مبدأ وحی

وحي از جمله مقولاتي است كه دسترسي به ماهيت وحقيقت آن براي بشري كه بي ارتباط با جهان ماوراء طبيعت است حقيقتي دست نيافتني وامري وراي ادراك اوست با اين حال كنجكاوي اين موجود خداوندي اورا برا ي پي بردن به حقيقت آن به پژوهش در اين موضوع وادار نمود.گرچه پژوهش در اين موضوع به انگيزه هاي مختلفي صورت گرفته اما هيچكدام به حقيقت امر دست نيافته اند ودست نخواهند يافت .

رهيافت هاي مختلفي در مورد اين امر صورت گرفته كه هر كدام به ادعاي خود طرفي از اين حقيقت را بازگو مي نمايند از آنجا كه هر كدام به نوعي به تفسير اين امر پرداخته اند بايد ديد اختلاف در تبيين وتفسير اين حقيقت به كجا بر مي گردد لذا براي دست يافتن به اين امر بررسي تك تك اين رهيافت ها خود مثنوي هفتاد من خواهد شد كه نه در حوصله اين نوشتار است ونه درمجال آن، بنابراين با بيان فهرستي از اين ديدگاه ها به يك نتيجه كلي مي رسيم سپس با محور قرار دادن آن به بيان نظر وحي وعقل در اين خصوص خواهيم پرداخت.
به طور كلي مي توان به شش رهيافت (1) در اين خصوص اشاره كرد :

 

1- رهيافت روان شناختي :

اين رهيافت اعتقاد داردكه وحي محصول اعتقادات وضميرنا خودآگاه، وباطني پيامبران است پيامبران كه انسان هاي والا ووارسته اي بودند به هدايت مردم علاقه اي خاص داشتند مدام در تفكر يافتن راهكارهاي متناسب براي نجات بشر از بت پرستي واميال دنيايي ونفساني بودند. با مرور زمان وتراكم حالات پيشين پيامبران چنين مي انگارند كه پيام آسماني يا نوشته اي برآنها فرود آمده وايشان را به هدايت جامعه ملزم كرده است.
اين ديدگاه، وحي را محصول بشري دانسته كه پيامبر خود با تفكر خويش به راه حلي برا ي نجات بشر مي پردازد.

 

2- رهيافت جامعه شناختي :

پيامبران جزء نوابغند كه با استمداد از نبوغ فكري خود وآگاهي ازاوضاع وتحولات جامعه براي هدايت بهينه وسعادت بشر يك سري احكام فردي واجتماعي را وضع يا باز آفريني مي كنند كه در اصطلاح، مقررات خود را دين مي نامند.
اين رهيافت نيز امر وحي را مادي مي پندارد ومبدأ آن را نبوغ فكري پيامبردانسته، اين احكام راتابع وضع مي داند و نقشي براي امر تكوين د رآن قائل نيست.

 

3- رهيافت تجربه ديني :

وحي نوعي از تجربه ديني است كه اصل آن در عارفان ،صوفيان ومرتاضان يافت مي شود در اين تجربه به جاي نزول فرشته وحي وآوردن كتاب آسماني از سوي خداوند خود تجربه گر موفق مي شود خداوند وپرتوي از آن را مشاهده كند ...حاصل آنكه حقيقت وحي همان تجربه ديني وتفسير پيامبران از مكاشفات خود است.
اين رهيافت امر وحي را همان احساس دروني پيامبر نسبت به خدا و حقيقتي كه خداي سبحان براي آنها تجلي نموده مي داند لذا دين را نيز محصول تجربه پيامبران از آن حقيقت مي پندارد.بنابراين دريافت او از وحي تفسير وتبيين پيامبر از آن حقيقت است.

 

4- رهيافت فلسفي :

پيش از عالم ماده عالم ديگري به نام عالم عقول ومثال وجود دارد كه تمام حقايق ووجودات عالم دنيايي در آن عالم بسيط ومجرد يافت مي شود نفس انساني به دليل تعلق به عالم دنيا ازآن عالم دور افتاده است اما پيغمبر با تعالي وتهذيب نفس خويش مي تواند به عالم عقل ومثال متصل شود وحقايق غيبي را از آن در يافت كند مشاهده فرشته وشنيدن صداي وي به نفس نبوي وقدرت قوه عاقله وخيال وي مربوط مي شود قوه خيال پيامبر با مشاهده صورت عقلي يا مثالي فرشته آن را در حس مشترك خود تصوير كرده بدين سان مي تواند تمثال فرشته را ببيند وصداي وي را بشنود.
اين رهيافت امر وحي را غيرمادي مي داند وبراي آن حقيقتي غير ازنفس نبوي قائل است اما اين پيامبر است كه با تهذيب نفس خويش به عالم فوق مادي سير نموده وحقيقت امر را به نسبت به قدرت نفساني خويش دريافت مي دارد.

 

5- رهيافت معرفتي و زباني :

وحي از سنخ زبان گزاره وفعل گفتاري است وبراين باوراست كه از سوي خداوند به طور مستقيم يا بوسيله فرشته پيام وگزاره به پيامبر ابلاغ ومنتقل مي شود وپيامبر نيز مانند مأمور، به اجراي پيام آسماني ملزم است.
اين رهيافت گرچه امر وحي را ازسوي خدا دانسته اما سنخيت آن را سنخيتي مادي دانسته است كه سازگاري آن با مبدأ خويش به شدت مورد نقد وبررسي مي باشد.

 

6 - رهيافت عرفاني :

نبي با تهذيب وتعالي نفس خويش استعداد نفس خود را به مرتبه اي مي رساند كه بتواند با عالم عقول ارتباط برقرار واز آنها حقايقي را به صورت وحي در يافت كند.اين كه نفس انبياء به كداميك از مقامات وعقول روحاني وصل مي شود اين به اختلاف رتبه پيامبران است .امانكته اشتراك وحي پيامبران رجوع مبدأ وحي آنان به حقيقت محمديه است (حقيقت محمديه صادر اول وواسطه سريان فيض الاهي به ديگر وجودات امكاني است.)ودر يك جمله اصل وجود پيامبران وهمچنين نبوت آنان جلوه ومظهر وجود ونبوت حقيقت محمديه است. براين اساس نبوت پيامبر اسلام ازلي و نبوت ديگر پيامبران متاخر است.
از ديدگاه اين رهيافت امر وحي امري است حقيقي وغير مادي ،اين ديدگاه تلقي امر وحي را منوط به تعالي وتهذيب نفس پيامبر مي داند والبته واضح است كه اين امر با مراتب روحاني پيامبران مختلف ودر طول هم قرار خواهد گرفت اما نكته قابل توجهي كه اين رهيافت را از رهيافت هاي ديگر به طور كلي متمايز خواهد كرد در نقطه آغازوحي مي باشد .از نظر اين ديدگاه مبدأ وحي، اولين مخلوق باري تعالي است كه طبق نظر فلسفي مورد قبول، تمام مخلوقات عالم از آن حقيقت پا به عرصه وجود نهاده اند آن حقيقت واسطه فيض وواسطه وجودي بين خالق ومخلوقات مادون اوست واين مخلوق اول، در لسان روايات همان حقيقت وجود مقدس رسول خدا حضرت خاتم الانبياءصلوات الله عليه وآله وسلم مي باشد كه در اصطلاح عرفا به حقيقت محمديه معروف ومشهوراست .
در يك نگاه كلي به اين شش رهيافت مي توان متوجه شد كه اختلاف اين ديدگاهها به اختلاف در مبدأ وحي برمي گرددزيراكه بعضي مبدأوحي را خود پيامبر ونفس مادي او مي دانند بعضي ديگر مبدأ وحي را غيرمادي دانسته وآن را غيراز وجود نوراني پيامبر مي دانند وبعضي ديگرمبدأ وحي را وجود نوراني پيامبر ميدانند اما به راستي مبدأ وحي چيست خداي سبحان ، يا وجود مادي پيامبر ويا وجود نوراني حضرتش يا هرسه اين موارد مي تواند درطول هم قرار گيرد وتنافي بين آنهاوجود ندارد ، اساسا اگر مبدأوحي روشن شود آيا نزاع واختلاف برداشته مي شود جايگاه ونقش اساسي پيامبر دروحي چيست متقابلا نقش فرشته يا فرشتگان در اين امر چه خواهد بود مبدأ وحي ،مهبط وحي ،چگونگي دريافت امروحي ،حقيقت معنوي يا مادي امر وحي از مهمترين سئوالاتي است كه در اين خصوص مي توان مطرح وبراي يافتن پاسخ آن تلاش نمود .به نظر مي رسد اگر پاسخي متقن برا ي مبدأ وحي بيابيم يافتن پاسخ سئوالات ديگر سهل گردد زيرا با يافتن نقش پيامبر وفرشته در امر وحي به راحتي مي توان اين امر را تا حدي تصوروبلكه تصديق نمود .

اما قبل از پرداختن به سئوالات دو نكته را بايد متذكر شوم:
1- بحث ما در مورد وحي حضرت خاتم الانبياء است .
2- روش ما براي رسيدن به پاسخ سئولات مطرح شده روش قراني - روايي- عقلي است و با كنكاشي كه در وسعمان بوده است براي رسيدن به پاسخ سعي نموده ايم. يعني با جستجويي در قرآن و روايات نظر آن دو را اخذ نموده سپس با مقياس برهان سنجيده آنگاه نظر پاياني را اعلام مي كنيم.

 

توضيح چند اصطلاح :

1- وحي :

درلغت:اعلام سريع وخفي را گويند.هرچه از كلام يا نوشته كه اين دوخصوصيت را داشته باشد را وحي مي نامند.به همين معناست آيه شريفه:
فخرج علي قومه من المحراب فاوحي اليهم ان سبحوا بكره وعشيا (2)
وحي در اين شريفه به معناي اشاره به كاررفته است.
وحي در اصطلاح:وحي مورد نظر اين مقاله وحي رسالي است يعني وحي است كه براساس آن آيات قرآن كريم بر پيامبر نازل مي شد.

 

2- مقام نوراني پيامبر اكرم (ص):

ما طبق قرآن وعترت وبرهان مقامي فوق مقام اين دنيايي براي پيامبر واهل بيت گراميش قائل هستيم وحقيقت وجودي آنها را همان مقام مي دانيم وبراي هيچ كس ديگر غير از آنها چنين مقامي قائل نيستيم . به اين مقام در لسان رواياتمان مقام نورانيت اهل بيت اطلاق شده است .

 

دريافت اوليه از آيات و روايات در مورد وحي

آيات :

آيات قرآن نسبت به مصدروحي به چند دسته تقسيم ميشود:

 

الف- نسبت قرآن به خدا :

در اين دسته از آيات خداوند وحي قرآن را به صورت متكلم مع الغير ويا متكلم وحده به خود نسبت مي دهد.

 

1- نسبت وحي به خدا :

كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (3)
أَوْحَيْنا اِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ (4)

 

2- نسبت انزال قران به خداوند :

اين آيات مشخصا نزول قرآن را به خدا نسبت مي دهد وهر گونه احتمالي كه بگويد قرآن از جانب خدا نيست را رد مي كند.
وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً(5)
تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِين فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ(6)
اين قرآن‌تنزيل خداي عالميان است واگر محمد دروغ به ما سخناني مي بست محققا ما اورا به دست راست مي گرفتيم ورگ وتينش را قطع مي كرديم وشما هيچ يك بر دفاع از او قادر نبوديد.
وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ (7)
اگرشما را شكي است در قرآني كه ما بر محمد بنده خود فرستاديم پس بياوريد يك سوره بمثل آن .
دودسته از آيات اخير بيانگر آن است كه نه تنها معاني قرآن حتي لفظ قرآن نيز از جانب خداي متعال است وبه همين خاطر دستور به تحدي مي دهد كه اگراين كلام ،كلام بشري است شما ها ،هم مثل آن بياوريد واگر رسولخدا از پيش خود آن را به لفظ درآورد خداوند هر آينه اورا در عذاب قهر خود قرار مي دهد.

 

3- نسبت تلاوت قران به خدا :

ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ(8)
تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(9)
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ(10)
بگو اي رسول اگر خدا نمي خواست هرگز برشما تلاوت اين قرآن نمي كردم وشما را باآن آگاه نمي ساختم (درحالي كه)من عمري از اين پيش در ميان شما زيستم آيا تعقل نمي كنيد.
از اين آيات علاوه بر آنكه متوجه مي شويم قرآن از جانب باري تعالي است به عبارت ديگر مبدا وحي را خود مي داند مي فهميم كه پيامبر در اين امر نقشي نداشته زيرا خود مي گويد من عمري در ميان شما بوده ام در حالي كه اينگونه سخن نمي گفتم واين كلام خداست و تلاوت آن براي شما را خدا خواسته است واگر خدا مي خواست آنرا براي شما تلاوت نمي كردم.

 

4- نسبت قراءت قرآن به خداوند :

سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى(11)
فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ(12)

 

ب- نسبت قرآن به فرشته و مشاهده آن

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (13)
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ (14)
قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ (15)
در اين آيات نقش فرشته را در امر وحي قراني مشخص مي كند كه نقش وي نزول قرآن بر قلب مقدس رسولخداست وحتي بيان مي دارد كه نزول قرآن به زبان عربي بوده است وخود بيانگر نزول لفظي آن است .

