معرفی تفسیر «نور الثقلين‏»

تفسير نور الثقلين تأليف شيخ عبد على بن جمعه عروسى حويزى از علماى قرن يازدهم هجرى می باشد، كه به كوشش استاد سيد هاشم رسولى محلاتى تصحيح شده و با مقدمه اى كوتاه از مرحوم علامه طباطبايى«ره» در 5 مجلد توسط مطبعه العلمية قم در سال 1383 ق به چاپ رسيده است. چاپى نيز از مؤسسه اسماعيليان با همين مشخصات در قطع وزيرى يافت می شود. طبق بيان سيد محمد على ايازى در«المفسرون حياتهم و منهجهم» صفحه 730، چاپ جديدى با مقدمه سيد محمد باقر حكيم در حال آماده شدن می باشد.

مصحح محترم با تطبيق سه نسخه، مراجعه به مصادر، مقابله متن احاديث نقل شده با مصادر، ذكر بعضى موارد اختلاف نسخ، تصحيح، ذكر موارد اختلاف در پاورقى و شرحى از مجملات و بعضى لغات مشكله، موجبات استفاده بهينه از اين اثر را فراهم نموده است. ايشان در چاپ دوم با ذكر آيات در ابتداى هر بحث امكان دستيابى محققين به روايات هر آيه را آسانتر كرده است.
مؤلف در سال 1066 ه. ق تأليف جلد سوم را به پايان رسانده اند، تاريخ وفات مؤلف را بعضى 1097 می دانند.
تفسير نور الثقلين در انتهاء هر جلد فهرستى ارائه كرده است كه مبناى آن فرازهاى آيات تفسير شده می باشد. در نتيجه شيوه پيدا كردن مطالب از طريق موضوع نمی باشد، بلكه از طريق آيه يا فرازى از آيه می باشد. در بخش«شيوه مؤلف» به معرفى اثر و انگيزه آن اشاره اى شده است.
از جمله نسخ خطى اين تفسير، نسخه خطى در كتابخانه آستان قدس رضوى شماره 8055 و نسخه ديگر متعلق به كتابخانه شخصى آقاى عبد الحسين شهيد صالحى می باشد.

 

ساختار و گزارش محتوا

شيخ آغا بزرگ در الذريعة ج 24 صفحه 365 درباره روش نور الثقلين می نويسد:« او قرآن را بر طبق رواياتى كه از اهل بيت«عليهم السلام» صادر شده است تفسير می كند، اهل بيتى كه آگاه ترينند نسبت به تفسير قرآن. روايات را از كتب معتبر مانند كافى، تفسير قمى، احتجاج، عيون الاخبار، علل الشرايع، اكمال الدين، توحيد و... جمع ‏آورى نموده، لكن سندهاى روايات را حذف نموده است. و به جهت حذف آيات در ابتداى بحث، به روايات هر آيه مشكل شده است. بحثى در تفسير الفاظ آيه، اعراب و قرائت آن ننموده است.»
البته محقق محترم در چاپ دوم، به ذكر آيات در ابتداى هر بحث همت گماشته تا استفاده از روايات ذيل هر آيه مشخص گردد.
مرحوم علامه طباطبايى« ره» صاحب تفسير الميزان در مقدمه خود بر تفسير نور الثقلين در اين باره می فرمايد: كتابى است ارزشمند كه مؤلف آن تمام اخبار وارده در تفسير آيات قرآن كريم( جز موارد اندكى از روايات) را جمع‏ آورى نموده و در ضبط، چينش، ترتيب و تهذيب و تنقيح روايات، در ضمن اشاره به مصدر آنها، تلاشى وافر نموده است، و از بهترين تأليفات در اين زمينه می باشد.
آيت اللّه معرفت در« التفسير و المفسرون»، جلد دوم صفحه 327، راجع به روش مصنف در تفسير نور الثقلين می فرمايد: مصنف از بين احاديث منسوب به اهل بيت« عليهم السلام»، اقدام به جمع ‏آورى رواياتى نموده كه به نحوى، ارتباط با آيات قرآن كريم داشته باشند، اعم از اينكه اين ارتباط، از باب تفسير، استشهاد و يا تأييد آيه باشد.
در اغلب موارد، احاديث ذكر شده، در مقام تفسير مفهوم يا دلالت آيه نيستند، بلكه به سبب اغراضى از جمله استشهاد و مانند آن، متعرض آيه شده اند و هنر مصنف فقط مرتب كردن روايات بنابر ترتيب آيات و سوره هاى قرآن بوده است، به همين جهت تمام آيات قرآن را دربرنمی گيرد. و نيز در صدد نقد روايات يا علاج تعارض آنها نبوده است. اضافه بر اينكه در جمع آورى، توجهى به اسانيد و قوت احاديث نداشته، روايات ضعيف السند و مرسل فراوانى در اين تفسير مشاهده می شود».
سيد محمد على ايازى در كتاب« المفسرون حياتهم و منهجهم» صفحه 733 می فرمايد: تفسير حويزى شامل، بسيارى از روايات اهل بيت« عليهم السلام» می شود كه در تفسير، تطبيق و جرى آيات قرآن كريم، به روش ائمه« عليهم السلام» استوار است. اين روايات را از مصادر مختلف جمع آورى نموده است. در اين تفسير بحثى از الفاظ، اعراب و قرائت آيات نمی شود. و چون در بخشى از آيات روايت تفسيرى، وارد نشده است، شامل كل آيات قرآن نمی شود. با وجود توجه ايشان به عدم استفاده از روايات ضعيف، امّا از مصادرى مانند تفسير قمى كه براحتى نمی توان تسليم روايات آن شد، اخبارى را نقل كرده است.
دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى در جلد دوم صفحه 1451 در سبك نور الثقلين می نويسد: او صاحب يكى از برجسته ترين تفسيرهاى روايى يا مأثور شيعه است. تفسيرى كه از آثار قدما به تفسير فرات و قمى و عياشى شباهت دارد و از تفاسير متأخر به تفسير البرهان اثر هاشم بحرانى.
مصنف در انگيزه خود براى تأليف در مقدمه كوتاهى می فرمايد:« وقتى مشاهده كردم كه مفسران مختلف هر كدام بخشى از وجوه قرآن را مورد نظر قرار داده اند، عده اى تفسير لغوى و اشتقاق، عده اى نحوى، عده اى صرفى، عده اى تجزيه و تركيب، عده اى مباحث كلامى و عده اى نيز جنبه هاى مختلف آن را بررسى كرده اند، مشتاق شدم كه بخشى از بيانات اهل ذكر قرآن يعنى ائمه« عليهم السلام» را كه كاشف معانى قرآن و در بردارنده اسرار تأويل بود، در ذيل آيات قرآن بياورم و به تناسب نام آن را« نور الثقلين» ناميدم.»
همچنانكه از نقل نظرهاى بزرگان مشهور شد، روشى كه مرحوم شيخ عبد على عروسى حويزى، از ابتداى تفسير در پيش گرفته است، حاكى از اين حقيقت است كه وى در صدد تأليف و فراهم آوردن يك دوره از تفسير قرآن كريم منطبق با روايات رسيده از ناحيه پيامبر گرامى« صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» و اهل بيت عصمت« عليهم السلام» بوده است. نشان دادن شيوه تفسيرى اهل بيت« عليهم السلام» جز با بيان و نقل روايات تفسيرى آنان ميسر نمی باشد.
اين شيوه و انگيزه، تفسير مذكور را در دسته تفاسير منقولى قرار داده و بطور طبيعى از فضاى نظرات اجتهادى، تطبيق با مسائل علمى، بحثهاى استدلالى و برهانى، بيرون خواهد رفت.
در مقابل بيان وجوه مختلف براى يك آيه، اشاره به معانى بطنى، مطرح كردن معانى تأويلى، جرى و تطبيق و اعتقاد به سارى بودن آيات قرآن در هر زمان، در آن به وفور مشاهده خواهد شد.

 

شيوه تفسير نور الثقلين

بعد از بيان روش كلى مصنف، با بررسى بيشتر بخشهاى مختلف تفسير، می توان به جزئيات شيوه كار مصنف اشاره كرد، از جمله اينكه:
تفسير هر سوره با نقل روايات فضيلت، خواص، آثار و ثواب قرائت آن آغاز می شود.
روايات شأن نزول در مرحله بعد مطرح می شود و با توجه به اينكه بخش قابل توجهى از شأن نزولهاى منقول شيعى در تفسير قمى می باشند، بطور طبيعى، روايات اين بخش بيشتر از اين تفسير است، البته مقدارى نيز از احتجاج، كافى، تفسير عياشى و... نقل می نمايند.
پس از آن رواياتى كه ارتباط نسبتا مستقيمى با آيه دارند و می توانند تفسيرى به معناى خاص می باشند، نقل می شود. رواياتى كه در بيان تأويل، مصداق يا تطبيق هستند در مرحله بعد ذكر می شوند و در نهايت احاديثى كه بيشتر موضوع متناسب با آيه را بيان می كنند، نقل شده است.
البته مقصود از روايات تفسيرى خاص، اين نيست كه امام(علیه السلام) اين روايت را حتما به جهت تفسير و تبيين اين آيه، بيان كرده باشد، بلكه منظور اين است كه اين روايت به هر جهت كه بيان شده باشد، می توان آن را به عنوان تفسير آيه برشمرد و در تبيين مراد از آن استفاده كرد. بعنوان نمونه مواردى ذكر می شود:
1- فى اصول الكافى: عن ابى عبد اللّه« عليه السلام» قال: الانفال، ما لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بايديهم و كل ارض خربة و بطون الاودية فهو لرسول اللّه( ص) و هو للامام من بعده يضعه حيث يشاء.«ج دوم صفحه 118 ذيل آيه 1 سوره انفال.»
در اينجا امام صادق« عليه السلام» موارد انفال را بيان می كند، اين بيانات ممكن است در جلسه درس ايشان در مقام بيان فقهى مسئله مطرح شده باشد، امّا الآن می توان بهره بردارى تفسيرى از آن نمود.
2- اصول كافى از امام صادق عليه السّلام: فى الرجل يموت و لا وارث له و لا مولى؟ قال: هو اهل هذه الآية «يسئلونك عن الانفال»‏. جلد دوم صفحه 118 حضرت در صدد تفسير و تبيين موضوع آيه نبودند بلكه فقط مصداقى را مشخص نمودند، امّا اين می تواند در كشف معنا و مراد آيه ما را كمك نمايد.
3- در خصال از امام باقر عليه السلام: ان اللّه تعالى خلق الشهور اثنى عشر شهرا و هى ثلثمأة و ستون يوما فحجر ستة ايام، خلق فيها السموات و الارض فمن ثم تقاصرت الشهور.
اين روايت ذيل آيه 36 سوره توبه: (ان عدة الشهور عند اللّه اثنا عشر شهرا فى كتاب اللّه يوم خلق السموات و الارض‏) ج 2 صفحه 216 آمده است، كه گرچه امام( ع) در صدد تفسير آيه نيست امّا براى روشن شدن آيه به ما كمك خواهد كرد.
4- در تفسير«سخر اللّه منهم و لهم عذاب اليم»آيه 79 سوره توبه جلد دوم صفحه 247 حديث 255 از عيون الاخبار از امام رضا« عليه السلام» قال:« ان اللّه لا يسخر و لا يستهزء و لا يمكر و لا يخادع و لكنه تعالى يجازيهم جزاء السخرية و جزاء الاستهزاء و جزاء المكر و الخديعة، تعالى عما يقول الظالمون علوا كبيرا. مسلما امام( ع) در مقام تفسير اين آيه نبوده است. امّا اين روايت معناى مكر الهى، استهزاء الهى و خدعه الهى را براى ما تبيين نموده كه فى الواقع همان تفسير است.
در يك سنجش اجمالى می توان گفت كه حدود 45 درصد روايات نور الثقلين، نقش تفسيرى و تبيينى براى آيات دارند، حدود 25 درصد هم بعنوان استشهاد، تأييد، استدلال و ارتباطهاى ضعيف ديگر با آيات، حدود 25 درصد نيز به شكل كلى و مطرح كردن موضوع پا آيات قرآن ارتباط دارند. و حدود 5 درصد نيز در بيان فضائل و شأن نزول سوره ها و آيات می باشند.
بنابراين، صحيح است كه بخشى از روايات رسيده از ناحيه معصومين« عليهم السلام» در صدد بيان مصداقهاى عينى، تطبيق، تأويل و استدلال به آيات، هستند امّا اين نيز نوعى كشف معناى مراد آيات قرآن كريم است، و نمی توان به راحتى اين سخن را پذيرفت كه در تفسير نور الثقلين يا كنز الدقائق يا البرهان، اغلب روايات از حيطه تفسير خارج هستند.
