چگونگی دعوت اسلام در تشریع احکام

آيات مكى كارش دعوت به مجملات از احكام است؛ مجملاتى كه بعدا در آيات مدنى تفصيل و توضيح داده مى‏شود، و با اين حال خود آيات مدنى هم خالى از اين تدرج و چند مرحله اى نيست و چنين نيست كه تمامى احكام و قوانين دينى در مدينه طيبه يك روزه نازل شده باشد بلكه در مدينه هم به تدريج نازل گرديده است.

نمونه اى از تدريج و مدارا در بيان احكام عملى‏

كافى است كه خواننده محترم براى نمونه در آيات مربوط به حرمت مى ‏گسارى كه قبلا هم به آن اشاره شد دقت بفرمايد كه براى اولين بار فرموده:" وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً" 1 كه در اين آيه (كه البته در مكه نازل شده) اشاره كرده است كه شراب رزق خوب نيست و سپس در آيه اى ديگر كه آن نيز در مكه نازل شده، مى‏فرمايد:" قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ ..." 2 و بيان نكرده كه" اثم" چيست و نفرمود شرب خمر يكى از موارد" اثم" است تا در دعوت خود راه ارفاق را پيش گرفته باشد، چون عادت به كار هر قدر هم كه زشت باشد دل كندن از آن آسان نيست و شرب خمر از عاداتى بوده است كه عرب بشدت به آن تمايل داشته و گوشت و پوستش با آن روئيده و استخوانش با آن سفت شده است، ولى در اولين آيه اى كه در مدينه در باره شرب خمر نازل شد بيان كرد كه شرب خمر و قمار از مصاديق اثم مى‏باشند و فرمود:" يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ، قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما" 3، باز در اين آيه مى‏بينيد كه لحن، لحن مدارا و خيرخواهى است.

و سپس در سوره اى ديگر، آخرين سخن را در باره شرب خمر بيان فرموده:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ، إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ، وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ" 4.
نظير اين بيان تدريجى را در حكم ارث ملاحظه مى‏كنيد كه در آغاز رسول خدا (ص) بين اصحابش دو نفر، دو نفر عقد اخوت برقرار كرد و دستور داد هر برادر خوانده اى از برادر خوانده اش ارث ببرد و به او ارث بدهد تا زمينه را براى حكمى كه به زودى در مساله ارث تشريع مى‏شود فراهم سازد، بعد از جريان عقد اخوت آن گاه آيه ارث نازل شد كه:
" وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ" 5، پس حال كه مى‏خواهيد به يكديگر ارث بدهيد و از يكديگر ارث ببريد ارحام شما مقدم بر ساير مؤمنين و مهاجرين هستند، و بنا بر اين اكثر احكامى كه بوسيله احكامى ديگر نسخ شده اند از اين باب بوده اند.

پس در همه اين موارد و نظاير آن دعوت اسلام در اظهار احكام خود و اجراى آن راه تدريج را پيش گرفته و رعايت ارفاق را نموده، چون حكمت اقتضا مى‏كرده تكليف بطور آسان بر بشر عرضه شود تا مردم بخوبى و با حسن قبول با آن مواجه گردند و مى‏بينيم كه خود قرآن در باره نزول خودش فرموده:" وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا" 6،
و اگر قرآن كريم يك باره نازل مى‏شد و رسول خدا (ص) هم همه شرايعش را يك باره براى مردم مى‏خواند و بايد هم مى‏خواند چون در آيه:" وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ" 7 فرموده بود كه ما ذكر- قرآن- را بر تو نازل كرديم تا براى مردمش بخوانى و بيان كنى كه چه چيز بر آنان نازل شده، در نتيجه همه معارف اعتقادى و اخلاقى و كليات احكام عبادتى و قوانين جارى در معاملات و سياسات و ... را يك باره براى مردم بيان مى‏كرد، بطور يقين فهم مردم كشش آن را نمى‏داشت و حتى تصورش را هم نمى‏توانست بكند تا چه رسد به اينكه آن را بپذيرد و عمل هم بكند و همه آن دستورات را بر قلب و اراده و اعضا و جوارح خود حاكم سازد.
بدين جهت بود كه آيات و دستوراتش به تدريج نازل شد تا زمينه را براى امكان قبول‏ دين و جايگير شدن آن در دلها فراهم سازد و در اين باب ضمن ايراد سؤال و جوابى فرموده:" وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا" 8.
تذكر اين نكته هم لازم است كه سلوك از اجمال به تفصيل و رعايت تدريج در القاى احكام خدا به سوى مردم جنبه ارفاق به مردم و حسن تربيت و رعايت مصلحت را دارد، نه جنبه مداهنه و سازشكارى، و فرق بين اين دو روشن است.

