نقد و بررسی مقاله «تورات» در دایرةالمعارف قرآن لیدن
چکيده
اين مقاله با عنوان «Torah» در دايرةالمعارف قرآن لايدن به چاپ رسيده و «Camilla. P. Adang» نويسنده آن است. عنوانهاي فرعي مقاله عبارتاند از:
ارجاعات به تورات در قرآن، ارجاعات به کتاب موسي در قرآن، نسخ قانون موسوي، عدم پذيرش تصديق کتاب مقدس، تحريف تورات بر اثر عوامل مختلف، برخورد دوگانه برخي مسلمانان با تورات، رديابي نام محمد(صلی الله علیه و آله) در تورات، بيانات و نقل قولهاي ساختگي از تورات، تشابه تورات و قرآن و تفاوت آنها که در برخي مسائل اساسي ترجمه شده و در نتيجه قرآن پايينتر و دست دوم ميباشد (برتري قرآن نسبت به تورات).
مترجم بعد از ترجمه مقاله، به يادآوري نقاط قوت مقاله ميپردازد و دلايل تحريف تورات و برتري قرآن را نقل ميکند. سپس به نقد و بررسي آن در دو بخش ساختاري و محتوايي ميپردازد. در بخش ساختاري به ضعف منابع و عدم تنوع آنها و نيز ذکر مطالب حاشيهاي در متن ايراد ميگيرد و در بخش محتوايي تناقضگوييهاي نگارنده را آشکار ميسازد، سپس به چند اشکال وي به مسلمانان اشاره ميکند و به آنها پاسخ ميدهد.
کلیدواژه ها: قرآن، تورات، محمد، تحريف و اسرائيليات.
ترجمه مقاله
تورات کتاب مقدسي است که خداوند آن را در کوه طور به حضرت موسي[(ع)] الهام کرد. واژه «تورات» هجده بار با همين نام در قرآن آمده است، البته اصطلاحات ديگري نيز براي اين الهامات به کار رفته است. واژه عربي «تورات»، گرچه احتمالاً به طور غير مستقيم، مشخصاً از کلمة عبري «توراه» به معني «قانون» مشتق شده است. (ر.ک.به: Jeffery, 95 – 6; Lazarus – Yafeh, Tawrat) با توجه به نظر مشهور، که در قرآن واژههايي با ريشه خارجي نيامده است، مفسران مسلمان ريشة آن را واژة عربي «وري» ميدانند که به معني روشن کردن آتش است و به نور و روشنايي که در تورات آمده است، برميگردد (قرآن، سوره 5، آيه 44، 6/ 91، 3/ 184، 21/ 48، 35/ 25؛ لسان العرب، ج 15، ص 389).
بعضي از مفسران همچون رازي (م: 606 هـ . ق، 1210م) و زمخشري، (م: 538 هـ .ق، 1144 م) اين ريشة لغت را رد کرده و غيرعربي بودن آن را پذيرفتهاند. اگرچه در قرآن نام تورات بيشتر با معني متناسب آن مثل الواح (کتابهاي) موسي يا کتب پنجگانه «عهد عتيق» به کار رفته است، اغلب در ادبيات اسلامي ـ قرآني، به کل انجيل عبري و حتي به ادبيات بسيار رسمي و استاندارد و گاهي به ادبيات عالمان يهودي نيز گفته ميشود. با توجه به اين که يهود اين منابع را «تورات شفاهي» ميداند، اين موضوع تعجبآور نيست.
ارجاعات به تورات در قرآن
واژه تورات در آيات زير آمده است:
قرآن، سوره سوم، آيه سه، چهل و هشت، پنجاه، شصت و پنج و نود و سه (دوبار)؛ 5/ 43، 44 و 46 (دوبار)، 66، 68، 110؛ 7/ 157؛ 9/ 111؛ 48/ 29؛ 61/ 6؛ و 62 / 5.
در بيشتر اين موارد، تورات همراه با انجيل،کتاب مقدس مسيحيان آمده است. (ر.ک: به مسيحيان و مسيحيت). تورات قبلاً توسط مسيح(علیه السلام) تصديق شده بود (قرآن، سوره 3، آيه 50؛ 5/ 46؛ 61/ 6) و اکنون يک بار ديگر توسط وحي محمد[(صلی الله علیه و آله و سلم)] تصديق و توضيح داده شده است. (مثال: قرآن، سوره سوم، آيه 3 و همچنين 2/ 89، 97، 101؛ 4/ 47؛ 5/ 15، 19، 48؛ 6/ 93؛ 46/ 12 و 30 ر.ک. به: وحي و الهام، کتاب مقدس و قرآن).
علاوه بر آياتي که واژه تورات در آنها آمده، قرآن شامل تعداد آيات بيشتري است که آشکارا به همان کتاب مقدس اشاره دارند و آن را به عنوان کتابي که به وسيله موسي آورده شده، يا کتابي که به موسي، هارون و يا به بني اسرائيل داده شده است، توصيف ميکنند. (2/ 53، 87؛ 6/ 91، 154؛ 11/ 17 و 110؛ 17/ 2؛ 23/ 49؛ 25/ 35؛ 28/ 43؛ 37/ 116؛ 40/ 4 ـ 53؛ 41/ 45؛ 45/ 16؛ 46/12).
تورات در آيات بسياري، با عنوان يک مجموعهاي از کتاب که متعلق به اهل کتاب است، آمده که اغلب اشاره به يهوديان و مسيحيان ـ با هم ـ دارد، اما گاهي ظاهراً فقط به يهوديان اشاره دارد. چنين آياتي در سورههاي مکي و مدني ـ هر دو ـ ديده ميشود (2/ 113؛ 121، 145، 146؛ 3/ 19، 23، 70، 71، 98، 110، 113، 199؛ 4/ 131؛ 5/ 59، 65؛ 6/ 20 و 114؛ 13/ 36؛ 28/ 52؛ 29/ 46. ر.ک. به: قرآن و تاريخشناسي).
به نظر ميرسد تاريخِ تمام آياتي که در آنها واژة تورات آمده است، به زمان دعوت پيامبر در مدينه برميگردد؛ زماني که پيامبر ارتباط نزديکي با يهوديان پيدا کرده بود (ر.ک. به: يهود و يهوديت)؛ اگرچه بسياري از افراد، آيه 157 از سورة هفتم قرآن را که بيان ميکند «واژه محمد را ميتوان در تورات و انجيل يافت»، به اواخر سالهاي مکي مربوط ميدانند؛ ميتوان آياتي را که به تورات، به عنوان کتاب موسي، اشاره ميکنند، در سورههاي مربوط به هر دو دورة دعوت پيامبر (مکي و مدني) يافت.
اصطلاح ديگري که رابطه نزديکي با تورات دارد واژه صحف يا الواح موسي است که همراه با صحف ابراهيم ـ بخشي از الواح قديمي ـ ذکر شده است (20/ 133؛ 87/ 18). اين مسئله که آيا اين الواح با تورات يکياند يا پيش از تورات وجود داشت و مجموعة جداگانهاي از وحياند، مورد بحث است. تعداد اين الواح که توسط خداوند فرستاده شده، بين 50 تا 163 عدد ذکر شده است. تعداد الواحي که به حضرت موسي داده شد، 10 تا 50 عدد ذکر شده است.
در تعدادي از آيات که در ارتباط با وحي به حضرت موسي در کوه طور هستند، به الواحي بر ميخوريم که خداوند به موسي داده است (7/ 145، 150، 154) و اعتقاد بر اين است که تمام تورات را در بر دارد.
گمانهزنيهاي زيادي در ادبيات قرآني دربارة نوع سنگ قيمتي که الواح از آن ساخته شده و همينطور رنگ و تعداد آنها شده است، مثلاً براي تعداد اين سنگها دو، سه، هفت و ده عدد آمده است.
