نزول قرآن

معنای نزول

اصل نزول به معناى فرود آمدن است، چنان که در مفردات و مصباح و اقرب گفته شده است.عبارت راغب چنین است: «النّزول فى الاصل: هو انحطاط من علوّ» در باره باران آمده: “أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ”[۱]. آیا شما آن را از ابر فرود آورده اید یا ما فرود آورندگانیم؟ ایضا: “رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ …”[۲]. خدایا بما از آسمان مائده اى فرود آور. “وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ”[۳]. “وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ …”[۴] “یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ …”[۵].

می دانیم که آهن در سنگ ها است، انعام ثمانیه در زمین اند، لباس از زمین تهیّه می شود و رسول در عالم ما است؛ پس علت آمدن «انزال» در اینها چیست؟ به نظر می آید که جواب همه اینها در “وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ”[۶] ، باشد. در این آیه به هر چیز انزال اطلاق شده و چون تدبیر همه از جانب خداوند است اطلاق انزال بر همه صحیح است.

“نُزُِل”: (بضمّ ن، ز): آنچه براى میهمان آماده شده تا بر آن نازل شود، چنان که در قاموس گوید: آن را منزل نیز گفته ‏اند. راغب گوید: “النّزل: ما یعدّ للنّازل من الزّاد”. “إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا”.[۷] به اهل ایمان و عمل جنّات فردوس منزل یا مهیّا شده است. “وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ”. “فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ”. “وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ”[۸]. امّا اگر از مکذّبین و گمراهان باشد پس براى اوست آماده شده اى از آب جوشان و انداخته شدن به آتش بزرگ “إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا”[۹]. نزلة: یکبار نازل شدن “وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏”[۱۰]. در یک نزول دیگر او را دیده است.

“منزل”: (به صیغه مفعول) مصدر میمى و اسم مفعول است “وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً …”[۱۱] بگو پروردگارا مرا از کشتى فرود آور فرود آوردن مبارکى و در آیه ” أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ”[۱۲]، اسم مفعول است.

(تنزّل): در صحاح، قاموس و اقرب آنرا نزول با مهلت و تأنى گفته است “وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ” …[۱۳]. قرآن را شیاطین نازل نکرده اند می شود مهلت و تدریج را از آیه “اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ”[۱۴]. فهمید که نزول امر تدریجى است.

در باره نازل شدن قرآن باید گفت که در بعضى از آیات از آن تعبیر به” انزال” و در بعضى تعبیر به” تنزیل” شده است، و از پاره اى از متون لغت استفاده مى‏شود که” تنزیل” معمولا در جایى گفته مى‏شود که چیزى تدریجا نازل گردد، ولى” انزال” مفهوم وسیعترى دارد که نزول دفعى را نیز شامل مى ‏گردد. این تفاوت تعبیر که در آیات قرآن آمده مى‏تواند اشاره به دو نزول فوق باشد.[۱۵]

 

مراتب نزول قرآن و جایگاه الفاظ در وحی الهی

همان طور که براى هر چیزى چهار نحوه وجود است: وجود لفظى، وجود کتبى، وجود ذهنى و وجود خارجى، وحی نیز همین چهار گونه وجود را داراست:

الف. وجود کتبى قرآن همان است که ظاهر و هویدا است.

ب. وجود لفظى آن قرائت قرائت کنندگان از معصومان و ملائکه گرفته تا عموم مردم است

ج. وجود ذهنى و علمى قرآن نیز چند قسم است: وجودى در لوح نفس، وجودى که از عالم امر بامر حق تعالى تنزّل نموده در قلب رسول (ص)؛ چنان که می فرماید: "نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ".[۱۶] یا آن معانى غیبی که هنگام قرائت به قلب قارى القاء می گردد؛ چنان که می فرماید: “بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ”.[۱۷]

د. وجود عینى اجمالى که اصل قرآن و حقیقت آن است که از مصدر جلال احدى صادر گشته، چنان که می فرماید: “کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ”.[۱۸] این وجود عینی (خارجی) قرآن همان است که در قبر به صورت نیکو انیس مؤمن می گردد و در آخرت مجسّم می شود و تکلم می کند و شفاعت می نماید.

پس این قرآن از اصل و حقیقتی برخوردار است که همان وجود عینی و اجمالی قرآن است. این نوع از وجود عاری از کلمه، حرف و آیه است و آن گاه که همین حقیقت به مرحلۀ تفصیل در می آید، دارای الفاظ، حدود و اشکال می شود. این مرحلۀ تفصیل خود دو گونه است: گونۀ یک پارچه که در شب قدر اتفاق افتاده است و گونه تدریج که در مدت ۲۳ سال رسالت پیامبر اسلام روی داده است. توضیح این که امور به حسب قضای الاهی دارای دو مرحله اند: الف. احکام، ب. تفصیل، باید توجه داشت که امور محکم در شب قدر به مرحلۀ تفصیل بیرون می آیند.[۱۹] یکی از این امور قرآن است که در شب قدر از مرحلۀ احکام در آمده و نازل می گردد و در خور فهم بشر می شود؛ یعنی قرآن دو مرتبه به تفصیل نازل شده است. یک بار به صورت یک پارچه که در شب قدر اتفاق افتاده و یک بار هم به صورت تدریجی که به مدت ۲۳ سال در مناسبت های مختلف نازل گشته است. در هر صورت آن گاه که به تفصیل نازل گردیده با همین الفاظ از طریق وحی توسط پیامبر (ص) دریافت شده است. در مرحلۀ احکام[۲۰] که همان مرحلۀ اجمال و ابهام است کلمه، حرف و آیه نیست، این مرحله مانند آن است که خود نویس از جوهر پر شود، اما مرحلۀ تفصیل همان است که آن پر شده به صورت کلمات و الفاظ در می آید. در شب قدر چیزهایی که از احکام و بساطت و وحدت برخوردار بود از یکدیگر جدا می شوند و تنزل پیدا می کنند و به صورت حدود و اشکال و خصوصیات در می آیند.[۲۱]

از آنچه گفته شد روشن گردید که، مراتب نزول قرآن عبارت اند از: مرحلۀ احکام، مرحلۀ تفصیل دفعی و مرحلۀ تفصیل تدریجی. البته بعضی از مفسران بیانی دیگری دارند که توجه به آن خالی از فائده نیست. آنان می گویند: مرتبه اولى؛ عین این الفاظ قرآن از بای بسم اللَّه تا سین و الناس بایجاد حق تعالى موجود شده که نامش کلام اللَّه است. سپس توسط قلم در لوح محفوظ نوشته شد که می فرماید: “بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ”.[۲۲] مرتبه سوم بر نور مقدس پیغمبر در عالم انوار که می فرماید: “إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ”.[۲۳] سپس ملائکه در لیلة القدر در بیت المعمور یا در آسمان اول نازل کردند، سپس جبرئیل در مدت رسالت حضرت رسول مدت ۲۳ سال سوره به سوره و آیه به آیه بر قلب مطهر حضرت رسالت نازل نمود که می فرماید: “وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ”‏.[۲۴]

 

زمان نزول قرآن

درباره نزول دفعى قرآن همین قدر مى‏دانیم که در شب قدر بوده است[۲۵] واز آن جا که قرآن مى ‏فرماید:[۲۶] ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن نازل شده، پس شب قدر هم در ماه رمضان مى ‏باشد.