 

ج- آياتي كه صريحا نسبت وحي قرآني را از پيامبر نفي مي كند و به خدا نسبت مي دهد

1- خطابهايي كه با قل شروع مي شود كه حدود 300 مرتبه است .
2- خطابهايي كه با واژگان (ياايها النبي ويا ايهاالرسول به كاررفته) .
3- خطابهايي كه دخالت پيامبر در امر وحي را منتفي مي سازد واينكه اورا ازهرگونه افترابستن بر خدا وتغيير دادن وحي برحذر مي دارد.
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِين فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ (16)
وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاًإِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً (17)
نزديك بود كه تورا فريب داده وازآنجه به تو وحي كرديم غافل شوي وچيز ديگر بر ما فرابندي تا مشركان تو را دوست خود گيرند واگر ما تورا ثابت قدم نمي گردانيديم نزديك بود كه به آن مشركان اندك تمايل پيدا كني ودر آ» صورت به تو جزا اين عمل را مي چشانديم وعذاب تورا در دنيا وآخرت مضاعف مي گردانيديم وآنگاه از قهر وخشم ما بر خود هيچ ياوري نمي يافتي.

 

د- قطع و تأخير وحي

در اوايل بعثت وحي به مدت 3 سال قطع شد اگر وحي وجبرئيل به طور كلي در اختيار پيامبر مي بود معنايي براي قطع وحي وجود نداشت. گاهي نيز با وجود اصرار مخالفان مبني بر نزول آيه اي وحي نازل نمي شد .
وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي (18)
هرزمان كه تو اي رسول آيه اي برآنها نياوري بر تو اعتراض مي كنند كه چرا آيه اي فراهم نساختي بگو من پيروي غير از آنچه از خدايم به وحي رسد نخواهم كرد.
وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا(19)
ما رسولان وفرشتگان خدا جز به امر خداي تو هرگز از عالم بالا نازل نخواهيم شد .
اين آيه در جريا ن پرسش مخالفان از پيا مبر در با ره داستان اصحاب كهف وذي القرنين وروح نازل شده كه پيامبر زمان پاسخ آن را زود هنگام معرفي كرد اما نزول وحي به تأخير افتاد .

 

هـ- اعتراف هاي پيامبر

مبني براينكه وحي را به خداوند نسبت داده و خود را فقط مأمور و واسطه انتقال وحي وصف مي كند.

قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيم(20)
(وهرگاه آيات روشن ما بر خلق تلاوت شود منكران معاد كه اميدوار به لقاء ما نيستند به رسول ما اعتراض كرده وگفتند كه قرآني غير از اين بياور يا همين قرآن را به قرآن ديگر مبدل ساز) اي رسول ما در پاسخ آنها بگو مرا نرسد كه از پيش خود قرآن را تبديل كنم پيروي نمي كنم جز آنچه را كه بر من وحي مي شود من اگر عصيان پروردگار كنم از عذاب روز بزرگ مي ترسم .
قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (21)
اي رسول بگو اگر اين قرآن را من خود بافته باشم شما از قهر خدا هيچ فدرت بر نجات من نداريد و...اي رسول ما امت را بگو من از بين رسولان اولين پيامبر نيستم ونمي دانم كه با من وشما عاقبت چه مي كنند من جز آنچه وحي مي شود پيروي نمي كنم و...(22)
روايات :

روايات را مي توان از نظرنزول وحي با واسطه يا بي واسطه به دو بخش تقسيم نمود:
1- رواياتي كه امر وحي را بي واسطه مي داند :

يعني بين خدا و رسول اكرم (ص) واسطه اي قرارنداده است.
زراره مي گويد به امام صادق (ع)عرض كردم آن غشيه ومدهوشي كه به رسول خدا هنگام نزول وحي دست مي داد چگونه بوده است فرمود:اين در آن قسم وحي بوده است كه بين آن جناب وخدا هيچ گونه واسطه اي نبوده است وخداوند متعال خودش براي آن جناب تجلي مي كرده است .(23)
درروايت ديگري است كه پيامبر اكرم (ص)در بين اصحاب خود بود پس ناگهان مدهوش شد وعرق كرد پس هنگامي كه آن حالت برطرف شد فرمود الله عزوجل چنين گفت وشما را چنين امر كرد وشما را چنين نهي نموداز امام صادق (ع) اين مطلب سئوال شد كه اين غشيه وحالت مدهوشي كه به پيامبر دست مي داد هنگام نزول جبرئيل بوده است امام فرمود جبرئيل بدون اذن بر پيامبر وارد نمي شد وهنگامي هم كه با اجازه وارد مي شد مانند عبدي در مقابل مولاي خويش مي نشست والبته اين حالت غشيه هنگام ارتباط وتخاطب پيامبر با الله عز وجل بوده است بدون اينكه بين خدا وپيامبر واسطه وترجماني باشد.(24)
2- رواياتي كه امر وحي را با واسطه فرشته مي داند :

الف-پيامبر او را مي ديده است (يابه صورت اصلي كه دو مرتبه اتفاق افتاد ويا به صورت دحية بن خليفه اورا مي ديد )(25)
ب- او را نمي ديد و بر قلب پيامبر نازل مي شد .(26)

(يا به صورت القاء بر مسامعش در حالي كه آن را مي شنيد يا به صورت الهام در قلبش پس آن را به قوت وعي مي نمود.)
حال هر يك از اين دو قسم نزول فرشته بر پيامبر را در روايات مشاهده مي كنيم :
حارث بن هشام از رسول خدا پرسيد چگونه بر شما وحي مي شود حضرت فرمود:
احيانا وحي به صورت زنگ وطنين زنجيروار كاروانيان نزدم مي آيد كه در پيش رويم صدا مي كند ومن از صداي او آنچه را كه مي خواهد بفهماند حفظ مي كنم اين قسم از وحي از هر قسم ديگري براي من سخت تر است واحيانا فرشته اي به صورت مردي نزدم متمثل شده با من حرف مي زند ومن سخنانش را حفظ مي كنم.(27)

