اخلاق و رفتار سياسي پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)

چكيده

امروزه، ديپلماسي از مهم‌ترين راهكارهاي دولت‌ها براي رسيدن به اهداف و منافع ملي خود در خارج از مرزهايشان است، با توجّه به اين كه دين مبين اسلام جهانشمول فرض مي شود جاي اين تأمّل هست كه پيامبر اسلام چه روش‌هايي را در ديپلماسي خود به كارگرفته و اصولاً آيا از اين راهكار براي رسيدن به هدف اصلي بعثت، يعني اصل دعوت به توحيد و اسلام به عنوان دين خاتم، استفاده كرده‌اند يا خير؟

اين مختصر در صدد است كه بيان نمايد دين مبين اسلام و پيامبر اعظم، نه تنها به ديپلماسي براي رسيدن به اهداف خود معتقد بوده، بلكه مشوّق اصل مذاكره و رفع تخاصمات از راه برقراري جلسات گفتگو و استدلال بوده و براي ديپلماسي، اصول، مباني و ويژگي‌هاي خاص ارايه داده كه تا آن روزگار سابقه نداشته و الگوي آيندگان قرار گرفته است. ديگر اين كه، اسلام، هر چند به جهاد ارج والايي مي‌نهد، آن را آخرين راه حلّ ديپلماسي تلقّي مي‌كند و اسلام بيش از آن كه دين «زور برهنه» يعني شمشير باشد آن گونه كه معاندين و دشمنان اسلام گفته¬اند دين ديپلماسي است.
روش تحقيق مقاله،كتابخانه‌اي است و تجزيه و تحليل داده‌ها به صورت توصيفي‌- تحليلي با رويكردي تاريخي و با استناد به آيات و روايات اسلامي خواهد بود.

 

مقدّمه
هر چه رشد عقلي آدميان بيشتر مي‌شود، منطق گفتگو در ميان آنان بيش از پيش متداول مي¬گردد. هم چنين دولت‌ها نمايندگان ملّت‌هاي خود و درواقع تجلّي خواسته‌ها، ظرفيت‌ها، لياقت‌ها، و اراده‌ي ملّت خويش مي‌باشند. بنابراين، هر چه اين دولت‌ها عقلايي‌تر باشند، براي رسيدن به اهداف خود، از روش چانه‌زني سياسي،گفتگو و به عبارت ديگر ديپلماسي استفاده¬ي بيشتري مي‌نمايند.
دين مبين اسلام از همان آغاز بعثت پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)مبناي دستورات و قوانين و اساس دعوت به توحيد خود را بر پايه¬ي علم و عقل گذارد و از روش چانه‌زني، استدلال منطقي و عقلايي، و به زبان امروزي، «ديپلماسي» استفاده نمود. سيزده سال دعوت پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در مكّه‌ي معظّمه با آن سختي‌ها و مرارت‌هايي كه بر او و ياران با وفايش روا مي‌داشتند، هم حكايت از تولّد روش و اصول جديد ديپلماسي در جهان بعد از بعثت ايشان دارد. جالب است بدانيم دستور به جهاد و آيات مربوط به آن، چند سال بعد از هجرت پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)به مدينه منوّره صورت گرفت؛ بدين معنا كه آخرين راه ديپلماسي در اسلام جهاد است و نه اوّلين و سهل¬ترين راه.
اين مقاله بر آن است كه در چهار بخش، ابتدا كليّاتي درباره‌ي ديپلماسي و روابط ديپلماتيك، سپس ديپلماسي در اسلام، سوم ديپلماسي پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و در آخر، مكانيزم‌هاي اجرايي ديپلماسي پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)را تبيين نمايد.

 

ديپلماسي و رابطه‌ي ديپلماتيك

1- مفهوم ديپلماسي

واژه¬ي «ديپلماسي» از ريشه‌ي يوناني ديپلوما (Diploma) اخذ شده كه معناي لغوي آن صفحه يا برگ تا شده است، و در اصطلاح، «ديپلوما» به سندي گفته مي‌‌شود كه به موجب آن عنوان يا امتيازي به شخص مي‌دادند. از اين ريشه واژه‌ي"ديپلم" در فرانسه و صنعت "ديپلماتيك" و كلمات "ديپلماسي" و "ديپلمات" ساخته شده است.[1]
واژه‌ي ديپلماسي به گونه‌هاي مختلف تعريف شده است، مانند:
- اداره‌ي امور بين الملل به وسيله‌ي سفير و ديگر مأموران ديپلماتيك؛
- اداره‌ي امور بين دولت‌ها به وسايل مسالمت¬آميز؛
- هنر ديپلمات در اداره‌ي امور خارجي دولت به وسايل مسالمت‌آميز، خصوصاً با مذاكره و گفتگو.[2]
امّا در يك جمع بندي از همه¬ي تعاريف ارايه شده مي‌توان چنين بيان داشت كه:
«ديپلماسي روشي است براي حلّ و فصل مسايل مربوط به روابط خارجي دولت به وسيله‌ي گفتگو يا هر روش مسالمت آميز ديگر».

2- تاريخ روابط ديپلماتيك در اسلام

به طور قطع مي‌توان بيان داشت كه روابط ديپلماتيك در اسلام از ابتداي ظهور اسلام وجود داشته و پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)براي تبليغ رسالت خود در عربستان و ساير نقاط از آن استفاده كرده است. پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)اولّين كسي بود كه نخستين هيأت را به حبشه و اولّين سفير (دحبه‌بن خليفه الكلبي) را با مهر خود به دربار قيصر روم فرستاد. وقايع نگاران مسلمان شرح فرستادگان پيامبر اعظم به بيزانس، ايران، مصر و حبشه را ثبت كرده‌اند. اين فرستادگان حامل نامه‌اي رسمي بودند و دستور داشتند كه آنها را به سران دولت‌ها ابلاغ كنند.[3]

3- منابع حقوق ديپلماتيك

هر نظام حقوقي از مبنايي سرچشمه گرفته و با استناد به آن منابع ، قوانين حقوقي شكل مي¬گيرد.[4] با وجود گوناگوني نظريّات حقوقدانان مسلمان درباره‌ي منابع حقوق اسلام، مي‌توان در يك تقسيم بندي كلّي منابع حقوقي اسلام را به دو دسته‌ي اصلي و فرعي تقسيم نمود. منابع اصلي كه عبارت‌اند از: كتاب (قرآن كريم) سنّت، اجماع، و عقل (يا به نظر اهل سنّت قياس)،[5] و منابع فرعي كه عبارت‌اند از: عرف،  سيره‌ي عقلا، شهرت، معاهدات، قواعد حقوقي بين الملل و احكام حكومتي.
نيك مسلّم است كه فرق منابع اصلي و فرعي در اين است كه منابع فرعي مستقل نيستند.