و اما این که شب قدر کدام شب از شب هاى ماه رمضان مى ‏باشد، دقیقاً معلوم نیست و اختلافاتى در این زمینه مشاهده مى‏ شود؛[۲۷] ولى به نظر مى ‏رسد که در بین احتمالات موجود، این احتمال که شب بیست و سوم، شب قدر باشد، قوى تر است؛ زیرا روایات و قراین زیادى آن را تأیید مى ‏کنند.[۲۸]

در عین حال مشخص نیست که در چه سالى این امر مبارک اتفاق افتاد. اما مى‏توان گفت: گرچه شب قدر، شب نزول قرآن در نشأه طبیعت بود، اما شب عروج پیامبر(ص) هم محسوب مى‏شد؛ زیرا قرآن در ام الکتاب، نزد پروردگار است[۲۹] و انسان تا عروج نکند نمى تواند قرآن را در ام الکتاب دریابد.[۳۰] از این جا مى توان فهمید که نزول دفعى قرآن در زمان رسیدن پیامبر اکرم(‏ص) به این مرحله از کمال بوده است. بنابراین مى توان حدس قوى زد که این نزول در همان سال اول رسالت؛ یعنى حدود ۵۶ روز بعد از بعثت بوده است.

این عدد با در نظر گرفتن زمان بعثت (۲۷ رجب) و شب قدر (۲۳ رمضان) و با فرض ۳۰ روز بودن ماه هاى رجب و شعبان به دست آمده است.

در خصوص نزول تدریجى[۳۱] قرآن که مقارن بعثت بوده است، به جهت اختلاف موجود در تاریخ دقیق بعثت،[۳۲] نیز اختلاف نظر وجود دارد.

نظر مشهور این است که پیامبر عظیم الشأن اسلام در روز دوشنبه ۲۷ رجب مطابق با اول فوریه ۶۱۰ میلادى، به رسالت مبعوث شدند[۳۳] و در این هنگام، پنج آیه اول سوره علق بر آن حضرت نازل گردید.[۳۴] سپس نزول آیات دیگر قرآن به تدریج تا پایان عمر حضرت ادامه داشته و مدت بیست و سه سال به طول انجامیده است.

عده اى بر این عقیده ‏اند که زمان بعثت با زمان نزول تدریجى قرآن، به عنوان یک کتاب آسمانى، فرق دارد. در نظر آنان گرچه پنج آیه از سوره علق در هنگام بعثت بر پیامبر(ص) نازل شده، اما آن حضرت مأمور به تبلیغ عمومى نبوده است. او بعد از سه سال دعوت مخفیانه، مأمور به دعوت عمومى گردید[۳۵] و از این هنگام بود که قرآن به عنوان کتابى که از آسمان نازل مى‏شده، به کتابت در آمد و… از این روى اگر چه بعثت در ماه رجب بوده، اما شروع نزول تدریجى قرآن، بعد از سه سال، در شب قدر از ماه رمضان بوده است.[۳۶]

مؤید این عقیده، روایاتى است که زمان نزول قرآن را مدت بیست سال بیان مى‏کنند.[۳۷] بنابر این نظر و عقیده،[۳۸] زمان نزول تدریجى قرآن به عنوان کتاب آسمانى، در سال چهارم بعثت؛ یعنى حدوداً سه سال و پنجاه و شش روز بعد از بعثت بوده و تا پایان عمر حضرت رسول (ص)؛ یعنى ۲۸ صفر سال یازدهم هجرت ادامه داشته است.

در نتیجه، با توجه به این که تاکنون ۱۴۳۲ سال از زمان هجرت پیامبر گذشته و بعثت پیامبر(ص) تقریباً سیزده سال قبل از هجرت بوده است، اگر مبناى اول را بپذیریم، از اولین آیه اى که نازل شده حدوداً ۱۴۴۴ سال قمرى مى‏گذرد؛ و اگر مبناى دوم را بپذیریم، از نزول اولین آیه، ۱۴۴۱ سال سپرى شده است.

ناگفته نماند که بنابه گزارش برخى از مورخان، زمان بعثت در اول فوریه ۶۱۰ میلادى بوده است و از آن جا که اکنون در سال ۲۰۱۱ میلادى هستیم، مى‏توانیم زمان نزول اولین آیه را بر اساس سال میلادى محاسبه نماییم.

 

علت نزول تدریجی قرآن

در دوران حیات پیامبر (ص) هرگاه پیش آمدی رخ می داد یا مسلمانان با مشکلی رو به رو می شدند در ارتباط با آن پیش آمد یا برای رفع آن مشکل یا احیاناً پاسخ به پرسش های مطرح شده، مجموعه ای از آیات یا سوره ای نازل می شد. این مناسبت ها یا پیش آمدها را اصطلاحاً اسباب نزول یا شأن نزول می نامند که دانستن آن ها برای فهم دقیق بسیاری از آیات ضروری است.

بنا براین قرآن در طول ۲۳ سال در پیش از هجرت و پس از آن در مناسبت های مختلف و پیش آمدهای گوناگون به طور تدریجی نازل شده است این نزول که گاهی، آیه آیه و گاهی در قالب یک سوره، بوده، تا آخرین سال حیات پیامبر (ص) ادامه داشته است. سپس همۀ آیات گردآوری شده و به صورت مجموعه کتاب “قرآن” درآمده است.

این نحوۀ نزول، از ویژگی های قرآن است و آن را از دیگر کتب آسمانی جدا می سازد. زیرا صحف ابراهیم و الواح موسی (ع) یکجا نازل شد و همین امر موجب عیب جویی مشرکان گردید. قرآن می فرماید: «کسانی که کفر ورزیده اند گفتند چرا قرآن یکجا بر او نازل نگردیده»  و در جواب آنها آمده: «این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیلۀ آن استوار گردانیم، (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم» [۳۹] و در جای دیگر می فرماید: « قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به تدریج نازل کردیم»[۴۰] علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه به نکات ارزشمندی اشاره داشته و می فرماید: ” آیه با صرف نظر از سیاق آن تمامی معارف قرآنی را شامل می شود این معارف در نزد خدا در قالب الفاظ و عبارات بوده که جز به تدریج در فهم بشر نمی گنجد، لذا باید به تدریج که خاصیت این عالم است نازل گردد تا مردم به آسانی بتوانند آنرا تعقل کرده و حفظش نمایند و بر این حساب آیۀ شریفه، همان معنایی را می رساند که آیۀ « إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیم‏ » [۴۱]و در مقام بیان آن است. حکمت نزول تدریجی و تفریق قرآن، مقارن شدن علم و عمل به قرآن و تمامیت یافتن[۴۲] استعداد مردم در تلقی آن است. و نزول آیات قرآنی به تدریج و بند بند و سوره سوره و آیه آیه، به خاطر تمامیت یافتن استعداد مردم در تلقی معارف اصلی و اعتقادی و احکام فرعی و عملی آن است و به مقتضای مصالحی است که برای بشر در نظر بوده و آن این است که علم قرآن با عمل به آن مقارن باشد و طبع بشر از گرفتن معارف و احکام آن زده نشود، معارفش را یکی پس از دیگری درک نماید تا به سرنوشت تورات دچار نشود که به خاطر اینکه یکباره نازل شد یهود از تلقی آن سر باز زد و تا خدا کوه را بر سرشان معلق نکرد حاضر به قبول آن نشدند».[۴۳]

همچنین از قرآن استنباط می شود حکمت تدریجی بودن نزول قرآن آن است که پیامبر اکرم (ص) و مسلمانان احساس کنند که همواره مورد عنایت خاص پروردگار قرار دارند و پیوسته رابطۀ آنان با حق تعالی استوار است. این تداوم وحی و نزول آیات موجبات دلگرمی و تثبیت آنان را فراهم می سازد».[۴۴]

پس از نزول آیات در زمان ها و در مناسبت های مختلف، در قالب سوره ها گردآوری شده و به صورت مجموعه کتاب “قرآن” درآمده است. تعداد آیات هر سوره یک امر توقیفی است و از کوچکترین سوره، (کوثر شامل بر سه آیه) تا بزرگترین آنها، (بقره شامل بر ۲۸۶ آیه) با دستور خاص پیامبر اکرم (ص) انجام گرفته و هم چنان بدون دخل و تصرف تاکنون باقی است و در این امر سرّی نهفته است که مربوط به اعجاز قرآن و تناسب آیات است.[۴۵]

همچنین در مورد کیفیت تشکیل سوره های قرآن از آیات مختلف نیز باید گفت: «ترتیب، نظم و عدد آیات در هر سوره در زمان حیات پیامبر اکرم (ص) و با دستور آن بزرگوار انجام شده و توقیفی است و باید آن را تعبداً پذیرفت و به همان ترتیب در هر سوره تلاوت کرد. هر سوره با فرود آمدن بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می شد و آیات به ترتیب نزول در آن ثبت می گردید؛ تا موقعی که بسم الله دیگری نازل می شد و سورۀ دیگری آغاز می گردید. این نظم طبیعی آیات بود. گاهی اتفاق می افتاد پیامبر اکرم (ص) با اشارۀ جبرئیل دستور می داد تا آیه ای بر خلاف نظم طبیعی در سورۀ دیگری قرار داده شود مانند آیۀ « وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»[۴۶] که گفته اند از آخرین آیات نازل شده است، اما پیامبر(ص) دستور فرمودند آن را بین آیات ربا و آیۀ دین در سوره بقره آیه ۲۸۱ ثبت کنند.

بنابر این ثبت آیات در سوره ها چه به نظم طبیعی یا نظم دستوری توقیفی است و با نظارت و دستور خود پیامبر اکرم (ص) انجام گرفته است و باید از آن پیروی نمود و اینگونه نیست که در همه جا با تمام شدن مطلب، آیه پایان یابد. چه بسا در وسط مطلب، آیه تمام می شود و ادامه مطلب در آیۀ بعد می آید پس کوتاهی و بلندی هر آیه به مطالب مندرج در آن بستگی ندارد و صرفاً امر توقیفی است این که گذشتگان در اندازۀ آیات اندکی اختلاف نظر دارند بدین جهت است که پیامبر اکرم (ص) احیاناً در جایی از آیه توقف می فرمودند و به تلاوت ادامه نمی دادند و گمان می رفت که آیه تمام شده است و چه بسا در تلاوت دیگر بدون وقفه ادامه داده اند.[۴۷]

اما سوره هایی که به طور یک جا و مجموعه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده اند عبارتند از: و الضحی، الفاتحة، اخلاص، کوثر، تبت، بینه ، نصر، الناس، فلق ، مرسلات. مائده، انعام، توبه، مرسلات، صفّ، عادیات، کافرون، نصر.[۴۸]،[۴۹]

 

نزول قرآن به زبان عربی

یکی از سنّت های خداوند، فرستادن رسولانی است برای هدایت انسان ها. پیامبران نیز در برخورد با انسان ها به زبان مردم آن منطقه ای که برای آنها مبعوث شده اند، صحبت می کردند؛ زیرا زبان، تنها راه ارتباط انسان هاست و پیامبران نیز باید با مردم ارتباط داشته باشند. تکلّم پیامبران به زبان قوم، یکی از دیگر سنّت های حتمی الاهی است. خداوند می فرماید: «ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر آن که به لسان قومش صحبت  می کرد… .».[۵۰] این سنت حتی در مورد پیامبرانی که دعوتی جهان شمول داشتند نیز صادق است، اگر چه برای هدایت تمام خلق مبعوث شده باشند، مانند پیامبران اولوالعزم، ولی به زبان قومی صحبت می کنند که در ابتدای بعثت در آن جا مبعوث شده اند که اگر غیر از این بود شریعت آن پیامبر (ص) حتی در میان قومی که در آن مبعوث شده بود مورد فهم و قبول واقع نمی شد.

قرآن، حقیقتی فراتر از زبان است و قبل از آن که به زبان عربی درآید، در مرحله ای از هستی وجود داشته که در آن مرحله، عقول بشر به آن دسترسی نداشت. خداوند آن را از موطن اصلی اش پایین آورده و در خور فهم بشر کرده و به لباس واژه عربیت در آورد به این امید که عقول بشر با آن انس بگیرد و حقایقش را بفهمد.[۵۱]

پس لبّ و اصل قرآن، فراتر از زبان و گنجانده شدن در زبان خاصی است، امّا درباره این که چرا به زبان عربی نازل شده، باید گفت: جدا از خصوصیات ذاتی زبان عربی که این زبان را زبانی قانون مند و در قلّه فصاحت و بلاغت در بین زبان ها قرار داده است، پیامبر (ص) اسلام بر قومی مبعوث شد که به زبان عربی سخن می گفتند و ایشان برای ابلاغ پیام خداوند، باید معجزه قابل فهم برای آنان ارائه می کرد تا او را انکار نکنند، به خدا ایمان آورند و در راه گسترش دین تلاش کنند. البته این قابل فهم بودن به معنای فهم همه حقائق قرآن نیست؛ چرا که حقائقش نامحدود است، بلکه فهم زبان و فهم اجمالی بعضی از حقائق، مورد نظر است.

