" شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً" ماه رمضان نهمين ماه از ماههاى سال قمرى و عربى است، كه بين ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن كريم از ماههاى دوازدهگانه غير از ماه رمضان نام هيچ ماه ديگرى نيامده.
فرق بين" انزال" و" تنزيل" و اشاره به وجه تسميه قرآن
كلمه نزول به معناى پائين آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است، و فرق ميان انزال و تنزيل اين است كه انزال به معناى نازل كردن دفعى و يك پارچه است، و تنزيل به معناى نازل كردن تدريجى است، و كلمه (قرآن) اسم كتابى است كه خداى تعالى آن را بر پيامبر گراميش محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل كرده، و به اين جهت آن را قرآن ناميده كه (قبلا از جنس خواندنيها نبود، و به منظور اينكه درخور فهم بشر شود نازلش كرد و در نتيجه كتابى) خواندنى شد، چنان كه فرمود:" إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ" 1 و اين كلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق مىشود و هم بر اجزاى آن.
آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه قرآن يك پارچه در ماه رمضان نازل شده، از سوى ديگر ظاهر آيه شريفه:" وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ، وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا" 2 دلالت دارد بر اينكه قرآن كريم به تدريج و در مجموع مدت دعوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) يعنى در مدت تقريبا بيست و سه سال نازل شده، تاريخ هم مؤيد اين معنا است، و از همين جهت بعضى گمان كرده اند كه آيه مورد بحث با اين آيه منافات دارد.
و بعضى ديگر در پاسخ گفته اند: قرآن كريم دو بار نازل شده، يك بار در ماه رمضان بطور يك پارچه به آسمان دنيا نازل شد و بار ديگر از آسمان دنيا به تدريج بر زمين نازل شده، و اين پاسخى است كه مفسرين نامبرده آن را از روايات گرفته اند.
ولى بعضى ديگر به اين مفسرين اشكال كرده اند، كه در آيه مورد بحث كه تعبير به انزال- يعنى نازل شدن يك پارچه- فرموده دنبالش فرموده:" هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ" به اين منظور نازل شده كه بايد هدايتگر مردم و فارق ميان حق و باطل باشد، و دلائلى روشن از هدايت ارائه دهد، و اين معنا با نازل شدن به آسمان دنيا نمىسازد، چون بنا بر اين تفسير قرآن كريم سالها در آسمان دنيا بود، در حالى كه هدايتگر براى مردم نبود.
بعضى ديگر از اين ايراد پاسخ دادهاند به اينكه هدايت بودن قرآن البته به اين معنا كه مىتواند هادى مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق ميان حق و باطل باشد، معنايى است كه منافات ندارد با اينكه چند سالى در آسمان دنيا بدون هدايت فعلى و خلاصه راكد مانده باشد، تا وقتى زمان به كار افتادنش رسيد از آسمان به زمين نازل گردد، و نظائر آن بسيار است، مانند قوانينى كه از مجلس قانونگذارى گذشته تا هر وقت زمان بكار بردن فلان مادهاش رسيد آن را به كار ببرند، و از قوه به فعليت در آورند.
اين بود پرسش و پاسخهايى كه پيرامون آيه كرده اند، و ليكن حق مطلب اين است كه حكم قوانين و دستورات با حكم خطاباتى كه متوجه اشخاص مىشود فرق دارد، در خطابات بايد قبل از صدور خطاب مخاطبى باشد، هر چند به مدتى اندك آن گاه به او خطاب كنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن كريم از اين خطابها بسيار است، مانند خطاب در آيه:" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما" 3.
و خطاب در آيه:" وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً". 4 و آيه:" رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ، فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ، وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا". 5 كه در اين سه آيه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبينى است كه قبل از خطاب وجود داشته اند.
علاوه بر اينكه در قرآن كريم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد كه ناسخ و منسوخ هر دو در يك زمان نازل شوند.
بعضى از مفسرين پاسخ داده اند كه مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتى از قرآن است كه در رمضان نازل شده.
ولى اين جواب هم درست نيست، براى اينكه مشهور در نزد مفسرين اين است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) كه مبعوث به قرآن بوده در روز بيست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده، و بين رجب تا رمضان بيش از يك ماه فاصله است، آن وقت چگونه ممكن است در اين مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالى باشد.
