نشانه اى از اعجاز علمى قرآن

قرآن سراسر کتاب هدایت و سعادت و خبرهاى راست از گذشته و آینده است. قرآن راهنماى نجات بشر از زشیتها و تاریکیها و درد و رنجها و رساندن او به کمال و ابدى شدن است. اما باورمندان این گفته ها جز عده اندکى نیستند. بدین رو قرآن با نشانه هایى که درخور فهم همگان باشد و هیچ انسانى نتواند مانند آن را بیاورد و به خدا نسبت دهد, حقانیت گفته هاى خود را به اثبات مى رساند. نوشته حاضر, تفسیر یک آیه از قرآن کریم است که در آن معجزه اى از معجزات, به گونه اى نهفته است که تا پیش از دسترسى دانش بشرى بدان کشف نشده بود و اینک دانش بر آن دست یافته است.

آیه مورد نظر چنین است: «و إنّ لکم فى الأنعام لعبرهً نسقیکم ممّا فى بطونه من بین فرثٍ و دمٍ لبناً خالصاً سائغاً للشاربین» (نحل/۶۶):( البته در دامها (شتر و گاو و گوسفند و بز) براى شما عبرتى است; از آن چیز که در شکمهاى آنها است از بین مواد گوارشى و خونى, به شما شیرى خالص و گوارا مى نوشانیم.)

 

توضیح برخى از واژه هاى آیه

۱. انعام:

کلمه انعام در عموم لغتنامه ها فقط به شتر و گاو و گوسفند اطلاق شده ولى قرآن در یک جا بُز را هم به آنها اضافه کرده و تعداد آنها را ۸ زوج(یعنى ۴جفت) دانسته است: «و من الأنعام حمولهً و فرشاً… ثمانیه أزواج من الضأن اثنین و من المعز اثنین… و من الإبل اثنین و من البقر اثنین…» (انعام/۱۴۴ ـ ۱۴۲): (و [بخورید از آنچه روزى کرده شما را خدا] از انعام باربر و ذبح شدنی… هشت زوج; از گوسفند دو تا و از بُز دوتا… و از شتر دو تا و از گاو دوتا…) و درجاى دیگر بدون نام بردن از انعام, شمار آنها را هشت زوج دانسته است: «و أنزل لکم من الأنعام ثمانیه أزواج…» (زمر/۶): (و فرود آورده است براى شما از انعام, هشت زوج را…).

أزواج, جمع زوج است که هم به معناى عدد دو است و هم به معناى یکى است که همراه جفت خود باشد.1 پس یک شتر نر یک زوج است, و یک شتر ماده یک زوج و همین گونه سایر انعام.

۲. فَرْث:

آنچه از لغتنامه درباره این کلمه به دست مى آید این است که (فرث) آن چیزى است که در ظرف مناسب خود جاى گرفته باشد, مانند محتویات شکمبه و اگر آن ظرف بیرون بریزد فعل آن از ماده (ف ر ث) خواهد بود. کاربردهاى فعلى آن نمودهاى گوناگونى دارد, از جمله: ـ اگر کسى شکمبه چهارپا را شکافت و سرگین (محتویات شکمبه) را بیرون آورد, گفته مى شود: فَرَثَ الکَرِشَ. ـ اگر کسى ظرف خرما را ـ که از برگ خرما مى سازند ـ شکافت و خرماى میان آن را پراکنده کرد, گفته مى شود: فَرَثَ الجُلَّهَ. ـ اگر کسى کبد شخص زنده اى را ضربه زد و شکافت و آن را پراکند (چون خون و جگر تقریباً هم رنگند, وقتى کبد شکافت بر مى دارد و خون از آن بیرون مى ریزد به نظر مى آید که جگر پراکنده شده و بیرون مى ریزد) گفته مى شود: فَرَثَ کَبِدَه. ـ اگر زن آبستن ویار کند و غذا را بیرون بریزد, گفته مى شود: فَرَثَ الحُبلى. ـ اگر کسى یاران خود را نزد حاکم رسوا کند, گفته مى شود: (أفرَثَ أصحابَه, چرا که محتویات رازگونه آنها را فاش و آشکار ساخته است. لغت هاى دیگرى که از این ماده به کار رفته اند از قرار زیر هستند: فَرِثَ: انسان سیر ; الفُراثَه: الفَرث; مَفرَث: جایى که محتویات شکمبه گوسفند و غیر آن در آن ریخته مى شود. جمع آن مَفارث است.
چنان که از کاربردهاى این کلمه و فعلها و اسمهاى مشتق از آن فهمیده مى شود, (فرث) فقط به معناى آن چیزى نیست که در ظرفِ مناسب خود جاى گرفته باشد, بلکه یا باید با بازشدن و شکافتن آن ظرف بیرون بریزد و یا آن چیز قابلیت بیرون ریختن داشته باشد. پس لازم نیست فقط آنچه که در شکمبه است (فَرث) باشد, بلکه آنچه در روده ها هست نیز مى تواند (فرث) باشد, بویژه که مى بینیم کلمه (مَفرَث) و جمع آن (مَفارِث) که اسم مکان است, بر محل ریختن محتویات هم شکمبه و هم روده اطلاق مى شود. همچنین باید دانست که محتویات گوارشى تا وقتى که دربدن حیوان هستند (فَرث) نامیده مى شوند, ولى آن گاه که از مخرج بیرون آیند (رَوث) گفته مى شوند.

مراد از موصول در آیه

کلمه (عبره) در جایى به کار مى رود که بخواهند با آوردن یک نمونه, موارد همانند را با آن بسنجند. مثلاً اگر کسى را که از روى عمد بى گناهى را کشته در حضور مردم به دار مى کشند, مى خواهند او را مایه عبرت قرار دهند, یعنى به مردم بگویند که موارد مشابه را چنین مجازات خواهیم کرد. و یا اینکه به معناى پند و موعظه و سنجیدن وضعیت است که در آن صورت این آیه مى گوید: از آنچه مى بینید بفهمید که با چه کسى روبرو هستید و او چه نعمتهایى به شما عطا کرده و شما چه وظیفه اى در برابر او دارید و… اکنون باید دید در انعام چه عبرتى است.
سپس در جمله دوم آیه مى گوید: «… نُسقیکم ممّا فى بطونه من بین فَرثٍ و دمٍ لبناً خالصاً سائغاً للشاربین» ضمیره (ه) که به کلمه (بطون) چسبیده مذکر است و نمى تواند به کلمه (انعام) برگردد, زیرا کلمه (أنعام) در حکم مؤنث است و فقط ضمیر مؤنث باید به آن برگردد. در آیه ۲۱ سوره مؤمنون مى خوانیم: «و إنّ لکم فى الأنعام لعبرهً نسقیکم ممّا فى بطونها و لکم فیها منافع کثیره و منها تأکلون» (و البته براى شما در دامها عبرتى است, مى نوشانیم شما را از آنچه در شکمهاى آنهاست و براى شما در آنها بهره هاى زیادى است و از آنها مى خورید).

همچنان که در این آیه مى بینید نیمه اول این آیه با آیه مورد نظر ما هیچ فرقى ندارد, مگر اینکه کلمه (بطون) در این آیه به ضمیر مؤنث(ها) متصل است, که این ضمیر البته بى هیچ تردید به (انعام) بر مى گردد. پس ضمیر مذکر(ه) در آیه سوره نحل به کجا بر مى گردد؟ چاره اى جز این نداریم که ضمیر (ه) را به (ما) که پیش از کلمه (بطونه) قراردارد برگردانیم. پس معنى چنین مى شود: (مى نوشانیم شما را, از آن چیزى که در شکمهاى آن چیز است… شیرى خالص…).