در دو آية قرآن که واژه فرقان به کار رفته، منظور وحي به حضرت موسي است (2/ 53؛ 21/ 48، ر.ک. به: ميزان). اين واژه به طور معمول به ميزان ترجمه ميشود و به عنوان چيزي است که درست را از نادرست، صحيح را از غلط و مجاز را از غير مجاز جدا ميسازد. دو واژه ديگر که به همان حوزه معنايي تعلق دارند، ذکر (يادآوري) و زبور (جمع آن زُبُر به معني کتاب مقدس) هستند که معمولاً به تورات تعبير شدهاند؛ گرچه گاهي زبور را به معني مزامير داود گرفتهاند (3/ 184؛ 16/ 44 ـ 43؛ 21/ 7؛ 26/ 196؛ 35/ 25).
در ذيل، بيانات متنوعي از نظر قرآن دربارة تورات با استفاده از گستردگي کلي واژههاي به کار رفته در قرآن و تعبير آنها به فرمان موسي آمده است. بخش عمدة آيات به دورة موسي و بني اسرائيل و بخشي نيز به يهوديان هم عصر محمد[(ص)] برميگردد. ما درباره موارد مشترک بين قرآن و تورات بحث نخواهيم کرد (براي اين مطالب ر.ک. به: speyer, Erzahlungen: Thyen, Bible und Koran). همچنين به مسئله آشنايي محمد[(ص)] با انجيل يا تأثير گسترده يهوديت و مسيحيت بر محمد[(ص)] که مطالب علمي بسياري درباره آن نوشته شده است، نخواهيم پرداخت. کافي است که بگوييم مخالفان محمد[(ص)] او را به شنيدن و نسخهبرداري از مُخبرهاي يهودي و مسيحي متهم کردهاند و اين امر به شدت از سوي قرآن در سورههاي 16/103 و 29/ 48 انکار شده است. اگرچه اولين آيه ظاهراً ميپذيرد که محمد[(ص)] مصاحباني در بين اهل کتاب داشته که نقش آنها در سنت مسلمانان به دريافت کنندگان آموزشهاي محمد[(ص)] تغيير يافته است.
ارجاعات قرآن به کتاب موسي
خداوند کتاب مقدس و نبوت را به نسل ابراهيم و نوح داده است (قرآن: 4/ 54؛ 29/ 27؛ 57/ 26؛ و مقايسه کنيد با 3/ 84؛ 6/ 90 ـ 83، پيامبران و نبوت را ببينيد). يکي از فرزندان آنها، موسي براي هدايت بني اسرائيل انتخاب شد (قرآن: 2/53؛ 11/110؛ 17/2؛ 23/49؛ 32/23؛ 40/ 4/53). خداوند او را به کوه طور احضار کرد و در آنجا گفتوگويي صورت گرفت (قرآن: 7/ 3 ـ 142؛ ر.ک. به: تجلي خداوند). (اين موضوع به نوشتن پارهاي از متون انجاميد که مناجات موسي، سخن گفتن موسي با خدا، نام گرفت). (ر.ک. به: سدن، مسائل ادبي، 4 ـ 373، 6 ـ 395). اين ملاقات چهل شب طول کشيد و خداوند در پايان آن الواحي را به موسي داد که بر روي آن فرمانهايي نوشته شده و همه چيز را توضيح داده بود. اين به عنوان يک ارجاع به تورات ذکر شده است. (گفته شده موسي صداي قلم خداوند بر الواح را ميشنيد. ر.ک. به: لسانالعرب، ج 9، ص 192؛ ج 10، ص 117). بني اسرائيل در غياب موسي گوسالهاي درست کردند که آن را ميپرستيدند. موسي با مشاهده اين موضوع، عصباني شد و الواح را به دور انداخت و بعد از آن که عصبانيتش فرو نشست، دوباره آنها را برداشت.
براساس منابع اخير، موسي توصيف امت نمونه (اُمة) را در الواح خوانده بود. او از خداوند خواست پيروان خودش را امت نمونه قرار دهد، ولي به او گفته شد که امت نمونه، پيروان محمد[(ص)] هستند. در اينجا بود که او الواح را در هم شکست. طبق نظر سيوطي (م: 911 هـ / 1505 م.)، (اتقان، ج1، ص 122 و 123) الواح در اصل ده عدد بودهاند، اما خداوند شش لوح را نزد خود نگه داشت و يکي را به موسي برگرداند. در اين جا به طور ضمني اشاره ميشود که خداوند قسمت اعظم کتاب آسماني را براي آينده، نزد خود نگه داشته است.
خداوند براي فرستادن تورات، فعل اَنْزَلَ و براي قرآن فعل نَزَّلَ را به کار برده است (قرآن 3/3). مفسران ميگويند تفاوت بين اين دو فعل که از يک ريشهاند، اين است که تورات در يک مرحله نازل شد، ولي قرآن قطعه، قطعه نازل شد. به اين دليل که دريافت يکباره دستورات قرآن براي مسلمانان نيز، مانند بنياسرائيل، مشکل بود. پذيرش احکام جديد در اندازههاي کمتر بسيار آسانتر بود (سيوطي، اتقان، ج1، ص121). برخلاف قرآن، تورات مستقيماً و بدون واسطه ملائکه، توسط خداوند وحي شد. به گفته سيوطي، علت اين بود که تورات به پيامبري نازل شده بود که ميتوانست بخواند و بنويسد، در حالي که قرآن به صورت بخشهاي جداگانه بر يک پيامبر درس ناخوانده فرو فرستاده شده بود (اتقان، ج 1، ص 3 ـ 122؛ ر.ک. به: «سواد»)، (همان تفسير مورد قبول واژه امّي که محمد را در قرآن توصيف ميکند 7/ 157).
اگرچه موسي به خاطر اين نعمت و لطف خداوند سپاسگزار بود، ولي بنياسرائيل اينگونه نبودند، آنها نسبت به پذيرفتن عهد و پيمان خداوند که در تورات آمده بود، اکراه داشتند و تنها زماني پذيرفتند که خداوند کوه طور را بر بالاي سرشان برافراشت و آنها را تهديد کرد که بر سرشان فرو ميريزد (2/ 63 و 93؛ 4/ 154؛ 7/ 171؛ اين موضوع يادآور مشينا است «Avod zara, 2 b, 80 a, Sabbath»). با اين وجود، آنها خيلي زود، پيمان خود را شکستند (قرآن: 2/ 64، 83، 93؛ 4/155) و با مطرح کردن سخناني متفاوت از آن چه خداوند به آنها دستور داده بود، پيامبران را آزردند و کشتند (قرآن: 2/59؛ 7/162 ر.ک. به: Forgery revision, Alteration) و به طور کلي دستورات خداوند را نپذيرفتند. يکي از اين دستورات وظيفة جنگ در راه خدا و ديگري خودداري از قتل بود (قرآن: 9/111 ر.ک. به: Way or path; fighting). مفسران نقض پيمان ديگري را نيز ذکر ميکنند؛ اين که بني اسرائيل وصف محمد[(ص)] را، که بر اساس آيه157 سوره 7 قرآن، در تورات آنها آمده بوده است و آنها ملزم به افشاي آن بودند، پنهان کردند.
نسخ قانون موسوي
سرپيچي اسرائيليها پيامدهاي ناگواري بر خود و فرزندانشان، يعني يهود، در پي داشت. نه تنها مجازات آنها در دنياي ديگر حتمي است، در اين دنيا نيز قوانين سختي را متحمل شدند (قرآن:4/160، ر.ک. به: reward and punishment). بسياري از چيزهايي که قبلاً براي آنان مجاز بود، اکنون ممنوع شده بود؛ به ويژه در قلمرو دستورات مربوط به خوراکيها، که اسرائيل، يعني همان يعقوب، محدوديتهايي براي خود قائل شده بود که جزء دستورات خداوند نبود (قرآن: 3/93؛ 6/119ـ 118 و 146 ر.ک. به: lawful and unlawful). عيسي آمد و بعضي از آن قوانين را نسخ کرد (قرآن: 3/50) و بعداً محدوديتهاي بيشتري توسط محمد[(صلی الله علیه و آله و سلم)] برداشته شد (قرآن: 5/5، 7/157 ر.ک. به: Abrogation).
