انديشههاي سازگار و ناسازگار درباره اديان به ويژه اسلام مدتها است كه در حال ايجاد يا شكلپذيرياند. رشد جوامع غربي و تسلط آنها بر صنعت و فنآوري موجب گرديده است كشورهاي مسلمان در بعضي جهات با يكديگر همسو نباشند. اين پژوهش به بررسي ورود قرآن به غرب در زمان رنسانس نيز ميپردازد و در نهايت با بيان گوشهاي از نقش عظمت قرآن ـ منبع اصلي پيشرفت گروهي از انديشمندان صاحبنام جهان، علاوه بر مستشرقان ـ ميکوشد جوامع مسلمان را همسو و قرآن و دين اسلام را جهانيتر سازد.
کلیدواژه ها: قرآن، ماهيت، غرب، دانشمندان.
قرآن مجيد سنگ بناي تمدن اسلامي است و در فرهنگ بشري شخصيتي مؤثرتر و انقلاب انگيزتر از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و كتابي فرهنگ آفرينتر و زندگي سازتر از قرآن نداريم.
در اين مقاله با جمعآوري نظرات دانشمندان بزرگ جهان درباره قرآن و معارف الهياش، گامي براي شناخت بهتر قرآن برميداريم.
قرآني كه براي اولين بار در جهان غرب عرضه شد، بيشك علاوه بر نسخه اصل عربي، به زبان ديگري نيز بود. تاكنون بيش از دويست و نود و پنج ترجمه كامل و يکصد و سي و يک ترجمه ناقص يا برگزيده از قرآن مجيد به زبان انگليسي نشر يافته شده است. نخستين ترجمه ناقص در سال 1515 م و اولين ترجمه كامل انگليسي توسط الكساندر راس اسكاتلندي از روي ترجمه فرانسوي قرآن، انجام و در سال 1649م منتشر شد (اسعدي، مرتضي، كتابشناسي جهاني قرآن مجيد، 40).
بيش از ششصد سال است كه قرآن و آموزههاي آن وارد جهان غرب شده و تاكنون بيش از 6 ترجمه معروف و معتبر انگليسي با نثر روان انگليسي ـ آمريكايي، در غرب به چاپ رسيده است.
ترجمه جورج سيل (1734 م): تا سال 1980 م يکصد و پنج بار.
ترجمه رادول (1861 م): تا 1980 م: سي و دو مرتبه.
ترجمه پالمر (1880 م): تا سال 1980 م: پانزده مرتبه.
ترجمه پيكتال (1930 م): تا سال 1980 م: بيست و چهار بار.
ترجمه ن . ج. داود (1956 م): بعدها انتشارات پنگوئن چاپ کرد.
ترجمه آرتور آربري (1955 م): بارها در ايران و اروپا چاپ شد.
بعد از ورود قرآن به اروپا و جهان غرب، سيلي از نظرات و عقايد پيرامون اسلام به راه افتاد تا جايي كه امروزه عدهاي با نام اسلامشناس يا خاورشناس (Orientalist) شناخته شدهاند كه نظرات خود در مورد قرآن و اسلام را از روي بينش و تعصب بيان ميكنند.
قرآن از دوره رنسانس مورد توجه و تحقيق تعدادي از دانشمندان غربي قرار گرفت. از رنسانس (Renaissance) در فارسي به «عصر نوزايي تجديد حيات، احيا و ...» ياد ميشود (دهخدا، علي اكبر، لغتنامه دهخدا) و در اصطلاح به دورهاي ميگويند كه در اواخر سدههاي مياني و آغاز سده چهاردهم به وجود آمد و تا سده شانزدهم ادامه يافت.
رنسانس تنها يك دوره زماني نبود، بلكه يك شيوه زندگي و تفكر بود كه از راههاي مختلفي چون بازرگاني، جنگ و انديشهها از ايتاليا آغاز شد و به سراسر اروپا گسترش يافت و منشاء آن دين فروشي، دنيا خواهي ارباب كليسا در قرون وسطي و سياستمدار شدن فلاسفه بود.
تفكرات انديشمندان غربي پيش از رنسانس نظير اگوستين (Agostin)، آكويناس (Akueinas) نسبت به انديشههاي دانشمندان دوران رنسانس بسيار متفاوت بود؛ به طوري كه تأكيد متفكران دوره رنسانس بيشتر بر نفي كليسا، مذهب و حتي امور اخلاق بود تا جايي كه وقتي نوبت به نيچه رسيد، با گفتن اين جمله كه «خدا مرده است» (مجموعه مقالات غرب و غربشناسي، تهران، صدا و سيما، 49) مرگ خداي مسيحيت را اعلام کرد. تفكرها و ژرفنگريها پيرامون قرآن از اين زمان شروع شد و به سرعت رشد يافت و در پي آن گرايشي از دين شناسي با نام اسلامشناسي ـ ابتدا به صورت نظريهپردازي و بعد آكادميك ـ روي كار آمد (حجتي، سيد محمد باقر، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، 109) و به دنبال آن نظرها و عقايد قابل توجهي از آموزههاي قرآن به دست آمد.
در اين بخش نظر برخي انديشمندان بزرگ غربي را، درباره ماهيت قرآن بيان و بررسي ميكنيم.
انديشمنداني كه نظرات خود را پيرامون قرآن با ديد علمي بيان كردهاند.
1. دكتر جرنيه فرانسوي
«من تمام آيههاي قرآن را كه در زمينه علوم طبيعي، بهداشت و طب بودند، مطالعه کردم و آنها را مطابق دقيقترين قانونهاي علوم طبيعي و پيچيدهترين اصول ثابت شده علوم عقلي ديدم و يقين كردم كه هزار سال قبل جز خدا، هيچ كسي بر روي زمين، از آن قوانين و اصول آگاه نبود، پس به حقانيت و خدايي بودن چنين كتابي ايمان آوردم (راتلج، اديان جديد در ديدگاههاي جهاني، 193).
2. ريتو بنورث
«علوم طبيعي، فلكي و فلسفه از قرآن اقتباس شده است و علما مديون قرآن هستند» (همان، 200).
3. موريس بوكاي
«بررسي كامل عيني و بيطرفانه قرآن در پرتو دانش نو ما را به درك توافق بين اين دو (قرآن و علم) رهنمون ميسازد و اين حقيقت را نيز روشن ميسازد كه در زمان محمد، نه او و نه هيچ انسان ديگري، نميتوانست چنين مطالب شگفتانگيزي را كه مطابق علم امروز است، به رشته تحرير در آورد» (نظريه دانشمندان جهان درباه قرآن و محمد، 32؛ نزبرو، جان، مطالعات قرآني، 251).
4. پروفسور هانري كربن (فيلسوف معاصر فرانسوي)
«اگر انديشههاي محمد خرافي بود يا اگر او پيامبر خدا نبود، هيچگاه جرات نميكرد حرفي از علم به ميان آورد و بشر را به علم دعوت كند» (همان، 30).
5. ج . م. رودول (اسلام شناس انگليسي)
«قرآن مقام والايي دارد، زيرا نام خداوند و خالق جهان و ستايش او را در ميان ملل بتپرست نشر داد و آن را به همه كس اعلام كرد. اروپا نبايد فراموش كند كه مديون قرآن است؛ همان كتابي كه آفتاب علم را در ميان تاريكي قرون وسطا (Dark Era) در اروپا جلوهگر ساخت» (همان، 30).
در این قسمت نظر انديشمنداني كه عقايد خود درباره قرآن را با ديد ادبي بيان كردهاند ذکر می کنیم:
1. گوته
«اگرچه ما همواره از قرآن روي بر ميگردانيم و در همان مرحله اول اظهار تنفر مينماييم، اما خيلي زود ما را به سوي خود جذب و شگفتزده ميکند و در نهايت ما را وا ميدارد كه در مقابل آن سر تعظيم و احترام فرود آوريم. سبك و اسلوب قرآن و هماهنگي و توافق آن بامحتوا و هدفش محكم و استوار، بسيار عالي و باشكوه، با هيبت و داراي رفعتي حقيقي و ابدي است... ، از اين رو اين كتاب در تمام زمانها تأثيري نيرومند به جاي ميگذارد».
وي در جايي ديگر ميگويد:
«قرآن اثري است كه خواننده در آغاز (احيانا) به واسطه سنگيني عبارتش رميده ميشود، ولي سپس شيفته جاذبه آن ميگردد و سرانجام بياختيار مجذوب زيباييهاي متعددش ميشود» (اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، 44).
2. ولتر
«اگر تمام قرآن را از اوّل تا آخر بخوانيد، يك واژة كودكانه در آن نخواهيد يافت. قرآن در حقيقت مجموعهاي است از پندهاي اخلاقي، دستورهاي ديني، راز و نياز به درگاه خداوند، هشدار و تشويق جهانيان و شرح سرگذشت فرستادگان خدا» (ونزبرو، جان، همان، 202).
3. جان ديون پورت
مؤلف كتاب «عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن» مينويسد:
«قرآن به اندازهاي از نقائص مبرا و منزه است كه نيازمند كوچكترين تصحيح و اصلاحي نيست و ممكن است از اول تا به آخر آن خوانده شود، بدون آنكه انسان كمترين خستگي از آن احساس كند». «و همه اين معني را قبول دارند كه قرآن با رساترين و فصيحترين زبان و به لهجه قبيله قريش كه نجيبترين و مؤدبترين عربهايند، نازل شد ... و پر از درخشندهترين شکلها و محكمترين تشبيهها است» (همان، 252).
ديدگاه انديشمنداني كه عقايد خود درباره قرآن را با ديد جامعه شناختي بيان ميكنند:
1. جي مارگوليوت
«اقرار ميكنم كه قرآن مهمترين موقعيت را در ميان كتابهاي مذهبي جهان به خود اختصاص داده است. گرچه قرآن در اين طبقه ادبياتي جوانترين اثر به حساب ميآيد؛ تأثير شگرفي را كه بر عده زيادي از مردم گذاشته است، همچنان به ديگران ارزاني ميدارد. اين كتاب براي اولين بار از افراد ناهمگون قبايل صحرايي در شبه جزيرة عرب، امتي از قهرمانان ساخت و آنان نيز به نوبه خود اقدام به ايجاد چنان سازمانهاي وسيع سياسي مذهبي در جهان اسلام نمودند كه يكي از بزرگترين نيروهايي است كه اروپا و غرب براي آن حساب ويژهاي باز نمودهاند» (قرآن و ديگران، 13؛ وات، مونتگمري، تأثير اسلام بر اروپاي قرون وسطا، 43).
2. جان ديون پورت
«قرآن تا آن حد معجزة جاويد شناخته شده است كه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را دليل قوي و مؤيد رسالتش اعلام نمود و آشكارا فصيح ترين مردان آن روز عربستان را به مبارزه دعوت نمود تا يك سوره مانند قرآن بياورند. قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصي درباره عقايد ديني، عبادت و عمل پيروان آن شناخته شده باشد؛ بلكه داراي مكتب و روش سياسي نيز هست. كليه مسايل حياتي و مالي با اجازه همين منبع و مصدر قانونگذاري حل ميشود. در ميان محسّنات زيادي كه قرآن به حق واجد آن است، دو نكته بسيار مهم وجود دارد؛ يكي لحن تعظيم و تكريم هنگام ذكر نام خداوند و ديگري وجود نداشتن فكر، بيان يا داستاني خلاف تقوا يا حاكي از سوء اخلاق و بيعفتي و عدم طهارت كه آن را معيوب و لكهدار نمايد، در صورتي كه با كمال تأسف اين نواقص در موارد بسيار زيادي در كتب يهود ديده ميشوند» (همان، 43).
3. دكتر گوستاولوبون مورخ بزرگ و مشهور فرانسوي
«قرآن كه كتاب آسماني مسلمانان است، به تعاليم و دستورات مذهبي منحصر نميشود، بلكه مشتمل است بر دستورات سياسي و اجتماعي، خيرات، نيكي، مهماننوازي، اعتدال در خواهشهاي نفساني، وفاي به عهد، اكرام به والدين، كمك كردن به بيوه و يتيم و سرپرستي آنان، نيكي كردن در مقابل بدي و... كه در موارد متعددي به آنها تأكيد شده، و در آن تمام اين صفات و خصلتهاي پسنديده تعليم داده شده است» (همان، 50).
دانشمنداني که بر پايه حقوقي و قانونگذاري نظرياتي درباره قرآن ارائه کردهاند:
1. ويل دورانت (ت: 1885)
«رفتار ديني در قرآن شامل رفتار دنيوي نيز هست و همه امور آن از سوي خدا و به طريق وحي آمده است. قرآن مقرراتي شامل ادب، تندرستي، ازدواج، طلاق، رفتار با فرزندان و حيوان و بردگان، تجارت، سياست، ربا، دين، عقود، وصايا، امور صناعت، مال، جريمه و مجازات و جنگ و صلح است. قرآن در جانهاي سالم، عقايدي آسان و دور از ابهام پديد ميآورد كه از رسوم و تشريفات ناروا و قيد بتپرستي و كاهني آزاد است. قرآن اصول نظم جمعي و وحدت اجتماعي را در بين مسلمانان استوار كرده است» (اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، 45).
2. ادوارد گيسبون
«قرآن دستور عمومي و قانون اساسي مسلمين است؛ دستوري است شامل مجموعه قوانين ديني، اجتماعي مدني، تجاري، نظامي، قضايي، جنايي و جزايي» (اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، 60؛ وات، مونتگمري، همان، 100).