از جمله موارد قابل اشاره در شيوه تفسير نور الثقلين، تكرار مطالب يا روايات است. اين امر به چند شكل محقق شده است.
الف) تكرار روايت با همان مرجع به سبب تشابه موضوع و الفاظ يا آيات. به عنوان نمونه:
1- جلد 1 صفحه 310 ذيل آيه 4 سوره آل عمران حديث 5 در علت نامگذارى قرآن به« فرقان» از علل الشرايع از پيامبر اكرم« صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فقال: لم سمى الفرقان، فرقانا؟ قال، لانه متفرق‏الآيات و السور انزلت فى غير الالواح و غير المصحف و التوراة و الانجيل و الزبورانزلت كلها جملة فى الالواح و الورق و الحديث طويل اخذنا منه موضع الحاجة. مشابه همين حديث را در جلد 4 صفحه 2 ذيل آيه 1 سوره فرقان عينا تكرار می نمايد و علت آن بكار بردن كلمه فرقان در آيه است.
2- ذيل آيه 59 سوره فرقان جلد 4 صفحه 25 حديث 83 به مناسبت فراز«الذى خلق السموات و الارض و ما بينهما فى ستة ايام»حديثى از روضه كافى به نقل از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه همان حديث را در سوره هود 7 ذيل فراز«هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام»در جلد دوم صفحه 337 ح 14 از روضه كافى نقل كرده بود.
ب) تكرار روايت به سبب اينكه روايت چند آيه را متذكر شده است. به عنوان نمونه: 1- در تفسير آيه 190 سوره بقره ج 1 ص 178، متعرض آيه 77 سوره نساء نيز شده است به همين جهت همين حديث را در جلد 1 ص 518 ج 410، تكرار كرده است.
2- در فضيلت سوره عنكبوت ج 4 ص 147 ح 1 روايتى از ثواب الاعمال نقل نموده كه فضيلت سوره روم نيز در آن است. به همين جهت در سوره روم ج 4 ص 169 ج 1 همان روايت تكرار شده است.
ج) تكرار روايت به سبب تفسير آيه به آيه: به عنوان نمونه:
1- در تفسير سوره حمد جلد 1 صفحه 6 حديث 11، سوره حمد را همان« سبعا من المثانى» دانسته است. بهمين جهت در تفسير« سبعا من المثانى»« آيه 87 سوره حجر» همان روايت را در ج 3 صفحه 27 ح 98 تكرار كرده است.
د) تكرار روايت به سبب اينكه همان روايت از مصدر ديگر نقل شده است. به عنوان مثال:
1- در جلد 1 صفحه 223 حديث 861 حديثى از امام صادق عليه السلام به نقل از تهذيب الاحكام آورده است كه همان حديث را در ج 1 صفحه 441 حديث 45 از قول كافى نموده است.
2- در جلد 1 صفحه 243 حديث 965 حديثى از امام صادق عليه السلام از معانى الاخبار نقل نموده كه همان حديث در جلد 1 صفحه 784 حديث 367 از طريق مجمع البيان نقل شده است. گاهى اوقات اين تكرارها به چند بار خواهد رسيد.
البته مصنف خود بر اين تكرار واقف بوده و موارد متعددى از آن جلوگيرى كرده است. بعنوان نمونه:
1- در بعضى احاديث طولانى، اقدام به تقطيع مطالب نموده است و در هر مكان، فقط مطلب مربوط به آن را می آورند، مانند ج 5 صفحه 3 حديث 10 راجع به وجوه كفر فرازى كه مربوط به آيه 24 سوره جاثية«و ما يهلكنا الا الدهر»می باشد می آورد. همين حديث را در ج 1 صفحه 32 حديث 14 ذيل آيه 6 سوره بقره آورده است امّا با فرازى كه مربوط به آيه می شود. بارها می گويد:« و الحديث طويل اخذنا منه موضع الحاجة»
2- در بعضى موارد براى جلوگيرى از تكرار، ارجاع می دهد، می فرمايد:« نقلنا عنهم( ع) فى اول آل عمران ما فيه الكفاية لمن اراد الوقوف على الفرق بين القرآن و الفرقان، فمن اراده فليطلبه هناك» ج 4 صفحه 2 بعد از حديث 3.
يا می فرمايد:« ستسمع لهذه الآيه مزيد بيان فى هود عند قوله... و فى طه عنه قوله...» ج 2 صفحه 39- يا می فرمايد: سبق له بيان فى القصة و فيما نقلناه عن مجمع البيان‏
3- گاهى براى جلوگيرى از تكرار فقط مرجع حديث را ذكر می كند و متن آن را نمی آورد. عباراتى از قبيل« و فى الكافى مثله» گوياى اين مطلب است. يا می فرمايد:« و فى رواية اخرى عنه».
بايد اذعان داشت كه اينگونه تكرار مختص تفسير نور الثقلين نيست بلكه در تفسير البرهان و كنز الدقائق نيز بچشم می خورد، و بخش‏هايى از آن نيز لازم به نظر می رسد.