مسلماً تناقضي بين تصديق قانون قبلي آنها و نسخ آنها نيست. از آنجا که با آموزههاي اسلام ارتباطي نداشت، هيچ مسلماني در نسخ تورات و از دست رفتن اعتبار آن شک نداشت، اگرچه ظاهراً افرادي بودند که اعتقاد داشتند قوانين موسي دربارة آنان هم صدق ميکرده است (ر.ک. به: Adang, Ibn Hazm's critique که خداوند بحثهايي از وحي خود را نسخ کرده تا آنها را با چيزي شبيه يا بهتر از آن جايگزين کند. سورة دوم قرآن، آيه 106 ـ اگرچه اين آيه بيشتر به جايگزيني يک آيه قرآن با آيهاي ديگر مربوط ميشود).
نپذيرفتن تصديق کتاب مقدس
اسرائيليها در نقض پيمانشان در مقابل فرستاده خداوند، دقيقاً همچون اقوام ديگر عمل کردند، محمد[(ص)] نيز در طول دوران دعوتش با همان عکسالعملها روبهرو شد (قرآن: 3/184؛ 35/25). وقتي او دعوتش را آغاز کرد، ابتدا با مخالفت «مشرکان مکه» (ر.ک. به: Polytheism and Atheism) و بعد با مخالفت اهل کتاب، به ويژه يهوديان، روبهرو شد. آنها دريافت وحي توسط محمد[(ص)] را انکار ميکردند و تقاضاي کتابي مانند آن چه خداوند به موسي داده بود، داشتند؛ گرچه هنگامي که موسي کتابش را آورد، در آنها اثر نکرد و درخواست کردند به جاي آن، خود خدا را ببينند (قرآن: 4/ 153).
به رغم مقدمهچينيها و تلاشهاي محمد[(ص)] در نشان دادن شباهتهاي بين اديانشان واين حقيقت که او به پيامبران قبلي نيز ايمان دارد، عکسالعمل آنها منفي بود و فقط تعداد کمي ايمان آوردند (قرآن: 29/ 46، 3/110 و 113 مقايسه کنيد با: 29/ 47) اگرچه آنها بايد اين پيام را ميشناختند، همانگونه که فرزندان خود را ميشناختند و پيش از هر کس ديگري، اهل کتاب بايد آن را ميپذيرفتند. بر عکس، آنها کتاب را پشت سر انداختند، محمد[(ص)] به رغم خصومت همه جانبه آنها، دستور داشت از اهل کتاب نظرخواهي کند که آيا در آن چه خداوند به او وحي کرده است، ترديد دارند؟ مفسران مختلفي توضيح دادهاند که در اينجا منظور از اهل کتاب عبدالله بن سلام است. گروهي از يهوديان، با وجود سوء ظني که به پيامبر داشتند، از او تقاضاي داوري نمودند (قرآن: 5/ 3 ـ 42؛ 3/ 23).
منابع مربوط به دوران پس از نزول قرآن، دربارة شأن نزول اين آيهها همنظرند که يک زوج زناکار يهودي را براي قضاوت نزد محمد[(ص)] آوردند تا او را در مورد اِعمال قوانين تورات که او مدعي تصديق آنها بود، امتحان کنند (ر.ک. به: Chas tisement and pumishment, p 304). محمد[(ص)] براي اينکه مانند پيامبران و عالمان يهود قوانين تورات را اعمال کند، ميپرسد: در تورات چه مجازاتي براي آنها تعيين شده است (قرآن: 5/44 ر.ک. به: scholars). يهوديان که غافلگير شده بودند، بخشي از تورات را که مجازات سنگسار کردن را تعيين کرده بود، پنهان کردند و گفتند: زناکاران بايد تازيانه بخورند و صورتهايشان سياه شود و اين کاري بود که با اعضاي برجسته در جامعه خودشان ميکردند.
محمد[(ص)] متقاعد نميشود و صحت قضاوت او با توجه به دستورات اسلام که به بخش مربوط در تورات نيز اشاره دارد، ثابت ميشود. بنابراين پيامبر به رغم وحشت و اکراه يهوديان، تصميم به سنگسار کردن آنان ميگيرد. آيه چهل سوم از سوره پنجم قرآن از اين واقعيت اظهار تعجب ميکند که يهوديان با در دست داشتن تورات که در آن قوانين خداوند آمده است، براي قضاوت به محمد[(ص)] مراجعه ميکنند. به علاوه، مفسران ميگويند چرا يهوديان بايد به پيامبري مراجعه ميکنند که دعوت او را مطلقاً رد کردهاند؟...
طبق نظر مفسران، وقتي محمد[(ص)] در بيتالمدرس با آنها، درباره ابراهيم، بحث کرد، اين واقعيت آشکار شد. او به يهوديان گفت تا تورات را بياورند و موضوع را ثابت کنند، اما آنها از اين کار خودداري کردند. اين داستان ميتواند با آيه شصت و پنج از سوره سوم قرآن مرتبط باشد که در آن يهوديان و مسيحيان مورد انتقاد قرار گرفتهاند، زيرا ادعا ميکردند ابراهيم[(ص)] از آنان است؛ در حالي که قبل از نزول تورات و انجيل و اديان مربوط به آنها بوده است (اينکه يهوديان و مسيحيان، به رغم اينکه کتاب مقدس را خوانده بودند، باز با هم به شدت برخورد ميکردند، در آيه 113 سوره بقره ذکر شده است).
در دو آيه (66 و 68 از سوره پنجم قرآن) آمده است که يهوديان هدايت نخواهند شد؛ مگر اين که تورات را اقامه کنند و همينطور در مورد مسيحيان وکتاب مقدسشان ذکر شدهاست. مفسران آنچه را که از «اقامه تورات» فهميدهاند، اينگونه بيان ميکنند: پذيرفتن آموزههاي آن، مانند رسالت محمد[(ص)] و دستورات آنکه شامل تحريم ربا نيز ميشود (قرآن آيه161 از سورة 4. ر.ک. به: usury)، اما يهود به عمد وحيي را که به آنها به امانت سپرده شده بود، ناديده گرفتند و به تورات عمل نکردند. آنها به اندازة الاغي ميفهمند که کتابهايي را حمل ميکند (قرآن: 62/5 ر.ک. به: (استعاره) Metaphore).
تحريف تورات
قرآن بارها يهوديان، و به طور کلي اهل کتاب را، متهم ميکند که کلام خدا را به عمد آنگونه که در تورات آمده است، تغيير دادهاند و آنچه را که خود نوشتهاند، با وحي خداوند جابهجا کردهاند (قرآن: 2/9ـ 75؛ 4/ 46؛ 5/ 13). آنها به آميختن حق و باطل، پنهان کردن حقيقت، مخفي کردن بخشي از کتاب يا چرخاندن زبانشان هنگام تلاوت کتاب متهم شدهاند (قرآن: 2/ 42؛ 3/ 71 ر.ک. به: دروغ Lie ـ قرآن: 3/ 187؛ 6/91؛ 3/ 78). در بعضي از آيات، مجموعهاي از اين ادعاها را ميبينيم (قرآن: 2/ 42؛ 3/ 71؛ 4/ 46). ريشة همة آنها اين است که يهوديان نام محمد[(ص)] را در کتاب مقدسشان انکار کردند.
از آنجا که قرآن هيچ گاه به روشني بيان نميکند که اين سوء تعبيرها (که تحريف ناميده ميشود) چگونه، چه زمان و توسط چه کسي به وجود آمده است، بعضي نويسندگان آن را به «ازراء» نسبت ميدهند، اين آيات به زودي به اشکال متفاوتي تفسير شدند.