حال سؤال این است که در شکمهاى چه چیزى شیر است؟ در اینجا دو احتمال وجود دارد: نخست آن که بنابر آنچه علم مى گوید شیر در سلولهاى شیرى تولید مى شود که تعدادى از آنها در هر کیسه شیرى هستند, و شمارى از کیسه هاى شیرى در هر خوشه شیرى هستند, و چند خوشه شیرى در غده شیرى هستند, و یک غده شیرى در هر پستان است; سپس شیر در مجارى شیرى جریان مى یابد.2 پس هر یک از آنها بطنى از بطون پستان است و نیز هر یک از آنها بطنى از بطون آن حیوانى است که نام برده شده است. پس کلمه (ما) مى تواند هر یک از آنچه که داراى بطن است باشد, مثلاً کیسه یا خوشه یا غده شیرى یا پستان باشد. دوم اینکه ممکن است منظور از (ما) جنس مؤنث شیردار باشد, که در این صورت (بطون) آن نیز پستانهاى آن است.

آیه در ادامه موضوع دیگرى را مطرح مى کند و آن اینکه این شیر سرچشمه اى دارد که از میان ماده اى گوارشى (فرث) و نوعى خون(دم) است. در اینجا لازم است به این نکته توجه کنیم که کلمات (فرث) و (دم) به دلیل اینکه مفرد و نکره هستند دلالت بر یک شخص یا یک نوع نامعلوم مى کنند.3 پس خاستگاه و سرچشمه شیر قبل از پستان درجایى است میان یکى از مواد گوارشى و یک از خونها.

حال باید به پرسشهاى چندى که در اینجا مطرح است پاسخ داد:

۱. آیا مگر مواد گوارشى متعددند؟ اگر متعدد هستند, کدام یک از مواد گوارشى منظور و مقصود بوده است؟ ۲. آیا مگر چند خون است, اگر چنین است, کدام یک از خونها مورد نظر بوده است؟ ۳. آیا در بین آن مواد گوارشى و آن خون چیزى هست, اگر هست چیست و کار آن کدام است؟ ۴. عبرتى که در این موضوع است چیست؟

در جواب به این پرسشها باید به علم مراجعه کرده نظر آن را بدانیم. دانش زیست شناسى در این باره مى گوید: به طور کلى دستگاه گوارش دو عمل اساسى و مختلف را انجام مى دهد که یکى گوارش و دیگرى جذب غذاست, گوارش در دهان, معده و روده باریک انجام مى گیرد و جذب اصلى در روده باریک است. در بخشهاى گوناگون دستگاه گوارش بویژه دهان و معده, ابتدا در اثر اعمال مکانیکى تکه هاى درشت غذا مبدل به قطعات ریزى مى شوند, سپس عوامل شیمیایى خاصى در معده و روده بر روى این ذرات اثر کرده آنها را به مولکولهاى ریزتر و ساده اى که قابل جذب بدن است تجزیه مى کنند. به کلیه تغییراتى که موجب تبدیل مواد غذایى به مواد قابل جذب سلولها مى شود, گوارش یا هضم گویند. نتیجه عمل جذب, انتقال مواد گوارش شده از جدار روده باریک و ورود آن به جریان خون است, تا از آن طریق به تمام سلولهاى زنده بدن برسد.4

اما چگونه عمل جذب در جدار روده انجام مى شود؟ در داخلى ترین لایه باریک برجستگى هاى زیادى هست که به آنها پُرز گفته مى شود; در قسمت بیرونى این پرزها یک لایه از سلولهاى پوششى است که غذا به وسیله آنها جذب مى شود. بلافاصله در زیر این لایه, شبکه اى غنى از مویرگهاى خونى وجود دارد که مواد غذایى جذب شده وارد این شبکه مى شوند. چنان که گفته شد, جذب اصلى در روده باریک انجام مى گیرد و معده و روده بزرگ فقط جذب بعضى از مواد را عهده دار مى باشند که اگر فقط آنها بخواهند موجودات زنده داراى دستگاه گوارش, انسان و چهارپایان را تغذیه کنند, آن موجود زنده خواهد مرد.5

تا اینجا پاسخ پرسش اول روشن شد که مواد گوارشى متعددند, بعضى داخل معده هستند, بعضى داخل روده باریک و بعضى نیز داخل روده بزرگ هستند. پس تنها آن مواد گوارشى به خوبى قابل استفاده هستند که داخل روده باریک باشند, و مواد گوارشى داخل معده و روده بزرگ, قابل استفاده و مفید براى زنده ماندن نیستند, و البته براى تولید شیر نیز کافى نمى باشند.