از اينهم كه بگذريم آيه هاى اول سوره" علق" شهادت مىدهد كه اين سوره اولين سورهاى بوده كه نازل شده، و در اولين روز بعثت نازل شده، و همچنين سوره" مدثر" شهادت مىدهد كه در روزهاى اول دعوت نازل شده، و به هر حال بسيار بعيد است كه اولين آيه نازل، در ماه رمضان باشد. علاوه بر اينكه جمله مورد بحث كه مىفرمايد:" شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ" دلالت صريحى ندارد بر اينكه مراد از قرآن اولين قسمت نازل آن باشد، پس حمل آيه بر اولين جزء نازل آن حملى است بدون دليل.
و نظير اين آيه در دلالت بر اينكه قرآن در يك زمان نازل شده آيه:" وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ" 6 و آيه:" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ" 7 مىباشد چون كه از اين آيات بر مىآيد همه قرآن در يك زمان نازل شده، و ظاهر آنها نمىسازد با اينكه منظور نزول اولين قسمت نازل آن باشد، و يا منظور اولين روز انزال آن باشد، قرينه اى هم در كلام نيست كه بخاطر آن قرينه بتوانيم دست از ظاهر آن برداريم.
و آنچه از تدبر در آيات كتاب بر مىآيد مطلبى ديگر غير از همه اين مطالب است، چون در آياتى كه مىگويد قرآن در ماه رمضان و يا در شبى از شبهاى آن نازل شد تعبير به انزال آمده، كه دلالت بر نازل كردن يكپارچه قرآن دارد، و در هيچ يك از آنها تعبير به تنزيل نيامده، مثلا يك جا فرموده:" شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ" 8 جاى ديگر فرموده:" حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ" 9، و در جاى ديگر فرموده:" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ" 10.
و اين تعبير و نازل شدن يكپارچه به دو اعتبار مىتواند باشد، يكى به اعتبار اينكه مجموع و روى هم رفته قرآن و يا بعضى از آن يكپارچه و يك دفعه نازل شده هر چند كه تك تك آياتش به تدريج نازل شده باشد، هم چنان كه در مورد باران با اينكه قطره قطره نازل مىشود، ولى به اعتبار اينكه مجموع بارانها و قطرات مفيد فائده بوده تعبير مىكند به اينكه " كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ" 11 و نيز بهمين اعتبار فرموده:" كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ" 12.
دوم به اعتبار اينكه كتاب ما وراى آنچه ما با فهم عادى خود از آن مىفهميم، كه معلوم است فهم عادى ما مستلزم آن است كه آياتش را جدا جدا تدبر كنيم، و خود هم جدا جدا و به تدريج نازل شود، حقيقت ديگرى دارد كه به لحاظ آن حقيقت امرى واحد و غير تدريجى است، و نزولش به انزال- يك دفعه- است، نه تنزيل (نزول بتدريج).
و همين اعتبار دومى از آيات كريمه قرآن استفاده مىشود مانند آيه:" كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ" 13 چون كلمه" احكمت" از احكام است و احكام در مقابل" تفصيل" است، و تفصيل عبارت است از اينكه كتاب را فصل فصل و قطعه قطعه كنند، در نتيجه احكام به معناى آن است كه به نحوى باشد كه جزء جزء نداشته و اجزايش از يكديگر متمايز نباشد، چون همه اش به يك معنا بر مىگردد، كه آن معنا جزء و فصل ندارد و آيه شريفه صريح است در اينكه اين تفصيل كه ما امروز در قرآن مشاهده مىكنيم تفصيلى است كه بعدها به قرآن داده شده، و گرنه در آغاز محكم و بدون جزء و فصل بوده.
از اين آيه روشنتر، آيه" وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ. هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ" 14.
و آيه" وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ، وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ" تا آنجا كه مىفرمايد:" بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ" 15 چه از اين آيات و مخصوصا آيه شريفه سوره يونس به خوبى استفاده مىشود كه مساله تفصيل و جداسازى امرى است كه بعدها بر كتاب خدا عارض شده است و قبلا به اين صورت نبوده.
پس كتاب به خودى خود چيزى است، و تفصيلى كه عارض بر آن شده چيزى ديگر، و كفارى كه كتاب را تكذيب كردند تكذيبشان مربوط به تفصيل كتاب است، و ناشى از اين است كه فراموش كردند اين تفصيل به چه چيز برگشت مىكند و به زودى در قيامت مىفهمند و جز فهميدن چارهاى ندارند، آن وقت پشيمان مىشوند در حالى كه پشيمانى سودى برايشان نداشته، و راه گريزى هم ندارند، و اين آيه اشعارى هم به اين معنا دارد كه كتاب اصلى تاويل كتاب خواندنى يعنى قرآن است.