نتايجي از دريافت اوليه

از اين دريافت مي توان چند نتيجه گرفت :
1- مبدأ وحي خداي تبارك وتعالي است .
2- نقش پيامبر در امر وحي فقط نقش دريافت كننده وحي است .
3- نقش فرشته وحي، نزول وحي ازخداي سبحان بر قلب مقدس رسول اكرم (ص) است .
4- رسولخدا (ص) وحي قرآني را به دوصورت دريافت مي نمود:باواسطه وبي واسطه .
5- آثاري كه از رسول اكرم (ص) در صورت وحي بي واسطه مشاهده مي شد غير از آثاري بود كه باواسطه فرشته وحي بر پيامبر نازل مي گرديد .
6- وحي بي واسطه وحي بسيار سختي برا ي حضرت بود در حالي كه وحي با واسطه با اذن فرشته از پيامبر، صورت مي گرفت.
7- پيامبر به خوبي دوقسم وحي را از هم تشخيص مي داد.
8- آنچه پيامبراز وحي بي واسطه يا با واسطه دريافت مي نمود پس ازسپري شدن آن حالت در قلب ووجود مقدسش مي ماند به گونه اي كه بي كم وكاست آن را بيان وتبليغ مي نمود.
9- مسلما آنچه پيامبراز وحي مي شنيد مردم نمي شنيدند يعني حتي كساني كه آثارظاهري پيامبر را مي ديدند ، آنچه پيامبر از فرشته وحي يا خداي سبحان مي شنيديا مي ديد آنان نمي شنيدند ونمي ديدند ودر هيچ نقلي بيان نشده كه مردم مي شنيدند آنچه پيامبر مي شنيد.
10- همين نشنيدن مردم امر وحي را دليل برا ين است كه امر وحي مادي نيست زيرا اگر اين امر مادي بود والفاظي از جانب خدا يا فرشته بر پيامبر قرائت مي شد چه دليلي داشت كه مردم آن الفاظ را نشنوند به هر حال هر امر مادي وقتي در ظرف ماده قرار گيرد ناگزير از خصوصيات ماده مي باشد واين امراستثنا پذير نخواهد بود.

11- با نتايج اين دريافت از آيات وروايات شريفه سه رهيافت روان شناختي ،جامعه شناختي ،تجربه ديني به شدت مورد نقد قرار خواهد گرفت زيرا اولا اين دريافت ،امر وحي را از مادي بودن خارج ساخت،ثانيا براي پيامبر در امر وحي هيچ گونه نقشي جز در يافت كننده وحي قرار نداد،ثالثا در نظر اين دريافت نزول فرشته برقراري ارتباط بين او و رسول خدا (ص) امري مجازي وكنايه اي نيست بلكه امري است حقيقي وتكويني ،رابعابين وحي و تجربه تنافي دانسته به گونه ا ي كه پيامبر را رسولخدا مي داند نه تجربه گري كه با برخورد با حقيقتي تجربه خودش را بيان كند توضيح اينكه تجربه گر پس از رويارويي با حقيقتي درصدد بيان احساس خودپس از اتمام تجربه اش است كه در اين راستا ممكن است خلاف آنچه را كه تجربه نموده به ديگران انتقال دهد واين امر خصوصيت تجربه است در ثاني امر تجربه امر محدودي است ودر وسعت زمان قرار نمي گيرد به عبارت ديگر تجربه گر بخشي از حقيقت را تجربه مي كند حال آنكه دقيقا اگر معناي رسول را تصور كنيم آنگاه تصديق خواهيم نمود كه رسول خدا تجربه گر نيست زيرا اومبلغ پيام وامر الهي است وآنگاه مي تواند مبلغ ورسول واقعي باشد كه آنچه را كه از خدا به اووحي شده كامل وتمام بگيرد ودرست وصحيح تبليغ نمايد اگر بنا باشد رسول تجربه خودش را بيان كند اينكه ديگر رسول خدا نيست بلكه رسول خود است.وحقيقت رسالت آن موقعي محقق خواهد شد كه رسول خدا نيز همانند فرشته وحي فقط واسطه اي برا ي انتقال پيام الهي به مردم باشد.

12- آنچه از رهيافت سابق ماند دو رهيافت فلسفي وعرفاني است. گرچه اين دو رهيافت وحي را امري حقيقي وماوراء مادي مي دانند اما با ظاهر بعضي از آيات وروايات ناسازگاراست .بنابراين بايد با يك نگاه وسيع تر ،جامع تر ودر عين حال عميق تر به اين مسأله توجه نمود.
براي دستيابي به اين مهم به دريافتي نو از آيات و روايات دست مي زنيم و از خداوند منان مي خواهيم ما را به صراط مستقيم هدايت نمايد .ان شاء الله تعالي.

 

دريافتي ديگر از آيات و روايات در مورد وحي

براي اينكه دريافتي نو ودر عين حال مطابق شريعت از آيات وروايات داشته باشيم به مقدماتي نياز داريم كه يك به يك به آنها مي پردازيم:

 

1- مقامات معنوي پيامبر اكرم (ص)

از جمله مقدماتي كه بايد براي فهم صحيح از وحي به آن خوب پرداخته شود نقش وجايگاه پيامبر اكرم (ص) در امر وحي مي باشد وبراي رسيدن به اين نكته نيز بايد مقام وجايگاه حضرت در عالم خلقت مورد بحث قرار گيرد تا فهم درستي از مقام آن حضرت در وحي داشته باشيم .دست ما از رسيدن به كنه مقام رسولخدا (ص) به جد كوتاه است اما حضرات معصومين عليهم السلام اين حقيقت را در قالب روايات ومعارف وحتي ادعيه ومناجات با خالق هستي، بيان نموده اند وما را با اين حقيقت تا حد ظرفيت خويش آشنا كرده اند.لذا چاره اي جز رجوع به روايات اهل بيت (عليهم السلام) براي فهم اين حقيقت وجود ندارد.

 

الف- خلقت نور پيامبر اكرم (ص) پيش از خلقت تمامي موجودات عالم

حضرت محمد صلي الله عليه وآله اولين مخلوق خداي تعالي است نور حضرتش پيش از خلقت موجودات ديگر حتي فرشتگان وروح آفريده شد واين امر نه تنها در روايات ما به حد تواتر لفظي ومعنوي رسيده بلكه در بعضي از كتب مقدس به اين امرنيز اشاره شده است.
علامه ميرجهاني در كتاب ولايت كليه در اين باره اينگونه مي فرمايد:
«اخبار خلقت انوار آنها (اهل بيت كه شامل پيامبر وفرزندان آن حضرت از دخترش وعلي بن ابي طالب عليهم السلام مي شود)پيش از آفرينش همه مخلوقات تواتر معنوي بلكه لفظي هم دارد ،حتي از بيگانگان از دين اسلام هم بعضي تصريح به آن در كتب خود كرده اند كه از جمله آنهاست كتاب انجيل برنابا كه در فصل سي وپنجم آن كه خداي، روح رسول الله را پيش از هر چيز ديگر به شصت هزار سال آفريد ،خبر داده واخبار واحاديث در موضوع خلقت انوار محمد وآل محمد پيش از آنكه خدا خلق مخلوقي كند وقتي كه نه آسماني بوده ونه زميني ونه پيغمبري ونه ملكي ونه عرشي ونه كرسيئي ونه جني ونه انسي ونه غير اينها از مخلوقات بيشتر از آنكه احصا شود بسيار است وجاي انكار نيست ومعترفند كه ظهور وجودي ايشان مقدم بر تمام موجودات بوده وظهور بشري آنها گرچه متأخر بوده منافاتي با ظهور وجودي آنها ندارد واز متواترات اخبار است كه ايشان يد الله الباسطه يعني دست باز خدا ولسان الله الناطقه يعني زبان گوياي خدا وعين الله الناظره يعني چشم بيناي خدا واذن الله السامعه يعني گوش شنواي خدا وامثال اينها مي باشد.»(28)

