مقاله تقدیر از دایرةالمعارف قرآن لیدن در موضوع قضا، قدر و سرنوشت است. نویسنده در بیان مفاهیم تقدیر از آیات قرآن مطالبی را عنوان نموده و مباحثی را در مورد آزادی، انتخاب و اراده از دیدگاه متفکران اسلامی بیان نموده است. همچنین موضوعاتی پیرامون مفهوم قضا و قدر در قرآن از قبیل علم پیشین الهی و افعال انسانها و مفهوم تقدیر ـ از پیش تعیین شدن صفات و جزئیات هر مخلوقی ـ و همچنین مرگ و تأثیر این موضوعات بر سرنوشت انسان پرداخته است. از آنجا كه اين تحقيق كاستيهاي داشت، نياز به ارائه توضيح و مباحث تكميلي ضروري مينمود، سعي شده است اين کمبود، توسط ناقدان و نويسندگان برطرف گردد.
کلیدواژه ها: قرآن، تقدیر، سرنوشت، اختیار، مستشرقان، ليدن.
مفهوم قضا و قدر، سرنوشت و تقدیر از ديرباز در عموم جوامع بشري، مورد توجه بوده است. به گونهاي كه سابقه اين بحث را ميتوان در آثار و مباحث فلسفي يونان باستان يافت كه در قرون اوليه صدر اسلام با توسعه ترجمه كتب و بالا گرفتن مجادلات كلامي، موجب مرزبندي عميقي در ميان گروهها و مكاتب كلامي انديشمندان مسلمان شد. ظرافت و پيچيدگي مباحث مربوط به قضاء و قدر و بهره برداري حكومتها از تأثيري كه اين انديشه ميتوانست در پيشبرد اهدافشان داشته باشد، باعث شد تا همواره بحث قضا و قدر باعث جبر و اختيار گره خورده و از موضوعات چالش برانگيز باشد.
روشن نبودن مرز دقيق ميان مفاهيم قضا، قدر، تقدير و... نيز يكي ديگر از عوامل پيچيدگي اين بحث و مانع فهم دقيق آن بوده و هست. نوشتار حاضر برگردان فارسي مقاله تقدير از متن اصلي ـ منتشر شده در دايرة المعارف قرآن ليدن ـ ميباشد كه در آن موضوعاتي چون قضا، قدر و سرنوشت مورد بررسي قرار گرفته است، كه ابتدا به ارایه ترجمه اين متن و سپس نقدهايي كه بر آن وارد است پرداخته ميشود.
ترجمۀ مقالۀ تقدیر (Destiny, Sabine schmdtke)
مفهوم تقدیر یا قضا و قدر الهی به عنوان «قدر» مورد بحث قرار میگیرد. واژۀ قدر به معنای حدود چیزی را تعیین نمودن، از لحاظ معنایی متشابه با واژۀ قدرا به معنای توانایی و قدرت، مورد استفاده قرار میگیرد، این موضوع در ده آیه که اساس عقیده به قدر، قضا و قدر الهی یا سرنوشت را تشکیل ميدهد، ظاهر میگردد. قضا و قدر الهی همچنین بر قدرت و علم خداوند اشاره دارد که در بسیاری از سورههای قرآن (بقره/ 256؛ انعام/ 9؛ قمر/49؛ حجر/ 21) به آن اشاره شده است.
بسیاری از متفکران اسلامی به مسأله آزادی (huriyya)، انتخاب(ikhtiyar) و اراده (irada) پرداختهاند.
فقها بیشتر حقوق و آزادیاي که حاصل مطابقت با قانون الهی (شریعت) میباشد را مورد توجه قرار دادهاند.
صوفیه در جستجوی آزادی باطنی به وسیله رهایی از بردگی انسان در برابر نفس پستتر خود میباشند. به طور کلی فلاسفه نیز حقیقت ارادۀ انسانی را از نقطه نظر فلسفۀ سیاسی فارابی (970م) اظهار میکنند و متکلمین (mutakallimun) عمدتاً به رابطۀ بین ارادۀ الهی و ارادۀ انسانی و این که چگونه ارادۀ الهی ارادۀ انسانی را محدود میکند پرداختهاند (نصر/ 1981: صفحات 23 ـ 18).
یکی از موضوعات مورد بحث متكلمين این است که آیا خداوند فعل انسان را از پیش تعین نموده است یا اینکه انسانها بر انجام فعل آزاد هستند؟
این سؤال تنها یک سؤال نظری متعلق به گروهی خاص یا یک دورۀ تاریخی نیست بلکه پرسشي است که انسان را در سراسر دورههای تاریخی متحیر ساخته است. امروزه بحث بین فطرت، تعلیم و تربیت در میان دانشمندان اجتماعی چیزی جز ادامۀ مباحث کلامی اولیه نیست.
در آیه 21 سوره فتح اين گونه اشاره به تقدیر شده است: «خداوند همه چیز را خلق کرد و برای آنها اندازهای اختصاص داد». کلمۀ عملی تقدیر (tagdir) است که از لحاظ ادبی به معنای تعیین نمودن اندازه یا مقدار خاصی برای هر چیزی میباشد.
تقدیر مفاهیم بسیاری دارد: نخست این که خداوند به هر موجودی ویژگیها و استعدادهای بالقوه و ویژهای بخشیده است که خاص اوست، یک گیاه خاص، شکل، بو و اندازۀ مخصوص دارد.
