پژوهشى در اصول، مبانى و فرايند ترجمه قرآن

اشاره

مقاله پيش رو، گزيده‏اى است كوتاه و گويا از پژوهشى درباره فرايند ترجمه قرآن و مبادى ورودى آن‏كه به صورت فهرست‏واره ارائه مى‏گردد. اين پژوهش هر چند با توجه به متن مقدس قرآن، به دليل ويژگى‏هاى منحصر به فرد آن، سامان يافته، به حوزه ترجمه به طور كلى و به ترجمه متون دينى، اعم از متون حديثى و غير آن، نظر دارد و راهكارهاى مفيد ارائه مى‏كند.

 

پيش‏گفتار

هماره برخى علوم با وجود اهميت و نقش فراوان، از ديده‏ها پنهان‏اند و به بهانه ارتكازى بودن و جز آن، مورد اهتمام قرار نمى‏گيرند. شايد بتوان سردسته اين دانش‏ها را «علم منطق» دانست. «قواعد تفسير» نيز نمونه اين گونه علوم يا فنون است. قواعد تفسير مى‏كوشد مسير يك مفسر را به شكلى گويا بيان كند و احتمال خطا و انحراف از مسير را به حداقل برساند. «قواعد ترجمه» نيز مى‏تواند در شمار اين گونه دانش‏ها يا فن‏ها طبقه‏بندى شود؛ قواعد ترجمه مى‏كوشد ابزار و مسير حركت مترجم از مبدأ به مقصد را به روشنى نمايان سازد و كار دشوار علمى ـ فنى ـ هنرى او را در قالبى كلاسيك و كنترل شده قرار دهد. از سوى ديگر، اين امكان را فراهم مى‏سازد تا نقدهايى عالمانه و سازنده عرضه شود و حاصل تلاش مترجم را در مسير تكاملى خويش قرار دهد؛ چه اينكه اگر مراحل كار مترجم و مبانى او بر ناقد آشكار نباشد و مترجم و ناقد با يك زبان و در يك راستا ارتباط برقرار نكند، نقد نمى‏تواند به هدف ارزشمند خويش دست يابد و در نهايت، مصداقى از گفته چخوف تلقى مى‏شود كه ناقد مانند خرمگسى نشسته بر اسب آن را از كار باز مى‏دارد! و حال آنكه جايگاه والاى ناقد و ارزش بالاى نقد اگر همراه با ادب نقد و بر پايه اصول صحيح آن صورت پذيرد، بر هيچ صاحب‏خردى پوشيده نيست.
كوتاه‏سخن اينكه: مترجم در مسير ترجمه از نقطه آغازين تا نقطه پايانى آن به طور كلى بايد نظر خود را بر سه محور معطوف دارد:
1. انتخاب صحيح نوع و شيوه ترجمه؛
2. توجه به اصول و اتخاذ مبانى لازم و مناسب ترجمه؛
3. فرايند ترجمه.
توضيح مراحل ياد شده به اختصار از قرار ذيل است:

 

1. انتخاب صحيح نوع و شيوه ترجمه

گام اول مترجم در مسير حركت از نقطه آغازين، بايد با در نظر گرفتن نقطه پايانى باشد تا نوع و شيوه حركت خود را به درستى انتخاب كند. مترجم از همان ابتداى كار بايد بداند براى چه گروه سنى و با چه زبانى ترجمه مى‏كند؛ در غير اين صورت، ناهمخوانى فراوانى در كار او رخ مى‏نمايد و تأثير كار او به ميزان قابل توجهى كاهش مى‏يابد. متأسفانه، در اين خصوص كاستى‏هاى بسيارى در حوزه ترجمه و به‏ويژه ترجمه قرآن كريم ديده مى‏شود. اين ناهماهنگى تا بدان جا پيش رفته كه حتى كاربرد اصطلاح‏ها در زبان مترجمان و كارشناسان براى شناسايى نوع ترجمه گاه به حد تناقض رسيده است!
در اين مجال اندك بناى نقل و نقد اقوال و بررسى پى‏آمدهاى اين ناهماهنگى‏ها را نداريم؛ از اين‏رو به تبيين انواع و شيوه‏هايى كه مناسب‏تر به نظر مى‏رسند، بسنده مى‏كنيم.

 

1ـ1. ترجمه لفظ به لفظ

از ترجمه لغوى دو معنا اراده شده است كه عبارتند از:
الف) ترجمه واژه‏هاى دشوار قرآنى به زبان مقصد؛ مانند كتاب‏هاى المستخلص يا جواهر القرآن، محمد بن محمد بن نصر البخارائى؛ تفسير مفردات قرآن، تصحيح عزيزالله جوينى؛ لسان التنزيل، به اهتمام دكتر مهدى محقق؛ ترجمان القرآن، ميرسيدشريف جرجانى و جز اينها.

ب) ترجمه پيوسته مفردات قرآن همگام با ساختار زبان مبدأ؛ هدف اصلى اين نوع ترجمه انتقال معانى واژه‏هاى متن مبدأ به زبان مقصد است. البته در ساختارهايى مشابه ساختارهاى زبان مبدأ. به بيان ديگر، ساختار چنين ترجمه‏اى با ساختار نحوى زبان مقصد سازگار نبوده، با زبان معيار فاصله‏اى بسيار دارد؛ براى مثال:
وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِكْرَى لأُوْلِى الأَلْبَابِ.
ـ و بخشيديم او را گروه او و ماننده ايشان، بخشايشى از ما و پندى خداوندان خردها را (ترجمه تفسير طبرى).
ـ و داديمش خاندانش را و مانند آنان را با آنان رحمتى از ما و يادآوردنى براى دارندگان خردها (معزى).

 

1ـ2. ترجمه تحت اللفظى

هدف مترجم در اين نوع ترجمه، انتقال معانى الفاظ به زبان مقصد و انعكاس ساختارهاى زبان مبدأ در ترجمه است. زبان اين نوع ترجمه با زبان معيار فاصله بسيارى دارد، ولى بر خلاف ترجمه لفظ به لفظ كه معمولاً از انسجام خالى است، انسجام معنايى و الگوهاى زبان مقصد، هر چند اندك و ضعيف، در آن ديده مى‏شود. اين نوع ترجمه در معادل‏يابى اصطلاحات و كنايات و جز اينها كه واحدهاى زبانى بزرگ‏تر از واژه‏ها را اختيار مى‏كنند، ناتوان است و واحدها، مانند ترجمه لفظ به لفظ، معمولاً انفرادى ملاحظه مى‏شوند. ترجمه تحت اللفظى براى برخى مقاطع آموزشى مفيد است، ولى نمى‏توان آن را ترجمه‏اى موفق و مقبول ارزيابى كرد. مثال:
يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُوءْمَرُونَ.
ـ از پروردگارشان از بالاتر خويش مى‏ترسند... (پاينده)

 

1ـ3. ترجمه وفادار / امين / معادل

هدف مترجم در اين نوع ترجمه انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ به ضميمه حفظ ساختارهاى ادبى (صرفى، نحوى، بلاغى و... ) آن تا حد امكان، به زبان معيار مقصد است. انسجام در ترجمه به دليل عنايت و رعايت ساختارهاى زبان مقصد و زبان معيار در حد بالايى است و اولين گزينه در انتخاب واحد ترجمه نيز همواره كوچك‏ترين (تكواژ) است و بسته به چهار چوب‏هاى ترجمه، واحدها از پايين به بالا حركت مى‏كنند. (تكواژ، واژه، گروه، جمله‏واره، جمله و... ). مثال:
ياأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏هيد؟ (فولادوند)

 

1ـ4. ترجمه معنايى / محتوايى

در اين نوع ترجمه، ضمن انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ به زبان مقصد، زبان معيار و ساختارها و الگوهاى بيانى زبان مقصد بيش از ترجمه وفادار مورد توجه است؛ از اين‏رو از پايبندى مترجم به ساختارهاى زبان مبدأ كاسته مى‏شود و به اصطلاح بوى ترجمه كمتر به مشام مى‏رسد. واحد ترجمه در اين نوع ترجمه، معمولاً جمله است و در صورت نياز، به واحدهاى بزرگ‏تر و كوچك‏تر مراجعه مى‏شود.
مثال: ترجمه آيه ياد شده در مثال قبل براساس ترجمه معنايى چنين است: «اى موءمنان، چرا سخنى مى‏گوييد كه انجام نمى‏هيد؟!» البته اين ترجمه به شرطى است كه يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ با يَاأَيُّهَا الموءمنون اختلاف معنايى نداشته باشد؛ و در غير اين صورت اگر رعايت ساختار زبان مبدأ از ريزش معنايى جلوگيرى مى‏كند، لازم است ساختار آن تا حد امكان رعايت شود.
گفتنى است برخى كارشناسان، ترجمه وفادار را در خصوص متن مقدس قرآن ترجيح داده و آن را ترجمه‏اى ايده‏آل دانسته‏اند. اين سخن در موردى كه ترجمه وفادار ضمن تأمين اهداف خود، زبان معيار و الگوهاى بيانى زبان مقصد را نيز بسان ترجمه معنايى، لحاظ كند، بى‏ترديد صحيح است؛ ولى اگر مسير ترجمه وفادار و معنايى در خصوص شيوايى متن و قُرب و بُعد از آن به زبان معيار و الگوهاى بيانى زبان مقصد و به ديگر سخن، در ضعف و قوت بوىِ ترجمه از يكديگر جدا شوند، به نظر مى‏رسد ترجيح با ترجمه معنايى باشد.

 

1ـ 5. ترجمه آزاد

كارشناسان درباره ترجمه آزاد اختلاف نظر بسيارى دارند. شايد نتوان همه آنها را در تعريفى واحد جاى داد، ولى با توجه به تعريفى كه براى ترجمه معنايى ارائه شده، به نظر مى‏رسد هر گونه فراروى از آن در دامنه ترجمه آزاد قرار گيرد. در اين نوع ترجمه، ريزش معنايى بيشترى نسبت به انواع ديگر رخ مى‏دهد، و نيز شيوايى، و انطباق كامل آن بر زبان معيار، از شاخصه‏هاى بارز آن است. به ديگر سخن، در ترجمه آزاد، مخاطب هيچ‏گاه بوى ترجمه را احساس نمى‏كند، و دچار دل‏زدگى و خستگى نمى‏شود. اين نوع ترجمه براى نوجوانان و كودكان بهترين نوع ترجمه است و چنانچه با متن مبدأ چندان فاصله نگيرد، براى عموم نيز ترجمه مطلوبى است. گفتنى است گاه ترجمه آزاد به اندازه‏اى از زبان مبدأ فاصله مى‏گيرد كه به مرز اقتباس وارد مى‏شود. هدف اصلى ترجمه اقتباس، انتقال پيام كلى متن در قالب‏هاى ديگر است. واحد ترجمه در ترجمه آزاد جمله و بند، و در اقتباسى بند و فراتر از آن است.

 

1ـ6. ترجمه تفسيرى

منظور از ترجمه تفسيرى در گفتارها و نوشتارهاى كارشناسان، يكى از سه معناى ذيل است:

الف. شرح و بسط مطالب و متن مبدأ به زبان مقصد؛ براساس اين تعريف، تفسير نمونه، منهج الصادقين و ترجمه آيت الله الهى قمشه‏اى مشمول آن هستند.

ب. ارائه توضيح‏هاى تفسيرى در ضمن ترجمه به صورت مزجى يا پى‏نوشت؛ ترجمه‏هاى آيت الله الهى قمشه‏اى(ره) و آيت الله مشكينى و برخى ديگر از اين نوع‏اند.

ج. دخالت برداشت‏هاى تفسيرى در ترجمه بدون جداسازى آنها از اصل ترجمه؛ اين نوع ترجمه را بر ترجمه معنايى و يا برخى از معانى ترجمه آزاد مى‏توان منطبق دانست. اين نوع تفسير را كم و بيش مى‏توان در بسيارى ترجمه‏ها يافت، ولى برخى ترجمه‏ها مصداق پررنگ‏ترى براى اين نوع ترجمه تفسيرى هستند؛ براى مثال، در ترجمه... فَأَتَمَّهُنَّ ...:
ـ... و او را به انجام دادن آنها موفق ساخت... (براساس تفسير الميزان).
ـ... و او به‏خوبى از عهده اين آزمايش‏ها برآمد... (براساس تفسير نمونه).
دو ترجمه ياد شده بدون اينكه اضافه تفسيرى به همراه داشته باشند، آراى تفسيرى مترجمان را به‏خوبى به تصوير كشيده‏اند. براساس ترجمه اول، فاعلْ خداى متعال و براساس ترجمه دوم، فاعلْ حضرت ابراهيم(ع) است.
مترجم، موظف است تا مى‏تواند از ابهام‏هاى متن بكاهد و هر جا لازم است از اضافه‏هاى تفسير كمتر كمك بگيرد، ولى نبايد استفاده‏هاى تفسيرى او به افراط كشيده شود و در صورت لزوم، لازم است بخشى از آنها به پى‏نوشت ارجاع داده شود. همچنين بهتر است تا جايى كه امكان دارد آراى تفسيرى از اصل ترجمه با كروشه جدا شود.

 

2. بهره ‏گيرى از اصول و مبانى لازم و مناسب ترجمه

مراد از «اصول» قواعد و قوانينى است كه هر علم بر آنها استوار مى‏شود؛ آن‏گونه كه هيچ كس در موجوديت آنها اختلاف نكند، و مقصود ما از «مبانى» قواعد و پيش‏فرض‏هاى پژوهنده‏اى است كه در ابتداى كار بسان يك اصل خود را بدان‏ها ملتزم مى‏كند؛ خواه ديگران آنها را بپذيرند و خواه نپذيرند.

 

2ـ1. اصول

اصول كلى ترجمه بين زبانى، فارغ از توجه به متنى خاص، عبارت است از: آشنايى با زبان مبدأ و فهم درست متن مبدأ، آشنايى و تسلط كافى بر زبان مقصد، آشنايى با زبان‏شناسى مقابله‏اى، امانت‏دارى در ترجمه.

چهار اصل ياد شده در همه ترجمه‏ها و در انتقال از هر زبانى به زبان ديگر مورد توجه قرار مى‏گيرد. اصول ياد شده در خصوص متن مقدس قرآن، از حساسيت بيشترى برخوردار است كه دقت بيشتر مترجم را مى‏طلبد. ما در اين مختصر به اشاره توضيحاتى درباره چهار اصل ياد شده با ملاحظه متن قرآن ارائه كرده، آن‏گاه به مبانى ترجمه قرآن خواهيم پرداخت.

 

اصل اول: آشنايى با زبان مبدأ و درك صحيح از آن

كليت اين اصل بديهى و بى‏نياز از توضيح است؛ ولى ممكن است در دامنه آن غفلت‏هايى رخ دهد. مقصود از آشنايى با زبان مبدأ و درك صحيح متن، تنها واژه‏شناسى، دستوردانى و مانند اينها نيست، بلكه نوك پيكان به سوى «عربيّت» اشاره دارد كه ما در زبان فارسى از معادل آن با «شمّ زبانى» ياد مى‏كنيم. مترجمى كه «عربيّت» او كامل نباشد، به قطع در درك صحيح متن دچار اشكال خواهد شد. اساساً از عوامل مهم بروز ابهام ساختارى در متن مبدأ، ضعف عربيت مترجم است. بنابراين، مترجمى كه ترجمه حرفه او است، نبايد هيچ‏گاه از زبان مبدأ دور افتد و همواره بايد انس خود را با زبان مبدأ حفظ كند.
در خصوص متن مقدس قرآن، به دليل ويژگى‏هاى منحصر به فرد آن، افزون بر فهم عرفى، به قواعد و راه‏كارهاى ويژه‏اى نياز است كه كارشناسان آنها را با عنوان «اصول تفسير» مطرح مى‏كنند. در اصول تفسير پيش‏فرض‏ها و پيش‏نيازها و ابزار تفسير و شرايط مفسر و مسائلى ديگر طرح مى‏شود تا مفسر آگاهانه وارد تفسير شود و از خطا در برداشت‏هاى تفسيرى مصون بماند. در اين باره، از گذشته تا كنون، به‏اجمال و تفصيل نوشتارهايى عرضه شده است كه به باور نگارنده، مناسب‏ترين آنها روش‏شناسى تفسير قرآن نوشته على اكبر بابايى و ديگران است كه از سوى پژوهشكده حوزه و دانشگاه و انتشارات سمت منتشر شده است. در اين كتاب به چهار محور: قواعد تفسير، منابع تفسير، علوم مورد نياز مفسر و شرايط مفسر پرداخته شده است. مبانى تفسير و شيوه‏ها و گرايش‏هاى تفسيرى و ديگر مسائل ضرورى را مى‏توان از منابعى ديگر چون التمهيد فى علوم القرآن، التفسير و المفسرون، مكاتب تفسيرى و جز اينها دريافت.
مترجم قرآن بايد اصول تفسير را در فضاى ترجمه ببيند و منابع و علومى را كه شايد در حوزه تفسير چندان كارامد نباشد، ولى در حوزه ترجمه نقش آفرين‏اند، مورد توجه قرار دهد. بسط سخن در اين خصوص را به دليل ضيق مجال به پژوهشى در فرايند ترجمه قرآن حواله مى‏دهيم.

 

اصل دوم: آشنايى كامل با زبان مقصد

برخى مترجمان تازه‏كار به صرف اينكه زبان مقصد زبان مادرى‏شان است، به ترجمه اقدام مى‏كنند و از اين رو نه تنها خدمتى نمى‏كنند كه گاه زمينه شرّى را فراهم مى‏سازند. مترجم بايد تفاوت زبان‏ها را به‏خوبى بشناسد؛ زبان گفتار و نوشتار بسيار متفاوتند؛ زبان مقاله‏نويسى، زبان كتاب‏نويسى، زبان روزنامه‏نگارى و جز اينها با يكديگر تفاوت‏هاى آشكارى دارند و مترجم بايد در قدم اول زبان مقصد را از ابعاد مختلف بشناسد و با نظام‏هاى زبانى، مانند واژه‏شناسى، معناشناسى، و نظام‏هاى دستورى و از همه حساس‏تر با «شمّ ادبى» به‏خوبى آشنا شود.
به‏جا است در اين مختصر، هر چند نمى‏توان درباره تك تك نظام‏هاى زبانى به‏تفصيل سخن گفت، به حكم ما لايدرك كله لايترك كله، به اهميت و جايگاه برخى نظام‏ها و عناصر ياد شده، اشاره‏اى كنيم. «شمّ ادبى» را بايد در كنار ديگر نظام‏هاى زبان به طور مستقل ببينيم. برخى جمله‏ها را معناشناسى مردود مى‏شمارد (مانند جمله‏هاى عينك سردرد دارد؛ ديوار نزديك بين است و جز اينها)، برخى را واژه‏شناسى رد مى‏كند (مانند لااقل، ممهور و... )، برخى را نظام‏هاى دستورى كه خود مشتمل بر نظام‏هاى متعددى است، نادرست مى‏خواند (مانند كتاب توسط استاد به صاحبش بازگردانده شد)، برخى را نيز شمّ ادبى انكار مى‏كند (مانند اين خانه از چشم‏انداز بدى برخوردار است؛ سند عده‏اى از روايات... ؛ پاره‏اى از انسان‏ها... ؛ بر شما باد به نماز شب، بى‏ترديد انسان دو پا دارد؛ همانا حضرت ابراهيم(ع) در قيامت از صالحان است).
افزون بر موارد ياد شده، گونه‏هاى مختلف نظام‏هاى دستورى و بلاغى و فنون بديعى نيز از موارد مورد نياز مترجم است. مترجم بايد بداند كه هر عنصر و دستور ادبى ممكن است در ترجمه او تأثيرگذار باشد. براى نمونه، از جمله كاربردهاى دستور تاريخى، تشخيص و تفكيك زبان معيار از ادبيات و نظام‏هاى دستورى گذشته است و از جمله كاربردهاى دستور گشتارى، شناخت و تحليل علمى برخى ابهام‏ها است؛ براى مثال وقتى گفته مى‏شود: «او از هيچ كس به خوبى من پرستارى نكرد» سه احتمال در آن مى‏رود:
1. او از همه خوب پرستارى كرد، ولى از من بهتر پرستارى كرد؛
2. او از همه خوب پرستارى كرد، ولى پرستارى كه من از ديگران كردم، از پرستارى او بهتر بود؛
3. او از آدم‏هاى بسيار پرستارى كرد كه هيچ كدام به‏خوبى من نبودند.
تبيين چگونگى اعمال گشتارهاى تلفيق، حذف، تبديل و جا به جايى به خوبى خاستگاه ابهام را مشخص مى‏سازد.
خلاصه اينكه مترجم نبايد خود را از آگاهى در ابعاد مختلف زبانى بى‏نياز بداند و بايد پيوسته براى تقويت دانش زبانى نظرى و عملى خود بكوشد

.

اصل سوم: آشنايى با زبان‏شناسى مقابله‏اى (LingisticsContrastive)

يكى از دشوارى‏هاى فراروى مترجم، برابريابى و برقرارى تعادل در ترجمه است. مترجم با آگاهى كاملى كه به زبان مبدأ و زبان مقصود دارد، مى‏تواند تا حدود بسيارى اين مسير پر پيچ و خم را طى كند و به هدف نزديك‏تر شود؛ ولى آيا او به تنهايى مى‏تواند تا پايان مسير با موفقيت پيش رود؟
پاسخ به پرسش طرح شده را با بررسى كوتاه زبان‏شناسى مقابله‏اى جست‏وجو مى‏كنيم. موضوع پژوهش در زبان‏شناسى مقابله‏اى، مقابله ميان دو زبان، يا دو لهجه و يا زبان و لهجه، يعنى دو سطح زبانى هم‏زمان است. اگر بخواهيم با دقتى بيشتر به وظايف و تأثير زبان‏شناسى مقابله‏اى نگاه كنيم، مى‏توانيم آن را در مراحل ذيل كالبدشكافى كنيم:

 

الف. تشخيص نوع عناصر زبانى

در اولين گام، زبان‏شناس به بررسى هر يك از عناصر زبانى مى‏پردازد و پس از بررسى‏هاى لازم اعلام مى‏كند كه عنصر بررسى شده، عنصرى صرفاً زبانى است و يا تأثير و دخالت معنايى دارد و با حذف آن ريزش معنايى رخ مى‏دهد. واو استينافيه از جمله عناصرى است كه برخى به زبانى بودنِ صرف آن رأى داده‏اند. بررسى‏هاى انجام‏شده نيز آن را تأييد مى‏كند و شايد به همين دليل باشد كه بسيارى از مترجمان قرآن آن را در ترجمه خود ناديده گرفته و در ترجمه نياورده‏اند. برخى نيز آن را گاه آورده و گاه ناديده گرفته‏اند كه دوگانگى كار آنان توجيه‏پذير نيست. نمونه ديگر تأكيدات فراوان در زبان عربى است. اين را نيز برخى صرفاً زبانى مى‏دانند كه نبايد آنها را در ترجمه لحاظ كرد، ولى اين نظريه با توجه به دلايل تاريخى و قرآنى ضعيف مى‏نمايد، هر چند نتوان آن را به طور كلى و در همه دوره‏ها و در غير قرآن قاطعانه رد كرد. به هر حال وظيفه زبان‏شناس است تا با تحقيقى مناسب، پاسخى روشن به دست دهد تا مترجم از نتيجه كار او استفاده كند.
در اينجا مناسب است به اين نكته نيز توجه شود كه كار زبان‏شناس از كار مترجم جدا است. چه بسا مترجمى كه توان تحقيق در حوزه زبان‏شناسى مقابله‏اى ـ به معنايى كه گفتيم و در ادامه خواهيم گفت ـ را نداشته باشد و چه بسا زبان‏شناسى كه نتواند ترجمه موفقى ارائه دهد؛ اين مسئله از اينجا ناشى مى‏شود كه هر يك از دو حوزه يادشده لوازمى دارند كه حوزه ديگر بدان‏ها نياز ندارد. بنابراين، مترجم يا موءسسه‏اى كه مى‏خواهد ترجمه متنى را واگذار كند، بايد جايگاه و حد و مرز هر يك را بشناسد و اين كار هر چند نمى‏تواند دقيق باشد، تا حدى به اتقان كار كمك مى‏كند.

 

ب. برابريابى

زبان‏شناس در اين مرحله با سه نوع عنصر روبه‏رو است:
1. عناصر معنادارى كه نمى‏توان براى آنها برابر مناسبى يافت. شمارى از اين عناصر عبارتند از: كلمات خطاب در ذلك، كذلك، تلك و... ؛ لام ملحق به اسم‏هاى اشاره در ذلك، تلك، و هنالك؛ هاى تنبيه در اسم‏هاى اشاره غير مختصر به دور مانند هذا، هاتانِ، هذين و... ؛ فاى جواب شرط و جز اينها.

2. عناصرى كه برابر ندارند، ولى زبان‏شناس و مترجم بايد مشابهى مناسب به عنوان برابر معرفى كند؛ مانند مفعول مطلق در فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً. مترجمان امروزه معمولاً نوع مناسبى از انواع قيد را در برابر آن قرار مى‏دهند.

افزون بر عناصر صرفى و نحوى و ساختارهاى دستورى، واژه‏هاى فراوانى نيز يافت مى‏شوند كه برابرى ندارند كه بايد براى ترجمه آنها از راهكارهاى ويژه‏اى بهره برد. نمونه اين واژه‏ها عبارت است از: رحيم و رحمن / احد و واحد / ثوب و لباس / خوف و خشيت / رأى، نظر و بصر / ريب و شك / صداق و مهر / صيام و صوم / غشاء و غطاء / انسان و بشر / و بسيارى ديگر.
بسيارى از مترجمان در اين موارد از راه تركيب وارد مى‏شوند؛ براى مثال، برخى به جاى «رحمن» از دو واژه «بخشنده مهربان» كمك مى‏گيرند (با صرف‏نظر از درستى يا نادرستى آن). در اين‏باره سخن بسيار است كه در جاى خود بايد به‏تفصيل بررسيد و ارزيابى كرد.

3. عناصرى كه برابر دارند، مانند ضرب: زد / ذهب: رفت / قال: گفت. اما در اين مرحله نيز گاه كار به اين سادگى تمام نمى‏شود. برخى عناصر چند برابر دارند؛ براى مثال راكباً در جائنى زيدء راكباً سه برابر دارد: زيد سوار نزد من آمد؛ زيد سواره نزد من آمد؛ زيد نزد من آمد، در حالى كه سوار بود. اين سه ترجمه را مى‏توان در برابر مثال ياد شده قرار داد، ولى كدام يك مناسب‏تر است؟
در پاسخ ممكن است گفته شود «سوار» كه قيد ساده است بر قيد مشتق «سواره» و نيز بر جمله قيدى (در حالى كه... ) ترجيح دارد. اين پاسخ مى‏تواند انتخاب اول به شمار آيد كه كاملاً منطقى است؛ زيرا در برابر حال مفرد، قيد ساده مناسب‏ترين گزينه است؛ ولى مسئله به اينجا ختم نمى‏شود؛ چرا كه زبان معيار «سواره» را ترجيح مى‏دهد. اينجا است كه گزينه انتخاب‏شده تغيير مى‏كند. اين تعامل بين زبان‏شناس و مترجم بسيار جدى است و چه بهتر است خود مترجم دستى در زبان‏شناسى داشته باشد، ولى اين بدين معنا نيست كه وظايف اين دو يكى است. زبان‏شناسى در مرحله اول ابزار كار مترجم را به او ارائه مى‏كند و سپس او را مرحله به مرحله همراهى مى‏نمايد تا هر جا لازم شد، دخالت كند.

 

اصل چهارم: امانت‏دارى

اصل امانت‏دارى در ترجمه، اصلى اخلاقى، پذيرفته‏شده و از موءلّفه‏هاى ارزيابى و ارزش‏گذارى يك ترجمه است، و براى دست‏يابى به آن مى‏توان با لحاظ شرايط و راهكارهايى موفقيت نسبى يافت. از جمله شرايط و راه‏كارها مى‏توان به تخصص مترجم و ويراستار در حوزه مربوط و انتخاب نوع و شيوه صحيح ترجمه اشاره كرد.
اينك پرسشى بسيار مهم را طرح مى‏كنيم كه هر چند ابعاد گوناگونى دارد و در ذيل موضوع‏هاى مختلف مى‏توان به بررسى آن پرداخت، از يك بعد مى‏توان آن را ذيل «امانت‏دارى» طرح كرد. «ابهام‏شناسى» كه از جمله مباحث مهم زبان‏شناسى است و مى‏تواند در شاخه‏ها و سطح‏هاى مختلف زبانى مورد توجه قرار گيرد، در مقاله حاضر تنها در زبان مبدأ و انتقال آن به زبان مقصد مورد توجه است. پرسش اين است كه با توجه به اصل «امانت‏دارى» راهكارهاى صحيح در انتقال ابهام به زبان مقصد چيست؟
برخى در پاسخ به اين پرسش، انتقال ابهام را به همان صورت پيشنهاد مى‏كنند؛ برخى نيز انتقال ابهام را جز در ابهام‏هاى ادبى كه موءلف به‏عمد وارد متن مى‏كند، صحيح نمى‏دانند. در اين ميان، به نظر مى‏رسد براى دست‏يابى به پاسخى صحيح، بايد بين انواع ابهام در زبان مبدأ و در خصوص متن مقصد فرق قائل شد.
ابهام را مى‏توان در وهله اول به معنايى و ساختارى تقسيم كرد. ابهام معنايى نيز خود به اصلى و عرضى تقسيم مى‏شود. مراد از ابهام اصلى، ابهامى است كه به مقتضاى حكمت پروردگار، از ابتداى نزول، آگاهى نسبت به آن منحصر در افراد معدودى (راسخان در علم = اهل‏بيت) بوده است و ديگران از آن ناآگاهند؛ مانند آيه 7 سوره هود كه در بخشى از آن آمده است: وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَآءِ. برخى مترجمان در ترجمه آن آورده‏اند: «و عرش [قدرت] او بر آب قرار داشت». (مكارم)؛ «عرش او بر آب بود». (فولادوند)؛ «و عرش و تخت بر روى آب [كه وسيله حيات و زندگى هر چيز است] بود [همه موجودات تحت قدرت و توانايى اويند و آن آسمان‏ها و زمين و آب را آفريد]». (فيض‏الاسلام)؛ «و عرش با عظمت او [شايد يك معناى عرش كه روح و حقيقت انسان است، اينجا مراد باشد] بر آب قرار يافت [شايد مراد از آب علم باشد]». (الهى قمشه‏اى) بسيارى از مترجمان ديگر هيچ توضيحى نداده‏اند. اين گونه آيات بايد به همان صورت و در نهايت با توضيح‏هايى اجمالى كه البته گره‏اى نمى‏گشايد، به زبان مقصد بازگردانده شود.
در برابر ابهام‏هاى اصلى، برخى ابهام‏ها عرضى‏اند؛ به عبارت ديگر، ابهام آنها در گذر زمان و دور افتادن مردم از حوادث زمان نزول و آداب و فرهنگ و اصطلاح‏هاى زبانى آنها و يا اختلاف قرائات و مسائلى ديگر، بروز كرده است. اين گونه ابهام‏ها در اغلب موارد با تحقيق دقيق و عالمانه و روش‏مند برطرف مى‏شود و يا مترجم مى‏تواند يك تفسير را بر ديگر تفسيرها ترجيح دهد و همان را به ترجمه منتقل كند. نمونه آن را مى‏توان در آيه 63 سوره نور ملاحظه كرد. در اين آيه مى‏خوانيم: لاَّ تَجْعَلُواْ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُم بَعْضًا. اين آيه در زمان نزول كاملاً روشن بوده است، ولى بر اثر گذشت زمان و به دست فراموشى سپرده شدن سبب نزول، ممكن است به ابهام گرايد و مشخص نشود كه پيامبر(ص) مردم را صدا مى‏زده است يا مردم او را؛ يعنى معلوم نيست كه مردم بايد وقتى پيامبر(ص) آنها را صدا مى‏زند، به سرعت اجابت كنند و بين صدا زدن او و ديگران فرق بگذارند يا خود وقتى پيامبر(ص) را خطاب مى‏كنند، محترمانه صدا بزنند؟ بروز اين ابهام كه آن را از جهتى مى‏توان در نوع ساختارى طبقه‏بندى كرد، به علت غفلت از سبب نزول است و با مراجعه به روايات شأن نزول، ابهام برطرف مى‏شود و مشخص مى‏گردد كه مقصود صدا كردن مردم است؛ از اين رو مترجم لازم است اين معنا را به دقت در ترجمه انعكاس دهد و رفع ابهام نمايد. به چند ترجمه ذيل توجه نماييد:
ـ صدا كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهيد... (كژتاب).
ـ خواندن پيامبر را در ميان خودتان، همانند خواندن همديگر مشماريد (كژتاب).
ـ وقتى كه پيامبر را صدا مى‏زنيد، اين طور خودمانى نباشد كه گويى يكى از افراد خودتان را صدا مى‏زنيد، بلكه احترام خاصى بايد رعايت شود. (مناسب است؛ هر چند از جهات ديگر مشكل دارد).

ابهام ساختارى نيز خود به ابهام نحوى و صرفى، و ابهام نحوى به ابهام نحوى در زنجيره كلام و ابهام نحوى در نقش‏هاى گوناگون واژگان تقسيم مى‏شود. بسط سخن درباره همه شاخه‏ها فراتر از مجال اندك اين نوشتار است، ولى براى نمونه به يكى دو مورد اشاره مى‏كنيم.

ابهام نحوى در زنجيره كلام: اين نوع ابهام بيشتر در ارجاع، تركيب و عطف مشاهده مى‏شود و شايد يكى از نمونه‏هاى بارز آن آيه 102 و 103 سوره بقره باشد كه به گفته بعضى مفسران بيش از يك ميليون و به گفته بعضى بيش از ده ميليون احتمال معنايى دارد. ولى بايد توجه داشت كه اولاً: اين آيه در زمان نزول هيچ ابهامى نداشته است واگر اين همه احتمال مطرح مى‏بود، مخالفان به عنوان نقطه ضعف آن را مطرح مى‏كردند. اين احتمال‏هاى رنگارنگ برآمده از جهالت مفسران و احتمال‏هاى تفسيرى ضعيف و در برخى موارد بسيار ضعيف است كه با پاك‏سازى آنها احتمال‏ها به‏شدت كاهش مى‏يابد و چه بسا كاملاً از ميان برداشته شود. در هر صورت مترجم با درايت كامل معنايى را ترجيح داده و در ترجمه منعكس مى‏كند.

ابهام نحوى در نقش واژگان: نمونه‏هاى ابهام نحوى در نقش واژگان نيز بسيار است؛ مانند أَئِفْكًا در آيه 86 صافات، صِبْغَةَ اللَّهِ در آيه 137 بقره. آنچه مهم است و در اين مختصر جاى پرداختن به آن نيست، آن است كه آيا اين نقش‏هاى گوناگون در صورت عدم تعارض و تناقض در اراده الهى نيز جايى دارند، يا خداى متعال تنها يك نقش نحوى را اراده كرده و مردم و مفسران بر اثر عواملى مانند ضعف در عربيّت و دور شدن از فرهنگ و گويش‏هاى زمان نزول و نيز عدم دست‏يابى به قرائت پيامبر (ع) با همه ظرافت‏هاى آن به چنين ابهام‏هايى گرفتار شده‏اند؟
تحقيق در اين خصوص را به مجال مناسب آن وامى‏گذاريم و به اين اندك بسنده مى‏كنيم كه فهم مردم زمان نزول يكسان بوده و هيچ اختلافى در درك ظاهر عبارات گزارش نشده است و اگر برداشت‏ها از ظاهر الفاظ و واژگان ـ به معنايى كه توضيح آن گذشت ـ متفاوت مى‏بود، اقتضاى انعكاس آن وجود داشت، و اساساً بايد دانست وقتى يك فرد براى ميليون‏ها هم‏زبان خود سخنرانى مى‏كند، هيچ‏يك از شنوندگان در فهم دچار اشكال نمى‏شوند.

 

2ـ2. مبانى

يك. رعايت مبانى كلامى و فقهى در ترجمه
چنان‏كه مى‏دانيم، به اقتضاى حكمت، بخش كوچكى از آيات قرآن به حكم آيه 7 سوره آل‏عمران (وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتء) متشابهند. در اينجا اين پرسش مهم مطرح مى‏شود كه مترجم در برابر آيات متشابه كه اغلب مربوط به صفات خبرى خدا، روءيت خدا، علم الهى، عصمت انبيا، جبر و اختيار، و جز اينها و نيز در برابر مسائل فقهى، چه وظيفه‏اى دارد؟ آيا بايد آنها را به همان شكل منتقل كند يا موضعى مشخص اتخاذ نمايد و زمينه سوء برداشت‏ها را از ميان بردارد؟ پاسخ اين پرسش كاملاً روشن است؛ زيرا متن اصلى و متن ترجمه در جايگاه يكسان قرار ندارند و مقايسه آنها با يكديگر به لحاظ ابعاد گوناگون صحيح نيست؛ شايد مهم‏ترين عاملى كه قياس را مع الفارق مى‏كند، ريزش معنايى در ترجمه است. ما هيچ‏گاه نمى‏توانيم متنى برابر اصل قرآن ارائه دهيم و اين به راحتى اثبات مى‏شود كه پرداختن به آن مناسب مجال فعلى نيست؛ افزون بر آن، قرآن اسلوبى مخصوص به خود دارد و خواننده با آمادگى بيشتر و پيش‏نيازهاى لازم با آن روبه‏رو مى‏شود و همچنين، تلقى خواننده از متن اصلى و متن ترجمه تفاوت مى‏كند؛ همچنان كه انتظار او نيز متفاوت است. بنابراين مترجم ناگزير است فهم خود را به خواننده منتقل سازد و در واقع تفسيرى در لباس ترجمه ارائه كند و اساساً كسانى كه بحث جواز و عدم جواز ترجمه قرآن را مطرح كرده‏اند، بعضاً جواز آن را تنها در اين فرض جايز دانسته‏اند.

مثال:
وَ عَصَى ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى.
ـ و آدم پروردگار خود را [در نهى ارشادى كه مخالفتش قدر زندگى داشت نه عصيان تكليفى] نافرمانى كرد؛ پس به راه خطا افتاد (مشكينى).
ـ و [اين‏گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت (فولادوند).
ـ (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از پاداش محروم شد (مكارم).
از بين ترجمه‏هاى مذكور، ترجمه آيت اللّه مكارم شيرازى و استاد فولادوند موهم عصيان است، ولى آيت اللّه مشكينى با توضيحى كه ارائه كرده‏اند، اين توهم را رفع كرده‏اند.

 

دو. مبانى تفسيرى مترجم

چنان‏كه پيش‏تر اشاره شد، مترجم بايد با اصول تفسير كاملاً آشنا باشد و در برابر مسائلى كه به گونه‏اى به اين حوزه مربوط مى‏شوند و در تفسير كارايى دارند، موضعى مشخص اتخاذ كند و آنها را در مسير تفسير و ترجمه، مبناى كار خود قرار دهد. براى مثال، مترجم بايد در برابر زبان قرآن، ابزارهاى فهم قرآن، وجود ترادف يا عدم آن و بسيارى مسائل ديگر، موضعى مشخص داشته باشد.
از آنجا كه بيان اين گونه مسائلِ مبنايى، حوزه‏هاى مشخص دارد (علوم قرآن، ادبيات، لغت و... ) از طرح آنها خوددارى مى‏نماييم و به مجال‏هاى وسيع و مربوط وامى‏گذاريم.

 

3. فرايند ترجمه قرآن

آنچه تاكنون بيان شد، مقدمه‏اى بود براى ورود به عرصه كاربردى ترجمه. مترجم در اين مرحله مى‏كوشد با طى گام به گام مسير ترجمه و رعايت پيش‏گفته‏هاى نظرى ـ كاربردى و ملاحظه مسائلى كه بدان‏ها اشاره خواهد شد، ترجمه‏اى موفق ارائه دهد. سخن درباره مراحل و توقفگاه‏هاى ترسيم شده در ذيل بسيار است و ما ناگزيريم به اشاره‏هايى بسنده كنيم. مراحل انتقال از زبان مبدأ به مقصد در يك تقسيم‏بندى عبارتند از:

1. تحليل واژگانى زبان مبدأ؛ 2. فهم درست و تحليلى دستورى زبان مبدأ؛ 3. برابريابى دستورى، واژگانى و ايجاد تعادل؛ 4. يكسان‏سازى ترجمه؛ 5. شناخت و برابريابى سبكى؛ 6. رعايت فضاى فكرى و فرهنگى مخاطب؛ 7. ارزيابى و كنترل نهايى.

 

3ـ 1. تحليل واژگانى زبان مبدأ

تحليل واژگانى، نقطه آغازين كار مترجم است. مترجم مسلط بر زبان مبدأ با ابزارى كه در اختيار دارد (واژه‏شناسى، شناخت مترادفات، وجوه و نظاير، تضمين‏هاى نحوى و بلاغى، حقيقت و مجاز، اصطلاحات، كنايات، حقيقت قرآنى و... ) به سراغ ساخت‏ها و ريشه واژگان رفته، از جهت لفظ و معنا آنها را بررسى مى‏كند. اين پژوهش اهميت كليدى دارد و هر گونه ضعف و سستى در آن، كار تفسير و ترجمه را به نقصان مى‏كشاند. براى مثال، مترجم در ترجمه آيه 40 سوره اعراف: وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِى سَمِّ الْخِيَاطِ، نيازمند بررسى يك‏يك واژگان و از جمله آنها واژه «جمل» است. جمل در لغت به دو معناى شتر نر و ريسمان محكم (طناب كشتى) به كار رفته است. مترجم پس از بررسى‏هاى تاريخى و لغوى معناى اول را ترجيح مى‏دهد و همان را براى ترجمه در نظر مى‏گيرد. البته در ادامه ترجمه، با توجه به مرحله شش (رعايت فضاى فرهنگى و فكرى مخاطب) ناگزير است توضيحى را به ترجمه بيفزايد و مثلاً بگويد: «... مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد [سوراخ سوزن به در دروازه و در طويله تشبيه شده است]...».
آنچه تذكر آن در اين مرحله لازم است، چگونگى استفاده از منابع لغوى است. مترجم بايد به دو مسئله مهم توجه كافى مبذول دارد كه به صورت فهرست‏وار عبارتند از:

يك. شناسايى و طبقه‏بندى منابع لغوى و مراجعه به منابع شايسته و مربوط به متن مورد ترجمه. ملاك‏هاى اين طبقه‏بندى مى‏تواند تاريخ تأليف، مبانى موءلف، تخصص و وثاقت وى و راويان و يا منابع مورد استناد، شيوه گردآورى، قبايل و لهجه‏هاى مورد استناد و جز اينها باشد.