4- شرايط برقراري روابط ديپلماتيك

در برقراري روابط ديپلماتيك مرسوم است كه طرفين بايد دولت باشند و دو دولت يكديگر را نيز به رسميّت شناخته و در برقراري روابط ديپلماتيك با يكديگرتوافق كرده باشند و يكي نزد ديگري مأمور اعزام نمايد.[6]
در واقع، شناسايي پس از موجوديّت دولت، شرط اساسي برقراري روابط ديپلماتيك است، كه به دو صورت شناسايي موقّت و غير كامل (دو فاكتور)،[7] و كامل و دايم، دو (ژوره)[8] مطرح مي‌گردد.
حقوق بين الملل اسلامي نيز عمل شناسايي را به عنوان يك واقعيت موجود پذيرفته است و شناسايي دولت يا كشورها ازديدگاه اسلام به سه صورت امكان پذير است:[9]
1. كشورهايي كه نظام سياسي آن مشروعيّت الهي داشته و نهادهاي اسلامي آن بر مبناي اجراي قوانين الهي تكوين يافته باشد.
2. كشوري كه نظام سياسي آن مشروعيّت مردمي داشته و دولت نماينده‌ي واقعي مردم باشد.
3- در موارد ضروري و براي حلّ بن‌بست¬ها، اسلام بر مبناي قاعده ي" الضرورات تبيح المحظورات" برخي از كشورهايي را كه داراي نظام كفر و متكّي به ظلم و تحميل‌اند براي رسيدن به توافق‌هاي نسبي به نفع اسلام به طور مقطعي به رسميّت مي‌شناسد.

 