از آيه مورد بحث روشنتر اين آيه شريفه است:" حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ، إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ" 16 چون اين آيه ظهور در اين معنا دارد كه قرآن قبلا در كتاب مبينى بوده كه خواندنى و عربى نبوده، و بعدها خواندنى و عربى شده، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربيت پوشيده، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همين كتاب قبلا در" ام الكتاب"، كه نزد خدا مقامى بلند داشته است، بوده مقامى كه دست خرد بدان نمىرسد، كتابى كه حكيم است، يعنى مانند كتاب قرآن آيه آيه و سوره سوره نيست.
و آيات شريفه" فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ، وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ، إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ، لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ" 17 نيز در سياق آيه سوره زخرف است، چون از ظاهر آن به خوبى بر مىآيد، قرآن كريم در كتاب مكنون و پنهان از ديد بشر قرار داشته، در كتابى كه جز پاكان كسى با آن تماس ندارد، و از آن كتاب كه نزد رب العالمين است نازل شده است، و اما قبل از نازل شدن موقعيتى در كتاب مكنون داشته، مكنون از اغيار همان كه در آيه سوره زخرف ام الكتابش خوانده، و در سوره بروج لوح محفوظش ناميده و فرموده:" بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" 18 بلكه اين لوح از اين جهت محفوظ است كه دگرگونگى در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنى كه بايد به تدريج نازل شود (چون به عالمى نازل مىشود كه زمان و تدرج بر همه آن حاكم است) هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدريج خالى نيست و اين تدرج خود نوعى تبدل است، پس كتاب مبين كه اصل قرآن است و خالى از تفصيل و تدرج است، امرى است غير اين قرآن نازل شده، و قرآن به منزله لباسى است براى آن امر.
و همين معنا يعنى اينكه قرآن، نازل شده و بشرى شده كتاب مبين (كه ما آن را حقيقت كتاب مىناميم) باشد، و به منزله لباسى باشد براى اندام صاحب لباس، و مثال باشد براى حقيقت و نيز به منزله مثل باشد براى غرض صاحب كلام، خود مصحح آن است كه احيانا آن حقيقت را هم قرآن بناميم هم چنان كه در آيه شريفه:" بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" 19 و آياتى ديگر اين تعبير آمده، و همين نكته باعث مىشود كه آيه:" شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ" 20، و آيه" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ" 21، و آيه" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ" 22 را كه دلالت دارند بر اينكه قرآن يك دفعه نازل شده حمل كنيم بر نازل شدن حقيقت قرآن، يعنى كتاب مبين، بر قلب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در يك شب، هم چنان كه همين قرآن بعد از آنكه بشرى و خواندنى و مفصل شد، تدريجا در مدت بيست و سه سال دعوت نبويه نازل شده است.
اين نزول تدريجى از آيات زير استفاده مىشود:" وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ" 23 و آيات:" لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ، إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ، فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ" 24 چون از اين آيات بر مىآيد كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مىدانسته چه آيه اى بر او نازل مىشود، و به همين جهت قبل از آنكه وحى آيهاى تمام شود او از پيش، آيه را مىخوانده، و خداى تعالى از اين كار نهيش فرمود.
و سخن كوتاه آنكه: اگر كسى در آيات قرآنى تدبر و دقت كند هيچ چاره اى جز اين ندارد كه اعتراف كند به اينكه آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه اين قرآنى كه تدريجا بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده متكى بر حقيقتى است متعالى و بس بلند كه عقول عامه بشر قاصر از درك آن، و دست افكار ملوث به لوث هوسها و قذارتهاى ماده شان از رسيدن به آن حقيقت كوتاه است، و اينكه نخست اين حقيقت بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده بود و به وى تعليم داده بود كه منظورش از كتاب (كه بعدا تدريجا نازل مىشود) چيست. و ما ان شاء اللَّه در بحث پيرامون تاويل و تنزيل در تفسير آيه شريفه:" هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ" 25 باز در اين باره سخن خواهيم گفت.