3. هربرت جرج ولز
«قرآن بهترين راهنماي يك عقيده قلبي يعني توحيد و اخلاق فاضله است. شايد نيروي معنوي اين كتاب منحصر به سادگي اوامر و نواهي آن باشد؛ چنان كه گاهي يك كلمه آن چند حقيقت را در بر ميگيرد. قرآن كتاب علمي، ديني، اجتماعي، تربيتي، اخلاقي و تاريخي است. مقررات و احكام آن با اصول قوانين و مقررات دنياي امروزي هماهنگ و براي هميشه قابل پيروي و عمل است» (تابش اسلام در اروپا، 133).
براي درک بهتر تأثيرگذاري قرآن بر بشر جا دارد آراي 2 تن از شخصيتهاي مشهور تاريخ را بيان كنيم.
1. ناپلئون بناپارت (1821 ـ 1769)
«قرآن به تنهايي عهدهدار سعادت بشر است. اميدوارم آن زمان دور نباشد كه من بتوانم همه دانشمندان و تحصيل كردگان تمامي كشورها را با يكديگر متحد كنم و نظامي يك نواخت، فقط بر اساس اصول قرآن مجيد كه اصالت و حقيقت دارد و مردم را به سعادت ميرساند، تشكيل دهم» (اعترافات دانشمندان بزرگ جهان؛(Courville, Mathieu, the Next Step in Studying Religion)
2. آلبرت اينشتاين (1955 ـ 1879)
«قرآن كتاب جبر يا هندسه يا حساب نيست، بلكه مجموعهاي از قوانين است كه بشر را به راه راست، راهي كه بزرگترين فلاسفه دنيا از تعيين و تعريف آن عاجزند، هدايت ميكند» (همان، 66؛ Courville, Mathieu, 124).
نگاهي موشكافانه به ديدگاههاي اين بزرگان روشن ميسازد كه نظر آنان از دو چشمه جاري شده است.
به طوري كه افراد با استفاده از پيشينه علمي خود در زمينه آموزش و پژوهش، اتفاقات و پديدههاي هستي (Universal Phenomena) را تحليل کرده و در مورد آن نظر دادهاند.(Carrette Jeremy, Religion and Critical Psycology, p: 163)
براي مثال دكتر جزينه فرانسوي كه مدتها با علوم پزشكي سروكار داشت، علت اصلي مسلمان شدن خود را دريافت دقيقترين نوع قوانين طبيعي (Natural Laws) از قرآن كريم ميداند كه نمونهاي منحصر به فرد و ستوني است. اين دست از نظرات را در اظهارات بزرگاني چون گوته، هانري كربن و... ميتوان ديد.
به هر حال تمام انسانها با داشتن تفكرات متفاوت و با تجربيات متفاوتتر از دنيا خارج ميشوند. همان طور كه ميدانيم نگاهي به پلي از گذشته يا نگاهي به تاريخ، جلوهاي از به كارگيري احساسات و تجربيات گذشتگان ميباشد (Jeremy, Religion and Critical Psycology, 163).
در اين مقاله با نظرات جالبي آشنا شديم. اما يكي از اين نوع گفتارها كه تجربه و احساس نقش عظيمي در آن ايفا ميكنند گفتار ناپلئون بناپارت در مورد اسلام و قرآن ميباشد. (Bonapart et Islam - Napoleon Bonaparte) كه به دنبال تشكيل نظامي مقتدر و نيرومند و سازمانيافته بود كه بر اساس قرآن و اصول آن هدايت شود.
(Napoleon Said ''I hope that in the near future I will have the chance to gather together the wise and cultured people of the world and establish a government that I will operate in accordance with the principles written in Qur'an al – karim'').
نتيجهگيري
انديشمندان با توجه به حقايق و آموزههاي شگفتانگيز قرآن و بدون توجه به زندگي مسلمانان امروزي به حقانيت دين اسلام پي ميبرند و جالب اين كه عدهاي از آنها بعد از پذيرش دين اسلام اعلام ميكنند كه مسلمانان خود از آموزههاي قرآن و اسلام فاصله گرفتهاند و خدا را شكر گذراند كه قبل از آشنايي با مسلمانان، با قرآن و حقيقت اسلام آشنا شدهاند. انديشمندان و دانشمندان را در دو گروه ميتوان جاي داد:
گروه اول: با انصاف و بدون اغراض سياسي و تنها با نيّت تحقيق و كشف حقيقت به بررسي قرآن پرداختهاند و بيشتر آنان عضو آكادميهاي بزرگ علمي معتبرند و خود به اسلام گرويدهاند.
گروه دوم: نتايج تحقيقات خود را در اختيار افرادي گذاشتهاند كه از بيداري مسلمانان و توجه دوباره آنان به قرآن، در هراسند، تا بتوانند راههاي پيشرفت مسلمانان را ببندند.
نویسنده: دکتر سيد رضا مؤدب
مجيد دانشگر