مردم جاهلیت عرب قبل از بعثت، در پست ترین شرایط زندگی می کردند به همین خاطر، خداوند پیامبر (ص) را در میان قوم عرب برانگیخت. علی (ع) در مورد شرایط جاهلیت قبل از اسلام و آمدن پیامبر (ص) می فرماید: «خدا پیامبر اسلام (ص) را به هنگامی مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانی بودند، در فتنه ها به سر می بردند، هوای و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینی و تکبّر به لغزش های فراوانشان کشانده بود، و نادانی های جاهلیت، پست و خوارشان کرده، و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند و بلای جهل و نادانی دامنگیرشان بود، پس پیامبر (ص) در نصیحت و خیر خواهی، نهایت تلاش را کرد و آنان را به راه راست راهنمایی، و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود».[۵۲]

وجود این شرایط، باعث شد که پیامبر (ص) در میان قوم عرب برانگیخته شود، پس باید قرآن به زبان عربی می بود، نه به دیگر زبان ها. ولی آنچه مهم است بهره گیری از قرآن است که منحصر به عرب زبانان نیست. خداوند می فرماید: «اگر ما قران را غیر عربی نازل می کردیم آن وقت عرب ها می گفتند چرا آیاتش به روشنی بیان نشده است و چرا با عرب به زبان غیر عربی و یا غیر فصیح صحبت می کند. بگو: این قرآن برای کسانی است که ایمان بیاورند که اگر عرب باشند و یا غیر عرب، قرآن برای آنان هدایت و شفا است و کسانی که ایمان نمی آورند، در حقیقت گوششان دچار سنگینی شده و همین قرآن مایه کوری آنان است و به همین جهت در قیامت از فاصله ای دور ندا می شوند».[۵۳]

اما امکان دارد سؤال پیش آید که چرا آخرین پیامبر خدا (ص) عرب زبان بود تا به دنبال آن کتابش نیز به زبان عربی باشد؟ چرا این توفیق نصیب فارس ها و … نشد؟

در این جا باید چند نکته را ذکر کرده و سپس جواب دهیم:

الف: وقتی سخن از آخرین پیامبر (ص) است باید عده ای باشند که پیام را دریافت کرده و به خوبی از آن نگهبانی کنند (عامل درونی حفظ).

ب: از طرفی عده ای همیشه درصدد از بین بردن دین و نگهبانان آن هستند، همان طور که در تاریخ همه انبیا مشاهده می کنیم (عامل بیرونی برای تغییر)، بنابراین باید راهکاری برای مقابله با این مشکل اندیشیده شود.

ج: از طرفی بنا نیست که پیوسته – خصوصاً بعد از وفات پیامبراکرم (ص)- با معجزه و کارهای خارق العاده از دین و قرآن محافظت شود.

با توجه به این مقدمات، به سراغ انسان ها و محیط زندگی آنان می رویم، تا ببینیم در کدام محیط و کدام شرایط، این نکات بیشتر قابل تحقق است.

اوّلاً: عرب ها مردمی هستند که به زبان، راه و روش و آیین و نسب خود تعصب خاصی دارند، به طوری که نمی توان آنها را از زبان و فرهنگ خود جدا کرد. حتی در این دوره هم بعد از این همه تبلیغات انترناسیونالیستی حاضرنشدند لباس سنتی خود را کنار بگذارند (عامل درونی حفظ).

ثانیاً: عرب های حجاز به گونه ای بودند که نه تنها خود از زبان مادری شان دست بردار نبودند، بلکه در طول تاریخ، هیچ حکومت و سلطه خارجی هم نتوانست آنان را به این کار مجبور کند؛ یعنی، از بیرون تأثیر نمی پذیرفتند (عدم عامل بیرونی برای تغییر).

ثالثاً: زبان عرب های حجاز با توجه به کثرت ضمائر، تفاوت ضمیرهای تثنیه، مفرد و جمع، تفاوت صیغه های مذکر و مؤنث و داشتن انواع گوناگون جمع، داشتن کنایات، استعارات و … از امکانات فراوانی برای بیان بیشترین حجم از مطالب در کمترین حجم از الفاظ، بدون ابهام گویی و نارسایی برخوردار است.

با توجه به این نکات، برای بقای دین خاتم و کتاب ایشان، سرزمین حجاز و زبان عربی بهترین راه دفاع طبیعی و غیر خارق العاده از دین بود. قرآن با جاذبه های درونی و آوا و آهنگ دلپذیر آن، در ذهن اعراب بادیه که دوستدار کلام موزون و فصیح بودند، جای باز کرد و از انواع تحریف های لفظی در امان ماند. بنابراین، نازل شدن قرآن به زبان عربی برای حفظ و صیانت ابدی آن بوده است.[۵۴]  البته می توان گفت نازل شدن قرآن به زبان عربی، لطف و مرحمتی به عرب زبانان بوده و اگر به غیر عربی نازل می شد، عرب زبانان که قشر وسیعی بودند به آن ایمان نمی آوردند. خداوند می فرماید: «هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضی از عجم (غیر عرب) نازل می کردیم و او آن را برایشان می خواند، آنان ایمان نمی آوردند».[۵۵]

 

جایگاه شأن نزول در تفسیر قرآن

آیات و سوره های قران کریم بر دو قسم است؛
الف: دسته ای از آنها بدون این که رویدادی رخ داده و پرسشی مطرح شده باشد نازل شده اند مانند برخی از آیاتی که مردم را به اندیشه توحیدی و اعتقاد به مبداء و معاد و نبوّت و اصول عالی اخلاقی و رفتار مطبوع انسانی دعوت می کند یا از تفاصیل و جزئیات عالم پس از مرگ و برزخ و قیامت و احوال نیکان و بدان گزارش می دهد و یا برخی از آیاتی که تاریخ و قصص پند آموز امت های گذشته و فرجام کار هر گروه را نام می برد.[۵۶]

ب. دسته دیگری از آیات در پی حادثه و یا واقعه ای که رخ داده و یا پرسشی که مطرح شده نازل شده اند.

