جایگاه تفسیر به ترتیب نزول در روشهای تفسیری
چکیده:
بازاندیشی در فرازنامه وحی راهکارهای نوینی را میطلبد. راهکاری که اندک زمانی است دانشمندان و پژوهشگران قرآنی بدان دست یازیده اند، تفسیر قرآن به روش ترتیب نزولی میباشد. بنیان چنین کار بزرگ و سترگی، تعاریف، مدلسازی و زیرساختهایی را نیاز دارد که در این جستار بدانها پرداخته شده و به پیشینه های تحقیق تا آنجا که در دسترس بوده اشارتی رفته است.
چشم انداز بحث و نتیجه فرآیند کار در چنین روشی، از جمله دغدغه هایی بود که سخن را به آسیب شناسی طرح کشانیده و در نهایت به نقد تفسیر نزولی انجامیده است و به منظور پرهیز از دوباره کاری و موازیکاری با تفسیر سنّتی و شیوه گسسته، «تفسیر موضوعی نزولی» را جایگزین «تفسیر نزولی» پیشنهاد داده و مزایای آن را برشمرده است.
کلید واژهها:
تفسیر سنتی/ تفسیر نزولی/ تفسیر موضوعی/ تفسیر موضوعی نزولی
اشاره
کلیات تفسیر از ابتدا بر اساس دو روش نقلی و اجتهادی پایهریزی شده و تاکنون نیز بر همان روال پیش رفته است. تفسیر نقلی با توجه به محدودیت میدان سخن در آن، از دو قالب روایی فراتر نرفته است. در شیوهای تنها به نقل از معصوم بسنده شده و در شیوهای دیگر علاوه بر روایات تفسیری از معصومان (علیهم السلام)، اقوال تفسیری صحابه و تابعین و دیگر مفسران بر آن افزوده شده است.
اما در تفسیر اجتهادی که آمیختهای از تفسیر نقلی و عقلی است، با توجه به وسعت موضوع و دامنه گفتار در آن، با سبکها و گرایشهای تفسیری زیادی روبرو هستیم: تفسیر لغوی، ادبی، عرفانی، کلامی، جامع، فقهی، اخلاقی و تربیتی، اجتماعی، فلسفی، مزجی، علمی ـ تجربی، قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی از جمله سبکهای تفسیری است که مفسران قرآنی تاکنون بر آن همت گماردهاند. و در ادامه شاید تفسیرهای سیاسی، طبی و جامعهشناسی و ... در بخشهایی از آیات قرآنی بر آنها افزوده گردد.
البته در نام گذاری از سبک های تفسیری مذکور، گرایش غالب مفسر در تفسیرنویسی مورد توجه بوده است، نه کلیات تفسیری از ابتدا تا انتهای آن؛ یعنی اگر تفسیری را در ردیف سبکهای کلامی آوردهاند، آن به مفهوم خالی بودن تفسیر از معانی لغات قرآن، مسائل اخلاقی، تفسیر موضوعی، تفسیر قرآن به قرآن و غیره در بخشهایی از تفسیر نمیباشد، بلکه وجه غالب تفسیر را که پرداختن به مسائل اعتقادی و کلامی است، مبنای نامگذاری آن قرار دادهاند.
به طور کلی در راستای تدبر و کشف حقایق نهفته در اقیانوس بیکران کتاب وحیانی، دانشمندان علوم اسلامی و نخبههای فکری در دایره اسلام، هر کدام متناسب با ذوق فطری و گرایش فکری بر ساحل آن نشسته و از زاویهای غور و اندیشه در ساحت قرآن را آغازیدهاند و دستاوردهای خود را در مجموعههای تفسیری عرضه نمودهاند. اما ژرفای ناشناخته تدبر در اقیانوس قرآنی هر روز سبکها و شیوههای نوینی را میطلبد تا متناسب با تحولات اجتماعی و اقتصادی و انسانی، پاسخهای روزآمدی را از آن دریافت کرد.
بر همین اساس در دهههای اخیر، افکار برخی دانشمندان و کارشناسان علوم قرآنی آبستن تولید تفسیری به سبک ترتیب نزولی بوده و کلیات آن را در معرض نقد و بررسی قرار دادهاند تا پیمایش و پردازش کار را آن گونه که صواب است بنیان گذارند.
تعریف تفسیر قرآن به سبک ترتیب نزولی
تعریف در یک کار عملی، زمانی نزدیک به صواب است که هدف از آن کار قبلاً ارائه شده و مدلسازی لازم انجام گرفته باشد، و الا به دوبارهکاری و به پرتاب تیر در تاریکی منجر خواهد شد. حال اگر هدف از طراحی چنین تفسیری، رسیدن به ناشناختههای قرآنی و بازشناسی پیام آیات الهی باشد، باید تعریفی متناسب با آن را پیشبینی کرد.
به نظر میرسد که تاکنون نه تعریف درستی از این سبک تفسیر نویسی ارائه گردیده و نه مدلسازی لازم انجام گرفته است. از این رو تا به حال در وادی تعریف متوقف بودهایم، گویا شعری گفتهایم که در قافیهاش ماندهایم.
دو نمونهای که تاکنون به عنوان تفسیر قرآن به سبک ترتیب نزولی در بازار کتب عربی شاهد آنها هستیم، همان تفسیر قرآن است که جز تفاوت چیدمانی در ردیف سورهها و برجسته کردن آیات مکی و مدنی آن، چیزی دیگری قابل مشاهده نیست.
