محكم و متشابه(قسمت دوم)

اين همان برداشت هاي كلي و همه جانبه است كه از متن قرآن، با دور داشتن قرائن خصوصي به دست مي آيد، و قابل تطبيق در زمان و مكان هاي مختلف كه مناسب آن است مي باشد اگر چنين نبود هرآينه قرآن از استفاده دائمي ساقط مي گرديد لذا همين برداشت هاي كلي و جهان شمول است كه تداوم قرآن را براي هميشه تضمين كرده و آن را هم واره زنده و جاويد نگاه داشته است.
براي تاويل معناي سومي آمده و آن تعبير رؤيا (تعبير خواب) است كه در سوره يوسف هشت بار به كار رفته در آن جا كه دو نفر زنداني خواب خود را براي حضرت يوسف بازگو كردند، آن گاه تقاضاي تعبير آن را نموده گفتند: «نبئنا بتاويله1، مارا به تعبير آن آگاه ساز» هم چنين است آيات ديگر آن سوره.
معناي چهارمي نيز در قرآن براي تاويل به كار رفته و آن عاقبت الامر (پي آمد)است كه همان معناي لغوي تاويل مي باشد در سوره اسرا مي خوانيم: «واوفوا الكيل اذا كلتم وزنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و احسن تاويلا2، پيمانه را سرشار نموده و با ميزان درست بسنجيد كه اين بهتر و خوش فرجام تر است».
ابن تيميه، معناي ديگري براي تاويل گفته كه آن را مي توان پنجمين معنا فرض كرد و آن وجود خارجي و وجود عيني هر چيزي است كه ابن تيميه آن را تاويل وجود ذهني و وجود لفظي و وجود خطي هر چيز مي داند، زيرا هر چيزي چهارمرحله وجودي دارد: در ذهن، در لفظ، در كتابت و در خارج كه وجود عيني هرچيزي است آن گاه گويد: «اين وجود عيني، تاويل ديگر وجودها شناخته شده، ومل هر وجود ذهني و لفظي و كتبي، همان وجود خارجي و عيني او است».
البته آن چه را كه ابن تيميه تاويل ناميده ديگران به عنوان «مصداق» عيني وخارجي ياد كرده اند و اين يك تغيير در اسم است و در مورد اصطلاح نبايد مناقشه كرد.
علامه طباطبايي (قدس سره) نيز تاويل را وجود عيني خارجي مي داند، ولي نه به گونه اي كه ابن تيميه گفته و اشتباها نام مصداق را تاويل گذارده است به نظر علامه ملاكات احكام و مصالح تكاليف و رهنمودهاي شرع، تاويل آن ها مي باشد، زيراتمامي احكام و تكاليف از آن ملاكات و مصالح واقعيه نشات گرفته اند پس ملا همه آن ها به او ارجاع مي گردد و غرض و هدف، صرفا تحقق او است (در توضيح اين مقال، گفتاري جدا آورده ايم).در اين جا صرفا با تاويلي سر و كارداريم كه در مورد متشابهات به كار مي رود ومعاني ديگر از مقصد ما دور است.

 

تشابه شاني (نوعي)

در بحث تشابه يك پرسش مهم اين است كه آيا تشابه در آيات قرآن، نسبي است يا مطلق ؟
آيا متشابه بودن آيات يك واقعيت ذاتي آيات قرآن است و اين آيات في نفسه براي همه متشابه است، گرچه براي دانش مندان امكان رفع تشابه فراهم است ! يا آن كه اساسا، براي ارباب بصيرت تشابهي وجود ندارد و وجود تشابه تنها براي آن دسته از مردم است كه علم كافي ندارند؟
در پاسخ بايد گفت: تشابه برخي از آيات نه نسبي است و نه ذاتي و واقعي، بلكه شاني و نوعي است به اين معنا كه برخي آيات، به جهت محتواي بلند و كوتاهي لفظو عبارت، زمينه تشابه در آن ها فراهم است، يعني جاي آن را دارد كه تشابه ايجادكند، زيرا تنگي و كوتاهي قالب، موجب گرديده تا لفظ در افاده معناي مراد ـ كه بسيار بلند و پهناور است ـ كوتاه آيد و نارسا جلوه كند نوعا افراد، با برخورد بااين گونه موارد دچار اشتباه و ترديد مي گردند، زيرا ظاهر عبارت نمي تواند معنا راكاملا در اختيار بيننده يا شنونده قرار دهد ولي احيانا كساني هستند، با سبق اطلاعات و واقف بودن بر رموز معاني و الفاظ وارده در قرآن كه دچار اين اشكال نگردند، لذا تشابه در قرآن شاني و نوعي است، نه نسبي و نه واقعي و همگاني نمونه هايي از آن را در جاي خود مي آوريم.

