اخلاق سیاسی در نگاه ثقلین؛ نقش نخبگان دینی و سیاسی در ایجاد بصیرت دینی

چکیده

از ابتدایی‌ترین ویژگی‌های نخبگان سیاسی و دینی در جامعه‌ی اسلامی متخلّق شدن به صفت بصیرت دینی و سپس تلاش و کوشش در راستای ایجاد بصیرت دینی در عموم مردم است. بصیرت دینی توسط مسؤولان و نخبگان سیاسی و دینی در دو مقوله‌ی بصیرت رفتاری و بصیرت گفتاری نمایان می‌گردد و هر دوی آن‌ها برای ایجاد چنین بصیرتی لازم ‌است.

 نگارنده در این نوشتار بر آن است تا پاره‌ای از عوامل رفتاری و گفتاری را که در ایجاد بصیرت دینی از دیدگاه ثقلین مؤثّر است بیان نماید. این عوامل عبارتند از: دعوت به قرآن، اطاعت از ولیّ امر، امر به معروف و نهی از منکر، پرهیز از کتمان حقیقت، مبارزه با حرکت نفاق، حق‌مداری و عدالت‌پیشگی، دین‌مداری، آشتی دادن نخبگان سیاسی، صبر، جلوگیری از سوء‌استفاده‌ی فرصت‌طلبان، مبارزه با دنیاطلبی.

واژه‌های کلیدی

بصیرت دینی، نخبگان دینی و سیاسی، عوامل گفتاری و رفتاری، ایجاد بصیرت در جامعه‌ی اسلامی.

 

طرح مسأله

در هر جامعه‌ای، چه كوچک و چه بزرگ، روی سعادت و نیک‌بختی را آنان می‌بینند كه کردارشان بر بصیرت و آگاهی دینی استوار باشد. رشد و سعادت جامعه، با پرورش و رشد بصیرت و آگاهی دینی در جامعه ارتباط مستقیم، تنگاتنگ و تعاملی دارد. در حرکت رو به رشد و ترقّی جامعه، نخبگان و اهل علم نقش اساسی دارند. این نقش در ایجاد این حرکت و تداوم آن و سپس رسیدن به اوج ترقّی در تمامی ابعاد رخ می نمایاند. در جامعه‌ای که براساس موازین و معیارهای دینی بنیان نهاده شده، علاوه بر نخبگان سیاسی، نخبگان دینی هم نقش مهمّی در ایجاد بصیرت و بینش دینی دارند. لازمه‌ی این کار آن است که ابتدا خود ایشان از چنین بصیرتی برخوردار باشند و آن‌گاه دیگران را در این مسیر راهنمایی کنند. در نگاه قرآن و اهل بیت :، اصولی در این جهت مطرح شده است که عمل به این اصول و بزرگداشت آن‌ها در جامعه توسّط نخبگان، بصیرت دینی مردمان را به ‌همراه دارد، و به‌عکس، وانهادن این اصول مانعی جهت دست‌یابی به بصیرت دینی است. نگارنده در این نگارش، ضمن بررسی مطلب بالا به سؤال‌های زیر پاسخ می‌دهد:

1. اصول گفتاری ایجاد بصیرت دینی توسّط نخبگان در جامعه‌ی اسلامی از منظر قرآن چیست؟

2. اصول عملی ایجاد بصیرت دینی توسّط نخبگان در جامعه‌ی اسلامی از منظر ثقلین کدام است؟

 

اصول ایجاد بصیرت دینی

1. دعوت به قرآن

قرآن کریم تمایز ویژه و چشم‌گیری در میان کتب آسمانی دارد و روشن‌کننده‌ی هر امر مبهم، پیچیده، فتنه‌انگیز، دیرفهم، استراتژیک، و در یک کلام، تبیین ‌کننده‌ی هر امری است:
«... و این کتاب را که روشن‌گر هر چیزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارت‌گرى است، بر تو نازل کردیم.»[1]

در آیات قرآن‌کریم به یک اصل اساسی جهت ایجاد بصیرت دینی اشاره شده است و آن رجوع به قرآن و سنّت است. خداوند بلندمرتبه چنین می‌فرماید:
«اى کسانى که ایمان آورده‌اید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید؛ پس هرگاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و [سنّت] پیامبر [او] عرضه بدارید؛ این بهتر و نیک‏‌فرجام‏تر است.»[2]

امیرمؤمنان حضرت علی(علیه السلام)در تفسیر آیه‌ی شریف مذکور، «الرّد إلی الله» را اخذ کردن محکمات قرآن کریم، و «الرّد إلی الرّسول» را گرفتن سنّت جامع رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)که مورد پذیرش همگان است، دانسته‌اند.[3] هم‌چنین در نامه‌ی گران‌قدرِ امیر مؤمنان حضرت علی (علیه السلام)در تبیین حوادث پس از رحلت رسول خدا به این مطلب این گونه اشاره شده است:
«آن‌گاه که رسول خدا وفات نمود، کتاب خدا و خاندان پاک و مطهّرش را دو پیشوا و رهبر که بدون اختلافند، قرار داد و دو برادری که از یاری یک‌دیگر فروگذاری نمی‌کنند؛ این دو همیشه با هم و در کنار هم‌دیگر و جدایی‌ناپذیرند.»[4]

آنان که قرآن کریم را فراروی زندگی مادّی و معنوی، فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی خود قرار ندهند، دچار حیرت و سردرگمی‌اند، و به‌عکس، آنان‌که از این سفره‌ی الهی بهره برند، در دنیا و آخرت سود جسته‌اند. حضرت علی (علیه السلام)در این‌باره چنین می‌فرمایند:
«بر یکی از آنان،‌ واقعه‌ای در حوزه‌ی یکی از احکام عرضه می‌گردد و او بر پایه‌ی رأی خود در آن حکم می‌کند. آن‌گاه همان واقعه بر دیگری عرضه می‌گردد و او بر خلاف اوّلی حکم می‌کند. آن‌گاه نزد پیشوایی که آنان را به قضاوت گمارده، جمع می‌شوند و او رأی همه را درست می‌داند، با آن‌که خدایشان یکی است، پیامبرشان یکی است و کتابشان یکی. آیا خداوند سبحان به آنان دستور داد که اختلاف کنند و آنان پیروی کردند؟ یا آن‌که خداوند از اختلاف بازشان داشت و آنان نافرمانی کردند؟ آیا خداوند سبحان دینی ناتمام فرو فرستاد و از آنان برای تکمیلش کمک جست؟ یا آنان با خداوند شریکند و رواست که نظر دهند و بر خداوند است که بپذیرد؟ یا آن‌که خداوند دین کاملی فرو فرستاد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در رساندنش کوتاهی کرد؟ چرا که خداوند سبحان می‌گوید: ﴿... مَّا فَرَّطْنَا فِی الْکتابِ مِنْ شَی‏ءٍ﴾؛[5] «ما هیچ چیزى را در کتاب [لوح محفوظ] فروگذار نکرده‌ایم.»

و در آن تبیان هر چيزی است و [خداوند] یاد کرد که پاره‌ای از قرآن،‌ پاره‌ی دیگرش را تصدیق می‌کند و در آن اختلافی نیست و فرمود: ﴿وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کثِیراً﴾؛[6] "اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیارى می‌یافتند" و قرآن ظاهری زیبا و باطنی ژرف دارد،‌ شگفتی‌هایش سپری نگردد، غرایب آن به پایان نرسد و تاریکی‌ها جز بدان زدوده نشود.»[7]

از ویژگی‌های بسیارمهمّ قرآن کریم، اختلاف‌زدایی و رساندن جامعه‌ی اسلامی به هدایت و رحمت الهی است که توسّط حاکم دینی صورت می‌پذیرد:
«و ما [این] کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر براى این‌که آن‌چه را در آن اختلاف کرده‏اند، براى آنان توضیح دهى، و [آن] براى مردمى که ایمان می‌آورند، رهنمود و رحمتى است.»[8]

امام العارفین، حضرت علی نیز قرآن کریم را ریسمان محکم الهی دانسته و مردمان را به چنگ زدن به این ریسمان فرا خوانده‌اند:
«بر شما باد کتاب خدا که ریسمان محکم، نورآشکار، داروی شفابخش و ... است.»[9]

 این ریسمان محکم، قرآن کریم است که خداوند آن را عامل وحدت دانسته است: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا ...﴾.[10] قرآن کریم با عنوان کردن سرگذشت بنی‌اسرائیل و درس‌هایی که برای عبرت‌گیری دارد، علل و اسباب اختلاف را ذکر می‌کند تا مسلمانان در عصر رسول خدا و پس از آن، به‌خوبی بیدار باشند:
«بي‌گمان، اين قرآن بر فرزندان اسرائيل بيشتر آن‌چه را كه آنان درباره‏اش اختلاف دارند، حكايت مي‌كند.» [11]