ديپلماسي و رفتار سياسي در اسلام

1- اصول ديپلماسي در اسلام

منظور از ديپلماسي و رفتار سياسي در اسلام، فعّاليت‌هايي است كه پيامبر اعظم، يعني حضرت محمّد مصطفي(صلی الله علیه و آله و سلم)، به عنوان رييس حكومت و نيز نمايندگان و سفراي منتخب ايشان در راه نيل به مقاصد و اداي وظايف سياسي دولت اسلامي و تحقّق بخشيدن به خط مشي‌هاي كلّي اسلام در زمينه‌ي سياست خارجي و همچنين، پاسداري از حقوق و منافع دولت اسلامي در ميان قبايل وگروه¬هاي ديني و دولت‌هاي غير مسلمان در خارج از قلمرو حكومت اسلامي انجام داده‌اند.[10]
بر بنياد آيات قرآن كريم، خطوط كلّي ديپلماسي و رفتار سياسي اسلام كه پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، عنوان اسوه¬ي حسنه‌ي ديگر مسلمانان (بلكه جهانيان، اعم از مسلمان و غير مسلمان)، ملزم به رعايت آن هستند عبارتند از:
1- پايبندي به تعهّدات و پيمان‌ها. (انفال/42، توبه/ 7 نحل/91-92، اِسراء/34 )
2- التزام به عدالت و نظم عادلانه‌ي بين‌المللي. (مائده / 8)
3- احترام به حقوق بي‌طرفان در جنگ و مخاصمات بين‌المللي. (نساء/90)
4- صلح و دوستي و قبول پيمان‌هاي صلح جويانه. (انفال/61)
5- اجتناب از توسعه¬طلبي و تجاوز در جهان و مبارزه با عاملان استكبار و كمك به ملّت‌هايي كه براي رهايي خويش با استكبار مبارزه مي¬كنند. (قصص/83)
6- رفتار دوستانه و مسالمت‌آميز با ملّت‌هايي كه در انديشه‌ي دشمني نيستند. (ممتحنه/8)
7- رفتار متقابل و منصفانه با دولت‌هايي كه در روابط خود امانت و عدالت و انصاف را رعايت مي¬كنند. (رحمان/60)
8- مقابله و معامله به مثل با متجاوزان و تجاوز نكردن از حدّ معقول. (بقره/194، شوري/40-42)
در يك جمع‌بندي كلّي، مي¬توان چنين بيان كرد كه اصول و خطوط كلّي ديپلماسي و رفتار سياسي در اسلام و آنچه كه از فرامين الهي و آيات قرآن كريم استنباط مي‌شود. بدين قرارند:
1- اصل توحيد؛
2- اصل نفي سيبل و عزّت و سيادت اسلامي؛
3- بهره‌گيري از روش‌هاي مسالمت‌آميز در حل و فصل اختلافات؛
4- رعايت احترام متقابل و نزاكت بين‌المللي؛
5- اصل وفاي به عهد و احترام و قراردادها و پيمان‌ها؛
نظر به اهميّت اين اصول و براي فهم بيشتر رفتار سياسي پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)به طور مختصر و در خور مقاله هر يك از اين اصول را توضيح مي‌دهيم:
الف) اصل توحيد
توحيد از مهم‌ترين مباني سياست خارجي دولت اسلامي است. اين اصل، محور اصلي ديپلماسي در اسلام است. پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)نيز دعوت خويش را از توحيد شروع كرد و توحيد، هدف اصلي سياست خارجي آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم)بود. مباني اوّليه¬ي دعوت پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)نيز توحيد بود. دعوت اوّليه‌ي آن بزرگوار در دوران دعوت سرّي بر توحيد و يگانگي خداوند متعال استوار بود. همچنين در نامه‌هايي كه پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)به سران و پادشاهان آن روزگار نوشته‌اند، قبل از هر چيز، آنها را به توحيد دعوت كرده و در بيشتر نامه‌هاي خود به بزرگان و سران مسيحي به اين آيه‌ي شريفه اشاره مي‌فرمايند كه:
)قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِشَيْئًا(.[11]
ب) اصل نفي سبيل (عزّت و سيادت اسلامي)
قاعده ي نفي سبيل به لحاظ دليل و سند شرعي بسيار معتبر است و آيه¬ي  قرآني،حديث پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، اجماع فقهاي اسلام و دليل عقلي از مستندات آن است اين مستندات از اين قرارند:
- آيه‌ي قرآني: )وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا(.[12]
بر اساس آيه‌ي نفي سبيل، راه هر نوع نفوذ و سلطه‌ي كفّار بر جوامع اسلامي در حوزه‌هاي مختلف سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي بايد مسدود شود.
- حديث اعتلا: از پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)روايت شده كه فرموده: «الاسلام يعلو و لايعلي عليه والكفّار بمنزلة الموتي لايحجبون و لايورثون».[13]
- اجماع فقها: از ديگر دلايل و مستندات قاعده‌ي نفي سبيل، اجماع فقها و مسلمانان بر اين مطلب است كه در اسلام هيچ گونه قاعده‌اي مبني بر جايز بودن تسلّط كافران بر مسلمانان وجود ندارد.[14]
- دليل عقلي؛ مناسبت حكم با موضوع: منظور از اين مطلب، اين است كه شرافت و ماهيّت توحيدي دين اسلام مانع از آن است كه مسلمان براي غير خداوند تعبّد و تذلّل كند.
نتيجه اين كه مي‌توان اهّم عناوين مستنبط از اصل نفي سبيل در فقه را چنين برشمرد:
1- عدم جواز ولايت غير مسلمان بر مسلمان؛
2- عدم جواز مشورت از غير مسلمان در امور مسلمين؛
3 - سقوط حق قصاص غير مسُلِم؛
4- عدم جواز تزويج غير مسُلِم با مسُلِم؛
5- عدم ثبوت حقّ شُفعه براي غير مسُلِم.
ج- اصل همزيستي مسالمت آميز
- قرآن كريم: در نظر قرآن كريم، زندگي اجتماعي مشتمل بر جنگ و صلح است، امّا صلح و همزيستي مسالمت‌آميز، عنايت حركت اجتماع و هدفي است كه انبياي الهي براي استقرار آن آمده‌اند؛ زيرا مهم‌ترين هدف ارسال رُسل استقرار عدالت اجتماعي است و اين در معناي واقعي خود، صلح و امنيّت اجتماعي را به همراه خواهد داشت.[15]
قرآن كريم همواره مؤمنان را به ايجاد روابط مسالمت‌آميز با ديگران و ايجاد صلح همگاني و عمومي دستور داده است: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(.[16]
- رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم): علاوه بر آيات متعدّد قرآن كريم، عملكرد پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)نيز بر همزيستي مسالمت‌آميز تأكيد دارد؛ چنان كه آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم)براي ايجاد انگيزه در مخالفان براي توافق‌هاي اصولي و كشاندن آنان به مذاكرات صلح آميز، از توافق‌هاي جزيي در مورد قدر مشترك‌ها هرگز صرف نظر نمي‌كرد و با توافق و قرارداد و معاهده در زمينه¬ي مسايل فرعي، راه را براي رسيدن به توافق‌هاي اصولي‌تر و بيشتر هموار مي‌كرد.[17]
از نظر تاريخي، پس از هجرت پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به مدينه جنگ‌هايي رخ داد. پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)پس از اين جنگ‌ها كه حدود شش سال طول كشيد، استراتژي صلح را دنبال كرد كه بارزترين و ملموس-ترين نمود عيني آن صلح حديبيّه است. در روابط خارجي پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، اصل بر صلح است و جنگ حالت استثنايي دارد كه بنا به ضرورت چهره مي‌نمايد. در واقع رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در حوزه‌ي سياست خارجي و ديپلماسي، اصالتاً مبتني بر دعوت بود و اين نوع رفتار، در آغاز رسالت و پس از تشكيل حكومت اسلامي در مدينه و فتح مكه تا آخر عمر ايشان، ادامه داشت.[18]

- شيوه‌هاي سياسي حلّ اختلافات در ديپلماسي و رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم):
1- مذاكره: مستقيم‌ترين راه حلّ اختلافات، مذاكراتي است كه طرفين نزاع مي‌توانند براي روشن شدن وضع و اخذ تصميم نهايي با يكديگر داشته باشند. اين روش حلّ اختلاف از ديدگاه حقوق اسلام بلامانع بوده و عملاً نيز پيامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در ديپلماسي و رفتار سياسي خود در موارد متعدّدي اين شيوه را دنبال كرده است، از جمله:[19]
- مذاكره با نمايندگان قريش و ماجراي نمايندگي ابوطالب از طرف سران قريش؛
- مذاكره با نمايندگان مردم يثرب در عقبه‌ي اوّلي و عقبه‌ي ثاني؛
- مذاكره با هيأت نمايندگي قريش به سرپرستي به دليل خزاعي؛
- سفارت جليس بن‌علقمه، مرد سياسي‌- نظامي قريش؛
- مذاكرات پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)با سهيل بن عمرو،  فرستاده‌ي مخصوص قريش و انعقاد قرارداد تاريخي صلح حديبيّه؛
- مذاكره با نمايندگان ثقيف (طايف)؛
- مذاكره پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در جريان فتح مكّه؛
- مذاكره با سفراي ملوك حمير و مذاكره با هفتاد هيأت نمايندگي.[20]
2- حكميت و داوري: ديگر روش حل اختلاف، حكميّت و داوري است. در اين شيوه، هيأت مورد قبول طرفين، مأموريت حلّ اختلاف را پذيرفته و اختيار دارد تا راه و روش حلّ اختلاف را ارايه دهد. پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نيز حكميت و داوري را در رفتار سياسي خود براي حلّ اختلاف به عنوان يك قاعده‌ي حقوقي بين المللي به كار بردند؛ چنان كه اختلاف با يهود بني‌قريظه به شيوه¬ي حكميت حلّ و فصل گرديد.[21]
در اينجا لازم است كه به روش‌هاي ديگر حل اختلاف، همچون ميانجي‌گري، سازش و راه حقوق  نيزكه مورد تائيد حقوق بين الملل است اشاره شود. نيك مسلّم است كه اين روش‌ها در ديپلماسي و رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)سابقه نداشته‌اند، امّا با فهم صحيح دين اسلام مي‌توان به قطع بيان داشت كه اين روش‌ها نيز مورد تأييد و تأكيد اسلام است و از نظر حقوق اسلام، اِعمال اين روش¬ها منعي ندارد. و در ضمن، در روايات بسياري كه از امامان معصوم 7 به دست ما رسيده، آنان، مسلمانان را براي ثبوت صلح و رعايت حقوق اجتماعي همديگر بدين روش¬ها تشويق كرده‌اند.[22]