اکنون نوبت نظر خواهى از علم درباره خون است, علم مى گوید دستگاه گردش خون از قسمتهاى زیر تشکیل شده است: ۱. تلمبه اى به نام قلب که با تولید نیروى ابزارى لازم, خون را در رگها حرکت مى دهد. ۲. شبکه اى از رگها که خون در آنها حرکت مى کند و انشعابات آنها به دورترین نقطه هاى بدن مى رسد. ۳. مایعى به نام خون که مواد غذایى و اکسیژن در آن حل مى شود.

رگها سه گونه هستند: سرخرگها, سیاهرگها, مویرگها; سرخرگها و سیاهرگها از بدنه اى ضخیم با چند لایه سلول و نیز قطر و طولى زیاد تشکیل شده اند, حال آن که مویرگها طول کم داشته و فقط از یک لایه سلول تشکیل شده اند. از قلب, سُرخرگ بزرگى به نام آئورت خارج مى شود که خون اکسیژن دار و غذادار را به تمام اندامهاى بدن مى رساند. از جمله آن اندامها روده باریک است. این سرخرگ به شاخه هاى متعدّد تقسیم شده و به عمیق ترین لایه روده باریک نفوذ کرده به درون پرزهاى روده مى رود, در آن حال دیگر یک سرخرگ بزرگ نیست, بلکه هر پرز, سرخرگ کوچکى از شاخه سرخرگ بزرگ ترى را در خود جاى مى دهد. این سرخرگ به مویرگهاى کوچکى تقسیم مى شود که بخاطر دیواره هاى نازکشان, مواد غذایى جذب شده توسط سلولهاى پوششى پرز, مى توانند به راحتى به آن داخل شوند. دراین حال این مویرگها حامل خونى مى شوند که مواد غذایى فراوانى دارد, سپس این مویرگها به سیاهرگهاى کوچکى متصل مى شوند که به سیاهرگهاى بزرگ ترى متصل شده و در نهایت به سیاهرگى مى ریزند که خون را به جگر سیاه مى برد. مواد غذایى خون این سیاهرگ, پس از ورود به جگر در سلولهاى آن نگهدارى مى شود و تغییر و تبدیلات لازم را مى یابد. سپس بنا به نیاز بدن, به تدریج تحویل خون مى شود و از طریق گردش عمومى خون به همه نقاط بدن مى رسد.6

خون از سلولها و مایعى تشکیل شده است; مایع خون را پلاسما مى نامند که ماده اصلى آن آب است و ومواد غذایى و نیز مواد دفع شدنى در آن به صورت محلول یا معلّق وجود دارند.

اگر چه ماده اصلیِ خون, پلاسما و سلولهاست, ولى خون از سه جهت متعدد است: اول, از جهت مواد حمل شونده توسط خون; بعضى از خونها داراى اکسیژن یا مواد غذایى فراوان هستند, در حالى که بعضى دیگر این مواد را کم دارند. و نیز بعضى از خونها داراى مواد دفع شدنى زیاد هستند و برخى کم. دوم, از جهت میزان فشار; خونى که از قلب خارج مى شود بیشترین فشار را دارد, در حالى که خونى که به قلب وارد مى شود کمترین فشار را داراست.7سوم, از جهت محل عبور خون; خون از اندامهاى مختلف بدن عبور مى کند و بدین گونه چند خون خواهد بود. و این نه از جهت مواد و ماهیت آن خونهاست, بلکه از جهت خود آنها مى باشد.

