خورشيد يكى از نشانه هاى الهى است كه خداوند در قرآن به آن قسم ياد كرده است(1). و در آيات متعددى از خورشيد و حركتهاى آن ياد كرده است و لذا بسيارى از مفسران و صاحب نظران و متخصصان كيهان شناسى در اين مورد اظهار نظر كرده اند.
آياتى كه در اين مورد به آنها استناد شده عبارتند از:
«و آية لهم الليل نسلخ منه النهار فاذا هم مظلمون و الشمس تجرى لمستقرٍ لها ذلك تقدير العزيز العليم»(2)
«و نشانه اى [ ديگر] براى آنها شب است كه روز را [مانند پوست] از آن بر مى كنيم و بناگاه آنان در تاريكى فرو مى روند و خورشيد به [سوى] قرارگاه ويژه خود روان است. تقدير آن عزيز دانا اين است.»
«لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار وكلٌ فى فلك يسبحون »(3)
«نه خورشيد را سزد كه به ما رسد، و نه شب به روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند.»
«و هو الذى خلق الليل و النهار و الشمس و القمر كلٌ فى فلك يسبحون»(4)
«و اوست آن كسى كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است. هر كدام از اين دو در مدارى [ معين ]شناورند.»
«و سخر الشمس و القمر كلٌّ يجرى لاجلٍ مسمّى »(5)
«و خورشيد و ماه را رام گردانيد؛ هر كدام براى مدتى معين به سير خود ادامه مىدهند.»
« و سخر لكم الشمس و القمر دائبين »(6)
«و خداوند خورشيد و ماه را در حالى كه هر دو در حال حركت هستند به نفع شما مقهور و مسخّر گردانيد.»
1. آيات فوق براى معرفى نشانه هاى حق است و به مردم يادآورى مىشود تا ايمان آورند و يا ايمان آنان تقويت گردد. و لذا آيات سوره يس با كلمه « و آية لهم ...» شروع مىشود و آيه 2 سوره رعد با جمله « لعلكم بلقاء ربكم توقنون » «اميد كه شما به لقاى پروردگارتان يقين حاصل كنيد» پايان مىيابد.
2. «لام» در كلمه «لمستقر» ممكن است به چند معنا باشد:
الف: لام به معناى «الى» (خورشيد به سوى قرارگاه خود روان است)(7)
ب: لام به معناى «فى» (خورشيد در قرارگاه خود روان است)(8)
ج: لام براى غايت «تا» باشد (خورشيد تا قرارگاه خود روان است)(9)
د: لام به معناى تأكيد باشد (خورشيد روان است مر قرارگاه خود را)
3. آيه فوق به نحو ديگرى نيز قرائت شده است: «و الشمس تجرى لا مستقر لها» يعنى روان است و قرارگاه ندارد.(10)»
4. كلمه مستقر در «لمستقر» ممكن است مصدر ميمى، يا اسم زمان و يا اسم مكان باشد. پس معنا آن است كه «خورشيد به طرف قرار گرفتن خود حركت مىكند و يا تا آنجا كه قرار گيرد حركت مىكند يعنى تا سر آمدن اجل آن و يا زمان استقرار و يا محل استقرارش حركت مىكند.(11)»
اين احتمال (سر آمدن اجل يا زمان استقرار) بوسيله آيه «كلٌّ يجرى لاجلٍ مسمّى»(12) تأييد مىشود. چرا كه «لاجل مسمى» به جاى «لمستقرٍ لها» به كار رفته است.
مگر آنكه ادعا شود كه آيه «و الشمس تجرى لمستقرٍ لها»(13) مىخواهد در مورد خورشيد به مطلب تازهاى اشاره كند كه در آيات ديگر (فاطر/ 13 - رعد/ 2 - زمر/ 5) اشاره نشده بود. يعنى خورشيد و ماه هر دو زمان استقرار و پايان زمانى حركت دارند و علاوه بر آن خورشيد پايان مكانى نيز دارد.
5. ابن كثير نيز در تفسير خود در مورد «لمستقر لها» دو احتمال را مطرح مىكند:
اول اينكه مقصود مستقر مكانى باشد. يعنى تحت عرش الهى كه نزديك زمين است.
دوم آنكه مقصود انتهاى سير خورشيد در قيامت باشد(14).
6. فُلك در لغت به معناى كشتى است و فَلك به معناى مجراى كواكب است كه به خاطر شباهت آن با كشتى (در شناور بودن) فلك ناميده شده است(15).
برخى از مفسران مى نويسد:
«كلمه فلك در لغت به معنى بر آمدن پستان دختران و شكل دورانى به خود گرفتن است سپس به قطعاتى از زمين كه مدور است و يا اشياء مدور ديگر نيز اطلاق شده و از همين رو به مسير دورانى كواكب نيز اطلاق مىشود.»(16)
سيد هبة الدين شهرستانى با ذكر 14 دليل اثبات مىكند كه كلمه «فلك» در اسلام به معناى مدار نجوم و مجراى كواكب است(17).