د- رعايت كمال احترام متقابل و نزاكت بين المللي

يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي ديپلماسي اسلام، اصل رعايت احترام و نزاكت در روابط بين الملل است.[23]
اسلام در برخورد با بيگانگان و پيروان اديان الهي، با مروّت برخورد كرده و اقليّت‌ها را داراي حقوق ويژه‌اي دانسته است. اسلام در مورد بيگانگان از سخت‌گيري پرهيز دارد و داراي تساهل ديني نسبت به رابطه با بيگانگان است و به حس سلوك و مهرورزي دستور مي‌دهد.[24]سيره‌ي پيامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در برخورد با سفرا و نمايندگان همه‌ي ملل، محبّت آميز و به دور از هر نوع خشونت بود وكمترين مزاحمتي براي آنان ايجاد نمي‌‌كرد.[25]
در كتب تاريخي در خصوص رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)روايت شده است كه ايشان هميشه با فرستادگان ملل خارجي با احترام و مهرباني هر چه تمام‌تر رفتار مي‌كرد و بنابرعادت و خوي متعالي خود به آنها تحف و هداياي فراواني ارزاني مي‌داشت و در مقام توصيه به اصحاب خود در اين مهم مي‌فرمود: «پس از من نيز بدين گونه عمل كنيد».[26]
ه - اصل وفاي به عهد و احترام به قراردادها و پيمان‌ها
يكي از مهم‌ترين اصول در روابط بين الملل، اصل احترام به تعهّدات است. از نظر اسلام، التزام به پيمان و وفاي به عهد، يك سياست راهبردي و بلندمدّت است و تحت هيچ شرايطي قابل نقض نيست. فلسفه‌ي تأكيد دين اسلام بر لزوم وفا به عهد و پيمان، ايجاد زمينه‌ي توافق بر  همزيستي و زندگي مسالمت‌آميز است.
مستندات اصل وفاي به عهد و احترام به قراردادها و پيمان‌ها عبارتند از:
آيات قرآن كريم: در آيات قرآن كريم، به وفاي به عهد و قراردادها بسيار تأكيد شده است:
-)وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ(؛[27]
-)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ(؛[28]
-)الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَلاَ يِنقُضُونَ الْمِيثَاقَ(؛[29]
-)وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولًا(؛[30]
-)وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ(.[31]
- سنّت و رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم): انس بن مالك از پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)روايت مي‌كند كه حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:  «لادين لمن لا عهدله».
همچنين رسول اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: «المؤمنون عند شروطهم».[32]
تاريخ اسلام: در تاريخ اسلام، نمونه‌هايي بسيار از رعايت اصل وفاي به عهد است چنانكه در قضيه ابوجندل بعد از صلح حديبيّه و فرار وي از مكّه به مدينه و استرداد آن از طرف پيامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)به مشركين مكّه نوعي واضح از رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)مشاهده مي‌شود.[33]

 

ديپلماسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)

1- سيره‌ي حكومتي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)

مورّخان اسلامي درباره¬ي تاريخ تولّد پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) اتّفاق نظر ندارند، امّا آنچه مسلّم است اين است كه ايشان در چهل سالگي به پيامبري مبعوث شدند. حضرت محمّد مصطفي (صلی الله علیه و آله و سلم)پس از بعثت، از قلم و آگاهي، از هدفمندي حيات، از برابري انسان‌ها در خلقت و در پيشگاه الهي و يكساني آنان در پيشگاه حكومت، بطلان و نفي امتيازها و تفاخرات قومي- نژادي، برابري سياه پوست و سفيد پوست، ارزش والاي زنان و حقوق قطعي ايشان بر ذمّه‌ي مردان، قسط و عدل، آزادگي و كرامت تهي دستان، برابري انسان‌هاي محروم با اشراف و ملاك و معيار بودن تقوا در فضيلت انسان‌ها وتقرّب انسان‌ها به خداوند در صورت رعايت حدود الهي، سخن مي‌گفت.
دوره‌ي بيست وسه ساله‌ي رسالت پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) را مي‌توان به دو دوره تقسيم كرد: دوره‌ي ملّت‌سازي، كه در آن به دعوت سرّي خويشاوندان و سپس دعوت عمومي و همگاني پرداخت و مصايب فراواني ديد؛ و دوره‌ي دولت‌سازي، كه در آن، مسجد را به عنوان مركز سياسي، عبادي، اجتماعي و حكومتي در مدينه تأسيس كرد و سپس به انعقاد پيمان برادري بين هر گروه انصار (قبيله‌ي اوس و خزرج) و تدوين قانون اساسي (منشور مدينه) همّت گماشت.