دو تفسیر عبارتاند از:
۱- «بیان المعانی علی حسب ترتیب النزول»، نوشته عبدالقادر ملاحویش آل غازی العانی ـ حنفی اشعری، ۱۲ جلدی در ۶ مجلد، تألیف در سال ۱۳۸۴ هجری قمری در دمشق.
۲- «التفسیر الحدیث»، اثر محمد عزّت دروزه نابلسی (۱۴۰۴-۱۳۰۵ق)، که در ۶ مجلد در سال ۸۱-۱۳۷۸ق از طرف دار احیاء الکتب العربیه قاهره انتشار یافته است.
کتاب تفسیر گونهای هم به نام «پا به پای وحی» ـ از مهندس مهدی بازرگان ـ در بازار کتاب ایران وجود دارد که در آن آیات مربوط به نخستین سال نزول وحی جمعآوری شده و در دو بخش تدبر و تفسیر، مسائل مربوط به تاریخ و چگونگی نزول، واژهشناسی و پیامهای تربیتی و هدایتی آیات، توضیح داده شده است.
اما روش تحقیقی این کتاب و مستندات آن به لحاظ تازگی و عملی بودن کار بر مذاق برخی از پژوهشگران سنتی خوش نیامده و در مواردی به تخیلی بودن برخی جداول و مطالب آن نظر دادهاند که در ادامه توضیحی درباره آن خواهد آمد.
با توجه به محتوای دو تفسیر قبلی، میتوان نتیجه گرفت که اگر منظور از تفسیرنویسی به ترتیب نزول، تنها جابجایی ترتیب سورهها باشد، چنین تفسیرنویسی جز دوبارهکاری چیز دیگری نیست؛ زیرا هر تفسیری را که تاکنون نوشته شده، میتوان در چاپهای بعدی بدان صورت تنظیم و تکثیر کرد. البته شاید این کار هم برای اهل فن و تحقیق دستاوردهایی داشته باشد، ولی برجسته نشدن و دستهبندی نشدن آیات و موضوعات، بهرهبرداری از آن را به حداقل رسانیده و به اهداف و تعریف مورد نظر از آن نمیتوان رسید.
حال با توجه به مطالب بالا اگر بخواهیم تعریفی از تفسیر نزولی ارائه دهیم، به نظر میرسد که در یک جمله چنین میتوان گفت:
تفسیر سورهها و آیات به ترتیب نزول، برای بازشناسی تقویم نزول و چگونگی مهندسی فرهنگ قرآنی، به منظور دریافت پیامهای نوین قرآنی.
ابزار کار در تفسیر نزولی
مهمترین ابزاری که مفسران برای ورود به تفسیر نزولی نیازمند آناند، عبارت است از جدول نزولی سورهها و آیات قرآنی. یعنی تا هنگامی که مفسر ترتیب نزولی مسلّح به چنین ابزاری نبوده باشد، کاری روشمند و قابل قبولی را در عرصه پژوهش از او شاهد نخواهیم بود.
اگر اهل تفسیر را اعتقاد بر آن بود که همه سورهها به یکباره نازل شدهاند یا سورهها حاوی آیاتی به ترتیب نزول میباشند، آن وقت شناسایی نزول سورهها برای تفسیر نزولی بسنده میکرد. اما حال مشکل در آن است که به چنین اعتقادی نرسیدهاند و ناگزیر از دستیابی به جدول نزولی مطمئنی از سورهها و آیات، در ابتدای راه میباشیم.
البته از دیرباز سوابقی در این زمینه از دانشمندان علوم قرآنی به جای مانده است که مروری در آنها میتواند چراغ راهی برای آینده باشد.
پیشینه جمعآوری قرآن به ترتیب نزولی
در پارهای از روایات آمده است که نخستین کسی که پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به جمعآوری قرآن همّت گماشت و آن را برای حفظ از هر دگرگونی گرد آورد، علی بن ابیطالب(علیه السلام) بود.
محمد بن سیرین گوید: چون آغاز خلافت ابوبکر شد، علی بن ابیطالب در خانه نشست. به ابوبکر گفتند که او از بیعت با تو کراهت دارد. این بود که ابوبکر او را ملاقات کرد و گفت: آیا از بیعت با من کراهت داری؟
علی(علیه السلام) گفت: با خود پیمان بستهام که جز روز جمعه ردا به دوش نگیرم تا کتاب خدا را در مصحفی گرد آورم. پس آن را انجام داد ... ابن فارس نیز از عبد خیر نقل میکند که پس از رحلت رسول خدا (ص) ، علی (ع) نخستین کسی بود که قرآن را گرد آورد.» 1
درباره چگونگی این مصحف سخنان گوناگونی گفتهاند. ابن الندیم میگوید: «من این مصحف را دیدم و به مرور زمان اوراقی از آن افتاده بود و این است ترتیب سورهها در این مصحف ...»، ولی اکنون در نسخههای موجود «الفهرست» این قسمت به کلی افتاده و معلوم نیست کدام دستی این صفحات را از بین برده است.
بدین ترتیب یکی از معتبرترین اسناد در این باره از میان برده شده است که اگر از بین نرفته بود، بیگفتگو به روشن شدن تاریخ قرآن و مخصوصاً ترتیب نزول آیات و سیر تدریجی احکام و بسیاری از نکات و مطالب مهم دیگر کمک بسیار مؤثری مینمود.
منبع دیگری که داریم، تاریخ یعقوبی (ابن واضح) است. این کتاب، حوادث تا سال ۲۰۲ هجری را دارد. کتاب بسیار معتبری هم هست، اما صد افسوس ترتیبی که او نقل میکند، با هیچ روایت و درایتی همخوان نیست ...» 2
بیشتر اخبار و روایات حاکی از آن است که مصحف علی (ع) به ترتیب نزول گردآوری شده بود. یعنی مثلاً اول سوره إقرأ ۹۶، بعد المدثّر ۷۴؛ پس از آن نون و القلم ۶۸؛ سپس المزمّل ۷۳ ... تا آخر. اما درباره اینکه شامل چه بوده و آیا تنها حاوی متن بوده و یا شأن نزول و ناسخ و منسوخ را نیز داشته است، سخنان مختلفی گفتهاند.
کلینی با اسناد خود از جابر نقل میکند که حضرت باقر (ع) میفرمود: کسی ادعا نکرده است که تمام آیات و کلمات قرآن همانطور که فرود آمده، در پیش وی موجود است و هر کس جز علی بن ابیطالب و پیشوایان بعد از وی چنین ادعایی کند، دروغگویی بیش نمیتواند باشد. 3
سید ابوالقاسم خویی مینویسد:
«اینکه امیر المؤمنین (ع) دارای قرآن مخصوصی است که از نظر ترتیب سورهها با قرآن موجود مغایر و متفاوت میباشد، حقیقتی است روشن که شک و تردید در آن وجود ندارد و اتفاق دانشمندان بزرگ بر وجود چنین قرآنی ما را از مشقت و زحمت اثبات آن آسوده خاطر مینماید.» 4
اما اینکه قرآنهای منتسب به حضرت علی (ع) در کتابخانه علوی شهر نجفالاشرف، در موزه ایران باستان تهران، و در کتابخانه آستان قدس رضوی مشهد تا چه حد قابل اعتماد است، جای تأمل بسیاری دارد که با تعریف روایات و تخمین زمان نگارش آن، سازگاری و همخوانی نشان نمیدهد. 5
حال گذشته از آنکه انتساب این قرآنها به حضرت علی (ع) مطابق با واقع است یا نه، میتوان به این نتیجه رسید که قرآن تنظیم شده به دست آن حضرت به شیوه ترتیب نزولی بوده است و بنابراین توقیفی بودن چیدمان سورهها و آیات قرآنی در شکل موجود چندان قابل اثبات نبوده و منعی بر اجتهاد ترتیب نزول سورهها و آیات قرآنی و تفسیر آنها به سبک نزولی دیده نمیشود.
اخبار و دیدگاهها در ترتیب نزولی
بهرغم هزاران روایات صحیح و ضعیفی که در موضوعات مختلف تفسیری، فقهی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... از پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومان (ع) بر جای مانده است، متأسفانه در چگونگی و در ترتیب نزولی سورهها و آیات قرآنی ـ که از اهمیت خاصی برخوردار بوده و امروز مورد نیاز کارشناسان علوم قرآنی است ـ روایت قابل اعتمادی مشاهده نمیشود. نه تنها در این موضوع، بلکه در ترتیب مصحف و در چگونگی چیدمان سورهها و آیات نیز اسناد مورد اعتمادی در دسترس نمیباشد.
حال اینکه آیا روایاتی و یا نگارشهای قرآنی به آن صورت بوده و دست تطاول سیاستها و حوادث روزگار آنها را از میان برده، یا اینکه به دلیل موضوعیت نداشتن آن به مسلمانان صدر اسلام مورد بحث و سؤال واقع نشده است، مطلبی است که همچنان در پرده ابهام میباشد. کسانی که در این باره دیدگاههای محکمی ارائه دادهاند، بیشتر به روایات واحد و ضعیف، دیدگاه صحابه و تابعان و دلایل عقلی و اجتهادی استناد جستهاند.
روایات رسیده در ترتیب نزولی
۱- در مقدمه کتاب «المبانی» که به سال ۴۲۵ ق نوشته شده، به نقل از کتاب «فیه ما فیه» شیخ ابوسهل بن محمد بن علی طالقانی انماری، روایتی با سلسله اسناد آن از سعید بن مسیب میآورد که در آن علی (ع) میفرماید:
«از پیامبر خدا (ص) درباره ثواب قرائت قرآن پرسیدم، که از ثواب همه سورهها آن گونه که از آسمان نازل شده است به من خبر داد؛ چنان که نخستین سوره نازل شده در مکه فاتحه الکتاب بود و سپس ...»
