محكم و متشابه (قسمت سوم)

در جواب اين پرسش كه چرا «الي ثواب ربها» را تقدير نگيريم ؟
مي گويد: «درقرآن خالي از اين تقدير آمده، بايد به ظاهر كلام بسنده شود» در پاسخ از آيه «لاتدركه الا بصار»1 مي گويد: «مقصود درك بصري در اين جهان است نه جهان آخرت يا آن كه كافران از درك لذت رؤيت پروردگار، در دو جهان محرومند». 2
ولي او ندانسته كه نظر توقع (چشم داشت) در كلام عرب با حرف «الي» استعمال مي شود شاعر عرب مي گويد:
«اني اليك لما وعدت لناظر نظر الفقير الي الغني الموسر». 3
و در سخن دخترك (سرويه)، نظر به سوي خدا و مردم، هر دو يك نواخت، باحرف «الي» قرين بود و آيه كريمه از همين قبيل است.
هم چنين آيه «الرحمان علي العرش استوي» 4روشن است كه مقصود سلطه واستيلا بر عرش تدبير است «عرش» كنايه از علم به تدبير جهان مي باشد، كما اين كه «كرسي» كنايه از سلطه و فراگيري سلطنت و حكومت پروردگار است استيلا برعرش تدبير همان «استوا علي العرش» است اين معنا هيچ گاه موجب شبهه نبوده است تا ارباب جدل آن را به ظاهر لفظي گرفته و به معناي تكيه زدن بر تخت سلطنت پنداشته و لازمه آن را جسميت در ساحت قدس الهي دانسته اند.
ابن بطوطه در سفرنامه خويش آورده: «وارد مسجد دمشق شدم، ابن تيميه رابالاي منبر ديدم سخن از جسميت خدا مي گفت و از نشستن خدا بر تخت سلطنت حكايت ها مي بافت آن گاه گفت: خداوند از عرش خود نزول اجلال مي فرمايند مانند من كه از منبر فرود مي آيم آن گاه بلند شده چند پله فرود آمد، كه غوغا بلندشد» 5 در صورتي كه اين گونه استعمال در متعارف عرب همان معناي استيلارا مي دهد، شاعر گويد:
«قد استوي بشر علي العراق                                            من غير سيف و دم مهراق.
بشر، بر عراق مستولي گرديد بدون شمشير زدن و ريختن خوني».
نيز آيه «يوم يكشف عن ساق و يدعون الي السجود فلا يستطيعون» 6 استعمال لفظ «ساق» در متعارف عرب كنايه از شدت و وخامت امر است، چنان چه گفته اند: «و قامت الحرب علي ساق، جنگ بر پا ايستاد» يعني شدت گرفت كشف ساق كنايه از آمادگي كامل براي انجام كار است يعني دامن به كمر زدن، زيرا لازمه آن كشف ساق پا است.
اين آيه طبق استعمال متعارف برآن دلالت دارد كه روز قيامت اوضاع شدت يافته، رو به وخامت مي گذارد و كفار در حالت سختي قرار مي گيرند چنان چه زمخشري در كشاف گفته است 7 ولي اشاعره و اهل تجسيم آن را به ظاهر لفظگرفته گفته اند: مقصود، ساق پاي خداست كه در آن روز برهنه شود و كفار مامور به سجود گردند و نتوانند. 8

 

تشابه در تفسير ديگران

براي احكام و تشابه تفاسير بسياري گفته اند، كه بيش تر درهم و متداخل بوده و بااندك تفاوتي قابل افتراق و جدايي مي باشند برخي تعيين مصداق كرده يامتشابهات را با مبهمات اشتباه گرفته اند.
علامه طباطبايي (قدس سره) تا شانزده وجه در تفسير خود آورده و برخي بيش تر كه ذيلا بدان اشاره مي رود:
مثلا از ابن عباس روايت شده آيات محكمه از قبيل آيه «قل تعالوا اتل ما حرم ربكم علي كم ان لا تشركوا به شيئا» 9 و متشابهات از قبيل حروف مقطعه در اوايل سور است.
برخي گفته اند آيات منسوخه، متشابهاتند و آيات ناسخه محكمات.
يا آن كه محكمات، آيات الاحكام و متشابهات ديگر آيات مي باشند.
محكمات، آيات مربوط به قصص انبيا وامم سالفه و متشابهات، ابهامات وارده در اين آيات مي باشد.
آيات متشابهات آياتي است كه درباره صفات باري تعالي آمده است10
متشابهات آيات مربوط به احوال و اهوال روز قيامت و آخرت است.11
متشابه آن است كه مجمل (مبهم) باشد و معناي روشني نداشته باشد.
متشابه مفهومي پيچيده و سر در گم دارد و محكم دليل روشن و استوار دارد.
متشابه آن است كه راه رسيدن به معناي آن بسته است، ولي براي محكم راه بازاست.
متشابه آن است كه بيش از يك معنا را متحمل است، ولي محكم بيش از يك معنا را متحمل نيست.
متشابه آن است كه به بيان و توضيح نياز دارد و محكم نياز ندارد.
متشابه آن است كه عقل براي رسيدن به كنه آن راه ندارد و محكم راه دارد.
متشابه آن است كه ظاهر عبارت آن مقصود نيست، ولي ظاهر محكم مراداست.
محكمات آن است كه همگي در تفسير آن اتفاق نظر دارند، ولي در متشابه اتفاق ندارند.
متشابه آن است كه تفسير آن مشكل آيد، ولي تفسير محكم مشكل نباشد. 12

 

دو فرضيه ديگر

اخيرا، دو فرضيه ديگر در تفسير محكم و متشابه ارائه شده كه كاملا غريب مي نمايند:
1. مرحوم طالقاني براي قرآن دو حالت فرض كرده: پيش از نزول و پس ازنزول حالت پيش از نزول را محكم و حالت پس از نزول را متشابه دانسته گويد: «قرآن داراي دو وجود و دو مرحله است، مرحله پيش از نزول و تنزيل و مرحله پس از نزول قرآن، پيش از نزول محكم، ثابت، كلي و نامتغير است آن كتاب محكم ومكنون و جمعي پيش از نزول، ام الكتاب است كه برتر از حواس و انديشه ها است وبه زبان عربي هم نمي باشد اصول ثابتي هستند، قوانين ثابت جهان و انسان، معرفت مبدا و توحيد و صفات عليا، رابطه خلق با خالق، مراحل معاد، تكامل، مسؤوليت وتعهد انسان، احكام كلي عقلي و عملي، فروع نظري، فكري و عملي، همه از آن «ام الكتاب» ناشي مي شوند.آن كتاب محكم و حكيم و ام الكتاب و محفوظ و مكنون، در ظروف انديشه هاي گوناگون و زمان ها و مكان ها و شرايط و استعدادها، به صورت كلمات و آيات متفرق و تفصيل ها، تبين گرديده و قرائت شده است در نتيجه اين آيات مفصل و تنزل يافته همان محكمات و ام الكتاب است كه در لباس عبارات و كلمات درآمده و متشابه گرديده است «اللّه نزل احسن الحديث كتابا متشابها» 13 متشابهات تنها همين نيست كه تشابه در مقصود و معنا داشته باشد، بلكه متشابه از جهت تشابه بامحكمات هم هست».14
در اين گفتار دو اشتباه به چشم مي خورد:
اولا، تشابه شبهه انگيز و فتنه آفرين، با تشابه به معناي هم آهنگ و يك سان بودن مشتبه شده است در آيه 7 سوره آل عمران، متشابهات زمينه اي براي فتنه جويان شمرده شده است و قسمتي از آيات قرآني چنين اند، از قبيل آيات صفات و آفرينش و شناخت كه در گنجايش فهم كوته انديشان درست نيايد ولي در آيه 23 سوره زمر، وصف تمامي كتاب آمده و همه آيات و سور قرآني، زيبا و فريبا با محتوايي بلند وبياني رسا جلوه گر شده اند تفاوت و اختلافي در ميان نيست و اين خود شاهد برصدق كلام خدا است خلط كردن ميان اين دو مفهوم شايسته نيست، بلكه يك نوع تفسير به راي به شمار مي رود.
ثانيا، روشن نيست چرا فرض دو مرحله اي بودن نزول قرآن، كه داراي دو وجودعرشي و فرشي است (گفتار علا مه طباطبايي در باره نزول دفعي و تدريجي قرآن)، در مورد محكم و متشابه قرآن آورده شده است ؟
اساسا اين سؤال مطرح است كه قرآن صريحا گفته: «منه آيات محكمات، هن ام الكتاب، و اخر متشابهات» 15، برخي «محكمات» و برخي «متشابهات» ومقصود همين قرآن موجود است كه بر دو بخش تقسيم شده، ولي چرا صاحب مقال، كل قرآن را در دو مرحله فرض كرده كه در مرحله عليا، محكم و در مرحله سفلي، متشابه است آن گاه چگونه مردم به مرحله عليا دست يابند؟! در حالي كه ازنزديك شدن به متشابه (مرحله سفلي) ممنوع مي باشند؟!.