مطابق يکي از اين تفاسير، يهود متن کتاب مقدس را تحريف نکردند، بلکه فقط مطالب آن را بد ارائه دادند.
نظرية ديگري که مدتي بعد ارائه شد و به نظر ميرسد بسياري از مسلمانان آن را پذيرفتهاند، اين است که اسرائيليها و بعداً يهوديان، متن مکتوب تورات را آن گونه که ميخواستند حذف و يا اضافه کردند. جنجاليترين و با نفوذترين نمايندة آنها ابن هضم (م: 456 هـ / 1064 م) از کوردوبا بود. چند تن از اهل بحث و جدل که در بين آنها يهودياني چون عبدالحق الاسلامي و ساموئل المقريبي بودند که به اسلام گرويده بودند، راه او را در پيش گرفتند و سعي کردند برتري دينشان را نسبت به يهود نشان دهند.
بر اساس دو تفسير از آيات تحريف، بني اسرائيل و يهود، آن گونه که ديده شده است، سعي داشتند اشارات کتاب مقدس به محمد[(ص)] و همين طور فرمانهاي معيني از سوي خداوند مانند سنگسار کردن زناکاران را حذف يا پنهان کنند. ادعاي تحريف متون تورات در اين سالها نيز مطرح ميشود تا ادعاي يهوديان نسبت به فلسطين را غير قانوني اعلام کنند. با اين بيان که مطابق تورات واقعي، سرزمين فلسطين به فرزندان اسحاق يعني يهوديان تعلق ندارد، بلکه به فرزندان اسماعيل يعني اعراب تعلق دارد و يهوديان اين اسامي را جا به جا کردهاند (ر.ک. به: Haddad, Arab perspectives, 89 – 122).
رفتار دوگانه
از آنجا که قرآن، تورات را يک کتاب مقدس الهي ميداند، مسلمانان بايد به تمام کتب آسماني احترام بگذارند (قرآن: 2/ 177 و 285؛ 4/ 136)، حتي اگر درباره اعتبار و قداست کتاب توراتي که يهوديان دارند [ترديد داشته باشند]. ترديد اين حقيقت که آنها تورات را صحيح و مقدس ميدانستند، به طور قابل توجهي احتمال گواهي دروغ را کاهش ميداد (الونشريسي، معيار، 10، 309 ر.ک: swearing, Adang).
رديابي محمد(ص) در تورات
مسلماناني که معتقد بودند يهوديان تورات اصلي را در اختيار داشتند و فقط آن را به صورتي نادرست تعبير کرده بودند، ميپنداشتند که ارجاعات به محمد[(ص)] که آيه 157 از سوره هفتم قرآن از آن سخن ميگويد، ميتواند در کتاب پيدا شود (ر.ک. به Rubin) Eye)، بخش اول در تلاش براي پيگيري نام محمد[(ص)]). اگرچه به طور متناقضي، حتي مفسراني که تورات را يک کتاب تحريف شده و غير قابل اعتماد ميدانستند، به دنبال اشاراتي به محمد[(ص)]، قوم او و مذهب او در تورات بودند (ر.ک. به: Mcauliffe, Quranic context).
اين که چنين اشاراتي هنوز ميتوانست در کتابِ تحريف شده باشد، گاهي با اين ادعا توجيه ميشد که خداوند چنين موضوعات خاصي را از تحريف حفظ کرده است. نويسندههاي مسلمان در پيگرفتن اين متون در کتاب مقدس يهود تلاشي نميکردند، زيرا: اولاً نيازي نداشتند. فهرستهايي از شواهد و مدارک ـ حداقل از اواخر قرن دوم هـ / هشتم م ـ در دسترس بود که تعدادي از آنها از طرف خليفه هارون الرشيد (سال 93 ـ 170 هـ / 786 تا 809 ميلادي) به بيزانتين ششم امپراطور قسطنطنيه فرستاده شدند.
آنها به طور روشن يک منشأ مسيحي دارند و متنهايي بيشتر مسيحياند که گروندگان به اسلام در اختيار متفکران مسلمان گذاشتند. حتي ابنقتيبه (م: 276 هـ / 889 م) يکي از متفکراني که ظاهراً با تورات، به ويژه با سفر تکوين، آشنايي دارد، براي اثبات نبوت با مدارکي استدلال ميکند (دليلالنبوه، ترجمه شده در نويسندگان مسلمان توسط Adang، 77ـ 267) که به وسيلة افرادي ديگر چون ابن هضم و ابن قيم الجوزي نيز استفاده شده است. مدارکي که اغلب نويسندگان مسلمان استفاده ميکنند، کتاب تکوين باب 17 بند 29، دِؤوت. باب 18 بند 18، 19 و دؤوت باب سي و سه بند دو و سه و عيسي. باب 21 بندهاي شش تا ده که آخري به مفهوم وسيعتري به تورات تعلق دارد. اين متون و متوني ديگر، مدارکي استاندارد در اثبات نبوت محمد[(ص)] شدند (دلايل يا اعلام النبوه ر.ک: علائم نبوت stroumsa).
ثانياً غير از گروندگان يهودي و مسيحي به اسلام، تعدادي از مسلمانان عبري، سرياني يا يوناني و ترجمههايي از تورات و قسمتهايي از انجيل به زبان عربي را ميدانستند که قبل از نيمههاي قرن نهم در دسترس نبودند. ادعاي احمد بن عبدالله بن سلام مبني بر ترجمه کامل تورات که به زبان مبدأ و مقصد وفادار است، به طور کلي موثق نيست (ابنالنديم، فهرست، 24، Adang، نويسندگان مسلمان، 20ـ 19)، در حالي که ترجمههايي که در قرون هشتم و نهم در بعضي صومعهها در فلسطين به طور جداگانه صورت گرفت، در اختيار عموم مسلمانان قرار نگرفت. ترجمههاي اوليهعربي که در دسترس خوانندگان مسلمان بود، ظاهراً توسط حنين بن الحق (م: 260 هـ / 873 م) که با عنوان المسعودي از آن ياد ميشود (م: 345 هـ ./956 م؛ تنبيه، 13ـ112) به عنوان دقيقترين ترجمه به حساب ميآيد و همچنين ترجمه الحارث بن سنان که در اواخر قرن سوم هـ ./ نهم م. و نيمة اول قرن 4 هـ ./10 م. ميزيست. هر دو نه از عبري، بلکه از يوناني به سرياني و بعد به عربي ترجمه شدهاند.
ترجمههاي ديگري از عبري توسط عدهاي از متفکران يهودي، ربانيت و کارايت مثل هم صورت گرفته است. پرنفوذترين آنها ترجمة Sa'adya Gaon بود. اگرچه اين ترجمهها ظاهراً براي استفادة داخلي بود. از آن جا که متفکران يهودي، حتي براي نوشتههاي عربي خود، از کتابهاي عبري استفاده ميکردند، اين نوشتهها به راحتي در دسترس مسلمانان نبودند.
بيانات و نقل قولهاي انجيل ساختگي
برخلاف آنچه احتمالاً انتظار ميرفت، دسترسي فزآينده به تورات، به افزايش اقتباسهاي قابل اعتماد منجر نشد. در مورد متخصصين علم کلام ، اين موضوع قابل درک است، زيرا آنها بحثهاي منطقي و عقلي را به مباحث نقلي از کتاب مقدس ترجيح ميدهند، البته به جز بعضي نويسندگان دايرةالمعارف و آثار مقايسهاي، مثل ابن قتيبه، المسعودي (م: 345 هـ / 956 م.)، المقديسي (355/ 966) و البيروني (م: 442/ 1050) و نويسندگاني مثل ابن هضم که اهل بحث و جدل بودند، کمتر کسي از توراتي که متمايز از نسخههاي اسلامي شده انجيل است، به عنوان يک منبع استفاده کرده است.
