قصص قرآن عبرتی برای خردمندان
اسلام، آخرين دين الهي نيز هم از جهت دارا بودن قصهها و روايتها و هم از جهت قدمت از غناي بسيار بالايي برخورداراست. درقرآن به روايتي بيش از 260 داستان و قصه وجود دارد، كه اين قصهها و داستانها به تفصيل و يابه ايجاز يك واقعه تاريخي را در عين شيوايي نقل ميكنند.
وجود اين داستانها خود دليل معتبري است كه اين دين ازتاريخي بس كهن برخوردار بوده، از نگاه اعتبار و اعتماد به اديان بزرگ الهي ميتوان اينگونه اظهار نمود كه، نقل وقايعي كه در قرآن آمده است به عنوان يك سند تاريخي بسيار معتبر محسوب شده و هيچ تحريفي را در ذكر آن وقايع نميپذيرد. بيان وقايع تاريخي و يا بيان يك حادثه براي عبرتگيري به شكل و شيوه قصه و داستان تاثير بسيار مطلوبتري براي خواننده خواهد داشت و طراوت و جاذبه خود را همچنان حفظ خواهد كرد.
وجود اين همه داستان در جاي جاي قرآن و اختصاص دادن يك سوره از قرآن به نام «قصص» نيز بر اهميت و تاكيد پروردگار به طرح موضوعات به اين شيوه را دارد.
قرآن به اين مسئله تاكيد دارد كه نقل اين همه قصه بيدليل و عبث نبوده و در طرح آنها هدف و مقصودي را دنبال ميكند.
به اين آيه توجه كنيد:
«لقد كان في قصصهم عبرة لاوليالباب ماكان حديثاًيفتري ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل كل شييء و هدي و رحمة لقوم يومنون»(سوره يوسف 111): (همانا در اين داستانها عبرتي براي خردمندان است. نيست داستاني كه دروغ پنداشته شود ولكن گواهي آنچه پيش روي توست و تفصيل همه چيز و هدايت و رحمتي براي گروهي كه ايمان آورند).
تامل در اين آيه خواننده را به موضوعات مهمي رهنمون ميسازد:
1) به تحقيق، در ذكر اين داستانها پند و اندرزهاي فراواني وجود دارد.
2) اين داستانها پند واندرزي خواهند بود براي اهل علم و كساني كه صاحب خرد ميباشند و مخاطبهاي خاص خود را خواهد داشت.
3) قرآن، قصهها را احاديثي ميداند كه به هيچ عنوان ازمسير حقيقت منحرف نشدهاند و سراسر حوادثي واقعي ميباشند و نه افسانه و تخيل يا دروغ.
در آيات متعددي قرآن، قصهها را با عنوان حديث طرح ميكند. از روز قيامت نيز با اين عنوان ياد ميكند. پس حوادثي كه به شكل قصه طرح شدهاند مانند واقعه روز قيامت واقعيت بوده و حقيقي هستند.
«هل اتاك حديث موسي» .طه -9
آيا بيامدت داستان موسي
«هل اتاك حديث ضيف ابراهيم المكرمين» .الذاريات - 24
آيا بيامدت داستان مهماني ابراهيم،آن گراميان
«هل اتاك حديث الجنود* فرعون و ثمود ».البروج - 18،17
آيا بيامدت داستان لشكركشيهاهاي فرعون و ثمود
«هل اتاك حديث الغاشيه ».الغاشيه - 1
آيا بيامدت داستان روز قيامت؟
4)نكتة ديگر در اين آيه كه ميتوان به آن اشاره كرد، اين است كه قرآن نقل اين داستانها را رحمت و هدايتي براي مومنين ميداند .
با توجه به نكاتي كه ذكر آنها رفت در اين نوشتار سعي شده كه داستانهايي از قرآن طرح شود كه شيوه استخراج و نقل داستانها صرفاًبا ترجمه يك ،يك آيهها بودهاست. همچنين در ضمن نقل هر داستان يك يا چند اسم و واژه نيز با الهام از قرآن تحليل خواهد شد.
مقام بسيار والاي ابراهيم در نزد خدا كه بعدا به تفصيل درباره اين مقام و موقعيت سخن گفته خواهد شد. دليلي بود تا اين نوشتار با نقل و شرح داستان اين پيامبر آغاز شود در ارتباط با حضرت ابراهيم به 4 داستان اشاره ميشود، و بعد از آن به توصيف و شرح مقام حضرت ابراهيم (علیه السلام) پرداخته خواهد شد.
1)داستان گرايش ابراهيم به توحيد
2)داستان بحث و گفتگوي ابراهيم با پدرش
3)داستان مبارزه با بتها و درآتش افكندن وي
4)داستان ضيافت ابراهيم
داستان توحيدگرايي ابراهيم
شيوه توحيد گرايي ابراهيم و طرح جزئيات آن در قرآن تاكيدي است بر گرايش و ميل قرآن به ايمان آوردن بر اساس بينش و يقين ، يقيني كه پايه و اساس آن را دژ محكم تفكر و تعقل پيريزي ميكند، نه عناصر سستي چون پيروي كوركورانه از اجداد.
به اين آيات دقت كنيد:
«فلما جنّ عليه الليل رءا كوكباً قال هذا ربي فلما افل قال لا احب الآفلين ».انعام - 76
(آنگاه كه تاريكي شب فراگرفتش ستارهاي را گفت اين است پروردگار من و هنگاميكه فرونشست گفت دوست ندارم فروروندگان را).
«فلما رءا القمر بازغاً قال هذا ربي فلما افل قال لئن لم يهدني ربي لاكونّن من القوم الضالين» .انعام - 77
(و هنگاميكه ديد ماه را تابنده گفت اين است پروردگار من و هنگاميكه درون شد گفت اگرپروردگارم رهبريم نكند همانا ميشوم از گروه گمراهان).
«فلما رءا الشمس بازغه قال هذا ربي هذا اكبر فلما افلت قال يا قوم اني بريءمما تشركون» .انعام -78
(هنگاميكه ديد خورشيد را درخشان گفت اين است پروردگار من اين بزرگتر است پس هنگاميكه ناپديد شد گفت اي قوم من همانا بيزارم از آنچه شما شرك ميورزيد).
«اني وجهت وجهي للذيفطرالسموات والارض حنيفاًو ما انا منالمشركين ».انعام- 79
(همان برگرداندم روي خود رابه سوي آنكه آفريد آسمانها و زمين را آن يكتاپرست و نيستم از شرك ورزندگان).
«و حاجه قومه قال اتحاجوني في الله و قد هدين و لاخاف ما تشركون به الا ان يشاء ربي شيئا وسع ربي كل شييء علما افلا تتذكرون». انعام - 80
(و ستيزه كردند با وي قومش گفت آيا بامن ستيزه ميكنيد در خدا در حاليكه هدايتم كرد و نترسم آنچه را بدان شرك ميورزيد).
«و كيف اخاف ما اشركتم و لا تخافون انكم اشركتم بالله ما لم ينزل به عليكم سلطانا فايّ الفريقين احق بالامن ان كنتم تعلمون» .انعام - 81
(و من چگونه ازآنچه شريك خدا قرار ميدهيد بترسم در حاليكه شما ازشرك به خدا آوردن نميترسيد و با آنكه هيچ برهان و حجتي بر آن شرك نداريد كداميك ازما دو گروه در ايمني سزوارتريم (از خدايان بي اثر شما بايد ترسيد يا از خداي مقتدر من)اگر شما فهم و علمي داريد).
واژه «حاجّ» كه در اين آيه ذكر شده، به معني ستيزه ،بحث طولاني ،ايراد ميباشد. مضمون آيه اين است كه مردم در مقام بحث و جدل با ابراهيم برميآيند و ابراهيم در صدد پاسخگويي به آنها قرار ميگيرد. در سوره البقره آيه 258 نيز سخن از بحث و جدل پادشاه آن زمان كه با ابراهيم داشته است را قرآن به اين شكل طرح ميكند:
«الم ترالي الذي حاجّ ابراهيم في ربه ان اته الله الملك اذ قال ابراهيم ربي الذي يحيي ويميت قال انا احيي و اميت قال ابراهيم فان الله ياتي بالشمس من المشرق فات بها من المغرب فبهت الذي كفر والله لايهدي القوم الظالمين».