 

رعايت تدريج در دعوت از حيث انتخاب مدعوين‏

دوم: رعايت تدريج از حيث انتخاب مدعوين است كه اسلام رعايت ترتيب را در ميان مردم نموده، همه مى‏دانيم كه رسول خدا (ص) مبعوث بود به تمامى بشر، بدون اينكه دينش انحصارى و دعوتش اختصاص به قومى يا به مكانى و يا به زمانى معين داشته باشد (و معلوم است كه مرجع اختصاص مكانى و زمانى هم در حقيقت به همان اختصاص قومى است) و دليل اين عموميت دعوت آيات زير است كه مى‏فرمايد:" قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" 9.
و نيز مى‏فرمايد:" وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ" 10 و نيز مى‏فرمايد:" وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ‏" 11.
دليل ديگر اين معنا تاريخ است كه حكايت مى‏كند آن جناب يهود را با اينكه بنى اسرائيل بودند و از نژاد عرب نبودند و همچنين روم و ايران و حبشه و مصر را با اينكه غير عرب بودند، دعوت به اسلام فرمود و از معروفين صحابه اش سلمان فارسى از عجم و مؤذنش بلال از حبشه و صهيب از روم بود.
پس عموميت نبوت و رسالتش در زمان حياتش جاى هيچ ترديد نيست، آيات قبلى هم به عموميتى كه دارند همه زمانها و همه مكانها را شامل مى‏شوند.
از اين هم كه بگذريم آيات زير بر عموميت رسالت آن جناب نسبت به تمامى زمانها و همه مكانها را مى‏رساند:" وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ" 12،" وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ" 13، و اين دو آيه عموميت دعوت آن جناب نسبت به همه زمانها و مكانها را نيز مى‏رسانند و اگر خواننده محترم بخواهد به بحث مفصل از تك تك اين آيات اطلاع پيدا كند بايد به تفسير خود آن آيات در اين كتاب مراجعه نمايد.
و به هر حال پس نبوت آن جناب عمومى بود و اگر كسى در وسعت معارف و قوانين اسلام دقت نمايد و نيز در نظر بگيرد كه در ايام نزول قرآن و بعثت آن جناب، دنيا در چه وضعى به سر مى‏برد و ظلمت جهل و قذارت و پليدى فساد و ظلم تا چه حد رسيده بود، هيچ ترديدى برايش باقى نمى‏ماند كه در آن روز ممكن نبوده كه اسلام يك باره شرك و فساد را از دنيا ريشه كن كند و تصديق مى‏كند كه لازم بوده دعوت را در ميان بعضى از طوائف ساكنان زمين، شروع كند و بناچار اين طايفه همان قوم خود رسول اللَّه باشد، آن گاه بعد از آنكه دين خدا در ميان عرب جاى خود را باز كرد به تدريج در بين غير عرب هم راه يابد هم چنان كه همين طور شد و خداى تعالى در اين باره فرموده:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ" 14.
و نيز فرموده:" وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ" 15، و آياتى هم كه دلالت مى‏كند بر اينكه دعوت اسلام و انذارش ارتباطى با عرب دارد، بيش از اين دلالت ندارد كه عرب هم يكى از طوايفى است كه بايد بوسيله قرآن دعوت و انذار شوند و همچنين آياتى كه در تحدى‏ 16 به قرآن نازل شده (و مثلا مى‏فرمايد: اگر شك داريد كه اين قرآن از ناحيه خدا است همه جمع شويد و يك سوره مثل آن را بياوريد" مترجم") هيچ دلالتى ندارد بر اينكه روى سخن در سراسر قرآن متوجه خصوص عرب است، چون عرب است كه با زبان قرآن سخن مى‏گويد و اگر بخواهد مى‏تواند (كه البته نمى‏تواند و نتوانست) سوره اى مثل قرآن درست كند، چون اولا همه آيات تحدى فقط به بلاغت نظر ندارد و ثانيا اگر در بعضى از آيات‏ تحدى در خصوص بلاغت تحدى شده، از اين باب بوده كه زبان عرب، زبان قرآن بوده و به حكم آيه:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ" بايد هم قرآن به زبان عرب باشد و به حكم آيه:" نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ" 17 و آيه:" وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ، عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ" 18.
هيچ زبانى غير زبان عرب نمى‏توانسته معانى و مقاصد ذهنيه را قالب گيرى كند و به نحو اتم و اكمل در ذهن شنونده منتقل سازد و به همين جهت خداى سبحان براى كتاب عزيز خود از ميان همه زبانها، زبان عربى را انتخاب كرده و فرمود:" إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ" 19.