آنان که اهل قرآن هستند و به این کتاب شریف تمسّک می‌جویند، همیشه داور و حَکَم خود را قرآن قرار می‌دهند تا از تفرقه و پراکندگی و شکاف میان مسلمین جلوگیری به عمل آورند. عدّه‌ای نیز وقاحت را تا به آن‌جا رسانده‌اندکه نه‌تنها خود حکمیّت قرآن را قبول نمی‌کنند، مانع دیگران هم می‌شوند:
«آيا نديده‏اى كسانى را كه مي‌پندارند به آن‌چه بر تو نازل شده و [به] آن‌چه پيش از تو نازل گرديده ايمان آورده‏اند، مي‌خواهند داورىِ ميان خود را به نزد طاغوت برند، با آن‌كه قطعاً فرمان يافته‏اند كه بدان كُفر ورزند، و[لى] شيطان مي‌خواهد آنان را به گمراهىِ دورى دراندازد. و چون به ايشان گفته شود به سوى آن‌چه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر [او] بياييد، منافقان را مي‌بينى كه از تو سخت، روى بر مي‌تابند.»[12]

تفسیر درست قرآن، ضامن وحدت مسلمین است.[13] یکی از علل اساسي در ایجاد بسیاری از فتنه‌ها و ستیزه‌ها، وانهادن قرآن است. امام علی در خطبه‌ای این مسأله را چنین فرموده‌اند:
«... پس از من بر شما روزگاری خواهد آمد که در آن چیزی پوشیده‌تر از حقّ، آشکارتر از باطل، و رایج‌تر از دروغ بر خدا و پیامبرش نباشد. نزد مردم آن زمان، کالایی کسادتر از قرآن نیست، اگر به درستی تلاوت شود؛ و کالایی رایج‌تر از آن نیست، اگر آن را واژگونه معنا کنند. چیزی در شهرها ناشناخته‌تر [یا: بدتر] از معروف، و شناخته شده‌تر [یا: بهتر] از منکر نباشد. حاملان قرآن، آن را به گوشه‌ای افکنند و حافظان قرآن، آن را به فراموشی سپارند. در آن روز، قرآن و اهل قرآن مطرود و در انزوایند و چونان دو  یار همراه در یک طریق روان؛ و هیچ‌کس آن دو را پناه ندهد. قرآن و اهل قرآن در آن روزگار در میان مردمند، ولی در میان مردم نیستند؛ با آنانند، امّا آن‌ها با این دو نیستند؛ زیرا گمراهی با هدایت هماهنگ نیست، هرچند در کنار هم باشند. آن مردم بر پراکندگی اتّفاق کرده، از وحدت روی‌گردانند؛ گویا آنان پیشوای قرآنند، نه قرآن پیشوای آنان. از قرآن در میان آنان جز نامی باقی نماند و از آن، جز خط و نوشته‌ای نشناسند ... .»[14]

کوتاه سخن این‌که تمسّک جستن به کتاب شریف قرآن، لازمه‌ی انسجام و هم‌بستگی در جامعه‌ی اسلامی و ایجاد بصیرت است. حضرت مولی الموحدّین، امام علی چنین می‌فرمایند:
«آن زمان که فتنه‌ها چون پاره‌های شب تار بر شما وارد شد، به قرآن پناه برید.»[15]

 

2. اطاعت از ولیّ امر

قرآن، اطاعت از خداوند و اولیای امرش را محور رفع منازعات و اختلافات جامعه می‌داند:
«اى كسانی‌كه ايمان آورده‏ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد؛ پس هرگاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز واپسین ايمان داريد، آن را به [كتاب] خدا و [سنّت] پيامبر [او] عرضه بداريد؛ اين بهتر و نيك‏‌فرجام‏تر است.» [16]

آن‌چه رسول خدا  حُکم می‌کند، همان حُکم خدا و وحی الهی است.[17]پس داور و حَکَم برای مشاجرات، رسول خدا است و مراجعه به ایشان که ولیّ امر خداست، اساس ایمان است:
«ولى چنين نيست؛ به پروردگارت قَسَم كه ايمان نمي‌آورند، مگر آن‌كه تو را در مورد آن‌چه ميان آنان مايه‌ی اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حُكمى كه كرده‏اى در دل‌هايشان احساس ناراحتى [و ترديد] نكنند و كاملاً سر تسليم فرود آورند.»[18]

امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام)بارها و بارها به این امر اشاره کرده‌اند:
«با تأمّل بنگرید به نعمت‌های خداوند آن‌گاه که پیامبری [= محمّد] را در میان آنان برانگیخت، که اطاعت آنان را با دین او گره زد و گرد دعوت او دل‌های آنان را الفت بخشید.»[19]

در جای دیگری امام والیان امر را مانند نخ تسبیح فرض کرده‌اند که دانه‌ها - یعنی جامعه‌ی اسلامی- قوامشان به نخ - یعنی ولیّ امر-  است:
«نقش زمام‌دار در این امر، همچون رشته‌ای است که مهره‌ها را جمع می‌آورد و در کنار یک‌دیگر می‌چیند، و اگر آن رشته بگسلد، مهره‌ها پراکنده می‌شود و هرکدام به‌سویی می‌رود و از آن پس نتوان آن‌ها را درکنار یک‌دیگر نهاد.»[20]

رابطه‌ی رهبری نظام اسلامی (پیشوا) با مردم، رابطه‌ای متقابل است و اگر هریک از ایشان حدّ خود را نشناسند و از آن تجاوز کنند، اختلاف کلمه پدید می‌آید. امام علی(علیه السلام)می‌فرمایند:
«امّا اگر مردم بر حاکم چیره شوند، یا حاکم بر مردم ستم ورزد، در این هنگام، اختلاف کلمه پدید آید و نشانه‌های ظلم و تجاوز آشکار شود و فریب‌کاری در دین رواج یابد.» [21]

سرپیچی از امر خدا و رسولان الهی :موجب گسسته شدن حکومت اسلامی است:
«و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد و با هم نزاع مكنيد كه سُست ‏شويد و مهابت‏ شما از بين برود؛ و صبر كنيد كه خدا با شكيبايان است.» [22]

امیر مؤمنان درباره‌ی نقش پیامبر در ایجاد آگاهی و همدلی چنین می‌فرمایند:
«پیامبر آن‌چه را از جانب خدا مأمور به آن شده بود بیان کرد و پیام‌های پروردگارش را به مردم رساند. خداوند نیز توسّط او گسیختگی‌های جامعه را نظام داد و پراکندگی را به هم پیوست و میان خویشاوندان - پس از آن‌که سینه‌هایشان از دشمنی سخت پر شده و آتش کینه در دل‌هایشان زبانه کشیده بود - الفت و دوستی پدید آورد.»[23]

آری، رسول خدا چنان خداگونه عمل کرد که موجب الفت شد و همه‌ی قلب‌ها به سوی ایشان گرایش پیدا کرد:
«دل‌های نیکوکاران دوست‌دار او شد و دیده‌ها متوجّه وی گشت. خداوند به یُمن وجود او کینه‌ها را مدفون کرد و آتش دشمنی را خاموش ساخت. توسّط او مردم [مسلمان] را با یک‌دیگر برادر، و جمع کافران را پراکنده کرد، و به‌وسیله‌‌ی او خوار را گرامی و گرامی را خوار ساخت. سخن او روشن‌گر، و سکوتش زبان گویاست.»[24]

تعبیر دیگری که پس از «حبل اللَّه» در قرآن کریم آمده، «العروة الوثقی» است:
«در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بي‌راهه به‌خوبى آشكار شده است؛ پس هركس به طاغوت كُفر ورزد و به خدا ايمان آوَرَد، به‌يقين، به دست‌آويزى استوار- كه آن را گُسستی نيست- چنگ زده است و خداوند، شنواىِ داناست.»[25]

امیر مؤمنان - امام علی - نیز مؤمنین را به چنگ زدن به «حبل اللَّه» و «العروة الوثقی» امر فرموده‌اند:
«به ریسمان خدا و دست‌گیره‌ی او چنگ زنید و از حزب خدا و پیامبر او باشید و عهد و پیمانی را که با خدا بسته‌اید پاس دارید، که اسلام غریبانه آغاز شد و به زودی غریب خواهد ماند.» [26]