اين آن مطلبى است كه گفتيم با دقت و تدبر از آيات كريمه قرآن به دست مىآيد. بله محدثين كه كارشان تنها نقل حديث است و نيز علماى علم كلام و همچنين علماى مادى اين عصر از آنجا كه منكر ما وراى ماده و محسوساتند ناگزير شده اند اين آيات و نظائر آن را كه دلالت دارند بر اينكه مثلا قرآن هدايت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و كتاب مبين است، و يا در لوح محفوظ و نازل از ناحيه خدا است، و يا در صحف مطهره است، و يا تعبيرات ديگرى كه از قرآن شده، همه را حمل كنند بر اقسامى از استعاره و مجازگويى، و با اين عمل خود قرآن را همپايه يك كتاب شعرى كرده اند، (كه به قول معروف هر چه گزافىتر و دروغتر باشد شيرينتر و شيواتر است).
بعضى ديگر از اهل بحث و تحقيق در معناى اينكه چگونه ممكن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد؟ گفتارى دارد كه خلاصه اش از نظر خواننده مىگذرد.
هيچ شكى نيست در اينكه بعثت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) قرين و توأم با نزول اولين بخش آن بوده، و در آن بخش به وى دستور داده كه مردم را تبليغ و انذار كن، از سوى ديگر در اين نيز هيچ شكى نيست كه بعثت و نزول اولين بخش قرآن، در شب اتفاق افتاده، براى اينكه آيه شريفه:
" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ" 26، صريحا مىفرمايد: كه قرآن در شب نازل شده، و باز شكى نيست كه آن شب از شبهاى رمضان بوده، براى اينكه در سوره بقره آيه 185 مىفرمايد:" شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ".
پس تا اينجا هيچ شكى نيست تنها گفتگو در اين است كه منظور اين آيات تمام قرآن است يا بعضى از آن؟
در پاسخ از اين سؤال مىگوئيم: گو اينكه همه قرآن در يك شب نازل نشده، اما همين كه سوره حمد كه مشتمل بر بسيارى از معارف قرآن است در يك شب نازل شده، مثل اين است كه همه قرآن در يك شب نازل شده باشد، و بهمين اعتبار مىشود گفت: (ما قرآن را در فلان شب نازل كرديم).
پاسخ ديگرى كه مىتوان گفت اينكه: كلمه قرآن همانطور كه بر همه آيات بين دو جلد اطلاق مىشود، بر بعض از آن نيز اطلاق مىگردد، همانطور كه بر ساير كتب آسمانى از قبيل تورات و انجيل و زبور نيز اطلاق مىگردد، و اين خود اصطلاحى است از قرآن كريم.
آن گاه اضافه كرده: كه اولين بخشى كه نازل شده" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ..." 27 است كه در شب بيست و پنجم رمضان نازل شد، در حالى كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در وسط بيابان بود، و به طرف خانه خديجه مىآمد، همين كه اين آيات به وى وحى شد به خاطرش رسيد از جبرئيل بپرسد: چگونه پروردگار خود را ياد كند، دوباره جبرئيل خود را به وى نشان داد و تعليمش داد كه بگويد:" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ" تا آخر سوره حمد، و سپس كيفيت نماز را به او ياد داد، و از نظرش غائب شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به خود آمد در حالى كه اثرى از جبرئيل نيافت، تنها از آنچه ديده بود، تعبى و كوفتگى در خود احساس كرد، تعبى كه همواره بعد از ديدن جبرئيل به او دست مىداد، و چون اولين بار بود كه به چنين منظرهاى بر مىخورد و نمىدانست كه از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدايت خلق شده، لذا وقتى به خانه درآمد از شدت خستگى آن شب را تا به صبح خوابيد، صبح آن شب مجددا فرشته وحى نزد او برگشت و اين سوره را بر او نازل كرد:" يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ". 28
آن گاه مفسر نامبرده مىگويد پس معناى نازل شدن قرآن همين نازل شدن سوره حمد است، كه در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده، و اما آنچه در كتب شيعه ديده مىشود كه بعثت در روز بيست و هفتم رجب بوده، رواياتى است كه علاوه بر اينكه جز در بعضى از كتب شيعه كه تاريخ تاليفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نيست، يافت نمىشود مخالف كتاب خدا نيز هست، چون متوجه شديد كه كتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته.