(آيا نديدي آنرا كه ستيزه كرد با ابراهيم درباره پروردگارش آنكه پادشاهي را دست داشت، زمانيكه ابراهيم گفت پروردگار من آن است كه زنده ميكند و ميميراند و او هم گفت كه من هم زنده ميكنم و ميميرانم (دو نفر آورد و يكي را كشت و ديگري را آزاد كرد)ابراهيم گفت خداي من آن كسي كه خورشيد از مشرق بياورد و فرودش آورد در مغرب پس سراسيمه و بهت زده شد و البته گروه كافران را هدايت نكند و ظالمين را).
«الذين امنو و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون ».انعام - 82
(آنانكه ايمان به خدا آوردند و ايمان خود رابه ظلم و ستم نيالودند ايمني براي آنهاست و آنها به حقيقت هدايت يافتهاند).
«وتلك حجتنا اتيناها ابرهيم علي قومه نرفع درجات من نشاء ان ربك حكيم عليم» .انعام - 83
(و اين است حجت ما كه داديمش به ابراهيم بر قوم وبالابريم پايههاي هر كه را خواهيم همانا پروردگار تواست حكيم و دانا).
«وكذلك نري ابرهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين ».انعام- 75
(بدين سان نمايانديم به ابراهيم پادشاهي آسمانها و زمين را تابگردد از يقينآورندگان).
اشارهاي اجمالي به چند نكته در اين داستان
1)ميدانيم كه داستان ابراهيم و حوادث سپري شده،مربوط به هزاران سال پيش ميباشد و همچنين بديهي است كه جامعة آن زمان، جامعهاي كاملا بدوي،خرافي و آكنده از جهل و نادانيميباشد، در چنين جامعهاي با آن سطح شعور ابراهيم با شيوهاي كاملا بديع وقابل توجه به جستجوي آفرينندهجهان ميپردازد. ابراهيم خداي خود را بر اساس عينيت و مشاهده(روش علمي) جستجو ميكند و روش مردود كردن خورشيد، ماه و ستارگان بعنوان خداي خود نيز برهمين مبنا ميباشد. اين داستان نشان ميدهد كه ابراهيم از زمان خود بسيار جلوتر بوده است. به نظر ميرسد يكي ازدلايل اينكه خداوند ابراهيم را امام جامعه خود ياد ميكند نيز اين باشد.
2)بحث در چگونگي ايمان مردم آن زمان به خداوند، بحث پيرامون شرك آنها بوده نه كفر به خداوند، در آياتي كه ملاحظه شد 5 بار كلمه شرك ذكر شده و همچنين واژه حنيف به عنوان يكتاپرست كه از صفات برجسته ابراهيم است در برابر شرك قرار گرفته است. حدود 10 آيه در قرآن ذكر شده كه واژه حنيف در مقابل شرك قرار گرفته كه در بحث مقام و موقعيت ابراهيم ذكر خواهد شد.
3) با توجه به آيات ذكر شده درمييابيم كه طريقه ايمان آوردن ابراهيم به خداوند يك شيوه كاملا استدلالي و تعقلي است، نه با انجام معجزهاي از سوي او، بطوريكه اين طريقه استدلال مقدماتي ميشود تا ابراهيم رابه سرمنزل يقين برساند (ليكون من الموقنين) در حاليكه ميبينيم كه خداوند براي اقوامي معجزاتي آورد تا بلكه آنها به او ايمان آورند. ولي ايمان آوردن ابراهيم به خداوند ازاين جهت كاملا متفاوت ميباشد،بطوريكه در داستان كوتاهي كه ذكر ميشود،ذهن جستجوگر ابراهيم براي اينكه به درجه يقين برسد از هيچ تلاشي غفلت نميكند،بطوري كه از خداوند بدون هيچ واهمهاي تقاضايي را ميكند و پاسخ مثبت خداوند و اجابت درخواست او نيز همچنين بسيار قابل توجه ميباشد.