«اگر در این روایت بر سعید بن مسیب (۱۳-۹۴ق) تکیه بکنیم که او سید تابعان و یکی از فقهای هفتگانه مدینه است، گر چه موافق و مخالف زیاد دارد، ولی به هر حال از اصحاب امام سجاد شمرده شده است (خویی، ۸/ ۱۴۱)، اما مشکل اصلی در قبول چنین روایتی دنباله آن است که از قول پیامبر اکرم شماره سورهها، آیهها و حتی شماره دقیق ۳۲۱۰۵۴ حرف قرآن را در بر دارد. به هر صورت از نظر ترتیب زمانیِ نزول در خور توجه است، هر چند که نام مؤلف هم ناشناخته باشد.» 6
۲- ابن حجر گوید: از علی (ع) رسیده که قرآن را بعد از وفات نبی اکرم (ص) به ترتیب نزول جمع فرموده [است.] ابن داود هم این را روایت نموده [است.] 7
۳- شهرستانی (۴۷۹-۵۴۸ق) ترتیب نزولی سورهها را در مقدمه تفسیر خود ـ مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار ـ به نقل از حضرت امام جعفرصادق (ع) آورده است که در جدول ترتیبی سورهها ملاحظه خواهید کرد. (همان، /۱۰۰)
۴- ابن الندیم به روایت خود از محمد بن نعمان بشیر، ترتیب نزول قرآن را در مکه و مدینه به ترتیبی که در جدول زیر آمده، آورده است.8
علاوه بر موارد یاد شده، روایات دیگری از ابن عباس و دیگران وارد شده که به دلیل اختلاف و ناهمسانی زیادی که در آنها دیده میشود، از بیان آنها صرفنظر نمودیم.
دانشمندان علوم قرآنی ناگزیر برای کشف ترتیب نزولی، ملاکهایی را در نظر گرفتهاند که عبارتاند از:
۱- جمعآوری دیدگاه پیشوایان دینی و صحابه و تابعان.
۲- شناسایی سورههای مکی و مدنی با توجه به طول سورهها، موضوع سورهها، خطابات، سیاق آیات و ظاهر آیات، شأن نزول آیات، مطابقت تاریخی و ... که مورد توجه بسیاری از مفسران به ویژه مفسران متأخر میباشد، هر چند که اتقانآور نبوده است.
۳- منطق و روش آماری ریاضی.
این روش، روش منحصر به فردی است که مهندس مهدی بازرگان با توجه به رشته تخصصی و گرایش فنی و مهندسی خود آن را به عنوان نظریه علمی ـ قرآنی مطرح کرده است.
این نظریه در مقایسه با روایات و نظریه صحابه که چندان مورد اعتماد نیستد، از برجستگیها و نوآوریهای متقنی برخوردار است که در ادامه راه میتواند دانشمندان علوم قرآنی را راهگشا بوده و با تقلیل احتمال ضریب خطا، بر اعتبار آن بیفزایند.
ین نظریه، نتایج ارزشمندی را مطرح میکند که عبارتاند از:
۱- ترتیب نزول قرآن از منطقی ریاضی پیروی میکند.
۲- هر سوره از قرآن منحنی مشخصههای متمایز دارد که با سیر زمان، تغییر کرده و متغیرهای هر سوره به طور منظم و همراه با هم ترقی یا تنزل مییابند.
۳- طول متوسط و طول غالب سورهها به موازات زمان نزول آنها ترقی نموده و درصد طول غالب تنزل میکند.
۴- تعداد کلمات وحی شده بر پیغمبر در هر سال در تمام دوران رسالت مقدار ثابتی در حدود ۳۶۳۰ کلمه بوده است.
۵- افزایش تدریجی و منظم طول مبنای هر سوره در جریان ۲۳ سال نزول وحی.
بازرگان نهایتاً به جدولی مرکب از ترتیب نزول گروههای آیات رهنمون میشود که در مقایسه با جداولی که دیگران از آغاز تا امروز به دست دادهاند، تفصیلیتر و جزئیتر و متکی به شاخصهای ریاضی است. این روش به وی امکان داده است تا زمان نزول سور و یا آیاتی را که مورد اختلاف است، بر اساس شاخصهای ریاضی و آماری مشخص کند. 9
در جایی که این روش را برخی ـ شاید به دلیل ناآشنایی با علوم ریاضی و آمار و یا به هر دلیل دیگر ـ بر نتابیده و آن را کاری تخیلی پنداشتهاند، مرحوم دکتر رامیار چنین میستاید:
«کوشش زیادی عمدتاً از طرف مستشرقین به عمل آمده است تا آیات را بر طبق نزول آنها مرتب کنند. اما هیچ یک از آنها از تحقیقی که در سالهای اخیر توسط آقای مهندس مهدی بازرگان صورت گرفته است، مقرون به صواب نبوده است.
در این تحقیق که با نام «سیر تحول قرآن» انتشار یافته، ایشان با این فرض که: «طول متوسط آیات، تابع صعودی زمان است» و در نظر گرفتن آیاتی که برای آنها «اطلاعات و شواهد تاریخی» مقارن آن را با حوادث و وقایع دوران دعوت پیامبر نشان میداده است، به جدولی دست یافتهاند که بالنسبه تا حد بسیار زیادی در یافتن این مجهول کمک میکند. [مقدار کلماتی که هر آیه را تشکیل میدهد «طول آیه» خوانده میشود. طول متوسط حاصل تقسیم تعداد کل کلمات یک سوره بر تعداد آیات آن به دست میآید]. البته محقق ارجمند هرگز داعیه دقت صد در صد و صحت مطلق را نداشتهاند.