 

ب- پيامبر اكرم (ص) واسطه فيض وجود

خداي سبحان فيض وجود وتمام خيرات وبركات- كه از ناحيه وجود مي باشد- از طريق خاتم الانبياء(ص) به موجودات مادون او بخشيده است يعني فيض وجود وخيرات وبركات ابتدائا به حضرت ايشان از خداي متعال مي رسد سپس از طريق وجود نوراني پيامبر اين فيض به صورت محدود تري به موجودات پايين تراز مرتبه وجودي رسولخدا خواهد رسيد.
در حديثي است كه رسول خدا به سلمان فرمود:
اي سلمان خداوند مرا از صفاء نورش خلق نمود سپس مرا به سوي خود فراخواند ومن اورا اجابت كردم بعد از آن علي را ازنور من خلق نمود سپس اورا به سوي خود فراخواند اونيز خدا را اجابت نمود سپس فاطمه را از نورمن وعلي خلق نمود اورا نيز به اطاعت خويش فراخواند وي نيز خداي سبحان را اطاعت نمود بعد از آن از نور من وعلي وفاطمه نور حسن وحسين را خلق نمود سپس آنان را به اطاعت خود فراخواند آنان نيز اورا اجابت كردند وخداوند مارا به پنج نام از اسمهاي خويش نا ميد خداوند خود محموداست مرا محمد نا ميد خدا علي است واين (اشاره به حضرت علي عليه السلام) علي است خدا فاطر است واين فاطمه است خدا احسان است واين حسن است خدا محسن است واين حسين است سپس خداوند از نور حسين نه ائمه ديگر را خلق نمود وآنان را به اطاعت خويش دعوت نمود آنان نيز اجابت نمودند . وخلقت انوار ما قبل از اين بود كه خدا آسماني ويا زميني ويا آب وهوايي ويا ملكي وبشري ويا رسولي را خلق كند پس ما قبل از خلقت همه موجودات به تسبيح وتقديس واطاعت الهي مشغول بوديم.(29)
در روايت ديگري است كه آن را نيز نقل به ترجمه مي كنيم به اين مضمون كه پيامبر اكرم (ص) فرمود:
«خداوند ما اهل بيت را خلق كرد در حالي كه نه آسماني بود ونه زميني، نه عرشي بود ونه بهشت وجهنمي حال آنكه ما مشغول تسبيح وتقديس خدا بوديم زماني كه هيچ تسبيح وتقديسي وجود نداشت هنگامي كه خداوند اراده خلقت جهان را نمود نور مرا شكافت واز آن عرش را آفريد سپس نور علي را شكافت واز آن ملائكه را خلق نمود بعد از آن نور فاطمه را شكافت واز آن آسمانها وزمين را آفريد سپس ازنور حسن خورشيد وماه را خلق كرد واز نور حسين بهشت وحورالعين را خلق نمود .»(30)
از اين دو روايت كه مشابه آنها نيز در متون روايي ما به حد تواتر است اين نتيجه را مي گيريم كه عالم خلقت نشأت گرفته ازوجود مقدس رسولخداست واولين مخلوق خدا كه بي واسطه خداوند اورا خلق نمود وجود نوراني پيامبر اكرم صلوات الله عليه وآله است ومابقي مخلوقات به واسطه او آفريده شده اند.

 

2- پيامبر اكرم اسم حسناي الهي

يكي از مباني قرآني اين است كه قرآن كريم هر امري را درعالم وجود به اسمي از اسامي خداي متعال نسبت مي دهد مثلا اموري از قبيل خلقت ،احياء ،انحاء مختلف افاضات ،حشرو نشر ،حساب وجزاءو...
بنابراين نظام هستي با اسماء الهي خلق وتدبير مي شود براي نمونه به مثالي از كتاب اسماءحسني نوشته آيت الله شجاعي اشاره مي كنيم:
«درآيه 62 سوره زمر مي فرمايد:
الله خالق كل شي وهو علي كل شي وكيل
در اين آيه شريفه خلقت وايجاد هر چيز را به خود با اسم خالق نسبت مي دهد وبه عبارتي در اين آيه مي فرمايد خدا به اسم خالق خود همه چيز را خلق مي كند .
در آيه 255سوره بقره مي فرمايد : الله لا اله الا هو الحي القيوم لا تاخذه سنه ولا نوم ...
در اين آيه قوام همه وجود را به خود با اسم قيوم نسبت مي دهد ومي فرمايد خدا با اسم قيوم خود لحظه به لحظه مخلوق را قوام مي دارد ونگه ميدارد.» (31)
بنابراين مي توان اينگونه نتيجه گيري كرد كه :
«قرآن از اول تا آخر گوياي اين است كه خداي متعال همه آنچه را كه در نظام وجود مي گذرد با اسماء خود انجام ميدهد هر امري از امور را به اسم مناسب آن .همه افعال خداست كه به اسماءخود انجام مي دهد وهمه آثار خداست كه به اسماء خود افاضه مي كند .همه آثار تجليات او به اسماء حسني است ...به يك تعبير هم همه آثار اسماء خداست.»(32)
در روايات ما وجود مقدس ونوراني پيامبر اكرم (ص) وائمه معصومين صلوات الله عليهم اسماي حسناي الهي معرفي شده اند به رواياتي در اين باره توجه شود:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها قَالَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا (33)
امام صادق عليه السلام فرمود: والله ماييم اسماي حسناي الهي
قال الرضا ع إذا نزلت بكم شديدة فاستعينوا بنا على الله عز و جل و هو قوله عز و جل وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها(34)
امام رضا عليه السلام فرمود :هرگاه مصيبتي به شما رسيد ازما كمك بخواهيد واين قول خداي سبحان است كه فرمود براي خدا اسماي حسناي الهي است خدا را با آن اسماء بخوانيد.
نتيجه:تمام امور عالم را كه خداي سبحان به اسمي از اسماي حسناي خود نسبت داده مي توان در حقيقت به وجود نوراني ومقدس پيامبر اكرم وائمه معصومين صلوات الله عليهم نسبت دادچنانكه امام رضا (ع)اسماي حسناي در آيه شريفه را به خود تاويل نمودند.لذاست كه حضرت امام مي فرمايند:
«اسم اعظم خود رسول الله است اعظم اسماست در مقام تجلي .»(35)
با توجه به مقدمات سه گانه اي كه درباره مقامات معنوي پيامبر وائمه معصومين گفته شد مي توان به دريافت خود از آيات وروايات اشاره نمودوآن اينكه امروحي وتنزيل قرآن در حقيقت به وجود مقدس وقلب مبارك پيامبر اكرم (ص)برمي گردد.زيرا درقرآن كريم خداوند سبحان امر تنزيل قرآن را به اسمهاي رحمن ورحيم ،عزيز ،حميدوحكيم وعليم خود نسبت مي دهد .
تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ(36)
لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيد(37)
با توجه به نتيجه اي كه از مقدمه دوم گرفته شد تنزيل قرآن كريم به حقيقت وجودي رسولخدا حضرت محمد (ص) برمي گردد به عبارت ديگر اين حقيقت وجودي پيامبر است كه قرآن را از جانب خدا به فرشته وحي واز آنجا به قلب مقدس رسولخدا نازل مي گرداند.بنابراين مبدأ وحي وتنزيل قرآن كريم حقيقت وجودي و نوراني حضرت خاتم الانبياء است .در اين باره كلام را با سخني از امام خميني ادامه مي دهيم:
«آن قلبي كه مبدا وحي است ،آن قلبي كه جبرييل را متنزل مي كند درآن قلب آن جلوه اي كه مي شود يك جلوه اي است كه تمام جلوه ها را دارد هم خودش اسم اعظم است هم متجلي به اسم اعظم .»(38)
براي اينكه كلام خود را همراه با مويدي نيز از قرآن شريف ذكر كرده باشيم اشاره به يكي از نامهاي قرآن مي كنيم كه در مقام تخاطب به پيامبر گفته شده است .
يكي از نامهاي قرآن كه خود قرآن به خود در مقام تخاطب با رسولخدا نسبت مي دهد كلمه «ذكر» است .
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (39)
ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ(40)
ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ (41)

از اين آيات وآيات مشابه آن متوجه مي شويم كه قرآن براي پيامبر اكرم صلوات الله عليه وآله از با ب ذكر است نه از باب علم زيرا كه حقيقت وواقعيت قرآن كريم بي واسطه ازخداي سبحان به حقيقت وجودي پيامبر رسيد وازآنجا اين خود پيامبر بودكه آن را به فرشته وحي وسپس از او به قلب مقدسش نازل فرمود به عبارت ديگر نازل كننده قران ووحي الهي ازخداي سبحان به قلب پيامبر حقيقيت وجودي حضرت خاتم الانبياء است ممكن است اشكال شود كه طبق اين معنا فرشته در امر وحي نقشي نخواهد داشت حال آنكه بايد گفت فرشته به امرحقيقت وجودي رسولخدا وبه اذن او از آن حقيقت وحي رادريافت مي نمود وبه قلب مقدس واين دنيايي پيامبر مي رساند .
اشكال ديگر اينكه اساسا پيامبر كه خود نازل كننده امر وحي است به فرشته وحي، وحقيقت قرآن نزداو بود ديگر چه وجهي براي وحي ونزول فرشته است واين امر يك امرصوري خواهد بود زيرا پيامبري كه همه چيز را مي دانست چه وجهي براي نزول قرآن وحي به او وجود دارد وحي ونزول قرآني وقتي معنا پيدا مي كند كه پيامبر از جانب خود چيزي نداند آنگاه از جانب خدا به اووحي شود تا پيام خدا را به مردم ابلاغ نمايد وصرفنظر از اين اشكالات اين مطلب كه پيامبر خود مبدأ وحي ونازل كننده وحي است با ظاهرآيات قرآن كه امروحي را از پيامبر منتفي ساخته ناسازگار است وهم چنين اين مطلب با جريان تأخير وحي واينكه پيامبر خود مانند بقيه مردم منتظر امر وحي بوده تنافي دارد.

در جواب به اين اشكالات بايد دوباره به دريافتي كه از آيات وروايات داشتيم دقت شود؛ وجود پيامبر قبل از خلقت اين دنيايي ومادييش خلقتي نوراني ومقامي فوق مقام ديگر موجودات داشته است واين، جاي هيچ گونه شكي نيست علاوه برآنكه خداوند ،عالم را ازاين وجود نوراني آفريد و امورعالم به سبب اسماي حسناي الهي كه وجود مقدس ونوراني اوباشد انجام مي گيرد، يكي ازاين امور امر وحي وتنزيل قرآن مي باشد كه آن نيز طبق بياني كه شد توسط خود مقام نوراني او صورت مي گيرد امابايد توجه داشت كه حقيقت وجودي رسولخدا، وراي هر گونه حجاب وپوششي به عالم الوهيت ارتباط داشته است حال آنكه وقتي به اين عالم دنيا كه عالم كثرات وحجب متعدد نوراني وظلماني است پاي مي گذارد از آن حقيقت دور شده ورسيدن به آن حقيقت مستلزم گذر از اين كثرات وحجاب هاست بنابراين براي اينكه حقيقتي از آن عالم واز حقيقت محمديه به وجود مادي رسولخدا برسد بايد تنزل يابد واين تنزل خصوصيت عالم ماد ي است كه نمي تواند حقيقتي از آن عالم بدون تنزل به عالم ماده برسد زيرا ظرف هر يك فرق مي كند وهر مظروفي بايد متناسب با ظرف خويش باشد تا بتواند در ظرف خويش قرارگيرد واز اين روست كه فرشته وحي نقش تنزل كننده اين حقيقت به وجود مادي رسولخدا را دارداما در حقيقت او نيزنمي تواند هر وقت خواست اين امر را نازل كند بلكه به دستورحقيقت محمديه است كه اين امر را انجام مي دهد يعني هرگاه حقيقت محمديه صلاح ديد اين حقيقت را به امر خدا ا به فرشته وحي رسانده واو نيز به پيامبر مي رساند ،از طرف ديگر وجود مادي رسولخدا در امر وحي نقش دريافت كننده دارد ودريافت براي او از باب ذكر است. بنابراين با توضيحاتي كه داده شد وجود مادي رسولخدا در امر وحي نقشي ندارد ولي اين وجود حقيقي ونوراني اوست كه مبدأ وحي ونازل كننده امر وحي به وجوداين دنيايي رسولخدا ست .