دو. آشنايى با مبانى و شيوه‏هاى گردآوردى موءلفان كتب لغت. براى مثال، برخى لغويان با اعتقاد به اشتقاق اكبر، در شرح برخى واژه‏ها سخنانى گفته‏اند كه ممكن است مترجم به دليل نپذيرفتن چنين اشتقاقى، آن نظريه‏ها را نپذيرد.

 

3ـ2. فهم درست و تحليل دستورى زبان مبدأ

مرحله دوم در كار ترجمه، فهم صحيح و تحليل دستورى متن مبدأ است. در اغلب موارد به محض قرائت متن، مفهوم خاصى به ذهن تبادر مى‏كند، ولى براى ارزيابى درستى و پايه اتقان مفهوم درك‏شده و نيز راه‏يابى به مراحل بعدى ترجمه، به تحليل دستورى و ادبى نياز است. تحليل دستورى و ادبى شامل شناخت نوع جمله، اركان و عناصر اصلى و فرعى، حروف، قيود، صفات، تكيه‏گاه‏ها، آرايه‏هاى بلاغى و بديعى و جز اينها است.

 

3. 3. برابريابى دستورى، واژگانى و ايجاد تعادل

يكى از اصلى‏ترين و شايد دشوارترين مراحل ترجمه، برابريابى دستورى و واژگانى، و برقرارى تعادل ميان مبدأ و مقصد است. وظيفه مهم مترجم در اين مرحله، پس از كالبد شكافى واژگانى و دستورى متن مبدأ، انتقال ساختارهاى دستورى مبدأ به قالب‏هاى مناسب زبان مقصد است. گفتنى است منظور از ايجاد تعادل، «تشابه» نيست؛ زيرا اساساً تشابه ساختارى در بيشتر موارد امكان ندارد، بلكه مقصود قالب‏هايى است كه در خواننده ترجمه همان تأثيرى را بر جاى گذارد كه متن اصلى موءلف بر خواننده بر جاى مى‏گذارد. به ديگر سخن، اگر موءلف مى‏خواست آن را به زبان مقصد بيان كند، اين چنين بيان مى‏كرد. البته دو نكته را بايد در نظر داشت: اول اينكه ايجاد ترجمه‏اى براى متن مقدس قرآن امكان‏پذير نيست و تلاش مترجم براى انتقال تأثير متن در حد امكان است و نه تأثير برابر؛ دوم اينكه افزون بر «تأثير»، موءلفه‏هاى ديگرى نيز وجود دارد كه مترجم بر حسب نوع و شيوه ترجمه، آنها را مد نظر دارد و همين ملاحظه‏ها ممكن است در افزايش تأثير ترجمه يا كاهش آن، دخالت كند. يكى از بحث‏هاى مهم در حوزه ترجمه و زبان‏شناسى مقابله‏اى كه در زمينه ايجاد تعادل طرح مى‏شود، حذف عناصر، افزايش، تغيير در ساختارهاى بيانى و مانند آنها در متن مقصد است. ريزش معنا و حذف عناصر زبانى ـ معنايى، هر چند بايد به حداقل برسد، گاه مترجم از آن ناگزير است و نمونه‏هايى از آن در اصول ترجمه گذشت. افزودن بر ترجمه نيز ـ هر چند بايد تا امكان دارد از اصل ترجمه جدا شود؛ به‏ويژه در ترجمه‏هاى وفادار و معنايى ـ به شيوه‏هاى مختلف لازمه كار ترجمه است. برخى از اين تغييرها عبارت است از: تغيير ساختارهاى صرفى و نحوى، تغيير در ترتيب عناصر، تغيير در معنا كه گاه با ريزش معنا همراه است، تغيير در واحدهاى ترجمه (در مثل اصطلاح‏ها، كنايه‏ها و مانند آنها) تغيير در مثبت و منفى بودن عبارت، تغيير در جزء و كل، تغيير در علت و معلول، و جز اينها.

چند مثال:
كِرَامٍ بَرَرَةٍ (كرام جمع كريم و بررة جمع بار)* گراميان نيكوكار (به جاى گراميان نيكوكاران)؛ حُورء عِينء (حور و عين هر دو جمع است) * سيه‏چشمان درشت چشم يا حوران درشت‏چشم (به جاى سيه‏چشمان درشت چشمان)؛ أَمَةء مُّوءْمِنَةء (تطابق صفت و موصوف) *كنيز موءمن (در فارسى بين صفت و موصوف مطابقت وجود ندارد)؛ لامَسْتُمُ النِّسَ‏آءَ * يا با زنان نزديكى كرده‏ايد و آبى نيافتيد / يا با زنان تماس گرفته [و آميزش جنسى كرده‏ايد]. توضيح اينكه «لامَسْتُمُ» به معناى تماس است، ولى مراد آميزش جنسى است؛ بنابراين، اين معناى مراد بايد به گونه‏اى در ترجمه منتقل شود؛ بَيْنَ يَدَيْهِ * نزد او (به جاى بين دستانش)؛ وَ مَ‏آ أَدْريكَ * و چه مى‏دانى شب قدر چيست؟! (به جاى: و چه آگاه كرد تو را... ).

 

3ـ4. يكسان سازى ترجمه

يكى از مراحل دشوار ترجمه كه بخشى از آن در طول ترجمه و بخشى در پايان آن صورت مى‏پذيرد، «يكسان‏سازى» است. اين مسئله در خصوص قرآن از اهميت بيشترى برخوردار است. يكسان‏سازى را مى‏توان در ابعاد مختلف مورد توجه قرار داد كه به اختصار به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

 

يك. يكسان ‏سازى در آيات متشابه

آيات بسيارى از قرآن به صورت كامل (بقره، 134 و 141 ؛ رحمن، 13 كه در مجموع 31 بار تكرار شده است؛ و... ) يا در بخشى از آنها (مانند إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرء و مشابه آن) تكرار شده كه مترجم بدون دليل نبايد در ترجمه عبارت‏هاى گوناگون به كار ببرد. البته برخى عبارت‏ها موهِم تشابه ظاهرى‏اند كه اين طور نيست و مفسر و مترجم بايد به ظرايف آنها پى‏ببرند؛ مانند تقديم و تأخير «رغداً» در رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا و حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا، با در نظر نگرفتن تثنيه و جمع، زيرا در زبان فارسى اين دو يكسان به كار مى‏روند.

 

دو. يكسان‏ سازى در عناصر و ساختارهاى نحوى

اين بحث تا حدى مربوط به زبان‏شناسى مقابله‏اى است. مترجم بايد پيش از ورود به ترجمه، تصوير روشنى از ساختارهاى معادل عناصر نحوى داشته باشد؛ براى مثال، موصول و صله آن را همه جا يكسان ترجمه كند؛ مانند الَّذِينَ ءَامَنُوا كه ممكن است به «كسانى كه ايمان آوردند» و «موءمنان» ترجمه شود. (اين مطلب را پيش‏تر در اتخاذ شيوه واحد در بحث انواع و شيوه‏هاى ترجمه يادآور شده‏ايم) مثال ديگر: وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ و وَ هُوَ يَعِظُهُ، ساختارهايى يكسان دارند و بايد يكسان ترجمه شوند، نه به اين صورت كه در يكى گفته شود: «و در حالى كه با او سخن مى‏گفتند» و در ديگرى گفته شود: «وعظ كنان».

 

سه. يكسان ‏سازى در حذف و اضافه

در اين خصوص در بحث زبان‏شناسى مقابله‏اى سخن گفته‏ايم و براى مثال، كسى كه واو استينافيه را عنصرى صرفاً زبانى مى‏داند و به ترجمه آن اعتقاد ندارد، بايد همه جا يكسان عمل كند.

 

چهار. يكسان‏سازى در الگوهاى بيانى

مثال: ما(ى استفهامى) + لنا، لكم و... ، وَ مَا لَنَ‏آ أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ برخى ترجمه‏ها به يكسان‏سازى توجه نكرده و آن را به گونه‏هاى مختلفى ترجمه كرده‏اند: ما را چه رسد؟ / ما را چه مى‏شود؟ / چرا نكنيم؟ / سزاوار ما نيست و ...

پنج. يكسان‏سازى در نثر

چندگانگى در نثر معمولاً در كارهاى گروهى رخ مى‏دهد؛ هر چند برخى مترجمان نيز يكسان‏سازى در نثر را چندان مورد عنايت قرار نداده‏اند. براى مثال، در برخى عبارت‏ها سره‏نويسى و در برخى عبارت‏ها عربى‏زدگى به چشم مى‏خورد.

 

شش. يكسان‏سازى در شيوه‏هاى ويرايش

ويراستار نيز بايد قواعد ويرايش خود را يكسان به كار برد و از چندگانگى بپرهيزد.

3ـ5. شناخت و برابريابى سبكى
كارشناسان براى تشخيص نوع سبك، راهكارها و معيارهايى مطرح كرده‏اند كه برخى از آنها عبارت است از:
يك. ارزش‏يابى واژه‏ها و اصطلاح‏هاى به كار رفته در متن از جهت علمى، عاميانه و جز اينها.
دو. كالبد شكافى دستورى براى آشكار كردن شيوه موءلف در بيان و نيز در به كارگيرى نوع ساختارها.
سه. بررسى آهنگ و آرايه‏هاى بديعى كلام.
سبك قرآن منحصر به فرد و معجزه است و ويژگى‏هاى خاص خود را دارد كه برابريابى آن محال است؛ ولى به حكم «ما لايدرك كله لايترك كله»، اگر نمى‏توان بيان قرآن را به طور كامل از نظر سبكى برابريابى كرد، مى‏توان برخى عناصر و ساختارهاى ادبى و بلاغى را به گونه‏اى در زبان مقصد بازسازى نمود. اين برابريابى مى‏تواند به حوزه واژگان، سازه‏هاى دستورى و برخى عناصر زبر زنجيرى و آوايى راه يابد. پردازش اين بحث در اين مختصر ميسور نيست، ولى مى‏توان به چند نمونه اشاره كرد:
ـ برابريابى سبكى با رعايت التفات‏هاى قرآنى؛
ـ رعايت كوتاهى و بلندى جمله‏ها و ضرب‏آهنگ حركت در بستر واژه‏ها (با انتخاب نوع واژه‏ها و وزن و آهنگ مناسب).
ـ بازسازى فضاى توبيخ و يا تمجيد و وعده يا وعيد؛ براى مثال در ترجمه عبارت فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَـلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَ‏آءِ، استفاده از «فرو فرستاديم» مناسب‏تر از «فرستاديم» است؛ همچنين در ترجمه «اثّاقلتم» در آيه يَـاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَْ رْضِ كه بيان‏گر سستى و راحت‏طلبى و عافيت‏خواهى است و آن را چون بارى سنگين بر دوش خواننده منتقل مى‏سازد، «چرا... به زمين چسبيده‏ايد» مناسب‏تر است از «بر زمين سنگينى مى‏كنيد» و يا «كندى به خرج مى‏دهيد».

 

3ـ6. رعايت فضاى فكرى و فرهنگى مخاطب

مترجم بايد، افزون بر مسائل و نكات طرح شده، به چند نكته مهم ديگر نيز توجه نمايد كه از قرار ذيل است:

يك. تحول معنايى: برخى واژه‏ها در گذر زمان معنايى خاص مى‏يابند و معناى عام خود را از دست مى‏دهند؛ مانند «شكنجه»، «بازنشسته»، «گروگان». مترجم بايد در استفاده از اين گونه واژه‏ها به اين مسئله توجه نمايد و مثلاً واژه‏هاى ياد شده را براى عذاب، الْقَاعِدِينَ و رِهَانء به كار نبرد.

دو. بازتاب فرهنگ ترجمه: ترجمه گاه بدون توجه به تبعات آن صورت مى‏گيرد؛ براى مثال، ترجمه وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ به «روسرى‏هايشان را بر گريبان‏هايشان افكنند» با توجه به اينكه «روسرى» نوع خاصى از پوشش است، ترجمه ناخودآگاه استفاده از «چادر» را در اولويت بعد قرار مى‏دهد و يا بهتر بگوييم روسرى را ترويج مى‏كند؛ بنابراين بهتر است گفته شود: «سرانداز» و مانند آن.

سه. ادب ترجمه: در ترجمه بايد به ادب و حساسيت‏هاى جامعه توجه داشت؛ مثلاً عبارت وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا را به «دخترانى نارپستان... » ترجمه نكرد و به جاى آن از تعبيرهاى «با سينه‏هاى برجسته» و «بسيار جوان» و مانند آن استفاده كرد. نمونه ديگر را مى‏توان در ترجمه هِىَ رَاوَدَتْنِى عَن نَّفْسِى و فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا و جز اينها بررسى كرد.
چهار. تحريك ساكن: ترجمه نبايد در مخاطب ايجاد شبهه و سوءال كند. در اين خصوص پيش‏تر اشارتى رفت و نيازى به تكرار نيست.

 

3ـ7. ارزيابى و كنترل نهايى

به نظر مى‏رسد براى ارزيابى و كنترل نهايى ترجمه قرآن دست‏كم حضور چهار گروه ضرورت دارد:
يك. گروه تفسير: اين گروه ترجمه را با توجه به مبانى مترجم ارزيابى كرده، خطاهاى احتمالى را گوشزد مى‏كند.
دو. گروه ادبيات، زبان‏شناسى و ويرايش.
سه. گروه منتخب مترجمان و منتقدان: به باور نگارنده، در كنار گروه‏هاى نظاره كننده، لازم است گروهى متشكل از برخى مترجمان موفق و برخى منتقدان به نظارت بر ترجمه و يا همراهى با مترجم بپردازند؛ زيرا نبايد از توانايى‏هاى كسانى كه يك‏بار اين كار را تجربه كرده‏اند، غفلت كرد.

چهار. گروه منتخب از مخاطبان: اين گروه تشكيل يافته از افراد مختلف سطح مورد نظر از مخاطبان ترجمه است كه با گزينش علمى، انتخاب شده، مترجم را در دست يافتن به برآورد صحيح و روشن از ميزان موفقيتِ خود، يارى مى‏رساند.

نویسنده: سيدمحمدحسن جواهرى

منابع: 

نشریه پژوهش و حوزه، پياپي شماره 12