 

حذف سلسله اسناد احاديث‏

از جمله نكات قابل توجه در روش ايشان، عدم ذكر سلسله سند كامل روايات است يا به تعبيرى حذف اسانيد روايات، احتمالا اين امر به جهت اختصار و جلوگيرى از حجيم شدن تأليف بوده است. آنچه اين امر را نزد ايشان آسان می نموده، ديدگاه ايشان نسبت به حديث بوده است.
آيت اللّه معرفت در ج 2« التفسير و المفسرون» صفحه 327 می فرمايد:« كان على مشرب الاخبارية» مشرب ايشان، مشرب اخبارى بوده است.
سيد محمد على ايازى در كتاب« المفسرون حياتهم و منهجهم» صفحه 730 می آورد: او معاصر شيخ حر عاملى صاحب كتاب« وسائل الشيعة» و بحرانى صاحب تفسير« البرهان» می باشد، اين دسته علماء، در شريعت، فقه، حديث، اصول و تفسير، ديدگاه خاصى داشته اند كه نزد اماميه« اخبارى» ناميده می شد.
آثار اين ديدگاه در تفسير با آثار آن در فقه و اصول متفاوت است، می توان گفت در تفسير، در حد عدم توجه به اسانيد روايات، و عدم جرح و تعديل و نفى صريح بعضى از آنهاست.
بعضى محققين معتقد به لزوم حصول اطمينان به صحت يا سقم روايت می باشند و اين مستلزم آن است كه مفسر، ابتدا منابع و سلسله اسناد تك تك روايات مورد نظر خود را به دقت بررسى كند و پس از حصول اطمينان به صدور و صحت، آنها را در تفسير آيات به كار گيرد.
به همين جهت است كه آيت اللّه معرفت در« التفسير و المفسرون» صفحه 327 و 328، عدم نقد روايات و عدم اظهار نظر و نفى بعضى از آنها را از ضعف اين تفسير بر می شمرد و تعبير« روايات منسوب به اهل بيت( ع)» را دارد.
سيد محمد على ايازى در« المفسرون حياتهم و منهجهم» صفحه 731 و 733، معتقد است كه ايشان تا حدودى از نقل روايات ضعيف خوددارى كرده است، گرچه خالى از آنها نمی باشد و از اين جهت آن را از تفسير« البرهان» بحرانى بهتر می داند. و معتقد است كه اين جمع‏ آورى كار را براى محققينى كه در امر صحت و فساد احاديث تحقيق دارند، آسان كرده است.
بايد متذكر بود كه حذف اسانيد توسط مؤلف، به معناى عدم إسناد نيست، وضعيت سلسله اسناد اغلب روايات در مصادر خود مشخص است، و از بايسته هاى تحقيقى در مورد تفسير نور الثقلين، مسند كردن روايات با كمك مصادر آن است.‏
با بررسى روايات و با توجه به گشودن باب تأويل در تفسير اهل بيت« عليهم السلام» می توان گفت كه وجود روايت‏هاى گوناگون در تفسير يك آيه، حتما به معناى تناقض گويى و تعارض نيست، بلكه هر يك به اقتضاى توان و فهم شنونده، زمان صدور و عوامل ديگر، در صدد پرده بردارى و رازگشايى از مرتبه اى از ظاهر و باطن و وجوه گوناگون‏از محتواى آيات است.

 

اسرائيليات در نور الثقلين‏

از جمله نقدهايى كه بر تفسير نور الثقلين وارد شده، اين است كه مؤلف آن، از نقل روايات و داستانهاى ساختگى از جمله اسرائيليات، ابايى نداشته و در جاهاى مختلف آنها را نقل كرده است.
آيت اللّه معرفت در التفسير و المفسرون ج 2 صفحه 328- 329 می فرمايد:« همچنانكه رواياتى مشتمل بر غلو و وهن به ائمه« عليهم السلام» در اين تفسير نقل شده، بناى آن بر نقل اسرائيليات و احاديث موضوع نيز بوده است، مانند آنچه در قصه هاروت و ماروت و ارتباط آنها با زهره و مسخ او آمده است، و در اين كتاب فراوان اينگونه اسرائيليات نقل شده است.»
همچنين آقاى محمد على ايازى در كتاب« المفسرون حياتهم و منهجهم» صفحه 734 می فرمايد:« تفسير نور الثقلين همانگونه كه گاهى روايات ضعيف و موهن را نقل كرده است، رواياتى كه مشتمل بر غلو، وهن و تطبيق و اسرائيليات نيز هست، نقل كرده مانند« قصه هاروت و ماروت و زهرة»، بدون ترجيح و اظهار نظر در مورد آنها».
با توجه به نظرات فوق بر آن شديم تا در زمينه روايات اسرائيلية در تفسير نور الثقلين كنكاش بيشترى بنماييم.
آيت اللّه معرفت در جلد دوم التفسير و المفسرون صفحه 80 در مراد از« اسرائيليات» بعد از بيان ريشه لغوى و وجه آن می فرمايد: لفظ اسرائيليات گر چه در ظاهر بر قصه هايى كه از مصادر يهودى نقل می شود، دلالت دارد، امّا علماى تفسير و حديث، آن را بر معنايى اعم اطلاق می كنند.
در اصطلاح آنها، اسرائيليات، بر هر قصه يا روايتى گفته می شود كه، در تفسير، حديث و تاريخ، از اساطير قديمى نقل شود و منسوب به يك مصدر يهودى، نصرانى يا غير آن باشد.
بلكه بعضى از مفسرين و محدثين، جميع آنچه كه دشمنان اسلام از يهود و غير آنها، با سوء نيت و به قصد تخريب عقايد مسلمانان، وارد تفسير و حديث كرده اند و هيچ اصل و منشأ صحيحى نداشته باشد را اسرائيليات می گويند. و اين به سبب آن است كه اكثر خرافات و داستانهاى دروغ، در اصل از يك مصدر يهودى سرچشمه می گيرد.»

