تواتر قرائات سبع(قسمت دوم)

مخالفت بزرگان با قراء

استوارترين دليلي كه ما را بر عدم اعتراف ائمه پيشين به تواتر قرائت ها راهبري مي كند، مخالفت آنان با بسياري از قرا معروف و حتي قرا سبعه است چگونه يك مسلمان محافظه كار جرات مي كند قرائت متواتر از پيامبر(ص) را مورد انكار قراردهد؟

امام احمد بن حنبل با بسياري از قرائت هاي حمزه مخالفت مي نمود و از خواندن نماز با امام جماعتي كه حمد و سوره را به قرائت حمزه مي خواند پسند نداشت اگرقرائت حمزه كه يكي از قرا سبعه است متواتر از پيامبر(ص) باشد و پيامبر به همين نحو قرائت كرده و به تواتر قطعي به حمزه رسيده است، چه كسي مي تواند آن راناپسند بداند؟

ابوبكر بن عياش مي گفت: «از نظر ما قرائت حمزه، بدعت است» ابن دريد مي گويد: «من علاقه مند بودم كه قرائت حمزه را در كوفه ممنوع كنم» ابن المهدي گفته است: «اگر من قدرت داشتم بدن كساني را كه قرآن را بر وفق قرائت حمزه مي خوانند، داغ مي كردم» يزيد بن هارون نيز نسبت به قرائت حمزه كراهت شديدي داشت.1