 

توضيحي در مورد اينكه حقيقت محمديه مبدا وحي است

پس از دريافت ديگري كه از آيات وروايات در مورد امر وحي داشتيم به اين نتيجه رسيديم كه وجود نوراني پيامبر اكرم صلوات الله عليه نه تنها مبدأ وحي است بلكه مبدأ تمامي موجودات عالم مي باشد حال سخن در اين موضوع است كه اين مطلب به چه معناست به عبارت ديگر به هر حال اگر بپذيريم كه مبدأ وحي مقام نوراني پيامبر است، حقيقت وحي هنوز هم براي ما مخفي است اينكه پيامبر چگونه با مبدأ خويش ارتباط برقرار مي نمود ،آيا به صورت لفظ و گزاره با مبدا خود ارتباط برقرار مي كرد يا طور ديگري بوده است .
در اين مقام مي خواهيم ابتدائا به مبدا وحي بودن پيامبرنگاه دوباره اي بيفكنيم تا شايد بعضي از سئوالات دراين باب با اين روشن شدن اين موضوع برطرف شود وسپس به ارتباط پيامبر با مبدأ خويش توجه كنيم تا حقيقت امر تا حدي به اندازه ظرفيت وجودي مان روشن گردد.
قرآن كريم مبدأ همه موجودات را ذات باري تعالي مي داند ومي گويد:
الله خالق كل شي (42)
خداي متعال خالق هر چيزاست .
قل اغير الله ابغي ربا وهو رب كل شي (43)
اي پيامبر بگو آيا براي خود غير از خداي متعال پروردگاري اتخاذ كنم در حالي كه اوست پروردگار همه چيز .
ازطرف ديگر معتقد است كه همه اشياء عالم نزد باري تعالي موجود بوده است وخداوند آنان را به اندازه معلوم خلق نموده است.
وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ‏(44)
وهيچ چيز در عالم نيست جز آنكه منبع وخزينه آن نزد ماخواهد بود ولي از آن بر عالم خلق الا بقدر معين نمي فرستيم .
إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ(45)
ما هر چيزي را به اندازه آفريديم.
از اين آيات متوجه مي شويم كه هر چيزي كه در اين عالم ماده خلق شده است حقيقت وواقعيتي داشته كه آن واقعيت نزد خداي متعال است وبه انداره معلومي آن حقيقت را دراين عالم ،لباس ماده پوشانيده است يكي از آن حقايق وجود قرآن كريم است كه حقيقت آن نيز نزد خداي سبحان وجود داشته به نحوي كه متناسب با وجود خداي سبحان است نه به نحو فعلي آن، كه نزد ماست قرآن دراين باره مي فرمايد:
وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (46)
فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ‏(47)
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (48)
طبق نقل آيات مذكورحقيقت قرآن ابتدائا در لوح محفوظ به نحو متناسب آن وجود داشته است وپس از مرحله نزول آن به اين صورت نزد ماست اولين موجود خداوند كه حضرت ختمي مرتبت است حقيقت قرآن كريم را كه در لوح محفوظ وجود داشت از آن دريافت نمود.
وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ(49)
وهمانا اي رسول تو قرآن را از مقام لدني (از نزد ما) دريافت كردي.
بنابراين قرآن كريم اولين بار ازمقام لدني به رسول خدا رسيد واين پيامبر اكرم (ص) بود كه آن را ازنزد خداي حكيم وعليم دريافت نمود.لذاست كه مي توان گفت:
«حقيقت محمديه نخستين مخاطب وشنونده كلام الهي (كلام ذاتي وعقلي)وخداوند نخستين متكلم خواهد بود »(50)
لذا مبدأ وحي بودن پيامبر به اين معناست كه حضرتش به عنوان اولين مخلوق خدا حقيقت قرآن كريم را از خود خداي متعال وبدون هيچ واسطه اي دريافت نموده است وپس از آن توسط حقيقت وجودي پيامبر به فرشته وحي ويا بدون واسطه فرشته به وجود مادي پيامبر در اين دنيا نازل مي شود.

 

كيفيت نزول وحي

سخن به كيفيت نزول رسيد واينكه چگونه پيامبراكرم صلوات الله عليه اين حقيقت را با واسطه يا بي واسطه دريافت مي نمود .
چنانكه از روايات باب وحي برمي آيد رسولخدا امر وحي را به دوقسم دريافت مي نمود يا با واسطه فرشته وحي ويا بي واسطه ، از حقيقت خويش .

 

چگونگي دريافت وحي از جبرئيل

همانگونه كه گفته شد جبرئيل به اذن پيامبر وبه امر او بر پيامبر نازل مي شد.
امام صادق عليه السلام فرمود«جبرئيل هنگامي كه بر پيامبر نازل مي شد همانند بنده اي در مقابل مولاي خود مي نشست وبر پيامبر داخل نمي شد تا اجازه بگيرد. » (51)
بنابراين روايت به ما مي گويد جبرئيل با اذن پيامبر بر او نازل مي گرديد .
ونزول او نيز به دو گونه بوده است يا به صورت جواني زيبا روويا به صورت حقيقي خويش بر پيامبر نازل مي شد .
اما حقيقت رويارويي پيامبر با جبرئيل چگونه بوده است آيا مانند انساني با انساني ديگر ويا به نحو ديگري از انحاء پيامبر با اوارتباط برقرار مي نمود گرچه اهل فلسفه وعرفان هر يك به گونه اي اين ارتباط را توجيه مي كننداما حقيقت اين امر بر ما مخفي است وتنها امري كه مي توان در اين باره گفت اين است كه «جبرئيل ووحي او امر مجرد وعقلي است ومشاهده چهره جبرئيل وشنيدن صداي وي به وسيله پيامبر با شهود عقلاني صورت گرفته است»(52)

 

چگونگي دريافت وحي بي واسطه

اما هنگامي كه پيامبر وحي را بدون واسطه دريافت مي نمود- چنانكه از روايات اين مطلب بر مي آيد- پيامبر بي واسطه با حقيقت خويش مواجه مي شد ودر اين هنگام كلام الهي را همانگونه كه به حقيقت خويش مي رسيد با اتصال به حقيقت خود دريافت مي نمود وبه همين خاطر اين اتصال براي او كه يك موجود مادي ودر سراپرده عالم حجب وكثرات وجود داشت بسيار سخت بود. صدر المتالهين در اين باره مي گويد:
«با رشد وتعالي بيش تر نفس نبوي ارتباط وي با جبرئيل بيش تر مي شود وچه بسا مي تواند خود مستقيم به حقيقت محمديه خويش متصل شود ووحي وقرآن را بدون واسطه ازآن دريافت كند »(53)

 