براى تبيين اسرائيليات در تفسير نور الثقلين، ابتدا آدرس و محلّهايى كه از ديدگاه مفسرين و محدثين مظان بيان اسرائيليات می باشد، را مشخص نموده، سپس به بررسى روايات آن موضوع و مقايسه آنها با اسرائيليات مطرح شده در تفاسير ديگر، پرداخته و بعد از آن نتيجه را بطور مفصل در يك نمونه و به طور خلاصه در موضوعات ديگر بيان خواهيم كرد.
1- قصه هاروت و ماروت، سوره بقره آيه 102: «و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان و ما كفر سليمان و لكنّ الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر و ما انزل على الملكين ببابل هاروت و ماروت...»
در تفسير نور الثقلين ج 1 صفحه 107 تا 114 ضمن احاديث 294 تا 306، 13 روايت نقل شده است، 10 روايت به آموزش سحر توسط دو ملك الهى، هاروت و ماروت و قصه آنها مربوط می شود.
در ضمن حديث شماره 294 از عيون الاخبار از امام صادق عليه السلام سؤال می شود كه:«فان قوما عندنا يزعمون ان هاروت و ماروت ملكان اختارتهما الملائكة....عده اى گمان می كنند كه هاروت و ماروت دو ملك الهى هستند كه وقتى، عصيان بنى آدم در زمين زياد شد، ملائكه آنها را بعنوان نماينده خود انتخاب كرده خداوند آن دو را به همراه ملك سومى به زمين فرستاد، اين دو ملك بوسيله زنى به نام زهره، آزمايش شدند و در نهايت، خمر نوشيده، قتل مرتكب شده و قصد زنا با آن زن را داشتند. خداوند آنها را در بابل عذاب كرد. ساحران از آنها، سحر می آموزند. آن زن نيز بشكل ستاره زهره مسخ گرديد. امام صادق عليه السلام می فرمايد: معاذ اللّه من ذلك، ساحت خداوند از اين افكار دور است، ملائكه موجودات معصوم الهى هستند كه جز امر الهى را، انجام نمی دهند، لحظه اى از عبادت الهى، دور گردان نيستند و از قبايح و كفر و عصيان بدورند.»
در حديث 296 از عيون الاخبار نيز نقل می شود كه:« سمعت المأمون يسأل الرضا« عليه السلام» عما يرويه الناس من أمر الزهرة و انها كانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت... در اين روايت نيز از امام رضا عليه السلام، مأمون راجع به زهره و هاروت و ماروت و سهيل سؤال می كند. امام رضا عليه السلام می فرمايد: كذبوا فى قولهم، مردم درست نمی گويند، ايندو( زهرة و سهيل) ستاره نبودند بلكه دو حيوان دريايى بودند، خداوند دشمنان خود را به شكل اشياء نورانى مسخ نمی كند.»
در اين دو حديث، دو امام معصوم« عليهما السلام» اعتقاد مردم در مورد مسخ زهره و ارتباط نامشروع آنها با هاروت و ماروت را نفى می نمايند.
اما در روايت 298 به نقل از كتاب خصال از امام صادق عليه السلام از جد بزرگوارشان نقل می شود كه: ان المسوخ من بنى آدم ثلثة عشر الى ان قال: و اما الزهرة فكانت امرأة فتنت هاروت و ماروت فمسخها اللّه كوكبا.
می فرمايد: انسانهاى مسخ شده، سيزده تن می باشد و در مقام شمارش، زهره را نيز جزء آنها محسوب می نمايند. در احاديث 299، 300، 301 و 302 نيز همين مضمون تكرار می شود. در واقع اعتقادى كه مردم داشتند و از طرف امام صادق و امام رضا« عليهما السلام» در دو حديث اوّل نفى شده بود، توسط اين احاديث تأييد می گردد.
در حديث 304 كه از تفسير قمى از امام باقر« عليه السّلام» نقل می كند آمده است:« مسأله عطار و نحن بمكه، عن هاروت و ماروت فقال ابو جعفر« عليه السّلام»... كه ملائكه مأمور نوشتن اعمال زمينيان( انس و جن) از گناهان آنها به تنگ آمده، به خداوند اعتراض نمودند، خداوند به آنها فرمود نماينده اى انتخاب نمائيد تا به زمين بفرستم، آنان، هاروت و ماروت را كه منتقدترين ملائكه به اعمال زمينيان بودند، انتخاب كردند، خداوند آنها را به زمين فرستاد و فرمود: طبايع و لذايذ آدمى را در وجود شما تعبيه كردم، به زمين برويد اما شرك نورزيد، قتل ننمائيد، خمر نياشاميد و زنا نكنيد. در ناحيه بابل به شكل آدمى، فرود آمدند، با زنى زيبارو، زينت آراسته، و خوشبو مواجه شدند، دل به او دادند، تقاضاى كام نمودند.
در پاسخ آنان، زن گفت بايد به دين من درآييد و معبود من بپرستيد، صنمى را نشان داد و تقاضاى سجده بر آن كرد، تقاضا پذيرفتند، و حاضر شدند به جهت تقرب به آن بت شراب نيز بياشامند، به قصد كام بردن، آماده شدند، ناگهان سائلى، آن صحنه بديد، زن گفت: بايد او را بكشيد تا اين امر فاش نشود. رفتند و كشتند و برگشتند اما از زن خبرى نبود، خداوند به آنها فرمود: من ساعتى شما را به حال آدميان در زمين رها كردم، عصيان كرديد. بين عذاب دنيا و آخرت، يكى را بگزينيد، عذاب دنيا را گزيدند. بدين جهت در سرزمين بابل به انسانها، سحر آموختند.
اين روايت، مضمونى، مخالف دو حديث اول دارد، و در واقع تأييدى است بر مطالبى كه امام عليه السلام آنها را تكذيب نموده بود.
نزديك به اين مضمون در كتب روائى و تفسيرى عامه از جمله تفسير روائى در المنثور سيوطى جلد 1 صفحه 97 تا 103 ذيل تفسير«هاروت و ماروت»آيه 102 سوره بقره روايات زيادى از حضرت على« عليه السّلام»، ابن عباس، ابن عمر، مجاهد و ديگران نقل شده است.
طبرى نيز در تفسير خود جلد 1 ذيل آيه 102 سوره بقره آن روايات را از حضرت على« عليه السّلام»، ابن عباس، ابن مسعود، كعب الاحبار و ديگران نقل می كند.
از ديدگاه محققين اينگونه روايات، از جمله اسرائيليات محسوب می شود كه در تفاسير قرآن از جمله تفاسير شيعى نيز رسوخ كرده است، و با اعتقاد اسلامى( كه برگرفته از قرآن است) عصمت ملائكه، منافات دارد.