اين موضوع را اينگونه ميتوان توضيح داد که بسياري از متفکران مذهبي به شدت با استفاده از اين کتاب که هم نسخ و هم تحريف شده بود، مخالف بودند. آنها گرفتن اطلاعات از يهوديان را دربارة عقايد خود نميپذيرفتند. اگرچه انتقال حکايتهاي انجيل که شخصيتهاي اصلي آنها اسلامي شده بودند، مجاز بود (ر.ک. به: Vajda, Jwfs et musulmans; kister, Haddith?).
اقتباسهاي جعلي تورات، ديدگاههاي معيني را تقويت ميکند که نشان ميدهند نظرية تحريف کتاب مقدس به طور کلي پذيرفته نشده است. از آنجا که کتاب تورات براي بسياري از مسلمانان ناشناخته باقي مانده بود، نسبت دادن اقوال مختلف به آن ـ به دقيقترين شکل ـ ممکن بود، چنان که انتظار ميرود، نوع مشهوري از قصص انبياء و اسرائيليات که دربارة زندگي پيامبران و بني اسرائيل است، در متون نيمه مقدس يا جعلي خيلي زياد يافت ميشود. اگر چه اين داستانها، کم و بيش، در تمام انواع نوشتههاي مسلمانان از حديث و تفسير گرفته تا تاريخ و جغرافي و واژه نگاري و زندگينامهها يافت ميشود (ر.ک. به: Hadith and Guran).
يک نمونه خوب از اين نوشتهها، حليةالاولياء است که حاوي زندگينامه مسمانان زاهد و تارک دنياست و شامل مطالب بسياري است که به افراد گوشه نشيني همچون کعب الاحبار، و هب بن منبه، مالک بن دينار و متخصصين مشهور در کتابهاي مقدس اشاره دارد و با عنوان (مکتوب في التورية) و يا «من در تورات خواندهام» (قرأت في التورية) و به دنبال آن تعدادي اصول اخلاقي و يا سخناني در ستايش اعمال و رفتار زاهدانه آوردهاند (ر.ک. به: Asceticism).
به جز اصول اخلاقي کم و بيش جهاني که ميتوان گفت حداقل با روح کتاب مقدس يهوديان ارتباط دارد (ر.ک. به: Ethics and the Quran)، چيزهاي ديگري هم به تورات نسبت داده شده است. براي مثال نظريه يوناني چهارفکاهي و توصيف خليفه دوم عمر (ر.ک. به: Abu Nu'aym al - Isfahani) (يک شاخ آهني) که قتل او در تورات نيز پيشگويي شده بود (المالکي، مقتل عثمان) و حيدر يکي از نامهاي علي بن ابيطالب[(علیه السلام)] در آنجا ديده ميشود (خليل به احمد، کتاب العين، ج 3، ص 156). خليفه اموي عمر بن عبدالعزيز در تورات به عنوان يک انسان درستکار معرفي شده است. در مرگ وي چهل روز در آسمانها سوگواري کردند (ابونعيم الاصفهاني، حليةالاولياء، ج 5، صفحات 339 و 342) و نه تنها نام مکه بلکه نام شهر ري نيز در کتاب موسي عيناً آمده است. در جايي، کسي بايد گفته باشد که اين موضوعات بعيد است: در يک حديث افسانهاي، يک يهودي تبعيدي به همنشين مسلمان خود گفت آن چه کعب به آنها گفته، دروغ بود و تورات در واقع بسيار شبيه کتاب مقدس مسلمانان است.
مشابه، در عين حال متفاوت
در متنهاي قرآني به اين نظريه که «ارتباط زيادي بين قرآن و تورات است» اشاره شده است، زيرا قرآن کتابهاي مقدس پيشين را تصديق ميکند، اساس وحي مثل تورات و انجيل را تأييد ميکند و در کتب مقدس پيشين آمده است. مفسران اظهار ميدارند که آيات معيني از قرآن به صورت تحت اللفظي با تورات ارتباط دارد. آنها براي شاهد دو آيه را ذکر ميکنند که در تورات نيز آمده است. مثل آيه چهل و پنجم از سوره 5 قرآن که قانون قصاص (ر.ک. به: (قصاص) Retaliation) را بيان ميکند و آيه 29 از سوره 48 بيان ميکند که مؤمنان در تورات چنين توصيف شدهاند که در اثر سجدههاي زياد بر پيشانيشان دارند (ر.ک. به: (رکوع و سجده) Bowing and prostration).
عبدالله بن عمر بن عاص (پدرش به طور اتفاقي از پيامبر يا از عمر اجازه خواندن تورات صحيح را داشت) گفت محمد[(ص)] همان گونه در تورات توصيف شده که در قرآن نيز توصيف شده است: با عنوانهاي شاهد، (ر.ک. به: Witnessing n Testifying)، بشارت دهند، (ر.ک. به: Good news)، انذار کننده (ر.ک. به: قرآن: 17/ 105؛ 25/ 56؛ 33/ 45؛ 48/ 8) و اين که او نه خشن است؛ نه تند خو و نه در خيابانها فرياد ميزند. کعبالاحبار اين بيانات را به تورات نسبت ميدهد: «اي محمد، من يک تورات جديد را به تو وحي ميکنم که چشمهاي نابينا را بينا، و گوشهاي کر را شنوا و قلوب مهر خورده را روشن ميکند. اين فرازها، ذکر عيسيا هستند باب42، بند2 و باب35 بند 5.
اين اطلاعات نيز به اين فرد نسبت داده شده است که بخش آغازين تورات با آيه اول سوره 6 ارتباط دارد «ستايش مخصوص خداوندي است که آسمانها و زمين و تاريکي و نور را آفريد؛ با اين وجود کفار براي پروردگار خود شريک قايل ميشوند» و اينکه با آية 111 از سوره 17 پايان ميپذيرد: «ستايش مخصوص خدايي است که فرزندي ندارد... و او را بسيار بزرگ بشمار» و اينکه بخش آخر تورات با نيمه دوم از آخرين آيه سوره هود يکسان است. («پس او را عبادت کن و به او توکل کن که خداوند از آن چه ميکنيد بيخبر نيست»، قرآن سوره 11/ 123).
اين جمله هم به کعب نسبت داده شده که بخشهاي آغازين تورات ده آيه از سوره ششم قرآن (انعام) است که با آيه 151 سوره انعام آغاز شده است: «بگو بياييد تا آن چه را خداوند بر شما حرام کرده، بر شما بخوانم».
اين آيات شباهت زيادي با ده فرمان موسي دارند (ر.ک. به: Brinner, An Islamic Decalogue). گفته شده است که آية اول سوره 62، 700 بار در تورات آمده است و واژة «الرحمن»؛ نامي که خداوند خود را با آن به موسي معرفي کرد، در سراسر تورات تکرار شده است (سيوطي، اتقان، ج 1، ص 116). به علاوه، تورات شامل 999 اسم ديگر براي خداوند ميشود (ابنکثير، تفسير، ج1، ص 20). چنان که ذکر شد در حالي که محتويات دو کتاب مقدس اساساً يکسان هستند، فصلها عنوانهاي متفاوتي دارند، مثلاً سوره پنجاهم قرآن يعني سوره «کهف» در تورات «المبيّده» نام گرفته است، زيرا چهره آن کس را که به آن معتقد است، در روزي که چهرهها سياه ميشوند، سفيد ميکند.
سوره 36 قرآن، يعني «يس» در تورات تحت عنوان «مُعمّه» آمده است، زيرا شامل چيزهاي خوب دنيوي و اخروي ميشود. مثالهاي بسياري را از اين دست ميتوان ذکر نمود. اما نه تنها آيات به صورت جداگانه به تورات نسبت داده شده، بلکه متنهاي طولانيتري نيز که مدعياند حاوي تورات واقعي ميباشند، مثل قوانين اسلامي شده، تأليف شدهاند. اين متون مورد بحث ظاهراً شبيه دستورات اخلاقياند که بيشتر به قرآن شباهت دارد؛ تا تورات (ر.ک. به: Sadan, some literary problems; Jeffery, A Moslem Torah).