از جمله استفادههای فراوانی که از این جدول میشود برد، یکی مطالعه سیر تکوینی امت اسلامی از شروع دعوت تا ساخت مدینهالنبی و اداره حکومت اسلامی است ـ که در جای خود اهمیت بسزایی دارد ـ و نیز در مطالعه موضوعی قرآن، نحوه برخورد وحی با مفاهیم مختلف در شرایط زمانی/ مکانی مختلف را میتوان استخراج نمود و «سیر تحول قرآن» را نیز به دست آورد. محقق ارجمند یک نوع تقسیمبندی مطالعهای نیز در این زمینه به انجام رسانیدهاند که بخش دوم کتاب مورد بحث را تشکیل میدهد.» 10
دکتر شریعتی نیز در اهمیت کار کتاب سیر تحول قرآن چنین میگوید:
«... من کشف ایشان [مهندس بازرگان] را درباره قرآن ـ درست، بیمبالغهـ شبیه کار گالیله درباره منظومه شمسی و نیوتن درباره جاذبه و پاستور درباره بیماری میدانم. آنها کلید علمی وحی طبیعی را به دست آوردهاند و ایشان کلید علمی وحی الهی را ...» 11
ترتیب نزول آیات
در تفاسیر گاهی سخن از مکی و مدنی بودن آیات است که در آنها به مدنی بودن برخی آیات در داخل سورههای مکی و به مکی بودن برخی آیات در داخل سورههای مدنی اشاره شده است. اما غیر مستند بودن آنها و نرسیدن روایتی از معصومان (ع) در این باره و ناهمسانی تعریف مفسران از مکی و مدنی بودن آیات، از عمدهترین مسائلی است که کشف ترتیب نزول آیات و اعتماد بر گفتهها را با مشکل مواجه کرده است.
محمد هادی معرفت (۱۳۸۵ش) ـ قرآن شناس مشهور معاصرـ در این باره چنین مینویسد:
«در نوشتههای برخی از قدما آمده است که در برخی سورهها، آیاتی بر خلاف اصل سوره آمده است؛ یعنی اگر سوره مکی است، برخی آیات آن مدنی و اگر مدنی است، برخی آیات آن مکی است. البته ما با تتبعی که انجام دادهایم، به خلاف این نظر دست یافتهایم. هر سورهای که مکی است، تمام آن مکی است و هر سورهای که مدنی است، تمام آن مدنی است.» 12
چه بسا که تطبیق نکات تاریخی و شأن نزولهای مبتنی بر اقوال ضعیف و غیرمعتبر با برخی از آیات قرآنی به چنین دیدگاهی انجامیده و اعتقاد به آمیختگی شماری از سورهها با آیات مکی و مدنی را پدید آورده است و اگر چنین باشد، آفتی است که گاه تفاسیر ما را گرفتار نموده و درک پیام واقعی قرآن را با مشکل روبرو ساخته است.
به عنوان نمونه، در نگاهی به نظر مفسران درباره سوره معارج چنین میخوانیم:
معروف در میان مفسران این است که سوره «معارج» از سورههای مکی است، و بر اساس «فهرست ابن ندیم» و «کتاب نظم الدرر» و «تناسق الآیات و السور» مطابق نقل «تاریخ القرآن» ابوعبدالله زنجانی، این سوره هفتاد و هفتمین سورهای است که در مکه نازل شده است.
ولی این مانع از آن نخواهد بود که بعضی از آیات آن در مدینه نازل شده باشد، و این منحصر به سوره «معارج» نیست؛ در بسیاری از سورههای قرآن که مکی است، آیه یا آیاتی وجود دارد که در مدینه نازل شده و به عکس، بعضی از سورههای مدنی، آیات مکی دارد ...
دلیل بر اینکه آیات آغاز این سوره در مدینه نازل شده، روایات زیادی است که در تفسیر این آیات به خواست خدا خواهد آمد. 13
اما بنا به نظر علامه طباطبایی «همه این روایات، مسند و صحیح نیستند، بلکه بسیاری از آنها غیر مسند و ضعیفاند. ولی تتبع این روایات و تأمل کافی در اطراف آنها انسان را نسبت به آنها بدبین میکند...
با تحقق چنین احتمالاتی، روایات اسباب نزول، اعتبار خود را از دست خواهد داد و از این روی حتی صحیح بودن خبر از جهت سند سودی نمیبخشد؛ زیرا صحت سند، احتمال کذب سند را از میان میبرد یا تضعیف مینماید، ولی احتمال دسّ یا اعمال نظر در جای خود باقی است.
و ثانیاً از راه نقل به ثبوت رسیده که در صدر اسلام، مقام خلافت از ثبت حدیث و کتابت آن شدیداً مانع بود و هر جا ورقه و لوحی که در آن نوشته بود به دست میآوردند، توقیف کرده میسوزانیدند و این قدغن تا آخر قرن اول هجری یعنی نود سال ادامه داشت.»14
از این رو ما در بیان نقل روایات و شأن نزولهای رسیده درباره سوره معارج و نقد آنها که به ضعفا میپیوندد نیستیم، اما به دنبال بیان آسیبهای تفسیر نزولی هستیم که تا رفع آنها، رسیدنِ به مطلوب بعید به نظر میرسد.
توقف بر دیدگاه تحقیقی آیت الله معرفت که به مکی و مدنی بودن سورهها از ابتدا تا انتهای آنها معتقدند، و استثنا کردن آیاتی از آن سورهها را که ناشی از ورود اخبار و روایات ضعیف در ساحت تفسیر است نادرست میدانند، صحیحترین و منطقیترین راهی است که ورود به ساحت تفسیر نزولی را تسهیل و شتاب بخشیده و تا حدودی به پالایش روایات ضعیف و ساختگی که دامن تفسیر را گرفتهاند، موجب میگردد.