رسول خدا  تداوم این تمسّک را ولایت علی (علیه السلام)دانسته‌اند:
«هرکه دوست دارد بر کشتی نجات بنشیند و به دست‌گیره‌ی محکم چنگ زند و به ریسمان ناگسستنی خداوند بیاویزد، پس از من با علی دوستی، و با دشمنش دشمنی ورزد و از امامان هدایت‌گر نسل او پیروی کند؛ زیرا آنان جانشین و وصیّ من هستند ... حزب آنان حزب من و حزب خدای عزّوجلّ است و حزب دشمنان آنان همان حزب شیطان است.»[27]

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)جانشینان بر حقّ علی(علیه السلام)را نیز امان امّت برای جلوگیری از بروز شکاف و درگیری در امّت اسلامی دانسته‌اند:
«ستارگان، امان اهل زمین از ترس هستند و خاندان من امان امّت من از اختلافند، و اگر قبیله‌ای از عرب با ایشان اختلاف پیدا کند، ایشان نیز با او اختلاف پیدا می‌کنند و این قبیله از یاران و حزب ابلیس می‌گردند.» [28]

از دیدگاه رسول خدا اهل بیت عصمت و طهارت، خدایی‌اند و باعث اکمال نعمت و اتّحاد:
«شما اهل البیت، اهل الله هستید؛ شمایید که باعث کامل شدن نعمت، اتّحاد و همدلی هستید.» [29]

یکی از محقّقان درباره‌ی نقش ولیّ امر در اتّحاد جامعه‌ی اسلامی می‌نویسد:
«پیشوا، نقطه‌ی اتّصال جریان‌های موجود در جامعه است و رهبری، محور تلاش‌ها، حرکت‌ها و نشاط‌ها. وجود اندیشه‌ها، گرایش‌ها و جریان‌های مختلف در جامعه، امری طبیعی است و تصوّر وحدت در اندیشه‌ها و آرمان‌ها، در همه‌ی قشرهای جامعه و همه‌ی لایه‌های اجتماع، تصوّری بس نادرست و غیر واقعی است. از این‌رو، جریان‌ها، گروه‌ها و دارندگان اندیشه‌های مختلف، برای رهانیدن جامعه از تفرقه‌، باید راه‌های وحدت آفرینی را بجویند و در ضمن تأکید بر تکثّر اندیشه، هم‌سویی در آرمان‌های والا را از دست ندهند. رهبری، بزرگ‌ترین نقش را در این زمینه بازی می‌کند. علی (علیه السلام) بر لزوم اتّحاد و همدلی در جامعه، بسی تأکید کرده است. آن بزرگوار، اتّحاد را ضامن بقای حکومت‌ها، و اختلاف را عامل سقوط دولت‌ها می‌داند، و از این‌رو، بسیار بر آن تأکید می‌ورزد. بخش‌هایی از خطبه‌ی «قاصعه» از جمله موارد درس‌آموز و تنبّه‌آفرین آموزه‌های حکومت علوی در شناخت ریشه‌های اختلاف و چگونگی دست یافتن به وحدت و همدلی است. او خود نیز در این جهت بیشترین تلاش را می‌کرد و از حقوق مسلّم خود چشم می‌پوشید تا جامعه در آتش اختلاف نسوزد ... .»[30]

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، خود، ولیّ امر را سبب نظام اسلام دانسته و چنین می‌فرمایند:
«گوش بسپارید و اطاعت کنید از کسی که خداوند امر ولایت را به او سپرده است؛ چه، او سبب انسجام اسلام است.» [31]

حضرت صدّیقه‌ی کبری – فاطمه‌ی زهرا- (علیها السلام)خطبه‌ای درباره‌ی فدک ایراد فرموده و در آن ضمن ایجاد بصیرت دینی، امامت را منشأ یکپارچگی دانسته‌اند.[32]

یکی از نقش‌های امام (علیه السلام)در جامعه‌ی اسلامی سامان‌دهی نظام حقوقی است. حضرت علی در این باره می‌فرماید:
«... به قضات شهرستان‌هایت بنویس تا هر حکمی را که در حقوق آن اختلاف داشتند، به تو گزارش کنند و آن‌گاه آن احکام را بررسی کن؛ آن‌چه را که موافق کتاب خدا و سنّت پیامبر خدا و حدیث امام خودت بود امضا کن و آنان را بر قبول و اجرای آن وادار، و در مورد آن‌چه برایت مشتبه بود، فقیهان را به حضور فرا بخوان و با ایشان گفت‌وگو کن، سپس آن‌چه را که مورد اتّفاق نظر فقیهان مسلمان در حضور تو بود، امضا و تنفیذ کن. هرچه را مورد اختلاف مردم باشد، باید به حکم امام برگرداند و بر امام است که از خداوند یاری بجوید و در اقامه‌ی حدود بکوشد و مردم را به اطاعت فرمان خویش وا دارد و جز از خداوند هیچ نیرویی نیست ... .»[33]

هم‌چنین، آن حضرت در توصیف چگونگی بصیرت‌دهی امامان معصوم :چنین فرموده است:
«آنان دانش را زنده‌ کننده‌اند و نادانی را میراننده، بردباری‌شان شما را از دانش آنان خبر می‌دهد، و برون آنان از نهان، و خاموش بودن‌شان از حکمت بیان. نه با حق در ستیزند، نه با آن در خلاف. ستون‌های دینند و پناهگاه‌هایی که مردمان را نگاه می‌دارند. حق به آنان به جای خود باز گردید، و باطل از آن‌جا که بود رانده شد و زبانش از بن برید. دین را چنان‌که باید دانستند و فراگرفتند و به‌کار بستند، نه که تنها آن را شنیدند و به دیگران گفتند، که راویان دانش بسیارند، لیکن پاسداران آن، اندک به شمار.»[34]

اینک چند نمونه از منش بصیرانه‌ی امام علی(علیه السلام)ذکر می‌شود:

1- در داستان شورا چون ابن‌عبّاس می‌دانست که نتیجه چیست، از علی (علیه السلام)خواست که در جلسه شرکت نکند. امّا علی(علیه السلام) با این‌که نظر ابن‌عبّاس را از لحاظ نتیجه تأیید می‌کرد، پیشنهاد را نپذیرفت و عذرش این بود: «من اختلاف را دوست ندارم».[35]

2- امام علی در نامه‌اش به ابوموسی اشعری، در پاسخ به مسأله‌ی حکمیّت چنین فرمود:
«همانا بسیاری از مردم، از بسیاری بهره‌هایشان بی‌نصیب ماندند؛ پس به دنیا رو آوردند و از روی هوا سخن گفتند. من در این کار به جایگاهی شگفت رسیدم. مردمی خودپسند به آن گرد آمدند و من اکنون دملی را درمان می‌کنم که می‌ترسم سر نگشاید و بدان که در یکپارچه کردن امّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)و الفت آنان، کسی از من حریص‌تر نیست. من بدین کار، پاداش نیکو و بازگشتی کریمانه بجویم و به‌آن‌چه با خود عهد کردم، وفا کنم.»[36]

3- امام علی (علیه السلام)- پیش از جنگ جمل- چنین فرمود:
«چون پیامبر قبض روح شد، ما، خانواده و خاندان و وارثان و خویشان او و نزدیک‌ترین مردم به او بودیم و با ما در این امر کشمکش نمی‌شد. پس قدرت پیامبرمان را از ما گرفتند و به دیگران سپردند، و به‌خدا سوگند، اگر از اختلاف مسلمانان و بازگشتشان به کفر هراسی نبود، تا سرحدّ توانمان، آن را دگرگون می‌ساختیم.»[37]

 

3- امر به‌معروف و نهى از منكر

ضرورت توجّه به این دو عنصر حیات‌بخش به‌عنوان دو ركن اساسي در اسلام، همواره از اهمّيّت خاصّي برخوردار بوده است. هدف از امر به‌معروف و نهي از منكر، اصلاح جامعه‌ی اسلامي است؛ لذا احيای این دو از اهمّيّت خاصّي برخوردار است. هم‌چنین، مهم‌ترین وسیله برای ایجاد بینش و بصیرت در جامعه‌ی اسلامي، احيای امربه‌معروف و نهي از منكر است. مطابق نصّ قرآن، مسأله‌ی امر به معروف و نهى از منكر، مسؤوليّتی عمومى است. هر فرد نسبت ‏به فرد ديگر، هر طبقه‏ نسبت ‏به طبقه‌ی ديگر، حكومت نسبت ‏به مردم و مردم نسبت ‏به حكومت اين وظيفه را به عهده دارند كه مراقب هم باشند و از انحراف، اعمال بد فردى و اجتماعى، فحشا، فساد، فسق، فجور و نیز انحرافات سياسى جلوگيرى كنند. ولی نخبگان در جامعه‌ی اسلامي در شناساندن راه خير و سعادت و ایجاد بینش و بصیرت دینی وظیفه‌ی بیشتری دارند. امر به‌معروف و نهى از منكر در شريعت اسلامى، در قياس با اديان ديگر از اهمّيّت بيشترى برخوردار است، و از همين‌رو، يكى از اوصاف پيامبر اكرم 9در تورات، اهتمام به امر به معروف و نهى از منكر شمرده شده است:
﴿اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدونَهُ مَكتوبـًا عِندَهُم فِى التَّوراةِ و الاِنجيلِ يَأمُرُهُم بِالمَعروفِ و يَنهاهُم عَنِ المُنكَرِ﴾[38]

شايد اهمّيّت فوق‌العاده‌ی امر به‌معروف و نهى از منكر در اسلام، از آن‌روست كه اين دين براى همه‌ی مردم در تمامى اعصار تشريع شده[39] و آخرين شريعت الهى است.[40] از اين‌‌رو، لازم است همه‌ی مؤمنان، به‌ويژه دانشمندان و نخبگان دینی، در بسط و حفظ شريعت بكوشند و با عمل به اين دو فريضه، جانشين خدا و پيامبران : بر روى زمين باشند و اسلام را جاودانه كنند. با اين‌همه، اين دو فريضه ويژه‌ی اسلام نيست و در شرايع پيشين نيز واجب بوده؛ گرچه محدوده‌ی آن به گستردگى اسلام نبوده است. بر پايه‌ی روايتى از رسول خدا 9، مراد از ﴿الَّذيِن يأمُروُنَ بِالقِسْطِ﴾ در آيه‌ی زیر، گروهى از بنى‌اسرائيل‌ بوده‌اند كه قاتلان پيامبران :را امر به‌معروف و نهى از منكر كردند و در اين راه به شهادت رسيدند:
﴿ اِنَّ الَّذينَ يَكفُرونَ بِـآيـتِ اللّهِ و يَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ حَقٍّ و يَقتُلونَ الَّذينَ يَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب أليم﴾[41]

هم‌چنين، جمعى از «ربّانيون» یا دانشمندان مسيحى و «احبار» یا علماى يهود كه از گفتار گناه‌آلود و حرام‌خوارگى نهى نمى‌كردند و در حقیقت، بصیرت دینی به‌وجود نمی‌آوردند، مورد نكوهش واقع شده‌اند:
﴿لَولا يَنهاهُمُ الرَّبّـانيّونَ و الاَحبارُ عَن قَولِهِمُ الإِثمَ و أكلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما كانوا يَصنَعون﴾[42] 

شمارى از بنى‌اسرائيل نیز به‌سبب كفر و ترك نهى از منكر، از سوى حضرت داود و عيسى (علیهما السلام)لعنت شده‌اند:
﴿لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى‌اِسرئيلَ عَلى لِسانِ داوودَ و عيسَى ابنِ‌مَريَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا وّ كانوا يَعتَدون * كانوا لا يَتَناهَونَ عَن مُنكَرٍ فَعَلوهُ﴾[43]

 

4- پرهیز  از کتمان حقیقت

یکی دیگر از آفت‌های بصیرت، کتمان حقیقت است. در قرآن این مسأله درباره‌ی دانشمندان اهل کتاب مصداق دارد که وقتی نشانه‌های رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)را با آن‌چه در بشارت‌های کتب آسمانی خود مطابق دیدند، موقعیّت خود را در خطر دانسته و حقیقت را کتمان کردند و از پیوستن اهل کتاب به جمع مسلمانان جلوگیری به عمل آوردند:«و [یاد كن] هنگامی را كه خداوند از كسانی كه به آنان كتاب داده شده، پیمان گرفت كه حتماً باید آن را [به‌وضوح] برای مردم بیان نمایید و كِتمانش مكنید. پس، آن [عهد] را پشت‏ سر خود انداختند و در برابر آن، بهایی ناچیز به‌دست آوردند؛ و چه بد معامله ‏ای كردند.»[44]

اینان کسانی‌اند که علاوه برکتمان آیات الهی، در راه خدا آن‌گونه که باید قدم نگذاشته، و گمراهی را بر هدایت برگزیده‌اند. خدای متعال درباره‌ی  ایشان می‌فرماید:
«آنان همان كسانى هستند كه گمراهى را به [بهاى] هدايت، و عذاب را به [ازاى] آمرزش خريدند، پس به‌راستى چه اندازه بايد بر آتش شكيبا باشند! چراكه خداوند كتاب [تورات] را به حق نازل كرده است، و كسانى‌كه درباره‌ی كتاب [خدا] با يكديگر به اختلاف پرداختند، در ستيزه‏اى دور و درازند.»[45]

آیه‌ی دیگری که در آن پیامد اخروی کتمان حقیقت آمده، آیه‌ی زیر است:
«كسانى كه دلایل روشن و وسيله‌ی هدايتى را كه نازل كرده‏ايم، بعد از آن‌كه در كتاب براى مردم بيان ساختيم كتمان مى‏كنند، خدا آن‌ها را لعنت ‏كرده و همه‌ی لعن‌كنندگان نيز آن‌ها را لعن می‌کنند. مگر آنان كه توبه و بازگشت كردند، (اعمال بد خود را با اعمال نيك) اصلاح نمودند و آن‌چه را كتمان كرده بودند آشكار ساختند، كه من توبه‌ی آن‌ها را مى‏پذيرم و من توّاب و رحيمم.» [46]

در تفسیر آیه‌ی فوق چنین آمده است:
«شأن نزول آیه - بنا به نقل جلال‌الدّين سيوطى از ابن‌عبّاس در «أسباب النّزول» - چنين است كه چند نفر از مسلمانان، همچون معاذ بن‌جبل و سعد بن‌معاذ و خارجة بن‌زيد، از دانشمندان يهود سؤالاتى پيرامون مطالبى از تورات كه ارتباط با ظهور رسول خدا داشت كردند. آنان واقع مطلب را كتمان كرده و از توضيح خوددارى كردند. آيه‌ی فوق درباره‌ی آن‌ها نازل شد و مسؤوليّت كتمان حق را به ایشان گوش‌زد كرد ... .

گرچه روى سخن در اين آيه- طبق شأن نزول- به علماى يهود است، ولى اين معنى هرگز مفهوم آيه را كه يك حكم كلّى و عمومى در باره‌ی كتمان‌كنندگان حقّ بيان مى‏كند، محدود نخواهد كرد ... . از اين آيه به‌خوبى استفاده مى‏شود كه هم خدا و هم تمامى بندگان و فرشتگان او از اين كار بيزارند، و به‌تعبير ديگر، كتمان حق، عملى است كه خشم همه‌ی طرفداران حق را بر مى‏انگيزد؛ چه خيانتى از اين بالاتر كه دانشمندان، آيات خدا را كه امانت‌هاى اوست به‌خاطر منافع شخصى خويش كتمان كنند و مردم را به گمراهى بكشانند.

جمله‌ی )مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ(، اشاره به اين است كه اين‌گونه افراد، در واقع، زحمات پيامبران و فداكارى مردان خدا را در نشر آيات پروردگار با اين عمل خود بر باد مى‏دهند، و اين گناهى است بزرگ و غير قابل اغماض. ضمناً بايد توجّه داشت كلمه‌ی )يلعن( كه به خاطر تأكيد دو مرتبه در آيه ذكر شده، فعل مضارع است و چنان‌كه مى‏دانيم فعل مضارع معنى استمرار دارد؛ بنابراين، معنى آيه چنين مى‏شود: لعن و نفرين خدا و تمام لعن‌كنندگان براى هميشه و به‌طور دایم، متوجّه كسانى است كه حقايق را كتمان مى‏كنند، و اين شديدترين مجازاتى است كه ممكن است براى انسانى تعيين گردد.

كتمان حق‏ّ، موضوعى است كه از ديرزمان باعث حق‌كشى‏هاى فراوان در جوامع انسانى گرديده، و اثرات مرگبار آن تا امروز هم ادامه دارد ... . تهديد و مذمّتى كه در آيه‌ی مورد بحث نسبت به كتمان‌كنندگان حق آمده، در قرآن منحصر به‌فرد است و چرا چنين نباشد؟ مگر نه اين است كه اين عمل زشت مى‏تواند امّت‌ها و نسل‌هايى را در گمراهى نگه‌دارد؟ همان‌گونه كه اظهار حق مى‌تواند مايه‌ی نجات امّت‌ها شود.

