مفسران در تفسیر آیات (بقره: 58 ـ 59؛ اعراف: 161 ـ 162) گفتهاند: یهودیان در مرحله عمل آنچه را باید انجام میدادند تغییر دادند و به گونهای دیگر عمل کردند؛ زیرا مأمور بودند که از در ویژهای با تواضع خم شوند و در آیند؛ ولی به حالت نشسته یا از درهای دیگر وارد شدند.
قرآن کریم تحریف در اسناد دینی و متون مقدس را از جهت اخلاقی نکوهش کرده و پیامدها و عواقب ناگوار آن در سرنوشت انسان و جوامع بشری را گوشزد کرده است.آیات قرآن بر این حقیقت گواهی میدهد که برخی از اهل کتاب، به ویژه دانشمندان یهود، تورات و انجیل را به گونة لفظی و معنوی تحریف کردهاند. اکثر مفسران برجستة قرآن و پژوهشگران کتاب مقدس، این آیات را ناظر به تورات و انجیل کنونی و تحریف را اعم از تحریف لفظی و معنوی دانستهاند؛ هرچند برخی تحریف لفظی را منکر شده و عدهای تحریف کتاب مقدس کنونی را منحصر در تحریف معنوی دانستهاند.
چنانکه شماری از معاصران، آیات تحریف را ناظر به تحریف معنوی نسخة اصلی به حساب آورده و کتاب مقدس کنونی را ترجمة ناقص و تحریفیافتهای از آن دانستهاند، دستهای دیگر نیز با این تبیین که تورات و انجیل کنونی کلاً ساخته و پرداختة دست بشر است، آن آیات را ناظر به تحریف شفاهی کتاب مقدس ـ نه تورات و انجیل کنونی ـ شمردهاند.
کلید واژهها: تحریف گری یهود، تحریف معنوی، تحریف لفظی، آیات تحریف، تورات، اهل کتاب، کتاب مقدس.
مقدمه
قرآن کریم برخی از اهل کتاب به ویژه قوم یهود را، به ویژگیهایی از قبیل دروغگویی (آلعمران:3 و 78)، حیلهگری (بقره: 65ـ66)، دنیا طلبی (بقره: 96) و دهها صفت ناپسند دیگر از جمله تحریفگری وصف میکند. به طور کلی، تحریف ـ یعنی تغییر یا تفسیر نادرست هر متن، سخن یا کردار ـ عملی بسیار ناپسند است. از همه خطرناکتر تحریف در اسناد دینی و معنوی است که سرنوشتساز است؛ همانند تحریف گفتار الهی یا تحریف سخنان، کردار یا ویژگیهای پیامبران و امامان که میتواند مسیر انسانها را عوض کند. تحریف یهود از این سنخ تحریفها بوده است و در قرآن کریم، این عمل ناپسند، به دانشمندان و خواص یهود نسبت داده شده و در تمام موارد به صورت فعل مضارع "یحرفون" آمده است که چنین تعبیری، در ادبیات عرب بر استمرار و پایداری بر آن فعل دلالت میکند.
این تعبیر بیانگر تصویری از عمل نکوهیده و غیراخلاقی عدهای از آنهاست به گونهای که تحریفگری جزء سرشتشان گردیده بود؛ از اینرو خداوند، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و مؤمنان را از دل بستن به ایمان ِاین دسته یهودیان برحذر داشته است (بقره: 75). البته تحریفگری متون مقدس اختصاص به یهود ندارد و همواره ممکن است افرادی با انگیزههای خاص به این کار دست زنند. در قرآن کریم، به علل و انگیزههای تحریفگری قوم یهود نیز اشاره شده است، از جمله: قساوت قلب(مائد:13)، کفر(نساء:46)، نفاق (بقره: 76 و آلعمران:(70 ـ 75)، مائده41، 61 و...)، عناد و خبث باطن (آلعمران: 75 و 85)؛ دنیاگرایی و دینفروشی (بقره: 41 و 79).
عوامل دیگری مانند حبّ ریاست، و حفظ موقعیت و مقام، دنیا طلبی، حسادت و توجیه نافرمانی دانشمندان اهل کتاب از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله، و ایجاد شک و شبهه در حقانیت آن حضرت نیز در تحریف و تغییر یا کتمان حقایق موجود در کتاب مقدس، دخیل بوده است. این نوشتار بر آن است که موضوع تحریفگری را از دیدگاه قرآن کریم بررسی و نیز مشخص کند که این تحریفگری متعلق به چه چیزی بوده و به چه صورت و از سوی چه کسانی انجام میگرفت. پیش از شروع بحث لازم است به مفهوم تحریف در لغت و اصطلاح به اختصار پرداخته شود.
تحریف به معنای دگرگونسازی لفظی یا معنایی نوشتار یا گفتار است. تحریف از ریشة "حرف" گرفته شده و معنای اصلی حرف در لغت، لبه، طرف، جانب، کناره و مرز است. تحریف سخن به معنای متمایل ساختن کلام از مقصود گوینده به طرف احتمالی است که امکان دارد سخن گوینده را بر آن حمل کرد. بنابراین، مفهوم تحریف به جهت معنادهیِ باب تفعیل، به کناره بردن و به گوشه کشانیدن و ایجاد نوعی دگرگونی در مقصود گوینده است؛ و تحریف سخن به معنای ایجاد نوعی دگرگونی و انحراف در آن است؛ گویا هر سخن ـ طبق قانون وضع الفاظ و برحسب طبع اولی خود ـ یک مجرای طبیعی و عادی دارد که به معنی و مفهوم خود دلالت میکند، اما تحریف کننده آن را از جایگاه اصلی منحرف کرده، به کناری میبرد.
از همه خطرناکتر تحریف در اسناد دینی و معنوی است که سرنوشتساز است؛ همانند تحریف گفتار الهی یا تحریف سخنان، کردار یا ویژگیهای پیامبران و امامان که میتواند مسیر انسانها را عوض کند. تحریف یهود از این سنخ تحریفها بوده است و در قرآن کریم، این عمل ناپسند، به دانشمندان و خواص یهود نسبت داده شده و در تمام موارد به صورت فعل مضارع "یحرفون" آمده است که چنین تعبیری، در ادبیات عرب بر استمرار و پایداری بر آن فعل دلالت میکند.
و از آنجا که یکی از شیوههای تحریفکنندگان یک متن یا سخن برای به حاشیه راندن مراد و مقصود گوینده یا نویسنده، جابهجایی و افزایش و کاهش متن یا سخن است، واژة تحریف بر جابهجا کردن واژهها، تغییر ساختار جملات یا کاستن و افزودن بر متن یا گفتار اطلاق میشود.
برخی واژهپژوهان نیز تحریف در کاربرد قرآنی را تحریف معنوی دانستهاند. شماری دیگر از آنان و برخی مفسران تحریف را به تغییر و تبدیل، معنی کردهاند. استاد مطهری نیز تحریف را نوعی تغییر و تبدیل، در یک نوشته یا گفته دانستهاند؛ با ذکر این تفاوت که تحریف مشتمل بر نکتهای است که در کلمه تغییر و تبدیل نیست؛ در تحریف سعی بر این است که خلاف مقصود، القا شود. در هیچیک از فرهنگهای لغت، تحریف به تغییر مکتوب معنی نشده است؛ از این رو اختصاص تحریف به تغییر مکتوب ادعای بدون دلیل است. مگر آنکه با تبیینی که ذکر شد تغییر مکتوب با هدف القای خلاف مقصود صورت گیرد.
تحریف در اصطلاح به معنی تفسیر نادرست یا راهیابی تغییر و کاهش و افزایش در متن کتابهای آسمانی و غیر آن است. این اصطلاح در فرهنگ اسلامی به طور خاص دربارة کتاب مقدس و قرآن کریم مطرح میشود. تحریف در یک نگاه کلی دو قسم اساسی دارد: لفظی، معنوی. تحریف لفظی، دخل و تصرف در الفاظ و عبارات متن است که خود اقسامی دارد: تحریف به فزونی، تحریف به کاستی، تحریف به تبدیل و جابهجا کردن واژهها یا جملهها. تحریف به افزایش به این معناست که کلمه یا جملهای بر متن اصلی افزوده شود بیآنکه این افزودهها قابل تشخیص باشد. تحریف به کاهش عبارت است از کاستن بخشی از حروف، واژهها یا جملاتِ متن، به گونهای که غیر قابل تشخیص باشد.
در تحریف به تبدیل وجابهجایی، کلماتی جانشین واژههای متن میگردد یا جایگاه واژهها و جملات تغییر مییابد به طوری که موجب رخنه در معنا میشود. نوع دیگرِ تحریف لفظی، تحریف در نحوة گویش و تغییر در حرکات الفاظ و مبهم خواندن متن است به گونهای که امر بر مخاطب مشتبه گردد که آن را میتوان تحریف شفاهی نام نهاد.تحریف معنوی تفسیر و تأویل نادرست از یک لفظ یا عبارت است که بر خلاف مقصود گوینده و اغلب بدون استناد به قواعد فهم درست کلام صورت میگیرد بر اساس رأی شخصی و با انگیزههای باطل انجام میشود.
واژة تحریف به شکل مصدری در قرآن نیامده، اما فعل مضارع آن"یحرفون"، چهار بار، در سورههای بقره آیه 5؛ نساء آیه 46؛ مائده آیات13و41) و نیز ریشة آن"حرف" به صورت "علی حرفٍ"یکبار(حج:11) و همخانواده آن "متحرفاً" نیز یکبار (انفال: 6) در قرآن مجید به کار رفته است. افزون بر آن، واژگان دیگری نیز که از نظر معنایی به تحریف نزدیکاند، در قرآن آمده، از جمله واژة"تبدیل"(در ساختار فعل ماضی و مضارع) که به معنای تغییر و تحریف (بقره:59؛ اعراف:162؛ فتح:15) است، با این تفاوت که تحریف از نظر دلالت اعم از تبدیل است و شامل تحریف معنوی هم میشود اما واژة تبدیل بر آن دلالت ندارد.