به عنوان مثال اگر در دو لیوان, آب خالص بریزیم, اگر چه ازنظر جنس, هر دو یکى هستند, ولى از نظر شخصیت و محل, غیر از یکدیگرند. پس خونى که در یک سرخرگ جریان دارد غیر از خونى است که در سرخرگ دیگرى جریان دارد.

اکنون باید ببینیم کدام یک از خونها مورد نظر بوده است. در پاسخ باید گفت همان طورى که پیش از این گفته شد سرچشمه شیر قبل از سلولهاى شیرین پستان, جایى است بین ماده گوارشى(فَرث) و خونى(دم). پس این خون مورد نظر ما باید خونى باشد که از فاصله میان این خون و نوعى از ماده گوارشى مواد گوناگون را به غده هاى پستان برساند تا شیر تولید گردد. اگر محلهاى ما بین مواد گوارشى در تمام دستگاه گوارش و خونها در تمام دستگاه گردش خون را بررسى کنیم مى بینیم که هیچ جایى مناسب تر از حد میانى مواد گوارشى روده باریک و خون مویرگى زیرلایه پوششى سلولى پرزهاى روده باریک نیست. چرا که در بین این دو یعنى مواد گوارشى روده باریک و خون مویرگى داخل پرز, یک لایه از سلولهاى جذب کننده مواد وجود دارد که با روشهایى که گاه شگفت آور است, مواد غذایى را از ماده گوارشى روده باریک گرفته و آنها را به طرف رگها منتقل مى کند.

توضیح اینکه این سلولها به گونه اى هستند که در مقابل مواد غذایى گوارش شده مقاومت نمى کنند و اجازه مى دهند تا آنها را از میان شان عبور کنند. البته این در صورتى است که غلظت یک ماده در طرف روده بیش از طرف مویرگها باشد, در غیر این صورت آنها با کمک ابزارهایى و با صرف نیرو آن مواد را از روده گرفته به درون خود مى کشند و سپس از طرف دیگر خود آن را به سمت مویرگها خارج مى کنند, که این یکى از شگفتى هاى آفرینش است و به آن در اصطلاح, انتقال فعّال مى گویند و به عمل کارگرى که از پایین آب برداشته به بالا مى برد شباهت دارد. بسیارى از مواد غذایى که از سلولهاى پوششى روده باریک مى گذرند از دیواره مویرگها گذشته و وارد خون مویرگى مى شوند; مانند ویتامینها, پروتئین ها, قندها و املاح. ولى چربیها از کنار مویرگهاى خونى گذشته و پس از رسیدن به مویرگهاى لنفى وارد آن مى شوند تا پس از آن به جریان خون شریان آئورت وارد شوند.8

اما پیش از نتیجه گیرى از آنچه گفتیم لازم است از نظریه دانش قدیم درباره جذب غذا آگاه شویم.

بوعلى سینا در کتاب (قانون) خود که چهار قرن پس از قرآن نوشته شده به دخالت سلولهاى پوشش روده در جذب غذا معتقد نبود, بلکه رگها را عامل جذب غذا مى دانست, او در این زمینه مى نویسد: «… دراین زیاد بودن و درازى پیچ و خم و دور و استداره حکمتى نهفته است: رگهاى پیوسته به کبد و معده (از کبد به معده و از معده به کبد) دهانه هایشان در پرده پوشش نازک معده یا حقیقتاً در پرده پوشش نازک روده ها (صفاق) نفوذ کرده که ماده غذایى لطیف را به شرطى که گوهر ماده غذایى به آنها برسد و با دهانه ها در تماس باشد, مى مکند… خداوند تعالى پیچ در پیچ هایى در روده ها به وجود آورده است تا اگر ماده غذایى در جزئى از اجزاء روده بدون برخورد با دهانه رگ مکنده جلو برود, در قسمتى دیگر با بخش دیگرى از رگهاى مکنده غذا از روده مواجه شود و آنچه که از دسترس بعضى رگها خارج شده, رگهاى دیگر سر راهش باشند و آن را دریابند.»9