دقت كنيد:
«اذ قال ابراهيم رب ارني كيف تحي الموتي قال اولم تؤمن قال بلي ولكن ليطمئن قلبي قال فخذ اربعه من الطير فصرهن اليك ثم اجعل علي كل جبل منهن جزء ثم ادعهن ياتينك سعياً و اعلم ان الله عزيز حكيم ».بقره - 260
(و چون ابراهيم گفت بار پروردگارا به من بنما كه چگونه مردگان را زنده خواهي كرد خداوند فرمود باور نداري، گفت بلي باور دارم ليكن ميخواهم تا با مشاهده آن دلم آرام گيرد. خداوند فرمود چهار مرغ مهيا كن و گوشت آنها را به هم درآميز نزد خود آنگاه هر قسمتي را بر سركوهي بگذار سپس آن مرغان را به سوي تو شتابان پرواز كنند و آنگاه بدان كه همانا خداوندبر همه توانا وداناست) .
براستي كه اين داستان ما را به ياد اين آيه مياندازد: « والذين جاهدوا فينا لنهدينم سبلنا» (كسانيكه در ما (در شناخت ما) تلاش و مبارزه ميكنند ما نيز آن راهها را براي آنها شناسايي و هدايت ميكنيم).
اين نكته خود گوياي اين حقيقت بوده و هست كه خداوند با بندگان مخلصش كه تقاضايي ميكنند از روي قهر و خشم عمل نميكند بلكه در اين داستان بلافاصله بعد از درخواست ابراهيم آن را اجابت ميكند.برخورد مثبت خداوند با ذهن جستجوگر ابراهيم نشانهاي از رحمانيت اوست.
4)شيوه برخورد ابراهيم با مشركين نيز شيوهاي استدلالي ميباشد. به عبارتي علاوه بر اين كه تمايل ابراهيم به رسيدن به حقيقت بر اساس مشاهده و عينيت ميباشد نه تخيل و اوهام، اين تمايل در مورد چند و چون تكوين عقايد جامعه زمان خود نيز وجود دارد و آنها را دعوت به بهرهگيري از چنين روشي در شناسايي خداي واقعي خود ميكند. چنانچه در آيه 81 به آنهاميگويد: «لم ينزل به عليكم سلطانا» (شما هيچ برهان و استدلالي بر شرك خود نداريد).
البته ابراهيم سراسر بر اين شيوه ابرام و پافشاري داشته چنانچه در نقل داستانهاي بعدي به آن اشاره خواهد شد.
5)در آيه 81 سخن از خوف و امن ميشود يكتاپرستي با دور شدن از ترس و نزديك شدن به امنيت و آرامش همبستگي بسيارنزديكي دارد،بطوريكه ابراهيم به قومش ميگويد كداميك از ما دو گروه در امنيت سزوارتريم؟ كسانيكه به توحيد و يكتاپرستي روي ميآورند را سزاوار امنيت دانسته و ترس بر آنها چيره نخواهد شد.چنانچه در آيه 82 خداوند اين نكته را نيز خود بيان ميكند.
«الذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن ...».
داستان بحث و گفتگوي ابراهيم با پدرش
لقد كانت لكم اسوه حسنة في ابراهيم ،اين داستان ازجهات بسيار زيادي از جمله در زمينه مسائل اخلاقي و تربيتي ميتواند كاربرد زيادي داشته باشد. از جهتي نيز اين داستان چالشهايي كه بين ابراهيم و پدرش در مورد عقايدشان بوجود ميآيد را مورد بررسي قرار ميدهد. زماني كه هركدام از آنها بعنوان نماينده دو جريان فكري بسيار بزرگ توحيد و شرك رو در روي هم قرار ميگيرند،و سرانجام هر يك از آنها. به همين دليل، اين داستان ميتواند الگوي خوبي باشد براي كسانيكه كه به آيين ابراهيم اعتقاد دارند .
گفتگوي ابراهيم با پدرش در دو سوره مريم و شعراء به طور مفصل طرح شده و در يكي دو آيه نيز به شكل كوتاه از آن گفتگو ياد شده است. سعي شده كه به تمامي آيات مربوط به اين گفتگو اشاره شود.
«اذ قال لابيه يا ابت لم تعبد ما لايسمع و لايبصر و لا يغني عنك شيئاً» .مريم -42
(هنگاميكه ابراهيم به پدر خود گفت اي پدر چرا ميپرستي آنچه را نه ميشنود و نه ميبيند و نه تو را بينياز ميكند).