 

تشابه اصلي و عرضي

تشابه در آيات قرآن اساسا دو گونه است: اصلي و عرضي تشابه اصلي آن است كه به گونه طبيعي به جهت كوتاهي لفظ و بلنداي معنا به وجود آمده است الفاظ وكلمات موضوعه در لغت عرب، بيش تر براي افاده معاني كوتاه و سطحي ساخته شده، گنجايش و كشش آن را ندارند تا معاني گسترده و عميق را افاده كنند از طرفي هم قرآن ملتزم بود كه از الفاظ موضوعه عرب و از شيوه هاي كلامي آنان استفاده كند «اناجعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون» 3 لذا براي بيان معاني والا به ناچار راه كنايه ومجاز و استعاره را پيمود و اين خود، بر عرب غريب مي نمود مثلا آيه «و ما رميت اذرميت و لكن اللّه رمي4، و چون (ريگ به سوي آنان) افكندي، تو نيفكندي بلكه خدا افكند» اشاره به قدرت ناچيز انسان است در انجام افعال اختياري خويش، درمقابل عوامل مؤثر در به وجود آمدن آن، كه همگي با اذن الهي انجام مي گيرد درك اين معنا براي عرب آن روز دشوار بود، لذا بوي جبر از آن استشمام مي گرديد.
و نيز آيه «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا للّه و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم واعلموا ان اللّه يحول بين المر و قلبه و ان ه اليه تحشرون5، اي كساني كه ايمان آورده ايد، چون خدا و پيامبر شما را به چيزي فرا خوانند كه به شما حيات مي بخشد، آنان را اجابت كنيد، و بدانيد كه خدا ميان آدمي و دلش حايل مي گردد (خود فراموشي) عاقبت نيزبه سوي او برانگيخته مي شويد».
در اين آيه، مساله حيلوله (حايل شدن خدا ميان انسان و قلب او) مطرح شده واين تهديدي است براي كساني كه از فرامين شرع سرپيچي كنند اكنون مقصود از اين حيلوله چيست ؟
ابوالحسن اشعري و پيروان مكتب وي، از اين آيه جبر در حيات و غير ارادي بودن ايمان و كفر را استفاده كرده گويند: كافري كه خداوند مقدر كرده كافر باشد، اگراراده كند ايمان آورد و اطاعت فرمان خدا نمايد، خداوند مانع او مي گردد هم چنين مؤمني كه خداوند مقدر كرده مؤمن باشد اگر قصد كفر كند، خدا مانع او مي شود.فخر رازي اشعري اين تفسير را تاييد كرده گويد: «اين آيه بر خلاف مكتب معتزله است كه قايل به جبر نيستند». 6
ولي اين آيه چيز ديگري را مي گويد و مردم را به يك حقيقتي اجتناب ناپذيررهنمون مي سازد اين آيه مي گويد كه زندگي واقعي، كه انسان درآن احساس زنده بودن و برخورداري از نعمت حيات مي نمايد، موقعي به دست مي آيد كه به قوانين شريعت احترام نهد و هر كس در سايه قانون از حق شرعي خود بهره مند گردد و به حقوق ديگران تجاوز ننمايد چنين جامعه اي در آسايش حيات زندگي مي كند درسايه شريعت، انسان به واقعيت خويش پي مي برد و انسانيت بر جامعه حاكم مي شود ولي ممكن است انسان سركش، هم چون حيوان درنده، در خواسته هايي پست زندگي كند در چنين جامعه اي انسانيت فراموش شده، انسان خود را گم مي كند اين بزرگ ترين عقوبتي است كه دامن گير اين گونه انسان ها مي گردد، لذا انسان با دست خود از خويشتن فاصله گرفته، ره سپار عالم بهيميت مي گردد آن گاه است كه: «نسوا اللّه فانساهم انفسهم» 7 صدق مي كند «ونقلب افئدتهم و ابصارهم، كما لم يؤمنوا به اول مرة» 8 پس قلب هاي آنان وارونه و خود را فراموش كرده اند اين همان حيلوله خداوندي است بدين ترتيب مراجعه به ساير آيات نشان مي دهد كه مراد از حيلوله خداوندي، حكومت جبر بر انسان نيست، بلكه اين امر در اثر كردارانسان حاصل مي شود.