مناسبترین روش تفسیری
برای ورود به عرصه تفسیر نزولی، با رویکرد دوگانهای روبرو میباشیم:
۱- تفسیر سورهها بر اساس ترتیب نزولی
۲- تفسیر موضوعی آیات بر اساس ترتیب نزولی
چنانکه در قبل اشاره کردیم، تفسیر سورهها بر اساس ترتیب نزولی چندان مزیتی را بر تفسیر سنتی قرآن، نشان نمیدهد و فکر و پیام جدیدی را در خوانندگان کلام وحی ایجاد نمینماید.
در میان تفاسیر، آنچه حاوی کاملترین و نزدیکترین مفهوم و معنای کلام الهی برای اهل قرآن است، همانا تفسیر موضوعی است؛ آن هم نه تفسیر موضوعی که در دهههای اخیر شاهد آن هستیم، بلکه تفسیری که شهید صدر از آن سخن میگوید و مفسری که از آن چنین تعریف میکند:
«مفسرِ روش موضوعی حرکت را از نص قرآن آغاز نمیکند، بلکه از زندگی و عالم خارج و تجربیات شخصی و اجتماعی شروع مینماید. یعنی موضوع مورد جستجو را ابتدا پیش چشم میگذارد، بعد گمشده خود را در قرآن دنبال میکند. مفسر از قرآن پرس و جو میکند و قرآن به تناسب استعداد و دستاوردی که مفسر از تجارب بشری دارد، به او پاسخ میدهد؛ ارادتی مینماید و سعادتی میبرد. قرآن بر حسب زمینه قبلی و ذهنی او الهامبخش اوست... . مفسر موضوعی قرآن با توشهای که از آزمایش و پژوهش و مطالعات خود دارد، قرآن را به سخن در میآورد و دشواریهای زندگی و اجتماع را از آن چارهگشایی میجوید. علی (ع) فرماید: قرآن را به سخن درآورید، و گرنه خود هرگز به سخن در نخواهد آمد. ولی من از آن شما را خبردار خواهم کرد: هشیار باشید که در قرآن علم آینده و سخن گذشته و داروی درد شما و آنچه مایه هماهنگی میانه شماست وجود دارد.15
... مفسر در تفسیر موضوعی با رهآوردی عظیم و توشهای سنگین از میراث فرهنگی به استقبال آن میرود... در این برخورد است که قرآن با واقعیت پیوند میخورد؛ یا به عبارت دیگر، تلاش مفسر از واقع آغاز و به قرآن ختم میشود، نه آنکه از قرآن شروع و به خود قرآن پایان یابد و با واقعیت بیگانه باشد.» 16
اما متأسفانه در بیشتر تفاسیر موضوعی که در سه دهه اخیر شاهد آنها هستیم، به رغم ارتقای اندیشههای تفسیری، از رشد نوآوریهای کلامی و فقهی و اقتصادی و غیره اثری در آنها دیده نمیشود. این تفاسیر در کلان مباحث قرآنی حاوی همان پیامی هستند که در هزاره گذشته مرحوم شیخ طوسی در تفسیر تبیان و دیگران در مجمعالبیان، کنزالعرفان و المیزان آوردهاند.
در آسیبشناسی قضیه نباید «باستان زدگی»، «استاد زدگی»، «احتیاط زدگی» و کمبود مطالعات جانبی و علمی را در تفسیرهای موضوعی نادیده گرفت. همچنین ورود به تفسیر موضوعی با نادیده گرفتن ترتیب نزولی آیات، آفتی است که دیدِ مفسر را به واقعیات پوشانده و ناگزیر، سخن را از قرآن آغاز و به قرآن انجام میدهد. تفسیر موضوعی بر اساس ترتیب نزولی آیات، رویکرد روشمندی به قرآن است که بسیاری از آفات را زدوده و راه را برای شکافتن دل قرآن و استنطاق از او و سخنگویی و پیامدهی او هموار مینماید.
به عنوان مثال در خصوص حکم ذبایح اهل کتاب، در قرآن با دوگونه آیات روبرو هستیم:
۱- آیاتی که دلالت بر پرهیز از گوشت حیوانات حلال گوشتی میکند که هنگام سر بریدن آنها، نام خدا بر آنان برده نشده است. مانند:
(وَ لا تَأکُلُوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسمُ اللهِ عَلَیه)(انعام/۱۲۱)
«از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید.»
۲- آیهای که صراحتاً حلال بودنِ طعام اهل کتاب را اعلام میکند:
(اَلیَومَ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الکِتابَ حِلٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم حِلٌّ لَهُم)(مائده/۵)
«امروز پاکیزهها بر شما حلال شد و غذای آنان که کتاب داده شدهاند نیز برای شما حلال شد و غذای شما هم به آنان حلال گردید...»
بیشتر فقها و مفسران در جمعبندی این آیات و روایاتِ متعارضی که در کتب فقهی ـ حدیثی در این باب وارد شده است، حرمت ذبایح اهل کتاب را استنباط نمودهاند و طعامِ اهلِ کتاب را که خداوند متعال حلیّت آن را بیان فرموده است، به خشکبار و حبوبات تفسیر کردهاند، در حالی که طعام در فرهنگ قرآنی و روایی، تمام خوردنیها را شامل میگردد. 17
حال اگر این موضوع را با تفسیر موضوعی نزولی بررسی کنیم، پیام جدیدی خواهیم گرفت که هم تحول فقهی را در افق قرآن بازگو میکند و هم به رفع تعارضی که در آیات دوگانه قرآنی در بالا آوردیم، منجر میشود. بدین گونه:
«آیات هفتگانه احکام سر بریدن و کشتار حیوانات حلال گوشت، به ترتیب نزول، در سورههای انعام، نحل، بقره و مائده آمده است. دو سوره نخست از سورههای مکی و دو سوره بعدی از سورههای مدنیاند. بقره، نخستین سوره پس از هجرت، و مائده آخرین، یا جزء آخرین سورههای قرآنی است. آیات شریفه وارده در این باره که چهار آیه در سوره انعام و یک آیه در هر یک از سورههای بعدی آمده است، به ترتیب عبارتاند از:
۱. (فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیَاتِهِ مُؤْمِنِینَ)(انعام/۱۱۸)
«از آنچه نام خدا بر آن گفته شده، بخورید اگر به آیات او ایمان دارید.»
۲. (وَمَا لَکُمْ أَلا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ ...)(انعام/۱۱۹)
«چرا از چیزهایی نمیخورید که اسم خدا بر آنها برده شد، در حالی که خداوند آنچه را بر شما حرام بود، بیان کرده است، مگر اینکه ناچار باشید ...»
۳. (وَلا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ)(انعام/۱۲۱)
«و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید، در حالی که آن فسق [سر بریده شده به نام غیر خدا] باشد.»
۴. (قُلْ لا أَجِدُ فِی مَا أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلا أَنْ یَکُونَ مَیْتَهً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ ...)(انعام/۱۴۵)
«بگو در آنچه بر من وحی شده، هیچ حرامی بر کسی که غذایی میخورد نمییابم، به جز اینکه مردار باشد، یا خونی که بیرون ریخته، یا گوشت خوک که اینها پلیدند، یا حیوانی که کشنده آن از پیروی خداوند بیرون باشد [فسق] و آن را به نام غیر معبود حقیقی کشته باشند.»
۵. (إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ)(نحل/۱۱۵)
«بر شما خوردن گوشت مردار و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا سر بریدهاند و همچنین حیوانی که به نام بتها کشته شده، حرام است.»
۶. تکرار آیه بالا با جابجایی «به» (وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ)(بقره/۱۷۳).
۷. تکرار آیه بالا با روشنگری گونههای «میته» و شرح «و ما اُهل لغیرالله» (مائده/۳).
زیرا گوشت خوک، موضوع بدون اختلاف بود، اما آن دو همواره مورد پرسش و اختلاف بودهاند. مسلمانان، چه بسا حیوانی که خود به خود میمرد، میته میدانستند و حیوانی که در اثر خفته شدن یا خفه کردن، حمله درندگان و شاخ به شاخ شدن میمرد، خارج از حکم میته میدانستند. و همچنین «کشتن با نام غیر خدا» که از کارهای رایج در میان عرب جاهلی بود، بایسته بود شرح دهد تا اختلاف و مجادله از میان برخیزد.
از این روی همه را تک به تک بیان کرده و موضوع اخیر را چنین شرح فرموده است: «و ما ذبح علی النّصب»؛ آنچه در برابر بتها [و به قصد نزدیکی به آنها] کشته شوند، بر شما حرام است.
تأیید این تفسیر، روایت عبدالعظیم حسنی است از حضرت امام رضا (ع) که آن حضرت در پاسخ پرسش از تفسیر «ما اهلّ لغیر الله» فرمود: «... ما ذبح لصنم او وثن او شجر حرّم الله ذلک کما حرّم المیته و الدّم و لحم الخنزیر فمن اضطرّ غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه ان یأکل المیته.»؛ «آن چیزی که برای خدایان دروغین، بت و درخت سر بریده شود، خدا آن را حرام کرده، همان گونه که مردار، خون و گوشت خوک را حرام فرموده است، مگر اینکه بدون آهنگ ناسازگاری با حدود الهی از روی ناگزیر خورده باشد، گناهی بر آن نیست.»
۸. (یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ...)(مائده/۴)
«از تو میپرسند چه چیزها بر ایشان حلال است، بگو چیزهای پاکیزه [کشتههای چهارپایان] برای شما حلال است و آنچه جانورهای شکاری شکار کردهاند، از نوع پرندگان و درندگان، در حالی که آموزش یافته است. پس از آنچه آنها شکار کنند، بخورید و نام خدا را بر آن ببرید ... .»
نکتهها: در آیههای یاد شده، پیامها و نکتههای جالب توجهی است که اشاره به آنها خالی از فایده نخواهد بود:
الف) حکم ابتدایی قرآن بر پافشاری در ذکر نام خدا هنگام کشتار حیوانهای حلال گوشت و استفاده نکردن از غیر آن است (در حدود سال چهارم بعثت).
ب) این حکم از واپسین روزهای دوران حضور پیامبر در مکّه و از هنگام فرو فرستاده شدن سوره نحل و ترنّم زمزمه هجرت تا پایان دوران رسالت نبوی (ص) تنها بر محور یک موضوع میچرخد و آن اینکه: «گوشت حیوان حلال گوشتی که به نام بتها و یا برای بتها سر بریده میشود، حرام است.»
ج) شرط مسلمان بودن کشنده حیوانهای حلال گوشت در قرآن مطرح نیست.
د) بردن نام خدا به نیابت از کشنده حیوان، حتی خارج از کشتارگاه، رواست. (آنگونه که قرآن فرستادن سگ شکاری را برای شکار روا میداند).
هـ) قرآن برای زمینهسازی و پدیداری پذیرش ذهنی در مسئله مورد اختلاف، ابتدا زمینه را با کلمه فراگیر «طیبات» آماده کرده و آن گاه حلال بودن شکار سگ شکاری را مطرح و از کشتار اهل کتاب، سخن به میان میآورد. 18
پس با تفسیر نزولی در مییابیم که حکم قرآن در خصوص ذبایح اهل کتاب، هر چند با آیات مکی و ابتدایی قرآن در چگونگی کشتار حیوانات حلال گوشت مغایرت نشان میدهد، اما با سیر تحول فقهی قرآنی در تعارض نمیباشد؛ زیرا بدیهی است که هر چند اهل کتاب در هنگام سر بریدن حیوانات غالباً نام خدا را نمیبرند، ولی ـ به دلیل بتپرست نبودن ـ به نام بتها و در مقابل بتها هم آن را انجام نمیدهند. از این رو، دستور قرآنی در حلیّت ذبایح اهل کتاب با آیات اخیر در چگونگی ذبح، هیچگونه مغایرت و تعارضی را نشان نمیدهد تا ناگزیر از توجیهاتی شویم که با ظاهر آیات همخوانی نشان نمیدهند.
نتیجه:
برای کاوش در عمق کلام الهی و دریافت پیامهای نوین وحیانی، رویکردی جز اصلاح روشهای تحقیق در ساحت قرآن پیشبینی نشده است. خلاقیتها، نوآوریها، نوپردازیها و نوگوییها در تفسیر سنتی بسیار فروکش کرده و در تکرار و توجیه و بازی در الفاظ متوقف مانده است.
تفسیر موضوعی در سیاق تفسیر سنتی هر چند به دستهبندی آیات و نوآوری در روش تفسیری انجامید، ولی بروندادی جز بروندادهای تفسیر سنتی را نتوانست ارائه نماید.
از این رو، برخی از کارشناسان و پژوهشگران علوم قرآنی، اخیراً رویکرد جدیدی را به نام تفسیر نزولی قرآن مطرح کرده و کارهایی را بر آن اساس آغازیدهاند. اما کاری که از آنان دیده میشود، بیشباهت به همان ترتیب سنتی و شیوه گسسته نیست، تنها تفسیر سورهها از ترتیب قرآنهای موجود به ترتیب نزولیِ سورهها تغییر یافته است که چندان راهگشای اهداف مورد نظر نمیباشد.
امروزه برای شناسایی سورههای قرآنی بر اساس ترتیب نزول، تحقیقات علمی خوبی انجام گرفته و نتایج خوبی هم به دست آمده است که راهگشا میباشد، اما تفسیر بر اساس نزول را زمانی کارساز و تحولآفرین میداند که به روش تفسیر موضوعی نزولی سوق داده شود، و الاّ همان خواهد بود که بود!
تفسیر به روش موضوعی نزولی دارای مزایای بسیاری است که مواردی از آن عبارتاند از: نوگرایی در روشهای تفسیری، بازشناسی زبان قرآن، بازآموزی مهندسی فرهنگ قرآنی، بازخوانی روایات و اسباب نزولها در تطبیق با سیر تاریخی آیات، بازاندیشی در آیات ناسخ و منسوخ، آشنایی با شیوههای تربیتی ـ تدریجی قرآنی، آشنایی با سیر تشریع و تحول و تطور فقه القرآن، کشف رموزاتی از علوم قرآنی، آشنایی با تاریخمندی واژهها و آموزههای قرآنی، اخذ پیامهای نوین قرآنی، اصلاح ساختار فرهنگی جامعه ایمانی بر اساس یافتههای نوین قرآنی.
نویسنده: حسن رهبری
- 1. (رامیار، تاریخ قرآن/ ۳۶۶- ۳۶۷)
- 2. (همان، /۳۶۸)
- 3. (خویی، /۲۸۵)
- 4. (همان)
- 5. (رامیار، همان، /۳۸۰- ۳۷۳)
- 6. (رامیار، تاریخ قرآن، /۶۶۲)
- 7. (زنجانی،/ ۵۸)
- 8. (همان، /۷۴-۷۰)
- 9. (جمعی از نویسندگان، /۱۴۴)
- 10. (رامیار، قرآن کریم به همراه فهرست الفاظ و مطالب قرآن، /۴۳۰)
- 11. (شریعتی، /۱۶۳).
- 12. (معرفت، /۱۳۸)
- 13. (مکارم شیرازی، ۲۵/۳)
- 14. (طباطبایی،/۱۷۲-۱۷۵)
- 15. [نهج البلاغه، /۱۵۸]
- 16. (صدر، /۱۰-۱۲)
- 17. (نک: فصلنامه فقه، شماره۳۱-۳۲، ۱۳۸۱، ۵۹-۷۱)
- 18. (همان، /۷۶-۷۳)