مباحثی از تفسیر المیزان

«وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً (19) كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً» (اسراء- 20) "فيض" خداوند مطلق و غير محدود است بطورى كه از آيه شريفه:" وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً" چنين استفاده مى ‏شود.
حكما گفته اند كه شرور بالعرض داخل در قضاى الهى هستند، و در بيان آن چنين گفته اند:
رابطه ذاتى بين فعل و علت فاعلى حكما گفته ‏اند كه ميان فعل و فاعلش كه عنوان معلول و علت را دارند سنخيتى وجودى و رابطه‏ اى ذاتى است كه با آن رابطه وجود عمل طورى جلوه مى ‏كند كه گويا يك مرتبه نازله و درجه ‏اى پائين‏تر از وجود فاعل است، همچنين يعنى سنخيت و رابطه مذكور و به عكس وجود فاعل را چنان جلوه مى ‏دهد كه گويا مرتبه عاليه ‏اى از وجود فعل است، بلكه بنا بر اصالت وجود و تشكيك آن نيز، مطلب از همين قرار است.
همه مى ‏دانيم كه هر يك از جنس" نر" و" ماده" نوع بشر وقتى به حد رشد رسيد- در صورتى كه داراى بنيه اى سالم باشد- در خود ميلى غريزى نسبت به طرف ديگر احساس مى ‏كند، و البته اين مساله غريزى منحصر در افراد انسان نيست، بلكه در تمامى حيوانات نيز اين ميل غريزى را مشاهده مى ‏كنيم.
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً» (اسراء - 70) مسلمين اختلاف دارند در اينكه انسان و ملك كداميك برترند؟ قول معروف كه به اشاعره هم منسوب شده اين است كه انسان افضل است، و مراد ما از فضيلت انسان، نه همه افراد انسانها است، بلكه افراد مؤمن است؛
انگيزه و غايت انتقام "فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلََََََََََََهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ"(ابراهیم – 47) اين جمله تفريع بر آیات قبل است كه ‏فرمود: عذاب نكردن ستمكاران به خاطر تاخير تا قيامت است، و وقتى چنين است ديگر خيال نكن كه خدا از وعده اى كه بر نصرت فرستادگان خود داده خلف مى ‏كند، اگر وعده نصرت داده وفا مى‏ كند و اگر وعده عذاب به متخلفين داده نيز وفا مى‏ كند.
در معناى عرش و جمله‏" ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ" و ساير آيات مشابه آن آراى مختلفى وجود دارد. اكثر علماى گذشته بر آنند كه اينگونه آيات از متشابهاتى هستند كه بايد از بحث در پيرامون آن خوددارى شود، اينان كسانى هستند كه بطور كلى بحث در اطراف حقايق دينى و تجاوز از ظواهر كتاب و سنت را بدعت مى‏دانند، و حال آنكه عقل بلكه قرآن و سنت نيز بر خلاف عقيده آنان مردم را بر تدبر در آيات خدا و بذل جهد در تكميل شناسايى خدا و آياتش و تذكر و تفكر در آن و احتجاج به حجت‏هاى عقلى تحريص و تشويق مى‏كند، و با اين همه تشويق كه در مقدمات كرده، چطور ممكن است از نتيجه آن منع و نهى فرموده باشد؟
موضوع ابليس نزد ما امرى پيش پا افتاده شده كه اعتنايى به آن نداريم، جز اينكه روزى چند بار او را لعنت كرده و از شرش به خدا پناه مى ‏بريم و بعضى افكار پريشان خود را به اين جهت كه از ناحيه او است تقبيح مى ‏كنيم. و ليكن بايد دانست كه اين موضوع موضوعى است بسيار قابل تامل و شايان دقت و بحث، و متاسفانه تا كنون در صدد بر نيامده ايم كه ببينيم قرآن كريم در باره حقيقت اين موجود عجيب كه در عين اينكه از حواس ما غايب است و تصرفات عجيبى در عالم انسانيت دارد چه مى‏ گويد، و چرا نبايد در صدد برآييم؟ چرا در شناختن اين دشمن خانگى و درونى خود بى ‏اعتناييم؟
بررسى آيات و رواياتى كه ذاتى بودن سعادت و شقاوت را مى ‏رسانند  قضاى الهى در آغاز خلقت در باره سعادت و شقاوت انسان‏ها مشروط به عمل اختيارى آنان است‏.
در تفسير روح المعانى از شهرستانى و او از شارح اناجيل اربعه مناظره اى را نقل كرده كه بعد از اين حادثه ميان ملائكه و ابليس واقع شده است، اين مناظره در تورات نيز ذكر شده، و آن اين است كه ابليس به ملائكه گفت: من به فرضى كه قبول كنم و تسليم شوم كه خالق و ايجاد كننده اى مرا به وجود آورده نسبت به كارهاى او اشكال‏هايى دارم: