بازخوانی علل نابودی قوم لوط

قوم لوط يكي از اقوام تاريخي است كه خداوند داستان آنان را براي عبرت آيندگان گزارش كرده است. اين قوم كه با نام پيامبرانشان شناخته مي شوند، از اقوامي بودند كه دركژ روي، استاد ابليس و شيطان بودند و رفتارهاي نابهنجاري را پديدآوردند كه درگذشته سابقه نداشته و بسياري ازمنكرات را به نام خود ثبت تاريخ كردند.

خداوند در آياتي، از اين مردم به عنوان كساني كه باشگاه منكرات داشتند ياد مي كند و شايد نخستين انجمن رسمي همجنس بازان دراين قوم راه اندازي شد. رفتارهاي ناهنجار اين قوم، موجب شد تا عذابي سخت بر آنها فرو فرستاده شود و از صفحه روزگار نيست و نابود شوند.
بي گمان خواندن داستان اين قوم و تحليل خداوند ازعلل و عوامل خشم و غضبي كه بر ايشان نازل مي شد، مي تواند عبرتي براي همگان باشد. از اين رو، نويسنده با مراجعه به آيات قرآني، تحليل قرآن را از علل و عوامل نابودي اين جامعه ارايه كرده است كه با هم مطلب را ازنظر مي گذرانيم.

 

قومي پليد با ابتكارات و نوآوري در پلشتي ها

خداوند براي بيان بسياري از سنت ها و قوانين جاري بر جامعه و هستي، ازقصه هاي تاريخي به عنوان ابزار آموزشي و پرورشي استفاده مي كند. دراين ميان از همه تاريخ بشريت، گلچيني از مهم ترين وقايع و رخدادهاي تاريخي را برگزيده و آن را گزارش كرده است. اين نمونه ها دركنار هم تصويري كامل و جامع از وضعيت انسان و موقعيت وي در دو سوي واقعيت و حقيقت ارايه مي دهد.

از جمله مهم ترين و تاثيرگذارترين وقايع تاريخي، داستان قوم لوط است كه در آياتي چند دركنار داستان اقوامي چون نوح، عاد، ثمود، تبع، ايكه و فرعون بيان شده است.
خداوند در آياتي ازجمله 51، 58 و 59 سوره حجر، قوم لوط را معاصر دوران حضرت ابراهيم (ع) بر مي شمارد و در آيات 87 تا 89 سوره هود روشن مي سازد كه اين قوم پيش از قوم شعيب با فاصله زماني اندك مي زيستند.
درعصر پيامبر(ص) بقايايي از آثار ويرانه هاي شهر قوم لوط وجود داشته است (حجر، آيات 74و 476 عنكبوت، آيات 33 تا 35) و مردم مكه در سفرهاي خويش از كنار اين ويرانه ها عبور مي كردند. (فرقان، آيه 40 و نيز مجمع البيان، ج 7و 8، ص 267 و كشاف، زمخشري، ج 3، ص 281) از آيه 79 سوره حجر با توجه به منابع روايي و تفسيري برمي آيد كه شهر ويران شده قوم لوط بر سر راه اهالي مكه و مدينه در مسير مدينه به شام قرار داشته است. (الميزان، ج 12،ص 185؛ و التفسير المنير، ج 14، ص 61)
رفتارهاي منكر وپلشت قوم لوط و عذابي كه آنان بدان دچار شدند، موجب شد تا پيامبران پس از آنها با اشاره به آگاهي مردم از حادثه عذاب، يادآور اين رخدادهاي سهمگين شوند و از قوم خويش بخواهند تا مسيري كه آن قوم پيمودند نپيمايند و از فرجام بد ايشان پند گيرند.
از جمله اين پيامبران حضرت شعيب (ع) است كه قوم خويش را به عبرت گيري از آن رخداد دعوت مي كند (هود، آيات 84 و 89) هم چنين مومن ال فرعون به قوم خود هشدار مي دهد تا براي دچار نشدن به فرجام بد قوم لوط، از هرگونه تعرض و قتل حضرت موسي (ع) خودداري ورزند.
دراين قوم به جز خانواده حضرت لوط (ع) كسي به خداوند ايمان نداشت و همگي كفر پيشه و اهل فسق و فجور بودند و از هيچ گونه پلشتي و منكري خودداري نمي كردند. چنان در مسير گمراهي و ضلالت غرق شده بودند كه بي حيايي و بي عفتي ، امري طبيعي در ميان آنها بود. از اين رو باشگاه هاي علني براي منكرات و همجنس بازان داشتند و حتي به طور علني خواستار رفتار شنيع لواط با ميهمانان حضرت لوط(ع) مي شوند.
اين شيوه رفتاري چنان در ميان آنان پذيرفته شده بود كه حتي پيرزني از زنان لوط نيز با اين قوم همراهي مي كرد و آنان را در جريان رفت و آمدهاي مردم با حضرت لوط(ع) مي گذاشت و به امر لواط و مساحقه دعوت مي كرد. (هود، آيه 81 و حجر آيات 59 و 60 و شعرا، آيات 170 و 171 و ذاريات، آيات 33 و 35)
از نظر اين قوم هرگونه پاكدامني و رفتارهاي هنجاري و ارزشي، عين ضدارزش و نابهنجار شناخته مي شد. لذا حضرت لوط را متهم به پاكدامني كرده و خواهان اخراج وي به سبب همين امر مي شوند؛ زيرا در فرهنگ ايشان، پاكدامني عين كفر و ستيز با جامعه و هنجارهاي پذيرفته شده آن بود. (اعراف، آيات 80 و 82 و نيز نمل، آيه 56)
خداوند در آيه 36 سوره ذاريات تبيين مي كند كه تنها يك خانواده مؤمن در ميان قوم لوط بودند كه همان نيز خانواده حضرت لوط(ع) به غير از زن فاسق ايشان بود كه با قوم، عذاب مي شود. اين بدان معناست كه محيط اجتماعي جامعه لوط چنان آلوده به منكرات و زشتي ها بود كه اصول ارزشي و اخلاقي عقلاني، در نزد آنان به عنوان ضدهنجار تلقي مي شد و افراد پاكدامن و پاي بند به اصول ارزشي عقلايي از جامعه طرد مي شدند. دقيقاً رفتاري كه جوامع طبيعي و عقل گرا با رفتارهاي ضدهنجاري انجام مي دادند، آنان با افراد ارزشي و هنجاري انجام مي دادند. بدين ترتيب معروف در نظر ايشان منكر و به جاي آن منكرات به عنوان معروف مقبول مردم لوط بود.
خداوند در آيه 29 سوره عنكبوت به صراحت بيان مي كند كه ايشان باشگاهي از منكرات داشتند و در آن جا هرگونه رفتار زشت و پلشت انجام مي دادند، به گونه اي كه راه بر حق و حقيقت و پاكي بسته مي شود.
اين مردم پليدانديش و پلشت كار، نه تنها اين رفتار زشت و زننده را نسبت به خود داشتند بلكه راه را بر مسافران مي بستند و ايشان را نيز به كارهاي زشت وادار مي كردند. (عنكبوت، آيات 28 و 29 و نيز مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 240 و روح المعاني، ج 11، جزء 20 ص227)
از آياتي ازجمله 78 و 79 سوره هود و 161 تا 166 سوره شعرا برمي آيد، قوم لوط به هم جنس بازي رغبت داشتند و از ازدواج با جنس مخالف سرباز مي زدند. همين مسئله موجب مي شود تا مرد به لواط و زنان به مساحقه روي آورند و هنگامي كه حضرت لوط(ع) پيشنهاد مي كند كه به جاي لواط با مسافران ميهمان وي، با دختران وي ازدواج كنند، آنان به صراحت بيان مي كنند كه او خود از علاقه ا يشان به هم جنس بازي آگاه است و اينكه آنها هيچ گرايش و ميلي به جنس مخالف ندارند. (حجر، آيات 61 و 67 و 71 و آيات ديگر)
به هرحال، قوم لوط كه استاد ابتكار و نوآوري در هر امر پلشت و پليدي بودند، هرگز دعوت تقواي حضرت لوط(ع) را نپذيرفتند و نخواستند تا از منكر و زشتي هاي عقلاني و شرعي پرهيز كنند.
از اين رو به تكذيب آن حضرت(ع) روي آوردند. (شعراء آيات 161 و 163 و آيات ديگر)

 

رذايل قوم لوط

قوم لوط چنان كه گفته شد، سرچشمه پلشتي ها و زشتي ها بودند و در جامعه آنان هر امر ارزشي و اخلاقي عقلايي، به عنوان نابهنجار معرفي و رد مي شد، از اين رو بسياري از منكرات را در اين قوم مي توان يافت.
خداوند در آياتي به اين رذيلت هاي اخلاقي آنها اشاره كرده است. نتيجه منطقي كه از اين رذايل و انجام پلشتي ها مي توان گرفت اين كه اين مردم گروهي بي تقوا بودند و از هيچ امر زشت و بدپروا نداشتند. (شعراء، آيه 161)
از جمله رذيلت هاي ايشان، بي حيايي و بي شرمي است، به گونه اي كه منكرات را علني و درباشگاه و كنار هم انجام مي دادند و به آن افتخار هم مي كردند و از گفتن و شرح آن شرم نداشتند. (نمل، آيه 54 و عنكبوت، آيات 28 و 29) بي غيرتي از ديگر خصوصيات و خصلت هاي قوم لوط بود و اين مساله موجب رنجش حضرت لوط (ع) بود كه حتي يك نفر اهل غيرت در ميان ايشان نبود. (هود، آيات 77 و 78)
تجاوزگري و خروج از قانون فطري ازدواج از ديگر ويژگي هاي اين قوم بود. (شعراء، آيات 161تا 166 و عنكبوت، آيات 28 و 29) چنان كه اسراف گري و تجاوز از همه حدود عقلاني و فطري از ديگر خصوصيات ايشان بود. (اعراف، آيات 80 و 81 و ذاريات، آيات 32تا 34)
رفتارهاي سخيف و ارزش گذاري نسبت به آن ويژگي ديگر آنان است كه موجب مي شد تا در مجالس خود به سوي يك ديگر سنگريزه پرتاب كنند و كارهاي سخيف ديگر را انجام دهند. (مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 439 ذيل آيات 28 و 29سوره عنكبوت)
تعرض به ميهمانان و عدم تكريم آنها(هود، آيه 78) و استمرار در ارتكاب پليدي ها از ديگر خصوصيات پست اين قوم بود كه در آيه 74 سوره انبياء به آن اشاره شده است.
جهل و ناداني (نمل، آيات 54 و 55)، خروج از فطرت بر اساس همين جهل ( همان)، راهزني و بستن راه ها بر مسافران و غارت اموال و عرض ايشان (عنكبوت، آيات 28 و 29) ، سرمستي از رفتارهاي پلشت (حجر، آيه 72)، شرك (حاقه، آيه 9و مجمع البيان، ج 9، 10، ص 517)، ظلم و ستم (هود، آيات 82 تا 83)، غفلت و سرگرداني (حجر، آيه 72 و نيز مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 526)، فسادگري و افساد در زمين و خلق آن (عنكبوت، آيات 28 تا 30) بود.
ارتكاب گناه علني و منكرات (همان)، لواط و هم جنس بازي (همان)، فسق و فجور (عنكبوت، آيات 33 و 34 و انبياء، آيه 74)، كبوتر بازي (عنكبوت، آيات 28 و 29 و نيز تفسير البرهان، ج4، ص 314، حديث 6)، گستاخي (حجر، آيه 70)، لجاجت در برابر پندها (شعراء، آيه 167) و رواج و ارتكاب منكرات در باشگاه و سطح شهر و به طور علني (عنكبوت، آيه 29) از ديگر رذالت هاي اخلاقي اين قوم پليد بود.

 

جلوه هايي از خشم الهي در عذاب قوم لوط

قوم لوط كه گرفتار غفلت از همه چيز هستي بودند و فطرت خويش را دفن كرده و در مستي عيش و عشرت دو روزه غرق بودند (حجر، آيه 72 و آيات ديگر) گرفتار خشم الهي وعذاب استيصال مي شوند و با همه شبهه افكني و توجيه والقاي شبهات ،نمي توانند راه و رفتار خويش را درست جلوه دهند. (قمر، آيه 36 و نيز الميزان، ج 19، ص 81).

حضرت ابراهيم (ع) كه مردي بردبار بود با تاسف بر مشكلات و گرفتاري مردم، خواهان آن بود تا خداوند به گونه اي ديگر اين مردم را هدايت كند و از عذاب برهاند تا دچار عذاب ابدي قيامت نشوند؛ زيرا آگاهي آن حضرت (ع) از وقايع آخرت چنان وي را متحول ساخته بود كه هرگز عليه قومي نفرين نكرد و دوست نداشت تا ملتي گرفتار عذاب هاي الهي در دنيا و آخرت شوند، زيرا عظمت فاجعه را مي دانست. اين دانش و آگاهي شهودي آن حضرت(ع) و گرايش به رحمت واسعه الهي موجب شد تا اقدام به شفاعت كند و براي نجات قوم لوط(ع) دست به كار شود و حتي با فرشتگان به مجادله بپردازد. (هود، آيه 74 و عنكبوت، آيات 31 و 32 و نيز الميزان، ج10، ص 326)
البته وجود حضرت لوط و خانواده اش در ميان قوم نيز يكي از علل مجادله و شفاعت حضرت ابراهيم(ع) بود كه در آيات 31 و 32 سوره عنكبوت به صراحت بيان شده است. با اين همه خداوند در آيات 74 و 76 سوره هود بر قطعي بودن و تغييرناپذيري نزول عذاب تأكيد مي كند و همين را علت رد درخواست شفاعت حضرت ابراهيم(ع) برمي شمارد.
اين ملت صاحب انواع منكرات و مبتكر شماري از اعمال زشت، درنهايت با بيرون راندن حضرت لوط وخانواده اش از شهر، در يك بامداد به انواع عذاب هاي الهي گرفتار شدند.

در هنگامه نزول عذاب الهي، نخست چشمان متجاوزان قوم لوط با اشاره حضرت جبرئيل(ع) كور مي شود (قمر، آيه 37 و نور الثقلين، ج5، ص 184، حديث30) و سپس توفاني از شن و باراني از سنگ و سنگريزه بر سر آنان فرود مي آيد. صيحه و صداي وحشتناكي در هنگام طلوع خورشيد بر ايشان فرود مي آيد. (حجر، آيه 73 و مجمع البيان، ج5 و 6، ص 527) و سنگ و گل هاي متراكم و لايه در لايه بر سر آنان فرو مي ريزد (هود، آيه 82) و زلزله اي بزرگ خانه هايشان را برسرشان فرو مي افكند (عنكبوت، آيات 33 و 34) زيرا رجز به عذابي گفته مي شود كه با تكان و اضطراب شديد همراه باشد (كشاف، ج3، ص 453) پس از اين زمين لرزه قوم لوط و شهرشان زير و رو مي شود (هود، آيه 82 و نجم، آيه 53 و حاقه، آيه 9) زيرا موتفكات كه به معناي زير و رو شدن است اشاره به سرزمين قوم لوط دارد كه به عذاب الهي زير و رو شده بود. (مجمع البيان، ج5و 6، ص527)
بدين ترتيب قوم لوط و سرزمينشان به كلي نابود مي شود و هيچ اثري از افراد باقي نمي ماند و تنها آثار كلي براي عبرت آيندگان برجا مي ماند.
قوم لوط چنان زشت كردار بودند كه فرشتگان مأمور به عذاب اين قوم، حتي از ذكر صريح نام آنان نيز نفرت داشتند بطوري كه آنها را با اسم اشاره «هولاء» ذكر مي كنند. (حجر، آيات 58و 59 و نيز الميزان، ج12، ص182) از آن جايي كه بقاي چنين مردمي جز تباهي و فساد به همراه نداشت، خداوند با اين زير و رو كردن كامل ايشان و شهرشان، نسل آنان را به طور كامل ريشه كن كرد تا هيچ چيزي از آنها به جا نماند كه آثار سوئي به دنبال داشته باشد. (حجر، آيه 66)
با بهره گيري از گزارش قرآن مي توان دريافت كه هرگونه رفتارهاي بيرون از عقلانيت و فطرت مي تواند زمينه ساز كارهاي زشت و بزرگ تري گردد، به گونه اي كه فساد و تباهي همه جاگير شود و ارزش ها به ضدارزش و ضدارزش ها به ارزش تبديل گردد و نسل هاي آينده ناتوان از تشخيص حقيقت براساس فطرت گردند؛ زيرا فطرت كودكان پيش از رشد در چنين جامعه اي از ميان مي رود و آلوده مي شود و آنها قدرت تشخيص حق از باطل براساس فطرت و عقل سليم ذاتي را ازدست مي دهند.
از داستان عرضه دختران از سوي حضرت لوط(ع) به مهاجمان در خانه اش مي توان استنباط كرد كه ايشان همان گونه كه از منكري باز مي دارد، جايگزين مناسبي براي يك امر طبيعي و فطري ارايه مي دهد. به اين معنا كه شهوت، امري طبيعي و غريزه اي حيواني و انساني است و سركوب آن ممكن نيست، بنابراين براي دفع آن بايد جايگزين مناسبي ارايه كرد. از اين رو آن حضرت(ع) به دختران به عنوان جانشين معروف به جاي منكر اشاره مي كند؛ زيرا اگر تنها به نهي از منكر، بدون عرضه معروف اقدام مي كرد بي گمان از سوي عاقلان نيز بر وي خرده گرفته مي شد؛ زيرا مي بايست جايگزيني براي آن منكر اعلام مي شد.
در هر جامعه اي اگر منكري بايد برداشته شود مي بايست معروفي به عنوان جايگزين معرفي و بلكه عرضه شود وگرنه انسان به طور طبيعي مي خواهد نياز خويش را به هر شكلي برآورده سازد و اگر اين نياز به طور طبيعي و از مسير خود ارضا نشود و برآورده نگردد از سوي ديگر و برخلاف جاده حقيقت برآورده مي شود و به منكرات دامن زده مي شود. چنان كه در مسئله ازدواج جوانان نيز اين گونه است كه تنها با نهي از منكر كار به سامان نمي رسد بلكه لازم است تا چارچوب هاي درست زناشويي و ازدواج معرفي و بلكه فراهم آيد. اين نكته اي است كه از عرضه دختران از سوي حضرت لوط(ع) مي توان به دست آورد.

بهتر بود در اين مطلب علت

بهتر بود در اين مطلب علت پيدايش چنين رفتاري از قوم لوط گفته مي شد.
همينطور كه مي دونين قوم لوط در ابتدا همجنسباز بودن نه همجنسگرا و با حمله شبانه به كاروان هاي تجاري شام كه در نزديك شهر سدوم اطراق مي كردن از اونها مال التجاره رو به زور مي گرفتن و اگر مخالفت مي كردن اونها رو تهديد به آزار جنسي مي كردن. همچنان كه اين روند ادامه داشت و هر غريبه اي كه در شهر مي اومد به طمع پول به اون زور مي گفتند تا اينكه فرشتگان بر حضرت ابراهيم نازل شدند و از عذاب قوم لوط خبر دادند. براي جزييات بيشتر به تفسير الميزان مراجعه كنين. در ضمن اين موارد در سوره هود آيات 69 الي 83 به زيبايي ذكر شده است. كه لازم به ذكر است كه همجنسبازي از روي شهوت ولي همجنسگرايي نوعي بيماري محسوب مي شود؛ پديده همجنسگرايي ريشه ژنتيكي-رواني دارد لذا همجنسگرايي با همجنسبازي متفاوت هست به طوريكه در ايران هم اين بيماري پذيرفته شده كه حتي در معافيت هاي پزشكي دوره سربازي نيز گنجانده شده است.
نمونه اي كه براي دگرباش بودن و تفاوت در فيزيولوژيك در قرآن آمده نصوح و توبه ايشان است.

....

سلام. با تشکر از دیدگاهتون!
البته منظور از نصوح که در قرآن آمده شخص خاصی نیست. بلکه نصوح صفت برای کلمه توبه است(توبة نصوحا)به معنی توبه خالص.