از سخنان بوعلى چنان فهمیده مى شود که دهانه رگها به مواد گوارشى روده باز مى شود و سپس آن رگها مواد غذایى را از مواد گوارشى داخل روده به طور مستقیم جذب مى کنند. برابر این نظریه دیگر فاصله اى بین (فَرث) و (دَم) وجود ندارد تا کسى به خود حق بدهد و براى فاصله آن دو از کلمه (بین) استفاده کند.  در جواب مى گوییم: اولاً; رگهاى روده فقط نقش انتقال دهنده مواد جذب شده را به جگر دارند. ثانیاً; آنها در لایه پوششى روده نفوذ نکرده اند, بلکه در پشت آنها قراردارند. ثالثاً; جذب ـ و یا به قول بوعلى مکیدن ـ مواد غذایى به وسیله لایه پوششى روده باریک انجام مى شود, نه دهانه رگها.10

اما قرآن در آیه یادشده از فاصله اى بین آن دو خبر مى دهد و مواد شیر را تهیه شده از آن فاصله اعلام مى دارد و علم امروز نیز همین را مى گوید. ناآگاهى دانشمندان بزرگ زیست شناسى و فیزیولوژى حیوانى درباره وجود سلولهاى پوششى روده و کارهاى مهم آن تا بیش از دوازده قرن پس از نزول قرآن ادامه داشت.11

نتیجه اینکه, این یک اعجاز قرآن است, زیرا دیگران از گفتن آن و یا گفتن مانند آن عاجز بوده اند, همچنین قرآن به گونه اى آن را گفته که مؤمنینى که حقیقت آن را درنیافته اند بى ایمان نشوند و کافران از آن علیه مؤمنان سود نبرند, و نیز حقیقت آن تا زمان دستیابى دانش بشرى آشکار نگردد, و بدین گونه براى زمانه اى دیگر و مردمانى دیگر معجزه اى تازه و در خور زمانه و فرهنگ آنان به آنها ارائه شود, تا آسمانى و خدایى بودن قرآن را بپذیرند و به آن ایمان آورند. 

 

دیدگاه دانش نوین

علم امروز درباره هضم و جذب غذا و تولید شیر مى گوید: غذا پس از آن که در دهان جویده و هضم مختصرى شد, به وسیله لوله مرى وارد معده مى شود, در آنجا شیره معده ترشح, و غذا هضم زیادى شده تبدیل به کیموس مى شود و بعد وارد روده باریک مى گردد در آنجا هم موادى به این مایع غلیظ اضافه مى شود. روده از لایه هاى تودرتویى ساخته شده, داخلى ترین لایه روده باریک, سلولهایى پوششى هستند که چسبیده به هم روى پرزهاى روده را پوشانده اند. این پرزها زمینه مخمل مانندى را به داخل روده داده, غذا بوسیله این سلولها جذب مى شود. بلافاصله در زیر آن یک شبکه غنى از مویرگهاى خونى وجود دارد که قندها, اسیدهاى آمینه, آب و نمک وارد این شبکه مى شوند.

این شبکه مویرگى که از یک سرخرگ کوچک پرزى منشعب مى شود, پس از جمع آورى مواد غذایى به یک سیاهرگ کوچک پرزى منتهى مى شود. سیاهرگ کوچک پرزهاى روده به نوبه خود به سیاهرگهاى بزرگ تر مى پیوندد و سرانجام وارد یک سیاهرگ به نام سیاهرگ باب مى شوند. این سیاهرگ بر خلاف سیاهرگهاى دیگر بدن که به طور مستقیم به قلب مى روند ابتدا وارد کبد مى شود. مواد غذایى پس از ورود به کبد در سلولهاى کبدى نگهدارى مى شوند و تغییر و تبدیلات لازم را مى یابند, سپس بنا به نیاز بدن به تدریج وارد خون مى شوند و از طریق گردش عمومى خون به همه نقاط بدن مى رسند, در واقع کبد به منزله یک ا نبار و تنظیم کننده و پخش کننده مواد غذایى جذب شده است. در محور هر پرز, یک مویرگ لنفى دیده مى شود که انتهاى آن بسته است و چربیهاى جذب شده وارد آن مى شوند. درون هر پرز سلولهاى ماهیچه اى صاف و رشته هاى عصبى نیز دیده مى شوند. انقباض این ماهیچه ها موجب تحرّک پرز شده و از این طریق به جذب مواد کمک زیادى مى کنند.