در حالي که عقيده بر اين است که تورات بسيار شبيه به قرآن است، گفته شده دو کتاب مقدس در نکات اساسي متفاوت هستند. در عين حال، مهم است تأکيد کنيم که قرآن در پايان خط طولاني کتب مقدس است و اين اعتبار و نفوذ قرآن را افزايش ميدهد. به همين اندازه، مهم است که بر برتري و طبيعت بيهمتاي قرآن تأکيد شود (ر.ک. به: Shnizer, The Qur'an)، براي مثال گفته شده است سوره اول قرآن يعني فاتحه تک و بيهمتاست و نه در تورات و نه در انجيل، خداوند چيزي مثل آن را وحي نکرده است، اما تفاوت اساسي اين است که برخلاف تورات، قرآن معجزهاي غير قابل تقليد و بيهمتا در سبک، نوشتار و محتواست (ر.ک. به: Inimita bility i language and Style of th Qur'an).
ترجمه شده، و در نتيجه دست دوم
نويسندگان و اهل بحث و جدل ميدانستند که نسخههاي متفاوت تورات حتي قبل از ترجمه شدن، به عربي وجود داشتهاند، مثل نسخة يهوديان (Jews)، اسفار پنجگانه «عهد عتيق» سامريان (the Samaritan Pentateuch) و سپتاجينت (Septuagint) يوناني. در حالي که بعضي افراد مثل ابن هضم، تفاوتهاي اين نسخهها را شاهد بر تحريف کتاب مقدس ميدانند، افرادي ديگر مثل ابن قتيبه و باقلاني (م:403 هـ /1013م)، ـ بدون ادعاي تحريف ـ معتقدند وجود ترجمههاي متفاوت از تورات، يکي از روشنترين دلايل پايينتر بودن تورات نسبت به قرآن است که به خاطر ويژگي غير قابل تقليد بودن، بدون ترجمه مانده يا غيرقابل ترجمه است. از نظر کارايت فرقيزاني (قرن دهم) اين حقيقت که قرآن فقط به يک زبان آمده است، کتاب يهود را تضعيف نميکند؛ بلکه مسلمانان را تضعيف ميکند، زيرا فقط آنهايي ميتوانند طبيعت اعجاز قرآن را درک کنند و آن را ستايش و تعظيم نمايند که به زبانعربي مسلط باشند. (Ben – Shammai, the atlitude)
شاهد ديگر بر برتري قرآن از نظر مسلمانان اين است که قرآن، بر خلاف تورات، در حضور همه مردم وحي شد، در حالي که تورات فقط در حضور عدة کمي از افراد به موسي داده شده و به کل جامعه منتقل نشد و بدون وقفه و فاصله از نسلي به نسل ديگر منتقل نشد (تواتر ندارد). در حالي که افراد متعصبي چون ابن هضم معتقدند بنياسرائيل و يهود به عمد انتقال کتاب مقدسشان را (که اساساً آن را نميخواستند) متعلق کرده بودند، افرادي ديگر مثل ستارهشناس، البيروني ديدگاه ملايمتري دارند: يهوديها به دليل گرفتاريهايي چون اسارت و تبعيد که از آن رنج ميبرند، نتوانستند تورات را از نسلي به نسل ديگر منتقل کنند.
عکسالعمل يهوديان در برابر تلاش براي بياعتبار ساختن تورات يهود
يهوديان در رسالههاي جدلي و دفاعي خود که براي استفاده داخلي بود، از کتاب مقدسشان دفاع کردند. در عراق سعديه گائن و معاصر او يعقوب قرقيزاني و افرادي ديگر سعي کردند با ادله عقلي و نقلي ثابت کنند که تورات نسخ نشده است. آنها ادعاي تحريف کتاب مقدس را، که توسط متکلمان مسلمان نيز مطرح نشده بود، مورد خطاب قرار نميدهند. معتزله (ر.ک. به: Mu'tazilis) و اشعريها سعي کردند نظر يهوديان را در اعتبار ابدي کتاب مقدس با ذکر دلايل عقلي رد کنند. (ر.ک. به: Sklare, Responses).
متفکران يهودي انکار نکردند که در انجيل عبري به اسلام اشاره شده است: «بر اساس کتاب دانيل، آخرين پادشاه از چهار پادشاه بود که اسرائيل را مغلوب خود کرد و زماني که آخرين پادشاهي به پايان رسد، زمان آزادي و رستگاري فراخواهد رسيد». در عين حال، اين به معني پذيرش ادعاي مسلمانان که محمد[(ص)] پيامبر حقيقي است، نميباشد. اگر چنين چيزي باشد، تحريف ادعاي اوست که ميتوانست بر اساس متن انجيل ثابت شود. در قرون بعدي متفکران سرسخت يهود مثل يهودا هالوي (م: 1141)، ابراهام مجا داود (م: 1181) و موسي مايمونيدز (م: 1204) و سالمن بن ادرت (م: 1310) که همه اسپانيولي بودند، با علاقة تمام از يهوديت و تورات در مقابل حملة متفکران مسلمان دفاع کردند. تأثير مباحث هموطنشان ابن هضم، در آثار آنها به راحتي پيداست.
بررسي و نقد مقاله
اين مقاله نقاط قوت خوبي دارد و تحليل جالبي از تورات ارائه ميکند و دلايل تحريف شدن تورات را نقل، ولي آن را توجيه ميکند و نيز برتري قرآن بر تورات را از جهات مختلف نقل ميکند، اما نقاط ضعف متعددي هم دارد که به برخي از آنها اشاره ميکنيم.
الف ـ بررسي ساختار مقاله
1. نگارنده در ابتدا تعريف به نسبت جامعي از واژة تورات، ريشه و معاني مختلف آن و نظرات گوناگون دربارهاش ارائه داده است.
2. در مقدمه از اهميت و ضرورت بحث سخني به ميان نياورده است، البته با توجه به اين که اين مقاله بخشي از يک دايرةالمعارف است که ادعا دارد قرآن را از کلية جوانب و به طور کامل بررسي کرده است، ممکن است از بيان اهميت و ضرورت اين بحث در ابتداي مقاله چشم پوشي کرده باشد.
3. نگارنده مطالب مربوط به ارجاعات قرآن به کتاب موسي را تحت دو عنوان و در دو بخش آورده است که به علت ارتباط اين دو قسمت ميتوانست آن دو را زير يک عنوان توضيح دهد.
4. بيانات وي نشان ميدهد که در مطالب قرآني تخصص نداد و مطالب را از منابع گوناگون نقل قول ميکند که بعضي از نويسندگان آنها تنها نماينده گروه خاصي از مسلمانان هستند و مورد قبول همه مسلمانان نيستند و با وجود منابع متنوع نزد مسلمانان، از آنها استفاده نشده است.
5. توضيحات اضافه در داخل متن و در پرانتز آمده است که باعث عدم پيوستگي مطالب و به هم زدن تمرکز خواننده ميشود و بهتر بود در پاورقي يا پينوشت ذکر ميشدند.
ب ـ بررسي محتوي
1. نگارنده به دليل عدم آشنايي کافي با قرآن و استفاده نکردن از منابع مختلف و موثق، در بخشهايي از مقاله دچار تناقض گويي شده است. در بعضي قسمتها مطالب ذکر شده با نص صريح قرآن متفاوت است. براي مثال در قسمتي از مقاله مينويسد:
«... موسي در الواح، توصيف امت نمونه (اُمّة) را خوانده بود او از خداوند خواست پيروان خودش را امت نمونه قرار دهد، ولي به او گفته شد امت نمونه، پيروان محمد[(ص)] هستند. در اين جا بود که الواح را در هم شکست».