انسان فطرتاً خواهان حق است و آن‌ها كه حق را كتمان‌ مى‏كنند، در واقع، جامعه‌ی انسانى را از سير تكامل فطرى باز مى‏دارند. اگر به هنگام ظهور اسلام و بعد از آن، دانشمندان يهود و نصارا در مورد بشارت‌هاى عهدين افشاگرى كامل كرده بودند و آن‌چه را در اين زمينه خود مى‏دانستند در اختيار ساير مردم مى‏گذاردند، ممكن بود در مدّت كوتاهى هر سه ملّت زير يك پرچم گرد آيند و از بركات اين وحدت برخوردار شوند.

كتمان حق مسلّماً منحصر به كتمان آيات خدا و نشانه‏هاى نبوّت نيست، بلكه اخفاى هر چيزى كه مى‏تواند مردم را به واقعيّتى برساند، در مفهوم وسيع اين كلمه درج است. حتّى گاه، سكوت در جايى كه بايد سخن گفت و افشاگرى كرد، مصداق كتمان حقّ مى‏شود، و اين در موردى است كه مردم نياز شديدى به درك واقعيّتى دارند و دانشمندان آگاه مى‏توانند با بيان حقيقت، اين نياز مبرم را برطرف سازند ... .»[47]

 

5- مبارزه با حرکت نفاق

عمّار بن‌یاسر از جمله کسانی است که در ایجاد بصیرت دینی کوشا بوده است. پیشوای آزادگان شنید که عمّار در کوشش برای هدایت مُغَیرَة بن‌شُعبَه است، پس به او فرمود:
«دَعهُ یَا عَمَّارُ! فَإِنَّهُ لَم یَأخُذ مِنَ الدِّینِ إلَّا مَا قَارَبَهُ مِنَ الدُّنْیَا، وَ عَلَی عَمْدٍ لَبَسَ عَلَی نَفْسِهِ، لِیَجْعَلَ الشُّبُهَاتِ عَاذِرًا لِسَقَطَاتِهِ»؛[48] «عمّار! او را واگذار؛ چه، او چیزی از دین برنگرفته، جز آن‌چه وی را به دنیا نزدیک کردن تواند، و به‌عمد خود را به شبهه‌ها درافکنده تا آن را عذری برای خطاهای خود گرداند.»

صحابی بزرگواری چون حضرت ابوذر ;، از جمله کسانی است که با افشاگری و مبارزه با حرکت نفاق، به ایجاد بصیرت دینی پرداخته است. ابوذر بر در مسجد رسول خدا در جمع مردم چنین گفت:

«محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) وارث دانش آدم و برتری‌های پیامبران: است و علیّ بن‌ابی‌طالب وصیّ محمّد9و وارث علم اوست. ای امّت سرگردان پس از پیامبر خود! هان که اگر شما کسی را که خداوند پیش انداخته بود، مقدّم می‌داشتید و کسی که محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) پس انداخته بود، عقب می‌داشتید و ولایت و وراثت را در اهل بیت پیامبرتان می‌نهادید، بی‌گمان، [از همه‌ی نعمت‌ها از هر سوی بهره‌مند می‌شدید و] از بالای سر و از زیر پای خود می‌خوردید و دوست خدا نادار نمی‌شد و سهمی از واجبات خدا از میان نمی‌رفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمی‌کردند، مگر آن‌که علم آن را از کتاب خدا و سنّت پیامبرش نزد اینان می‌یافتید. امّا کردید آن‌چه را که نباید می‌کردید، پس نتیجه‌ی کار خود و بدفرجامی کردار خود را بچشید؛ "و کسانی که ستم کرده‌اند، به‌زودی خواهند دانست که به کدام بازگشت‌گاه برخواهند گشت".»[49]،[50]

تفسیر المیزان درباره‌ی اثر نفاق در ایجاد اختلاف چنین آورده است:
«این اختلاف‌هایی که در اسلام پدید آمد، همه به منافقین منتهی می‌گردد؛ همان منافقینی که قرآن‌کریم خشن‌ترین و کوبنده‌ترین‌ بیان را درباره‌ی آنان دارد و مکر و توطئه‌ی آنان را عظیم می‌شمارد ... اگر خواننده‌ی عزیز بیاناتی را که قرآن کریم در سوره‌ی بقره و توبه و احزاب و منافقین و سایر سوره‌ها درباره‌ی منافقین دارد به‌دقّت مورد مطالعه قراردهد، لحنی عجیب خواهد دید.»[51]

 به عنوان نمونه، این آیه بر مطلب بالا دلالت دارد:
﴿وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الْأَعْرابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ﴾[52]

منافقین پیوسته مترصّد فرصتی بوده‌اند تا جامعه‌ی مسلمین را نسبت به آینده بدبین سازند. نقش امید به آینده و اعتماد به وعده‌های الهی در حرکت یکپارچه‌ی اجتماع به‌سوی مقصد و هدفی واحد را نمی‌توان نادیده گرفت، و از طرفی، ناامیدی و در نتیجه سستی و رخوت سبب جداشدن اعضای جامعه از رهبر و از یکدیگر خواهد شد. چه‌بسا ملّت‌هایی که در سایه‌ی امید و اعتماد به رهبری توانستند عظیم‌ترین مشکلات را از سر راه خود بردارند و سرنوشتی افتخارآمیز رقم زنند و نمونه‌ی بارز آن، همان حرکت یکپارچه‌ی مردم و پیامبر 9و شکل گرفتن حکومت اسلامی در مدینه است. از آن‌جا که منافقان با پایدار ماندن چنین روحیّه‌ای در جامعه نمی‌توانستند به اهداف خود دست یابند، بنابراین، نهایت سعی خود را در تغییر افکار و روحیّات به كار بردند. آیه‌ی زیر که در جریان جنگ احزاب نازل شده است، شاهدی بر این مدّعاست:
﴿وَ إِذْ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً وَ إِذْ قالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ یسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنا عَوْرَةٌ وَ مَا هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یرِیدُونَ إِلَّا فِراراً وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیهِم مِّنْ أَقْطارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ مَا تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یسِیراً﴾[53]

منافقان در حقیقت از گروه شیطان هستند که مردم را از راه خدا جدا ساخته، به سمت شیطان می‌خوانند. امام علی (علیه السلام)در این‌باره چنین فرموده‌اند:
«فهم لمةُ الشّیطان و حمةُ النیّران، اولئک حزب الشیّطان، ألا إنّ حزب الشیّطان هم الخاسرون»[54]

اهل نفاق از درون تهی و خالی‌اند و علّت اساسی این صفت که سبب فریب و اختلاف شده، آلودگی‌های درونی است:
«شما بر پایه‌ی دین خدا برادرید؛ چیزی بین شما جدایی نیفکنده است، امّا آلودگی‌های درون و بدنیّتی‌هاست که [باعث شده‌] اکنون به هم‌دیگر کمک نمی‌کنید، خیرخواه نیستید، چیزی به هم نمی‌بخشید، و هم‌دیگر را دوست نمی‌دارید.»[55]

آنان فاقد قلب سلیم، زبان واحد و راه و خطّ فکری و اعتقادی واحدند. هر آن‌چه را بر زبان جاری می‌سازند، ‌در دل فاقد آن هستند:
﴿وَ یقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنَا ثُمَّ یتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم مِّنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَ مَا أُوْلئِكَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیحْكُمَ بَینَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ وَ إِنْ یکن لَّهُمُ الْحق یأْتُوا إِلَیهِ مُذْعِنِینَ أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یخَافُونَ أَنْ یحِیفَ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُوْلئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[56]

 

6- حقّ‌مداری و عدالت‌گستری

یکی از رسالت‌های رسولان الهی :، و به‌تبع ایشان، نخبگان سیاسی، در حکومت اسلامی، زمینه‌سازی برای برپایی حقّ و عدالت است:
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیّناتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمِیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...﴾[57]

حق‌مداری، از کوچک‌ترین اجتماعات - یعنی خانواده[58] - تا بزرگ‌ترین آن‌ها - یعنی جامعه - باعث جلوگیری از بروز اختلافات می‌شود. مطابق قرآن‌کریم، وقتی انسان قصد دارد میان دو یا چند فرد یا گروه حکمیّت کند، باید به عدالت حکم کند؛[59] چه، اگر چنین نکند، هوای نفس او را به انحراف خواهد کشاند:
﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِکمْ أَوِ الْوَالِدَینِ وَ الْأَقْرَبِینَ إِنْ یکنْ غَنِیاً أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً﴾[60]

اگر عدالت برپا نشود، میان اقشار مختلف جامعه فاصله می‌افتد و از یک‌دیگر ناراضی می‌شوند و شکاف در میان ایشان به‌تدریج عمیق‌تر می‌شود. نمونه‌ی بارز این مسأله را در تاریخ صدر اسلام، در دوران خلافت عثمان می‌توان دید که چگونه نارضایتی و شکاف میان حکومت و ملّت شدت یافت و نخبگان سیاسی، خود آلوده‌تر از همه بودند. در ابعاد دیگر، نظیر قضاوت نیز همین دیدگاه وجود دارد. پس می‌توان چنین استنباط کرد که حق‌مداری است که مردم را در جامعه‌ی اسلامی روز به‌روز امیدوارتر می‌کند و فاصله و شکاف میان مردم را تنگ‌تر می‌سازد.

