود هيچ گونه قدرت يا وجود مادى ندارند.
نسبت دادن خلقت به خود تنظيمى يا ضرورت و اتفاق يك پندار بيهوده است. زيرا ما آشكارا مى‏بينيم كه خلقت نشان دهنده علم مطلق، حكمت مطلق، اراده مطلق است. خود تنظيمى و ضرورت، تفكراتى فاقد وجود مادى هستند كه ما مى‏توانيم آنها را به علم، حكمت، اراده و قدرت نسبت دهيم.
 

نویسنده: محمد مهدی مسعودی