سپس اضافه مىكند: كه در اين ميان روايات ديگرى هست مؤيد آن روايات كه مىگويد معناى نزول قرآن در ماه رمضان اين است كه قرآن قبل از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) يك جا از لوح محفوظ به بيت المعمور نازل شد، و جبرئيل آن را در بيت المعمور به ملائكه املاء كرد، تا آنكه بعد از بعثت به تدريج بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد.
و اين روايات اوهامى است خرافى كه دست اجانب آنها را با روايات اسلام آميخته كرده و به چند جهت مردود است، 1- مخالف كتاب خدا هستند 2- لوح محفوظ را جزء ما وراى طبيعت دانسته در حالى كه لوح محفوظ عبارت است از عالم طبيعت و بيت المعمور عبارت است از كره زمين، كه با سكونت بشر معمور و آباد گشت، اين بود خلاصه گفتار آن مفسر.
من نمىدانم كدام يك از جملات اين مفسر كه سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهى از وجوه با حق و حقيقت منطبق شود، چون در چنين صورتى قضيه شبيه مثل معروف مىشود كه مىگويند وصله از خود جامه بيشتر است.
زيرا اولا اين افسانه كه وى از پيش خود در باره بعثت درست كرده و يا اينكه گفته اولين بخش نازل شده چيست" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ" وقتى نازل شد كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در راه بود، و بعد از آن سوره حمد نازل شد، و آن گاه نماز را به آن جناب تعليم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگى به خواب رفت، و صبح آن شب سوره مدثر نازل شده، امر به تبليغش نمود همه اينها مطالبى است كه نه آيه محكمه دلالت بر آن دارد، و نه سنت قائمه، بلكه تنها و تنها قصه اى است تخيلى كه نه با كتاب موافق است و نه با حديث، و بيان ناسازگاريش خواهد آمد.
و ثانيا وى گفته: كه بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبليغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد، و در مقام تفسير و توضيح اين سخن گفته است: نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها در يك شب نبى و غير رسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسيد، چون سوره" مدثر" او را امر به تبليغ نمود، ولى اين مفسر هرگز نمىتواند بر طبق گفته هاى خود دليلى از كتاب يا سنت بياورد، و عجب اينجا است كه مساله را از مسلمات گرفته، در حالى كه چنين نيست.
اما از نظر سنت مسلم نيست براى اينكه كتب سنت چه آنها كه علماى اهل سنت تاليف كردهاند، و چه آنها كه علماى اماميه تاليف كردهاند، همه بعد از دو قرن و بيشتر از عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تدوين شدهاند، هر چند كه مفسر نامبرده اين اشكال را منحصرا به كتب شيعه وارد دانسته، ولى تمامى كتب عامه نيز اينطور بودهاند، اگر در روايات شيعه دسيسه شده باشد. در روايات عامه نيز شده است و اما كتب تاريخ علاوه بر اينكه متعرض اين جزئيات نشده احتمال دسيسه در آنها بيشتر است، و اگر بيشتر هم نباشد حد اقل مانند كتب حديث در معرض آن بوده است.
و اما كتاب خدا كه براى هر اهل فنى روشن است كه دلالت آيات آن بر مساله بعثت قاصرتر از دلالت روايات است، بلكه مىتوان گفت آيات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته هاى او را تكذيب مىكند، چون سوره علق بطورى كه اهل حديث گفته اند و به شهادت پنج آيه اول آن اولين سوره اى بوده كه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده، و احدى از مفسرين نگفته و حتى احتمالش را هم نداده كه تكه تكه نازل شده باشد، و حد اقل احتمال مىدهيم كه يك باره نازل شده باشد، مشتمل بر اين نكته است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در انظار مردم نماز مىخوانده، و بعضى از مردم او را از اين كار نهى مىكردند، و در مجالس قريش از او بدگويى مىكرده اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه نماز مىخوانده، و در نمازش چه مىگفته؟
سوره علق هم از نماز به غير از امر سجده كه دستورى ديگر نداده، پس معلوم مىشود آن جناب قبل از سوره علق نمازى داشته و كسانى بوده اند كه آن جناب را از نماز نهى مىكرده اند، و از نهى خود دست بردار نبوده اند، مگر اينكه بگويى منظور از اين نمازگزار شخصى ديگر غير از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، و اين حرف بطلانش روشن است، براى اينكه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده مىفرمايد:" كَلَّا لا تُطِعْهُ" آن كسى را كه به تو مىگويد نماز مخوان اطاعت مكن، بلكه هم چنان خدا را سجده كن، و به او نزديك شو.