7. يسبحون از ماده «سباحت» در اصل به معناى حركت سريع در آب و هوا است(18).
8. دائبين از ريشه «دأب» است كه به معنى «ادامه دادن به سير» است. و بمعنى عادت مستمره هم مى آيد(19).
البته صاحب تفسير نمونه مى گويد: دائب از ريشه دئوب به معنى استمرار چيزى در انجام يك برنامه به صورت يك حالت و سنت است ... ولى در معنى دائب حركت در مكان نيفتاده است. و لذا نورافشانى و أثر تربيتى، خورشيد را مدلول دائب مى كند(20).
امّا به نظر مى رسد كه با توجه به سخن راغب اصفهانى ايشان به يكى از معانى دائب توجه نكرده است (ادامه دادن به سير) هر چند كه تفسير نمونه هيچ منبع لغوى را نيز در اين مورد معرفى نكرده است.
خورشيد ستاره اى است كه هر انسانى مىتواند هر روز آن را ببيند و حركت كاذب روزانه آن (از طرف مشرق به مغرب)(21) هميشه توجه انسان را به خود جلب كرده است.
انسانها تا قرنها فكر مىكردند كه خورشيد به دور زمين مىچرخد و هيئت پيچيده بطلميوسى نيز بر همين اساس پايه گذارى شده بود. كه زمين مركز جهان است(22). حكيم مزبور كره زمين را ساكن و مركز كليه كرات پنداشته بود او مى گفت:
«سه چهارم از سطح زمين را آب فرا گرفته و كره هوا به مجموع خاك و آب احاطه كرده و كره هوا را كره آتش در ميان گرفته و آتش را كره قمر در آغوش دارد. (فلك قمر را جز خود ماه ستارهاى نيست) و پس از فلك قمر افلاك عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشترى و زحل به ترتيب هر فلك بعدى محيط بر فلك قبلى است و هر يك را فقط يك ستاره است كه هم بنام آن ناميده مى شود.
و پس از فلك زحل كره هشتم يا فلك ثوابت است كه جميع كواكب ثابته مانند ميخ بر پيكر آن كوبيده است. و پس از فلك هشتم كره نهم يا فلك اطلس است كه تمام افلاك هشت گانه به ترتيبى كه ذكر شد در شكم آن جا دارد. (مثل پيازى كه لايه لايه بر همديگر هستند) فلك مزبور خالى از ستاره و داراى قطر نامحدود است... و در يك شبانه روز با كليه افلاكى كه در جوف آن است به گرد زمين مى چرخد.(23)»
هيئت بطلميوسى هفده قرن بر فكر بشر حكومت كرد و پس از آن كوپرنيك (1544 م) هيئت جديد (هيئت كوپرنيكى) را ارائه داد كه بر اساس آن زمين به دور خورشيد مى چرخيد. ولى شكل چرخش را دايره اى مى دانست كه پس از او كپلر (1650 م) شكل بيضوى گردش زمين بدور خورشيد را كشف كرد. و سپس عقيده اين دو نفر توسط گاليله ايتاليائى مستقر و مدلّل گرديد(24) و از آن پس نظام منظومه شمسى به صورت نوين پايه گذارى شد كه سيارات به دور خورشيد مى چرخد (عطارد - زهره - زمين - مريخ - مشترى - زحل - اورانوس - نپتون - پلوتون).
ولى هنوز عقيده اخترشناسان (حتى كوپرنيك، كپلر و گاليله) بر آن بود كه خورشيد ثابت ايستاده است(25). و حتى در ادعانامه اى كه عليه گاليله در دادگاه قرائت شد او را متهم به اعتقاد به سكون خورشيد (بر خلاف گفته كتاب مقدس كه خورشيد را متحرك مى دانست(26)) كردند و او حاضر نشد حركت خورشيد را بپذيرد(27).
امّا در اعصار جديد روشن شد كه خورشيد داراى چند حركت است:
اول حركت وضعى كه هر 5/25 روز يك بار به دور خود مىچرخد.
دوم حركت انتقالى از جنوب آسمان به سوى شمال آن كه هر ثانيه 5/19 كيلومتر همراه با منظومه شمسى حركت مى كند.
و سوم حركتى انتقالى كه با سرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان مى گردد. كه در اين حركت نيز منظومه شمسى را به همراه خود مى برد(28).
البته براى خورشيد حركتهاى ديگرى نيز گفته شده كه در نكات علمى اشاره مى كنيم.
در مورد آيات مربوط به حركت خورشيد مفسران قرآن دو گروه شده اند:
مفسران قرآن كريم از دير زمان در پى فهم آيات مربوط به حركت خورشيد بودند ولى از طرفى نظريه هيئت بطلميوسى بر جهانيان سايه افكنده بود و از طرف ديگر ظاهر آيات قرآن (در مورد حركت خورشيد و زمين در مدار خاص خودشان) هيئت بطلميوسى را بر نمى تافت و لذا برخى از مفسران در پى آن شدند تا با توجيه خلاف ظاهرى آيات قرآن را با هيئت بطلميوسى و حركت كاذب روزانه خورشيد سازگار كنند.
طبرى (310 ق) در تفسيرش حركت خورشيد را بر همان حركت روزانه و محل استقرار خورشيد را دورترين منازل، در غروب مى داند(29).
طبرسى مفسر گرانقدر شيعه (م 548 ق) مىگويد: «در مورد استقرار خورشيد سه قول است:
اول: اينكه خورشيد جريان مىيابد تا اينكه دنيا به پايان برسد. بنابراين به معناى اين است كه محل استقرار ندارد.
دوم: اينكه خورشيد براى زمان معينى جريان دارد و از آنجا تجاوز نمى كند.
سوم: اينكه خورشيد در منازل خود در زمستان و تابستان حركت مى كند و از آنها تجاوز نمى نمايد.
پس همان ارتفاع و هبوط خورشيد محل استقرار اوست.(30)»
شهرستانى در مورد آيه: « كل فى فلك يسبحون »(31) مى نويسد:
«هر يك در فلكى شنا مى كنند» و مكرر گفتيم كه ظاهر اين آيه با هيئت قديم راست نمى آمد زيرا بنابر آن هيئت حركت كوكب در جسم فلك ممتنع است و از اين جهت قدماء ظاهر آيه را حمل بر مجاز كرده سباحت را هم به معنى مطلق حركت گرفته و گفته اند مقصود اين است كه: هر ستاره اى با فلك خود بالتبع حركت مىكند.»
اين در حالى است كه در آيه «فى» (در) دارد يعنى خورشيد در فلك و مدار شناور است.
و نيز در مورد آيه « والشمس تجرى »(32) مىنويسد: «متقدمين بدين آيه احتجاج كرده حركتى را كه از طلوع و غروب آفتاب مشاهده مى شود متعلق به جرم خورشيد دانسته اند. ولى در معناى كلمه «مستقر» دچار اضطراب و اختلاف عقيده شده اند.»
... برخى گفته اند آفتاب سير مى كند تا مستقر خود كه برج حمل است. (كه لازمه آن سكون خورشيد در برج حمل است و اين معنا باطل است.)
...وبرخى گفته اند شمس حركت مى كند در فلك خود. (كه ازنظر هيئت قديم باطل است)(33)
عجب اين است كه صاحب تفسير نمونه نيز در تفسيرآيه « و كل فى فلك يسبحون »(34) احتمال مىدهد كه مقصود همين حركت خورشيد بر حسب حسّ ما يا حركت ظاهرى [كاذب و خطاى ديد ] باشد و آن احتمال را در كنار احتمالات ديگر مى آورد و ردّ نمى كند(35) در حالى كه اين آيات در مقام شمارش آيات خداست و حركت كاذب نمى تواند آيه و نشانه الهى باشد(36).
پس از آنكه در هيئت جديد، حركت زمين به دور خورشيد و سپس حركتهاى چندگانه خورشيد به اثبات رسيد آيات مربوط به حركت خورشيد معناى جديدى پيدا كرد و متخصصان، صاحبنظران و مفسران قرآن در اين مورد اظهار نظرهاى متفاوتى كردند و برداشتهاى زيبائى از آيات فوق بعمل آوردند، كه بدانها اشاره مى كنيم:
مفسر معاصر آيةاللَّه مكارم شيرازى پس از اشاره به تفسيرهاى «تجرى، يس/38» مى نويسد:
«آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همان است كه اخيراً دانشمندان كشف كرده اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى كه آن را ستاره «وِگا» ناميده اند، مى باشد.(37)» و در جاى ديگر «جريان» را اشاره به حركت طولى مى داند(38).
تذكر: در اين معنا بايد «لام» در «لمستقر لها» را به معناى «الى» بگيريم يعنى: «خورشيد به سوى قرارگاه خود جريان دارد.» همانگونه كه برخى از نويسندگان عرب بدان تصريح كرده اند(39).
يكى از صاحبنظران پس از اينكه حركت خورشيد از جنوب به سوى شمال آسمان را 5/19 كيلومتر در ثانيه مى داند در ادامه به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم در مورد حركت خورشيد استناد مى جويد(40).
يكى ديگر از نويسندگان معاصر در مورد كلمه «مستقر» در آيه «تجرى لمستقر لها» مى نويسد:
اين حركت به سوى قرارگاه شايد همان حركت خورشيد به سوى ستاره وِگا باشد كه علم نجوم امروز بدان پى برده است و سپس آن را معجزه علمى قرآن مىداند(41).
علامه طباطبائى رحمه الله پس از آنكه جريان شمس را همان حركت خورشيد مىداند، مىفرمايد:
«امّا از نظر علمى تا آنجا كه ابحاث علمى حكم مى كند قضيه درست بر عكس (حس) است يعنى خورشيد دور زمين نمى گردد بلكه زمين بدور خورشيد مى گردد و نيز اثبات مى كند كه خورشيد يا سياراتى كه پيرامون آن هستند به سوى ستاره (نسر ثابت) حركت انتقالى دارند...(42)»
سيد هبة الدين شهرستانى حركت خورشيد را به طرف ستارهاى بر ران راست «جائى» معرفى مى كند و در جاى ديگر آن را به طرف مجموعه نجوم (هركيل) مىداند(43). و كلمه «تجرى» را اشاره به حركت انتقالى خورشيد مى داند(44).
طنطاوى در تفسير الجوهر نيز پس از ذكر مقدمه اى در انواع حركات آيه فوق را بر حركت خورشيد و مجموعه همراه او به دور يك ستاره (كوكب) حمل مىكند و سپس مطالبى طولانى در مورد حركتهاى هواپيماها، اتومبيلها و... مىدهد كه ربطى به تفسير آيه ندارد(45).
و در همين مورد كتاب «زنده جاويد و اعجاز قرآن» أثر مهندس محمد على سادات(46)، و نيز قرآن و آخرين پديده هاى علمى، مهندس جعفر رضايى فر(47)، و نيز «القرآن الكريم و العلم الحديث»، دكتر منصور محمد حسب النبى(48)، مطالب مشابهى دارند.
آية اللّه مكارم شيرازى: در مورد آيه «و كلٌ فى فلك يسبحون»(49) «و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند.» دو احتمال مى دهند:
يكى حركت خورشيد به حسب حس ما يا حركت ظاهرى [حركت كاذب روزانه خورشيد] كه در اثر حركت زمين به خطا ديده مى شود و عرف مردم اين حركت را به خورشيد نسبت مىدهند.(50)]
دوم: منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود حركت آن همراه با منظومه شمسى و همراه با كهكشان كه ما در آن قرار داريم مىباشد چه اينكه امروزه ثابت شده است كه منظومه شمسى ما جزئى از كهكشان عظيمى است كه به دور خود در حال گردش است.
و در پايان اين آيه « فى فلك يسبحون » را اشاره به حركت دورانى خورشيد مىداند كه بر خلاف هيئت بطلميوسى حاكم در زمان نزول قرآن سخن گفته است و بدين ترتيب معجزه علمى ديگرى از قرآن به ثبوت رسيد(51).
يكى از صاحبنظران نيز پس از آنكه حركت دورانى خورشيد را هر 200 ميليون سال يك بار باسرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان مىداند به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم براى اثبات حركت خورشيد استناد مىجويد(52).
دكتر موريس بوكاى با استناد به آيه 33 سوره انبياء و 40 سوره يس « كل فى فلك يسبحون» نتيجه مى گيرد كه قرآن تصريح كرده كه خورشيد روى مدارى حركت مىكند. در حالى كه اين مطلب بر خلاف هيئت بطلميوسى رايج در عصر پيامبرصلى الله عليه وآله بود.
او مى گويد «با اينكه نظر بطلميوس در زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله هم مورد گرايش بود در هيچ جاى قرآن به چشم نمى خورد.»
و سپس با اشاره به ترجمه هاى غلط قرآن به زبان فرانسه كه فلك را به معناى مغشوش (كره آسمانى - ميله آهنى) آورده اند چون نمى توانستند حركت دورانى خورشيد را تصور كنند، مى گويد اولين ترجمه قرآن كه به زبان فرانسوى كلمه «فلك» را «مدار» ترجمه كرد ترجمه «حميد الله» دانشمند پاكستانى بود(53).
سيد هبة الدين شهرستانى در مورد حركت خورشيد و منظومه شمسى (از قول برخى) نقل مىكند كه:
خورشيد با همه اتباع خود بدور روشنترين ستاره اى كه در ثريا است مىچرخد و نام آن ستاره بزبان فرنگى «الكبوتى» و بزبان عربى «عقد الثريا» است.
برخى ديگر از نويسندگان(54) همين حركت دورانى را به آيات قرآن (يس/ 40) نسبت داده اند:
استاد مصباح يزدى نيز با طرح آيه فوق (يس/ 40) مى نويسند:
«قرآن، فلك را چون دريايى مىداند كه اجرام در آن حركت دارند و شناورند، پيداست كه منظور فضايى است كه اين اجرام در آن حركت مىكنند و مدار حركتشان را در آن فضا، تعيين مىكنند. نه آنچنان كه قدماء مى گفتند: فلك حركت مى كند و آنها در فلك ثابتند.
قرآن از ابتدا «فرضيه فلكيات» قديم را مردود مى دانسته است ... پس از اين آيه مىتوان استفاده برد كه اجرام علوى، همه در حركتند و اين چيزى است كه نجوم جديد اثبات مىكند.»(55)
تذكر: به نظر مى رسد كه ظاهر آيه همين معناى دوم (حركت خورشيد در يك مدار) است كه با توجه به جمله ذيل آيه « كل فى فلك يسبحون » تأييد مىشود.
در تفسير نمونه آمده است: «بعضى ديگر آن (تجرى - يس/ 38) را اشاره به حركت وضعى كره آفتاب دانسته اند زيرا مطالعات دانشمندان به طور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مىكند»(56)
و سپس در پاورقى توضيح مىدهند كه بر طبق تفسير «لام» در «لمستقرٍ لها» به معناى «فى» (در) است(57).
تذكر: در اين صورت معنا اينگونه مىشود: «خورشيد در قرارگاه خود جريان دارد.» [و به دور خود مىچرخد].
احمد محمد سليمان نيز در كتاب القرآن و العلم مىگويد كلمه لام در عربى 13 معنى دارد و سپس توضيح مىدهد كه اگر لام به معناى «فى» باشد حركت وضعى خورشيد را مىرساند و اگر به معناى «الى» باشد حركت انتقالى خورشيد را مىرساند و سپس مىگويد اين معجزه بلاغى قرآن است كه يك كلمه «لمستقر لها» دو معجزه علمى را با هم مىرساند(58).
سيد هبة الدين شهرستانى نيز از علامه مرعشى شهرستانى (سيد محمد حسين) و غير او نقل مىكند كه احتمال داده اند كلمه «مستقر» بمعنى محل استقرار و حرف لام به معنى «فى» و مقصود حركت وضعى آفتاب باشد(59).
يكى از صاحبنظران نيز پس از آنكه حركت وضعى خورشيد را 5/25 روز يك مرتبه به دور خود معرفى مىكند به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم در مورد اثبات حركت خورشيد استناد مىجويد(60).
و برخى ديگر از نويسندگان مثل؛ محمد على سادات، آيه 38 و 40 سوره يس را دليل حركت وضعى خورشيد گرفته اند(61).
يكى ديگر از صاحبنظران نيز با ذكر اينكه ممكن است لام در كلمه «لمستقر» به معناى «فى» يا «تأكيد» باشد آن را اشاره به حركت وضعى خورشيد مىداند(62).
يكى از صاحبنظران در مورد آيه « كل يجرى لاجلٍ مسمّى »(63) «هر يك از خورشيد و ماه تا زمان معينى به گردش خود ادامه مىدهند» مىنويسند:
«ظاهر مقصود از اينكه خورشيد و ماه تا زمانى معينى به گردش خود ادامه مىدهند اين است كه زمانى فراخواهد رسيد كه اين چراغهاى آسمانى خاموش گردد و آن روز قيامت است.»(64)
همين معنا را سيد هبة الدين شهرستانى در مورد آيه «و الشمس تجرى لمستقر لها»(65) مىپذيرد و مىگويد: مقصود از جريان حركت انتقالى آفتاب است در اعماق فضا و مراد از «مستقر» زمان استقرار است نه مكان استقرار و معنا چنين مىشود: آفتاب حركت مىكند تا هنگامى كه بايد قرار گيرد. يعنى روز قيامت.
تذكر: در اين صورت «مستقر» را در آيه اسم زمان معنا كردهاند.
فيزيكدانان جديد مى نويسند: «خورشيد مىتواند تا 10 ميليارد سال بدرخشد و از اين عمر طولانى پنج ميليارد سال آن گذشته است. بنابراين اكنون خورشيد در نيمه راه زندگى خود قرار دارد.»(66)
به نظر مىرسد كه كلمه «تجرى» در آيه « و الشمس تجرى لمستقر لها»(67) معناى ديگرى را نيز بدهد يعنى بين كلمه «تحرك» و «تجرى» تفاوتى هست و آن اينكه كلمه «تحرك» فقط حركت را مىرساند مثل حركت اتومبيلى كه به جلو يا عقب مىرود. ولى زير و رو نمىشود. امّا كلمه «تجرى» در مورد مايعات مثل آب به كار مىرود كه در هنگام حركت علاوه بر جلو رفتن، زير و رو هم مىشود و بر سر هم مى خورد.
امروزه دانشمندان كشف كرده اند كه خورشيد علاوه بر حركت وضعى، انتقالى طولى، انتقالى دورانى داراى يك حركت ديگر هم هست چرا كه درون خورشيد دائماً انفجارات هسته اى صورت مى گيرد تا انرژى نورانى و گرما را توليد كند و روشنىبخش ما باشد(68) و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد شده و گاه تا كيلومترها به بيرون پرتاب مىشود(69).
به عبارت ديگر خورشيد فقط حركت نمىكند بلكه مثل آب جريان دارد و دائماً زير و رو مىشود. و اين لطافت تعبير قرآنى غير از طريق وحى نمى تواند صادر شده باشد و از اين رو ممكن است اعجاز علمى قرآن را برساند.
تذكر: در اينجا ممكن است گفته شود كه با توجه كاربرد واژه «تجرى» در قرآن كه در مورد حركت ماه و خورشيد هر دو به كار رفته است (فاطر/ 13 - زمر/ 5 - لقمان/ 29) « و سخّر الشمس و القمر كل يجرى لاجل مسمّى» در حالى كه ماه از مواد مذاب تشكيل نشده است پس هميشه واژه تجرى به معناى مذاب بودن متعلق جريان (مثل آب و خورشيد) نيست. بلكه اين تعبير كنايه است كه در اين موارد فضا را مثل يك اقيانوسى در نظر گرفته است كه ماه و خورشيد مثل يك كشتى در آن شناور هستند. پس اين واژه دلالت قطعى بر يك معنا (شناور بودن يا مذاب بودن) در مورد خورشيد ندارد از اين رو نمىتوان گفت كه اعجاز علمى قرآن را ثابت مىكند.
تذكر ديگر: برخى از صاحبنظران (دكتر السيد الجميلى) نيز با طرح آيه 36 سوره يس حركت خورشيد و منظومه شمسى را 700 كيلومتر در ثانيه دانسته اند. ولى نوع حركت را مشخص نكرده اند. كه دورانى به دور مركز كهكشان يا مستقيم است(70).
بررسى:
در مورد انطباق حركتهاى خورشيد با آيات مورد بحث تذكر چند نكته لازم است:
1. بيان كرديم كه سه احتمال در كلمه «مستقر» (يس/ 38) وجود دارد (مصدر ميمى - اسم مكان - اسم زمان) و نيز بيان شد كه چند احتمال در معناى لام «لمستقر» وجود دارد (بمعنى الى - فى - غاية) و نيز گذشت كه در مورد كلمه «جريان» چهار احتمال وجود دارد (حركت انتقالى طولى - حركت وضعى - ادامه حيات زمانى - حركت درونى خورشيد).
در اثر ضرب اين احتمالات در يك ديگر عدد 36 حاصل مىشود(71) يعنى 36 احتمال در معناى آيه متصور است و ممكن است در واقع همه اين احتمالات مراد آيه باشد.
پس اين احتمال هم وجود دارد كه جريان (حركت) ديگرى هم براى خورشيد وجود داشته باشد كه كشف نشده و آن هم مراد باشد. از اين رو نمىتوان به طور قطعى گفت كه مقصود آيه يكى از اين احتمالات است و نفى احتمالات (شناخته شده يا كشف نشده) ديگر كرد.
البته همانطور كه بيان كرديم ظاهر آيه (يس/ 37 - 40) همان معناى دوم (حركت دورانى خورشيد در يك مدار ثابت) است. كه با واژه (يسبحون) در ذيل آيه تأييد مىشود.
2. حركت انتقالى خورشيد به طرف يك مكان نامعلوم را مىتوان از كلمه «لمستقر» استفاده كرد. امّا تعيين اين مكان (ستاره وگا - جائى يا هركيل يا...) و يا تحميل آن بر آيه قرآن صحيح بنظر نمىرسد چرا كه تعيين قطعى اين مكان مشخص نيست. و لذا نمى توان مكانهاى حدسى را به قرآن نسبت داد.
3. اشارات صريح قرآن به حركت خورشيد (هر كدام از معانى حركت و جريان را كه در نظر بگيريم) از مطالب علمى قرآن و نوعى رازگويى است. چون كه قرآن كريم در زمانى سخن از مدار (فلك) خورشيد و جريان و حركت واقعى آن گفت كه هيئت بطلميوسى فقط همين حركت كاذب را به رسميت مى شناخت و اين مطلب عظمت علمى قرآن و آورنده آن (پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله) را نشان مىدهد.
4. آيا اين اشارات علمى قرآن اعجازعلمى آن را اثبات مىكند؟
در اين مورد مىتوان تفصيل قائل شد؛ يعنى بگوئيم بخشى از اين حركتها قبلاً توسط كتاب مقدس گزارش شده بود(72) و لذا اخبار قرآن در اين مورد اعجاز علمى نيست. امّا آن بخشى كه توسط كتاب مقدس گزارش نشده بود و توسط قرآن بر خلاف هيئت بطلميوسى بيان شد اعجاز علمى قرآن است.
قسم اول يعنى بخشى كه كتاب مقدس خبر داد، همان جمله اى است كه «مى گويد: و [خورشيد] مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادى مىكند.(73)»
از اين جمله فقط حركت انتقالى دورانى خورشيد استفاده مى شود چون پهلوانان در ميادين بطرف جلو و بصورت دورانى مىدوند(74).
امّا حركتهاى ديگر مثل حركت انتقالى طولى و حركت وضعى و حركت زمانى و حركت درونى خورشيد از ابتكارات قرآن است. و اعجاز علمى آن را ثابت مىكند.
نویسنده: دکتر محمد علي رضايي اصفهاني
___________________________________
پی نوشت:
1) و الشمس/ 1 «و الشمس و ضحيها...».
2) يس/ 37 - 38.
3) يس/ 40.
4) انبياء/ 33.
5) رعد/ 2 - فاطر/ 13 - زمر/ 5. همين آيه در سوره لقمان/ 29 به اين صورت آمده است « كلٌّ يجرى الى أجلٍ مسمّى».
6) ابراهيم/ 33.
7) ر.ك: تفسير الميزان، ج 17، ص 79، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت - 1417 ق.
8) سيد هبة الدين شهرستانى، اسلام و هيئت، ص 184 و تفسير نمونه، ج 18، ص 382.
9) ر.ك: تفسير الميزان، ج 17، ص 89، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت - 1417 ق.
10) ر.ك: طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 272 (ده جلدى)، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت 1415 ق. اين قرائت از امام سجاد عليه السلام و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام و نيز ابن عباس، ابن مسعود و عكرمه و عطاء نقل شده است و مرحوم طبرسى در توجيه آن مىگويد: ظاهر اين قرائت عموم است امّا معناى آن خاص است يعنى تا وقتى آسمانها همانطور بر پاست خورشيد محل استقرار ندارد امّا هنگامى كه آسمانها در هم فرو ريخت خورشيد نيز مستقر مىشود.
11) ر.ك: الميزان، ج 17، ص 89، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت - 1417 ق.
12) فاطر/ 13 - رعد/ 2 - زمر/ 5.
13) يس/ 38.
14) ر.ك: مختصر ابن كثير، 3/ 162 و نيز دكتر السيد الجميلى، الاعجاز العلمى فى القرآن، ص 32.
15) راغب اصفهانى، مفردات، ماده فلك.
16) تفسير نمونه، ج 18، ص 387.
17) اسلام و هيئت، ص 19 به بعد.
18) مفردات راغب، ماده سبح.
19) مفردات راغب، ماده دئب.
20) ر.ك: تفسير نمونه، ج 10، ص 350 و 357.
21) حركت روزانه خورشيد از مشرق به مغرب در حقيقت كاذب است و حقيقى نيست، چون در أثر حركت زمين از مغرب به مشرق براى انسان خطاى ديد حاصل مىشود. و گمان مىكند كه خورشيد حركت مىكند.
22) در تاريخ حكماء آمده است كه چند دانشمند يونانى به نام بطلميوس خوانده مىشدند كه عبارتند از:
بطلميوس غريب، بطلميوس دلس و بطلميوس قلوذى كه اين سومى همان است كه هيئت بطلميوسى به نام اوست و 140 سال قبل ميلاد مىزيسته است. ر.ك: اسلام و هيئت، گفتار سوم (كج) و ص 5. (محمد نژد در فرهنگ دانستنيها، ج 1، ص 752، بطلميوس را از دانشمندان قرن دوم ميلادى مىداند.)
23) اسلام و هيئت، ص 5 - 7.
24) ر.ك: همان، ص 9 - 10.
25) مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 24 و نيز احمد امين، راه تكامل، ج 5، ص 9 و نيز شهرستانى، اسلام و هيئت، ص 179 ايشان پس از نقل كلام كوپرنيك در اينكه خورشيد را مركز و ساكن مىداند توجيه مىكند كه او خورشيد را نسبت به زمين (داخل منظومه شمسى) ساكن مىدانست نه نسبت به خارج آن.
26) كتاب مقدس، كتاب مزامير، زبور داود، مزمور 19 / 5 و «[ خورشيد ] مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادى مىكند.»
27) ر.ك: آرتور كوستلر، خوابگردها، ترجمه منوچهر روحانى، ص 590.
28) شهرستانى، اسلام و هيئت، ص 180 و استاد حسين نورى، دانش عصر فضا، ص 26 و جهانهاى دور، ص 293 و تاريخ علوم، ص 347 و دنياى ستارگان، ص 146 و مرزهاى نجوم، ص 246.
29) تفسير طبرى (جامع البيان فى تفسير القرآن)، ج 23، ص 5 - 6 (چاپ دار المعرفة بيروت).
30) مجمع البيان، ج 8، ص 424 و 425 ذيل آيه 38 /يس (چاپ دار احياء الثراث العربى) بيروت 1379 ق.
31) يس/ 40.
32) يس/ 38.
33) اسلام و هيئت، ص 183 - 185 با تلخيص.
34) يس/ 40.
35) ر.ك: تفسير نمونه، ج 18، ص 386 - 389.
36) اين سخن از ايشان عجيب است چون قرآن كريم هنگامى كه مىخواهد سخن از حركت كاذب (طلوع و غروب با توجه به خطاى ديد بيننده) بگويد مىفرمايد: « و ترى الشمس اذا طلعت تزاور عن كهفهم » (كهف/ 17) و آفتاب را مىبينى كه چون بر آيد از غارشان. در اين آيه جمله با «ترى» شروع مىشود يعنى شما مىبينيد و گمان مىكنيد خورشيد طلوع مىكند. امّا هنگامى كه در مقام بيان حقيقت امر حركت خورشيد است مىفرمايد: « الشمس تجرى ...كل فى فلك ...» و چيزى كه دلالت بر حركت كاذب باشد نمىآورد.
37) تفسير نمونه، ج 18، ص 382.
38) همان، ص 388.
39) ر.ك: احمد محمد سليمان، القرآن و العلم، ص 35.
40) استاد حسين نورى، دانش عصر فضا، ص 26 و 25 - 36.
41) گودرز، نجفى، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 25 - 26.
42) الميزان، ج 17، ص 89.
43) اسلام و هيئت، ص 181.
44) همان.
45) طنطاوى جوهرى، الجواهر فى تفسيرالقرآن، ج 9، ص 172 - 172، دارالفكر ،بىتا.
46) زنده جاويدو اعجاز قرآن، ص 28 - 30.
47) قرآن و آخرين پديدههاى علمى، ص 131.
48) القرآن الكريم و العلم الحديث، ص 264.
49) يس/ 40.
50) به پاورقى صفحات قبل مراجعه كنيد كه در مورد حركت صادق و كاذب خورشيد مطالبى بيان كرديم.
51) ر.ك: تفسير نمونه، ج 18، ص 386 - 389.
52) ر.ك: استاد حسين نورى، دانش عصر فضا، ص 26 و 35 - 36.
53) مقايسه اى ميان تورات،انجيل، قرآن وعلم، تأليف دكتر بوكاى، ترجمه مهندس ذبيح اللَّه دبير، ص 215 و 216.
54) عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث، ص 178 به بعد.
55) معارف قرآن، ص 252.
56) تفسير نمونه، ج 18، ص 382.
57) تفسير نمونه، ج 18، ص 382.
58) احمد محمد سليمان، القرآن و العلم، ص 35 - 36.
59) ر.ك: اسلام و هيئت، ص 186.
60) ر.ك: استاد حسين نورى، دانش عصر فضا، ص 26 و 35 - 36.
61) ر.ك: زنده جاويد و اعجاز قرآن، ص 28 - 30.
62) مصطفى زمانى، پيشگويى هاى علمى قرآن، ص 34.
63) رعد/ 2.
64) استاد حسين نورى، دانش عصر فضا، ص 35.
65) يس/ 38.
66) ر.ك: دكتر اريك اوبلاكر، فيزيك نوين، ترجمه بهروز بيضاوى، ص 20 - 21 او مىنويسد: خورشيد در ثانيه 564 ميليون تن هيدروژن به عنوان سوخت مصرف مىكند كه از اين مقدار 560 تن هليوم بوجود مىآيد 4 ميليون تن مواد باقيمانده (كه فقط 7% سوخت مصرفى مىباشد) تبديل به انرژى مىشود كه در نهايت به صورت نور و گرما انتشار مىيابد.
67) يس/ 38.
68) ر.ك: فيزيك نوين، ص 20 او مىنويسد: «در درجه حرارت 15 ميليون سانتيگراد و فشار اتمسفرى 200 ميليارد اتمسفر به بيان خيلى ساده هستههاى اتمهاى هيدروژن به هستههاى هليوم تبديل مىشود...بنابراين در اين ميان مقدارى جرم از دست مىرود كه برابر فرمول (انشتين) به انرژى تبديل مىشود اين عمل ذوب هستهاى يا جوشش هسته اى نام دارد.
69) ر.ك: مجله اطلاعات علمى، ش 193، مهر 1374 ش، كه در يك گزارش علمى مىنويسند: خورشيد هر دو ساعت و 40 دقيقه سطح آن با سرعت 6 كيلومتر به داخل و خارج مىرود. و قطر آن 10 كيلومتر تغيير مىكند و اين طپش خورشيد است. و در اثر ميدانهاى مغناطيسى اطراف، لكهها بوجود مىآيد و با سرعت 000/600/1 كيلومتر در ساعت از خورشيد فوران مىكند و دور مىشود و به سرعت خاموش مىشود.
70) ر.ك: دكتر السيد الجميلى، الاعجاز العلمى فى القرآن، ص 31.
71) 36 = 4 * 9 = 3 * 3
72) كتاب مقدس، كتاب مزامير، زبور داود، مزمور نوزدهم/ 5.
73) همان.
74) هر چند ممكن است كه ارباب كليسا در قرون وسطى از اين جمله حركت كاذب روزانه خورشيد را برداشت مىكردند ولى اين جمله به خودى خود حركت انتقالى دورانى را نتيجه مىدهد.