قوم تُبّع

" تُبّع " از ریشه " تَبِعَ " و در لغت به معنی پیروی کردن است؛ خواه به طور دنبال کردن و تعقیب باشد، خواه از نظر پذیرفتن دستور و اطاعت کردن.[1] و در اصطلاح به رؤسایی گفته می شود که به خاطر پیروی بعضی از آنها از بعضی دیگر در ریاست و سیاست این چنین نامیده شده اند و نیز گفته شده " تُبّع " فرمانروایی است که قومش از وی پیروی می کنند و جمعش "تبابعه" است.[2]

از امام رضا (عليه السلام) پرسيدند: چرا تبّعِ پادشاه، تبّع ناميده شده است؟ حضرت فرمود:
«زيرا او جوانى بود نويسنده و براى پادشاه قبل از خود نويسندگى مى‏ كرد و نوشتن را با جمله‏ "باسم اللَّه الّذي خلق صيحا و ريحا" (به نام خداوندى كه باد و فرياد را آفريد) آغاز مى ‏كرد. پادشاه به او گفت: بنويس "به نام پادشاه رعد" (يعني نام خودش) او گفت: خير، نوشتن را فقط با نام معبود خودم آغاز مى‏ كنم، سپس خواسته تو را در نظر مى‏ گيرم، لذا خداوند اين ويژگى او را شكر نمود و پادشاهى آن پادشاه را به او اعطاء كرد و مردم در اين مورد تابع او شدند و لذا تبّع  ناميده شد.»[3]

منظور از قوم تُبّع، گروهی از مردم یمن است؛ زیرا تبع و تبابعه لقبی برای پادشاهان [حمیر] یمن است، مانند«كسرى» براى سلاطين ايران و «خاقان» براى شاهان ترک و «فرعون» براى سلاطين مصر و «قيصر» براى سلاطين روم.[4]
سرزمین یمن از سرزمینهای آباد و پر برکت است که در گذشته مهد تمدن درخشانی بود که پادشاهان یکی پس از دیگری بر آنجا حکومت می کردند. قوم تُبّع نيز جمعیتی بودند با قدرت و نیروی فراوان و حکومت پهناور.[5]
در تواريخ آمده: "تبّع" در قرن پنجم میلادی به سوی مکه لشکر کشی می کند تا خانۀ خدا را خراب کند ولی به بيماري سختی مبتلا می شود، پزشکان چاره و درمان او را، انصراف از سوء قصدش به کعبه می بینند، چون منصرف می شود، بهبودی می یابد و کعبه را محترم می دارد و برای نخستین بار بر آن پرده یا پیراهن می پوشاند.[6]
او مدت يكماه هر روز صد شتر را نحر مى ‏كرد و با گوشت آن مردم را اطعام مى ‏نمود. بعد از مدتى، رو به جانب مدينه نهاد و اقوامى از مردم يمن بنام «غسان» را در آنجا اسكان داد، آنها كسانى بودند كه بعدها در زمان پيامبر اكرم (ص) هسته ‏هاى اوليه انصار را تشكيل دادند.[7]
اکنون در مکه نيز محلی است که آن را «دارالتّبابعه» می گویند.[8]

 

ياد كرد قرآن از قوم تُبّع

در قرآن دو بار به این قوم اشاره شده است:
«أَ هُمْ خَيرٌْ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنهَُّمْ كاَنُواْ مجُْرِمِين ‏»[9]
«آيا آنان بهترند يا قوم «تبّع» و كسانى كه پيش از آنها بودند؟! ما آنان را هلاك كرديم، چرا كه مجرم بودند»

در این آیه «تُبّع» یکی از پادشاهان یمن است که در بعضی روایات نام او «اسعد ابو کرب» نقل شده است .از پيامبر اكرم (ص) روايت شده كه فرمود:«تبّع را نفرين نكنيد، زيرا تبّع اسلام آورده است.»
و همچنين گويند: «تبّع» مردى صالح بوده است كه خداوند او را مذمت نكرده است، بلكه تنها قومش مذمّت شده اند.[10]
جمعی معتقدند او مردم را به پیروی از دعوت انبیاء فرا می خواند، هر چند با او مخالفت می کردند.[11]
در آيات فوق به دنبال بحثى كه پيرامون مشركان مكه و لجاجت و انكار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره به سرگذشت قوم تبّع آنها را تهديد مى‏ كند كه نه تنها عذاب الهى در قيامت در انتظارشان است كه در اين دنيا نيز سرنوشتى همچون قوم گنهكار و كافر تبّع پيدا خواهند كرد.[12]