در اصطلاح مفسران و دانشمندان علوم قرآنی، آن رویداد یا پرسشی که به اقتضای آن، قسمتی از یک آیه یا بخشی از آن و یا چند آیه و یا یک سوره از قرآن کریم همزمان یا در پی آن نازل شده است، سبب و شأن نزول می گویند.[۵۷]

در مورد جایگاه شأن نزول در فهم قران کریم چند دیدگاه وجود دارد:

٫۱ برخی از دانشمندان اسلامی هر گونه تفسیری را بدون شناخت شأن نزول آیات، ناممکن می دانند. واحدی می گوید: آگاهی از سبب نزول آیات، مهم ترین امری است که شناخت صحیح آیات قران بدون اطلاع از آن ممتنع است.[۵۸]

جلال الدین سیوطی نیز همین سخن را مورد توجه قرار می دهد.[۵۹]

٫۲ برخی دیگر بر این تصوراند که جستجو در اسباب نزول آیات صرفاً یک موضوع تاریخی و کشف رخدادهای زمان گذشته است که ارزش علمی چندانی ندارد.[۶۰]

٫۳ حق این است که از یک سو شأن نزول در فهم آیات قرآنی و تفسیر آن نقش بسزایی دارد. هر کس با سبک و اسلوب بیان قرآن آشنا باشد متوجه می شود بسیاری از آیات با اکتفاء به قرائن موجود در جو و فضای زمان نزول، بیان شده اند. بنابرین آگاهی نسبت به زمان و مکان و اشخاص و شرایط و مقتضیّات و اسباب نزول نقش عمده ای در رفع ابهام از چهره آیات و فهم مدلول آن ها دارد. علّامه طباطبایی می نویسد حوادث و وقایعی که در روزهای دعوت برای پیامبر(ص) رخ داد و نیاز های ضروری نسبت به احکام و قوانین اسلامی، سبب نزول بسیاری از سور و آیات گردیده است و شناخت این اسباب تا حد زیادی در فهم آیه و معانی و اسرار آن کمک می کند.[۶۱]

ولی از سوی دیگر باید توجه داشت روایاتی که در شأن نزول آیات قرآن وارد شده اند اگر مستند و معتبر باشند هر چند در فهم آیات کمک فراوانی می کند امّا مفهوم آیات را تخصیص نمی زند و معنا را منحصر در همان مصداق و مورد خاصی نمی کند. بلکه محتوای قرآن برای همیشۀ دوران است.

 

سال اتمام نزول قرآن

برای روشن شدن سال اتمام نزول قرآن ابتدا باید مشخص شود، چه آیه و یا چه سوره ای آخرین آیه و یا سوره بوده است که با نزول آن، نزول قرآن نیز به پیان رسیده باشد؟ در روایات، سوره های متعددی به عنوان آخرین سوره معرفی شده اند از جمله:

٫۱ در بعضی از روایات منقول از اهل بیت (ع) آمده است که آخرین سوره ای که بر پیامبر نازل شد،سورۀ نصر است.[۶۲] در این سوره بشارت به پیروزی مطلق شریعت داده شده که پایه های آن ‏استوار و مستحکم گشته است و گروه گروه مردم آن را پذیرفته اند. با نزول این سوره، صحابه خرسند شدند؛ زیرا پیروزی مطلق ‏اسلام بر کفر و تثبیت و استحکام پایه های دین را بشارت می‏داد. ولی عباس عموی‏ پیامبر از نزول این سوره سخت غمناک گردید و گریان شد. پیامبر (ص) به او فرمود: “ای عمو چرا گریانی؟ گفت: به گمانم از پایان کار تو خبر می‏دهد. پیامبر (ص) ‏فرمود: همان گونه است که گمان برده‏ای”. پیامبر (ص) دو سال پس از آن رحلت فرمودند.[۶۳]

امام صادق (ع) فرمود: “آخرین سوره، سورۀ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح‏ است”. از ابن عباس ‏نیز روایت ‏شده است که آخرین سوره، سورۀ نصر است.[۶۴]

٫۲ در روایات ‏دیگری آمده است که آخرین ‏سوره، سوره برائت است که آیات نخستین آن در سال نهم هجرت نازل شد و پیامبر (ص) امام علی (ع) را فرستاد تا آن را بر جمع مشرکان بخواند.[۶۵]

٫۳ در بسیاری از روایات آمده است: آخرین آیه که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد آیۀ: “وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُون‏.[۶۶] ‏بود که جبرئیل آن را نازل کرد و گفت: آن را در میانه آیه ربا و آیه دین (پس از آیه شماره ۲۸۰) از سورۀ بقره قرار دهد و پس از آن پیامبر بیش از ۲۱ روز و بنابر قولی ۷ روز ادامه ‏حیات نداد.[۶۷]

٫۴ احمد بن ابی یعقوب مشهور به ابن واضح یعقوبی (متوفای سال های پس از۲۹۲)در تاریخ خود چنین آورده است: گفته اند که آخرین آیۀ نازل شده بر پیامبر اکرم (ص) این آیه بود: “الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا”،[۶۸] سپس در ادامه می‏گوید: و همین گفتار نزد ما صحیح و استوار است و نزول ‏آن در روز نصب مولی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) در غدیر خم بوده است”.[۶۹]

آری سوره نصر پیش از سوره برائت نازل شده است؛ زیرا سوره نصر در سال فتح‏ مکه (عام الفتح) که سال هشتم هجرت بود، نازل گردیده و سوره برائت پس از فتح. بنابراین، راه جمع میان این روایات بدین گونه است که ‏بگوییم: آخرین سورۀ کامل سورۀ نصر است و آخرین سوره به اعتبار آیات نخستین ‏آن، سوره برائت است. اما آیۀ “وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فیهِ إِلَى اللَّهِ…”،[۷۰] طبق روایت ‏ماوردی در منی در سال حجة الوداع نازل گردید.[۷۱] بنابراین، نمی‏تواند آخرین آیه‏ باشد؛ زیرا آیۀ “اکمال” پس از بازگشت پیامبر (ص) از حجة الوداع در غدیر خم بین راه ‏نازل شده است.

در نتیجه می توان گقت که، نظریه ابن واضح یعقوبی، صحیح تر است؛ زیرا سوره ‏برائت، پس از فتح مکه، در سال نهم هجرت و سوره مائده در سال دهم هجرت (سال حجة الوداع) نازل شده است. علاوه بر آن، سوره مائده مشتمل بر یک سری ‏احکام است که پایان جنگ و استقرار اسلام را می‏رساند. به ویژه آیۀ ‏”اکمال‏” که از پایان کار رسالت ‏خبر می‏دهد و با آخرین آیه در آخرین سوره تناسب دارد. پس صحیح آن است که بگوییم ‏آخرین سورۀ کاملی که بر پیامبر نازل شد، سوره مبارکه نصر است که در عام الفتح نازل شد، ولی آخرین آیه ای که نازل شد و پایان‏ کار رسالت را خبر می‏دهد، آیه اکمال است. گر چه ممکن است ‏به اعتبار آیات الاحکام، آخرین آیه: “وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فیهِ إِلَى اللَّهِ”،[۷۲] باشد که در سوره بقره‏ ضبط و ثبت ‏شده است.

