ميزان مطابقت قرآن و كتب مقدس با علم
يكي از زمينههاي مناسب بررسي و ارزيابي متون كتب مقدس، ميزان مطابقت آنها با يافتههاي علمي جديد ميباشد؛ يافتههايي كه عقل ابزاري بشر با روشهاي تجربي و كاملاً فيزيكي به دست آورده است و با دهها آزمايش به ثبات و قطعيت رسيده است.
اين امر، يك اصل معقول است زيرا اگر ادعا آن باشد كه متون اين كتب، وحي الهي بوده و از جانب خداوند، (خالق اين عالم فيزيكي)، نازل(بيان) شده باشد، حتماً بايد با يافتههاي مسلم علمي، مطابقت داشته باشد. چون هيچكس از خالق به مخلوق خويش آگاهتر نيست و اين قابل قبول نخواهد بود كه وحي الهي با مسلمات علمي و يافتههاي متقن پژوهشهاي انساني مغايرت داشته باشد و گر نه بايد قائل شويم كه يا خالق جهان در شناخت مخلوقاتش دچار اشتباه گرديده و يا ماهيت دنيا دگرگون گشته است و هر دو اين احتمالات، غيرمعقول هستند. سنت آگوستين مشهورترين پدر روحاني لاتيني در مسيحيت در قرن پنجم، در خصوص ضرورت تطبيق متون كتب مقدس با دادههاي علمي جديد، در نامه شماره 82 خود، صريحاً اين اصل را بيان نموده و بر آن صحه گذارده است.
اينك در اين مقال تلاش ميشود تا با بررسي چهار كتاب مقدس اوستا، عهد قديم، عهد جديد و قرآن، كه مورد وثوق خيل كثيري از انسانهاي جهان امروز ميباشند با ديدي تطبيقي، ميزان مطابق تعاليم و مطالب ارائه شده در هريك را با يافتههاي علمي جديد، ارزيابي نماييم تا ارزش و حقانيت هريك مشخص گردد.
اوستا و حقايق قطعي علوم تجربي
شايد مقايسهاي بين اوستا و دانش جديد(دانش قطعي علوم تجربي) چندان قابل فهم به نظر نرسد، اما اگر معتقد باشيم كه اوستا يك كتاب مقدس است و حاوي معارفي مسلم از حقايق هستي ميباشد طبعاً بايد بين آنچه كه در آن از حقايق هستي بيان شده با آنچه هم اكنون از يافتههاي مسلم علمي به دست آمده است تطبيقي وجود داشته باشد وگرنه بايد قائل شويم كه يا ماهيت دنيا دگرگون شده است و يا خالق جهان در شناخت آنچه خلق نموده دچار اشتباه گرديده است.
از بررسي اجمالي اوستا ميتوان دريافت كه متون اوستايي در اين تقابل چندان موفق نيست. مخصوصاً در مورد احكامي كه در نسك ونديداد از زبان اهورا مزدا كه سرور خرد ناميده شده بيان گرديده است. در اينجا به شواهدي اشاره ميشود.
1- دوگانگي موجودات در جهانشناسي زرتشت
الف: در يك تصوير كلي، آنچه از جهانشناسي زرتشتي در اوستا، به دست ميآورد اين است كه جهان هستي، مخصوصاً جهان مادي، از مجموعهاي دوپاره تشكيل يافته است. اين تفكيك بر اساس جناحبندي ارزشي ميباشد كه بين پيروان اهورامزدا و پيروان اهريمن برقرار است. اين جناحبندي در بين موجودات صفوف معين و منظمي به وجود آورده است. هريك از اين دو گروه از راه خود و از تعاليم ربالنوع خود پيروي مينمايند. پيروان«اشه» (نيكي) از اهورامزدا و پيروان«دروج» (پليدي) از اهريمن مطابعت ميكنند. اين تفكيك و صفآرايي در بين موجودات جهان(چه مينوي و چه گيتوي) كاملاً مشهود است و هر گروهي در پي تسلط بر دنيا ميباشند.