2. نظريه دوم از برخي گروه هاي التقاطي كه افكار الحادي خود را در پوشش اسلام جلوه مي دهند16 ارائه شده:

محكمات آياتي هستند كه اصول اساسي و ديدگاه هاي كلي مكتب رابيان مي كنند اين اصول استوار و پابرجا بوده، به مثابه حقايقي ثابت و پايدارمي باشند، از قبيل اصل هدايت، زوال باطل و پيروزي مستضعفين و محرومان آيات متشابهه ـ متقابلا ـ مشتمل بر مطالبي است كه خود «اصل» نيستند، اما منبعث ازاصول مي باشند، لذا فاقد خصلت ثبات و پايداري هستند محكمات نقش استراتژيك دارند و متشابهات تاكتيك هايي براي پياده كردن آن ها مي باشد، لذا درهر زماني اين متشابهات و فروع و تاكتيك ها متغير و متبدل مي شوند متشابهات درحوزه علوم واقع شده كه پيش رفت علوم طبيعي، سياسي و اقتصادي باعث قبض وبسط آن ها مي گردد و بلكه در زمان متاخر ضد ارزش و ارتجاعي قلم دادمي شوندبنابراين تمامي آيات الاحكام، اعم از ناسخ و منسوخ جز متشابهات هستند و نقش تاكتيكي و مرحله اي را ايفا مي كنند، لذا هم چنان باب نسخ در احكام قرآن باز است.

گويند: اعتقاد به استمرار نسخ براي خيلي ها واقعا امري دشوار است اين دشواري نشان دهنده يك محافظه كاري ويران كننده اي است كه طي قرن ها سكون وتحجر بر انديشه و ايدئولوژي اسلامي عارض شده است اينان گمان مي كنند كه اگرمعتقد به استمرار نسخ باشند عظمت و تقدس قرآن خدشه دار مي گردد در حالي كه با اين موضع گيري ها، عظمت قرآن نفي مي شود و شايسته قرار گرفتن در موزه آثارباستاني مي شود.17

اين نظريه، اصول و قواعد شريعت و فروع متفرعه برآن را، به جاي محكمات ومتشابهات قرآن گرفته است.شريعت اسلام داراي اصولي ثابت و نامتغير است كه به نام «قواعد» خوانده مي شوند تمام احكام فرعي كه با شرايط متحول زمان و مكان قابل تغيير و تبديل است برآن اصول ثابت متفرع مي باشند يك فقيه آگاه به احوال و اوضاع زمانه مي بايست جريانات سياسي، اقتصادي و اجتماعي حاضر را از ديدگاه آن قواعدارزيابي كند، صحت و سقم، سالم و فاسد بودن آن ها را بر وفق همان اصول و درچارچوب همان قواعد و پايه ها بررسي نموده و تشخيص دهد اين تحول بر اساس مقتضيات زمان و ناشي از اجتهاد است وبه نسخ آيات ربطي ندارد، زيرا نسخ دراحكام كلي است نه در فروع و جزئيات متفرعه علاوه، اين تغيير و تحول در احكام قرآن نيست، زيرا احكام وارده در قرآن همان احكام كلي و ثابت و اصولي است اساسا در قرآن حكمي كه قابل تغيير باشد وجود ندارد، قرآن با تمام محتوياتش جاودانه است.

  • 1. انعام 6: 103.
  • 2. ر ك: الابانة، ص 19 ـ 10 اللمع، ص 68 ـ 61.
  • 3. ر ك: التمهيد، ج 3، ص 97.
  • 4. طه20: 5.
  • 5. رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57.
  • 6. قلم68: 42.
  • 7. تفسير كشاف، ج 4، ص 594 ـ 592.
  • 8. ر ك: التمهيد، ج 3، ص 152 و ص 144.
  • 9. انعام6: 151.
  • 10. ابن تيميه، المنار، ج 3، ص 167.
  • 11. شيخ محمد عبده، المنار، ج 3، 167.
  • 12. ر ك: تفسير الميزان، ج 3، ص 42 ـ 31 المنار، ج 3، ص 165 ـ 163.
  • 13. زمر 39: 23.
  • 14. پرتوي از قرآن، ج 3، ص 20 ـ 19.
  • 15. آل عمران 3: 7.
  • 16. گروه منافقين موسوم به مجاهدين خلق.
  • 17. چگونه قرآن بياموزيم (دين اميدم قرآن) ص 56 ـ 21.