چگونگي نزول وحي به مردم

حال كه وحي قرآني بر پيامبر نازل شد چگونه اين امررا پيامبر بر مردم بيان مي كرد به عبارت ديگر به همان شكل كه بر پيامبروحي نازل مي شد ،آيا پيامبر هم به همان شكل بر مردم اين امر را بيان مي نمود ،چنانكه از مطالب قبلي روشن شد وحيي كه بر پيامبر فرودمي آمد از سنخ مادي وگزاره اي نبود كه پيامبر همان را بر مرد م ابلاغ نمايد بلكه از سنخ مجرد وعقلي بوده است پس از آنكه وحي بر پيامبر نازل مي شد نفس پيامبر براي آنكه آن را به مردم برساند وقابل فهم براي آنان با شد- تا مردم كه طريق فهمشان فقط از طريق صوت ولفظ است اين حقيقت را بفهمند -مرتبه اي ديگرنيز آن حقيقت را تنزل مي داد وآن را در قالب لفظ به مردم ابلاغ مي نمود. امام خميني در اين باره مي فرمايد:
«قرآن سر است، سر سر است، سر مستسر به سر است ، سر مقنع به سر است و بايد تنزل كند بيايد پايين، تا اين كه برسد به اين مراتب نازله حتي به قلب خود رسول الله كه وارد مي شد باز تنزل بود يك تنزلي كرده بود تا به قلب وارد مي شد بعد هم ازآن جا بايد نازل بشود تا برسد به آن جايي كه ديگران هم بفهمند .(54)
در جايي ديگر مي فرمايد :«آن قلبي كه قلب عالم است قلب نبي مشاهده با اوست اودريافته «يعرف القرآن من خوطب به »اما نمي تواند بيان كند مگر درلفافه امثله والفاظ به آدمي كه كور است »(55)
با اين بيان ممكن است توهم شود كه الفاظ قرآن ساخته وپرداخته رسولخداست وبه عبارتي پيامبراكرم (ص) معنا وحقيقتي رادريافت نمود وسپس فهم ودرك خود را در قالب لفظ ريخت وبه مردم بيان كرد همانگونه كه عارفان پس از اينكه كشفي نمودند آن حقيقت وكشف خود را در قالب لفظ ريخته وبه ديگران بيان مي كنند اما بايد توجه داشت كه اينگونه نيست ،زيرا همانگونه كه گفته شد ،مبدأ وحي حقيقت محمديه است ولي نه به اين معنا كه پيامبر اين حقيقت را از پيش خود ساخته وپرداخته است بلكه حقيقتي را كه خدا به او داده بود تنزل دادوبه ديگران رساند تاآنان با فهم خودشان آن را درك كنند در اينجا نيزمطلب ازهمين قرار است كه پيامبر آن حقيقتي را كه دريافت نموده بود بايد به گونه اي آن حقيقت را به ديگران رساند كه آنان نيز بفهمند زيرا در غير اين صورت نقض غرض از نزول قرآن وامر وحي پيش خواهد آمد زيرا پيامبر چيزي را به مردم بيان مي كرد كه آنان دركي از آن نداشتند ونمي فهميدند وبه ناچار به خاطر اينكه آنان بفهمند اينگونه تنزل داد تا ديگران نيز آن را به فهم خودشان درك بكنند.

 

نتیجه گیری

بنابراين مي توان گفت همانگونه كه حقيقت قرآن از خداست لفظ آن نيز از خداست؛
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ(56)
زيرا كه پيامبر لفظ را از جانب خود بيان نكرده است بلكه حقيقتي را تنزل داده ،آن حقيقت ،با تنزل پيامبر به صورت لفظ درآمده است.ازسوي ديگر كلام رسولخدا كلام الهي است و هيچ فرقي نمي كند زيرا در روايات آمده كه رسول خدا لسان الله الناطقه (57) است.
اما ممكن است كسي به بيان ما اشكال داشته باشد كه درصورتي كه آيات قرآن با تنزل پيامبر به صورت لفظ در مي آيد پس فرق بين حديث قدسي با قرآن چيست در حالي كه هر دو ازجانب خداست وهر دو را نيز پيامبر تنزل مي دهد تا به صورت لفظ درمي آيد اما با اين حال قرآن معجزه است ولي حديث قدسي با قرآن بسيار تفاوت مي كند .
درجواب مي گوييم شايداين تفاوت به حقيقت آنها برگردد به اين معنا كه حقيقت قرآني كه به اين صورت نازل شده است و الفاظ آن به صورت معجزه و آهنگين و در تمايزي آشكار با الفاظ احاديث قدسي است غير از حقيقت احاديث قدسي مي باشد يعني حقيقت قرآن به گونه اي بوده كه پس از نزول اينگونه شد اما حقيقت احاديث قدسي به گونه اي ديگر غير از حقيقت قرآني است كه پس از نزول نيز به گونه اي غير از قرآن شد.

 

نويسنده: محمد ثناگوئی

پی نوشت ها :

1-قبسات ش/26/مقاله حقيقت وحي تجربه ديني يا عرفاني/محمد حسن قدردان قراملكي
2- مريم /11
3- شوري 1
4- يوسف 3
5- نساء 113
6- حاقه43-47
7- بقره /23
8- آل عمران /58
9- بقره /252
10- يونس 16
11- اعلي 6
12- قيامت /18
13- شعراء 193
14- نحل /102
15- بقره /97
16- حاقه43-47
17- اسراء73-75
18- اعراف 203
19- مريم 64
20- يونس 15
21- احقاف 8و9
22- در بيان مطالب اين بخش(دريافت اوليه از آيات) از مقاله قران كلام نبوي استفاده شد.كلام فلسفي ص325 /محمد حسن قدردان قراملكي
23- بحار الانوار 18/256
24- همان/260
25- نجم 3-17
26- شعراء193-194
27- بحار الانوار 18/261
28-ص 67
29- بحارالأنوار ج : 25 ص : 7
30-همان
31-اسماء حسني ص 2
32-همان ص4
33- الكافي 1 باب النوادر ص : 143
34- بحارالأنوار91 22باب 28- الاستشفاع بمحمد و آل محمد في الدعاء و أدعية التوجه إليهم و الصلوات عليهم
35-تفسير سوره حمد ص168
36- فصلت2
37- فصلت 42
38-تفسير سوره حمد ص 167و168
39- نحل 44
40-ص/1
41- آل عمران 58
42- زمر/62
43- انعام /164
44- حچر 21
45- قمر 49
46- زخرف 4
47- واقعه 78
48- بروج 21و22
49- نمل 6
50-كلام فلسفي /ص347
51- بحار الانوار18/260
52- كلام فلسفي/352
53- به نقل از كلام فلسفي ص/351
54- تفسير سوره حمدص/165
55- به نقل از كلام فلسفي ص/357
56- شعراء193-195
57-كافي 1/145باب نوادرص/143