در حالي که مطابق نص صريح قرآن علت عصبانيت حضرت موسي(علیه السلام) اين بود که پيروانش در غياب او به گوسالهپرستي روي آوردند. قرآن هرگز در شأن يک پيامبر اولوالعزم نميداند که در مقابل امر خداوند عصباني شود و سرپيچي کند يا الواح کتاب مقدس را بشکند و اين اتهامي است که نگارنده احتمالاً به دليل عدم آگاهي کامل به ساحت پاک يک پيامبر الهي همچون موسي(ع)، وارد کرده است يا از منابع غير قرآني و احتمالاً غير معتبر استفاده کرده است.
2. وي در قسمتي از اين مقاله با عنوان «تحريف تورات» مينويسد:
«ادعاي تحريف متون تورات در اين سالها نيز مطرح ميشود تا ادعاي يهوديان نسبت به فلسطين را غيرقانوني اعلام کنند. با اين بيان که مطابق تورات واقعي، سرزمين فلسطين به فرزندان اسحاق، يعني يهوديان تعلق ندارد؛ بلکه به فرزندان اسماعيل يعني اعراب تعلق دارد و يهوديان اين اسامي را جابهجا کردهاند».
اين در حالي است که:
اولاً) قرآن به عنوان آخرين کتاب مقدس الهي که مصون از هر نوع تحريف و افتراء است، به صراحت و در ضمن آيات بسياري اين حقيقت را بيان ميکند که يهوديان کتاب مقدس خود را که امانت الهي در دست آنان بود، پاس نداشتند و مطالبي را به شکلهاي مختلف به آن اضافه يا از آن حذف کردند و يا تغيير دادند. قرآن بارها يهوديان، ـ به طور کلي اهل کتاب ـ را متهم ميکند که کلام خدا در تورات را، به عمد، تغيير دادند و آن چه را خود نوشته بودند، با وحي خداوند جابهجا کردند (قرآن: 2/ 9 و 75؛ 4/ 46؛ 5/ 13).
قرآن آنها را به آميختن حق و باطل، پنهان کردن حقيقت و مخفي کردن بخشي از کتاب، يا چرخاندن زبانشان هنگام تلاوت کتاب متهم ميکند (قرآن: 2/ 9 ـ 75؛ 4/ 46؛ 5/ 13).
پنهان کردن حکم تورات دربارة زناي زن محصنه که مطابق با قضاوت پيامبر اسلام در آن مورد بود؛ و نگارنده داستان آن را مفصل ذکر کرده است، خودگواهي است بر اين که يهوديان آن چه را که خوش نميداشتند، از تورات حذف يا مخفي ميکردند.
ثانياً) بررسي اجمالي از تاريخ تدوين تورات و فراز و نشيبهايي که تورات از زمان نزول بر حضرت موسي(ع) تاکنون طي کرده است، نشان ميدهد که تورات کنوني، همان تورات واقعي نيست؛ بلکه توسط بسياري از افراد مغرض و غيرمغرض، دچار تحريف و تغيير گوناگون شده است و تاريخ آن بدين قرار است:
حدود 600 سال قبل از ميلاد مسيح شخصي به نام بختنصر حکومت بابل را ـ که قبلاً در دست يهود بود ـ به دست گرفت و به دليل سرباز زدن يهوديان از اطاعت او، همه چيز ـ از جمله کتابهاي مقدس يهوديان و تورات را که در تابوتي مينهادند ـ از بين برد و تا حدود 50 سال وضع به همين ترتيب گذشت و از کتاب و مسجد و ديار چند هزار نفري که در بابل بودند اثري نبود. پس از آن که کوروش يکي از ملوک فارس بابل را فتح کرد، اسراي بني اسرائيل را که تا آن زمان در بابل تحت نظر بودند، آزاد کرد و عزراي معروف ـ از مقربان درگاهش ـ را امير بر اسرائيليان کرد و اجازه داد کتاب تورات را براي آنان بنويسد و اين همان توراتي است که تا به امروز در دست يهود است (طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، ص 480).
به قول يکي از مورخان يهود:
«... کاتبان که مفسر قانون و رهبران کنيسهها بودند، به مردم ميگفتند که شايست و ناشايست کدام است. آنها به مردم تلقين ميکردند که «همه چيز در کتاب است». اگر قدماي اين قوم، که به سزا به اهل کتاب ملقبند، کتاب مقدس را از زندگي خود به وجود آوردند، اعقاب ايشان زندگي خود را براساس کتاب مقدس بنا کردند و جاني تازه گرفتند» (جان بايرتاس، حکمت، تاريخ جامع اديان، ص 540).
يکي از قديمترين و معروفترين نقدهاي تورات و ساير رسالههاي کتاب مقدس از سوي فيلسوف هلندي اسپينوزا (Spinoza) (1632 ـ 1617) در کتابي به نام رسالهاي در الهيات و سياست انجام گرفته است.
اسپينوزا در کتاب خود با ذکر دليلهايي اثبات ميکند که براي بررسي اعتبار کتاب مقدس، بايد به شواهد تاريخي و انتقادي آن پرداخت و متأسف است که پيشينيان اين شناخت را متروک داشتهاند يا اگر چيزي در باب آن نگاشتهاند، از دسترس ما به دور مانده است. وي ميافزايد اکنون ما در شرايطي زيست ميکنيم که مسائلي تعصبآميز به نام دين معروف شده است و مردم در اعتقادات خود سهمي براي عقل قائل نيستند. از اينرو من با نوميدي نسبي پاي در اين راه مينهم و در نخستين گام به بررسي نويسندگان کتاب مقدس (و قبل از همه به مؤلف اسفار پنجگانه تورات) ميپردازم:
«تقريباً همة اهل کتاب معتقدند که موسي تورات را تأليف کرده است، به گونهاي که فرقة فريسيان از يهود در تأکيد بر اين عقيده، مخالف آن را مرتد دانستهاند. به همين دليل ابن عزرا که دانشمندي نسبتاً آزاد انديش بود، براي اظهار نظر خويش در اين باب جرأت نکرد و تنها با اشاراتي مبهم، اشتباه بودن اين اعتقاد عمومي را متذکر شد. اما من بدون ترس و واهمه پردة ابهام را از روي سخنان ابنعزرا برخواهم داشت و حقيقت را براي همه آفتابي خواهم کرد» (توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، ص 103).
ثالثاً) مطالب درج شده در تورات کنوني گواه بر تحريف آن است، مانند: توصيف خداوند در تورات، داستان رانده شدن آدم و حوا از بهشت، نسبت دروغ و فريبکاري دادن به خداوند: «از درخت معرفت نيک و بد زنهار نخوري زيرا روزي که از آن خوردي هر آينه خواهي مرد». (عهد عتيق، سفر پيدايش باب 2، شماره 17)، تا مانند خداوند آگاه از امور نشوند و در حکومت و حکمراني بر جهان با او رقابت نکنند؛ اما شيطان به شکل ماري در آمد و حقيقت را به آنها گفت و چون از آن درخت خوردند، معلوم شد که شيطان راست گفته و خداوند «نعوذ بالله» دروغ گفته است.
تورات به لوط پيامبر نسبت شرابخوري و زنا با محارم ميدهد (عهد عتيق، همان، باب 19).
به يعقوب نسبت حيلهگري و تزوير ميدهد تا پيامبري را از برادرش عيسو بربايد (همان، باب 27).
در باب يازدهم کتاب سموئيل به داود نسبتهاي قتل و زنا و بيعفتي ميدهد و... در حالي که ساحت مقدس پيامبران از اين نسبتهاي ناروا به دور است.
از اين مطالب روشن ميشود که تحريف قرآن به حوادث سياسي معاصر درباره اسرائيل ربطي ندارد و غصب سرزمين فلسطين مسئلهاي تاريخي و اثبات شده از نيمه دوم قرن بيستم ميلادي است و مالکيت آن براي مسلمانان بر پايه صدها سال زندگي مسلمانان در آنجاست، نه برپايه مالکيت اسحاق يا اسماعيل(علیهما السلام).