 

2- استراتژي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در روابط ديپلماتيك

الف) استراتژي دعوت

در روابط خارجي اسلام، اصل دعوت به عنوان يكي از اصول اساسي مورد توجّه و تأكيد است و خداوند متعال در يكي از آيات قرآن كريم به پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)اين اصل را چنين معرفي مي‌نمايد:
)قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا(.[34]
دعوت، از احكام منصوصه‌ي اسلام و جزء ضروريات دين است و ريشه در چشمه‌ي زلال وحي دارد و از مهم ترين و اساسي‌ترين اهداف رسالت انبياي الهي، به ويژه پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، محسوب مي‌شود. خداوند متعال در قرآن كريم به پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)امر مي‌نمايد:
)ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.([35]
)فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ(.[36]
ديگر اين كه دعوت را مي‌توان استراتژي اوّل پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)در رفتار سياسي ايشان دانست كه متناسب با شرايط زماني و مكاني، شكل‌هاي گوناگوني به خود مي‌گرفت.آن حضرت به مدت سه سال دعوت پنهاني داشت و پس از آن، خويشاوندانش را به اسلام دعوت فرمود، و با گذشت سه سال از آغاز بعثت، اقدام به دعوت عمومي و همگاني كرد.
شيوه‌ي پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)در استراتژي و رفتار سياسي دعوت شامل موارد زير بود:
تقدّم دعوت بر جنگ: در ديپلماسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) اولويت اوّل و اصلي، دعوت به اسلام بوده است. اصولاً رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در حوزه¬ي سياست خارجي مبتني بر دعوت بوده و اين شيوه‌ي رفتار در آغاز رسالت وپس از مهاجرت به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي نيز ادامه داشته است.[37]
انعطاف: يك از شيوه‌‌هاي رايج در ديپلماسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، به ويژه در استراتژي آن حضرت، دعوت توأم با انعطاف و ملايمت بود و حتّي يكي از علل گسترش اسلام ونفوذ عميق و وسيع پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در دل ديگران، رفتار سياسي منصفانه‌ي آن بزرگوار بود.[38]
استفاده از نقاط مشترك: استفاده از قدر مشترك در ديپلماسي و رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) نمود چشمگيري داشت. اين امر از نامه‌ها و پيام‌هاي آن حضرت به سران دولت‌هاي ديگر جهت ايجاد انگيزه در مخالفان براي مذاكره، توافق‌هاي اصولي با آنان و كشاندن آنان به پاي ميز مذاكراه‌ي صلح¬آميز به خوبي مشهود است. براي مثال مي‌توان از نامه‌ي آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به اسقف روم در قسطنطنيه و نامه‌ي ايشان به نجاشي پادشاه حبشه كه در آنها بر مشتركات دين اسلام و مسيحيت اشاره شده است يادكرد.[39]

ب- استراتژي صلح

در اسلام، روابط خارجي بر صلح استوار است و جنگ حالت استثنايي دارد و بنا به ضرورت تجويز مي‌شود. پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)همواره صلح‌خواهي را به عنوان يك استراتژي مهم در رفتار سياسي خود در روابط خارجي اعلام كرده‌اند؛ به ويژه از سال ششم هجرت استراتژي صلح را به طور دقيق جايگزين استراتژي جنگ (جهاد) كردند، كه بارزترين و ملموس‌ترين نمود عيني آن صلح حديبيّه بود. البتّه پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از اين صلح اقدامات صلح طلبانه‌اي ديگر هم داشته‌اند، از آن جمله:[40]
- صلح با بني‌ضمر و بني‌مدلج: سال دوم هجري؛
- صلح با يهوديان يثرب؛
- پيشنهاد صلح در غزوه‌ي خندق: سال پنجم هجري، اين پيشنهاد به قبيله‌ي غطفان بود؛
- صلح در غزوه‌ي خيبر.
و همين طور بعد از صلح حديبيه اين اقدامات صلح طلبانه را دنبال كردند:
- صلح در غزوه‌ي خيبر: فتح خيبر در دو مرحله‌ي غلبه و صلح محقّق شد؛
- صلح با يهود فدك؛
- معاهده با يهوديان وادي القري؛
- صلح بر اساس جزيه: اين نوع مصالحه از سال نهم هجري آغاز شد[41] و از آن تاريخ به بعد، پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر اساس جزيه اقدام كردند: غزوه‌ي تبوك، صلح با مسيحيان نجران، صلح با زرتشتيان بحرين و هجر و عمان از آن جمله است.
در اينجا سزاوار است كه به استراتژي جهاد در رفتار سياسي و ديپلماسي پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نيز اشاره شود.
در آيات قرآن كريم به واژه‌هايي چون «حرب»، «جهاد»، «قتال» اشاره شده كه تمامي آنها به معني «جنگ» است.
قرآن كريم تنها "جهاد سبيل الله" را جنگ مشروع مي‌داند. فلسفه‌ي جهاد در اسلام، حاكميّت اصول ارزشمند الهي و انساني و رفع ستم از مظلومان و مستضعفان است.[42]
شريعت مقدّس اسلام، جنگ و جهاد را به عنوان يك ضرورت و آخرين راه چاره پذيرفته و در اسلام دعوت مقدّم بر جهاد است وجهاد بي دعوت مجاز نيست.[43] قتال در راه خداوند، چه دفاعي و چه ابتدايي، دفاعي از حقّ انسانيّت است و آن حقّ، همان حيات است؛ زيرا شركت به خداي سبحان، هلاك انسانيّت و مرگ فطرت و خاموشي چراغ در درون دل‌هاست.[44]
يكي از ساز و كارهاي اعمال ديپلماسي فعّال پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، بهره‌گيري لازم از استراتژي جهاد بود. پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)به جهاد به مثابه‌ي يك راه حلّ اضطراري مي‌نگريست و زماني به آن متوسّل مي‌شد كه ضرورت مي يافت. جهاد از ديدگاه پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در شرايطي مجاز شمرده مي‌شد كه همه‌ي راه‌هاي صلح شرافتمندانه و مسالمت‌آميز عاقلانه بسته شده باشد. اين شيوه در ديپلماسي، منطبق با قاعده عقلاني «دفع افسد به فاسد» است.
مكانيزم‌‌هاي اجرايي ديپلماسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
ديپلماسي وسيله‌اي براي اجراي سياست است سياست خارجي هر دولتي اهداف خاصّي دارد. هدف عمده‌ي سياست خارجي دولت اسلامي مدينه رسيدن به امّت واحد و به وجود آمدن كشور واحد جهاني تحت حاكميّت قانون واحد الهي بود. پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)با توجّه به دو ويژگي مهمّ رسالت خويش (جهاني بودن و جاويدان ماندن) براي عملي شدن هدف اساسي اسلام از شيوه‌هاي متعدّدي بهره گرفت. برخي از مكانيزم‌هاي اجرايي آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم)در ديپلماسي‌اش چنين است:
1- مذاكره با سفرا و نمايندگان
مذاكره، در روابط خارجي دولت اسلامي از اهميّت قابل توجّهي برخوردار است. اين نكته در دعوت‌هاي پيامبر اعظم‌(صلی الله علیه و آله و سلم)و ارسال نامه به سران ممالك غير اسلامي مشاهده مي‌شود.
پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت و مذاكره را براي تمام سفيران خود يك تكليف ديني مي‌دانست و آنان را موظّف مي‌كرد تا ديپلماسي را مقدّم بر شيوه‌هاي خشونت آميز بدارند.[45]
به دنبال فتح مكّه و فراغت پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)از كار قريش، وي فرصت يافت تا مذاكره با سفراي قبايل و دولت‌ها و ملوك را فعّال تركند. از سال ششم هجري مدينه شاهد ورود هيأت‌هاي نمايندگي دولت‌ها و گروه هاي مذهبي بود. پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)با احترام كامل از هيأت‌هاي نمايندگي استقبال و با صداقت و قاطعيت با آنان مذاكره مي‌كرد.[46]
با فرارسيدن سال نهم، آثار فتح مكه با سرازير شدن اعراب به مدينه آشكار شد. سيره نويسان، سال نهم هجري را به دليل كثرت حضور اعراب "عام الوفود" ناميده‌اند. صاحب طبقات الكبري از هفتاد و سه هيأت نمايندگي در اين سال نام برده است.[47]
2. اعزام مبلّغان و ارسال پيام به سران دولت‌ها و قبايل
يكي از شيوه‌هاي معمول در ديپلماسي و رفتار سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، اعزام مبلغان و دعوت كنندگان و ارسال پيام به رؤساي قبايل و دولت‌ها بود. اين دعوت شكل‌هاي گوناگوني داشت:
-تماس مستقيم پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)با افراد و سران و هيأت‌هايي كه به مناسبت حج به مكّه آمدند؛
- هجرت مسلمانان به امر پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در دو نوبت به حبشه، با انگيزه و ماهيّت تبليغي؛
- اعزام شخصيت‌هاي برجسته‌ي مسلمان، مانند: معاذبن جبل به يمن، علي 7 به يمن و مالك بن مراره، عبدالله مهاجربن ابي اميه، اقرع بن عبداله حمير؛
- اعزام هيأت‌هاي تبليغي مانند هيأت‌هايي كه به يمن و نجد و رجيع فرستاد.[48]
آن حضرت، در كنار اعزام مبلّغان، به ارسال پيام‌ها به سران قبايل و دولت‌هاي ديگر مي‌پرداخت. از سال ششم هجري، با انعقاد قرار داد صلح حديبيّه و فراغت از كار قريش، مانع اصلي پيشرفت اسلام بر طرف شد و فصل جديدي در ديپلماسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)آغاز و روابط   بين‌المللي در شكل گسترده‌اي وارد مرحله‌ي جديد شد.[49]
پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) نامه و پيام‌هاي متعدّدي به سران قبايل و رؤساي مذاهب و دولت‌ها فرستاده كه از آن جمله‌اند:
- پيام به شاه ايران (كسري)؛
- پيام به امپراتور روم (قيصر)؛
- پيام به پادشاه مصر (مقوقس)؛
- پيام به سلطان حبشه (نجاشي)؛
- پيام به فرمانرواي بحرين (منذر)؛
- پيام به زمامدار يمامه؛
- پيام به زمامدار عمان؛
- پيام به ملك سماده؛
- پيام به ملوك غسان؛
- پيام به امير بصره؛
- پيام به ملك هند (سربانك)؛
- پيام به ملوك يمن.[50]
برخي از محقّقان تعداد اين نامه‌ها را متجاوز از سيصدمورد ذكر كرده‌اند. كتاب مكاتيب الرسول مشخصات چهل و چهار نامه‌ي سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) را ذكر مي‌كند كه متن كامل آنها به دست ما نرسيده است، امّا همين كتاب، متن دقيق يكصد و نود نامه‌ي مهمّ ديگر را همراه با ذكر مأخذ و تفسير و تحليل ذكر مي‌كند كه پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) همه‌ي آنها را از مدينه براي سران كشورها، قبايل، اسقف‌ها و رجال ذي نفوذ در حدود امكانات پيكي و مخابراتي آن ايّام ارسال كرده بود.[51]
3- انعقاد پيمان‌ها و قراردادهاي سياسي
الف- منشور مدينه يا نخستين قرارداد بين المللي در اسلام
يكي از مهم‌ترين و جامع‌ترين پيمان‌هايي كه از سوي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)با جوامع ديگر، اهل كتاب و مشركين برقرار شد، پيماني است كه در آغاز ورود پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)به مدينه، براي حفظ و امنيّت داخلي و خارجي تدوين شد (منشور مدينه) و مفاد آن بدين قرار است:
- هيچ مؤمني، مؤمن ديگر را به جاي كافري نكشد و كافري را بر ضد مؤمني ياري نكند؛
- عهد و پيمان خداوند يكي است و كوچكترين فرد مسلمان اگر كسي را در پناه خود آورد، همه آن را مي‌پذيرند؛
- از يهوديان، هر كس هم پيمان ما باشد از ياوري و برابري برخوردار مي‌شود و كسي به او ستم نمي‌كند و كسي بر ضد او يار نمي‌شود؛
- انتقام خود (قصاص) ممنوع نيست. هر كس ديگري را به قتل برساند قاتل و خانواده‌ي او ضامن مي‌‌‌باشند.
- نفقه‌ي يهوديان بر يهوديان و نفقه‌ي مسلمانان بر مسلمانان است؛
- براي امضاكنندگان اين منشور، شهر يثرب حرم شمرده مي‌‌‌شود؛
- اين پيمان از ستمكار و گناهكار پشتيباني نمي‌‌‌‌كند.[52]
ب) صلح حديبيّه
پيمان صلح حديبيّه كه در سال ششم هجري برقرار شد، نقطه‌ي عطفي در زندگي سياسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)بود. برخي از مفاد پيمان صلح حديبيّه بدين قرارند:
1. قريش و مسلمانان متعهّد شدند كه تا ده سال با هم جنگ نكنند؛
2. اگر فردي بدون اجازه به مدينه فراركند، پيامبر در صورت تقاضاي قريش او را به مكّه بازگرداند، ولي اگر مسلماني به قريش پناهنده شود او را تحويل نخواهند داد؛
3. مسلمانان و قريش مي‌توانند با هر قبيله‌اي كه خواستند پيمان ببندند؛
4. طرفين متعهّدند كه اموال يكديگر را محترم بشمارند.[53]
از آثار و پيامدهاي صلح حدبييّه اين موارد را مي‌توان ذكركرد:
- شناسايي دولت اسلامي مدينه؛
- گشوده شدن راه جهت دعوت بيشتر مردم به اسلام؛
- وقوف مكّيان بر سياست صلح طلبانه، پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)؛
- فتح مكّه و آمد و شد نمايندگان سياسي قبايل با پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)بعد از آن.
ج- پيمان صلح دايمي با مسيحيان نجران
يكي ديگر از معاهدات بين المللي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)پيماني است كه آن حضرت با نصاراي نجران بست. پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)طي نامه‌اي به ابوحارثه، اسقف نجران، ساكنان آن ديار را به پذيرش اسلام دعوت كرد و گروهي به عنوان هيأت نمايندگي نجران به منظور مذاكره با پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)و بررسي دلايل او به مدينه آمدند. بعد از طرح مباهله وسرباز زدن مسيحيان از اين‌كار پيمان صلحي ميان آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسيحيان به امضا رسيد و مسيحيان متعهّد به پرداخت مبلغي به صورت ساليانه به دولت اسلامي شدند و در برابر، پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)نيز مسؤوليّت دفاع و جلوگيري از هر گونه ظلمي از طرف مسلمانان به مسيحيان نجران و آزادي آنان در مراسم مذهبي را به عهده گرفتند.[54]

4- حكميّت
يكي از شيوه‌هاي حلّ اختلاف دولت‌ها، بهره‌گيري از «حكميّت» است. اين قاعده از نخستين روزهاي زندگي اجتماعي بشر به صورت يك قاعده‌ي عرفي در ايران، يونان و روم باستان و در دوره‌ي جاهليّت عرب قبل از اسلام وجود داشته است.
در فقه اسلامي نيز «حكميّت» به عنوان يك عمل قضايي شناخته شده است.
موارد كاربرد حكميّت در تاريخ اسلام بدين قرارند:
- پس از شكست قبيله‌ي پيمان شكن يهود بني‌قريظه و پيشنهاد به پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)در خصوص حكميّت سعدبن معاذ و قبول ايشان و حكم صادره از سوي او؛[55]
- حكميّت در جنگ صفّين در سال 37 هجري؛
5- تأليف قلوب (ابزار اقتصادي)
يكي ديگر از مكانيزم‌هاي اجراي ديپلماسي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)تأليف قلوب بود كه تاريخ اسلام شواهد متعددي از اين اقدام آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم)را ثبت كره است. تأليف قلوب در اصطلاح فقه سياسي عبارت است از حمايت مالي و اقتصادي امام مسلمين به منظور جذب مردم به اسلام.
پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان رهبر نخستين دولت اسلامي در موارد عديده‌اي از اين ابزار اقتصادي براي گسترش اسلام بهره گرفت و علي رغم مخالفت ديگران در اين جهت سرمايه گذاري مي‌كرد.[56]

نتيجه گيري
شناخت ابعاد مديريّتي و رفتار سياسي پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و راز و رمز موفقيّت آن بزرگوار در روابط خارجي، امري لازم و ضروري است. به ويژه از اين نظر كه علي رغم ساختار پيچيده‌ي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اعتقادي جزيرة العرب و مشكلات فراوان و فشارهاي طاقت فرسا، آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم)توانستند اسلام را به فراسوي مرزهاي عربستان گسترش دهند و با به كارگيري شيوه‌هاي مناسب ديپلماسي، توفيق يافتند تا در مدّتي كوتاه، علاوه بر توسعه‌ي اسلام، بر بدنه‌ي تمدّن‌هاي بزرگ آن زمان لرزه بيفكنند.
دين مبين اسلام از همان آغاز بعثت پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) مبناي دستورات و قوانين و اساس دعوت به توحيد خود را بر پايه‌ي علم و عقل گذارد و از روش چانه‌زني، استدلال منطقي و  عقلايي ديپلماسي استفاده نمود، و نه تنها بر برخي از قوانين ديپلماسي و رفتار سياسي رايج و متداول آن روزگار صحّه‌گذارد، بلكه اصولي متقن و الهي جهت اعتلاي انسان و فهم دستورات قرآن كريم بر آن‌ها افزود كه بسياري از آن‌ها معيار منشور حقوق بشر در جهان است.