با توجه به این مطلب نزول قرآن در سال دهم هجری (حجة الوداع) به پایان رسید.[۷۳]

 

آخرین آیۀ قرآن

در باره آخرین آیاتی که بر پیامبر (ص) نازل شده است، روایات متعدد و مختلفی وجود دارد؛ و به همین جهت مفسران نیز اختلاف نظر دارند:

٫۱ در بسیاری از روایات شیعه و اهل سنت آمده است که: آخرین چیزی که بر پیامبر (ص) نازل شده است سوره مبارکه «نصر» می باشد.[۷۴]

٫۲ روایات دیگری آخرین آیه نازل شده را، آیات اول سوره برائت بیان می کنند که در سال نهم هجرت بعد از فتح مکه در هنگام مراجعه از جنگ تبوک، بر پیامبر (ص) نازل شده است.[۷۵]

٫۳ روایات زیادی نقل شده که آخرین آیه ای که نازل شده است، آیه « وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ »[۷۶] است که جبرئیل بعد از نزول دستور داد، در اول آیه ۲۸۰ سوره بقره قرار گیرد و این حادثه ۲۱ یا ۷ روز قبل از رحلت پیامبر (ص) بوده است.[۷۷]

٫۴ ابن واضح یعقوبی معتقد است طبق روایات صحیح و صریح آخرین آیه ای که بر پیامبر (ص) نازل شده است، آیه اکمال دین “الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً”[۷۸] است که نزول آن در غدیر خم روز نصب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بوده است.[۷۹]

مرحوم آیت الله معرفت می گویند: شکی نیست که سوره «نصر» قبل از (آیات اول) سوره برائت نازل شده است، چون سوره نصر بشارت به فتح مکه است (پس قبل از فتح مکه نازل شده است) یا در همان سال فتح، در مکه نازل شده[۸۰] در حالی که سوره برائت یک سال بعد از فتح مکه نازل شده است. پس جمع بندی روایات به این صورت است:

الف.از نظر آخرین سوره؛ آخرین سوره کامل که بر پیامبر (ص) نازل شده، سوره «نصر» بوده، و آخرین سوره نازل شده از لحاظ آیات آغازین سوره «برائت» بوده است.

ب. از نظر آیات؛ درباره آخرین آیه نازل شده بر پیامبر (ص)، به نظر می رسد ترجیح با نظریه یعقوبی است که آیه اکمال دین آخرین آیه است. چون این آیه اعلام به کامل شدن دین و هشدار به پایان رسیدن وحی است.

اما در باره آیه ۲۸۱ سوره بقره، دو نظریه است:

٫۱ این آیه در حجة الوداع در منی روز عید قربان بر پیامبر(ص) نازل شده است.[۸۱] اگر این روایت درست باشد، آخرین آیه، اکمال دین است. چون آیه اکمال دین در ۱۸ ذی حجه در برگشت از حجة الوداع نازل شده است.

٫۲ اگر این روایت درست باشد، باید آخرین آیه، همین آیه باشد؛ و در این صورت می توان گفت که آیه اکمال دین آخرین آیه از آیات احکام است؛ و آیه ۲۸۱ سوره بقره آخرین آیه ای است که بر پیامبر (ص) وحی شده است.[۸۲]

 

عدم امکان اضافه شدن وحی

بر اساس دلایل مسلم و قطعی پیامبر اکرم (ص) خاتم الانبیاء می باشند و قرآن، آخرین پیام خداوند است. بر این اساس باید بگوییم خداوند پیام کامل و آخر خود را توسط پیامبر (ص) به مردم رسانده است، حال اگر عمر پیامبر (ص) کوتاهتر می بود تمام این پیام در همان مدت کوتاه عمر پیامبر (ص) نازل می شد و اگر عمر پیامبر (ص) طولانی تر می شد، تمام این پیام را در زمان طولانی تری بر پیامبر (ص) نازل می کرده است.

بنابراین با وجود دلایل قطعی ختم نبوت، امکان اضافه شدن آیات قرآن در صورت طولانی بودن عمر پیامبر (ص) معنا ندارد؛ چون لازمه اش این است که خداوند پیام کامل و آخرین خود را ناقص رها کرده و به پایان نبرده است؛ و این تناقض آشکار است.

 

شبهه انتساب قرآن به سلمان فارسی

یکی از شبهه هایی که اعراب در صدر اسلام به پیامبر وارد می کردند این بود که محمّد (ص) قرآن را از طرف خدا نیاورده است بلکه آن را از شخص دیگری (بلعام رومی و یا سلمان فارسی) یاد می گیرد. در همین رابطه و برای باطل کردن این سخن و شبهه، آیه ای نازل شد و خداوند چنین فرمود: «و البته مى دانیم که آنها مى گویند: جز این نیست که این (قرآن) را بشرى (برخى از علمای یهود و نصارى و فارسیان) به او (محمد ص) مى آموزد، (لکن چنین نیست) زبان کسى که به انحراف به او نسبت مى دهند غیر عربى است و این (قرآن) به زبان عربى روشن است».[۸۳] [۸۴]

در شان نزول این آیه از ابن عباس نقل شده است که: قریش مى گفتند: بلعام -که آهنگرى رومى و مسیحى در مکه بود- او را تعلیم مى دهد. و از ضحاک روایت شده است که: مقصود سلمان فارسى است. قریش مى گفتند: پیامبر، داستان ها را از سلمان فرا مى گیرد».[۸۵]

قرآن در جواب این شبهه می فرماید: زبان کسى که مى گویند پیامبر از او چیز مى آموزد، عربى فصیح نیست »، در این جا نمى‏گوید: «عجمى» زیرا این کلمه منسوب است به «عجم» و عجم یعنى غیر عرب. لکن «اعجمى» منسوب است به «اعجم» و او کسى است که زبان فصیح ندارد، خواه عربى باشد، خواه عجمى. یعنى زبان کسى که گمان مى کنند که به تو قرآن مى آموزد، غیر فصیح است و به عربى سخن نمى گوید. چگونه پیامبر (ص)، قرآن را که عالی ترین و شیواترین سخن است، از او مى آموزد؟ این قرآن به زبان عربى آشکار است و هیچ تردیدى در آن نیست. هر گاه عرب از آوردن مثل قرآن عاجز باشند-در حالى که قرآن به زبان آنهاست- چگونه کسى که زبان فصیح ندارد، مى تواند نظیر آن را بیاورد و به پیامبر تعلیم دهد؟[۸۶]