3. نويسنده در قسمتي از مقاله با عنوان رفتار دوگانه مدعي است:
«از آن جا که قرآن، تورات را يک کتاب مقدس الهي ميداند، مسلمانان بايد به تمام کتب آسماني احترام بگذارند؛ حتي اگر درباره اعتبار و قداست کتاب توراتي که يهوديان دارند، ترديد داشته باشند». «... رفتار دوگانه نسبت به تورات به خوبي در متون مسلمانان غربي آشکار است».
در اين جا تذکر اين مطلب لازم است که مطابق شواهدي که دربالا ذکر شد، منظور قرآنکريم از تصديق تورات، کتابي است که در ميقات در الواحي که قرآنکريم در سوره اعراف داستانش را آورد، به موسي نازل شد.
قطعاً منظور قرآن از تورات، اسفاري که فعلاً در دست يهود است، نميباشد؛ زيرا خود يهوديان هم اعتراف دارند که سند اين اسفار به زمان موسي(ع) نميرسد و سلسلة سند در فاصلة بين بخت نصر (يکي از پادشاهان بابل) و کوروش (يکي از ملوک فارس) قطع شده است. تنها يك نكته که قرآنکريم تمامي مطالب تورات موجود در عصر رسولخدا(ص) را رد ننموده است.
آنچه از تورات که قرآن تصديق و تأييد مينمايد و در بين اديان الهي مشترک است، همان معارف اصول دين که توحيد و نبوت و معاد و پارهاي از فروع که متفرع بر آن اصول است، ميباشد و اينها در همه شرايع يکي است، زيرا در اصول مسائل (عقايد ديني، در برنامههاي اجتماعي و حفظ حقوق مبارزه با جهل و دعوت به حق و عدالت و...) اختلافي ميان کتب آسماني نيست؛ چنان که قرآن ميفرمايد:
(قُلْ يَا أَهْلَالْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً ...)؛ (آلعمران/ 64)؛ «بگو: «اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و ميان شما يكسان است، كه جز خدا را نپرستيم و هيچ چيزى را شريك او قرار ندهيم...».
بنابراين ما مسلمانان بر اين باوريم که همه اديان الهي يک منبع و آبشخور و سرچشمه زلال دارند، همگي در پي توحيد کلمه و کلمه توحيد و عمل خالصانه و صالح و آراستگي مردم به مکارم اخلاق هستند؛ بيهيچ اختلافي در اصول کلي يا در فروع جزئي (معرفت، محمد هادي، نقدشبهات پيرامون قرآنکريم، ص 14).
(شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَاوَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَاوَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ)؛ (شوري/ 13)؛ «براى شما مقرر كرد از دين، آن چه را كه نوح را بدان سفارش كرد و آن چه را به سوى تو وحى كرديم و آن چه را كه ابراهيم و موسى و عيسى را بدان سفارش كرديم، كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه افكنى نكنيد».
بنابراين بر مسلمانان لازم نيست که تورات فعلي را بپذيرند، چون تورات اصلي نيست و بديهي است که تاييد کتاب تورات تحريف شده مسئوليتي سنگين و الهي خواهد داشت، چون ممکن است منتهي به گمراهي برخي مردم شود.
4. نگارنده در بخشي ديگر از مقاله اظهار ميدارد:
«ابن رشد [از مفتيهاي مسلمانان] آنان را از فروش و معامله کتابهايي که احتمالاً حاوي تورات يا انجيل بودند، منع کرد... در حالي که در نصردگرانادا فتوايي صادر شد؛ مبني بر اين که با وجود ترديد در حقيقي بودن تورات، يهودي طرف دعوي که نزد قاضي مسلمان حاضر ميشود، بايد به طور رسمي و ترجيحاً در يک کنيسه به کتاب خود يهوديان سوگند بخورد».
براي رفع تعارض ظاهري بين اين دو مطلب، ميتوان گفت:
الف. بيان شد که کتاب تورات اصلي از بين رفته است و کتاب فعلي حاوي مطالب تحريف يافته و مطالبي از کتب مقدس اصلي است. طبق اين فتوي، نشر اين مطالب و سود بردن از چنين معاملة مشکوکي غير قانوني اعلام شده است، زيرا به منزله نشر مطالب کذب درباره دين و انبياي الهي است.
ب. اين که يهوديان بايد به کتاب مقدس خود سوگند بخورند به اين علت است که شايد آنان، کتاب تورات را مقدس ميدانستند و به دليل اعتقادشان (تورات را صحيح و مقدس ميدانستند) از گواهي دروغ پرهيز ميکردند يا به حقيقت کتاب تورات سوگند ميخوردند.
5. وي در صفحة 19 مقالهاش مينويسد:
«اين داستانها (قصص انبياء و اسرائيليات که در تورات آمده است) کم و بيش، در تمام انواع نوشتههاي مسلمانان از حديث و تفسير گرفته تا تاريخ و جغرافي، واژهنگاري و زندگينامهها يافت ميشود. يک نمونه خوب از اين نوشتهها، حليه الاولياء است...».
در اين مورد نيز ميتوان گفت:
اولاً يهود، تورات را کتاب مقدس خود ميداند، در حالي که مسلمانان همة تفاسير و احاديث را مستند و مقدس نميدانند و اين مطالب جداي از متن قرآن کريم است که خداوند خودش حفظ آن را از تحريف و تغيير براي هميشه، ضمانت کرده است و ميفرمايد:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (حجر/ 9)؛ «در حقيقت، ما خود، آگاهكننده (قرآن) را فرو فرستاديم و قطعاً، ما پاسداران آن هستيم».
ثانياً نويسنده اظهار ميدارد که اسرائيليات در تمام نوشتههاي مسلمان هست؛ در حالي که فقط کتاب حلية الاولياء را به عنوان نمونه مثال ميزند که مورد تأييد همه مسلمانان نيست. احتمالاً وي از کتب معتبر و مستند حديث و تفسير مسلمانان اطلاع کافي ندارد.
نتيجهگيري:
نويسنده مقاله تورات هر چند با شجاعت دلايل تحريف تورات و برتري قرآن را نقل کرده، اما در توجيه تحليل آنها موفق نبوده است و برخي اشکالات سطحي به مسلمانان گرفته که قابل نقد است.
نويسنده: كاميلا پي، آدنج.
ترجمه و نقد: زهرا خداپرست
1. ابن منظور، لسان العرب، نشر أدبالحوزة، قم، ايران سنة الطبع، محرم، 1405.
2. أبونعيم أحمد بن عبدالله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهاني، حلية الأولياء.
3. بوالفداء إسماعيل بن عمربنكثير القرشي الدمشقي، تفسير القرآن العظيم، دار طيبة للنشر والتوزيع، الطبعة، الثانية، 1420هـ ،1999 م.
4. توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1379، چ دوم.
5. السيوطي، جلالالدين عبدالرحمن ابنابيبكر، الدرّ المنثور في تفسير المأثور، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.
6. الفراهيدي، الخليل بن احمد، كتاب العين، دار الكتاب، بيروت، 1422هـ . ق.
7. محمد بن إسحاق أبوالفرج النديم، الفهرست، دارالمعرفة، بيروت، 1398 ـ 1978.
ب) منابع ناقد مقاله
8. توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1379 ، چ دوم.
9. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1393 ق، 20 جلدي.
10. کتاب مقدس، عهد عتيق، سفر پيدايش، باب 2.
11. معرفت، محمد هادي، نقد شبهات پيرامون قرآنکريم، ترجمه: حسن حکيم باشي و ديگران، انتشارات التمهيد، قم، 1385.
12. ناس، جان باير، تاريخ جامع اديان، مترجم: علي اصغر حکمت، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي .