لقمان کیست؟

یکی از حکمای راستین و بزرگ تاریخ، حضرت لقمان(علیه السلام) است که نامش در قرآن دو بار۱ با عظمت یاد شده و یک سوره قرآن (سی و یکمین سوره) به نام او است. خداوند او را در قرآن براین اساس یاد کرده که فرزندش را به ده اندرز بسیار مهم و سرنوشت ساز نصیحت کرده، و این نصایح در ضمن پنج آیه سوره لقمان ذکر شده است. ۲

مطرح شدن لقمان و حکمت های دهگانه او در قرآن، و یک سوره به نام او، در کتابی که جاودانی و جهانی است بیانگر آن است که خداوند می خواهد نام لقمان و روش و نصایح حکیمانه او را در پیشانی ابدیت ثبت کرده ، و تابلو قرار دهد، تا شیفتگان حق و عرفان در هر نقطه و عصری، در پرتو آن هدایت یابند، و از فیوضات آن برای پاک سازی و بِه سازی بهره جویند. بر همین اساس نخستین سؤال در این راستا این است که لقمان کیست؟ اهل کجاست؟ و در چه عصر می زیسته؟ آیا پیغمبر است یا نه؟ و...

برای دریافت پاسخ به این سؤالات، نظر شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:

۱ـ نام او لقمان، و کنیه او ابوالاسود است ، او در سرزمین نَوبَه (واقع در کشور سودان یکی از مناطق افریقا) چشم به جهان گشود. بنابراین قیافه تیره و متمایل به سیاه داشت، و تاریخ نویسان او را به عنوان سیاه چهره با لب های ستبر و درشت، و قدم های بلند و گشاد یاد کرده اند.

پس او از نژاد مردم افریقا بود و بعضی او را از اهالی «اِیْله» که شهری بندری در کنار دریا، نزدیک مصر، در سرزمین فلسطین بوده دانسته اند. ۳

لقمان نظر به این که عمر طولانی کرد، با پیامبران بسیار (که طبق بعضی از احادیث تا چهارصد پیامبر) را دیدار کرده است۴ و نظر صحیح این است که او پیامبر نبود، چنانکه خاطرنشان می شود.

به عقیده بعضی چند سال قبل از تأسیس حکومت حضرت داود(علیه السلام)، و به نظر بعضی ده سال پس از حکومت داود(ع) متولد شد، و عمر او تا عصر پیامبری حضرت یونس(علیه السلام) ادامه یافت، او در عصر نبوّت و حکومت حضرت داود (ع) همراه آن حضرت به جنگ جالوت رفت، و در کشتن جالوت که طاغوت آن عصر بود، شرکت داشت.

سلسله نسب لقمان را چنین نوشته اند: «لقمان بن عنقی بن مزید بن صارون» و به گفته بعضی او پسرخاله یا خواهرزاده ایّوب(ع) بود، و سلسله نسبش به ناحور بن تارَخ (برادر ابراهیم خلیل«ع») می رسد.

او عمر طولانی کرد، که عمرش را از دویست تا ۵۶۰ سال، و از هزار تا ۳۵۰۰ سال نوشته اند، در عین حال بسیار زاهد بود، و دنیا را به اندازه عبور از سایه ای به سایه دیگر در نزدیک آن می دانست.

او مدّتی چوپان و برده قَیْن بن حسر (از ثروتمندان بنی اسرائیل) بود، سپس بر اثر بروز حکمت های سرشار نظری و عملی از او، از طرف اربابش آزاد شد.۵ و ۶

به نظر می رسد لقمان(ع) بیشتر عمرش را در خاورمیانه، به خصوص در فلسطین و بیت المقدس گذرانده است، و نقل شده که قبرش در اِیله (یکی از بندرهای فلسطین) است.

از گفتنی ها این که او دارای فرزندان بسیار بود، آنها را به گرد خود جمع می کرد، و نصیحت می نمود. و به گفته بعضی گرچه با گفتن «یا بُنَیّ؛ ای پسرک من» تنها پسر بزرگش به نام باران را مورد خطاب خود قرار می داد، ولی خطاب او در حقیقت به همه پسران و فرزندانش، بلکه به همه انسان ها بود، و با این تعبیر مهرانگیز می خواست عواطف آنها را جلب کند، و به آنها بفهماند که من همانند پدر دل سوز برای شما هستم، نصایح دل سوزانه مرا که از روی خیرخواهی است بپذیرید.۷

چنان که این شیوه در نصایح امیرمؤمنان حضرت علی(علیه السلام) به دو فرزندش امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) به طور فراوان دیده می شود.۸

استاد محقق آیت الله جوادی آملی می نویسد: «تصغیر کلمه «اِبْن» به صورت «بُنَیّ» برای تفقد و دل جویی و اظهار محبّت است، چنانکه در نامه حضرت علی(ع) به امام مجتبی(ع) (نامه ۳۱ نهج البلاغه) همین تعبیر مشاهده می شود، که انگیزه عاطفی و مهربانی او را همراهی می کند از این رو وصایای سودمندی که چهره رحمت و عطوفت را ارائه می دهد، در کلمات لقمان و در گفتار حضرت علی(ع) مشهود است»۹

مطلب دیگر این که در قرآن تنها بخش کوچکی از نصایح لقمان(ع) آمده، وگرنه او نصایح و پندهای بسیار دارد که در کتب روایی ما از امامان(ع) و پیامبر(ص) روایت شده، که گردآوری همه آنها دارای چند جلد کتاب خواهد شد.

برای این که باز لقمان را بیشتر بشناسیم نظر شما را به این حدیث جلب می کنیم، او خطاب به فرزندش چنین گفت:

«یا بُنَیَّ اِنّی خَدَّمْتُ اَرْبَعَمِأَهَ نَبِیٍ و اخذْتُ مِنْ کَلامِهِمْ أرْبَعَ کلماتٍ، و هِیَ : إذا کُنْتَ فی الصّلوهِ فاحْفَظْ قَلْبَکَ، وَ إذا کُنْتَ عَلَی المائدهِ فَاحفَظْ حلقَکَ، و إذا کُنْتَ فی بَیْتِ الْغَیْرِ فاحْفَظْ عینَک، وإذا کُنْتَ بَیْنَ الخَلقِ فاحْفَظْ لِسانَکَ؛ ای پسرجان! من چهار صد پیامبر را خدمت کردم، و از گفتار آنها چهار سخن را برگزیدم: ۱ـ هنگامی که در نماز هستی، حضور قلبت را حفظ کن ۲ـ هنگامی که در کنار سفره نشستی گلویت را (از مال حرام) حفظ کن ۳ـ هنگامی که به خانه دیگری رفتی، چشم خود را (از نگاه به نامحرم) حفظ کن ۴ ـ و هنگامی که بین انسان ها رفتی، زبانت را حفظ کن.» ۱۰

از ویژگی های لقمان این که، مسافرت های بسیار نمود، با انسان های مختلف مانند پیامبران، علماء، فقهاء و.. حشر و نشر داشت، و با توجه به عمر طولانی، و حالت عبرت پذیری ای که داشت، تجربیات بسیار آموخت ، در حدی که مصداق این شعر مولانا جلال الدین شد:

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست      خام بُدم پخته شدم سوختم

 

معنی حکمت، و ابعاد آن

حکمت در اصل از ماده «حَکْم» (بر وزن حرف) به معنی منع است، و از آن جا که علم و دانش و تدبیر که از معانی حکمت است، انسان را از کارهای خلاف باز می دارد، به آن حکمت می گویند. حکمت دارای معانی بسیار، و مفهوم گسترده است، از جمله: معرفت، شناخت اسرار جهان هستی، آگاهی از حقایق، وصول به حق از نظر گفتار و عمل، شناخت خدا، شناخت اشیاء آن گونه که هستند، و نیز به معنی نور الهی که انسان را از وسوسه های شیطانی و تاریکی گمراهی ها نجات می بخشد. این که به درس فلسفه، حکمت می گویند از این رو است که این علم، شاخه ای از حکمت است و می تواند انسان را در مسیر حکمت حقیقی قرار دهد.

به طور کلی حکمت بر دو گونه است:

۱ـ حکمت نظری که همان آگاهی عمیق و وسیع به اشیاء است.

۲ـ حکمت عملی، که همان حالت زیبای معنوی و نور تابان باطنی است که دارنده اش را به مقامات عالی می رساند، و چنین کسی را حکیم می نامند. حکیم کسی است که عاقل، هوشمند، مدبّر بوده ، و از نظر فکر و عمل، پاک، خالص و رشد یافته باشد.

خداوند، حکیمِ مطلق است و در قرآن ذات پاک خدا، ۹۷ بار به عنوان حکیم یاد شده، و واژه حکمه بیست بار در قرآن آمده، و از آن تمجید شده، و تعلیم حکمت به عنوان هدف از آمدن رسولان خداوند ذکر شده است.۱۱

اهمیت و ارزش حکمت از نظر قرآن در حدّی است که خداوند در قرآن، دنیا را با آن همه وسعت، اندک و مایه فریب می داند و می فرماید: «قُل مَتاعُ الدّنیا قلیلٌ؛۱۲ سرمایه زندگی دنیا، ناچیز و اندک است.» و نیز می فرماید: «وَ مَا الحیاهُ الدّنیا الاّ متاعُ الغُرر؛۱۳زندگی دنیا جز سرمایه فریب نیست» ولی درباره حکمت می فرماید: «وَ مَنْ یُؤتی الحِکْمَهَ فَقَدْ اوتیَ خَیْرا کثیرا؛۱۴ به هر کس که دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است.»

امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «... الْحِکْمَهِ الّتی هِیَ حَیاهٌ للْقَلْبِ المیّت؛۱۵ حکمت مایه زنده شدن قلب مرده است.» و خطاب به امام حسن(ع) می فرماید: «أحیِ قلْبَکَ بالموعظهِ، و نوّرْهُ بالْحِکمَه؛۱۶ قلبت را با موعظه زنده بدار، و به وسیله نور حکمت، نورانی کن.»

از اهمیّت حکمت همین بس که آن حضرت فرمود: «الحکمهُ ضالَّهُ المؤمِنِ، فَخُذِ الحِکْمَهَ وَلَوْ مِنْ أهْلِ النّفاق؛۱۷ حکمت گم شده مؤمن است، آن را گرچه از ناحیه منافقان باشد دریافت کن.»

در تعبیر دیگر می فرماید: «اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَما تَمَلَّ الاَبدانُ فَابْتَغُوا لَها طَرائفَ الْحِکْمَهِ؛۱۸ این دل ها همانند تن ها خسته و افسرده می شوند، پس برای نشاط آنها از حکمت های زیبا و نشاط انگیز بهره بگیرید.»

 

آثار درخشان حکمت عملی

در مواعظ حضرت عیسی(علیه السلام) در معنی حکمت، و آثار درخشان آن چنین می خوانیم:

«بِحَقٍّ اَقُولُ لَکُمْ، اِنَّ الشَّمْسَ نُورُ کُلِّ شَی ء، وَ اِنَّ الْحِکْمَهَ، نُورُ کُلِّ قَلْبٍ وَ التَّقوی رَأسُ کُلِّ حِکْمَهٍ؛ به حق به شما می گویم که خورشید وسیله روشنی هر چیز است، و حکمت مایه روشنی هر روح و روان است، و پرهیزکاری سرلوحه هر حکمت است.»

فاطمه(س) از رسول خدا(ص) نقل می کند:
«شِرارُ أُمّتی الّذینَ غُذّوا بالنّعیم، الّذین یأکُلونَ ألْوانَ الطّعامِ، و یَلْبِسُون ألْوانَ الثّیاب، و یَتَشدَّقونَ فِی الْکَلامِ».
بدترین امّت من کسانی هستند که در ناز و نعمت و آسودگی پرورش می یابند، غذاهای رنگارنگ تناول می کنند، لباسهای رنگارنگ بر تن می کنند و در گفتار با مردم با ریشخند و دهن کجی سخن می گویند. (مسند فاطمه (س)، سیوطی، ص۷۰)

نیز فرمود:

«بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ اِنَّ الصَّقالَه تُصْلِحُ السَّیْفَ، وَ تَجْلُوهُ، کَذلِکَ الْحِکْمَهً لِلْقَلْبِ تَصْقِلُهُ وَ تَجْلُوهُ وَ هِیَ فی قَلْبِ الْحَکیم مِثْلُ الْماء فی الأرْضِ الْمَیْتَهِ، تُحْیِی قَلْبَهُ کَما یُحْیِی الْماءُ الأرْضَ الْمَیْتَهِ، وَ هِیَ فی قَلْبِ الْحَکیمِ مِثْلُ النُّورِ فی الظُّلْمَهِ یُمْشی بِها فی النّاسِ؛ به حق به شما می گویم؛ صیقل دادن و زنگ زدایی شمشیر، آن را اصلاح کند و جلا دهد و آبدار کند، حکمت نیز روح و روان را نورانی کرده و جلا دهد، حکمت در قلب حکیم مانند آب در زمین مرده است، دل را زنده کند، چنان که آب زمین را زنده نماید، و همانند نور در تاریکی است که انسان در پرتو آن، میان مردم راه رود.»۱۹