اينك آياتى از همين سوره كه دلالت بر بطلان قول مزبور دارد:" أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى. أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى. أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى. أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى؟. كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ. ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ. فَلْيَدْعُ نادِيَهُ. سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ. كَلَّا لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ." 29
پس از اين سوره استفاده مىشود كه رسول خدا قبل از نازل شدن اولين سوره از قرآن هم نماز مىخوانده، و خود بر طريق هدايت بوده و احيانا ديگران را هم امر به تقوا مىكرده، و اين همان نبوت است، ولى رسالت نيست، و بهمين جهت اين وضع آن جناب را انذار نناميده، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبى بوده، و نماز مىخوانده، با اينكه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد كه جزء نماز است نيامده، و مامور به تبليغ نشده بود. و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود، و بقول اين مفسر در قلب رسول خدا خطور كرده بود جا داشت بفرمايد:" قل بسم اللَّه الرحمن الرحيم، الحمد للَّه رب العالمين ..." و يا بفرمايد:" بسم اللَّه الرحمن الرحيم قل الحمد للَّه رب العالمين ...".
(چون سوره علق به عبارتى آغاز شده كه معناى" قل" را مىدهد اگر سوره حمد هم بلا فاصله با آن سوره نازل شده بود بايد كلمه" قل" و يا" اقرء" در اول آن قرار مىداشت)مترجم .
و نيز لازم بود كه در اين سوره گفتار در جمله" مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ" تمام شود زيرا بقيه سوره از غرض بيگانه است از طرفى ختم شدن سوره در جمله" مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ" از نظر بلاغت قرآن شريف مناسبتر و لايقتر بود.
بله در سوره حجر كه به شهادت مضامين آياتش از سورههاى مكى است و بيانش خواهد آمد فرموده:" وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ" 30 و مراد از كلمه" سبع مثانى" سوره حمد است كه در آيه شريفه در مقابل قرآن عظيم قرار گرفته و اين منتها درجه تجليل و تعظيم از سوره حمد است و ليكن با همه اين احوال سوره حمد قرآن ناميده نشده بلكه هفت آيه از آيات قرآن معرفى شده به دليل اينكه آيه:" كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ" 31 همه قرآن مثانى خوانده شده و در آيه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانى خوانده شده.
و با اين حال از آنجا كه سوره حجر مشتمل بر نامى از سوره حمد است معلوم مىشود سوره حمد قبل از سوره حجر نازل شده.
و نيز از آنجايى كه سوره حجر مشتمل بر آيه" فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ..." 32 مى فهميم كه رسول خدا مدتى دست از انذار كشيده بود و در اين آيه مجددا مامور بدان شده كه مىفرمايد:" فاصدع" پس از سوره حجر دو چيز استفاده شد يكى ترك انذار و ديگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از كجا ثابت مىكنيد كه نزول حمد قبل از ترك انذار بوده؟.
و اما سوره مدثر و مطالبى را كه مشتمل است چون آيه" قُمْ فَأَنْذِرْ" اگر گفته شود همه آن يك باره نازل شده حال آيه:" قُمْ فَأَنْذِرْ" حال آيه:" فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ" در سوره حجر است و نيز حال جمله" وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ" در سوره حجر حال جمله" ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً" در سوره مدثر است و هر دو مضمونى نزديك به هم دارند، از هر دو فهميده مىشود اولا كسانى مزاحم دعوت رسول خدا بوده اند و در ثانى رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مدتى انذار را تعطيل كرده بود.
و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سياق آن بر مىآيد كه تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقيه بعد از تعطيل انذار آمده است.
و ثالثا اينكه مىگويد: (رواياتى كه مىگويد قرآن قبل از بعثت و يكپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بيت المعمور نازل شده و بعد از بعثت به تدريج از بيت المعمور بر رسول خدا نازل مىشده رواياتى است جعلى و خرافى چون مخالف كتاب است و مضمونى مستقيم ندارد، بلكه مراد از لوح محفوظ عالم طبيعت و مراد از بيت المعمور كره زمين است) گفتارى است خطا و افتراء و به دليل اينكه اولا: ظاهر هيچ آيهاى از آيات قرآن مخالف با اين روايات نيست و بيانش از نظر خواننده گذشت.