 

نویسنده: بهرام منتظری

پی نوشت

1- صدر، جواد، حقوق ديپلماتيك و كنسولي، ص 14؛ همچنين رك: عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي: حقوق تعهدات بين المللي و ديپلماسي در اسلام، ص 265.
2- دفترهمكاري حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بين الملل عمومي، ج1. ص 210.
1- خدوري، مجيد و هربرت ج ليبني، حقوق در اسلام، ترجمه: زين العابدين رهنما، ص 397.
2- ميري­زاده، حسين، حقوق بين الملل در اسلام، ص 14.
1- مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، ص 14.
2- ر.ك: قوام، عبدالعلي، اصول سياست خارجي بين الملل، محمّدرضا ضيايي بيگدلي، حقوق بين‌الملل عمومي.
De-facto. _3
.De-Jure -4
5- زنجاني، عميد، همان، ص 269.
1- زنجاني، عميد، همان، ص 272 .
1- آل عمران/ 64. ترجمه: «بگو اي اهل كتاب! بياييد از آن كلمه­ي حق كه بيان ما و شما يكسان است پيروي كنيد كه به جز خداي يكتا هيچ كس را نپرستيم و چيزي را با او شريك قرار ندهيم».
2- نساء/ 141. ترجمه: «خداوند سبيل و طريقي براي كافران بر مؤمنان قرار نداده است».
1- شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، باب ميراث اهل الملل، ص 19، ترجمه: اسلام هميشه بر ساير مكاتب و ملل علّو و برتري نسبت دارد و هيچ چيزي بر آن برتري ندارد وكافران به منزله‌ي مرده‌ها هستند كه نه مانع ارث مي‌شوند و نه ارث مي‌برند.
2- شكوري، ابوالفضل، فقه سياسي، قم، ص330.
1- سوره نسا/ 114. (اصلاح بين الناس) و 128 (الصلح خير).
2- سوره بقره/ 208. ترجمه: «اي كساني كه به ايمان گرويده‌ايد، همگي به صلح و همزيستي درآييد و پا بر جاي پاي شيطان منهيد كه او براي شما دشمن آشكار است».
3- ر.ك: عميد زنجاني، عباسعلي، همان، ص 274.
1- علي شيرخاني، «دعوت و جنگ و صلح در قرآن»، فصلنامه علوم سياسي، سال 4، شماره 15، ص 191.
2- الظالمي، محمّد صالح، من الفقه السياسي في الاسلام، ص 139.
1- زرگري­نژاد، غلامحسين، تاريخ تحليلي اسلام، ص 23.
2- ابن هشام، سيرة النبي، ترجمه: رسولي محلّاتي، سيّد هاشم، ص 267.
3- دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بين الملل عمومي، ج 2، صص 39-41.
4- خليليان، سيّد خليل، حقوق بين الملل اسلامي، ص 253.
1- بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمه: مؤيدي، محسن، ص63.
2- ماجراي فرستادگان مسيلمه‌ي كذّاب و تعرّض آنان به پيامبر اسلام يكي از اين نمونه­هاست. براي آگاهي بيشتر ر.ك: دفتر همكاري حوزه دانشگاه، اسلام و حقوق بين المللي عمومي، ج 2، ص 217.
3- رشيد، احمد، اسلام و حقوق بين‌الملل عمومي، ترجمه: سيّدي، ص 84-85.
1- بقره/ 177. ترجمه: «مومنان كساني‌اندكه چون پيمان بندند به پيمانشان وفا كنند».
2- مائده/ 1. ترجمه: «اي اهل ايمان، به عهد و پيمان خود وفا كنيد».
3- رعد/20. ترجمه: «كساني كه به عهد خداوند وفا مي­كنند و پيمان حق را نمي‌شكنند».
4- اسراء/ 34. ترجمه: «به عهد وفا كنيد بي‌گمان از عهد پرسيده مي‌شود».
5- مومنون/ 8. ترجمه: «و كساني كه امانت‌ها و پيمان‌هاي خويش را همي پايند».
6- انصاري، مرتضي، المكاسب، ص 215.
7- ابن الاثير، الكامل في التاريخ، ترجمه عباس خليلي، ص 235.
1- آل عمران/ 64.
2- نحل/ 125. ترجمه: «با حكمت و اندرز نيكو به سوي، پروردگارت دعوت نما و با آنها به طريقي كه نيكوتر است استدلال كن و مناظره بنما. به راستي كه خداوند نسبت به آنان كه گمراه شدند داناتر و او به حال هدايت يافتگان نيز داناتر است».
3- شوري/ 15. ترجمه: «بنابراين، به دعوت بپرداز و همان گونه كه مأموري، استقامت كن و از هوس‌هاي آنان پيروي نكن».
1- ابن هشام، سيرة النبي، جلد 3، ص 216.
2- آل عمران/ 259.
3- احمدي ميانجي، مكاتيب الرسول، ص 169.
1- منتظري مقدّم، حامد، صحنه‌هاي صلح و آشتي، درخشش در كارنامه‌ي رسول خدا، ويژه نامه‌ي تاريخ اسلام، قم، ص130.
2- ابن هاشم، سيرة النبي، جلد 2، ص 548.
1- به اين آيات مراجعه شود: بقره/ 155 و246، نساء/ 75.
2- شلتوت، شيخ محمود، جنگ و صلح در اسلام، ترجمه شريف رحماني، ص 52.
3- طباطبايي، محمّد حسين، تفسير الميزان، جلد 2، ص 66.
1- سجادي، عبدالقيّوم، سياست خارجي از ديدگاه، امام علي 7، فصلنامه‌ي علوم سياسي، ش11، ص99.
2- عميد زنجاني، فقه سياسي، صص 321 و 332.
1- حسني، علي اكبر، تاريخ اسلام، ص 193. به نقل از: طبقات الكبري، جلد 1، ص 250.
2- عميد رنجاني، فقه سياسي، ص 296.
3- همان، ص340.
1- احمدي ميانجي، مكاتيك الرسول، ص 169.
2- خليليان، سيّد جليل، اسلام و حقوق بين الملل، ص 115.
1- رهنما، زين العابدين، پيامبر، صص 546- 549 .
1- ابن هشام، سيرة النبي، ص 333.
1- خدوري، جنگ و صلح در اسلام، ص 348.
2- ضيايي بيگدلي، محمّدرضا، اسلام و حقوق بين الملل، جلد 3، صص110- 109.
1- ابن هشام، سيرة النبي، جلد 2، ص 314.

منابع: 

فصلنامه اخلاق شماره 15