به علاوه سلمان فارسى در مدینه مسلمان شد، و وقتى به زیارت آن جناب نائل گشت که بیشتر قرآن نازل شده بود. چون بیشتر قرآن در مکه نازل شد، و در این قسمت از قرآن تمامى آن معارف کلى اسلام، و داستان ها که در آیات مدنى هست، نیز وجود دارد، بلکه آن چه در آیات مکى هست، بیشتر از آن مقدارى است که در آیات مدنى وجود دارد، پس سلمان که یکى از صحابه آن جناب است، چه چیز به معلومات او افزوده است؟[۸۷]

همچنین چنان که خودشان می گویند سلمان به تورات و انجیل آگاه بوده است، و آن تورات و انجیل، امروز هم در دسترس مردم هست، اگر با قرآن مقایسه شود، روشن خواهد شد که تاریخ قرآن غیر تاریخ آن کتاب ها، و داستان هایش غیر آن داستان ها است، در تورات و انجیل لغزش ها و خطاهایى به انبیاء نسبت داده، که فطرت هر انسان معمولى متنفر از آن است، که چنین نسبتى را حتى به یک کشیش، و حتى به یک مرد صالح متعارف بدهد، و احدى این گونه جسارت ها را به یکى از عقلاى قوم خود نمی کند».[۸۸]

پس به این ترتیب این شبهه که گفتند آیات قرآن وحی نیست بلکه پیامبر آنها را از سلمان گرفته است باطل است و در مورد آوردن قرآن نیز هیچ نسبتی به وی داده نشده است.

 

_____________________________________________________

پی نوشت:

[۱]واقعة، ۶۹٫

[۲]مائده، ۱۱۴٫

[۳]حدید، ۲۵٫

[۴]زمر،۶  .

[۵]اعراف، ۲۶٫

[۶]حجر، ۲۱٫

[۷]کهف، ۱۰۷٫

[۸] واقعة، ۹۲- ۹۴٫

[۹] کهف، ۱۰۲٫

[۱۰] نجم، ۱۳٫

[۱۱] مؤمنون، ۲۹٫

[۱۲] آل عمران، ۱۲۴٫

[۱۳] شعراء، ۲۱۰٫

[۱۴] طلاق، ۱۲٫

[۱۵] تفسیر نمونه، ج‏۲۷، ص: ۱۸۲ دار الکتب الإسلامیة،مکان چاپ: تهران،سال چاپ: ۱۳۷۴ ش‏

[۱۶]نزول نمود روح الامین (جبرئیل) با قرآن بر قلب تو اى رسول اکرم تا آن که بوده باشى از تهدید کنندگان و بترسانى مردم را از عذاب خدا”. شعرا، ۱۹۳٫

[۱۷]بلکه قرآن آیاتى است ظاهر و هویدا در سینه کسانى که بآنها علم عطا شده. عنکبوت، ۴۸

[۱۸] قرآن کتابى است که آیات آن محکم است پس بتفصیل بیان شده. هود، ۱٫ نک: داور پناه ابوالفضل‏، انوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج‏۱، ص ۱۳، ناشر انتشارات صدر، مکان چاپ: تهران‏، سال چاپ ۱۳۷۵ ش‏، نوبت چاپ اول، با اندکی تصرف‏.

[۱۹] فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ؛ دخان ، ۴٫ (امر حکیم یعنی امری که الفاظش از یکدیگر متمایز نباشد).

” [۲۰]الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ”؛ هود، ۱٫

[۲۱]در این باره نک: مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۵،  ص ۱۰۵- ۱۰۱؛ المیزان، (ترجمه فارسی)، ج ۲۰، ص ۵۵۹ – ۵۶۹ ؛ همان ج ۱۸، ص ۱۹۶ به بعد.

[۲۲] بروج، ۲۱ و ۲۲٫

[۲۳]واقعه، ۷۶ – ۷۹٫

[۲۴]شعراء، ۱۹۲-۱۹۴٫ نک: طیب سید عبد الحسین‏، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۳، ص: ۱۷۷؛ همان ج‏۱، ص: ۶۸-۷۰، ناشر: انتشارات اسلام‏، مکان چاپ: تهران‏، سال چاپ: ۱۳۷۸ ش‏، نوبت چاپ: دوم‏،

[۲۵] دخان، ۳ ؛ قدر، ۱ ؛ براى مطالعه بیشتر ر.ک: المیزان، ج ۸، ص  -۱۳۰-۱۳۴، ج۲، ص ۱۴ – ۲۳، ج ۱۳، ص ۲۲۰ و ۲۲۱٫

[۲۶] بقره، ۱۸۵٫

[۲۷] ر.ک: تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۳۰۰ ؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص ۲۳۶ و ۲۳۹ و ۲۴۰ ؛ آیت الله معرفت، التمهید فى علوم القرآن، ص ۱۰۰ – ۱۲۹ ؛ آیت الله خویى، البیان، ج۱، ص ۲۲۴ ؛ مجمع البیان، ج۹، ص ۶۱ و ج ۱۰، ص ۵۱۸ – ۵۲۰ ؛ تاریخ ابى الفداء، ج۱، ص ۱۱۵؛ تاریخ یعقوبى، ج۲، ص ۱۷ ؛ شیخ طوسى، التبیان، ج ۹، ص ۲۲۴ ؛ محمد بن جریر طبرى، جامع البیان، ج ۲۵، ص ۱۰۷ و ۱۰۸؛ المیزان، ج۲، ص ۲۹٫

[۲۸] وسائل الشیعه، باب ۳۲ از ابواب احکام ماه رمضان، ج ۷، ص ۲۶۲، ح ۱۶ ؛ خصال صدوق، ج۲، ص ۱۰۲، محمد باقر حجتى، پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، ص  ۳۸ – ۶۲٫

[۲۹] زخرف، ۴٫

[۳۰] ر.ک: آیت الله جوادى، تفسیر موضوعى، ج۳، ص  ۱۵۳ -۱۳۹٫

[۳۱] اسراء، ۱۰۶ ؛ فرقان، ۳۲ ؛ محمد، ۲۰ ؛ توبه، ۱۲۷ ؛ براى آگاهى بیشتر، رجوع شود به المیزان، ج۲، ص ۲۳-۱۴٫

[۳۲] تاریخ یعقوبى، ج۲ ، ص ۱۷ ؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص ۲۸۰ و ۲۸۱ ؛ تاریخ ابى الفداء، ج۱، ص ۱۱۵٫

[۳۳] پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، ص ۳۶ ؛ بحار، ج ۱۸، ص ۱۸۹، ح ۲۱ ؛ فروع الکافى، ج۴ ، ص ۱۴۹، ح۱ و ۲ ؛ وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۳۲۹، باب ۱۵ از ابواب صوم مندوب، السیرة الحلبیة، ج۱، ص ۲۳۸ ؛ التمهید فى علوم القرآن، ص ۱۰۰ – ۱۰۷٫

