وراثت در منصب امامت ؛سوره بقره ،آیه 247

[سوره بقره:آیه 247]

«وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوا أَنَّى يَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَيْنَا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْکَهُ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ‌»

و پيامبرشان به آنها گفت: همانا خدا طالوت را به اميرى شما برگماشت. گفتند: از كجا او بر ما حكومت داشته باشد، حال آن كه ما براى اين امر شايسته‌تريم و او از مال دنيا چيزى ندارد؟ گفت: خدا وى را بر شما برگزيده و او را در دانش و جسم فزونى داده است، و خدا فرمانروایی خویش را به هر که خواهد می دهد که خدا وسعت بخش داناست.(بهرام پور)

 

1- أطيب البيان في تفسير القرآن
…..

قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ پيغمبرشان گفت كه او را خدا برگزيده است و كسى را كه خدا انتخاب كند البته شايسته و لايق است و خداوند حكيم شخص نالايق را اختيار نمى ‏فرمايد.
«وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» اگر مال ندارد خداوند دو چيز باو عنايت فرموده كه بواسطه آن دو بر شما برترى دارد و لايق مقام پادشاهى و تدبير امور است يكى علم كه بواسطه آن سياست و مملكت دارى و تدبير امور كشورى و لشگرى را مي تواند بكند و ديگر بسطه در جسم يعنى قدرت و قوت و شجاعت كه لازمه پيشوايى و سلطنت است.
وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ و خدا پادشاهيش بهر كه بخواهد مي دهد اشاره به اينكه شما در مقابل امر و قضاء الهى بايد تسليم باشيد و از خود اظهار نظركنيد چنانچه در آيه ديگر مي فرمايد وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ «1» وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ و خداوند واسع است يعنى محيط بجميع عوالم و همه اشياء است و علم و قدرت و رحمتش بر همه چيز احاطه دارد چنانچه مي فرمايد.
وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً «2» و نيز مي فرمايد وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً «3» مغفرت و آمرزش او وسيع است و همه گناهان را شامل مي شود چنانچه مي فرمايد إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ «4» و بالجمله واسع بر چيزى گفته مي شود كه حد و انتهاء نداشته باشد و صفات خداوند همه غير محدود و غير متناهى است.
و عليم است يعنى بحكم و مصالح امور دانا است و شايستگى و لياقت هر كس را مى ‏داند.
و از اين آيه چند نكته استفاده مي شود:
1- چنانچه انتخاب پيغمبر با خداست تعيين پادشاه و مدبّر امور كشورى و لشكرى هم بايد بانتخاب او باشد و مردم نمي توانند اجتماع نموده و برأى خود كسى را انتخاب نمايند و اين اساس مذهب اهل تسنن را باطل مي كند كه خلافت را بانتخاب مردم و اجماع امّت مي دانند و همچنين سلطنت بنى اميه و بنى عباسى و ساير سلاطين جور را كه بقهر و غلبه و زور و حيل و تزوير بر مردم مسلط شدند باطل مي سازد و ادله اي كه بر وجوب اطاعت اولى الامر است شامل اينها نيست بلكه اطاعت آنها اعانت بظلم و ركون بظالم است.
2- در موضوع سلطنت و رياست عامه مال و جاه و عنوان مدخليت ندارد بلكه شرط اساسى آن دو چيز است يكى اعلميت كه از همه افراد رعيت علم او بيشتر و
__________________________________________________
1- سوره احزاب آيه 36
2- سوره انعام آيه 80
3- سوره مؤمن آيه 7 [.....]
4- سوره النجم آيه 33
                       
 بتدبير امور آگاه‏تر و واردتر باشد، و ديگرى شجاعت كه ترس و ملاحظه و محافظه ‏كارى در اجراء قانون و مجازات جنايت كاران نداشته باشد.
و اينهم دليل ديگرى بر بطلان خلافت خلفاى جور است كه هم از علم بى ‏بهره و هم از شجاعت و ساير كمالات عارى بودند.

 

2- التبيان في تفسير القرآن

قوله تعالى: [سورة البقرة (2): آية 247]
وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (247)
….
و قوله: «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» …..
قال البلخي: و في الآية دلالة على فساد قول من قال بأن الامامة وراثة، لان اللّه تعالى رد عليهم ما أنكروه من التعليل  
عليهم من ليس من أهل النبوة، و لا المملكة، و بين أنه يجب بالعلم و القوة لا بالوراثة.
و قال أصحابنا فيها دلالة على أن من شرط الامام أن يكون أعلم رعيته و أفضلهم في خصال الفضل، لأن اللّه تعالى علل تقديمه عليهم بكونه أعلم و أقوى فلو لا أنه شرط و إلا لم يكن له معنى

 

3- روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن

……
وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ، و او را بسطت «10» و زيادت داد «11» در علم و جسم، از شما عالمتر است. و مراد به بسطت «12» جسم، شجاعت و قوّت است، آن داند كه شما ندانى و آن تواند كه شما نتوانى [331- ر]. به بالا از شما برتر است از آن، به قدر از شما
__________________________________________________
(12- 10). وز، فق: بسطه، مب: بسط.
(11). دب: داند، لب، فق، مب، مر: دارد.

بالاتر است، چون از شما والاتر «1» است از شما بالاتر «2» است:
         تبيّن لي انّ القماءة ذلّة             و انّ اعزّاء الرّجال طوالها
اگر بيگانه‏اى «3» كه در علم بيشتر بود «4» و به قوّت بيشتر «5»، بر خويشان «6» و همگنان تقدّمش دادند «7»، آن كس كه به علم بيشتر و به قوّت «8» بيشتر و با اين از همه خويشتر «9» بر بيگانگانش تقدّم نباشد؟ تا چو «10» او را گفتند كه كارى چنين رفت، گفت: به چه علّت؟ گفتند: به علّت صحبت. گفت: اگر به صحبت برسد، و به صحبت و قرابت «11» نرسد؟ أ تكون الخلافة بالصّحابة «12» و لا تكون بالصّحابة و القرابة؟ ثمّ انشأ يقول:
         فإن تك بالشّورى ملكت امورهم             فكيف بهذا و المشيرون غيّب‏
         و ان كنت بالقربى حججت خصيمهم             فغيرك اولى بالنبىّ و اقرب‏…..
__________________________________________________
(1). همه نسخه بدلها: بالاتر.
(2). همه نسخه بدلها: والاتر.
(3). اساس: بيگانه‏ى، مج، وز، دب، لب، فق، مب، مر: بيگانه.
(4). مج، وز، بد، لب، فق، مب، مر: بيشتراند.
(5). مج، وز بد، دب، آج بود، ديگر نسخه بدلها اند.
(6). دب خويشتن.
(7). لب، فق: دارند.
(8). مب: كه تعليم او و قوّت.
(9). فق: خويشتن، مب، مر: خويش.
(10). فق: چون، مب: چه.
(11). اساس: قربت، با توجّه به مج و نيز فحواى عبارت بعدى، تصحيح شد.
(12). لب، فق، مب، مر: و الصّحابه. [.....]

 

4- مجمع البيان في تفسير القرآن

….. و فيها دلالة أيضا على أن الملك ليس بواجب أن يكون وراثة و إنما يكون بحسب ما يعلمه الله من المصلحة و فيها دلالة على أن من شرط الإمام أن يكون أعلم من رعيته و أكمل و أفضل في خصال الفضل و الشجاعة لأن الله علل تقديم طالوت عليهم بكونه أعلم و أقوى فلو لا أن ذلك شرط لم يكن له معنى

 

5- ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن

….
دو نكته:
از اين آيات ضمناً دو نكته استفاده مي شود:
1- سلطنت لازم نيست كه ارثى باشد و شرط سلطان اين نيست كه بايد از خاندان سلطنت باشد بلكه كسى را كه خدا مي داند سودمند بحال مردم و داراى مصلحت اجتماعى است باين مقام منصوب ميكند اگر چه از دودمان سلطنت نباشد.
2- پيشوا بايد اعلم و اكمل و افضل از مردم ديگر و از نظر شجاعت و فضيلت سرآمد ديگران باشد تا شايسته اين مقام گردد و لذا خداوند علت انتخاب و تقديم طالوت را همين جنبه «اعلم و اقوى» بودن او معرفى مي كند

 

6- تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين

....
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ بدرستى كه خداى برگزيد طالوت را بر شما وَ زادَهُ و افزونى داد او را بَسْطَةً گشادگى و بسيارى فِي الْعِلْمِ در دانش يعنى عارف ساخت او را بوجوه علم و حكمت خصوصا در سياست و تدبير ممالك و عساكر و حفظ نصفه و عدالت ميان رعيت و گويند مراد بعلم دانستن آداب و رسوم حروبست و يا شجاعت و بسطت و مناسب اين معنى است قوله وَ الْجِسْمِ و ديگر بيفزود او را در تن يعنى شكل او را در كميت وكيفيت با حسن وجهى بياراست چه طالوت مردى نمايان و با جمال بود و بيك سر و گردن از اهل زمان خود بلندتر مى‏ نمود وَ اللَّهُ و خداى كه مالك الملك على الاطلاق است يُؤْتِي مُلْكَهُ مي دهد ملك خود را مَنْ يَشاءُ هر كرا ميخواهد از آنهايى كه ميداند كه او را صلاحيت ملك دارى هست وَ اللَّهُ واسِعٌ و خداى بسيار فضل است در دادن زمان اختيار بقبضه اقتدار در هر كه صلاح مي داند عَلِيمٌ داناست باستحقاق كسى كه او را مي گزيند.....
و در آيه دليل است بر آنكه واجب نيست كه ملكت بوارثة باشد بلكه بحسب مصلحت حق سبحانه است و نيز دال است بر آنكه شرط امام آنست كه اعلم از رعيت باشد و اكمل و افضل از همه در خصال فضل و شجاعت زيرا كه حق سبحانه تقديم طالوت كرد بر بنى اسرائيل جهت آن كه اعلم و اشجع از ايشان بود پس كسانى كه بجهة جبن مكرر از جهاد گريخته باشند و جهالت ايشان بر همه كس ظاهر بوده باشد چگونه لياقت امامت و خلافت داشته باشند ......

 

7- الميزان في تفسير القرآن

.....
قوله تعالى: قالَ: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ، الاصطفاء و الاستصفاء- الاختيار و أصله الصفو، و- البسطة- هي السعة و القدرة، و هذان جوابان عن اعتراضهم.
أما اعتراضهم بكونهم أحق بالملك من طالوت لشرف بيتهم، فجوابه: أن هذه مزية كان الله سبحانه خص بيتهم بها و إذا اصطفى عليهم غيرهم كان أحق بالملك منهم، و كان الشرف و التقدم لبيته على بيوتهم و لشخصه على أشخاصهم، فإنما الفضل يتبع تفضيله تعالى.
و أما اعتراضهم بأنه لم يؤت سعة من المال، فجوابه: أن الملك و هو استقرار السلطة على مجتمع من الناس حيث كان الغرض الوحيد منه أن يتلاءم الإرادات المتفرقة من الناس و تجتمع تحت إرادة واحدة و تتحد الأزمة باتصالها بزمام واحد فيسير بذلك كل فرد من أفراد المجتمع طريق كماله اللائق به فلا يزاحم بذلك فرد فردا، و لا يتقدم فرد من غير حق، و لا يتأخر فرد من غير حق. و بالجملة الغرض من الملك أن يدبر صاحبه المجتمع تدبيرا يوصل كل فرد من أفراده إلى كماله اللائق به، و يدفع كل ما يمانع ذلك، و الذي يلزم وجوده في نيل هذا المطلوب أمران: أحدهما: العلم بجميع مصالح حياة الناس و مفاسدها، و ثانيهما: القدرة الجسمية على إجراء ما يراه من مصالح المملكة، و هما اللذان يشير إليهما قوله تعالى: وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ، و أما سعة المال فعده من مقومات الملك من الجهل.

 

8- ترجمه الميزان

.....
[علم به مصالح و قدرت بر اجراى آن، لوازم و شرائط زمامدار است نه شرافت دودمان و ثروتمندى‏]
" قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ" كلمه" اصطفا" و" و استصفاء" به معناى اختيار و انتخاب است، اصل آن ماده:
(صاد- فاء- واو) است كه به معناى چكيده و خالص از هر چيز است، و كلمه" بسطه" به معناى سعة و قدرت است، و اين كلام، جواب به هر دو اعتراض بنى اسرائيل است.
اما اعتراضشان به اينكه خودشان سزاوارتر به ملك و سلطنت هستند چون داراى شرافت دودمانند، جوابش اين است كه وقتى خداى تعالى طالوت را براى سلطنت انتخاب كند قهرا او و دودمان او شرافتى پيدا مى‏ كند ما فوق شرافت ساير افراد بنى اسرائيل و ساير دودمان هاى آن، چون فضيلت همواره تابع تفضيل خداى تعالى است، هر كه را او برتر بداند، برتر است.
و اما اعتراض دوم آنها كه ملاك پادشاه شدن پول است جوابش را داد به اينكه سلطنت الهيه براى همين است كه ديگر پول‏دارى ملاك برترى قرار نگيرد، سلطنت و استقرار حكومت در جامعه‏اى از مردم، تنها و تنها براى اين است كه اراده‏هاى متفرق مردم كه با نداشتن حكومت همه به هدر مى ‏رفت، در استقرار حكومت همه يك جا متمركز شود، يعنى همه تابع اراده مسلمانان گردد، و تمامى زمام‏ها و اختيارات به يك زمام وصل شده، و سرنخ همه اختيارات به دست يك نفر بيفتد و در نتيجه هر فرد از افراد جامعه به راه كمالى كه خود لايق آن است بيفتد و در اين راه تكامل احدى مزاحم فردى ديگر نشود و هيچ فردى بدون داشتن حق (و فقط به خاطر داشتن ثروت يا قدرت) جلو نيفتد، و فردى ديگر فقط به خاطر نداشتن ثروت عقب نماند.
و سخن كوتاه اينكه: غرض از تشكيل ملك و حكومت اين است كه صاحب حكومت امور جامعه را طورى تدبير كند كه هر فردى از افراد جامعه به كمال لايق خود برسد، و كسى و چيزى مانع پيشرفتش نگردد، و براى چنين حكومت چيزى كه لازم است داشتن دو سرمايه است، يكى علم به تمامى مصالح حيات جامعه و مفاسد آن، و دوم داشتن قدرت جسمى بر اجراى آنچه كه صلاح جامعه مى ‏داند، و اين دو در طالوت هست:" وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ".

 

9-تفسير نمونه

.....
(قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ).
اينكه مى ‏بينيد خداوند او را برگزيده و زمامدار شما قرار داده به خاطر اين
است كه از نظر هوش و فرزانگى و علم، پر مايه است و از نظر نيروى جسمانى، قوى و پر قدرت.
يعنى اولا اين گزينش خداوند حكيم است و ثانيا شما سخت در اشتباهيد و شرايط اساسى رهبرى را فراموش كرده ‏ايد، نسبت عالى و ثروت، هيچ امتيازى براى رهبرى نيست چون هر دو امر اعتبارى و بيرون ذاتى است، ولى علم و دانش و نيروى جسمانى دو امتياز واقعى و درون ذاتى است كه تاثير عميقى در مساله رهبرى دارد. رهبر بايد با علم و دانش خود، مصلحت جامعه‏اى را كه در رأس آن است تشخيص دهد و با قدرت خود آن را به موقع اجرا در آورد، با علم و تدبير خود نقشه صحيح براى پيكار با دشمن بكشد و با نيروى جسمانى آن را پياده كند.
تعبير به" بسطة" (گسترش) اشاره به اين است كه وسعت وجودى انسان در پرتو علم و قدرت است، هر قدر اينها افزوده شود هستى انسان گسترده‏تر مى ‏شود.
در اينجا گسترش علم بر گسترش نيروى جسمانى، مقدم داشته شده، زيرا شرط اول علم و آگاهى است.
ضمنا از اين تعبير استفاده مى‏شود كه امامت و رهبرى، گزينش الهى است، و او است كه شايستگى ‏ها را تشخيص مى ‏دهد، اگر در فرزندان پيامبر اين شايستگى را ببيند امامت را در آنجا قرار مى ‏دهد، و اگر در جاى ديگر، در آنجا قرار مى ‏دهد، و اين همان چيزى است كه دانشمندان شيعه به آن معتقدند و از آن دفاع مى ‏كنند.