لقمان در مورد آثار درخشان حکمت، به فرزندش چنین می گوید:

«یا بُنَیَّ تَعَلَّمِ الْحِکْمَهَ تَشْرَفْ، فَاِنَّ الْحِکْمَهَ تَدُلُّ عَلَی الدِّینِ، وَ تُشَرِّفُ الْعَبْدَ عَلَی الْحُرِّ، وَ تَرْفَعُ الْمِسْکینَ عَلَی الْغَنِیّ، وَ تُقَدِّمُ الصَّغیرَ عَلَی الْکَبیرِ، وَ تُجْلِسُ الْمِسْکِینَ مَجالِسَ الْمُلُوکِ، وَ تَزیدُ الشَّرِیفَ شَرَفا، وَالسَّیِدَ سُؤْدَدا، وَالْغَنِیَّ مَجْدا...؛ ای پسر جان! حکمت را بیاموز تا به مقام شامخ شرافت برسی، چرا که حکمت راهنمای دین است، و شرافت بخش غلام بر آزاد است، تهی دست را ارجمندتر از ثروتمند می کند، و کوچک را بر بزرگ مقدّم می دارد و فقیر درمانده را در جایگاه پادشاهان قرار می دهد، و بر شرافت انسان شریف می افزاید، و آقایی آقا را زیاد می کند، و ثروتمند را ستوده می نماید، دین و زندگی بدون حکمت، گوارا نیست، و کار دنیا و آخرت، تنها در پرتو حکمت سامان می یابد، مثال حکمت منهای اطاعت از خدا، همچون پیکر بی روح، یا زمین بی آب است، همان گونه که پیکر بدون روح و زمین بدون آب، نابسامان و بی نشاط است، هم چنین حکمت بدون اطاعت خدا بی سامان و بی نشاط می باشد.»۲۰

 

حکیم بودن لقمان و راز آن

در آیه ۱۲ سوره لقمان می خوانیم: «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ؛ ما به لقمان حکمت دادیم.» این آیه بیانگر آن است که خداوندی که حکیم مطلق است، حکیم بودن لقمان را امضا کرده و او را از حکمت سرشارش، بهره مند ساخته است.

در این که لقمان، پیامبر بود یا نه؟ شیوه بیان قرآن نشان می دهد که او پیغمبر نبوده است، و در روایات نیز با صراحت، پیغمبر بودن او نفی شده، از جمله روایت شده پیامبر اسلام(ص) فرمود: «حَقَّا اَقُولُ لَمْ یَکُنْ لُقْمانُ نَبِیّا وَلکِنْ عَبْدا کَثیرَ التَّفَکُّرِ، حُسْنَ الْیَقینِ، اَحَبَّ اللّهَ فَاَحَبَّهُ، وَ مَنَّ عَلَیْهِ بِالْحِکْمَهِ؛۲۱ به حق می گویم که لقمان، پیامبر نبود، ولی بنده ای بود که بسیار فکر می کرد، ایمان و یقینش عالی بود، خدا را دوست داشت، و خدا نیز او را دوست داشت، و خداوند نعمت حکمت را به او عنایت فرمود.»

اینک این سؤال پیش می آید که حضرت لقمان(ع) با این که پیامبر نبود، چگونه دارای مقام ارجمند حکمت شد و خداوند بخشی از حکمت او را به عنوان اندرز قرآنی، در کنار نصایح خود قرار داد؟

پاسخ آن که لقمان(ع) یک انسان پاک و مخلص و باصفا و... و در صراط سیر و سلوک و عرفان، زحمت ها کشید، و بر اثر مخالفت با هوس های نفسانی و تحمل دشواری ها و ریاضت و نفس کشی، دارای چنان لیاقتی شد که خداوند چشمه های حکمت را در وجود او به جوشش درآورد.

آری قابلیت قابل موجب لطف مخصوص الهی می شود، و باران در باغ، لاله می رویاند نه در شورزار، چنان که پیامبر(ص) و امام صادق(ع) فرمودند: «ما اَخْلَصَ عَبْدٌ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ اَرْبَعینَ صَباحا اِلاّ جَرَتْ یَنابِیعَ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِهِ؛۲۲ هر بنده ای که تنها برای خدا چهل روز اخلاص ورزد، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش به زبانش جاری سازد.»

آئینه شو جمال پری طلعتان طلب        جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب

نیز روایت شده: شخصی از لقمان پرسید: این همه علم و حکمت را از کجا به دست آوردی؟ (با این که مدرسه نرفته ای) لقمان در پاسخ گفت: «قَدْرُ اللّهِ وَ اَداءُ الاَمانَهِ، وَ صِدْقُ الْحَدیثِ وَالصَّمْتِ؛۲۳ خواست خدا، و امانت داری، و راست گویی و کنترل زبان موجب کسب این مقام گردید.»

امام صادق(علیه السلام) پیرامون راز وصول لقمان به مقام حکمت چنین می فرماید:

«سوگند به خدا حکمتی که به لقمان داده شده به خاطر ثروت و جمال و حسب و نسب نبود (که او هیچ گونه از این امور را نداشت) ولی به خاطر آن بود که او مردی قوی برای اجرای فرمان خدا، پاک و پرهیزکار، دارای کنترل زبان و تفکّر طولانی در امور، و تیزبین و هشیار بود، روزها (جز در موارد استثنایی) هرگز نمی خوابید، در مجلس در حضور مردم تکیه نمی داد، و در حضور آنها آب دهان نمی انداخت، و با چیزی بازی نمی کرد، و هنگام قضاء حاجت و غسل در جایی که او را ببینند نمی نشست، بسیار مراقب وقار خود بود، خنده بیجا نمی کرد، و خشمگین نمی شد، شوخی نمی نمود، برای امور دنیا شاد و محزون نمی شد، دارای فرزندان بسیار از چند همسر گردید، و اکثر آنها فوت کردند، (بر اثر خشنودی به رضای خدا) درمرگ آنها گریه نکرد، او هرگاه دو نفر را در حال نزاع می دید، برای اصلاح آنها پا در میانی می کرد، و تا بین آنها آشتی برقرار نمی کرد، از کنار آنها رد نمی شد، اگر سخن زیبایی از کسی می شنید، از تفسیرش و از مأخذش می پرسید، با فقها و علما بسیار همنشینی می کرد... همواره با سکوت معنی دار و عمیق و اندیشیدن و عبرت گرفتن، خود را اصلاح می کرد، آنچه را که به نفع معنوی او بود به آن توجّه داشت، و از کارهای بیهوده روی می گردانید، از این رو خداوند خصلت حکمت را به او عطا فرمود.»۲۴

از مطالب مذکور و مطالب دیگر به روشنی فهمیده می شود که لقمان با این که از نظر نژادی، در سطح پایین بود، ولی در پرتو علم و عمل، ریاضت و مجاهدت در راه پاک سازی و طی مراحل کمال، به مقام عالی حکمت رسید، به عنوان مثال سلمان یک نفر عجمی بود، بر اثر ریاضت و خودسازی و پیمودن مدارج تکامل به مقامی رسید که حضرت علی(ع) او را به لقمان تشبیه کرد، و در شأن او فرمود: «بخٍّ بَخٍّ سَلمانُ منّا اهلَ البیتِ، و مَنْ لَکُمْ بمثلِ لُقمانِ الحکیم؟ عَلِمَ عِلْمَ الاوّلِ و علمَ الآخِرِ؛۲۵ بَه بَه، به مقام سلمان، او از ما اهل بیت است، شما در کجا مانند سلمان را می یابید که مثل لقمان حکیم است، که از علم پیشینیان و آیندگان آگاهی دارد.»

روایت شده پیامبر اسلام(ص) فرمود: روزی لقمان(ع) در بستر آرمیده، برای استراحت خوابیده بود، ناگهان ندایی شنید که به او چنین گفت: «ای لقمان! اگر می خواهی خداوند تو را خلیفه خود در زمین کند، در میان مردم به حق قضاوت کن.»
لقمان در پاسخ عرض کرد: «اگر پروردگارم مرا مخیّر کند، تن به این آزمون بزرگ (قضاوت) نمی دهم، ولی اگر فرمان دهد، فرمانش را به جان می پذیرم، زیرا می دانم اگر چنین مسؤولیتی بر دوش من نهد، قطعا مرا کمک می کند، و از لغزش ها نگه می دارد.» فرشتگان در حالی که لقمان آنها را نمی دیدند از لقمان پرسیدند: «چرا قضاوت را نمی پذیری؟»

لقمان پاسخ داد: «قضاوت در میان مردم سخت ترین منزلگاه، و مهم ترین مراحل است، و امواج ظلم و ستم و لغزش از هر سو متوجه آن است، اگر خداوند انسان را حفظ کند، انسان شایسته نجات است، وگرنه، لغزش موجب انحراف انسان از بهشت خواهد شد، هر گاه کسی در دنیا سر به زیر و در آخرت سربلند باشد، بهتر از عکس آن است و کسی که دنیا را بر آخرت برگزیند به دنیا نخواهد رسید، و آخرت را نیز از دست خواهد داد.»

فرشتگان از منطق قوی و حکیمانه و شیوای لقمان شگفت زده شدند. لقمان پس از این سخن در خواب فرو رفت، خداوند نور حکمت را در دل لقمان افکند، هنگامی که بیدار شد، زبان به حکمت گشود، تا آن جا که حضرت داودِ پیامبر را، در راستای حل مشکلات، یاری می کرد، داود(ع) به او می فرمود: «طوبی لَکَ یا لُقمانُ اُعْطیتَ الحِکْمهَ؛ خوشا به حال تو ای لقمان که حکمت به تو عنایت شده است.» ۲۶

نویسنده : عذرا طباطبایی حکیم

پی نوشت:

۱- سوره لقمان (۳۱) آیه ۱۲ و ۱۳.

۲- سوره لقمان، آیات ۱۳ و ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ و ۱۹. (اما آیه ۱۴ و ۱۵ سخن خدا است، و این مطلب بیانگر اهمیت حکمت لقمان است، که خداوند سخن خود را در کنار آن قرار داده است.

۳- مسعودی، مروج الذّهب، ج۱، ص۴۶.

۴- المواعظ العددیه، ص۱۴۲.

۵- مروج الذّهب، ج۱، ص۴۶؛ تفسیر برهان، ج۳، ص۲۷۳.

۶- محدّث قمی، سفینه البحار، ج۲، ص۵۱۵، فخرالدین حرّ مکی، مجمع البحرین، واژه لقم؛ علامه مجلسی، بحار، ج۱۳، ص۴۲۵.

۷- اعلام قرآن خزائلی، ص۷۱۶.

۸- در این باره به نهج البلاغه مراجعه کنید، که شانزده بار از زبان علی(ع) این جمله آمده که سیزده بار آن در نامه ۳۱ خطاب به امام حسن(ع) آمده است، و هم چنین به بحار، ج۷۷، ص۲۳۸ تا ۲۴۱، وصیت امیرمؤمنان علی(ع) به امام حسین(ع) مراجعه شود، که در این وصیت، حضرت علی(ع) خطاب به امام حسین(ع) هفده بار جمله «یا بُنیّ» را به کار برده است، اصل این وصیت در تحف العقول، ص۸۸ ذکر شده است.

۹- جوادی آملی، سیره پیامبران در قرآن، ص۲۳۴.

۱۰- شیخ حرّ عاملی، با تصحیح علی مشکینی، المواعظ العددیه، ص۱۴۲.

۱۱- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن، ص۲۱۳ و ۲۱۴.

۱۲- نساء (۴) آیه۷۷.

۱۳- آل عمران (۳) آیه۱۸۵.

۱۴- بقره (۲) آیه ۲۶۹.

۱۵- نهج البلاغه، خطبه۱۳۳.

۱۶- همان، نامه ۳۱.

۱۷- همان، حکمت ۸۰.

۱۸- همان، حکمت ۱۹۷.

۱۹- تحف العقول، ترجمه احمد جنّتی عطایی، ص۶۱۸.

۲۰- علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۳، ص۴۳۰.

۲۱- همان، ص۴۲۴، مجمع البیان، ج۸، ص۳۱۵.

۲۲- همان، ج۷۰، ص۲۴۲؛ کنزالعمّال، حدیث ۵۲۷۱.

۲۳- علاّمه طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۲۱۵.

۲۴- همان، ص۳۱۶ و ۳۱۷.

۲۵- بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۳۰.

۲۶- تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۳۱۵ و ۳۱۶.