 

آئین قوم تبّع

«وَ أَصحَْابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّع كلُ‏ٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فحََقَّ وَعِيد»[13]
«و «اصحاب الايكه» [قوم شعيب‏] و قوم تبّع (كه در سرزمين يمن زندگى مى‏ كردند)، هر يك از آنها فرستادگان الهى را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق يافت.»

اينكه مى‏ گويد: آنها «رسولان الهى» را تكذيب كردند، در حالى كه هر يك از آنها فقط پيامبر خود را تكذيب نمودند، به خاطر آن است كه فعلى كه از مجموع آنها سر زد در حقيقت تكذيب همه انبياء بود، هر چند هر كدام يك پيامبر را تكذيب كردند، يعني اينكه كه تكذيب يكى از پيامبران تكذيب بقيه نيز محسوب مى ‏شود چرا كه محتواى دعوت همه يكى است.
به هر حال اين اقوام هم پيامبرانشان را تكذيب كردند، و هم مسأله توحيد و معاد را، و سرانجام به سرنوشت دردناكى گرفتار شدند؛ بعضى گرفتار طوفان شدند، بعضى سيلاب، و بعضى ديگر صاعقه، و بعضى زلزله، و يا غير آن و سرانجام ميوه تلخ تكذيب را چشيدند.[14]
با اين همه بخش عمده سرگذشت شاهان تبابعه يمن،(و پيروان آنها) از نظر تاريخى خالى از ابهام نيست و گاه به روايات ضد و نقيض در اين زمينه برخورد مى ‏كنيم، آنچه بيشتر در كتب اسلامى اعم از تفسير و تاريخ و حديث مطرح شده، پيرامون همان سلطانى است كه قرآن در دو مورد به او اشاره كرده است. در حاليكه دربارۀ تعداد آنها و مدت حکومتشان، اطلاعات زیادی در دست نداریم.[15]
علاوه بر اینکه قرآن نیز تنها در این دو آیه اشاره ای کوتاه به این قوم و هلاک کردن آنها دارد و از بیان جزئیات، معیشت، خصوصیات و نوع عذاب آنها سخنی به میان نیاورده است.

 

نویسنده: علی محمودی

_________________________________

پی نوشت:

[1]-  راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودى، بيروت، دارالعلم، 1412 ق‏ ،اول‏،ص162
[2]- همان، ص163
[3]- شيخ صدوق، محمد بن على‏؛ عيون اخبارالرضا عليه السلام، ترجمه حميد رضا مستفيد وعلى اكبرغفارى،‏ تهران،‏ صدوق،1372 ش‏، اول،ج1، ص509
[4]- مکارم شیرازی، ناصر و ديگران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، اول، ج 21، ص 194
[5]-  تفسیر نمونه، پیشین، ص 191
[6]- خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، 1377ش، اول، ج 1، ص 472
[7]- عزيزى، يوسف؛ ‏داستان پيامبران يا قصه‏هاى قرآن از آدم تا خاتم‏، تهران،‏ هاد ،1380 ش،‏ اول،‏ ص669
[8]-  تفسیر نمونه، پیشین، ج 21، ص 196
[9]-  دخان37 «ترجمه آیات ازآیت الله مکارم شیرازی می باشد»
[10]- طبرسي ،فضل بن حسن؛ تفسير مجمع البيان ، ترجمه گروهي از مترجمان ،تهران ،فراهاني ،1360ش ،اول ،ج22 ،ص312
[11]-  تفسیر نمونه، پیشین، جلد 22، ص 240.
[12]- همان ، ص 192
[13]- ق / 14
[14]- تفسير نمونه،پيشين ،ج22 ،ص240
[15]-  تفسير نمونه،پيشين، ج‏21، ص 197