[۳۴] بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۶، ح ۳۶٫

[۳۵] حجر، ۹۴ ؛ تفسیر قمى، ص ۳۵۳ ؛ بحار، ج ۱۸، ص ۵۳، ح۷ و ص ۱۷۹، ح ۱۰ و ص ۱۷۷، ح ۴ و ص ۱۹۳، ح ۲۹ ؛ ترجمه آیتى، ج۱، ص ۳۷۹ ؛ تاریخ یعقوبى، ج۱، ص ۳۴۳ ؛ السیرة ابن هشام، ج۱، ص ۲۸۰ ؛ المناقب، ج۱، ص ۴۰ ؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص ۲۱۷٫

[۳۶] ر. ک: مجمع البیان، ج۲، ص ۲۷۶ ؛ الاتقان، ج۱، ص ۴۰ ؛ تفسیر کبیر امام رازى، ج ۵، ص ۸۵ ؛ المناقب، ج۱، ص ۱۵۰ ؛ شیخ مفید در شرح عقاید صدوق، ص ۵۸ ؛ سید مرتضى در جواب المسائل الطرابلسیات الثالثة، ص ۴۰۵ -۴۰۳٫

[۳۷] الاصول من الکافى، ج۲، ص ۶۲۸، ح ۶ ؛ تفسیر عیاشى، ج۱، ص ۸۰، ح ۱۸۴ ؛ صدوق، الاعتقادات، ص ۱۰۱؛ بحار، ج ۱۸، ص ۲۵۰، ح۳ و ص ۲۵۳ ؛ الاتقان، ج۱، ص ۴۰ و ۴۵ ؛ تفسیر شبر، ص ۳۵۰ ؛ مستدرک الحاکم، ج۲، ص۶۱۰ ؛ اسباب النزول، ص ۳ ؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص ۴ ؛ تاریخ یعقوبى، ج۲، ص ۱۸٫

[۳۸] براى آگاهى بیشتر رجوع شود به کتاب: التمهید فى علوم القرآن، ص ۱۰۰ – ۱۲۹٫

[۳۹] فرقان، ۳۲، وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً.

[۴۰] اسراء، ۱۰۶، وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلا .

[۴۱] زخرف، ۳ و ۴٫

[۴۲] رشد و به بلوغ رسیدن استعداد مردم.

[۴۳] طباطبایی، محمد حسین ، ترجمه المیزان، ج ۱۳، ص ۳۰۵ و ۳۰۶٫

[۴۴] معرفت ،محمدهادی ، علوم قرآنی، قم، مؤسسه فرهنگی تمهید، ۱۳۸۰، ص ۶۰-۶۱٫

[۴۵] علوم قرآنی، پیشین، ص ۱۱۱٫

[۴۶] بقره، ۲۸۱٫

[۴۷] علوم قرآنی، پیشین، ص ۱۱۷٫

[۴۸] اسرار، مصطفی، دانستنیهای قرآن، ص ۲۸، حسن زاده، صادق، کلید قرآن، ص ۱۳۴٫

[۴۹]  اقتباس از پاسخ ۱۶۰۷ (سایت اسلام کوئست: ۱۶۰۹)، آیه آیه بودن قرآن.

[۵۰]  . ابراهیم، ۴٫

[۵۱]  . المیزان، (ترجمه فارسی)، ج ۱۸، ص ۱۲۲ – ۱۲۳٫

[۵۲]  . نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه ۹۵٫

[۵۳]  . فصلّت، ۴۴٫

[۵۴]  . فصلنامه بینات، شماره ۲۷، ص ۳۸ – ۴۱٫

[۵۵]  . شعراء، ۱۹۸- ۱۹۹٫

[۵۶] سعیدی روشن، محمد باقر، اسباب یا زمینه های نزول آیات قران ص ۱۸، انتشارات یمین ۱۳۷۶٫

[۵۷] رجبی، محمود، روش تفسیر قرآن ص ۱۱۹، پزوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵٫

[۵۸] اسباب یا زمینه های نزول آیات قران ص ۲۴ ، به نقل از اسباب النزول واحدی ص ۴٫

[۵۹] همان، به نقل از الاتقان، ج۱ ص ۶۱٫

[۶۰] همان، ص ۲۰٫

[۶۱] همان، به نقل از قرآن در اسلام ص ۱۲۳و ۱۷۶٫

[۶۲] محمد بن حسن، حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۷، ص ۳۷۱٫

[۶۳] طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۸۴، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲٫

[۶۴] حویزی، عید علی، ج ۵، ص۶۹۰، نشر اسماعیلیان، ۱۴۱۵هـ.ق.

[۶۵] شبر، سید عبدالله، تفسیر شبر، ص ۱۹۹، نشر دارالبلاغه، بیروت،۱۴۱۲٫

[۶۶] بقره ۲۸۱٫

[۶۷] مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۹۶٫

[۶۸] مائده،۳٫

[۶۹] یعقوبی، ابن واضح ، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۵٫

[۷۰]بقره،۲۸۱٫

[۷۱] تفسیر ماوردی (النکت العیون)، ج ۱، ص ۶۳؛ زرکشی، البرهان، ج ۱، ص ۱۸۶٫

[۷۲] معرفت، محمد هادی علوم قرآنی، ص ۷۶ .

[۷۳] منبع: سایت حوزه.

[۷۴] طبرسی، مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۵۵۴؛ بحرانی، تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۹؛ سیوطی، الاتقان، ج ، ص ۲۷٫

[۷۵] فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۱، ص ۶۸۰٫

[۷۶] بقره، ۲۸۱٫

[۷۷] تفسیر شبر، ص ۸۳٫

[۷۸] مائده، ۳٫

[۷۹] تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۵٫

[۸۰] اسباب النزول، بهامش الجلالیین، ج ۲، ص ۱۴۵٫

[۸۱] زرکشی، برهان، ج ۱، ص ۱۸۷٫

[۸۲] آیت الله محمد هادی معرفت، تلخیص التهمید، ج ۱، ص ۸۰ و ۸۱٫

[۸۳]. النحل، ۱۰۳٫

[۸۴]. مشکینى، على، ترجمه قرآن (مشکینى)، چاپ دوم، الهادى، قم،۱۳۸۱ ش.

[۸۵]. ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ۱۴ ، ص ۵۲، چاپ اول، انتشارات فراهانى، تهران۱۳۶۰ش.

[۸۶]. همان، ج ۱۴، ص ۵۳٫

[۸۷]. موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۱۰۰، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین، قم، ۱۳۷۴ش.

[۸۸]. همان، ج ۱، ص ۱۰۱٫