دانشمندان نحو و ادب در مورد غلط بودن بسياري از قرائت هاي قرا بزرگ سخناني دارند مبرد با قرائت حمزه كه «الارحام» را مجرور و «مصرخي» را به كسريا خوانده مخالفت كرده است ابن عصفور، قرائت ابن عامر را كه آيه: «قتل اولادهم شركاؤهم» 2 را به رفع «قتل» و نصب «اولادهم» و جر «شركاؤهم» خوانده است، مخالف قواعد مي داند3 فارسي نيز قرائت ابن عامر را نسبت به «ارجئه» غلط تلقي كرده است4، كه در اين باره در جاي خود به تفصيل سخن گفته شد.5
آيا مسلماني جرات مي كند با قرائتي كه متواتر از پيامبر(ص) است مخالفت ورزد و يا نسبت غلط بدهد؟
هرگز چنين نيست اينان با قرائت متواتر از پيامبر مخالفت نكرده اند، بلكه با آن چه كه به خود قرا منسوب است مخالفت ورزيده اند اينان گاه علت مخالفت خود را بيان كرده اند و اين خود نشان مي دهد كه مخالفت آنان باخطاها و اشتباهات قاريان است ابوالعباس مبرد با قرائت اهل مدينه كه كلمه «اطهر» در آيه «هؤلا بناتي هن اطهر لكم» 6 را منصوب مي خوانده اند، مخالفت كرده ودر علت مخالفت خود مي گويد: «اين قرائت ابن مروان است كه در دانش و ادب عربي آگاهي نداشته است» 7 از اين قبيل نمونه ها بسيار است.
ابن قتيبه، در فصلي از كتاب خود، نمونه هايي از خطاها و غلط هاي قرا معروف را، از جمله حمزه و نافع كه از قرا سبعه هستند، جمع آوري كرده و مي گويد: «كمتركسي از اين طبقه است كه دچار غلط و اشتباه نشده باشد» 8 چنان كه محمد عضيمه بسياري از اشتباهات و خطاهاي نحويان را كه برخي از آنان نيز قاري بوده اند، در اين زمينه جمع آوري كرده و آنان را به ضعف درك و شناخت كم متهم كرده است از ابن جني نقل مي كند كه وي در كتاب خود به نام «الخصائص» به طوركلي، قرا را به ضعف درايت، و در كتاب ديگر خود به نام «المنصف» آنان را به داشتن اشتباهات و خطاها وصف مي كند، زيرا آنان مبنايي براي قياس ندارند. 9
در كتاب «المرشد الوجيز» بابي است پيرامون ايرادات ارباب لغت و ادب بربرخي از قرائت هاي قرا كه از جمله آن ها موارد زير است:
ايراد بر «البزي» كه در31 مورد از قرآن (تا) اول افعال مستقبل را در حال وصل مشدد خوانده است، مانند «ولا تيمموا الخبيث». 10
ايراد بر ابوعمرو در مورد ادغام، وي اگر دو حرف همانند را كه در دو كلمه مجاوريك ديگر قرار گيرند، اعم از آن كه ماقبل آن ساكن باشد و يا متحرك، ادغام مي كند، مانند: «شهر رمضان» 11 و «ذات الشوكة تكون».12
ايراد بر حمزه در مورد قرائت «فما استطاعوا» 13كه آن را به صورت «فمااسطاعوا» به تشديد «طا» خوانده است، يعني «تا» را در «طا» ادغام كرده است 14 در اين باب از اين قبيل خطاهاي قرا بسيار آورده شده و آنان را به توهم و ضعف درايت وصف كرده است.15
ايرادهاي عامه مردم بر بسياري از قرائت هاي هفت گانه نيز قابل ذكر است چه بسا اعتراضات عامه مردم، قرا را برآن مي داشت تا از قرائت مورد نظر خود عدول كرده و قرائت مورد قبول آنان را بپذيرند و اين خود دليل برآن است كه آنان قرائتي راكه پذيرفته بودند از روي اجتهاد خودشان بوده است!
از جمله اعتراض مردم بر كسائي است طبق نقل ابن اثير در «نهايه» ، سالي كه مهدي خليفه عباسي به حج رفت، در مدينه به كسائي گفت كه امامت جماعت رابه عهده گيرد او در نماز، «نبي» را با اشباع و توليد همزه قرائت كرد16مردم به اواعتراض كردند كه در مسجد پيامبر(ص) قرآن را اين چنين مي خواني، در حالي كه قريش اين قرائت را نپذيرفته است، چنان كه مردي پيامبر(ص) را به عنوان «يا نبي اللّه» خطاب كرد و پيامبر(ص) او را نهي كرد و گفت: «ما جماعت قريش، نبي رابا اشباع همزه نمي خوانيم» 17 و در روايت ديگر آمده كه پيامبر(ص) گفت: «نام مرا به اين گونه تلفظ نكنيد».18
ابن مجاهد گويد: «قنبل (يكي از راويان ابن كثير) براي من نقل كرد كه القواس درسال 237 به وي گفت: با البزي (يكي ديگر از راويان ابن كثير) ملاقات كن و به او بگوكه تو «و ما هو بميت» 19 را مخفف مي خواني، در حالي كه با قرائت ما منطبق نيست وي اين موضوع را با البزي در ميان مي گذارد و او نيز از اين قرائت بازمي گردد» 20 اگر بزي اين قرائت را به اجتهاد خود نپذيرفته بلكه متواترا از پيامبردريافت كرده بود، بازگشت وي از آن معقول نبود و نيز اعتراض بر او مورد نداشت.
هم او (ابن مجاهد) نقل مي كند كه محمد بن صالح مي گويد: «شنيدم مردي به ابوعمرو ابن العلا مي گفت: كلمه «لا يعذب» از آيه «فيومئذ لا يعذب عذابه احد و لا يوثق وثاقه احد» 21 را چگونه مي خواني ؟
وي گفت: آن را به كسر ذال مشدد قرائت مي كنم آن مرد گفت: چرا؟
در حالي كه از پيامبر(ص) نقل شده وي آن را به فتح ذال مي خوانده است ابوعمرو به او گفت: اگر كسي بگويد من از پيامبر قرائتي راشنيده ام، آن را نمي پذيرم، آيا مي داني چرا؟
زيرا گفته كسي را كه بر خلاف قرائت عامه مردم است، باور ندارم و گفته يك فرد، مورد شك و ترديد است».22
سخن ابوعمرو در اين جا قابل ملاحظه است تا چگونه برآن چه عامه مسلمانان پذيرفته اند، اعتماد مي كند23 و نقل واحد را رد مي كند و مورد توجه قرارنمي دهد در حالي كه كسائي از قرا سبعه و يعقوب از قرا عشره و حسن از قرااربعه، «لا يعذب» را به فتح ذال مشدد خوانده اند.24
آيا معقول است كه روايت متواتري وجود داشته باشد و در اختيار كسائي كه درآخر قرن دوم مي زيسته قرار گيرد و ابوعمرو كه در آغاز اين قرن زندگي مي كرده است از آن بي خبر باشد؟
ابن جزري معتقد است: «برخي از قرائت هايي را كه شخص مورد وثوقي نقل كرده است، اگر با توجه به قواعد عربي قابل توجيه نباشد، قابل قبول نيست گرچه با رسم الخط مصحف منطبق باشد چنين قرائتي قطعا ناشي ازاشتباه و فراموشي و عدم ضبط صحيح آن است اين بر اهل تحقيق و حافظان درست كار پوشيده نيست گرچه اندك است و شايد يافت نشود».
گويد: «برخي، روايت خارجه را از نافع در مورد «معائش» با همزه، از اين قبيل دانسته اند روايت ابن بكار از ايوب از يحيي و از ابن عامر درباره «ادري اقريب» 25 به فتح يا و اثبات همزه نيز از همين قبيل است و روايت ابوعلي عطار از عباس از ابوعمرو درباره «ساحران تظاهرا» 26 به تشديد ظا نيز اين چنين است و نيز آن چه را كه برخي از شارحان شاطبيه در باره وقف حمزه نقل كرده اند، درمورد «اسمايهم» و «اوليك» (با يا) و يا مانند «شركاوهم» و «احباوه» (با واو) و مثل «بداكم» و «اخاه» 27 (با الف) از همين مقوله است نيز قرائت «را» به جاي «راي» و «ترا» به جاي «تراي» و «اشمزت» به جاي «اشمازت» و «فادارتم» به جاي «فاداراتم» كه آن ها را «تخفيف رسمي» مي نامند، در زبان عرب وجهي ندارند» ابن جزري اضافه مي كند: «اين موارد ولو آن كه از شخص موثقي هم نقل شده باشد، قابل قبول نيست، زيرا وجهي براي صحت آن وجود ندارد».28
بنابراين بايد گفت: اين گفتار قوي ترين دليل برآن است كه قرائت هاي هفت گانه به تواتر از پيامبر(ص) نقل نشده است وگرنه رد آن هرگز جايز نبود و مي بايست بدون چون و چرا آن را پذيرفت.