البته واژة بدل و مشتقات آن فراوان در قرآن به کار رفته است که تنها چند مورد آن به بحث تحریف مربوط میشود. برخی "یلوون"(از مادة لوی) (آل عمران:78) و «لی» (نساء:46) را نیز مترادف و به تعبیر دقیقتر نزدیک به معنای تحریف (لفظی) شمردهاند " لیّ" از "لوی" به معنای تابیدن و تا کردن ریسمان است و «لی اللسان» به معنای پیچاندن و برگردانیدن زبان و در این آیات، کنایه از دروغ گفتن و به معنای تحریف است و در آیات 153 آلعمران و 135نساء) به معنای التفات و میل داشتن در مقابل اعراض آمده است.
پیش از طبقهبندی آیات مربوط به تحریفگری اهل کتاب، دیدگاه مفسران و دانشمندان مسلمان را دربارة تحریفی که قرآن کریم به اهل کتاب نسبت داده است، به اختصار بیان میکنیم، سپس آیاتِ ناظر به این موضوع را دستهبندی و بررسی خواهیم کرد.دربارة نوع تحریفی که صورت گرفته و نیز در اینکه آیا تحریفی که در آیات دربارة تورات و انجیل مطرح شده ناظر به کتاب مقدس کنونی است یا تورات و انجیل واقعی، مفسران و دانشمندان مسلمان چهار دیدگاه ارائه کردهاند که عبارتاند از:
اکثر مفسران و قرآنپژوهان برجستة نخستین و معاصر معتقدند آیات تحریف، ناظر به عهدین به ویژه تورات کنونی است و تحریف آن اعم از تحریف لفظی و معنوی بوده است. علامه طباطبایی بر آن است که بر اساس آیات قرآنی، تورات کنونی، شامل بخشی از تورات واقعی است که بر موسیعلیهالسلام نازل شده و بخشهایی از آن دچار تحریفِ به کاهش یا افزایش، یا تغییر و تبدیل الفاظ، یا جابهجایی محل و... شده است. روایاتی از طرق فریقین نیز مؤید این دیدگاه است.
از رسول گرامی اسلامصلیاللهعلیهوآله نقل شده است که فرمودند: یهودیان تورات را تحریف کردند و آنچه را میخواستند بدان افزوده، آنچه را نمیخواستند مانند اسم محمد از تورات محو کردند.
نوع دیگرِ تحریف لفظی، تحریف در نحوة گویش و تغییر در حرکات الفاظ و مبهم خواندن متن است به گونهای که امر بر مخاطب مشتبه گردد که آن را میتوان تحریف شفاهی نام نهاد.تحریف معنوی تفسیر و تأویل نادرست از یک لفظ یا عبارت است که بر خلاف مقصود گوینده و اغلب بدون استناد به قواعد فهم درست کلام صورت میگیرد بر اساس رأی شخصی و با انگیزههای باطل انجام میشود.
نظیر این، روایات فراوانی در منابع شیعی از اهل بیتعلیهمالسلام نیز نقل شده است. همچنین محققان کتاب مقدس از اهل سنت و شیعه، با ذکر دهها شاهد و دلیل همچون اختلاف نسخههای عهد قدیم، تاریخ تدوین، عدم تواتر و نگارش آنها قرنها بعد و توسط دیگران، اختلاف آنها با یکدیگر، نامعقول و توجیهناپذیر بودن بخشی از آموزههای کتاب مقدس و مانند آن، وقوع انواع تحریف لفظی در کتاب مقدس را اثبات کردهاند که به صورت افزایش یا حذف یا به صورت تبدیل و جابهجایی الفاظ بوده است.
برخی چون ابوحاتم رازی، از متکلمان قرن چهارم ، بر این باورند که ساختار الفاظ کتاب مقدس تغییر نیافته، بلکه تحریفگران معانی کتاب مقدس را دگرگون و بر اساس منافع خویش تفسیر میکردند. وی در دفاع از کتاب مقدس، اختلاف نسخههای سه گانة عبری، سریانی و یونانی عهد قدیم و انجیل چهارگانه با یکدیگر را مانند اختلاف قرائتها دانسته و مدعی شده است در این جهت اختلافی میان دانشمندان مسلمان و مسیحی وجود ندارد. فخر رازی نیز با استناد به شهرت و تواتر کتاب مقدس، تحریف لفظی آن را دشوار شمرده، و قول به تحریف معنوی آن را اصح دانسته است. البته وی تحریف لفظی کتاب مقدس را نه تنها نفی نکرده، بلکه به دلیل اندک بودن عالمان به کتاب مقدس ، آن را نیز ممکن دانستهاست.
از نظر برخی از قرآنپژوهان معاصر، کتاب مقدس کنونی ترجمههایی ناقص از تورات و انجیل اصلی است و تحریف در این آیات به مفهوم لغوی آن یعنی تحریف معنوی به کار رفته و ناظر به نسخة اصلی و پیش از ترجمههاست؛ نسخههای اصلی این کتابها مفقود شده و تحریف به حذف و اضافه در این ترجمهها، نه در اصل آنها، رخ داده است.
برخی از پژوهشگران معاصرِ کتاب مقدس بر این باورند که قرآن مجید دربارة تحریف تورات و انجیل چیزی نگفته است؛ چرا که از مجموع آیات تحریف، در یک مورد تحریف «کلام الله» مطرح شده است که به گفتة عموم مفسران به عمل پیشینیان یهود در عصر حضرت موسیعلیهالسلام اشاره دارد و شاید هم آیة یاد شده بیانگر رفتار ناپسند یهودیان صدر اسلام، نسبت به قرٱن بوده که آن را پس از شنیدن به گونة محرَّف برای دیگران نقل میکردند. در سه مورد دیگر از «تحریف کَلِم» سخن رفته، و آن نیز در چند کلمة محاورهای بوده و ناظر به تحریف گفتاری است و به قلم نیامده است.
بنابر این آیاتِ تحریف ناظر به تورات و انجیل کنونی نیست و دربارة آنها باید با صرف نظر از این آیات داوری کرد، و تورات و انجیل کنونی ساخته و پرداختة دست بشر است.البته با صرف نظر از آیات قرآن مجید، اثبات جعلی بودن کتاب مقدس(تورات و انجیل و سایر کتب آن) یا تحریف و جعلی بودن بسیاری از مطالب و مضامین کتاب مقدس، نیازمند استناد به قرآن نیست؛ تا آنجا که برخی از کتب عهدین به تحریف بعضی دیگر آشکارا گواهی داده است: در ارمیا، بیان شده که عدهای به عنوان پیامبران دروغین برای فریب مردم سخنانی را تحریف و جعل میکردند. علامه بلاغی عین عبارت نسخة عبرانی را در این مورد نقل کرده است.
اکثر مفسران و قرآنپژوهان برجستة نخستین و معاصر معتقدند آیات تحریف، ناظر به عهدین به ویژه تورات کنونی است و تحریف آن اعم از تحریف لفظی و معنوی بوده است. علامه طباطبایی بر آن است که بر اساس آیات قرآنی، تورات کنونی، شامل بخشی از تورات واقعی است که بر موسیعلیهالسلام نازل شده و بخشهایی از آن دچار تحریفِ به کاهش یا افزایش، یا تغییر و تبدیل الفاظ، یا جابهجایی محل و... شده است.
اما از آنجا که کتاب مقدس کنونی همان کتاب مقدس عصر نزول قرآن است و همچنین نمیتوان تورات و انجیل موجود را بتمامه همان تورات و انجیلی دانست که مورد تصدیق قرآن کریم قرار گرفتهاست؛ از این رو این احتمال که قرآن مجید، به تورات و انجیل زمان خود، نظر روشنی نداشته باشد بسیار بعید مینماید.
بلکه از نظر مفسر محققی چون علامه طباطبایی، نظر دقیق در آیات قرآن، بیانگر آن است که تورات کنونی، همان تورات در زمان رسول خداصلیعلیهوآله و آمیزهای از تورات اصلی و مطالب تحریفی است. در مقابل، برخی دیگر از محققان استناد قرآن به تورات اصلی مانند آیة 157سورة اعراف را از باب جدال احسن شمردهاند اما معتقدند قرآن کریم در اینکه کتاب مقدس موجود در زمان پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله، همان تورات حقیقی بوده باشد، نظر روشنی ندارد.
از سوی دیگر نمیتوان آیات پرشماری را که به گونههای مختلف تحریف اهل کتاب را گزارش میکند، نادیده گرفت. برای به دستآوردن دیدگاه قرآن دربارة هر موضوعی ملاحظة تمام آیات مرتبط با آن ضروری است. ظاهراً منشأ برخی از دیدگاهها از جمله دیدگاه اخیر، یعنی اختصاص آیات یاد شده به تحریف شفاهی، اکتفا نمودن به چهار آیه و غفلت از آیات فراوان دیگر بوده است. از اینرو برای به دست دادن نظر دقیق قرآن کریم در این خصوص، آیات مرتبط با آن را میتوان در چهار دستة کلی بررسی کرد...
خدای متعال در برخی از آیات با واژة تحریف، یا با واژههای همسو با آن، تحریف گری در آموزهها و سخنان الهی به ویژه از سوی یهود را بیان کرده است که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم:
درآیة 46 سورة نساء، سخن از تحریف گروهی یهودیان و چگونگی تحریف آنهاست. آنان کلمات خداوند را از جایگاههای اصلیاش بر میگردانند و با پیچانیدن زبان خویش و به قصد طعنه زدن به دین، کلمات عبری را به عربی در میآمیزند و به جای "سمعنا و اطعنا"، "سمعنا و عصینا"و در عوضِ "واسمع" تنها، "واسمع غیرمسمع" (بشنو هرگز نشنوی؛ ناشنوا شوی یا شنوده نشوی به معنای اینکه کسی سخن تو را نپذیرد) و به جای "انظرنا"از روی تمسخر"راعنا"(را که در عبری به معنای «شرور ماست»)، به کار میبرند:
«من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا واسمع غیر مسمع و راعنا لیاً بالسنتهم... .» (نساء: 46). خدای متعال در آیة 13 سورة مائده نیز با همبن تعبیر از تحریفگری یهود یاد کرده است: «فبما نقضهم میثاقهم لعنّهم و جعلنا قلبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه...».
در آیة دیگر با تعبیر «یحرفون الکلم من بعد مواضعه» از یهودیانی خبر میدهد که به سخنان پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله گوش میدادند تا دستاویزی برای تکذیب آن حضرت بیابند و از اینرو برای گروهی دیگر که نزد آن حضرت نیامده بودند، خبرچینی میکردند و سخنان را پس از قرار گرفتن در جایگاههایش دگرگون کرده، به یکدیگر میگفتند: اگر پیامبر بر طبق خواستة شما حکم کرد، بپذیرید وگرنه از وی دوری کنید: «... ومن الذین هادوا سمعون للکذب سمعون لقوم ءاخرین لم یأتوک یحرفون الکلم من بعد مواضعه...»(مائده:41).
واژه پژوهان دربارة اینکه دو تعبیر"تحریف الکلم عن مواضعه" و "تحریف الکلم من بعد مواضعه" به یک معنی هستند یا تفاوت معنایی دارند، نظر روشنی بیان نکردهاند. برخی چون راغب تفاوت چندانی بین این دو قائل نشده و آن دو را از نظر معنایی نزدیک به هم دانستهاند. از نظربرخی دیگر تعبیر نخست به معنای خارج کردن کلمات از جای اصلی خود و قرار دادن آنها در کنار آن مواضع است؛ و این تحریف یا تحریف معنایی است که در این صورت مقصود از مواضع، مصادیق خواهد بود، به این معنی که مفاهیم را بر غیر مصادیق حقیقی تطبیق میکنند، یا مراد از تحریف، تحریف از حیث جایگاه الفاظ است، که در این صورت تغییر جایگاه کلمات مقصود خواهد بود.
ایشان تعبیر دوم را به معنای اقدام به تحریف بعد از تثبیت کلمات الهی از حیث لفظ و معنی، و مفهوم و مصداق در جایگاه خود دانسته و آن را مطابق و همسو با دیگر تعبیر قرآنی«.. یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ...»(بقره: 75) معنی کردهاند.از مفسران نیز برخی مانند فخر رازی با بیان تفاوت میان این دو تعبیر، «عن مواضعه» را ناظر به تحریف معنایی و «من بعد مواضعه» را ناظر به تحریف لفظی و معنایی و اشارهای به تغییر لفظی بر شمردهاند. شماری دیگر از مفسران همچون زمخشری و طبرسی تفاوتی میان این دو تعبیر قائل نشده و معنای آندو را نزدیک به هم دانستهاند. ابو حیان کاربرد این دو تعبیر را با توجه به سیاق کلام توجیه کرده است.
وی بر آن است که «عن مواضعه» در جایی به کار رفته که یهود به شدت تمرد و عصیان توصیف شدهاند و آن را به این معنی می گیرد که آنها بیدرنگ به تحریف کلمات مبادرت کردند, پیش از آنکه در جایگاهشان مستقر شوند؛ ولی «من بعد مواضعه» در جایی به کار رفته که یهود به اندکی نرمی و قبول حکمیت پیامبر اسلام در برخی امور توصیف شدهاند و این تعبیر دلالت می کند که آنها بیدرنگ به تحریف مبادرت نکردند، بلکه کلمات در جایگاه خود استقرار یافت و پس از آن به تحریف مبادرت ورزیدند.
گروهی از مفسران «یحرفون الکلم من بعد مواضعه» را به تحریف تورات اختصاص دادهاند و ضمن همسویی با دیدگاه راغب در تبیین این تعبیر، مصادیق آن را تغییر فرائض و حلال و حرام که خدا در جایش بیان کرده و تثبیت نموده بود(من بعد مواضعه) دانسته و به عنوان نمونه یادآور شدهاند که یهود حکم خداوند دربارة زنا را که "رجم" بوده، به "جَلد" (چهل تازیانه) تبدیل کردند.برخی از مفسران نخستین از صحابه و تابعین چون ابن عباس و مجاهد و به پیروی آنها جمهور مفسران گفتهاند: مراد از" کلم"، در "تحریف الکلم عن مواضعه" تورات بوده و مقصود از آن، تبدیل کلمات و احکام الهی از جایگاهایش است؛ به این معنی که کلمهای را از جایگاه اصلی آن بر میداشتند و به جایش واژة دیگری را میگذاشتند:
همانطورکه صفات پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله را که در تورات(تحریف نشده)، "أسمر ربعة"(به معنای گندم گون و چهار شانه) بود، بر داشتند و به جایش صفاتی از قبیل"آدم طوال"(دراز قد) را قرار دادند. طبق نظرعلامه طباطبایی این تحریف به صورت تغییر جایگاهای الفاظ با پس و پیش انداختن آنها، و تحریف به کاهش و افزایش بوده، همانطورکه به تورات موجود نسبت داده میشود یا به شکل تأویلهای نادرست بوده است. همانگونه که بشارتهای راجع به رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله، و از پیش، بشارت مسیح موعودعلیهالسلام را که در تورات آمده بود، تاویل کردند.
از ابن عباس نقل شده که مراد از "یحرفون الکلم..."تغییر حدود الهی در تورات و تغییر صفات رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله ، و غیر آن است که در تورات آمده بود، و آنها آن را از آن برداشتند.برخی احتمال دادهاند مراد جابهجایی کلماتی باشد که در ادامة آیه آمده است. بنابراین منظور از تحریف الکلم به کارگیری گفتار در غیر از محل شایستة آن است. "سمعنا" در موضع طاعت، به کار میرود نه در موضع عصیان و ایشان به جای "سمعنا و أطعنا" میگفتند:"سمعنا و عصینا" و به جای "اسمع، اسمعک الله" میگفتند:"اسمع غیر مسمع" به معنای «لا اسمعک الله»، یعنی هرگز نشنوی و"راعنا"در زبان یهود یعنی"اسمع غیر مسمع".
صفات پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله را که در تورات(تحریف نشده)، "أسمر ربعة"(به معنای گندم گون و چهار شانه) بود، بر داشتند و به جایش صفاتی از قبیل"آدم طوال"(دراز قد) را قرار دادند. طبق نظرعلامه طباطبایی این تحریف به صورت تغییر جایگاهای الفاظ با پس و پیش انداختن آنها، و تحریف به کاهش و افزایش بوده، همانطورکه به تورات موجود نسبت داده میشود یا به شکل تأویلهای نادرست بوده است.
مفسران برجسته و نخستین، با پارهای تفاوت درجزئیات، در شأن نزول آیة 41 مائده گفتهاند: یهودیان مدینه دربارة اجرای حکم رجم در مورد زن و مردی از اشراف که مرتکب زنا شده بودند، اکراه داشتند، نزد پیامبر اکرم رفتند و آن حضرت هم به رجم حکم دادند، ولی آنها این حکم را نپذیرفتند. رسول اکرم ابن صوریا را ـ که به اعتراف خود یهودیان، آشناترین فرد به تورات بود ـ فرا خواندند و از وی خواستند که بر اساس تورات حکم کند. ابن صوریا گفت در تورات همین حکم آمده بود، ولی عالمان یهود در آغاز این حکم را تنها بر افراد فقیر اجرا میکردند، و در نتیجه زنا در میان ثروتمندان یهود گسترش یافت و همین امر اعتراض فقیران را به این حکم تبعیض آمیز برانگیخت؛ از اینرو ما با مشورت دانشمندان یهود، به ناچار حکم رجم را تغییر دادیم و به جای آن احکام دیگری مانند جَلد(تازیانه) و تحمیم(سیاه نمودن روی مجرم) را جعل نمودیم.محدثانی همچون بخاری و مسلم نیز این جریان را ـ با اندکی تفاوت ـ در موارد متعددی گزارش نمودهاند.
همچنین از قتاده نقل شده که این آیه دربارة تبدیل حکم قتل عمد، از قصاص به دیه بوده، چرا که گفتند: اگر پیامبر اسلام به دیه فتوا داد، آن را میپذیریم، و در صورتی که به قصاص حکم کرد، نمیپذیریم. از نظربرخی، شان نزول اولی صحیحتر است.
ابن عباس، حسن و ابو علی جبایی آن را به معنای تحریف سخنان پیامبر اسلام و آیات قرآن گرفتهاند؛ بدین صورت که یهودیان به سخنان آن حضرت گوش میدادند و سپس آن را تحریف میکردند و به وی دروغ میبستند. بر این اساس مراد از تحریف در این آیه، تحریف معنوی خواهد بود و لذا این تفسیر نمیتواند ناظر به تحریف تورات باشد.
ابن عباس و جمهور مفسران آیة پیشگفته (مائده: 41) را بیانگر تحریف لفظی تورات (تحریف به کاستی، افزایش، جابه جایی واژهها، یا به صورت پنهان و کتمان نمودن حقایق آن) و تحریف معنوی آن دانستهاند.
اینان در پاسخ به این اشکال که تحریف لفظی کتاب مقدس، با توجه به شهرت و تواتر آن غیر ممکن مینماید، گفتهاند: این گونه تحریفها، قبل از اشتهار آن کتب، و با توجه به اختلاف نسخههای گوناگون تورات در نزد طایفههای یهودی، و نیز کمی جمعیت اهل کتاب به ویژه عالمان به کتاب، نه تنها ممکن بوده، بلکه به وقوع پیوسته است. شماری هم آن را ناظر به تحریف معنوی شمردهاند. و از آنجا که در تورات فعلی حکم رجم(سفرتثنیه،22: 20 ـ 24)، وجود دارد، معلوم میشود که ایشان آن را کتمان کرده و در عمل، به آن پایبند نبودهاند؛ لذا این مورد از مصادیق کتمان خواهد بود.
اما کلام مفسران ذیل آیة 13 سوره مائده: شماری ازمفسران این آیه را ناظر به تحریف معنایی و تفسیر نادرست تورات دانستهاند و فخر رازی آن را به تواتر و شهرت کتاب مقدس مدلل کرده است. البته وی تحریف لفظی را غیر ممکن ندانسته، بلکه تحریف معنوی را صحیحتر شمرده است. رشید رضا و برخی دیگر پذیرش تحریف معنوی به دلیل غیرممکن یا دشوار بودن تصرف لفظی در یک کتاب متواتر (کتاب مقدس) را، ناشی از بیاطلاعی از تاریخ اهل کتاب و کتاب مقدس، دانستهاند؛ چنانکه مقایسة تواتر آن با تواتر قرآن مجید را نادرست و وقوع تحریف لفظی به کاهش و به افزایش یا به تغییر و تبدیل الفاظ و معنوی در کتاب مقدس را نظر تحقیقی شمردهاند.
رسول اکرم ابن صوریا را ـ که به اعتراف خود یهودیان، آشناترین فرد به تورات بود ـ فرا خواندند و از وی خواستند که در مورد حکم رجم بر اساس تورات حکم کند. ابن صوریا گفت در تورات همین حکم آمده بود، ولی عالمان یهود در آغاز این حکم را تنها بر افراد فقیر اجرا میکردند، و در نتیجه زنا در میان ثروتمندان یهود گسترش یافت و همین امر اعتراض فقیران را به این حکم تبعیض آمیز برانگیخت؛ از اینرو ما با مشورت دانشمندان یهود، به ناچار حکم رجم را تغییر دادیم و به جای آن احکام دیگری مانند جَلد(تازیانه) و تحمیم(سیاه نمودن روی مجرم) را جعل نمودیم.
به این معنی که ایشان با پیچانیدن زبان خود، واژهها را به گونهای تلفظ میکردند که قابل تشخیص نباشد و معنای اصلی کلمه فهمیده نشود و معنای"لیا بألسنتهم" نیز همین است. بازی با کلمات و در هم ریختن آنها برای اهدافی خاص، یکی ازعادات یهود بوده است و نمونههای بیشماری ازآن در کتاب"تلمود" وجود دارد . همچنین برخی یهودیان هنگام سلام دادن به پبامبر اکرم، با پیچانیدن زبان خود میگفتند: «السام علیک» (به معنای مرگ بر تو)؟ همانگونه که هنگام تلفظ"راعنا"(رعایت حال مارا بکن) کسرة عین را به سوی فتحه متمایل نموده و با آهنگی مخصوص ادا میکردند تا معنای" شرور ما"از آن برآید. یهودیان به استهزا و تمسخر چنین گویشی را در خطاب به رسول خدا میگفتند.
علامه بلاغی ـ که به زبان عبری کاملاً مسلط بود ـ دربارة معنای "راعنا" مینویسد: در عهدقدیم عبری، واژة "راع" با فتحه اشباع شده یا متمایل به الف و تقریباً به صورت "راعا" به معنای" شرو قبیح" است و به معنی" شرور" و "یکی از اشرار" هم به کار رفته که در اناجیل به زبان عبری نیز به همین معنی آمده است. و"نا" (ضمیر متکلم در زبان عربی) در زبان عبری نیز ضمیر متکلم است؛ با این تفاوت که الف آن به واو تبدیل یا به سوی واو اماله میگردد؛ بنابراین "راعنا" که الف آخر آن به واو میل کند، به معنای "شریر ما" و همانند آن است. یا به صورت "راعینا" (به معنای چوبان ما) تلفظ میکردند؛ ازاینرو مؤمنان از بهکارگیری واژة "راعنا" منع شدند تا یهودیان نتوانند سوء استفاده کنند (بقره:2).
نیز با سوء استفاده از لفظ عبری "عسنو" به معنای (انجام میدهیم)، از روی طنز میگفتند:"عصینا"به معنای (عصیان میکنیم) همچنین در مواردی سخنان آن حضرت را تحریف مینمودند. این وجه با ظاهر آیه سازگارتر است. بدیهی است که بر اساس دو وجه اخیر، تحریف یاد شده در این آیه، تحریف معنایی، و ناظر به رفتار ناپسند برخی از یهودیان در مورد آیات قرآن و سخنان پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله است.
در آیه 78 آل عمران نیز خداوند از عدهای از یهودیان خبر میدهد که زبان خود را به خواندن کتابِ(تحریف شدهای) میپیحاندند، تا آن مطالبِ بربافته را به عنوان کتاب آسمانی، به مردم عرضه نمایند.
«وان منهم لفریقاً یلوون ألسنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عند الله و ما هو من عند الله و یقولون علی الله الکذب وهم یعلمون»(آل عمران:78).جمهور مفسران مراد از"فریقاً" در آیة یاد شده را، گروهی از دانشمندان یهود، دانستهاند. اینان و دیگران "یلوون" را در اینجا به معنای تحریف دانستهاند.فخر رازی به نقل از قفال، آن را ناظر به تحریف اِعراب الفاظ ـ که به تغییر معنی منجر میشود ـ دانسته و و نوشته است: چنین کاربردی در زبان عربی و احتمالاً در عبری فراوان نظیر دارد. ابن عباس آیة یادشده را ناظر به تحریف لفظی تورات ـ تحریف به افزایش، برشمرده است.
از وهب بن منبه نقل شده که وی بر این باور بوده که تورات و انجیل هرگز تحریف لفظی نگردیده و مراد از تحریف آنها تحریف معنایی است. ابن کثیر کلام وی را نقل و بدین شرح نقد کرده است: اگر مراد وهب از تورات و انجیل، همانی باشد که در دسترس ایشان است، بدون شک تبدیل و تحریف به کاهش و افزایش در آن راه یافته است و به ویژه ترجمة عربی آن دارای غلطهای فراوان و افزودههای بسیار و کاستیها و مطالب موهوم فاحش است. اما اگر مقصودوی از تورات و انجیل، کتاب اصلی خدا بوده باشد، حق با اوست. علامه طباطبایی مینویسد:واژة کتاب که در این آیه سه بار تکرار شده است، هریک معنای خاص خودش را دارد.
مراد از"کتاب "اولی، کتاب جعلی و دستنوشتة آنهاست و مقصود از دومی، کتاب وحی(تورات)، و سومی هم به دومی اشاره دارد و به قول راغب الف و لام در کتاب سومی،"ال"جنس، و به معنای جنس کتب الهی است. وجه تکرار آن جلوگیری از اشتباه مردم در فهم و تشخیص کتاب خدا از نوشتههای جعلی بوده و بر اساس اینکه ـ واژة کتاب مفهوم وصفی دارد و وصف، مشعر به علیت است، به این نکته اشاره دارد که کتاب خدا، بدان جهت که کتاب خداست، نمیتواند در برگیرندة چنان دروغهایی بوده باشد.به هر حال اگر مراد از "کتاب" اولی در این آیه، یک متن مستقل و کامل باشد، در ردیف آیات جعل، و اگر معنای لغوی کتاب در آیه یادشده، جملهها و واژهها باشد، میتواند ناظر به تحریف لفظی باشد.
خدای متعال در آیة 13 مائده دربارة یهود و نصاری می فرماید: «و نسوا حظا مما ذکروا به» مراد از نسیان در اینجا ترک کردن است. به احتمال قوی مراد از آن، به قرینة "...اوتوا نصیباً من الکتاب " که در آیات دیگر آمده است(آل عمران:22؛ نساء:44 و55)، فراموشی بخشی از اصل کتاب (تورات و انجیل) مانند خبر روز حساب و جزای اخروی از تورات است. برخی پرده برداشتن قرآن از فقدان اصل کتاب یهود را از معجزات قرآن مجید برشمردهاند که بعد از بعثت پیامبر اسلام تاریخ آن را به اثبات رساند.
از مجاهد نقل شده که منظور از «مما ذکروا»، کتاب الهی(تورات وانجیل) است که قوم یهود و نصاری به واسطة آن، به اطاعت از پیامبر اسلام و ایمان آوردن به آن حضرت مأمور بودند؛ ولی آنها در آن دست برده، دستنوشتههای خویش را به عنوان سخنان الهی و تورات به مردمان ضعیف عرضه مینمودند.
خداوند متعال در سورة بقره از تحریف کلام الله به دست برخی از یهود پرده بر میدارد و میفرماید: آیا به ایمان آوردن آنها دل میبندید در حالی که گروهی از آنان با آنکه سخنان خدا را فهمیدند، به عمد و دانسته آن را تحریف نمودند؟!
(بقره:75) در بین اهل کتاب این موضوع مطرح بود که در جزیرة العرب پیامبر ظهور خواهد کرد و از اینرو منتظر بعثت وی بودند و درست به همین جهت امید به ایمان ایشان بیشتر از دیگران بود، ولی بعد از بعثت پیامبر اسلام و هجرت آن حضرت به مدینه، این امید به یأس مبدل گشت. برخی از مفسران نخستین بر آنند که مقصود این آیه، هفتاد نفر برگزیدة حضرت موسیعلیهالسلام بودند که همراه وی در کوه طور سینا اوامر و نواهی الهی را شنیدند و گروهی از آنها بعد از برگشت به میان قوم یهود آنرا تحریف نمودند. بر این اساس مراد از "کلام الله" گفتار خداوند با حضرت موسی بودهاست که همراهان وی نیز ـ به واسطة آن حضرت یا بدون واسطه آن را شنیدند.
شیخ طوسی احتمال دوم را به قرینة "یسمعون" تقویت کرده است. هرچند قرطبی آن را به دلیل اینکه"کلیم الله" ویژگی اختصاصی حضرت موسی بوده و نیز به سبب ضعف راویان حدیثی که مستند این احتمال است, ضعیف شمرده است. ترمذی صاحب نوادر نیز حدیث مزبور را به دلیل موثق نبودن کلبی، غیر معتبر دانسته است.شماری دیگر از مفسران اولیه این آیه را ناظر به تحریف تورات و مراد از «کلام الله» را تورات یا صفات پیامبراسلام در آن دانسته و گفتهاند: دانشمندان یهود بر اساس هوی و هوس خویش تورات را تحریف میکردند. ابن جوزی این قول را صحیحتر دانسته است.
از مجاهد نقل شده که منظور از «مما ذکروا»، کتاب الهی(تورات وانجیل) است که قوم یهود و نصاری به واسطة آن، به اطاعت از پیامبر اسلام و ایمان آوردن به آن حضرت مأمور بودند؛ ولی آنها در آن دست برده، دستنوشتههای خویش را به عنوان سخنان الهی و تورات به مردمان ضعیف عرضه مینمودند.
اما دربارة نوع تحریف آنها، ظاهراً اختلافی وجود ندارد که شامل تحریف لفظی و معنوی است: از ابنعباس، تحریف معنوی و نیز تحریف لفظی(کاستی و افزایش)، هر دو نقل شده است. ابنتیمیه نیز آن را اعم از تحریف لفظی و معنوی گرفته است.البته برخی احتمال دادهاند که آیه ناظر به خصوص یهودیان معاصر پیامبر اکرم باشد؛ که اوصاف و سخنان آن حضرت را تحریف میکردند. این وجه با توجه به آیة بعدی(بقره:76) تقویت میگردد که بر اساس نظر عموم مفسران نخستین و قرآنپژوهان متأخر، آیة یادشده، دربارة سخن توبیخآمیز بعضی از یهود به برخی دیگر است که میگفتند: با مسلمانان در میان مگذارید که وصف محمد را در تورات یافتهاید و بیهوده سند و بهانه به دست مخالفان خود ندهید تا آنها نتوانند به استناد آن، پیش پروردگارتان بر ضد شما استدلال کنند(بقره:76).
قرآن کریم دو بار با عبارات بسیار نزدیک به هم تغییر و تبدیل گفتاری را به یهود نسبت میدهد و بیان میکند: عدهای ستمکار سخنی را که به ایشان گفته شده بود، به سخن دیگری تبدیل کردند: (بقره: 58 ـ 59؛ اعراف: 161 ـ 162). واژة" تبدیل" در لغت به معنای تغییر به طور مطلق و بدون آوردن جانشین یا با آوردن بدل آن به کار رفته است. مفسران در تفسیر این آیات گفتهاند: یهودیان در مرحلة عمل باید آنچه را باید انجام میدادند تغییر دادند و به گونهای دیگر عمل کردند؛ زیرا مأمور بودند که از در ویژهای با تواضع خم شوند و در آیند؛ ولی به حالت نشسته یا از درهای دیگر وارد شدند.
نیز آنان به جای آنکه استغفار کنند و بگویند این امر حق است (ابن عباس) و یا بگویند لا اله الا الله(به روایت عکرمه) به این صورت که بگویند:"حطة"، (قولوا حطة) ـ که دعا و استغفار و به گفتة حسن، قتاده و به اعتراف مفسران به معنای"گناه مرا ببخش" بود ـ از سرِ تمسخر گفتند: "حنطة، یعنی گندم: "حبة فی شعیره" یا به زبان نبطی"هاتا(حطا) سمقاتا(سماقاتا) " به معنای "حنطة حمرا فیها شعیرة" (گندم سرخ مخلوط با جو) و گفتند: این گندم نزد ما از آن فعل و از آن قول دوست داشتنیتر است.
برخی از مفسران حذف امر به عبادت، استغفار و سجود در بیت المقدس و تبدیل آن را به اینکه خداوند در تورات امر نموده درصورتی که نتوانند زکاتهای خود را به بیت المقدس برند، آن را به ازای نقره بفروشند و نقره را به آنجا ببرند و هرچه دلشان خواهد از گاو و گوسفند و شرب خمر و مسکر در بیت المقدس مصرف کنند، از مصادیق تحریف شمردهاند.این آیات که بیانگر نمونههایی از تحریف وتبدیل قوم یهود در کردار و گفتار است. این آیات مستقیماً از تحریف تورات، سخن به میان نمیآورد، ولی به روشنی دلالت میکند که برخی از آنها، سخنان خداوند را به دلخواه خویش و از روی تکبر یا تمسخر تبدیل مینمودند.
برخی از مفسران " تبدیل نعمة الله" در آیة 211 سورة بقره را نیز به معنای تحریف آیات تورات و تغییر ویژگیهای پیامبر اسلام در آن دانستهاند.
نویسنده: علی فتحی
حذف آیات بیانگر معاد، افزودن مطالب خرافی و نادرست که منافی تعالیم و روح ادیان آسمانی است، تغییر حدود الهی، تغییر یا پنهان کردن اوصاف پیامبر اسلام و بشارت نبوت آن حضرت و ویژگیهای یاران ایشان از جمله تحریفات مهم اهل کتاب به ویژه دانشمندان یهود بوده است.
خداوند متعال در چند آیه اهل کتاب را به سبب در آمیختن حق با باطل و نیز کتمان حقیقت از روی علم و عمد سخت سرزنش میکند: «یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل وتکتمون الحق وأنتم تعلمون»(آل عمران: 71) و در آیة دیگرضمن دعوت آنها به اسلام، آنان را از این کار باز میدارد: (بقره:42 و 146). از اینکه کتمان حقایق و درآمیختن حق با باطل در آیات یاد شده، در کنار هم آمده، برمیآید این کتمان حقایق عمدتاً همراه یا در قالب در آمیختن حق با باطل بوده است.
خداوند در آیهای دیگر از پنهان نمودن بینات بعد از آشکار کردن آن برای مردم در کتاب، سخن به میان میآورد: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتاب» (بقره: 159). به باور برخی از مفسران مراد از کتمانکنندگان در این آیه، عالمانی از یهود و نصاری مانند کعب ابن اشرف، کعب بن اسد، ابن صوریا، زید بن تابوه و غیر آنها هستند که نبوت حضرت محمد را، با اینکه در تورات و انجیل نوشته شده بود، کتمان کردند. مفاد قطعی مجموع آیات یاد شده، کتمان و پنهان نمودن آگاهانة بسیاری از حقایق روشن، از سوی اهل کتاب بوده است.
برخی از مصادیق آن حقایق روشن در آرای مفسران منعکس شدهاست؛ مانند نبوت حضرت محمد صلیعلیهوآله؛ بشارت به برانگیخته شدن ایشان و اوصاف آن حضرت، امامت و وصایت امیر مؤمنان علیعلیهالسلام که در تورات و انجیل در دسترس آنها بوده، ولی در تورات و انجیل امروزی، اثری از آنها نیست، یا دستکم به صورت روشن نیامدهاست.
کتمان در آیة شریفه، کتمان اصل آیه و کتمان دلالت آن را در برمیگیرد و کتمان دلالت نیز میتواند به صورت تأویل و حمل آیه بر معنایی که مقصود خداوند نیست یا تطبیق معنای آیه بر غیر مصداق واقعی آن باشد. چنانکه یهود بخشی ازآیات بشارت به بعثت پیامبر را که به گوش مردم نرسیده بود پنهان، و بخش دیگر آن را که به اطلاع مردم رسیده بود، تأویل کرده، بر آن حضرت تطبیق نمیکردند، حتی گاهی بر قسمتی از تورات دست میگذاشتند و مانع خواندن آن میشدند.
"لَبْس" به معنای آمیختن چیزی با چیز دیگر است، به گونهای که امر مشتبه و غیرقابل تشخیص گردد. مفسران، آمیختن حق به باطل را مصداق تحریف، تفسیر ناروا و باطل نمایاندن حق دانستهاند؛ در آمیختگیای که در آن تشخیص سره از ناسره ممکن نباشد. از اینرو گفتهاند: مراد از «لاتلبسوالحق...»، نهی از نوشتن مطالبی است که در تورات نیامده، تا حق با باطل آمیخته نشود.
به نظر برخی از مفسران نخستین و متأخر، مراد از "حق"، تورات اصلی(غیر محرف) و منظور از"باطل"، تحریف و دستبرد در تورات و انجیل است که آن را به عنوان تورات اصلی یا آمیخته با آن به مردم عرضه میکردند. البته اقوال دیگری هم در این زمینه مطرح شده است؛از جمله: ایمان به بخشی از کتاب(حق) و کفر به بخشهای دیگر (باطل)؛ یا آمختن راست (حق) با دروغ (باطل) و نیز اقرار و اعتراف به حق یعنی نبوت حضرت محمد و باطل، انکار آن. به این معنی که در برخی موارد اعتراف و در برخی موارد انکار یا در پنهان اعتراف و در آشکار انکار میکردند.
بر اساس آیة 91 سورة انعام، شیوه و سیرة اهل کتاب این بود که تورات را قطعه قطعه و بخشهایی از آن را پنهان میکردند. خداوند متعال در سورة انعام، پس از بیان قدر ناشناسی و ناسپاسی یهودیان، میافزاید اینان کتاب موسی را به صورت طومارها در آورده و بخشهایی را آشکار، و بخشهای بسیاری را که به ضررشان بود، همواره پنهان میداشتند: «...تجعلونه قراطیس تبدونها و تخفون کثیرا...» (انعام:91).
این آیه بنا به قول مشهور دربارة یهود نازل شده است. از سعید بن جبیر نقل شده است که بین رسول خداصلیاللهعلیهوآله و مالک بن صیف، که یکی از احبار و بزرگان یهود بود، مناظرهای صورت گرفت تا اینکه وی نزول کتاب آسمانی بر انسانها حتی نزول تورات بر موسیعلیهالسلام را نیز انکار کرد. یهودیان عذر وی را به اینکه سببب عصبانیت چنین سخنی گفته را نپذیرفتند و به جای او کعب ابن اشرف را به ریاست برگزیدند.
ذیل آیة شریفه از امام صادقعلیهالسلام روایت شده است که فرمودند: یهودیان در ابتدا تورات را بر ورقههایی ـ به صورت پراکنده ـ مینوشتند، سپس به دلخواه خود، بخشی را آشکار و بخش را پنهان میکردند.
از این آیه به خوبی روشن میشود که اولاٌ تورات کنونی در زمان بعثت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله به صورت ورقهای مکتوب (قراطیس، جمع"قرطاس" به معنای ورقه، کاغذ و هر چیزی که بر روی آن نوشته میشود) موجود بوده است و طبق بیان برخی از مفسران، یهودیان برای اینکه بتوانند به آسانی درتورات تصرف و بسیاری از حقایق آن را مخفی کنند، تورات را به صورت ورقههای پراکنده در آورده بودند.
ثانیاً: آن کتاب مشتمل بر حقایق فراوانی، از جمله صفات رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله، بشارت به نبوت آن حضرت، و حقانیت ایشان بوده که اظهار آنها به سود عالمان و رؤسای منحرف یهود نبوده است.
بنابراین آنها با کتمان بسیاری از حقایق تورات، آن را تحریف کردند؛ زیرا کتمان آن ورقههای مکتوب، به طور طبیعی به فراموشی آنها منجر میشد و در نتیجه کتاب آسمانی به شکل ناقص در اختیار مردم قرار میگرفت که این خود، نوعی تحریف و از مصادیق تحریف به کاستی است.
از اینرو برخی مفسران در اینجا تعبیر تحریف را به کار بردهاند.
براساس قران کریم، پیش از نزول تورات، همة خوراکیها بر فرزندان اسرائیل حلال بود، جز آنچه [=گوشت و شیر شتر]، اسرائیل [یعقوب] بر خویشتن حرام کرده بود (آلعمران:93).
در تبیین و تفسیر این آیه مفسران صدراسلام و به پیروی از ایشان، عموم مفسران گفتهاند:حضرت یعقوبعلیهالسلام به علت خاصی مانند بیماری نذر کرد یا به تشخیص خود و یا به امر الهی تصمیم گرفت که دوستداشتنیترین طعام نزد خود، یعنی گوشت شتر را برخود ـ نه دیگرمردم ـ حرام نماید.
از اینرو، این تحریم، تنها برای شخص یعقوب بوده است؛ ولی یهودیان هم از پیش خود، و به ادعای اقتدا به یعقوب و اینکه این تحریم از پیش و نزد همة انبیا از زمان آدم تا ابراهیم و اسحاق بوده است؛ آن را بر خود حرام کرده بودند و به تورات هم نسبت میدادند؛ قرآن کریم برای اثبات این نسبت دروغ و تحریف شدن آن، از آنان خواست که تورات موجود را بیاورند و به داوری فرا خوانند: «قل فأتوا بالتوریة فاتلوها»(آل عمران: 93)
در شأن نزول این آیه آمده است که یهود برای رد سخن پیامبر اکرم که خود را بر آیین ابراهیمعلیهالسلام میدانست، میگفتند خوردن گوشت و شیر شتر در آیین ابراهیم حرام بود، تو چگونه بر آیین وی هستی ولی خوردن آن را حلال میدانی؟! پیامبرگرامی اسلام فرمودند: در آیین حضرت ابراهیم هم خوردن آن حلال بوده است.
ابنعباس و به تبع وی اکثر مفسران گفتهاند: علت انتخاب عزیر ـ که از علمای اهل کتاب بود ـ به عنوان پسر خدا از سوی یهود، این بود که یهود به سبب عمل ننمودن به تورات، یا پس از کشتن پیامبران بعد از موسی، دچار گرفتاریهای زیاد و به امر الهی از تورات محروم شدند و به طور کلی آن را فراموش کردند یا بعد از واقعة بخت نصر، پادشاه بابل، و تسخیر سرزمین یهود و سوزاندن کتابهای ایشان، تورات به کلی از بین رفت و از آنان کسی که حافظ تورات باشد باقی نماند و عزیر با حال تضرع از خدا خواست که تورات را به آنها برگرداند.
مفسران یادشده و دیگر مفسران به اتفاق گفتهاند: همة یهودیان در مقابل این تقاضای منطقی پیامبر شگفت زده شدند و جرأت نکردند تورات را بیاورند؛ چون میدانستند در تورات چنین حکمی وجود ندارد. دعوت یهودیان به آوردن تورات و تلاوت آن، بیانگر این است که آنان تورات را از دسترس عموم مردم خارج کرده بودند.
اعتقاد به معاد و رستاخیز مردگان، یکی از باورهای اصیل تمام ادیان الهی بوده است و آیات قرآن کریم به روشنی بیان میکند که موضوع معاد در نخستین پیام الهی به حضرت موسی وجود داشته است (طه: 11 ـ 16). طبق این آیات، دین وحیانی حضرت موسی بر سه اصل اساسیِ توحید الوهی، توحید عبادی، و معاد استوار بوده است.
نیز آیات قرآن آشکارا بر وجود آموزة معاد و ثواب و عقاب اخروی در تورات دلالت میکند (اعلی 10 ـ 19) و از آنجا که معاد همانند توحید سرلوحة دعوت همة پیامبران بوده، علی القاعده این آموزة اساسی در تورات واقعی با تفصیل ذکر شده بوده است، ولی در تورات کنونی، بلکه هیچ جای عهد عتیق آموزة معاد را نمیبینیم. دانشمندان یهود برای اثبات آن در تورات، به مواردی همانند(اعداد،18: 28) استناد کردهاند که هرگز دلالت آنها روشن نیست.
از اینرو تعبیر کلی"آخرت"، در(تثنیه، 8: 16) و مراثی(ارمیا، 4: 18)، به معنای عاقبت دنیوی است. همچنین به گزارش قرآن، یکی از وعدههای حق که درتورات، انجیل و قرآن آمده این است که خداوند، جان و مال مؤمنانی را که در راه او کارزار میکنند، به بهای بهشت میخرد: (توبه:111).
ولی چنین وعدهای در تورات و انجیل کنونی یافت نمیشود. رشید رضا با اشاره به موجود نبودن این وعده در تورات و انجیل کنونی، میگوید: اکثر معارف آن دو از بین رفته و مابقی آن هم، تحریف لفظی یا معنایی گشته است و مهیمن بودن قرآن بر تورات و انجیل حقانیت این وعده رابه اثبات میرساند.
بنابراین، نیامدن ذکر قیامت و ثواب و عقاب اخروی در تورات، میتواند از مصادیق تحریف به کاستی و روشنگر مفاد «ونسوا حظاً مما ذکروا» باشد. و شاید به همین علت، صدوقیان (یکی از فرقههای یهود) "جاودانگی نفس" و"قیامت"، را انکار کردهاند. و تورات فعلی، تنها بر ثواب و عقاب از طریق جلب یا سلب نعمتها در این دنیا، دلالت میکند.
در عهد جدید به نحوی مسئلة سرنوشت بعد از مرگ (قابل انطباق بر برزخ) مطرح گردیده (لوقا، 16: 19 ـ 31) با این حال، اعتقاد به برزخ در آِیین مسیحیت جایگاهی ندارد. در اناجیل هم بیان روشنی دربارة معاد و قیامت وجود ندارد؛ تنها، عباراتی یافت میشود که با تسامح قابل حمل بر قیامت است.بنابراین، مسئلة، قیامت و حساب و جزای اخروی میتواند از مصادیق بارز تحریف به کاستی و حذف از تورات و انجیل باشد؛ همانطور که برخی از مفسران، آن را مصداق عینی نسیان یهود بر شمردهاند.
خدای متعال در برخی آیات پارهای از آموزههای تورات و انجیل را گزارش میکند که در تورات و انجیل کنونی حد اقل به صراحت اثری از آنها نیست. این امر نشانِ تحریفگری عالمان یهود است. در ادامه برخی از این موارد را بیان خواهیم کرد.
به تصریح برخی از آیات قرآن و ظاهر برخی دیگر، خبر بعثت پیامبر اسلام، نام و ویژگیهای آن حضرت در تورات و انجیل اصلی آمده است. قرآن در وصف مؤمنان اهل کتاب میفرماید: ایشان از پیامبری پیروی میکنند که اوصاف او را در تورات و انجیل نوشته، یافته بودند (اعراف:157). از ظاهر آیة مذکور بر میآید که اوصاف سهگانة "رسول"،"نبی"و"امی" در تورات و انجیل برای پیامبر اکرم ذکر یاد شده است.
اگر آیه در صدد چنین بیانی نبود، یادکرد هرسه وصف در کنار هم ـ که منحصر به همین آیه است ـ به ویژه آوردن ویژگی سوم نکتة روشنی نداشت. در تعبیر "مکتوبا" عنایت ویژهای است به اینکه نزد ایشان، نام وصفات آن حضرت به صورت نوشته بوده به گونهای که هیچ تردیدی در تطبیق به پیامبر اسلام نداشتند.در آیة دیگر از معرفت کامل اهل کتاب نسبت به پیامبر اسلام (ص) خبر میدهد. بر پایة بیان روشن قرآن کریم، اهل کتاب آن حضرت را همانند پسران خویش میشناختند و از این رو عدهای ازآنها را، که دانسته این حقیقت را نهفته میداشتند، نکوهش میکند (بقره:146).
اکثر مفسران در ذیل این آیه آوردهاند: یکی از اصحاب پیامبر از عبدالله بن سلام دربارة آن بزرگوار سؤال کرد؛ وی در پاسخ گفت: به خدا من پیامبر اسلام را از فرزند خودم بهتر میشناسم؛ چرا که به حقانیت وی از روی توصیف خدا در تورات یقین دارم، ولی دربارة فرزند خودم چنین معرفتی ندارم؛ شاید مادرش خیانت کرده باشد.بدین ترتیب یهودیان ویژگیهای پیامبراسلام را به خوبی میشناختند و با توجه به ماجرای بحیرای راهب، در تطبیق آن بر حضرت محمد صلیعلیهوآله نیز تردیدی نداشتند.
علی بن ابراهیم به سند خود از ابراهیم بن هاشم از ابن ابی عمیر از حماد از حریز از امام صادقعلیهالسلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: مراد از "الکتاب"، تورات وانجیل و مقصود از"یعرفونه"، شناخت رسول الله است؛ زیرا خداوند متعال در تورات، زبور و انجیل صفات پیامبر و اصحاب وی، و بعثت و هجرتش را بیان نموده است:(فتح:29).
اهل کتاب بعد از بعثت، با اینکه از صفت رسول خدا و صفات اصحاب آن حضرت در تورات و انجیل آگاه بودند، آن را انکار نمودند: «فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به» از اینرو یهودیان، قبل از بعثت رسول اکرم به عربها میگفتند: این عصر، عصر پیامبر موعود است که از مکه ظهور و به مدینه هجرت میکند و خاتم و افضل پیامبران است.در میان چشمانش سرخی و بین دو شانهاش مُهر نبوت است. بر مرکب بدون زین سوار میشود. بسیار خندهرو و در عین حال جنگجویی شمشیر بر دوش، شجاع، و حکومتش جهانی است، و شما عربها را همچون قوم عاد به هلاکت میرساند.
و به خصوص از حضرت عیسیعلیهالسلام نقل میفرماید که ایشان به ظهور پیامبراسلام بشارت داده و نام او را هم"احمد" معرفی کرده بود (صف: 6). این آیه هرچند بر بشارت بعثت پیامبر اسلام و نام وی از زبان حضرت مسیح و نه آمدن آن در انجیل دلالت دارد، اما با توجه به آیة «...یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة والانجیل...» و به قرینة روایات معتبری که بروجود نام "احمد" در انجیل تصریح میکند، وجود نام احمد، در انجیل تقویت و تأیید میگردد.
این موضوع شماری از مفسران و پژوهشگران مسلمان را که در پی یافتن نام احمد در اناجیل کنونی بر آمدهاند، به واژة فارقلیط یا پاراکلیتوس (Paraclite) معطوف ساخته است.هر دو واژة یونانی، و واژه نخست به معنای آرامشدهنده است که مسیحیان مصداق آن را روح القدس خواندهاند و دومی به معنای عالی، احمد، و ستوده میباشد.
در اینکه کدام یک در انجیل اصلی و کهن بوده، بین دانشمندان مسیحی و مسلمان اختلاف نظر وجود دارد. مفسران و پژوهشگران یادشده بر این باورند که این واژه در اصل اسم خاص، به صورت پریکلیتوس (Periclite) و به معنای احمد و ستوده بوده که بعدها دچار تغییر شده است. برخی از پژوهشگران نیز بر این باورند که این بشارت در انجیل اصلی موجود است و لکن آنها در ترجمهها، آن را از پریکلیتوس"(فیرفلوط) که در ترجمههای یونانیِ موجود نیز به همین صورت آمده است، به پاراکلیت(فارقلیط) تحریف کردهاند تا معنای بشارت دهنده یا تسلی دهنده و یا معزّی (تقویت کننده) را بدهد.
با توجه به بیان روشن و فضای نزول آیه معلوم میشود که اهل کتاب در سایة آموزههای تورات و انجیل، از پیامبراسلامصلیاللهعلیهوآله شناخت کامل داشتهاند؛ در غیر این صورت، به یقین همة دانشمندان اهل کتاب به مبارزة شدید و صریح بر ضد او برخاستند و حقانیت قرآن را تکذیب میکردند، در حالی که شماری از آنان به ویژه دانشمندانی مانند عبدالله بن سلام و کعب احبار از یهود و تمیم داری از نصارا، براساس بشارتها و اوصاف یاد شده از پیامبراسلام در تورات و انجیل به آیین اسلام گرویدند.
قرآن مجید هم، از شادمانی(رعد: 36)، اشک شوق ریختن جمعی از اهل کتاب (مائده:83)، گواهی برخی از آنها بر حقانیت قرآن (احقاف:10) و ایمان بعضی از ایشان (قصص:52) خبر داده است. بنابر این طبق بیانات صریح قرآنی(اعراف:157؛ بقره: 146؛ فتح: 29) و ظاهر برخی دیگر (صف: 6)، خبر بعثت رسول گرامی اسلام، نام ویژگیهای او و حتی برخی از ویژگیهای اصحاب آن حضرت در تورات و انجیل اصلی، به گونهای روشن و دقیق بیان شده بود، به گونهای که یهود و نصاری و دستکم دانشمندان آنان، وی را همانند پسرا ن خویش (... یعرفونه کما یعرفون ابناءهم) و بلکه بهتر از پسران خود میشناختند تا آنجا که قابل تأویل و قابل تطبیق برکسی جز آن حضرت نبود و هیچ تردیدی در شناخت آن حضرت و حقانیت وی نداشتند.
همچنین طبق احادیث اهل بیتعلیهمالسلام نام مبارک آن حضرت در تورات،"الحاد"(یحاد من حارب الله و دینه) و در انجیل "احمد" و اسامی مبارک حسنینعلیهماالسلام، در تورات "شبر" و "شبیر یا " شابور" و"شابیر" و در انجیل"طاب"و"طیب" بوده است. این همه درحالی است که در تورات و انجیل کنونی، جز چند عبارت کلی در خصوص ظهور پیامبری بعد از موسی و عیسیعلیهماالسلام، یافت نمیشود. همچنین رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله در نامههای دعوت یهودیان به دین اسلام، بر وجود رسالت جهانی خود در تورات احتجاج فرموده است.
پس احتمال اینکه این بیانات روشن از کتاب مقدس برداشته شده یا تغییر یافته باشد، تقویت میشود؛ به ویژه آنکه به تصریح قرآن، یهودیان، براساس بشارتهای تورات و انجیل، از دیر باز و پیش از بعثت پیامبر، در انتظار ظهور چنین پیامبری، بر کافران پیروزی میجستند؛ ولی همین که آنچه اوصافش را میشناختند برایشان آمد، انکارش کردند(بقره: 89).
ابن عباس و به پیروی از ایشان عموم مفسران در ذیل آیة یاد شده، گفتهاند: یهودیان، پیش از بعثت پیامبراسلام، انتظار ظهور او را داشتند و حتی در مناقشات داخلی خود، یا در مبارزاتشان با مشرکان عرب مانند اوس و خزرج، به خود وعدة پیروزی میدادند، و هنگام سختی و شدت میگفتند: خدایا مارا با پیامبری که در آخرالزمان مبعوث میشود و اوصاف وی را در تورات یافتهایم، یاری فرما.
ولی بعد از بعثت وی از میان عرب، از روی عناد و حسد او را انکار کردند و گفتند: این آن پیامبری نیست که انتظار ظهورش را داشتیم! در کتب روایی هم این موضوع با اندک تفاوتهایی آمدهاست.برخی از محققان غربی، آیة 146 بقره و71 آل عمران را دال بر حذف بخشهایی از نسخة اصلی کتاب مقدس دانستهاند. در حالیکه بیانات قرآنی بر این دلالت دارد که در تورات وانجیل به روشنی از آمدن پیامبر اسلام خبر داده شده است.
و به همین جهت بعضی از بنی اسرائیل به وی ایمان آوردند: «وشهد شاهد من بنی اسرائیل علی مثله فآمن» (احقاف:10) «الذین ءاتینهم الکتاب من قبله هم به مؤمنون...»(قصص:52 ـ 53).
در عین حال اهل کتابِ معاصر با اشاره به نسخههایی از تورات و انجیل کنونی که مربوط به قبل از اسلام است و در موزهها و کتابخانههای مهم دنیا نگهداری میشود، وجود کمترین اشارهای به یادکرد پیامبر اسلام در تورات و انجیل را انکار میکنند و تبیینهای مسلمانان را در این باب نمیپذیرند، و همانطور که توقع میرود، سخن یهودیان و مسیحیانی را که به موجب آن بشارتها مسلمان شدهاند، حجت نمیدانند.
درآخرین آیة سوره فتح نیز از یادکرد برخی اوصاف پیامبر اکرم و پیروان راستین او در تورات و انجیل سخن به میان آمده است: (فتح:29).در اینکه همة اوصاف یاد شده در هر دو کتاب تورات و انجیل آمده است یا بخشی در تورات و بخشی دیگر در انجیل، میان مفسران اختلاف هست.
شماری از مفسران شیعه و اهل تسنن به پیروی از قرآنپژوهان نخستین بر این باروند که اوصاف یادشدة پیش از"ذلک"، در تورات، و تشبیه به" زرع و ِکشته"، در انجیل بوده است.
در مقابل، برخی دیگر به پیروی از مجاهد بر این باورند که همة ویژگیهای یادشده در آیه، هم در تورات و هم در انجیل آمده است. البته شماری هم معتقدند تنها تشبیه به زرع در تورات و انجیل وجود داشته است. به هرحال از این آیه بر میآید که این ویژگیها یا دستکم بخشی از آنها در تورات و انجیلِ موجود در زمان پیامبراسلامصلیاللهعلیهوآله یافت میشده است.
چنانکه پیامبر در نامة دعوتِ یهود به دین اسلام، به همین آیه استناد فرموده است. ابن هشام متن آن نامه را چنین نقل کرده: «بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد رسول الله، صاحب موسی واخیه المصدق لما جاء به، ألا یا معشر أهل التوراة، و انکم لتجدون ذلک فی کتابکم: «محمد رسول الله...»... .
در ذیل این دعوتنامه، پیامبر اسلام یهودیان را قسم داده و فرموده است: «و انی انشدکم بالله، و انشدکم بما انزل علیکم، و انشدکم... إلا أخبرتمونی هل تجدون فیما أنزل الله علیکم أن تؤمنوا بمحمد؟
فان کنتم لا تجدون ذالک فی کتابکم فلا کره علیکم «قد تبین الرشد من الغی»[بقره: 256] فادعوکم الی الله و نبیه».
طبق نقل مرحوم مفید، وقتی این نامه به دست یهودیان خیبر رسید، نزد رئیس خود، عبدالله بن سلام آمدند و از او خواستند که آن نامه را بر ایشان بخواند. عبدالله بن سلام بعد از خواندن آن، از یهودیان اعتراف گرفت که این همان پیامبری است که نشانههای وی را در تورات دیده بودند؛ ولی در عین حال ایمان نیاوردند.
خدای متعال در آیاتی از قرآن برخی باورهای شرک آمیز و تحریفیافته را به یهود و نصاری نسبت میدهد و به نقد و نفی صریح آنها میپردازد. این باورها به نوعی در کتاب مقدس کنونی یافت میشود. وجود این مطالب باطل نیز دلیل دیگری است بر اینکه تحریف در کتاب مقدس راه یافته است.
قرآن مجید، نسبت دادن فرزند به خدا را عقیدهای میداند که از فرط نادرستی و زشتی، نزدیک است به از هم پاشیدن آسمانها وشکافتن زمین وفرو پاشیدن کوهها بینجامد (مریم:88 ـ 90).
علاوه بر اینها عیسیعلیهالسلام، هرگز از بندگی خدا استنکاف نداشته است (نساء:172) و خود را از اینکه مردم را به الوهیت خویش و مادرش فرا خوانده باشد، بری میداند (مائده:116).به نص صریح برخی از گزارشهای قرآنی، یهود و نصاری بر این باورِ باطل بودند که خداوند سبحان برای خویش فرزندی برگزیده است (بقره: 116؛ انبیاء: 26).
یهودیان "عزیر" و مسیحیان "عیسی" را پسر خدا میپنداشتند (توبه:30) عموم مفسران این آیات را در ارتباط با اعتقاد و سخن باطل برخی از یهود و نصاری دانسته و انتساب آن گفته را به عموم یهود و نصاری، دال بر رضایت و موافقت با آن دانسته و نتیجه گرفتهاند که یهود بر این اعتقاد باطل بوده؛ چرا که آن را بعد از شنیدن این آیه (توبه:30) انکار نکردند.
یکی از اصحاب پیامبر از عبدالله بن سلام دربارة آن بزرگوار سؤال کرد؛ وی در پاسخ گفت: به خدا من پیامبر اسلام را از فرزند خودم بهتر میشناسم؛ چرا که به حقانیت وی از روی توصیف خدا در تورات یقین دارم، ولی دربارة فرزند خودم چنین معرفتی ندارم؛ شاید مادرش خیانت کرده باشد.بدین ترتیب یهودیان ویژگیهای پیامبراسلام را به خوبی میشناختند و با توجه به ماجرای بحیرای راهب، در تطبیق آن بر حضرت محمدصلیعلیهوآله نیز تردیدی نداشتند.
مفسران یادشده و دیگران استدلال قرآن بر بطلان این باورها را بیان کردهاند. ابنعباس و به تبع وی اکثر مفسران گفتهاند: علت انتخاب عزیر ـ که از علمای اهل کتاب بود ـ به عنوان پسر خدا از سوی یهود، این بود که یهود به سبب عمل ننمودن به تورات، یا پس از کشتن پیامبران بعد از موسی، دچار گرفتاریهای زیاد و به امر الهی از تورات محروم شدند و به طور کلی آن را فراموش کردند یا بعد از واقعة بخت نصر، پادشاه بابل، و تسخیر سرزمین یهود و سوزاندن کتابهای ایشان، تورات به کلی از بین رفت و از آنان کسی که حافظ تورات باشد باقی نماند و عزیر با حال تضرع از خدا خواست که تورات را به آنها برگرداند.
بعد از صد سال به تعلیم جبرئیل، ادعا کرد که تورات را از حفظ میداند؛ به همین جهت یهود او را به عنوان پسر خدا انتخاب کردند. برخی از مفسران برجسته به استناد ذیل آیة یاد شده (یضاهئون قول الذین کفروا من قبل) و به استناد بررسی و تطبیق برخی از محققان کتاب مقدس بر این باورند که این عقاید سست و باطل و نیز بسیاری از معارف عهدین، برگرفته از باورها و خرافات آیینهای بودایی و برهمایی بوده است.
قرآن، اعتقاد یهود را مبنی بر مصلوب و کشته شدن حضرت مسیح به دست آنان به شدت انکار میکند و آن را ناشی از اشتباهی میداند که برای آنان رخ داد (نساء: 157ـ158). اصل" تصلیب" در پایان هر چهار انجیل، با تناقضها واختلافهای در اصل و سبب بیان شده و یکی از باورهای رایج اهل کتاب است.
حل تعارض میان گزارش صریح قرآن و اناجیل و اعتقاد رایج و راسخ یهود و نصاری مبنی بر مرگ عیسی بر صلیب، مورد اهتمام مفسران مسلمان قرار گرفته است. از جمله گفتهاند که یهود و نصارا بدون آگاهی از حقیقت ماجرای تصلیب مسیح، در گزارش مقتول و مصلوب شدن شخصی با شکل و قیافة حضرت عیسی صادقاند و به این جهت گزارش یادشده میان آنها متواتر است.
البته این چالش و تعارض با توجه به وحیانی بودن و مصونیت قرآن از یک سو، و نگارش اناجیل به دست بشر و تردیدهای جدی در تاریخ و محتوای آنها و به ویژه تناقضات و اختلافات بسیار اناجیل در اصل تصلیب و سبب آن و نیز اختلاف خود مسیحیان دربارة تصلیب و همچنین نفی آن در انجیل برنابا، حل شدنی است.
با توجه به آیات تصدیق (مانند: آل عمران: 3و50؛ مائده: 46 و 48) به ضمیمة آیات دال بر اینکه اهل کتاب بهرهای از کتاب یافتهاند: «...اوتوا نصیبا من الکتاب...»(آل عمران:23؛ نساء: 44 و51) و به قرینة آیاتی مانند آیه 43 مائده که بیانگر این است که در تورات برخی از احکام الهی وجود دارد «...فیها حکم الله»، قرآن مجید تنها بخشهایی از تورات و اناجیل کنونی را ـ که همان تورات و اناجیل موجود در زمان پیامبراسلام است ـ تصدیق نموده است؛ و با توجه به این نکته که یهود و نصاری، بخشهایی از تورات و انجیل را تحریف کرده (مائده:13 ـ 14) آیات مربوط به تحریف یادشده در این نوشتار، (مانند مائده: 13و41؛ آلعمران: 78؛ نساء:46 و غیره) بر تحریف معنایی و لفظی بخشهایی از آن دو نیز دلالت میکند.
نکته شایان توجه است که قرآن به عنوان یک توضیح تکمیلی دربارة تصدیق کتابهای آسمانی گذشته، بر "مهیمن" بودن خود بر آنها تصریح کرده تا از پیدایش توهم تصدیق، بی هیچ دخل و تصرفی، پیشگیری کند. مفسران، مهیمن بودن قرآن را هر چند متفاوت، ولی نزدیک به هم معنی کردهاند. برآیندِ این معانی آن است که قرآن نسبت به کتب گذشته، مسلط و فراگیر است و بر همین اساس آموزههای اصلی آنها را حفظ و امضا، و موارد حذف و تحریف شده را یاد آوری و اصلاح و تعالیم تابع شرایط خاص زمان، مکان و مخاطبان را نسخ کرده است.
یهود به استناد برخی ازآموزههای تورات (سفر تثنیه،7؛4:2) خود را قوم ویژة خدا میپندارد و درست بر همین اساس احکام تبعیضآمیز و نژاد پرستانهای را جعل کرده است؛ همانند جواز اخذ ربا از غیر بنی اسرائیل و حرمت آن از خودشان، برده قراردادن غیر یهود برای یهودیان، حکم به قتل تمام مردان، زنان و کودکان و نگهداری دوشیزهگان برای بنی اسرائیل و خلاصه اینکه قوم یهود قوم خاص خداست و دیگر مردمان باید برده و تحت سلطة ایشان باشند.
از اینرو به فرمودة قرآن، ایشان اموال مردم غیر یهود را به ناحق تصرف میکردند و آن را به دروغ به خدا (آل عمران:75) و تورات نسبت میدادند. از آنجا که از منظر قرآن کریم، معیار و میزان ارزشِ همة انسانها نزد خدا، تنها تقوا پیشگی آنان است(حجرات:13)، به یقین معیار ارزشگذاری در تعالیم تمام پیامبران الهی جز این نبوده است. از اینرو برخی از محققان، وجود این قبیل احکام در تورات را بزرگترین شاهد تحریف و جعلی بودن آن دانستهاند.