البته مصنف نور الثقلين در مقدمه تفسير خود می فرمايد:« مقصود از نقل رواياتى كه به ظاهر مخالف عقايد اماميه است، اعتقاد يا عمل به آنها نيست، بلكه منظور آگاهى خواننده از وجود و محل صدور آنهاست، تا راهى براى توجيه و تبيين يا نفى آن بيابد، با توجه به اينكه در اينگونه موارد، روايات معارض را نيز آورده ام.»
بنابراين می توان گفت كه نقل اين روايات، لزوما به معناى قبول آنها از طرف مصنف نبوده است، منتهى نقل بدون نقد و تعديل و تذكر، خواننده را دچار حيران و سرگردانى خواهد كرد.
2- قصه تابوت و سكينه: سوره بقره آيه 248 «و قال لهم نبيّهم ان آية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم...» در جلد 1 نور الثقلين صفحه 245 ذيل اين آيه در مورد صفات« تابوت» و« سكينه» و محتويات آن رواياتى نقل می شود كه، بخشى از آن را می توان از اسرائيلياتى دانست كه در كتب تفسيرى عامه نيز يافت می شود. البته هم حجم و هم كيفيت مطالب، در حدّ اسرائيليات كتب عامه نيست.
3- قصه بناء كعبه و بيت الحرام و حجر الاسود: سوره بقره آيه 127. در نور الثقلين ذيل اين آيه، اثرى از اسرائيليات يافت نمی شود.
4- قصه قتل جالوت توسط داود: آيه 251 سوره بقره. نشانى از اسرائيليات ندارد.
5- قصه مائده حضرت عيسى( ع): آيات 112 تا 115 سوره مائده. چيزى از اسرائيليات در آن مشاهده نمی شود.
6- قصه حضرت آدم« عليه السّلام» آيه 36 و 35 سوره بقره. در نور الثقلين، در بعضى موارد اسرائيليات وارد شده است.
7- قصه قتل فرزند آدم و ماجراى جسد برادر: آيه 31 سوره مائده. در اين آيه مطلبى حاكى از وجود اسرائيليات به چشم نمی خورد.
8- قصه عظيم الخلقه بودن جبارين و خرافه عوج بن عوق: آيه 22 سوره مائدة. در اين آيه نيز، نقل اسرائيليات، به چشم نمی خورد.
9- قصه سرگردانى بنى اسرائيل و حوادث آن: آيه 26 سوره مائده. در اينجا نيز روايات منقوله را می توان عارى از اسرائيليات برشمرد.
10- قصه درخواست رؤيت پروردگار توسط حضرت موسى« عليه السّلام»: آيه 143 سوره اعراف. در اينجا می توان گفت به مقدار خيلى كمى، اسرائيليات وارد روايات شده است.
11- قصه الواح تورات: سوره اعراف آيه 145. در اين قصه نيز به مقدار خيلى كمى می توان رد پاى اسرائيليات را در روايات منقول مشاهده كرد.
12- قصه غضب موسى« عليه السّلام» و سبب آن. آيه 150 سوره اعراف. در اينجا اثرى از اسرائيليات را در مورد سبب غضب موسى( ع) نمی توان ديد.
13- قصه خرافات بنى اسرائيل: آيه 159 سوره اعراف و 104 سوره اسراء.
در روايات منقول نور الثقلين اثرى از اسرائيليات مطرح شده در ذيل دو آيه در كتب عامه، يافت نمی شود.
14- نسبت شرك به آدم( ع) و حواء: سوره اعراف 189- 190 در نامگذارى فرزند خود به عبد الحارث در جلد دوم ص 108، ذيل آيه فوق، رد پاى اسرائيليات به چشم می خورد.
15- قصه كشتى نوح« عليه السّلام»: آيات 37 تا 48 سوره هود. در جلد دوم صفحات 350 تا 370 نيز می توان به خوبى مطالبى از اسرائيليات را ديد.
16- قصه يوسف عليه السلام: آيات 32- 33- 34- 51، و آيه 4، در قصه سجده ستارگان برهان رب، همّ بها، رگه هايى از اسرائيليات را می توان مشاهده كرد.
17- قصه شجره طوبى؛ آيه 29 سوره رعد. در اينجا اثرى از اسرائيليات مطرح شده در كتب تفسيرى عامه مشاهده نمی شود.
18- قصه افساد بنى اسرائيل: سوره اسراء آيات 4 تا 8. اينجا نيز خبرى از اسرائيليات، نيست.
19- قصه اصحاب كهف: سوره كهف آيه 22. در اينجا نيز از اسرائيليات مطرح شده راجع به اسماء، شغل، محل غار و... خبرى نيست.
20- قصه ذو القرنين: سوره كهف آيات 83 به بعد. در جلد سوّم نور الثقلين آثارى از اسرائيليات را لابلاى روايات منقول مشاهده كرد.
21- قصه يأجوج و مأجوج: سوره كهف آيه 94: باز رد پاى اسرائيليات را می توان در اينجا مشاهده كرد.
22- قصه بلقيس« ملكه سبأ»: آيه 44 سوره نمل، به مقدار خيلى كمى در مورد موهاى ساق پا، حمام و نوره، سايه اى از اسرائيليات را می توان مشاهده كرد.
23- هديه بلقيس: آيه 35 سوره نمل، اثرى از توصيفهاى عجيب و غريب در مورد نوع هديه، ارزش حاملان و آن... در روايات منقول نور الثقلين يافت نمی شود.
24- قصه ذبيح بودن اسحاق( ع): سوره صافات آيات 99 تا 113. در كنار روايات فراوانى كه به ذبيح بودن حضرت اسماعيل( ع) تصريح دارد، رواياتى نيز در ذبيح بودن حضرت اسحاق( ع) نقل می كند. بنابر نظر محققين روايات ذبيح دانستن حضرت اسحاق( ع)، ريشه در اسرائيليات دارد.
25- قصه الياس: آيات 123 تا 132 صافات، كه عارى از اسرائيليات می باشد.
26- قصه داود عليه السلام: آيات 21 تا 25 سوره« ص». در جلد 4 نور الثقلين در كنار رواياتى كه حضرت داود( ع) را از داستان همسر« أوريا بن حيان»، تبرئه می نمايد، رواياتى نيز در اثبات آن از تفسير قمى نقل می كند. كه مشابه اسرائيليات بعض تفاسير عامه می باشد.
27- قصه حضرت سليمان« عليه السّلام»: سوره ص آيه 34، در جلد 4 نور الثقلين به نقل از تفسير قمى می توان اثر اسرائيليات را مشاهده كرد.
28- قصه حضرت ايوب« عليه السّلام»: سوره ص آيه 41 به بعد و انبياء 83- 84.
در جلد 4 صفحه 463 ذيل آيات سوره« ص» مطالبى از اسرائيليات راجع به وضعيت حضرت ايوب« عليه السّلام» به نقل از تفسير قمى، نقل نموده است. در جلد سوم ذيل آيات سوره انبياء ضمن ردّ اسرائيليات مطرح شده در مورد حضرت ايوب« ع»، مقدارى از اسرائيليات را می توان در بعضى روايات نقل شده، مشاهده كرد.
29- قصه« إرم ذات العماد»: سوره فجر آيات 6 تا 8. در اين آيات اثرى از اسرائيليات مطرح شده در داستان اين شهر و ساكنان آن، در روايات نور الثقلين به چشم نمی خورد.
30- در تفسير«ن و القلم»:در تفسير« نون و القلم» نيز نمی توان براحتى رد پايى از اسرائيليات را يافت.

در مجموع، می توان گفت: اسرائيليات صريح و ظاهر البطلان، در موارد كمى، در تفسير نور الثقلين نقل شده كه غالبا همراه روايات نفى كننده است، حجم اسرائيليات در كتب تفسيرى عامه و نيز كيفيت آنها در مصاديق 30 گانه و غير از آن، به مراتب بيش از آنى است كه در اينگونه تفاسير شيعى وجود دارد.
در يك بررسى اجمالى می توان گفت اكثر اسرائيليات موجود در تفسير نور الثقلين، به نقل از تفسير قمى می باشد.

 

حروف مقطعه در نور الثقلين‏

از ميان 29 سوره اى كه داراى حروف مقطعه می باشد، در چند سوره ايشان نسبت به معانى حروف بحث كرده اند، بطور مثال در سوره بقره بحث‏«الم» مطرح شده كه بخشى از آن را در آل عمران تكرار كرده و در سوره هاى عنكبوت، روم، لقمان و سجده كه داراى« الم» می باشند. بحثى مطرح نكرده است.
در مورد«حم» در سوره غافر معناى آن را طى حديثى نقل می كنند و آن را در سوره فصلت، زخرف، جاثيه و احقاف فقط تكرار می نمايند. در سور شورى و دخان نيز همان را تكرار نمی نمايد.
در مورد«الر» در سوره يونس، روايتى را در معناى آن نقل می نمايد و در سوره هاى هود، يوسف ابراهيم و حجر، بحثى مطرح نمی كنند. در سوره اعراف، بخشى از احاديث« الم» را كه راجع به« المص» نيز هست، تكرار می نمايد. در سوره رعد نيز معنايى براى« المر» نقل می كند. و راجع به معناى« كهيعص» در سوره مريم« طه» در سوره طه،« ق» در سوره ق،« ن» در سوره قلم بحثى اجمالى از روايات نقل می نمايد.
درباره معناى« طسم» در سوره شعراء روايتى نقل می نمايد كه در سوره قصص و نمل نيز به شكلى تكرار می گردد. در سوره يس نيز در معناى« يس» بحثى اجمالى مطرح می كند. از بحثها و تكرار ايشان بر می آيد كه روش مشخصى در تكرار معانى در مورد حروف مشابه ندارد. در بعضى حروف مشابه روايات را تكرار می نمايد و در بعضى حروف تكرار نمی كنند.

 

معانى حروف مقطعة

از مجموع رواياتى كه در معانى حروف مقطعه نقل می كند، هفت قول را می توان استنباط كرد:
1- رمز بودن: براى نمونه، در معناى« الم» ج 1 صفحه 26 حديث 4 معانى الاخبار از امام صادق عليه السلام« الم» فى اول البقرة: فمعناه انا اللّه الملك.
2- اسم اعظم الهى: در معناى« الم» ج 1 صفحه 26 حديث 5 معانى الاخبار از امام صادق« عليه السّلام» قال:« الم» هو حرف من حروف اسم اللّه الاعظم المقطّع فى القرآن. الذى يؤلّفه النبى« صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، فاذا دعى به اجيب.
از امام صادق« عليه السّلام» نقل می شود كه:« الم» حرفى است از حروف مقطع اسم اعظم خداوند در قرآن می باشد كه پيامبر( ص) با آن آشناست، و اگر با آن دعا شود، به استجابت خواهد رسيد.
3- اشاره به بقاء امتها و عمر اقوام( با استفاده از حساب ابجد): مانند ج 1 صفحه 26 به نقل از معانى الاخبار از امام باقر عليه السلام حديث 6
4- اعجاز قرآن: جلد 1 صفحه 27، معانى الاخبار از امام على عليه السلام: يا محمد( ص) هذا الكتاب الذى انزلناه عليك هو الحروف المقطعة التى منها« الف، لام، ميم» و هى بلغتكم و حروف هجائكم، فأتوا بمثله ان كنتم صادقين.
از حضرت على« عليه السّلام» نقل می كند كه خداوند می فرمايد: اى پيامبر( ص) قرآنى كه بر تو نازل كرديم از همين حروف مقطعه اى است كه« الف، لام و ميم» جزو آن می باشند، همين لغت شماست كه متشكل از حروف الفباى زبان شماست، اگر مخالفان می توانند و راست می گويند، مانندى براى آن بياورند.
5- از متشابهات است و علم آن نزد ائمه« عليه السلام» می باشد. ج 1 صفحه 30 حديث 8 به نقل از مجمع البيان از حضرت امام على« عليه السّلام»: لكل كتاب صفوة و صفوة هذا الكتاب حروف التهجى.
6- از خبرهاى غيب: جلد 3 ص 319 حديث 3 از كمال الدين و تمام النعمة از امام عصر(علیه السلام) قال: هذه الحروف من انباء الغيب اطلع اللّه عبده زكريا عليها ثم قصها على محمد(صلی الله علیه و آله و سلم): اين حروف از خبرهاى غيبى است كه خداوند( در مورد كهيعص) به حضرت زكريا( ع) آموخت سپس براى پيامبر اسلام( ص) قصه آن را برگفت.
7- اسم خاص در معناى« طه»: جلد سوم صفحه 367 حديث 8 از معانى الاخبار از امام صادق« عليه السّلام» و امّا« طه» فاسم من اسماء النبى( ص) و معناه يا طالب الحق الهادي اليه.
در معناى« ق»: جلد 5 صفحه 104 حديث 3 از معانى الاخبار از امام صادق عليه السلام: و امّا« ق» فهو الجبل المحيط بالارض.
در معناى« ن» جلد 5 ص 387 حديث 4 از خصال به نقل از امام باقر عليه السلام: ان« يس» لرسول اللّه( ص) عشرة اسماء، خمسة فى القرآن و خمسة ليست فى القرآن، فامّا التى فى القرآن، محمد، احمد، عبد اللّه، يس و ن.
و جلد 5 صفحه 387 حديث 5 از علل الشرايع از امام صادق عليه السلام:... و امّا« ان» فكان نهرا فى الجنة».
البته مفسرين معانى بيشمارى را براى حروف مقطعه ذكر كرده اند، اقوال فوق، معانى استفاده شده از روايات منقول در تفسير نور الثقلين می باشد.