و ثانيا: در روايات نامبرده نفرموده اند: قرآن قبل از بعثت، يك جا به بيت المعمور نازل شد، و كلمه يك جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نكردن در روايات اضافه كرده.
و ثالثا: تفسير لوح محفوظ به عالم طبيعت تفسيرى است بسيار زشت و خنده آور، و ما نمىدانيم بنا به گفته وى به چه مناسبت عالم طبيعت در كلام خدا لوح محفوظ خوانده شده؟، آيا از اين جهت است كه عالم طبيعت از تغير و دگرگونى محفوظ است؟ كه عالم طبيعت جاى همه دگرگونى ها است چون عالم حركات است و ذوات موجودات سيال و صفاتشان هر لحظه در تغيير است.
و يا از اين جهت لوح محفوظ خوانده شده كه تكوينا و يا تشريعا از فساد و تباهى محفوظ است؟ كه اين نيز خلاف واقع است، براى اينكه عالم طبيعت عالم كون و فساد است. و يا بدين جهت بوده كه از اطلاع اغيار محفوظ است يعنى غير اهل اطلاع كسى از اسرار آن آگاه نيست هم چنان كه آيه شريفه:" إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ" 33 خبر مىدهد؟ كه اين نيز صحيح نيست براى اينكه ادراك هر صاحب ادراكى نسبت به عالم طبيعت يكسان است.
و بعد از همه اين اشكالات اشكال مهمى كه به وى وارد است اين است كه اين مفسر در توجيه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هيچ وجه صحيحى كه هم در جاى خود صحيح باشد، و هم لفظ آيه آن را بپذيرد، نياورده، چون خلاصه گفتارش اين شد كه معناى جمله" أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ" اين است كه" كانما انزل فيه القرآن" يعنى گويا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معناى آيه" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ"" كانا انزلناه فى ليلة" است، يعنى گويا ما قرآن را در يك شب نازل كرديم، و حال آنكه نه اهل لغت چنين معنايى از چنين عبارتى مىفهمد، و نه اهل عرف و آشناى به سياق كلام.
و اگر جايز باشد كسى بگويد نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است، كه مشتمل بر رءوس مطالب قرآن است، بايد جايز باشد كه ديگرى بگويد معناى نزول قرآن نزول همه آن، يعنى اجمال معارف آن است بر قلب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، و هيچ مانعى هم ندارد كه كسى اين حرف را بزند و بيانش در سابق گذشت. البته در گفتار مفسر نامبرده اشكالهاى ديگرى نيز هست، كه چون بيرون از غرض ما بود متعرض آنها نشديم.
نویسنده: سید محمد حسین طباطبایی
پی نوشت:
1. - ما آن را( قرآن را) كتابى خواندنى و عربى كرديم باشد كه شما دركش كنيد." سوره زخرف آيه 3"
2. - و قرآنى كه آن را قسمت قسمت كرديم تا كم كم بر مردمش، بخوانى و به تدريج نازلش كرديم." سوره اسراء آيه 106"
3. - خدا سخن آن كس كه در باره همسرش با تو مجادله مىكرد و به خدا شكوه مىكرد شنيد، و خدا همه گفتگوى شما را مىشنود." سوره مجادله آيه 1"
4. - و چون تجارت يا لهوى مىبينند تو را در وسط سخن در حالى كه ايستادهاى رها مىكنند." سوره جمعه آيه 11"
5. - مردانى كه عهد خود را كه با خدا بستهاند وفا مىكنند، بعضى از ايشان عمرشان سرآمده، و بعضى ديگر منتظر سرآمدن عمرند، و كمترين گوشهاى از عهد خود را دگرگون نمىسازند." سوره احزاب آيه 23"
6. - سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن راى در شبى با بركت نازل كرديم، كه ما همواره كار بيم رسانى راى داشتهايم." سوره دخان آيه 3"
7. - ما آن راى در شب قدر نازل كرديم." سوره قدر آيه 1"
8. - سوره بقره آيه 185
9. - سوره دخان آيه 3
10. - سوره قدر آيه 1