هنگامى که غذا به انتهاى روده باریک مى رسد, تقریباً تمام مواد غذایى قابل استفاده آن از طریق دیواره روده باریک به خون جذب شده است. تولید شیر نیز بدین گونه است که سلولهاى شیرساز پستان, بعضى ازمواد را با تغییر و تبدیلات لازم در ساختن شیر استفاده مى کنند, مانند پروتئینها و قند شیر (لاکتوز) که به ترتیب ازتغییر و تبدیل اسیدهاى آمینه و گلوکز خون به وجود مى آید. و بعضى از مواد را بدون تغییر و تبدیل وارد محلول شیر مى کنند; مانند آب و نمک طعام و ویتامینها و فسفاتها.12

 

عبرت آموزى شیر چهارپایان

در پاسخ اینکه عبرتى که در این موضوع است چیست, باید گفت, وقتى که به سلولهاى مورد اشاره قرآن نظر دقیق مى اندازیم مى بینیم که این سلولها کارهاى مهمى را انجام مى دهند و از ساختار بسیار مناسبى برخوردارند. از همین لایه نازک سلولى پوششى روده باریک چهارپایان اهلى است که ما از نعمت گوشت و شیر و پوست و پشم و جز آن بهره مندیم. حال ممکن است آنها با کوچک ترین تغییرى در ساختمان ژنتیکى شان از انجام یک کار ناتوان شوند و یا در آنها ضعف و سستى و یا بر عکس سختى و صلابت به وجود آید و از کارآیى بیفتند. در آن زمان نه تنها آن موجود ـ هر چه مى خواهد باشد ـ ممکن است نتواند شیر تولید کند, بلکه ممکن است زنده هم نماند.

از طرفى دانستیم که کلمه (عبره) براى اصلى که چیزهاى مشابه را با آن مى سنجند هم به کار مى رود, پس به جانوران دیگر همچون انسان هم نظرى مى افکنیم و مى بینیم که مثل همین وضعیت ـ یعنى وجود سلولهاى پوششى روده ـ در آنها نیز هست و هیچ جانور دارنده آن سلولها بدون درست کارکردن آنها نمى تواند سالم, قوى و حتى گاهى زنده باشد.

آرى این هشدارى است به ما انسانها که بسیار گرفتار نعمتها هستیم و احساس مالکیت نسبت به آنها داریم و به دست آوردن آنها را اثر تلاش یا شانس خود مى دانیم و از عطا کننده این نعمتها غافل بوده شکر او را با اطاعت کردن از او بجا نمى آوریم, که اینها گاه زمینه ساز دشمنى با او نیز مى شود. آرى خدا مى تواند محتویات روده را ـ که مورد نفرت ما هستند ـ پس از عبور از یک لایه نازک روده و سپس عبور دادن از لایه نازک دیواره مویرگ و داخل کردن آن به خون و لنف و سپس داخل کردن آن به یک لایه نازک سلولهاى شیرى ـ که اگر تمام این لایه ها را روى هم قرار دهیم ضخامتى ناچیز خواهند داشت ـ تبدیل به شیرى کند که نه خون مسموم در آن است و نه محتویات نفرت آور گوارشى, بلکه به راحتى در گلو پایین مى رود و غذایى بسیار کامل است. چنان که در کامل بودن شیر از نظر تغذیه شگفتى هاى دیگرى است و بررسى و بیان آن نیازمند مجالى جداگانه است.