 

«علوم قرآنی» در تفسير نور الثقلين‏

بحث مفسرين از علوم قرآنى معمولا در مقدمات تفاسير، مطرح می شود و چون مؤلف مقدمه اى بر تفسير، در نور الثقلين ندارند، بطور طبيعى، بحث زيادى نسبت به علوم قرآنى مطرح نكرده اند. مطالب علوم قرآنى بطور مختصر و اشاره، لابلاى روايات نقل شده است.
اثرى از مكى، مدنى بودن و تعداد آيات كه ابتداى سوره ها ذكر می شود، در اين تفسير مشاهده نمی شود. فقط كلياتى در بعضى بحثهاى علوم قرآنى به مناسبت آيات، به شكل روايت مطرح می شود، كه موارد ذيل بعنوان نمونه آن می باشند:
الف) نزول قرآن: اينكه نزول قرآن در شب قدر بوده به شكل دفعه اى بوده است و پس از آن بصورت تدريجى طى 20 سال ادامه داشته، اين امر در جلد 5 صفحه 558 حديث 30، ج 1 صفحه 311 ح 10 و حديث 9 و ج 5 صفحه 624 حديث 53 به شكل تكرارى.
ب) بحث سبعة احرف: جلد 1 صفحه 168 حديث 573 و 572 از امام باقر عليه السلام كه:
ان القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة.
ج- سبك قرآن: ج 1 صفحه 168 حديث 574 از امام صادق عليه السلام: نزل القرآن باياك اعنى و اسمعى يا جاره.
د) نامگذارى بخشهاى از سوره ها: جلد 1 صفحه 573 حديث 671 از پيامبر اكرم« صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»: اعطيت السور الطوال مكان التوراة...
ه) محكم و متشابه: جلد 1 صفحه 312، بعد بحثى راجع به محكم و متشابه
و) تعداد سوره ها و آيات قرآن: جلد 1 صفحه 313 ح 20 و 21، از پيامبر اكرم« صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»: جميع سور القرآن مأة و اربع عشر سورة و جميع آيات القرآن ستة آلاف آيه و مأة آية و ست و ثلثون‏
ز) تأويل دار بودن قرآن: ج 1 صفحه 313 به بعد و ج 4 صفحه 169 از روضه كافى: يا ابا عبيدة ان لهذا القرآن تأويلا لا يعلمه الاّ اللّه و الراسخون فى العلم...
ح) نسخ: بيان مصاديق و موارد نسخ آيات و احيانا رد برخى آنها كه بطور پراكنده در روايات وجود دارد.
ط) بحث جرى و تطبيق دار بودن قرآن: جلد دوم صفحه 484 حديث 26 و 27 از عياشى از امام صادق« عليه السّلام»: ان القرآن لم يمت و انه يجرى كما يجرى الليل و النهار و كما يجرى الشمس و القمر، يجرى على آخرنا كما يجرى على اولنا. و از امام صادق عليه السلام: ان القرآن حىّ لا يموت و الآية حية لا تموت.

 

منابع نور الثقلين‏

مصادرى كه در تفسير نور الثقلين مورد استناد واقع شده به شرح ذيل می باشند:
1- احتجاج‏
2- استبصار
3- الغيبة
4- الخرايج و الجرايح‏
5- امالى صدوق‏
6- امالى طوسی
7- ارشاد مفيد
8- اعتقادات امامية
9- اهليلجة
10- اصول كافی
11- بصائر الدرجات‏
12- تفسير ابو حمزه ثمالی
13- تفسير كلبی
14- تفسير ثعلبی
15- تفسير قمی
16- تفسير عياشی
17- تفسير واحدی
18- تلخيص الاقوال‏
19- تهذيب الاحكام‏
20- توحيد صدوق‏
21- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال‏
22- خصال‏
23- جوامع الجامع‏
24- روضه كافی
25- روضة الواعظين‏
26- سعد السعود
27- صحيفه سجادية
28- طب الائمة( ع)
29- عيون الاخبار
30- علل الشرايع‏
31- عوالى اللئالی
32- قرب الاسناد
33- كمال الدين‏
34- كشف المهجة
35- كتاب دورنيستی
36- مصباح الزائر
37- مصباح الشريعة
38- مصباح طوسی
39- مصباح كفعمی
40- محاسن‏
41- مجمع البيان‏
42- مهج الدعوات‏
43- معانى الاخبار
44- من لا يحضره الفقیه
45- مناقب ابن شهر آشوب‏
46- مقتل ابى مخنف.
47- نهج البلاغة.

 

منابع: 

برگرفته از نرم افزار «جامع التفاسیر»