 

7- دین‌مداری

یکی از مؤثّرترین عوامل ثبات یک جامعه، محکم کردن اعتقادات، باورها و آموزه‌های دینی است. هرچه این ریسمان الهی محکم‌تر باشد، اعتماد بیشتر است. امام علی(علیه السلام)می‌فرمایند:
«اسلام و متانتش باید شما را از یاغی‌گری و یاوه‌گویی باز دارد و کلامتان یکی شود. بچسبید به دین خدا که جز آن از کسی پذیرفته نیست و [بچسبید] به کلمه‌ی اخلاص که سبب استواری دین است.»[61]

قرآن کریم نیز به‌صراحت لطف الهی را شامل اهل دین می‌داند و می‌فرماید:
«و اگر بخواهند تو را بفریبند، [یارى] خدا براى تو بس است. او بود که تو را با یارى خود و مؤمنان نیرومند گردانید. و میان دل‌هایشان اُلفت انداخت، که اگر آن‌چه در روى زمین است همه را خرج می‌کردى، نمی‌توانستى میان دل‌هایشان اُلفت برقرار کنى، ولى خدا بود که میان آنان اُلفت انداخت؛ چراکه او تواناى حکیم است.»[62]

اگر دین‌داری نباشد، ملّت در همه‌ی عرصه‌های اجتماعی محکوم به شکست است. یکی از این عرصه‌ها جنگ با متجاوزان است که این امر آنان را گستاخ‌تر و بی‌شرم‌ترخواهد کرد. امام علی 7می‌فرمایند:
«... خدا خیرتان دهد! نه دینی دارید که محور تجمّع شما شود و نه غیرتی که شما را برانگیزد. آن‌گاه صدای دشمن‌تان را می‌شنوید که وارد شهرهای شما شده،‌ دست به غارت می‌زند. آیا شگفت نیست که معاویه، جفاکاران تبه‌کار را بی‌آن‌که پولی دهد یا کمکی برایشان بفرستد فرا می‌خواند و آنان هم پاسخ می‌دهند و سالی دو یا سه بار هر کجا که می‌خواهد، اعزامشان می‌کند، امّا من شما خردمندان و باقی‌مانده‌ی مردم را با کمک مالی و بخشش فرا می‌خوانم، ولی از من پراکنده می‌شوید، نافرمانی می‌کنید و بر ضدّ من اختلاف به راه می‌اندازید؟ ... .»[63]

عرصه‌ی دیگر، عرصه‌ی اعتقادات است که اگر دین، محور نباشد، خیر و برکت رخت برخواهد بست. امام علی (علیه السلام)در این باره چنین فرموده‌اند:
«بپرهیزید از دگرگونی در دین خدا که همراه جماعت بودن در حقّی که آن را خوش نمی‌انگارید، بهتر است از پراکنده شدن به‌خاطر باطلی که آن را دوست می‌دارید، و همانا خداوند سبحان به کسی به‌خاطر جدایی خیری نبخشید، نه از گذشتگان و نه از باقی‌ماندگان.»[64]

براین اساس، دین‌مداری در هر جامعه‌ای، به‌ویژه مسلمانان - از آن جا که در قرآن کریم و سنّت پیامبر 9و روایات ائمّه‌ی اطهار: بسیار بدان سفارش شده‌است- نقش اساسی در وحدت امّت خواهد داشت.

 

8- آشتی دادن  میان نخبگان سیاسی

الفت دادن میان دو یا چند نفر، کاری است که در دین و شرع مقدّس اسلام از اهمّیّت به‌سزایی برخوردار است. در روایتی از رسول خدا در این‌باره چنین وارده شده است:
«پس از برپا ساختن واجبات دین، هیچ عملی شایسته‌تر از آشتی دادن میان مردم نیست؛ این‌که نیکو سخن برانی و آرزوی خیر داشته باشی.»[65]

پیامبر رحمت این عمل نیک را مورد رحمت خدا دانسته و به آن سفارش کرده و تأکید فرموده‌اند:
«خداوند آن را که میان دو دوست از ما الفت ایجاد نماید، درود و رحمت فرستد. ای گروه مؤمنان! با یک‌دیگر انس بگیرید و نسبت به هم‌دیگر مهرورزی نمایید.»[66]

رییس مذهب تشیّع و بنیان‌گذار فقه جعفری- صادق آل محمّد(علیه السلام)- این عمل را صدقه‌ای مورد رضای خداوند دانسته است:
«آشتی دادن میان مردم، آن زمان که به فساد می‌گرایند و نزدیک کردن ایشان به یک‌دیگر هنگامی که از هم‌دیگر دور می‌شوند، صدقه‌ای است که خداوند آن را دوست می‌دارد.»[67]

از منظر قرآن کریم، از جمله عواملی که در راستای الفت، وحدت و همدلی بسیار کارساز است، آشتی دادن میان افراد است. خداوند در این باره چنین نازل فرموده است:
«[اى پیامبر!] از تو درباره‌ی غنایم جنگى می‌پُرسند. بگو: غنایم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده‌[ی او] دارد. پس، از خدا پروا دارید و با یک‌دیگر سازش کنید و اگر ایمان دارید، از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.»[68]

طبق آیه‌ی فوق، پس از رعایت تقوای الهی، اصلاح ذات البین آمده است. این امر چنان مهم است که حتّی دروغ گفتن در جهت برقرار کردن آشتی، امری است پسندیده. امام صادق (علیه السلام)چنین فرمودند:
«کلام بر سه گونه است. صادق،‌ کاذب و آشتی میان مردم.»

راوی گوید از ایشان پرسیدم: «قربانت گردم! اصلاح میان مردم چیست؟» ایشان در پاسخ فرمودند:
«از شخصی سخنی را می‌شنوی که اگر آن را [ بدون کم و کاست] به صاحب‌ سخن بگویی ناراحت می‌شود، ولی تو این‌گونه می‌گویی: از فلان شخص شنیدم که درباره‌ی تو کارهای خیرت را باز می‌گفت و برخلاف آن‌چه شنیده‌ای سخن بر زبان می‌راند.»[69]

در سخنی دیگر از ایشان چنین روایت شده است:
«سخن دروغ جز در دو مورد نکوهیده است؛ اوّل: دفع نمودن شرّ اهل ظلم؛ دوم: آشتی دادن میان افراد.»[70]

علاوه بر این، نجوا (درگوشی صحبت نمودن در میان جمع) امری بسیار نکوهیده و زشت است، ولی در چند مورد اشکالی ندارد و یکی از آن‌ها اصلاح ذات البین است:
«در بسیارى از رازگویی‌هاى ایشان خیرى نیست، مگر کسى ‌که [بدین وسیله] به صدقه یا کار پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد و هرکس براى طلب خشنودى خدا چنین کند، به‌زودى او را پاداش بزرگى خواهیم داد.»[71]

اگر روحیّه‌ی اصلاح ذات البین در میان افراد یک جامعه وجود داشته باشد، بی‌شک آن جامعه در سلامت و امنیّت خواهد بود، ولی اگر این اصلاح صورت نپذیرد، به طریق اولی در بعد خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی هم اصلاحی صورت نمی‌پذیرد؛ اصلاح و تغییر نیز همیشه در گرو یک قاعده‌ی کلّی خواست و طلب است:
«... در حقیقت، ‏خدا حال قومى را تغییر نمی‌دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند. و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد، هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایت‌گرى براى آنان نخواهد بود.»[72]

 

9- صبر

صبر، ميوه‌ی تلخي است كه پايان خوشي دارد. امير مؤمنان علي (علیه السلام) با آن‌كه بيست و پنج سال براي حفظ اسلام صبر نمود،[73] در اين باره چنين مي‌فرمايد:
«فَإِنْ أَتَاكُمُ اللَّهُ بِعَافِيَةٍ فَاقْبَلُوا وَ إِنِ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا فإِنّ ﴿الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[74]».[75]