 

مراحل مختلف دعوت و رعايت تدريج در كيفيت دعوت و مراحل آن‏

خلاصه اينكه خداى عز و جل به رسول گراميش دستور داد تا بعد از قيام به اصل دعوت، نخست از عشيره و قوم خود آغاز كند و فرمود:" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ" 20، و رسول خدا (ص) هم اين دستور را امتثال نموده همه را به قبول دعوت خود خواند و وعده داد كه هر كس اول لبيك گويد او جانشين من خواهد بود، كه (در هر سه روز و سه نوبت هنگام ارائه اين پيشنهاد) على (علیه السلام) دعوتش را لبيك گفت و رسول خدا (ص) به وعده خود وفا نموده و آن جناب را وصى خود كرد و بقيه عشيره اش بطورى كه در كتب حديث آمده مسخره اش كردند 21.
كتب تاريخ و سيره، اين ماجرا را ضبط كرده و نوشته اند كه بعد از على (علیه السلام)، افرادى از خاندان رسول اللَّه (ص) مانند: خديجه همسرش و حمزة بن عبد المطلب عمويش و ابو طالب عموى ديگرش به وى ايمان آوردند و داستان ايمان آوردن ابو طالب را تواريخ شيعه روايت كرده اند و در اشعار خود آن جناب هم عباراتى به صراحت ديده مى‏شود 22.
و اگر ابو طالب تظاهر به ايمان نكرد، براى اين بود كه به اصطلاح بى طرفى را رعايت نموده و بتواند از آن جناب حمايت كند.
آن گاه خداوند متعال آن جناب را دستور داد تا دعوت خود را توسعه داده، به غير عشيره اش هم برساند و همچنين از اهل شهر خودش به شهرهاى اطراف ببرد و در اين باره فرمود:
" وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها" 23.
و نيز فرموده:" لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ، لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ" 24.
و باز فرموده:" وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ" 25، و اين آيه يكى از (روشن‏ترين) شواهدى است بر اينكه دعوت اسلامى مخصوص عرب نبوده، بلكه حكمت و مصلحت اقتضا مى‏كرده است كه از عرب شروع شود.
خداى تعالى سپس آن جناب را دستور داده است. كه دعوتش را در تمامى دنيا و همه مردم (چه صاحبان اديان و چه غير آنان) توسعه دهد و دليل بر اين معنا آيات قبل است نظير آيه:
" قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً" 26 و آيه:" وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ" 27 و آيات ديگرى كه نقلش گذشت.
سوم: رعايت تدريج در دعوت و طرز ارشاد و كيفيت اجرا و عملى كردن دعوت است كه در مرحله نخست دعوت را با زبان و سپس با كناره گيرى از معاشرت و سخن گفتن با كفار و سرانجام در مرحله سوم با جهاد و توسل به زور انجام داده است.
اما دعوت به زبان همان طريقه اى است كه از تمامى قرآن كريم استفاده مى‏شود، زيرا كه به وضوح مى‏بينيم خداى سبحان آن جناب را دستور داده تا با ملاطفت و نرمى دعوت خود را به گوش مردم برساند و فرموده:" قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ" 28.
و نيز فرموده:" وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ" 29.
و باز فرموده:" وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ" 30 همچنين در آيه ديگر فرموده:" وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ" 31 و از اين قبيل سفارش‏ها در قرآن كريم زياد است.
و نيز به رسول خدا دستور داد كه در" دعوت زبانى" فنون بيان را به كار ببرد يعنى در هر جا به مقتضاى فهم و استعداد شنونده سخن بگويد:" ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ" 32.
و اما دعوت سلبى، عبارت از اين بود كه به مؤمنين دستور داد در دين و رفتار خود از كافران كناره گيرى كنند و در تشكيل مجتمع اسلامى كفار را جزء خود ندانند و دين هيچ كس ديگر را كه معتقد به توحيد نيست با دين خود مخلوط نسازند و عمل هيچ غير مسلمان را- البته در صورتى كه معصيت و يا رذيله اى از رذائل اخلاقى باشد- با اعمال خود مخلوط نكنند مگر آن مقدارى را كه ضرورت زندگى آن را ايجاب كند، و در اين باب به آيات زير توجه فرمائيد:
" لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ" 33.
" فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ، ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ" 34.
" فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ" 35.
ترجمه تفسير الميزان، ج‏4، ص: 258
" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ، تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ، وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِ‏ ... لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ، وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ، أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ، إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ، وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ، وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ" 36، و آيات قرآنى در معناى تبرى و كناره‏گيرى از دشمنان دين بسيار است كه در واقع معناى تبرى و كيفيت و خصوصيت آن را بيان مى‏كند.

و اما راه سوم كه گفتيم راه توسل به زور است، همان جهاد اسلامى است كه گفتگو در باره آن در ذيل آيات جهاد در سوره بقره گذشت و اين سه مرحله يكى از خصايص دين اسلامى و از افتخارات آن است و مرتبه اول كه همان دعوت زبانى بود لازمه دو مرحله ديگر و مرحله دوم كه كناره گيرى بود لازمه مرحله سوم است، هم چنان كه مى‏بينيم سيره و رفتار رسول خدا (ص) در هر جنگى، اول دعوت و موعظه به زبان بود و اين دستورى بود كه خداى تعالى به او داد:" فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى‏ سَواءٍ" 37.
و يكى از سخنان بسيار نادرست تهمتى است كه به اسلام زده و گفته اند: اسلام دين زور و شمشير است، نه دين دعوت، و با اينكه قرآن كريم و سيره رسول خدا (ص) و تاريخ به مراحل سه‏ گانه دعوت اسلام، شهادت مى‏دهد و آن را روشن مى‏كند معذلك چه بايد كرد كه بعضى به خود اجازه مى‏دهند چنين تهمتى را به اسلام بزنند، آرى كسى كه خدا براى او نورى و روشنايى قرار نداده، هيچ چيزى برايش روشن نخواهد بود، نه كتاب خدا و نه‏ سيره رسول خدا (ص) و نه تاريخ.

 

ادعاى چند طايفه مبنى بر اينكه اسلام دين شمشير و زور است و پاسخ بدانها

و اين افراد كه به اصطلاح خواسته اند از دين مبين اسلام خرده بگيرند چند طايفه هستند، يك دسته از آنها اهل كليسا هستند كه عيب خودشان را به اسلام نسبت مى‏دهند، چون دين شمشير دينى است كه آنان ترويجش مى‏كنند، چندين قرن بود كه در كليساها محكمه اى به نام محكمه دينى درست كرده بودند كه در آن محكمه، عقايد مسيحيان را تفتيش نموده و هر كس را منحرف از دين خود مى‏ديدند محكوم به آتش مى‏نمودند، در حقيقت محكمه خود را به محكمه عدل الهى در قيامت كه هم بهشت دارد و هم آتش تشبيه مى‏كردند، عمال خود را مامور مى‏كردند كه در شهرها بچرخند و هر فرد مسيحى را كه ديدند اعتقادى غير از اعتقاد كليسا را دارد و حتى اگر در مسائل طبيعى و يا رياضى نظريه اى داشته باشد كه فلسفه" اسكولاستيك" آن را نگفته، او را به عنوان مرتد از دين به محكمه كليسا جلب نموده، زنده زنده در آتش مى‏سوزاندند، چون كليسا فقط فلسفه اسكولاستيك را قبول داشت و آن را ترويج مى‏كرد (و جنبه دينى و قداست مذهبى به آن داده بود).
و اى كاش براى ما توضيح مى ‏دادند كه آيا در نظر عقل سليم گستردن توحيد در عالم و ريشه كن ساختن و ثنيت و تطهير دنيا از قذارت فساد، مهمتر است، يا خفه كردن و آتش زدن كسى كه نظريه حركت خورشيد به دور زمين را داده و آن نظريه بطلميوسى (كه زمين و افلاك همچون پوست پياز است) را رد كرده؟.
آيا اين كليسا نبود كه عالم مسيحيت را عليه مسلمانان تحريك كرد؟ بنام جهاد با بت‏پرستى به جنگ با مسلمانان واداشت؟.
آيا اين كليسا نبود كه حدود دويست سال جنگ‏هاى صليبى را به راه انداخت؟ شهرها را ويران و ميليونها نفوس بشر را نابود و عرض‏ها و ناموس‏ها را به باد داد؟!.
دسته ديگرى كه تهمت فوق را به اسلام زده اند، مدعيان تمدن و آزادى در قرن اخيرند، همان كسانى كه آتش جنگ‏هاى جهانى را شعله‏ ور ساخته و دنيا را زير و رو كردند و باز هم هر گاه غريزه ماديگريشان ندايشان دهد كه خطرى مختصر مطامعشان را تهديد مى‏كند، قيصريه دنيا را براى يك دستمال به آتش مى‏كشند (اينها هستند كه مى‏گويند اسلام دين زور و شمشير است، زهى بى شرمى!) كسى نيست كه از اينان بپرسد آيا ضرر ريشه دار شدن شرك در دنيا و انحطاط يافتن اخلاق فاضله بشر و مردن فضائل نفسانى و احاطه يافتن فساد بر زمين و بر اهل زمين، زياد است يا كوتاه شدن دست جنايتكار شما از چند وجب زمين، و يا چند در هم مختصر خسارت ديدنتان؟ و چه خوب معرفى كرده است قرآن كريم اين جنس دو پا را كه‏ فرموده:" إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ"، 38.

در اين جا بسيار ميل دارم گفتار بعضى از بزرگان يعنى مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطا در كتاب" المثل العليا فى الاسلام لا فى بحمدون" را نقل كنم كه در اين زمينه بسيار جالب فرموده است:
" وسايلى كه تا كنون براى اصلاح جامعه و محقق ساختن عدالت و از بين بردن ستم و مقاومت در برابر شر و فساد به كار رفته، منحصر در سه نوع است:
اول وسايل دعوت و ارشاد، يعنى ايراد خطبه‏ ها و مواعظ و نوشتن مقالات و تاليفات و جرائد كه خود روش بسيار پسنديده و شريف است و خداى تعالى به اين روش اشاره نموده و فرمود:" ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ".
و نيز فرمود:" ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ"، (ترجمه اين دو آيه در چند سطر قبل گذشت)، و اين طريقه اى است كه اسلام آن را در اول بعثت انتخاب نموده و به كار گرفته است ...
دوم وسايل مقاومت مسالمت ‏آميز و سلبى، نظير متحد شدن عليه فساد و دورى جستن از مفسدين و قطع روابط اقتصادى با آنان و همكارى نكردن با ستمكاران و شركت ننمودن در اعمال و حكومت آنان طرفداران اين نظريه توسل به زور و انتخاب جنگ و قتال را جايز نمى‏دانند، قرآن كريم هم (در برهه اى از زمان اين طريقه را پيموده است)، آيات:
" وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ" و" لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ"، به اين طريقه اشاره دارد كه البته در قرآن كريم از اين نوع آيات بسيار است و در ميان غير مسلمانان كسانى كه معروف به طرفدارى از اين رويه شده اند يكى پيامبر هندى، يعنى بودا است و ديگر حضرت مسيح ع است و سوم اديب روسى يعنى تولستوى و همچنين زعيم و رهبر روحى هند، گاندى است.
سوم قيام مسلحانه و جنگ است كه اسلام اين را نيز پيشنهاد كرده و در مواردى دستورش را صادر فرموده است.
پس اسلام هر سه روش را (هر كدام را در جاى خود و به موقع خودش) صحيح دانسته و بتدريج بكار بسته است، روش اول موعظه حسنه و دعوت سالم است، اگر دشمن از اين راه تسليم نشد و دست از ستمكارى خود بر نداشت و هم چنان به فساد انگيزى و استبداد خود ادامه‏ داد طريقه دوم را به كار مى‏گيرد، يعنى قطع رابطه، آن هم به دو روش 1- يا بطور مسالمت‏آميز 2- و يا به نحو قهر و همكارى نكردن با دشمن، و دشمن را به رفتار خود واگذار نمودن، اگر از اين راه به زانو در آمد و حاضر شد دست از ظلم و خيره سرى خود بردارد كه هيچ و اگر حاضر نشد، نوبت به طريق سوم مى‏رسد كه عبارت است از قيام مسلحانه، چرا كه خداوند به هيچ وجه به ظلم ظالم رضايت نمى‏دهد، و كسانى كه در برابر ظلم او ساكت مى‏نشينند شريك ظلم او هستند.
آرى اسلام عقيده است و اين اشتباه بزرگ و غلط آشكار است كه بعضى مرتكب شده و گفته اند:" اسلام دعوت خود را با شمشير گسترش داده"!!، زيرا عقيده و ايمان چيزى نيست كه با زور و شمشير در دلها جايگير شود، دلها تنها در برابر حجت و برهان خاضع مى‏شوند و قرآن كريم در آيات بسيارى به اين حقيقت اشاره مى‏كند، از آن جمله مى‏فرمايد:" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ" 39 (همانا راه هدايت از ضلالت و گمراهى بر همگان روشن و واضح گرديد).
آرى اگر اسلام دست به شمشير زده است، تنها در برابر كسانى بوده است كه در خوددارى از ظلم و فسادشان به آيات و براهين قانع نشده اند و پيوسته خواسته اند سنگ در سر راه دعوت به حق بيندازند، اسلام در اينگونه موارد شمشير نمى‏كشيد كه آنان را به سوى دين بخواند بلكه مى‏خواست شر آنان را دفع كند.
اين قرآن كريم است كه با بانگ رسا اعلام مى‏دارد:" قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ"، (با كفار قتال كنيد تا از فتنه آنان جلوگيرى كرده باشيد)، پس قتال با كفار براى دفع فتنه آنان بود، نه به خاطر آنكه آنان به دين خدا معتقد شوند.
بنا بر اين اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگى را صادر نمى‏كرد، و اين همه جنگ‏هايى كه در اسلام واقع شد همه اش تحميل به اسلام بود و او را به اين وا داشتند. و به همين جهت است كه اسلام حتى در حال جنگ نيز شريف‏ترين روش را طى كرد، از تخريب خانه ‏ها شديدا جلوگيرى نمود، همانطور كه در حال صلح جلوگيرى كرده بود و همچنين از اعمال ناشايستى چون آتش‏سوزى راه انداختن و زهر در آب دشمن ريختن و آب را به روى دشمن بستن و زنان و اطفال و اسيران جنگى را كشتن و ... جلوگيرى نموده و دستور اكيد صادر فرمود كه مسلمانان با اسراى جنگى به نرمى و ملاطفت رفتار كنند و به ايشان‏ احسان نمايند حتى به هر درجه اى از دشمنى و كينه كه رسيده باشند.
و نيز ترور كردن دشمن را ممنوع كرد، چه در حال جنگ و چه در حال صلح، و كشتن پير مردان و عاجزان و كسانى را كه به جنگ آغاز نكردند و هجوم شبانه بر دشمن را تحريم نموده و فرمود:" فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ" 40 و نيز اجازه نداد كه مسلمانان كافرى را به صرف احتمال و تهمت، بكشند و يا قبل از آنكه جرمى را مرتكب شود كيفر دهند و از هر كار ديگرى كه از قساوت و پستى و وحشى‏گرى انسان سرچشمه گرفته باشد و شرف انسانيت و جوانمردى آن را نپذيرد منع نمود.
شرف اسلام اجازه نمى‏دهد كه هيچيك از اين اعمال را در باره دشمن روا بدارند، چنانچه ديديم در هيچيك از معركه ‏هاى جنگ (هر قدر هم كه سخت و هول انگيز بود) اجازه ارتكاب به چنين اعمالى را نداد ولى مردمى كه امروز خود را متمدن مى‏دانند به همه اين جنايات دست مى‏زنند، هول‏انگيزترين و وحشت‏زاترين رفتار را با دشمن خود مى‏كنند، آنهم در روزگارى كه خودشان" عصر نور" ش مى‏نامند.
آرى عصر نور! كشتن زنان و اطفال و پير مردان و بيماران و شبيخون زدن و بمباران كردن شهرها و مردم بى سلاح و قتل عام دشمن را مباح كرده است!!.
مگر اين آلمان نبود كه در جنگ بين المللى دوم بمب‏هاى خوشه اى خود را بر سر مردم لندن ريخت و ساختمانها را ويران و زنان و اطفال و ساكنان شهر را نابود كرد؟ و مگر اين آلمان نبود كه هزاران اسير را به قتل رسانيد؟! و مگر اين دول متفق (آمريكا و انگلستان و شوروى) نبودند كه هزاران هواپيماى جنگى را براى تخريب شهرهاى آلمان به پرواز در آوردند و آيا اين آمريكاى متمدن! نبود كه بمب اتمى خود را بر سر مردم ژاپن ريخت (و هيروشيما را با ساكنانش خاكستر كرد؟!).
و اين اعمال در روزگارى بود كه تمدن آقايان! به اختراع وسايل تخريبى خطرناكتر نرسيده بود، حال كه دولتهاى متمدن! مجهز به سلاحهاى جديد ويران كننده مانند: موشكها (ى مختلف)، بمبهاى اتمى و ئيدروژنى و ... شده اند، خدا مى‏داند كه هنگام شروع جنگ جهانى سوم چه بر سر كره زمين خواهند آورد و چه عذابها و خرابيها و مصيبتها و دردها به بار خواهد آمد. خداى تعالى بشريت را به سوى راه صواب و صراط مستقيم هدايت فرمايد 41.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

 

پی نوشت:

1. و از ميوه‏هاى خرما و انگور، هم وسيله مستى فراهم مى‏كنيد و هم رزق خوب مى‏گيريد." سوره نحل، آيه 67".
2.  -( اى رسول خدا) بگو پروردگار من تمام كارهاى زشت را چه آشكار باشد و چه پنهان و گناهكارى و ... را حرام كرده است." سوره اعراف، آيه 33".
3. از تو( اى پيامبر) از شراب و قمار مى‏پرسند، بگو در آن دو، گناهى است بس بزرگ و البته منافعى نيز براى مردم دارد ولى گناه آن دو از منافعش بيشتر است." سوره بقره، آيه 219".
4. هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شراب و قمار و انصاب و از لام، پليدى و از عمل شيطان است، بايد كه از آنها اجتناب كنيد تا شايد رستگار شويد، تنها و تنها هدفى كه شيطان از اين كارهاى شما دارد اين است كه بين شما دشمنى و كينه پديد آورد و از ياد خدا و از نماز بازتان دارد، حال آيا از آن دست برداريد؟" سوره مائده، آيه 91".
5. و صاحبان رحم بعضى سزاوارترند در كتاب خدا از مؤمنين و مهاجرين." سوره احزاب، آيه 6"
6. و قرآنى را جزء جزء فرستاديم كه تو نيز بتدريج بر امت قرائت كنى و اين قرآن كتابى است كه از تنزيلات بزرگ ما است" سوره اسراء، آيه 106".
7. " سوره نحل، آيه 44".
8. آنها كه كافر شدند اعتراض كردند كه چرا اين قرآن يك باره بر او نازل نشد، بله همين طور است يك باره نازل نشد تا به اين وسيله دل تو را در فراگيرى آن تثبيت كنيم و به تدريج برايت بخوانيم." سوره فرقان، آيه 32".
9. بگو هان اى مردم من فرستاده خدا به سوى شمايم، خدايى كه ملك آسمانها و زمين از آن او است." سوره اعراف، آيه 158"
10. و اين قرآن بر من نازل شده تا شما را و هر كس كه نداى من به او برسد انذار كنم." سوره انعام، آيه 19"
11. و ما تو را نفرستاديم مگر بخاطر اينكه براى همه مردم جهان رحمت باشى." سوره انبياء، آيه 107".
12. و اينكه اين كتاب محققا كتابى است شكست ناپذير، نه در عصر نزولش باطل در آن راه مى‏يابد و نه در اعصار بعد از نزولش، نازل شده اى است از ناحيه خداى حكيم و ستوده." سوره فصلت، آيه 42".
13. ليكن او فرستاده خدا و خاتم پيامبران است." سوره احزاب، آيه 40"
14. ما هيچ رسولى را نفرستاديم مگر به زبان قومش، تا دين خدا را براى آنان بيان كند." سوره ابراهيم آيه 4"
15. و اگر اين دين و اين قرآن را بر بعضى از افراد عجم نازل مى‏كرديم تا او قرآن را بر عرب بخواند هرگز عرب بوى ايمان نمى‏آورد" سوره شعرا آيه: 199".
16. آيات تحدى آياتى است كه دشمن را به مقابله و برابرى مى‏خواند كه اگر مى‏توانند حتى يك سوره مثل سوره، قرآن را بياورند.
17. ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم بهترين داستانها را برايت سروديم." سوره يوسف، آيه 3".
18. و اينكه اين قرآن نازل شده، از ناحيه رب العالمين است و روح الأمين آن را بر قلب تو نازل كرده، تا از منذرين باشى، آن هم به زبان عربى و آشكار." سوره شعرا، آيه 195"
19. ما آن را قرآنى عربى كرديم تا شايد شما بشر در آن تعقل كنيد." سوره زخرف، آيه 3".
20. انذار را نخست از عشيره خود، آن هم نزديك‏ترين آنان، شروع كن" سوره شعرا، آيه 214".
21. خواننده محترم براى توضيح بيشتر به جلد ششم بحار الانوار و سيره ابن هشام و كتب ديگر مراجعه نمايد.
22. توضيح مطلب را مى‏توانيد در كتاب ديوان ابو طالب مطالعه فرمائيد.
23. " سوره شورا، آيه 7"
24. تا مردمى را انذار كنى كه قبل از تو انذار كننده و بيم دهنده اى برايشان نيامده بود، باشد كه راه را بيابند." سوره سجده، آيه 3".
25. اين قرآن به من وحى شد تا شما را و هر كسى را كه ندايم به او برسد انذار كنم." سوره انعام، آيه 19"
26. " سوره اعراف، آيه 158"
27. سوره احزاب، آيه 40"
28.  -( اى پيامبر) بگو من نيز بشرى هستم مثل شما، با اين تفاوت كه به من وحى مى‏شود." سوره كهف، آيه 110".
29. پر و بالت را از در تواضع براى مؤمنين بگستران." سوره حجر، آيه 88".
30. خوبى و بدى يكسان نيست، باطل را به بهترين وجهش دفع كن، كه اگر چنين كنى خواهى ديد همان كس كه بين تو و او عداوت است، مثل يك دوست حامى تو شده است." سوره فصلت، آيه 34".
31. از بسيار ارزنده ديدن خدمات خود، بر مردم منت مگذار." سوره مدثر، آيه 6".
32. مردم را با حكمت و موعظه نيكو به راه پروردگارت دعوت كن، و با طريقى كه بهتر از آن نباشد با ايشان مجادله نما." سوره نحل، آيه 125".
33. " سوره كافرون، آيه 6".
34. تو و هر كه با تو به سوى خدا روى آورده، در برابر ماموريت‏هاى خود استقامت كنيد و نيز در آن افراط نكنيد كه خدا به آنچه مى‏كنيد بينا است و از اعتماد و نزديكى كردن به ستمكاران بر حذر باشيد كه آتش شما را هم مى‏گيرد، آن وقت غير از خدا از انواع اوليا هيچ ولى و يارى نخواهيد داشت." سوره هود، آيه 113".
35. پس به همين جهت و بدين سوى دعوت كن و در برابر ماموريت‏هايت استقامت به خرج بده، و زنهار هواهاى آنان را پيروى مكن، و بگو من تنها به كتابى كه خدا نازل كرده است ايمان دارم و مامور شده ام در بين شما افراد بشر عدالت بر قرار سازم، پروردگار ما و پروردگار شما اللَّه است، اعمال ما مال ما و اعمال شما مال شما، هيچ حجتى بين ما و بين شما نيست، آن خدا است كه بين ما و شما جمع خواهد كرد و بازگشت همه ما به سوى او است." سوره شورا، آيه 15".
36. هان! اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دشمن خدا و دشمن خود را دوست خود مگيريد، آيا دست دوستى به آنان مى‏دهيد با اينكه نسبت به دين حقى كه براى شما آمده كفر مى‏ورزند ... خداى تعالى شما را از اين عمل نهى نمى‏كند كه نسبت به كسانى كه كافر نيستند ولى نه با شما قتال كردند و نه شما را از ديارتان بيرون نمودند، خوبى كنيد و به عدالت رفتار نمائيد، خداى تعالى عدالت‏پيشگان را دوست مى‏دارد، تنها شما را از اين عمل نهى مى‏كند كه نسبت به كفارى كه با شما قتال كردند و از ديارتان بيرونتان نمودند و در بيرون كردن شما يكديگر را كمك كردند، دوستى كنيد و از شما هر كس آنان را دوست بدارد، خود او نيز ستمكار است." سوره ممتحنه، آيه 1- 9".
37. اگر روى گرداندند بگو: من بطور عادلانه به شما اعلام مى‏كنم" سوره انبيا آيه 109".
38. به راستى انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است" سوره عاديات آيه: 6"
39.  -" سوره بقره آيه 255"
40. پيمان نامه آنان را به طريقى عادلانه به طرف آنان پرت كن." سوره انفال، آيه 58".
41. المثل العليا فى الاسلام لا فى بحمدون.

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره نساء ؛ ذیل آيات 2-6