نوعا آياتي كه در رابطه با مبدا و معاد و مساله استطاعت (قدرت در اختيار)انسان و مقدار تصرف او در جهان و آيات آفرينش و علل تكليف و مانند آن بحث مي كنند، در زمره آيات متشابهه قرار دارند، زيرا معاني، بلند و دقيق است ولي الفاظ مستعمل بسيار كوتاه و نارسا است.
مثلا آيات مشيت و علم و اراده پروردگار، آيه امانت و آيه خلافت و آيات تسخيرآسمان و زمين براي انسان و آيات اذن و آيات هدايت و ضلال و امثال آن متشابه جلوه كرده اند، بدين لحاظ نياز به تاويل صحيح و مستند دارند.
تشابه عرضي در آن دسته از آيات به وجود آمد كه در آغاز اسلام متشابه نبوده، مسلمانان با سلامت طبع و خلوص نيت با آن برخورد مي كردند بدين لحاظ عمومامعنا و مراد آن را به خوبي درك نموده، هيچ گونه شبهه اي ايجاد نمي كرد.
ولي پس از به وجود آمدن مباحث جدلي و مسايل كلامي و رايج شدن برخي مطالب فلسفي، كه جسته و گريخته به گونه ناپخته و نارس از يونان به اين ديار راه پيداكرده بود، بر چهره بسياري از آيات هاله اي از غبار ابهام نمودار گشت آياتي كه تاديروز از محكمات بود امروز در زمره متشابهات درآمد اين بر اثر دست آويزي هاي نارواي برخي اهل كلام و ارباب جدل بود كه چهره تابناك اين گونه آيات را دگرگون ساخت و از درخشش و تابش اولي خود فرو افكند مثلا آيه «وجوه يومئذ ناضرة، الي ربها ناظرة9، چهره هايي در آن روز شكفته است، زيرا به پروردگار خويش چشم دوخته است» اين آيه ـ بر حسب استعمالات متعارف عرب ـ چشم داشتن به جاي گاه بلند پروردگار را مي رساند.
زمخشري گويد: «سمعت سروية مستجدية بمكة وقت الظهر، حين يغلق الناس ابوابهم و ياوون الي مقائلهم، تقول: عيينتي نويظرة الي اللّه و اليكم10، دختركي از مردمان سرو11 را ديدم به هنگام نيم روز، موقعي كه مردم در آسايش لميده بودند، گدايي مي كرد و چنين مي گفت: چشمان كوچك من، به خدا و شما مردم دوخته است».
اين آيه، همانند گفتار اين دخترك عرب، چيزي جز چشم داشتن و حالت توقع به خود گرفتن را نمي رساند و عرب به طبع سليم خود مي داند كه اين گونه تعبير، جزمعناي ياد شده را افاده نمي كند اكنون چرا مانند ابوالحسن اشعري (متوفاي 324)كه شيخ اهل سنت و جماعت و سركرده اشاعره تا امروز به شمار مي رود، اين آيه رادگرگون ساخته، آن را به معناي «رؤيت بصر» گرفته است؟!
اشعري مي گويد: «نظرسه گونه است: نظر اعتبار، نظر انتظار و نظر رؤيت» آن گاه گويد: «نظر اعتبار (عبرت جستن) در قيامت جايي ندارد نظر انتظار با حرف «الي» مقرون نگردد، مانند آيه «فناظرة بم يرجع المرسلون» 12 پس مراد از آيه چيزي جز نظر رؤيت نباشد».

  • 1. يوسف 12: 36.
  • 2. اسرا17: 35.
  • 3. زخرف 43: 3.
  • 4. انفال8: 17.
  • 5. انفال 8: 24.
  • 6. تفسير كبير فخر رازي، ج 15، ص 148 ـ 147.
  • 7. حشر59: 19.ر
  • 8. انعام 6: 110.
  • 9. قيامه 75: 2322.
  • 10. كشاف، ج 4، ص 662.
  • 11. سرو دهكده بزرگي در نزديكي مكه بوده كه مردمان مفلوك و بيچاره اي داشته.
  • 12. نمل 27: 35.