به جرأت می‌توان گفت وحدت‌آفرین‌ترین امر عالم هستی (حفظ اسلام)،  زاییده‌ی صبر مولی الموحدّین حضرت علی (علیه السلام)است که با وجود این‌که حقّ ایشان غصب شد، صبر پیشه نمودند. ایشان در خطبه‌ی شقشقیّه که اسرار بيست و پنج سال خانه‌نشینی خود را در آن فاش نمودند، به این مطلب اشاره کرده، چنین فرمودند:
«... و در اندیشه شدم که با دست بریده و بدون یاور [برای به دست آوردن حقّ غصب‌شده‌ام] پیکار نمایم، یا در برابر آن رویداد که پیران را فرتوت و جوانان را پیر می‌کند و مؤمن در آن همواره در سختی به‌سر می‌برد تا آن‌که خدایش را دیدار نماید، صبر پیشه سازم. به این نتیجه رسیدم که شکیبایی و صبر خردمندانه‌تر از مبارزه و پیکار است؛ پس در حالی‌که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم صبر کردم و نظاره‌گر غارت میراث خود شدم ... .»[76]

بی‌شک، این صبر برای آن بود تا وحدت میان مسلمانان حفظ گردد. ابن ابی الحدید معتزلی به نقل از کلبی آورده است که حضرت علی(علیه السلام)قبل از آن‌که به‌سوی بصره حرکت کنند، چنین فرمودند:
«دیدم صبر از تفرّق کلمه‌ی مسلمین و ریختن خونشان بهتر است؛ مردم تازه‌مسلمانند و کوچک‌ترین سستی می‌تواند دین را مانند مشکی که به آسانی تکان داده می‌شود، وارونه نماید.»[77]

با این عمل، حضرت(علیه السلام)در حقیقت از حقّ خود به‌خاطر مصالح عالیه‌ی اسلام و مسلمین گذشتند. ایشان در ذی‌الحجّه‌ی سال 23 هجری پس از قتل عمر و بعد از پایان پذیرفتن جریان شورای شش نفره باز هم صبر کردند و از حقّ خود گذشتند. امام علی(علیه السلام) پس از این‌که شورای خلافت تصمیم گرفت با عثمان بیعت کنند، چنین فرمودند:
«شما می‌دانید که من سزاوارترین شخص برای خلافت هستم. به خدا قسم [به آن‌چه کردید] گردن می‌نهم تا وقتی‌که امور مسلمانان به‌سامان باشد و در آن جز بر من ستم نشود [و من این ستم را تحمّل می‌کنم] تا پاداش و فضل آن را بجویم و از زر و زیور دنیا که شما در تصاحب آن به رقابت افتاده‌اید، دوری می‌کنم.»[78]

اگر صبر ایشان در صدر اسلام نبود، مرتدّین روز به‌روز قدرت بیشتری می‌گرفتند و چنان عمل می‌کردند که نه هیچ اسمی و نه هیچ‌گونه رسمی از دین باقی نماند. امام (علیه السلام)در این باره چنین می‌فرمایند:
«امّا بعد، خداوند سبحان محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم)را فرستاد که برای جهانیان بیم‌دهنده و بر پیامبران گواه باشد. چون رسول خدا درگذشت مسلمانان پس از او درباره‌ی خلافت به نزاع پرداختند. به خدا سوگند، هرگز تصوّر نمی‌کردم که عرب پس از درگذشت پیامبر خلافت را از خاندان او برگرداند، یا پس از پیامبر آن را از من دور کند. مرا به درد و فریاد نیاورد مگر شتافتن مردم به‌سوی فلان، برای بیعت کردن با او. من مدّتی دست از بیعت کشیدم، تا آن‌که دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند و مردم را به نابود کردن دین محمّد فرا می‌خوانند. پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم رخنه‌ای در دین یا ویرانی در آن خواهم دید، که مصیبت آن بزرگ‌تر از محروم شدن از حکومت بر شماست؛ حکومتی که متاع چندروزه‌ی دنیاست و همچون سرابی دست‌خوش زوال خواهد شد، یا مانند ابر از هم خواهد پاشید. پس در میان آن آشوب و بلوا قیام کردم تا آن‌که باطل نابود شد و از بین رفت و دین استوار و پابرجا گردید.»[79]

 

10- جلوگیری از سوء استفاده‌ی فرصت طلبان

 نخبگان سیاسی نباید به فرصت‌طلبان، اجازه‌ی سوء استفاده دهند. از این نمونه، عکس‌العمل امام علی7 در برابر اقدام ابوسفیان بن‌حرب بن‌امیّه پس از کودتای سقیفه است، که به‌منظور یاری امیرمؤمنان حضرت علی 7 برای در دست‌گرفتن حکومت به نزد او آمد. شیخ مفید می‌نویسد:
«ابوسفیان در حالی‌که علی(علیه السلام)و عبّاس نگران کار پیامبر بودند به در خانه‌ی رسول خدا آمد و بانگ زد: ای بنی‌هاشم! مردمان در کار شما طمع نبندند، به‌خصوص تمیم بن‌مرّه یا عدی. پس امارت نیست مگر در میان شما و به سوی شما و هیچ‌کس جز ابوالحسن علی شایسته‌ی امارت نیست. پس با صدای بلند گفت: ای بنی عبدمناف! آیا می‌پذیرید که ابوفصیل بر شما حکومت کند؟ هش دارید که به خداوند سوگند، اگر بخواهید این شهر را از سواره و پیاده برایشان پر می‌کنم. علی (علیه السلام)به بانگی بلند به او پاسخ داد و گفت: ای ابوسفیان! برگرد که تو در این سخنان خداوند را در نظر نمی‌گیری و برای خداوند به چنین کاری اقدام نکردی. تو پیوسته در کار اسلام و مسلمانان حیله‌اندیشی کرده‌ای، ما اکنون به انجام کارهای رسول خدا مشغولیم.»[80]

 در نهج‌البلاغه چنین آمده است:
«ای مردم! از گرداب‌های بلا با کشتی‌های نجات بیرون شوید و به تبار خویش منازید، و از راه بزرگی فروختن به یک سو روید، که هرکس با یاوری برخاست، روی رستگاری بیند، وگرنه گردن نهد و آسوده نشیند که- خلافت بدین‌سان همچون- آبی بدمزه و نادلپذیر است، و لقمه‌ای گلوگیر؛ و آن‌که میوه را نارسیده چیند، همچون کشاورزی است که زمین دیگری را برای کشت گزیند.»[81]

 

11- مبارزه با دنیاطلبی

دنيا در معناي مذموم و نكوهيده‌ی آن، دل‌بستگي‌هاي پست و نفساني آدمي است و نه زندگي اين جهاني و عالم بيروني كه نشانه‌ی حق و آيات الهي است. بنابراين، اطلاق دنياي مذموم، به نفس عالم خلقت كه با تعابير «جهان طبيعت»، «جهان مادّي» و امثال اين‌ها از آن ياد مي‌شود، نادرست و غير ديني است، و بالطّبع، انتساب پليدي و زشتي و كژي و بيهودگي به جهان، نوعي كفر به خداوند و خلقت او به شمار مي‌رود.[82]

از عواملی که باعث ادبار مردم نسبت به نخبگان سیاسی می‌شود، دل‌بستگی ایشان به دنیای مذموم است. امام علي(علیه السلام)در نامه‌اي خطاب به‌عثمان بن حنيف، كارگزار خود چنين مي‌نگارند:
«فَاتَّقِ اللَّهَ يَا ابْنَ‌حُنَيْفٍ وَ لْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُك.»[83]

اگر كسي به آن‌چه نزد خود دارد اكتفا و بسنده كند، از آتش دوزخ رهايي خواهد يافت.

در يك روايت از امام علي(علیه السلام)آمده است:
«خُلُوُّ الْقَلْبِ مِنَ التَّقْوَى يَمْلَؤُهُ مِنْ فِتَنِ الدُّنْيَا.»[84]

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)هم‌چنین می‌فرماید:
«أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَة لِأّهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّة، فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا»؛[85] «آیا آزاده‌ای نیست که این خرده طعام مانده در کام (دنیا) را بیفکند و برای آنان که درخورش هستند نهد؟ جان‌های شما را بهایی نیست جز بهشت جاودان، پس مفروشیدش جز بدان.»

 

نویسنده: مراد شهگلی

____________________________________

پی نوشت ها:

[1]- نحل/ 89.

[2]- نساء/ 59.

[3]- نهج‌البلاغه، نامه‌ی53.

[4]- دلشاد تهرانی،‌ مصطفی، سیره‌ی نبوی، ص 43؛ نقل از: المحمودی، محمّدباقر، نهج‌السّعادة فی مستدرک نهج‌البلاغه،‌ ج 5، صص 199-200.

[5]- انعام/ 38.

[6]- نساء/ 82.

[7]- محمّدی ری‌شهری، محمّد، دانش‌نامه‌ی امیرالمؤمنین، ج 4، ص 301؛ نقل از: سیّد رضّی، ابوالحسن محمّد بن‌الحسین،پیشین، خطبه‌ی 18.

[8]- نحل/ 64.

[9]- نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 156.

[10]- آل عمران/ 103.

[11]- نمل/ 76.

[12]- نساء/ 61 -60.

[13]- معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، فرهنگ تفصیلی مفاهیم نهج البلاغه، ج 3، ص 1458.

[14]- نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 147.

[15]- ابن فهد الحلّی، احمد، عدّة الدّاعي و نجاح السّاعي، ص 268.

[16]- نساء/59.

[17]- نجم/2- 5.

[18]- نساء/65.

[19]- نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 192.

[20]- همان، خطبه‌ی 146.

[21]- همان، خطبه‌ی 216.

[22]- انفال/46.

[23]- نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 231.

[24]- همان، خطبه ی 96.

[25]- بقره/256.

[26]- محمّدی ری شهری، محمّد، میزان الحکمة، ترجمه‌: شیخی، حمیدرضا، ج3، ش 3680، ص 1130.

[27]- همان، ش 3677.

[28]- صافی گلپایگانی، لطف الله، أمان الأمة من الإختلاف، ص 169؛ المتّقی الهندی، علاءالدّین بن حسام‌الدّین، کنزل العمّال فی أحادیث الأقوال و الأفعال، ج12، ص 102.

[29]-کلینی، محمّد بن‌یعقوب، الکافی، ج 1، ص 446.

[30]- محمّدی ری‌شهری، پیشین، ترجمه‌: مهریزی‌، مهدی، ج 4، ص 65.

[31]- مفید، محمّد بن محمّد بن‌النّعمان، الأمالی، ج 1، ص 14.

[32]- الصّدوق، محمّد بن‌بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص567.

[33]- محمّدی ری‌شهری، محمّد، پیشین، ترجمه: محدّثی، جواد، ج 7، ص 73.

[34]- نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 239.

[35]- ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، خطبه‌ی 3.

[36]- محمّدی ری‌شهری، محمّد، دانش‌نامهی امیرالمؤمنین، ترجمه‌ی مهریزی، مهدی، ج4، صص287-286.

[37]- همان، ج 3، ص 76.

[38]- اعراف/157.

[39]- سبا/28؛ آل‌عمران/19.

[40]- أحزاب/40.

[41]- آل عمران /21.

[42]- مائده/63.

[43]- مائده/ 78-79.

[44]-آل عمران/ 187.

[45]- بقره/ 176- 175.

[46]- بقره/ 159-160.

[47]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏1، صص 547-549.

[48]- نهج‌البلاغه، حکمت405.

[49]- شعراء/ 227.

[50]- دلشاد تهرانی، مصطفی، میراث ربوده، ص 28؛ نقل از: تاریخ الیعقوبی، احمد بن‌ ابی‌یعقوب، ج 2، ص171.

[51]- طباطبایی، سیّدمحمّدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 58.

[52]- «و برخی از بادیه‏نشینانی كه پیرامون شما هستند منافقند و از ساكنان مدینه [نیز عدّه‏ای] بر نفاق‌ خو گرفته‏اند. تو آنان را نمی‌شناسی، ما آنان را می‌شناسیم. به‌زودی آنان را دو بار عذاب می‌کنیم؛ سپس به عذابی بزرگ باز گردانیده می‌شوند.» [توبه/101].

[53]- «و هنگامی كه منافقان و كسانی که در دل‌هایشان بیماری است می‌گفتند: خدا و فرستاده‏اش جز فریب به ما وعده‏ای ندادند. و چون گروهی از آنان گفتند: ای مردم مدینه، دیگر شما را جای درنگ نیست، برگردید. و گروهی از آنان از پیامبر اجازه می‌خواستند و می‌گفتند: خانه‏های ما بی‌حفاظ است و[لی خانه‏هایشان] بی‌حفاظ نبود، [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزی نمی‌خواستند و اگر از اطرافِ [مدینه] مورد هجوم واقع می‌شدند و آن‌گاه آنان را به ارتداد می‌خواندند، قطعاً آن را می‌پذیرفتند و جز اندکی در این [كار] درنگ نمی‌كردند.» [أحزاب/ 12- 14].

[54]- «آنان گروه شیطان و شعله‌ی آتش جهنّم هستند، آنان دار و دسته‌ی شیطانند و بدانید که پیروان شیطان، بازنده و زیان‌کارند.» [محمّدی ری‌شهری، محمّد، میزان الحكمة، ترجمه: شیخی، حمیدرضا، ص 1132، ش 3687].

[55]- محمّدی ری‌شهری، محمّد، دانش‌نامه‌ی امیرالمؤمنین7، ترجمه‌: سلطانی، محمّدعلی، ج 10، ص 245.

[56]- «و می‌گویند: به خدا و پیامبر [او] گرویدیم و اطاعت كردیم. آن‌گاه دسته‏ای از ایشان پس از این [اِقرار] روی بر می‌گردانند، و آنان مؤمن نیستند و چون به‌سوی خدا و پیامبر او خوانده شوند، تا میان آنان داوری كند، به ناگاه دسته‏ای از آن‌ها روی بر می‌تابند. و اگر حقّ به‌جانب ایشان باشد، به حال اطاعت به سوی او می‌آیند. آیا در دل‌هایشان بیماری است‏، یا شك دارند، یا از آن می‌ترسند كه خدا و فرستاده‏اش بر آنان ستم ورزند؟ [نَه،] بلكه خودشان ستم‌كارند.» [نور/ 50-47].

[57]- حدید/ 25.

[58]- نساء/ 35.

[59]- نساء/ 58.

[60]- نساء/ 135.

[61]- محمّدی ری‌شهری، محمّد، دانش‌نامه‌ی امیرالمؤمنین، ترجمه‌: مهریزی، مهدی، ج 4، ص 287.

[62]- انفال/ 62-63.

[63]- محمّدی ری‌شهری، محمّد، پیشین، ترجمه‌: محدّثی، جواد، ج 7، ص 99.

[64]- همان، ترجمه: مهریزی، مهدی، ج 4، ص 287.

[65]- الطّوسی، محمّد بن الحسن، الأمالی، ص 522.

[66]- الحرّ العاملی، محمّد بن الحسن، وسائل الشّیعه الی تحصیل مسائل الشّریعه، ج 12، ص 216.

[67]- پیشین، ج 18،‌ ص 439.

[68]- انفال/ 1.

[69]- الحر ّالعاملی، محمّد بن‌الحسن، پیشین، ج 12، ص 254.

[70]- الشّعیری، محمّد بن‌محمّد، جامع الأخبار، ص 148.

[71]- نساء/ 114.

[72]- رعد/ 11.

[73]- «پس اگر خدا به شما عافيت بخشيد بپذيريد، و اگر به گرفتاري مبتلا شديد شكيبايي ورزيد كه عاقبت از آنِ پرهيزگاران است.» [نهج‌البلاغه، ترجمه‌: شیروانی، علی، خطبه‌ی 3].

[74]- قصص / 83.

[75]- نهج‌البلاغه، ترجمه: شیروانی، علی، خطبه‌ی 98.

[76]- نهج‌البلاغه، پیشین، خطبه‌ی 3.

[77]- برقی، محمّد، «وحدت در کلام و سیره‌ی امیرمؤمنان حضرت علی7»، مجموعه مقالات کنفرانس بین‌المللی وحدت و امنیّت ملّی از دیدگاه امام علی 7،‌ ج 2، ص 48.

[78]- نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 74.

[79]- همان، نامه‌ی 62.

[80]- ر.ک: مفید، محمّد بن‌محمّد بن‌نعمان، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد.

[81]- نهج‌البلاغه، خطبه‌ی5.

[82]- دلشاد تهراني، مصطفي، دولت آفتاب؛ ‌انديشه‌ی سياسي و سيره‌ی حكومتي علي7، ص 155.

[83]- «پسر حنيف! از خدا پروا كن و به قرص‌هاي نان خود اكتفا كن، تا سبب رهايي تو از آتش دوزخ شود.» [سيّد رضي، ابوالحسن محمّد بن‌الحسين، نهج البلاغه، ترجمه‌: شیروانی، علی، نامه‌ی45].

[84]- «خالي بودن قلب از پرهيزگاري آن را از فتنه‌هاي دنيا پر مي‌كند.» [آمدي، عبدالواحد التّميمي، غرر الحكم و درر الكلم، ص 67].

[85]- نهج‌البلاغه، حکمت456.

 

منابع: 

فصلنامه اخلاق، شماره 21