اما اين دوگانهگرايي، در باورهاي علمي كنوني چندان مورد تاييد نيست. يكپارچگي موجودات دنيا و ارتباط معقول بين آنها (مانند زنجيره غذايي و اكوسيستمهاي زيستي) از يافتههاي مسلم علمي است و با جناحبندي موجودات مخصوصاً در مورد حيوانات به پيروان اهورامزدا و پيروان اهريمن، سازگار نيست. مانند تفاوت و تغايري كه بين گاو و سگ كه از موجودات نيكو در اوستا ميباشند و يا سگ آبي كه پاكترين همه سگان و حلقه پيوند ميان خدا و سگان محسوب ميگردد با حيواناتي مانند خارپشت كه بسيار بدسرشت بوده و ماهيتي اهريمني دارد.
ب: در جهانبيني زرتشتي، جهان هستي از لحاظ ماهيتي از دو مجموعه متفاوت تشكيل شده است كه يك قسمت آن مادي به نام گيتي و يك قسمت آن روحاني ميباشد كه مينو ناميده ميشود. هر يك از اين دنياها داراي موجودات متعددي هستند.1
در عالم گيتي موجودات مادي مانند انسان و ديگر موجودات هستي زندگي ميكنند و در عالم مينو موجودات روحاني مانند امشاسپندان(فرشتگان مقرب) و ايزدان(فرشتگان كارگزار) و ديوان(جنود اهريمن) وجود دارند كه تمام امورات جاري در جهان از كاركرد آنها نشأت ميگيرد اين بدين معناست كه:
اولاً عوامل طبيعي جاي خود را به كاركرد موجودات مينو مانند امشاسپندان و ايزدان در امور خير و ديوان اهريمني در امور شر داده است. در حالي كه اين امر با اصول مسلم فلسفي مانند سنخيت علت و معلول و ضرورت علي و معلولي كاملاً در تغاير است.
ثانياً تعارض كاركرد آنان با يكديگر مخصوصاً بين امشاسپندان و ديوان، عرصه حيات را به صحنه مبارزه دائمي و مستمر بدل نموده است كه با يافتههاي علمي كنوني قابل تصور نيست. البته شايد در يك ديد عوامانه برخي پديدهها شر و برخي خير لحاظ گردند ليكن علم تجربي متقن، اذعان دارد كه همه رويدادهاي طبيعي ساختاري يك سويه و وجودي ضروري دارند و تماماً از عوامل طبيعي و قابل پيشبيني برخوردار هستند. از ديد علمي وقوع پديدههاي به ظاهر ناگوار، مانند زلزله، آتشفشان، سيل و امثال آن، براي حيات جهان و موجودات آن لازم و ضروري مينمايد.
2- اطلاعات ناصحيح از عالم هستي و طبيعت
الف: بنابر آنچه كه از اوستا و اسطورههاي آن برميآيد، تاريخ جهان تنها بر دوازده هزار سال محدود ميگردد كه در سه هزار سال اول اهورامزدا به خلقت مينويي(روحاني) جهان پرداخته و امشاسپندان و ايزدان مينوي را خلق نموده است و سپس به آفرينش جهان مادي: آسمان، آب، زمين، گياه، حيوان و مردم پرداخته است. در سه هزار سال دوم، اهورامزدا براي مينوهاي جهان مادي، تن(جسم) آفريد و ..... اما اين در حالي است كه يافتههاي علمي ثابت ساخته كه حداقل5/4 ميليارد سال از تولد منظومه شمسي و زمين ميگذرد. لذا به هيچ عنوان نميتوان بر دادههاي اوستايي در اين خصوص اعتماد نمود.
ب: از امثال اينگونه مطالب در اوستا كم و بيش ديده ميشود. مثلاً در نسك يشتها از قول اهورامزدا ميخوانيم كه: اي سپيتمان زرتشت! نخستين كوهي كه از زمين بركشيده شد، البرز بلند است كه همه سرزمينهاي باختري و خاوري را فراگرفته است.
اما اين امر با دادههاي زمينشناسي مطابقت ندارد چون اگر منظور كل كره زمين باشد كوههاي متعددي يافته شده است كه بسيار كهنتر و قديميتر از كوه البرز ميباشد. چنانكه بنا بر يافتههاي زمينشناسي، در دوران سنوزوئيك به دليل آتشفشانهاي فراوان در روي زمين، كوهزايي شديد پديد آمد و پيدايش نهايي پستيها و بلنديها در فلات ايران نتيجه فعاليتهاي اواخر ميان دوره ترشياري از دوران سنوزوئيك است. رشته كوههاي البرز و زاگرس در اين دوره شكل گرفتند (پيش از تاريخ ايران، حميد خطيب شهيدي) و حتي اگر منظور از عبارت «اين زمين» سرزمين ايران باشد كه بعيد به نظر ميرسد باز در فلات ايران و آسياي ميانه كوههاي كهنتر از اين كوه وجود دارد.
3- احكام غيرمعقول و مغاير با علم
در اوستا، احكام غيرمعقول و غيرعلمي ديده ميشود كه بطلان آن از لحاظ يافتههاي علمي جديد، محرز است مانند اينكه «ادرار گاو نر از مطهرات است و كثافات مرده مانند بول و مني ... اشيا را پاك ميكند.» يا اينكه «كسي كه مرده حيواني را نزديك آتش ببرد براي هميشه نجس ميشود.» (اوستا، ونديداد، فركرد7)از اينگونه احكام در نسك ونديداد كه يكي از مهمترين بخشهاي اوستا و شالوده شريعت زرتشتي ميباشد، نمونههاي متعددي وجود دارد.
عهد قديم و ميزان مطابقت آن با علم
در اين خصوص بوريس بوكاي محقق فرانسوي ميگويد: اصولاً تعداد كمي از موضوعاتي كه در عهد قديم مورد شرح و بسط قرار گرفتهاند، اين امكان را دارند كه با دادههاي دانش جديد مورد مقايسه قرار گيرند، اما در آن مواردي كه با ناسازگاري عهدين و علم مواجه ميشويم، مربوط به مطالبي ميشود كه ميتوان آنها را مهم دانست. از نظر منطقي ميتوان در عهدين تعداد قابل ملاحظهاي تضادها و دوري از حقيقتها را بيرون كشيد اما آشكارترين ناهماهنگيها با دانش نو، در تورات2 در سفر تكوين يا پيدايش وجود دارد و مربوط به سه نكته اساسي زير ميباشند:
- آفرينش جهان و مراحل آن
- تاريخ آفرينش جهان و تاريخ پيدايش انسان روي زمين
- داستان طوفان نوح عليهالسلام
در اينجا به دليل رعايت اختصار تنها به يكي از اين اختلافها اشاره مينمايم.
1- تاريخ خلقت عالم و تاريخ پيدايش انسان روي زمين
بوكاي3 ميگويد كه «تقويم يهودي كه موافق با دادههاي عهد قديم تدوين شده خلقت عالم و انسان را با دقت تعيين نموده است. نيمه دوم سال ميلادي مسيحي 1975 مطابق با آغاز پنجهزار و هفتصد و سي و ششمين سال پيدايش جهان است. انسان كه خلقتش چند روز بعد (از عالم) است همان قدمت را در تقويم يهودي دارد در اين زمانبندي يهودي، خلقت عالم حدود 37 قرن پيش از ميلاد مسيح ميباشد. اما دانش نو زمان ايجاد منظومه شمسي را چهار و نيم ميليارد سال پيش تخمين ميزند. همچنين خلقت انسان كه طبق دادههاي علمي بسيار پس از خلقت هستي و حتي زمين بوده است نشاندهنده فاصله زمان فاحشي بين دادههاي وحيگونه تورات و يافتههاي علمي است. اين مسئله در خصوص فاصله تاريخي از آدم تا ابراهيم و از ابراهيم تا مبدأ مسيحي نيز وجود دارد. 4
2- برتري يك نژاد بر ديگر مردمان عالم
كتابهاي مقدس عبري تماماً بر تفاوت و برتري قوم بنياسرائيل نسبت به ديگر اقوام مردم دنيا تاكيد دارد، اين امر آنچنان جدي و قطعي لحاظ گرديده كه در شالوده جهانبيني آنها از جايگاه اساسي برخوردار گشته است. حتي هماكنون نيز اين تصور عامل بروز بسياري از جهتگيريهاي سياسي و نظامي صهيونيستهاي يهودي ميباشد. در صورتي كه اين ديدگاه نه تنها مورد تاييد اديان ديگر مخصوصاً اسلام نميباشد5 بلكه از هيچ پشتوانه علمي نيز برخوردار نيست و هيچ تحقيقات علمي بر اين امر صحه نگذارده و نميگذارد.
عهد جديد و حقايق قطعي علم تجربي
چنانكه اشاره شد هرچند سنت آگوستين در نامه شماره 82 خود صريحاً در خصوص ضرورت تطبيق متون كتب مقدس با دادههاي علمي جديد تاكيد نموده است. اما آباء كليسا با توسعه علم، به مرور وجود اختلافاتي را بين كتاب مقدس و يافتههاي علمي مشاهده نمودند كه به هيچ عنوان با يكديگر قابل جمع نبوده و نيستند. لذا تصميم گرفتند كه ديگر به هيچ وجه، مقارنتي بين علم و كتب مقدس به عمل نياورند. اين رويكرد به مرور وضع دشواري پديد آمد و باعث گرديد ايمان و علم از يكديگر دور شده و در مواردي حتي در تعارض قرار گيرند. در اين راستا در موارد بسياري مفسران كتاب مقدس و دانشمندان رو در روي هم قرار گرفتند و همديگر را تكفير نمودند؛ مانند برخورد كليسا با گاليله و كپرنيك.
البته بايد تذكر داد كه در انجيل6 عبارات خيلي كمي يافت ميشوند كه امكان مطابقت با دادههاي دانش نو را ندارند. از بارزترين اين تناقضات در انساب عيسي عليهالسلام است. بوكاي ميگويد: من شخصاً با كمال ميل باور ميكنم كه عيسي عليهالسلام توانسته باشد جذامي را شفا بخشد ولي نميتوانم قبول نمايم و متني را معتبر تلقي كنم كه فقط 20نسل بين انسان نخستين و ابراهيم قائل است. اين مسائل شارحان مسيحي را بينهايت به زحمت انداخته است زيرا از اينكه به وضوح حاصل تخيل بشري را ببينند امتناع ميورزند. همين تخيل بشري كه سابقاً الهامبخش مصنفان روحاني سفر «پيدايش» بوده است، در قرن چهارم پيش از ميلاد نيز براي نسبنامههايشان در مورد آدميان اوليه، موجب الهامگر متي و لوقا- در مورد آنچه كه از عهد قديم اقتباس كردهاند- شده است.
اساساً نسبنامههاي مربوط به مردان در مورد عيسي هيچ مفهومي ندارد. اگر ميبايستي نسبنامهاي به عيسي نسبت داد كه از لحاظ زيستشناختي بدون پدر بوده است. بايد اين نسبنامه به مريم نسبت داده شود چون عيسي پسر منحصر به فرد مريم تلقي ميشود.7
علاوه بر اين تضادها بوكاي موارد متعددي را در حكايات اناجيل ذكر ميكند كه دور از حقيقت مينمايند. مانند روايات مصائب مسيح، ظهور متعدد عيسي پس از مرگ و برخاستن او از قبر و ... كه جهت رعايت اختصار از ذكر آن چشمپوشي مينمايم.
قرآن و حقايق قطعي علم تجربي
در اين عرصه قرآن جايگاه منحصر به فردي دارد. هيچ كتب مقدسي مانند قرآن با علم و يافتههاي مسلم آن مطابقت ندارد. آيات متعددي در قرآن وجود دارد كه به جزئيات عالم هستي پرداخته و اطلاعات علمي خاصي درباره آنها بيان داشته است. قرآن پژوهان اسلامي و حتي غيراسلامي در تحقيقات خود بارها به شرح و تطبيق اينگونه آيات با يافتههاي علمي معاصر پرداختهاند.8
قرآن پژوه مسيحي دكتر بوريس بوكاي در كتاب خود به نام مقايسهاي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم در اين خصوص بيان ميدارد كه: مطابقت متون كتب مقدس با دادههاي علمي، همواره براي انسان يك موضوع قابل تفكر بوده است. عقلاً مطابقت بين كتب مقدس و علم، عنصر لازمي براي اصالت متون مقدس ميباشد. زيرا نميتوان پذيرفت كه يك وحي خداوندي امري كاملاً ناصحيح را بيان كند. وگرنه منطقاً بايد به ساختگي بودن عباراتي از كتاب مقدس كه پديدههاي غيرقابل علم را شرح ميدهند رأي داد.
وي در بيان ديگر ميگويد: من بدون هيچگونه پيش داوري و با واقعبيني تمام وحي قرآني را جهت بدست آوردن درجه سازگاري آن با دادههاي دانش نوين، بررسي كردم. از طريق ترجمهها ميدانستم كه قرآن هرگونه پديده طبيعي را متذكر ميگردد ليكن جز اطلاع مختصري از آن نداشتم. با بررسي بسيار دقيق متن عربي، صورتي از آنها تهيه كردم و در پايان برايم روشن شد كه قرآن هيچ مطلبي را كه از نظر علمي عصر جديد، انتقادپذير باشد، ندارد.
براي تفهيم بيشتر شاهد مثالهايي از آيات قرآن ميآوريم كه در آن به جزئيات حقايق علمي اشاره و يا توجه شده است.
- عدم خلل در آسمانها و زيور بودن ستارگان براي آن(سوره ق،6)
- خلقت آسمان، بدون ستون(سوره لقمان،10)
- گرانش(جاذبه) و نظم حركت ماه و خورشيد(الرحمن،5 و ابراهيم،33 و زمر،5)
- وجود مدار مخصوصي براي خورشيد و ماه(يس،40)
- تكامل جهان و حركت كل منظومه شمسي(يس،38)
- انبساط جهان(ذاريات،47)
- حركت زمين و بستر زندگي(طه،53 و34)
- بيان اكوسيستم آبرساني در دنيا(ق،9-11)
- بادها عامل باروري ابرها(مومنون،18 و فاطر،9)
- اثر ارتفاع بر تنفس(انعام،125)
- الكتريسيته جوي(رعد،12و13 و نور،43) و بسياري از حقايق ديگر.
بايد توجه داشت كه بسياري از اين حقايق هستيشناسانه(فيزيكي) در زمان نزول قرآن، شناخته شده نبودند و بيان آنها در 1400 سال قبل كاملاً جنبه اعجاز داشته است. علاوه بر اين آيات قرآن حقايق شگرف ديگري را بيان ميدارد كه علم درباره آنها، هنوز سخني ندارد، حقايق مانند تسخير فضا، موجودات فضايي، تعدد جهانها(الفرقان،61) و... 9
اين ويژگي واقعگرايانه تعاليم قرآن و توجه به جزئيات عالم هستي، خود گواهي بر كاربردي بودن آن نيز ميباشد كه بحث مستقلي ميطلبد.
نتيجه:
قرآن كلمه نهايي حق است كه ثابت و تغييرناپذير ميباشد. كلام آن حقيقتي قطعي، مسلم و مصادف با واقع است. به گونهاي كه آيات آن هيچگاه مورد نقض يافتههاي علمي قرار نميگيرد و هيچگونه اشتباه در حقايقي كه بيان مينمايد وجود ندارد. اگر هم به ظاهر بعضي آيات و معارف آن با برخي باورهاي كنوني علمي تفاوت يا تزاحم دارد، يا به دليل عدم درك دقيق مفهوم آيات است و يا هنوز ضعف علمي در آن نظريه وجود دارد.10 البته علماي قرآنشناس و مفسرين آن، بارها با بيان مصاديق تاريخي و تحليلي، شواهدي را در اثبات اين امر ارائه نمودهاند كه در اينجا مجال ذكر آن نيست.
اصولاً تعاليم اسلام بر خلاف يهوديت و مسيحيت همواره تاكيد داشته كه بين دادههاي كتاب مقدس(قرآن) و پديدههاي علمي توافق كامل وجود دارد و بررسي متن وحي قرآن در عصر جديد هم باعث تجديدنظر در اين امر نشده است.
هرآنچه در اين قرآن از حقايق هستي ذكر شده است از نظر علمي انكارپذير نميباشد و اين امر با سختگيري قرآن كه همواره دستور ميدهند در تشخيص حقايق و صحت مطالب(احاديث) به علم و عقل رجوع شود، تاكيدي موكد ميباشد.(گزيدهاي از مقدمه بوريس بوكاي)
نویسنده: حجت الاسلام داود كميجاني
پينوشتها:
1- البته اين تقسيمبندي در كتب آسماني ديگر(مخصوصاً قرآن) نيز وجود دارد و موجودات مجرد از ماده(روحاني) در عالم«غيب» و موجودات مادي در عالم «شهود» وجود داشته و كاركردهايي مخصوص خود دارند، اما اين بدان معنا نيست كه كاركرد عوامل طبيعي در بروز پديدههاي طبيعي ناديده گرفته شود.
2- لازم به ذكر است كه در اين جا جهت اختصار تنها به بررسي بخش تورات پرداخته شده است. چون اصيلترين بخش عهد قديم تورات است. (در قرآن نيز تنها به تورات اشاره شده نه به بخشهاي ديگر عهد قديم) هرچند بخشهاي ديگر نيز داراي مطالب غيرمعقول و غيرعلمي متعددي هستند.
3- دكتر بوريس بوكاي، يكي از محققين فرانسوي مسيحي ميباشد كه در خصوص كتب مقدس اديان تحقيقات گستردهاي داشته است. وي در عين حال كه يك پزشك جراح است. يك قرآنپژوه مسيحي فرانسوي نيز ميباشد. او پس از آموختن كامل زبان عربي به بررسي دقيق و كامل قرآن پرداخت و با مطالعه تطبيقي كه بين تورات و انجيل و قرآن داشته است هريك را با يافتههاي علمي روز مقايسه نموده و به نتايج جالب توجهي رسيده است.
4- براي مطالعه بيشتر و شناخت موارد ديگر ميتوانيد به كتاب مقايسهاي بين تورات، انجيل، قرآن و علم نوشته بوريس بوكاي انتشار نشر فرهنگ اسلامي از صفحه38-55 مراجعه نمايد.
5- البته در قرآن بيان شده كه قوم بنياسرائيل قوم برگزيده بودهاند اما نه به اين معنا كه آنها برتري ذاتي و ارزشي داشتهاند بلكه آنها قوم مورد آزمون الهي بودهاند. قرآن انسانها را يكسان ميداند و برتري هركس را بر ديگري بر تقواي الهي بيشتر و نزديكي به خداوند ميداند.(حجرات/13)
6- لازم به ذكر است كه آنچه به عنوان كتاب مقدس در عهد جديد مطرح است بنابر ماهيت آن تنها مختص به اناجيل ميبايد تلقي شود. در قرآن نيز تنها به انجيل اشاره شده نه به بخشهاي ديگر عهد جديد مانند اعمال رسولان، نامهها و مكاشفات. اين بخشها چندان ربط واقعي به كلام و بيان عيسي مسيح ندارند. در اينجا ما به بررسي اصيلترين بخش عهد جديد كه همان اناجيل است بسنده مينماييم. هرچند بخشهاي ديگر نيز داراي مطالب غيرمعقول و غيرواقعي و علمي متعددي هستند.
7- در اناجيل، عيسي از نوادگان داود و ابراهيم خوانده ميشود. چنانكه در انجيل متي باب 1 بند 17-1 نسينامهاي از ابراهيم تا داود و از او تا يوسف شوهر مريم نقل ميگردد و در انتها نام مريم را ذكر كرده و عيسي را اينگونه نوه ابراهيم و داود ميخواند.
8- از قرن نوزدهم ميلادي، پس از آغاز تحقيقات علمي در خصوص دينشناسي، تحقيقات بسياري درباره متن و تاريخ قرآن صورت پذيرفت، و اين روند همچنان ادامه دارد چنانكه در جهان غرب و دنياي مسيحي كنوني مراكز علمي بزرگ و مهمي براي مطالعات اسلامي مخصوصاً در دانشگاههاي مهم برپا گرديده است. مانند مركز مطالعات اسلامي لندن، موسسه مطالعات اسلامي آكادمي پاريس، مركز مطالعات اسلامي دانشگاه برلين، مركز مطالعات اسلامي و عربي دانشگاه ملبورن و دانشگاه ملي استراليا و دهها مركز تحقيقات اسلامي در آمريكا و كانادا و آلمان و000 در اين گونه مراكز، مستشرقين اسلامشناس و گروهي از خاورشناسان در موضوعات علوم مختلف اسلامي، به مطالعه و تحقيقات متعددي مشغول ميباشند. اما در اين بين قرآن كريم، به عنوان منبع اصلي شريعت اسلامي، توجه و اهتمام خاص همه خاورشناسان را به خود جلب نموده است و هماكنون موضوع اصلي پژوهشهاي متعددي را به خود اختصاص داده است.
9- براي مطالعه بيشتر ميتوانيد به كتاب «مقايسهاي بين تورات، انجيل، قرآن و علم) نوشته بوريس بوكاي انتشار نشر فرهنگ اسلامي از صفحه 183-281 مراجعه نمايد.
10- چنانكه برخي از آيه 40 سوره يس كه وجود مدار مخصوصي براي خورشيد و ماه بيان مينمايد و خورشيد را در حال حركت ميداند تصور ميكردند كه قرآن با ديدگاه بطلميوسي و محوريت زمين موافق است و آن را يك نقص علمي ميدانستند اما پس از كشف حركت كل منظومه شمسي و خورشيد مشخص شد كه قرآن حقيقت صحيح را بيان كرده است.