11. - مثل آبى كه ما آن را از بالا نازل كردهايم." سوره يونس آيه 24"
12. - كتابى كه ما نازلش كرديم بر تو كتابى پر بركت تا در آياتش تدبر كنند." سوره ص آيه 29"
13. - كتابى است كه قبلا نزد حكيم خبير، فشرده بود، و سپس آياتش از هم جدا شد." سوره هود آيه 1"
14. - محققا براى آنها كتابى آوردهايم كه از روى علم تفصيل داديم كتابى كه هدايت و رحمت است براى قومى كه ايمان آورند آيا جز تاويل آن را منتظرند روزى كه تاويلش بيايد آنها كه از پيش آن را فراموش كردهاند اقرار مىكنند كه رسولان پروردگار ما به حق آمده و حق گفتند." سوره اعراف آيه 52- 53"
15. - اين كتابى نيست كه بتوان به خدا افتراء زد، ليكن مصدق كتب آسمانى عصر خودش و تفصيل همان كتابها است كتابى است بدون شك از ناحيه رب العالمين( تا آنجا كه مىفرمايد): بلكه اينان چيزى را تكذيب مىكنند كه احاطه علمى بدان ندارند، و هنوز تاويلش نيامده." سوره يونس آيه 39- 37"
16. - حم سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را كتابى خواندنى و عربى كرديم، تا شايد شما تعقل كنيد، و گرنه آن كتاب در كتابى اصلى بود، كه نزد ما مقامى بلند و فرزانه دارد." سوره زخرف آيه 1- 4"
17. - سوگند به جايگاههاى ستارگان نخورم، و آن اگر بدانيد سوگندى بزرگ است محققا قرآنى است ارجمند در نامهاى نهفته، جز پاك شدگان به آن دسترسى نيابند نازل كردنى از پروردگار جهانيان است." سوره واقعه آيه 80"
18. - آن قرآنى مجيد است كه در لوح محفوظ قرار دارد." سوره بروج آيه 22"
19. - بلكه آن قرآنى است ارجمند در لوحى محفوظ." سوره بروج آيه 22"
20. - ماه رمضان كه در آن قرآن را نازل كرديم." سوره بقره آيه 185"
21. - ما نازل كرديم قرآن را در شب قدر." سوره قدر آيه 1"
22. - ما نازل كرديم قرآن را در شبى مبارك." سوره دخان آيه 2"
23. - در قرآن قبل از تمام شدن وحيش عجله مكن." سوره طه آيه 114"
24. - زبان خود را بدان حركت مده، كه به آن عجله كرده باشى، چون كه جمع آن و نيز خواندش به عهده ما است، پس همين كه آن را خوانديم خواندنش را پيروى كن، و سپس به عهده ما است كه آن را بيان كنيم." سوره قيامت آيات 15- 19"
25. - سوره آل عمران آيه 7
26. - ما نازل كرديم قرآن را در شبى مبارك و ما هستيم بيم دهندگان." سوره دخان آيه 2"
27. - سوره علق آيه 1
28. - اى جامه بخود پيچيده برخيز و بترسان." سوره مدثر آيه 2- 1"
29. - آيا ديدى آن كسى را كه بندهاى را از اينكه نماز بخواند نهى مىكرد، تو اى نهى كننده هيچ مىدانى كه اگر آن بنده بر راه راست باشد، و يا به پرهيزكارى دستور دهد، ديگر جا ندارد كه تو او را از نمازش نهى كنى، اى پيامبر تو بگو آيا مىدانى آن نهى كننده را كه اگر تو را تكذيب كند، و از تو روى بگرداند چه كيفرى خواهد داشت؟ راستى آيا او نمىداند كه خدا رفتار او را مىبيند، و از قصد او اطلاع دارد؟ بداند كه جريان به اين سادگىها نيست اگر از آزار پيامبر دست برندارد موى پيشانى او را كه موى پيشانى مردى دروغگو و خطاكار است خواهيم گرفت، پس بايد اهل مجلس و قبيله و عشيره خود را بخواند، تا او را يارى دهند ما هم به زودى زبانه دوزخ را عليه او خواهيم خواند، تا او را فراگيرد. نه چنان است فرمان او مبر و نماز را ترك مكن هم چنان سجده كن و نزديك شو." سوره علق آيه 19"
30. - و همانا تو را هفت آيه و اين قرآن بزرگ را داديم." سوره حجر آيه 87"
31. - سوره زمر آيه 23
32. - آنچه را دستور دادهاى آشكار كن و از مشركان روى گردان." سوره حجر آيه 95"
33. - سوره واقعه آيه 79.