دوم اینکه خداوند برای همۀ موجوداتش مکان، زمان و محیط مشخصی را تعیین نموده است، هر انسانی به خاطر رنگ پوست، نژاد و سابقۀ فرهنگیاش با انسان دیگر متفاوت است.
سوم اینکه مرگ که جزء تغییرناپذیری از زندگی انسانی است و زمان خاصي دارد، وجود دارد. خداوند در قرآن میفرماید: «هیچ کس جز به فرمان خدا نخواهد مرد که اجل هرکس در لوح قضای الهی به وقت معین ثبت است» (آلعمران/ 145).
سوال دیگری که مطرح میشود این است که آیا تقدیرات تأثیری بر سرنوشت انسان در دنیای دیگر دارد. اکثر محققین بر اين اعتقادند که تأثیری ندارد. انسان ارادۀ محدودی دارد و چطور میتواند از ارادهاش استفاده نماید که تقدیرش را در روز قیامت تعیین نماید. اگر چه حکم الهی بر علم لا یتناهی خداوند دلالت دارد و اگر خداوند از پیش آگاهی بر افعال آیندۀ انسان دارد پس چگونه انسان در برابر اعمالش مسؤل خواهد بود؟ متکلمین و فیلسوفان مجبورند در حل این سؤال کوشش نمایند و جوابهای مختلفی را مطرح نمودند.
بررسی مقاله
در بررسي این مطالب، نكاتي تكميلي وجود دارد كه به ضميمه برخي نكات نقد ديگري ميتواند باعث غناي معرفتي خواننده گردد كه به صورت زير بيان ميگردد. در ابتدا به مفهومشناسي اصطلاحات پرداخته ميشود:
آنچه که در این مقاله در تعریف واژهها بیان شده است مشابهت معنی بین واژههای تقدیر، قضا و قدر است. در واقع نويسنده مفهوم قضا و قدر را با مفهوم قدر یکی دانسته در حالی که هر یک از این واژهها معنی مستقلی دارند و در ارتباط با هم می توانند مفهوم قضا و قدر یا تقدیر را تشکیل دهند.
هر یک از واژههاي قضا و قدر در آیات بسیاری از قرآن در معانی مختلف، اما نزدیک به هم مورد استفاده قرار گرفته است. واژۀ قدر در اصل به معنی اندازهگیری و تقدیر به معنی سنجش و اندازهگیری و چیزی را با اندازۀ معین ساختن، است (مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید/ 180).
ابنفارس در مورد این کلمه میگوید: ارزش و اندازۀ هر چیزی را قَدر یا قَدَر میگویند و تقدیر به معنی اندازهگیری و تعیین و تشخیص اندازۀ یک شیء ميباشد (المقاییساللغة/ 66).
تقدیر اشیا این است که خداوند هر چیزی را به مقتضای حکمت بالغه خود به اندازۀ خاصی آفریده است. واژۀ قدر در قرآن به سه معنی بکار رفته است: کمیت و مقدار (حجر/21)؛ زمان و مکان (مرسلات/21 و22) و حکم قطعی و نافذ خدا (احزاب/ 38). در معنای سوم میتوان قدرت و توانایی خداوند را دریافت، اما در در دو معنی اين مطلب يافت نميشود، پس لزوماً به این معنی به کار نرفته است، اما آنچه که در این مقاله برای بیان معنی قدر به کار رفته، معنی قدرت است که معانی دیگر را در بر نمیگیرد.
مفهوم قدر با قضا و قدر الهی فاصله دارد. قضا عبارت است از ایجاد یک نسبت ضروری و قطعی میان دو چیز که یکی به دیگری اسناد داده میشود و قضاء الهی به معنی قطعی شدن وجود حادثهای که نتیجۀ تعلق اراده، قدرت و علم ذاتی و ازلی خداوند به یک شیء است ولي قدر عبارت است از خصوصیات آن. اگر این واژه را بر هستیهای امکانی و خصوصیات مادی منطبق سازیم به این معنی است که پدیدههای مادی از جانب علت خود، خصوصیات و ویژگیهایی را دریافت میکند. (طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، / 151).
واژۀ قدر عبارت است از مقدار و هندسه (یعنی طول، عرض، بقا و فناء آن چیز) که از آن تجاوز نمیکند نه از جهت کمّی و نه از هیچ جهت دیگر، پس هر چیز در خلقتش داراي حدی است محدود که از آن تجاوز نمیکند و هستیاش صراطی است کشیده شده که از آن تخطی نمیکند و تنها در آن راه سلوک میکند (طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، 5/ 151).
نویسنده مقالۀ با توجه به آیۀ 21 سورۀ فتح به مفهوم تقدیر پرداخته است. تقدیر به معنی سنجش و اندازهگیری و چیزی را با اندازۀ معین ساختن است. (مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید/ 18) تقدیر اشیاء این است که خداوند هر چیزی را به مقتضای حکمت بالغۀ خود با اندازۀ خاصی آفریده است. (اصفهانی، راغب، مفردات راغب/67) مفهوم تقدیر در آیات بسیاری از قرآن بیان شده است:
(وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ)؛ «و هيچ چيزى نيست، جز آنكه منابعش نزد ماست؛ و[لى] جز به اندازه معيّن آن را فرو نمىفرستيم»، (حجر/ 21)؛
(قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيءٍ قَدْراً)؛ «به يقين، خدا براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است»، (طلاق/ 3)؛
(إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ)؛ «در حقيقت، ما هر چيزى را به اندازه آفريديم»، (قمر/ 49).
همگی این آیات را میتوان به یک معنی بازگشت داد و آن اين كه لغت قضا به معنی حکم کردن است و قدر به معنی اندازه، چنان که اگر بگویند هر واقعه به قضای الهی است یعنی به حکم او واقع شده است و اگر بگویند به قدر الهی است یعنی به اندازه و تعیین مقدار صورت پذيرفته است، مثلاً چه از جهت زمان باشد و چه در مکان اتفاق بیافتد. (کشف المراد، ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد/ 446)
به عبارت دیگر قضا عبارت است از ایجاد یک نسبت ضروری و قطعی میان دو چیز که یکی به دیگری استناد داده میشود همانگونه که قضاوت قاضی و حکم او به اینکه مال مورد نزاع مثلاً متعلق به یکی از دو طرف نزاع است موجب میشود که در آن تزلزل و تردیدی که قبل از حکم او به واسطۀ نزاع طرفین در آن مال پدید آمده بود بر طرف گردد و یک نوع قطعیت و استواری نسبت به کسی که به نفع او حکم شده پدید آید.
اگر این مفهوم را بر یک پدیدۀ عینی منطبق سازیم قضاء الهی در آن پدیده عبارت از این خواهد بود که هستی آن پدیده نسبت به علّت تام خود ضرورت و قطعیت داشته و آن علت مبدء قطعیت وجود وی گردیده است و از آنجا که علةالعلل در جهان آفرینش آفریدگار است بنابراین ضرورت، قطعیت، استحکام و استواری همۀ پدیدههای امکانی از ذات خداوند، علم و قدرت ازلی او سرچشمه میگیرد، لذا قضای الهی عبارت است از قطعی شدن وجود حادثهای که نتیجۀ تعلق اراده، قدرت و علم ذاتی و ازلی خدا به آن شیء میباشد.
قضای الهی این است که خدا دستورات و تکلیف مناسب براي صلاح و فساد انسانها را مشخص نماید، البته این موضوع هرگز به معنای جبر نیست بلکه دلیل لزوم تلاش با اختیار است، زیرا اگر اختیاری در کار نبود تکلیف مفهومی نداشت، بنابر این قضا عبارت است از قانونمند شدن جهان هستی که توسط خداوند انجام گرفته است و این قضا به کارهای اختیاری انسانها ارتباطی ندارد اگر چه نتایج آنها در مجموعۀ هماهنگ منعکس میکردند. (جعفری، محمد تقی، جبر و اختیار/ 273).
برای اثبات این موضوع میتوان به صدها آیۀ قرآنی رجوع کرد. آیاتی که به صورتهای مختلفی کوشش و فعالیت انسان را سفارش کرده و کسانی را که تبهکاری خود را به مشیت و قضای خداوند مستند میکند به شدت توبیخ میکند.
قدر عبارت است از خصوصیات، اگر این واژه بر هستیهای امکانی منطبق شود مفهوم آن اینگونه خواهد بود که پدیدههای مادی از جانب علت خود خصوصیات و ویژگیهایی را دریافت میکنند. علامه طباطبایی در مورد معنای قدر میفرماید: قدر عبارت است از مقدار، حد و هندسه یعنی طول و عرض و بقا و فناء آن چیز که از آن تجاوز نمیکند و هستیاش صراطی است کشیده شده که از آن تخطی نمیکند و تنها در آن راه سلوک میکند. (طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، 19/ 177).
مؤید این تعریف روایتی است که از امام رضا(علیه السلام) كه ميفرمايد:
«القدر هی الهندسة ووضع الحدود من البقا والفناء والقضاء هو الابرام والاقامة العین» (کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، باب جبر و قدر، ح 4) قدر عبارت است از مهندسی و اندازهگیری موجودات و تعیین مقدار بقا و هنگام نابودی و فناء آنها و قضا به معنای اتقان و قطعی شدن چیزی و به پا داشتن آن است».
قدر عبارت است از جنبۀ قانونمند بودن جهان هستی. در حقیقت نسبت قضا به قدر نسبت کار است به نتیجۀ کار. فعل خداوند قضا؛ و شکل و جریان دستگاه هستی قدر میباشد، زیرا قضا خالقیت خداوند و اشاره او به این است که خداوند، آفرینندۀ دستگاه منظم و قانونمند جهان هستی است و در نتیجۀ خالقیت اوست که بر روی تمام موجودات هستی نقش بسته است (جعفری، محمد تقی، جبر و اختیار/ 277). مرحلۀ تقدیر قبل از مرحلۀ قضا و دارای مراتب تدریجی و شامل مقدماتی است كه با تغییر بعضی از اسباب و شرایط تغییر مییابد ولی مرحلۀ قضا دفعی و مربوط به فراهم شدن همۀ اسباب و شرایط و حتی غیرقابل تغییر است. (مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید/ 180)
برای تقدیر مراتب و مراحل مختلفی بیان شده است که هر یک قسمتی از این بحث را عنوان میکند تقدیر و قضا دارای دو مرحله هستند: مرحلۀ علمی و مرحلۀ عینی. در مرحلۀ اول تقدیر و قضا حالت علمی و نقشهریزی را دارد ولي در مرحلۀ دوم جریان جنبۀ عینی و خارجی پیدا میکند، یعنی آن حقیقت علمی اعم از تقدیر و قضا حالت عینی پیدا کرده و هر پدیدهای در شرایط و اندازۀ خاص خود تحقق مییابد. این مفهوم در برخی از آیات قرآن مورد توجه قرار گرفته است از جمله: رعد/ 39؛ هود/ 6؛ بروج/ 21 و 22؛ حجر/ 21؛ و...