  • 1. ابن حجر تهذيب التهذيب، ج3، ص 28 ـ 27.
  • 2. انعام6: 137.
  • 3. البرهان، ج1، ص 319.
  • 4. البحر المحيط، ج4، ص 360.
  • 5. ر ك: التمهيد ج2 ص 31.
  • 6. هود11: 78.
  • 7. المقتضب، ج4، ص 105.
  • 8. تاويل مشكل القرآن، ص 61.
  • 9. دراسات لاسلوب القرآن، ج1، ص 32 به بعد.
  • 10. بقره2: 267 ر ك: التيسير، ص 83.
  • 11. بقره2: 185.
  • 12. انفال8: 7 ر ك: التيسير، ص 20.
  • 13. كهف 18: 97.
  • 14. التيسير، ص 146.
  • 15. المرشد الوجيز، ص 174 به بعد.
  • 16. اصطلاحا به آن «نبر» مي گويند كه مورد نهي قرار گرفته است.
  • 17. «انا معاشر قريش لا ننبر».
  • 18. «لا تنبر باسمي» النهاية، ج5، ص 7.
  • 19. ابراهيم 14: 17.
  • 20. مناهل العرفان، ج1، ص 452 به نقل از منجد المقرئين از ابن الجزري.
  • 21. فجر89: 26 ـ 25.
  • 22. مناهل العرفان، ج1، ص 425 به نقل از منجد المقرئين از ابن الجزري.
  • 23. در آينده خواهيم گفت كه اين از عمده ترين ملاك هاي قبولي قرائت و صحت آن به شمار مي رود.
  • 24. اتحاف فضلا البشر، ص 439.
  • 25. انبيا21: 109 و جن72: 25.
  • 26. طه20: 63.
  • 27. اعراف 7: 111 و شعرا26: 36.
  • 28. النشر، ج1، ص 17 ـ 16.