 

 نویسنده: رضا هوشیار

 

  • 1. طباطبایى, محمد حسین, المیزان, ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى, تهران, بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى, ۱۳۶۳, ۷/۵۵۶.
  • 2. فصل (غده پستان) از کتاب (بافت شناسى و اطلس رنگى دامپزشکى) تألیف دکتر مریم رضائیان,۳۱۳.
  • 3. کلمات (فرث) و (دم) نکره هستند, زیرا هیچ یک از نشانه هاى معرفه را ندارند, و الف و لام جنس نیز بر سرآنها نیامده است تا دلالت بر هر (فرث) و یا هر (دم) داشته باشند.
  • 4. گایتون, فیزیولوژى پزشکى, ترجمه دکتر على حائرى روحانى, ۱۳۷۲, جلد ۲, بخش دوازدهم, فصل ۶۳; زیست شناسى سال سوم آموزش متوسط عمومى رشته علوم تجربى, ۱۳۷۳, وزارت آموزش و پرورش, صفحه ۵۵.
  • 5. گایتون, فیزیولوژى پزشکى, ۲/۶۵, و جلد اول, بخش سیزدهم, فصل متابولیسم و تنظیم درجه حرارت; زیست شناسى, سال سوم, ۶۴, ۷۴, ۷۷, ۸۴ تا ۱۰۷.
  • 6. گایتون, فیزیولوژى پزشکى, جلد اول , بخش چهارم, و بخش هفتم, صفحه ۴۰, و جلد۲, بخش دوازدهم, فصل ۶۲, و بخش سیزدهم, فصل ۷۰; زیست شناسى, سال سوم, ۱۳۸, ۱۴۸, ۵۳, ۱۵۷, ۷۴.
  • 7. گایتون, فیزیولوژى پزشکى, جلد اول, بخش هفتم, فصل ۴۰, و بخش پنجم و بخش چهارم, و جلد دوم, بخش ۱۲, فصل ۶۲; زیست شناسى, ۱۲۳ و ۷۴ و ۱۸۴ و ۱۵۵.
  • 8. زیست شناسى, سال دوم, ۷۵ و ۷۶ و ۲۲ تا ۳۰; گایتون, فیزیولوژى پزشکى, جلد دوم, بخش ۱۲, فصل ۶۵.
  • 9. قانون در طب, کتاب ۳, جلد ۲, چاپ سروش, ۱۳۷۰, فن شانزدهم, گفتار اول, تشریح روده, صفحه ۳۶۹.
  • 10. زیست شناسى سال سوم, ۷۸ و ۶۵ و ۷۴; و نیز گایتون, جلد ۲, بخش دوازدهم.
  • 11. در زیست شناسى سال دوم, آموزش متوسطه عمومى, علوم تجربى, صفحه ۵۷ مى خوانیم: (در سال ۱۸۳۹ میلادى محقق دیگرى (غیر از اشلیدن) بنام شوان که مطالعات خود را بر روى جانوران انجام مى دهد چنین ابراز داشت: (قسمتهاى اساسى همه بافتها را سلول تشکیل مى دهد. قسمتهاى مختلف یک جاندار هر چند که با یکدیگراختلاف داشته باشند در اصل از واحدهاى اساسى به نام سلول تشکیل شده اند.) این گفته گویاى آن است که علم بشر در آن زمان (یعنى ۱۸۳۹ میلادى) هنوز به ارزش سلولهاى پوششى روده و کارآنها پى نبرده بوده, زیرا دیدن سلولها کارى است ساده, اما بررسى عملکرد آنها بسیار پیچیده و دقیق است که جز با امکانات و وسایل پیشرفته که در آن زمان فراهم نبوده میسر نیست.
  • 12. زیست سوم, ۶۵; و گایتون, جلد دوم, بخش ۱۲.
منابع: 

مجله شماره 23- 24 ويژه امام علي (عليه السلام)- 1379