10- تفسير نور

[سوره البقرة (2): آيه 247]
وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (247)
و پيامبرشان به آنها گفت: همانا خداوند «طالوت» را براى زمامدارى شما مبعوث (و انتخاب) كرده است، گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد در حالى كه ما از او به فرمانروايى شايسته ‏تريم و به او ثروت زيادى داده نشده است؟ پيامبرشان گفت: خداوند او را بر شما برگزيده و توان علمى و جسمى او را افزون نموده است و خداوند ملكش (فرماندهى و رهبرى) را به هر كس بخواهد مى ‏بخشد و خداوند (احسانش) وسيع و (به لياقت‏ها و توانايى ‏هاى افراد) آگاه است.
......
پيام‏ها:
1 پيامبران بر اساس وحى، جانشين خود را انتخاب مى‏ كنند. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ»
2 رهبرى كه خداوند تعيين كند، به نفع مردم است. «بَعَثَ لَكُمْ»
3 اگر مى‏خواهيد به آزادى و نجات برسيد، بايد رهبر الهى را بپذيريد. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً»
4 دين از سياست جدا نيست. انبيا مستقيماً در مسائل نظامى دخالت و فرمانده نظامى عزل و نصب مى‏كردند. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ»

....
7 يكى از امتحانات الهى، نحوه برخورد ما با رهبر الهى است. «قالُوا أَنَّى يَكُونُ»
8 خودبرتربينى، محكوم است. «1» «نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ»
9 نام و مقام و شهرنشينى، نشانه برترى نيست. در اين آيه از كسانى كه ملاك برترى را مال و مقام دانسته‏ اند، انتقاد شده است. «لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ»
10 انتخاب الهى، بر اساس لياقت است، نه گزاف و بيهوده. «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»
11 قدرت علمى و توانايى جسمى، دو شرط لازم براى فرماندهى لشكر است. «بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»

12 توانايى علمى، مهم‏تر از توانايى جسمى است. «زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» ابتدا كلمه‏ى «الْعِلْمِ» آمد، سپس «الْجِسْمِ».
13 اعلم بودن، در گزينش يك اصل است. «بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ»
14 رهبر و مدير بايد زير دستان خود را توجيه كند و دليل كار و انتخاب خود را بازگو كرده و ابهامات را برطرف كند و نگويد اين حقّ من است كه هر كارى بخواهم انجام دهم. پيامبر دليل انتخاب طالوت را توانايى علمى و جسمى او بيان كرد. «زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ....

__________________________________________________
(1). چنان كه شيطان گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» اعراف، 12

 

11- تفسير نور الثقلين

970- في كتاب الاحتجاج للطبرسي (ره) من كلام لأمير المؤمنين عليه السلام اسمعوا ما اتلو عليكم من كتاب الله المنزل على نبيه المرسل لتتعظوا فانه و الله عظة لكم فانتفعوا بمواعظ الله و انزجروا عن معاصي الله، فقد وعظكم بغيركم، فقال لنبيه صلى الله عليه و آله و سلم.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ أيها الناس ان لكم في هذه الآيات عبرة لتعلموا ان الله جعل الخلافة و الأمر من بعد الأنبياءفي أعقابهم، و انه فضل طالوت و قدمه على الجماعة باصطفائه إياه و زيادة بسطة في العلم و الجسم فهل يجدون الله اصطفى بنى امية على بنى هاشم و زاد معاوية على بسطة في العلم و الجسم
.....
974- في عيون الاخبار باب ما جاء عن الرضا عليه السلام في وصف الامامة و الامام ان الأنبياء و الائمة يوفقهم الله و يؤتيهم من مخزون علمه و حكمه ما لا يؤتيه غيرهم، فيكون علمهم فوق كل علم أهل زمانهم في قوله عز و جل: «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» و قوله عز و جل في طالوت:
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ».

منابع: 

1- أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 503
2- التبيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 290
3- روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج‏3، ص: 354
4- مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 613
5- ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 82
6- تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج‏2، ص: 61
7- الميزان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 287
8- ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 435
9-تفسير نمونه، ج‏2، ص: 237
10- تفسير نور، ج‏1، ص: 390
11- تفسير نور الثقلين، ج‏1، ص: 244