يكي از آياتي كه درباره خلقت بر اساس قدر وجود دارد آيه ذيل ميباشد:
(الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى، وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى)؛ «(همان) كسى كه آفريده و مرتّب كرد؛ و كسى كه معين كرد و رهنمون ساخت» (اعلی/ 2 و3).
این آیه همۀ پدیدههای جهان را شامل شده كه تقدیر عینی آنها را همزمان و همراه با هستی آنها تحققپذير ميداند. در آیات دیگری این اصل را در مورد برخی از پدیدهها به طور مشخص بیان کرده است (مؤمنون/18 و یس/ 38). اختیار و آزادی انسان نیز نمونهای از این تقدیر علمی و عینی است. گرچه انسان در همۀ دوران زندگی خود تحت اراده و تقدیر الهی است و نمیتواند از این مرز پا را فراتر گذارد، اما او نمیتواند به این بهانه از زیر بار مسؤلیت کارهای خود شانه خالی کند و اعمال خود را به حساب تقدیر الهی بگذارد، زیرا خداوند راه خیر و سعادت را در اختیار او قرار داده و این استعداد و توانایی را به او داده و اصولاً این اختیار و توانایی او بر انتخاب راه خیر و سعادت نیز حلقهای از سلسلۀ تقدیر الهی در مورد انسان و کارهای او به شمار میرود، زیرا کارهای انسان با ویژگی اختیار، توانایی و تقدیر اندازهگیری شده است (طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، 20/ 207).
در این مقاله از مرگ، اجل و ثبت وقت معین آن در لوح قضای الهی ياد شده است. یکی از مباحث مربوط به قضا و قدر، سرنوشت قطعی و غیر قطعی است که در قرآن از آن تعبیر به اجل و اجل مسمی شده است. آنجا که لفظ اجل به کار رفته به معنی سرنوشت مطلق یا غیر قطعی است که به عللی میتواند نوسان داشته باشد در حالی که اجل مسمی، اجل و سرنوشت قطعی است که در علم الهی مسلّم و قطعی گشته و افزایش و کاهش در آن راه ندارد.
واژۀ اجل در آیات متعددی در قرآن به کار رفته که میتوان همۀ آنها را به این دو معنی بازگشت داد. برخي از اين آيات عبارتند از:
(هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن طِينٍ ثُمَّ قَضَى اَجَلاً وَأَجَلٌ مُسَمّىً عِندَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ)؛ «او كسى است كه شما را از گِل آفريد؛ سپس سرآمد (غير حتمى براى عمر شما) مقرّر داشت و سرآمد معيّن (و حتمى عمر شما) نزد اوست سپس شما (در توحيد و قدرت او) ترديد مىكنيد!»، (انعام/ 2)؛
(مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمّىً)؛ «آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است، جز به حق و (تا) سرآمد معيّن نيافريديم»، (احقاف/ 3)؛
(وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ كِتَابَاً مُؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيَا...)؛ «و براى هيچ شخصى (ممكن) نيست بميرد، جز با رخصت خدا؛ [كه خدا مرگ را] نوشته شدهاى داراى سرآمد؛ [قرار داده است.] و هر كس پاداش اين جهان را بخواهد ...». (آلعمران/ 145) در آیۀ 145 سورۀ آلعمران که در مقالۀ مورد بررسی به آن اشاره شده است، خداوند مرگ مشخص شده را در مقام تعلیل برای کسانی که مانع جهاد میشدند آورده است.
به طور کلی هر پدیدهای علل و اسباب ویژهای دارد چنان که همۀ آنها در وقت مخصوص خود به وجود ميآید قضا و قدر الهی نسبت به آن پدیده در آن وقت قطعی و حتمی خواهد بود ولی اگر در آن وقت به خاطر آماده نبودن همۀ اسباب و علل یا پدید آمدن موانع، پدید نیاید قضا و قدر الهی نسبت به آن در آن وقت غیر حتمی خواهد بود.
علامه طباطبایی سرنوشت حتمی و غیرحتمی را به اینگونه تفسیر مینماید: هر انسانی با دو نوع اجل مواجه است، یک نوع اجل میتواند همان عمر طبیعی یک انسان باشد که اگر عوامل خاصی مثل حوادث پدید نیاید هر فردی با توجه به استعداد قوای بدنی خود در شرایط مناسب می تواند آن مقدار زندگی کند و از آنجا که یک چنین زندگی دارای شرایط و موانعی است و معلوم نیست که تحقق یابد این تقدیر و سرنوشت برای انسان مبهم و غیرحتمی است.
اجل مسمی و قطعی فقط نزد خداست و خداوند از وضع زندگی هر موجودی از نظر تحقق شرایط زندگی و موانع ادامۀ آن آگاهی کامل دارد و از اجل قطعی و سرنوشت حتمی او نیز آگاه است، بنابر این خداوند از سرنوشت قطعی و مقدار عمر انسان از نظر فراهم شدن شرایط و یا نبود آنها کاملاً آگاه است و این تقدیر از هر گونه ابهام و تردید دور است، چرا كه (لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ، يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ)؛ «براى هر سرآمدى (و زمانى، حكم) نوشته شدهاى است، خدا هرچه را بخواهد نابود مىكند و [يا] استوار مىدارد و نوشته اصلى (علم الهى) تنها نزد اوست»، (رعد/ 38 ـ 39).
حکم محو و اثبات حکمی است عمومی که تمام حوادثی که به حدود، زمان، مکان و اجل محدود میشود و به عبارت دیگر تمام موجودات دستخوش آن میگردد را شامل ميگردد. (طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیرالمیزان،11/ 578).
حمران در تفسیر این آیه از امام باقر(علیه السلام) نقل میکند كه:
«سألته عن قول الله عزوجل قضی اجلاً واجلٌ مسمی عنده قال هی اجلان اجلٌ محتوم واجلٌ موقوف؛ پرسیدم از قول خداوند عزوجل: (آیۀ3 سورۀ رعد) فرمود مقصود دو مدت است: یکی حتمی و دیگری غیرمحتوم (کلینی، اصول کافی، 1/ 263).
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: اجل غيرمسمی آن اجل مشروطي است که امکان پس و پیش را دارد ولی اجل مسمی همان اجل است که خداوند دربارۀ آن فرموده:
(فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَيَسْتَقْدِمُونَ)؛ «و هنگامى كه سرآمد (عمر) آنان فرا رسد، هيچ ساعتى تأخير نمىكنند و پيشى نمىگيرند»، (اعراف/ 34).
اگر انسان به مقدار عمر طبیعی زندگی کند یا از نعمت سلامتی برخوردار باشد به صورتی که امر حتمی و سرنوشت قطعی برای او تعیین شده باشد هیچ افزایش و کاهش در آن راه نباید زیرا این امور مشروط و موصوف یک رشته عوامل است که بسیاری از آنها در قلمرو اختیار و توان انسان است. دعا، صدقه، صلۀ ارحام میتواند در تقدیر مؤثر باشد ـ پس از این نظر اجل و سرنوشت او مطلق و یا غیر حتمی است ولی از آنجا که خداوند از قبل بر همۀ پدیدهها و عوامل و شرایط آنها آگاه است میداند که آن اسباب و عوامل تحقق میپذیرند و یا نه، پس از نظر علم پیشین و ازلی خدا اجل هر انسانی و سرنوشت او چه از نظر مرگ و چه جهات دیگر معین و مسمی است و قطعآً با توجه به قانون علیت و معلولیت وقتی عوامل و اسباب چیزی تحقق یافت و یا تحقق نپذیرفت، محقق شدن یا عدم تحقق آن قطعی است.
سرنوشت انسان می تواند متغیر و ثابت باشد و سرنوشت غیرحتمی به نوع عمل انسان بستگی دارد، اگر باایمان و پرهیزکار باشد میتواند تغییر دهد در غیر این صورت سرنوشت دیگری خواهد داشت. قرآن در تأثیر تقوی بر تقدیر انسان میفرماید:
(وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَيَحْتَسِبُ)؛ «و هركس خودش را از [عذاب] خدا حفظ كند، برايش محل خارج شدن (از مشكلات) قرار مىدهد و او را از جايى كه نمىپندارد، روزى مىدهد». (طلاق/ 2 ـ 3)
همچنین حضرت نوح(علیه السلام) به قوم خود فرمود:
(أَنِ اعْبُدُوْا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ، يَغْفِرْلَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمَّىً إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لاَ يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ)؛ «خدا را بپرستيد و خودتان را از [عذاب] او حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد. تا بخشى از پيامدهاى (گناهان)تان را براى شما بيامرزد و (مرگ) شما را تا سرآمد معيّنى به تأخير اندازد؛ [چرا] كه هنگامى كه سرآمد (مرگ حتمى) الهى فرا رسد، به تأخير افتاده نمىشود، اگر شما مىدانستيد»، (نوح/ 3ـ4).
خدا را عبادت کنید و پرهیز کار باشید و مرا اطاعت نمائید اگر چنین کردید خداوند گناهان شما را میبخشد و تا اجل و سرآمد معینی مرگ شما را به تأخیر میاندازد و آنگاه که اجل و تقدیر الهی فرا رسد هرگز به تأخیر نمیافتد.
استغفار و گناه میتواند در تغییر سرنوشت مؤثر باشد. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: (وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ)؛ «و[لى] در حالى كه تو در ميان آنان هستى، خدا هرگز آنان را عذاب نخواهد كرد؛ و (نيز) در حالى كه آنان طلب آمرزش مىكنند، خدا عذابكننده ايشان نخواهد بود»، (انفال/ 33).
در این مقالۀ اشاره به ده آیهای شده است که اساس مفهوم قدر یا قضا و قدر الهی را تشکیل میدهد. مسألۀ قضا و قدر در آیات محدودی بیان نشده است، بلکه به جهت گستردگی موضوع میتوان این مسأله را در آیات فراوانی یافت كه هر یک از این آیات به ابعاد و جهات گوناگون میپردازد: (وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ)؛ «و هيچ چيزى نيست، جز آنكه منابعش نزد ماست و[لى] جز به اندازه معيّن آن را فرو نمىفرستيم»، (حجر/21). (قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيءٍ قَدْراً)؛ «به يقين، خدا براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است»، (طلاق/3). (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ)؛ «در حقيقت، ما هر چيزى را به اندازه آفريديم»، (قمر/ 49). (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)؛ «بگو: «بار خدايا! خداوندِ فرمانروايى (و هستى)! به هركه (شايسته بدانى و) بخواهى، فرمانروايى مىبخشى؛ و از هر كه بخواهى، فرمانروايى را باز مىستانى؛ و هر كه را بخواهى، عزّت مىدهى؛ و هركه را بخواهى، خوار مىگردانى؛ (همه) نيكى(ها) تنها به دست توست؛ كه تو بر هر چيزى توانايى»، (آلعمران/ 26). (إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)؛ «پس فقط به آن مىگويد: «باش!» پس [فوراً موجود] مىشود»، (آلعمران/ 47).
تبیین نشدن واژهها و واضحنشدن هریک از اصطلاحات قضا و قدر و نامشخص شدن گسترۀ این موضوع در آیات قرآن موجب شده است که قسمتهای مختلف این بحث در هم آمیخته شود و در مواردی مقاله دچار نقص محتوایی و مفهومی شود. تبیین نشدن موضوع بحث از مشکلات مهم این مقاله به شمار میآید به طوری که کنار هم قرار گرفتن قضا و قدر و سرنوشت به نوعی تفسیری جدا از این مسأله بیان میکند، لذا قضا و قدر را عامل خارجی دانسته که بر ارادۀ انسان تأثیر مستقیم دارد که گاهی به صورت یک عامل مثبت جلوه میکند و گاه جنبۀ منفی دارد و این معنی را خواهد داشت که هر کس دارای سرنوشتی است که از روز اول خلقت بدون حضور او از طرف خداوند مشخص شده و از آن گریزی نیست و این سرنوشت همان خط و مسیری است که گریبان هر انسانی را گرفته است. بدیهی است که این تفسیر عوامانه از قضا و قدر ناشی از عدم درک صحیح از این مسأله است که عموم مستشرقین نیز به علت نبود منابع و اطلاعات کافی به این ورطه افتادهاند.
علامه طباطبایی در مورد این تفکر نادرست میفرماید: مردم از قضا و قدر اين را میفهمند که خدای تعالی سرنوشت هر کس را معین کرده و آنچه با اختیار باید بکند یا بیاختیار یا به فعل دیگران نصیب آنها میشود. همه چیز مطابق سرنوشت و حکم و دستوری است که خدای تعالی از پیش معین فرموده باید همان شود. (طباطبایی، محمد حسین، اصول، فلسفه و روش رئالیسم/152) عموم مستشرقین به جهت داشتن ذهنیتها و پيشفرضهای اینگونه و مواجۀ نادرست با منابع و خطا در برداشتها، استنباطها و استنتاجها دچار این مشکل شدهاند.
همان طور كه گفته شد در این مقاله اشاره به معنی علم و قدرت خداوند و تناسب آن با قضا و قدر شده است كه در این مورد به آیاتی استناد شده از جملۀ: قمر/ 49؛ حجر/ 21: (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ)؛ (وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ)؛ یعنی برای هر چیزی در خلقتش حدی است محدود که از آن تجاوز نمیکند و در هستیش صراطی است کشیده که از آن تخطی نمیکند و تنها در آن راه سلوک مینماید.
همانطور که اشاره شد هر دو واژۀ قضا و قدر، در بسیاری از آیات قرآن به معانی مختلف به كار رفته و در نتیجه همگی به یک معنی مكمل و همسان اشاره ميکنند كه آن معاني عبارتند از:
قدر: علت و اندازهگیری و طرحریزی هستی هر پدیده از جهات گوناگون؛
قضا: حالت ضرورت و لزوم تحقق هر پدیده كه میتواند تقسیمات متفاوتی داشته باشد که در معنای آن مؤثر است قضا و قدر را ميتوان داراي تقسيمات ذيل دانست:
الف) قضا و قدر تکوینی و تشریعی؛
ب) قضا و قدر حتمی و غیرحتمی؛
ج) قضا و قدر علمی و عینی؛
هريك از این تقسیمات به نوعی اشاره به علم و قدرت خداوند دارد، اما آنچه که بیشتر بر علم و قدرت خداوند تأکید میکند قضا و قدر علمی و عینی است. این قسم از قضا و قدر در مقام علم ربوبی است، یعنی علم خداوند به اندازه و حد اشیاء و لزوم قطعیت وجود آنهاست. تقدیر و قضای الهی بنابراین تقسیم به معنی علم خداوند به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیدهها و نیز علم به وقوع و حتمیت آنهاست که از آن تعبیر به قضا و قدر علمی شده است. این نوع از قضا و قدر در بسیاری از آیات قرآن مورد تأکید قرار گرفته است. البته افعال انسان تابع قواعد و ضوابطي عمومی است که از وجود خارجی انتزاع میشود، اما افعال خدا این گونه نیست بلکه فعل او عین وجود عینی و خارجی است. قدر در هر چیزی عبارت است از اینکه محدود به حدی باشد که در هستیش از آن تجاوز نکند. هیچیک از موجودات خالی از این فعل و نظام نیستند و میتواند بر قدرت خداوند نیز صدق کند. (طباطبایی، محمد حسین، تفسیرالمیزان، 19/ 171)
مسألۀ آزادی و یا مجبور بودن انسان از مسائل دیرینهای است که در تمامی تمدنها به صورت یک مسألۀ شاخص و بارز مطرح بوده است. میزان آزادی و اختیار انسان و نقش او در سرنوشت خود از جمله مسائلی است که همواره مورد بحث انسانشناسان بوده است به طوری که ارسطو کتاب سوم از اخلاق نیکو ماخوس را به این بحث اختصاص داده است. (سعیدی مهر، محمد، علم پیشین الهی و اختیار انسان/ 171) امروزه بحث از جبر و اختیار و میزان وابستگی یا آزادی انسان در اعمال و رفتار و حتی افکارش در علوم مختلفی مانند زیستشناسی، روانشناسی و جامعهشناسی مورد بحث و بررسی است.
جبر و اختیار در مباحث کلامی نیز مورد توجه است چنانکه از یک سو با خداشناسی و رابطۀ خدا با انسان ارتباط دارد و از سویی دیگر با تکلیف و ثواب و عقاب، بنابراین بحث دربارۀ جبر و اختیار و میزان آزادی انسان ابعاد گوناگونی دارد، از اينرو با دانشهای متعددی مرتبط است و همین مسأله موجب پیچیدگی و دشواری بحث میشود.
پس از ظهور اسلام در اندک زمانی مسألۀ جبر و اختيار انسانها مطرح شد و موجب طرح بسیاری از مسائل پيچيده فلسفی و کلامی گردید. از نظر حکمت نظری بحث در عوالم هستی منجر به بحث در بارۀ افعال انسانی میشود. طبعاً شیوۀ صدور فعل هر انسانی از خود و از دیدگاه فیلسوفان دور نمیماند. هر یک از موضوعات جبر و اختیار به دلیل افراط در اندیشۀ دیگری صورت گرفته است. مثلاً اندیشۀ تفویض به جهت پیمودن راه افراطی در درک ماهیت اختیار پیدا شده است. البته میتوان اندیشۀ جبرگرايي را در عصر مشرکان رسالت پیامبر(ص) پیدا کرد چنان که قرآن میفرماید: گروهی از مشرکان کردارهای خود را از طریق جبر و علم پیشین الهی توجیه میکردند و میگفتند:
(سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ ...)؛ «به زودی مشرکان میگویند اگر خدا نمیخواست ما در مقام پرستش دیگری را شریک او قرار نمیدادیم و چیزی را حرام نمیکردیم»، (انعام/ 148).
امویها از اندیشۀ جبر به عنوان ابزار تسلط بر جامعه حمایت نموده و در ترویج آن کوشش میکردند و آن را مایۀ بقاء حکومت خود میدانستند. (الاوائل، 2/ 125) به همین علت طوایف گوناگونی از مسلمانان همچون جهمیه، نجاریه و ضراریه در قرون اولیه پس از اسلام مسلک جبر را برگزیدند و سرانجام این میراث به دست اشاعره رسید و از آن پس، اشعریان به عنوان اصلیترین مدافعان جبر در صدد ارایه براهین عقلی و نقلی بر صحت ادعای خود بر آمدند. (سعیدیمهر، محمد، علم پیشین الهی و اختیار انسان/ 17) بر این اساس تاکنون دانشمندان فراوانی دربارۀ این موضوع نظریاتی را ارایه کردهاند. همۀ متفکران اسلامی از حکما تا متکلمان، همۀ پدیدههای جهان را متعلَّق ارادۀ خدا دانسته و چیزی را از قهر و اردۀ او خارج نمیدانند به طوری که در قلمرو آفرینش ممکن نیست پدیدهای در جهان بدون اراده، خواست، قدرت و توان او تحقق پذیرد.
گروهی از متکلمان مانند اشاعره، نظام علّی و معلولی را در جهان انکار میکنند و خدا را جایگزین تمام اسباب و علل طبیعی و غیرطبیعی میدانند، اما فلاسفۀ اسلامی و متکلمان امامیه همان گونه که اصل عمومیت و گستردگی ارادۀ خدا را نسبت به همۀ پدیدهها پذیرا هستند، اصل علیت و معلولیت را نیز استوار و پا بر جا دانسته و پیدایش پدیدهها را از طریق اسباب و علل ویژۀ آنها به قدرت و ارادۀ خدا منتهی میسازند.
ابو نصر فارابی از بزرگترین حکمای اسلامی، بین اراده و اختیار فرق گذاشته است در حالی که در حکمت متعالیه بین اراده و میل فرق گذاشته ميشود ولی جامع هر دو یکی است (جوادی آملی، عبدالله، مبادی اخلاق در قرآن/ 131). در قرآن کریم خداوند هم با تعبیر مرید و هم مختار معرفی شده است. (بقره/ 185؛ یس/ 81؛ قصص/ 68). به طور کلی یکی از آموزههای مورد تأکید ادیان آن است که خداوند از ازل به همۀ جزئیات این عالم علم داشته است. (وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ) (انعام/ 59).
البته در آیات دیگری با عنوان ام الکتاب (زخرف/ 4)؛ کتاب حفیظ (ق/ 4)؛ لوح محفوظ (بروج/ 22)؛ کتاب مکنون (واقعه/ 78) یاد شده است. از این آیات به روشنی میتوان دریافت که خداوند پیش از خلقت این جهان به همۀ وقایع علم داشته است. اعتقاد به علم ازلی الهی که از آن گاهی به تقدیر و سرنوشت تعبیر میشود در نگاه اول مجالی برای اختیار انسان نمیگذارد، اما مسألۀ علم ازلی با اراده و اختیار انسان هیچ منافاتی ندارد، زیرا خداوند میداند که بر اساس نظام اسباب و علل چه واقعهای رخ میدهد و از آنجا که در افعال ارادی انسان یکی از علل فعل و اراده است در واقع خداوند میداند چه فعلی را اراده خواهیم کرد. علم پیشین الهی انسان را مجبور نمیکند، بنابراین علم ازلی با اراده و اختیار انسان جمع پذیر است.
فلاسفه در ارایه نظریات پیرامون ارادۀ انسان و ارادۀ الهی همین مسأله را عنوان نمودهاند. فارابی اعتقاد به اختیار و ارادۀ انسانها دارد، از اینرو فضیلت و وصول به سعادت را از روی اراده و اختیار میداند و با هر نوع جبر اعم از جبر الهی، جبر زور و... مخالف است (ناظر زاده، فرناز، فلسفۀ سیاسی فارابی/ 206) به عقیدۀ او در هر انسانی استعداد فعال فضیلت آمیز و رذیلت بار وجود دارد و او قادر به انجام هر یک از آن دو است. (فارابی، ابو نصر محمد، مبادی آراء اهل المدینة الفاضلة/ 151).
بنابراین میتوان گفت یکی از ویژگیهای انسان اراده و اختیار مسؤلیتپذيري در برابر اعمالش ميباشد. انسان وظایف و تعهداتی دارد که باید در چهار چوب آنها عمل کند اگر چه از جهت تکوینی آزاد است و میتواند خلاف آن را نیز انجام دهد. اساس فعل اخلاقی نیز به اين است که آزادانه انتخاب شود.
دربارۀ اینکه منشأ وظیفه و الزام چیست؟ و نیروی الزام حق کجاست و چه مقامی از پیش قواعد آن را تأمین میکند بحثهای مشروحی در فلسفۀ اخلاق وجود دارد. البته این مبنای پنهان را که پايۀ همۀ قواعد و توجیه کننده الزام ناشی از آنها است را در اصطلاح، مبانی حقوق میگویند. (هاشمی شاهرودی، سید محمود، بحوث فی علم الاصول، 5/ 26). آیا خداوند در قانونمندی انسان نقش دارد یا خیر؟ انسان بر حسب اینکه باید گفتار و کردار شخصی و اجتماعی خود را بر پایۀ رعایت حق الهی استوار سازد، ملزم به رعايت قانون میشود، زیرا ضمانت اجرایی آن مسؤول بودن انسان در قبال خداوند است. در آیات متعددی این مسأله مورد تأکید قرار گرفته است.
(وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُم تَعْمَلُونَ)؛ «و از آنچه که انجام میدهید حتماً سؤال خواهید شد» (نحل/ 93).
از دیدگاه توحیدی انسان مخلوق خداست و خداوند نیز مالک علی الاطلاق عالم هستی است از اینرو اوست که حق امر و نهی و الزام بندگان را دارد و انسان نیز فقط در مقابل او پاسخگو است. از سویی دیگر کارهای انسان زمانی ارزش اخلاقی خواهد داشت که انسان آگاهانه و خردمندانه به قضاوت در میان امیال خود بنشیند و با راهنماییها و هدایتهای عقلانی مناسبترین راه را انتخاب کند. همچنین تکاملی که برای روح حاصل میشود در اثر بهترین انتخاب و افعال اختیاری انسان است. (مصباح یزدی، محمد تقی، مکاتب اخلاقی؛ نقد و بررسی/ 333).
نتيجهگيري
در این بررسی روشن شد که خداوند بر اساس اصل وجودیش بر همه چیز علم، آگاهی و اراده دارد، حتی بر اراده و اختیار انسان؛ ولی این مطلب سبب مجبور بودن انسان نمیشود. آن چه که نویسنده را برآن داشته که این نتیجه را بیان کند همان عدم درک صحیح از اراده و علم پیشین الهی و اختیار انسان است که در این بحث به آن اشاره شد. حال آن که بر طبق نظام قانونمند جهان، این اعمال و رفتار فرد است که میتواند وضعیت وی را در سرای آخرت مشخص کند و آموزههای قرآن به روشنی این مطلب را بیان میکنند. مهمترین مشکل این مقاله، عدم تبیین صحیح واژهها است چنان که در ابتدای مقاله به آن اشاره شد.
واضح نشدن محدودۀ هر واژه سبب شده است تا نویسنده در عرصههای مختلف بحث دچار درهم آمیختگی شود و مطالب شفافیت محتوایی نداشته باشند.
نویسنده برای مطالب خود منابعی را ذکر نکرده و این میتواند يك نقيصه مهم براي يك تحقيق علمي محسوب شود، زیرا در این صورت مطالب و تراوشات ذهنی نویسنده نمیتواند از عهدۀ تبيين صحيح مطلب در اندازه و حد یک دایرة المطالب برآید.
در بخشهای متفاوتی از مقاله به آیات بسیاری از قرآن اشاره شده است که انسجام چندانی ميان آيات وجود ندارند مثل این که در مورد مسألۀ مرگ به آیۀ 145 آلعمران اشاره شده است در حالی که نویسنده میتوانست به آیاتی که دقیقاً مربوط به این مسأله است اشاره نماید مثل آیۀ 2 سورۀ انعام و آیۀ 3 سورۀ رعد، لذا این موضوع سبب شده که مطالب در هالهای از ابهام فرو رفته و تصوير مناسب و درك صحيحي به مخاطب ارائه نگردد.
نویسنده: ساباین اشتمیتث
مترجم: مینا صفایی نیک
ناقد: دکتر راضیه حسینی