در سوره انعام آيه 74 نيز اين گفتگو به اين شكل طرح شده:
«و اذ قال ابراهيم لابيه ءازر اتتخذ اصناماً ءالهة اني اريك و قومك في ضلال مبين» .انعام- 74
(و هنگاميكه گفت ابراهيم به پدر خود آيا ميگيري بتان را خداياني، همانا ميبينم تو و قومت را در گمراهي آشكار).
«يا ابت اني قد جاءني من العلم مالم ياتك فاتبعني اهدك صراطاً سوياً ».مريم - 43
(اي پدر همانا بيامده است مرا دانشي كه تو فاقد آن هستي پس پيرويم كن تا رهبريت كنم در راهي راست).
«يا ابت لا تعبد الشيطان ان الشيطان كان للرحمن عصياً».مريم - 44
(اي پدر من پرستش نكن شيطان را كه شيطان است براي خداي مهربان نافرمان و عصيانگر). و ...
نكاتي كه در آيات فوق مشاهده ميكنيم:
1) يكي از برجستهترين نكات در اين آيات،نكته اخلاقي رابطه يك پدر و فرزند ميباشد.با آنكه پدر ابراهيم در ضلالت و گمراهي كامل بسر ميبرد و علي رغم اينكه او را تهديد به سنگسار شدن ميكند،و همچنين به او فرمان دور شدن از خود ميدهد، ابراهيم درپاسخ به اين برخورد، به او سلام كرده و طلب آمرزش از سوي خدا براي او ميكند.با توجه به اينكه پدر و پسر در دو قطب كاملا مخالف هم يكي در نهايت توحيد و ديگري در منتهاي شرك و بتپرستي در روياروي هم قرار دارند و علي رغم برخوردهاي ستيزه جويانه پدر،برخورد متواضعانه و سرشار از ادب و احترام از سوي ابراهيم بسيار قابل تحسين ميباشد.
چنانچه در سوره ممتحنه آيه 4 ابراهيم به عنوان يك الگوي گرامي و نيكو ياد ميكند:
«قد كانت لكم اسوه حسنة في ابراهيم والذين معه اذ قالوا لقومهم انا براؤا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابداً حتي تؤمنوا بالله وحده الا قول ابراهيم لابيه لاستغفرن لك و ما املك لك من الله من شيء ربناعليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير» .
2)شيوه گفتگوي ابراهيم باپدرش آزر پيرامون پرستش بتها همچنان يك شيوه استدلالي و تعقلي بوده چنانچه در آيات ذكر شد، ابراهيم به پدر خود ميگويد: چگونه بتاني كه نه ميشنوند ونه ميبينندو نه نيازهاي تورا برطرف ميكنند را ميپرستي؟ به عبارتي سعي ميكند كه قوه تفكر و تعقل را در آنها بيدار كند و دست از پيروي كوركورانه از اجدادشان بردارند.در آياتي كه ذكر شد، ابراهيم با ترسيم ناتوانيهاي بتهاي آنها و عجز در رساندن هر گونه نفع و ضرري و استدلال اينكه حتي وقتي شما آنها را ميخوانيد آنها قادر به اجابت شما نيستند، شروع به معرفي و ترسيم تواناييهاي پروردگار خود ميكند خدايي كه سراسر رحمت ميباشد خدايي كه من تشنه را سيراب ومن بيمار را تيمار و من مرده را دوباره زنده خواهد كرد و اميد دارد كه بندگان خود رابيامرزد.
3) در سوره انعام آيه 43 ابراهيم با تاكيد، اشاره به بهرهمندي ازدانشي ميكند كه كه پدر او و ديگران فاقد آن دانش بودهاند. چرا كه اگر غير از اين بود ذكر چنين ويژگي بيهوده به نظر ميرسيد.با بررسي آيه ديگر ميتوان دريافت كه ابراهيم علاوه بر اين دانش از جهت رشد به كمال نيز رسيده بود و از پدر خود ميخواهد تا با تكيه بر آن دانش ويژهاش به او روي آورد و از او پيروي كند. چنانچه بلافاصله در آيه بعدي يعني آيه 44 ابراهيم شيطان را بعنوان يك عصيانگر عليه خداوند معرفي كرده و پرستش بتها را پرستش شيطان ميخواند پس به نظر ميرسد ابراهيم شيطان را بعنوان سمبل بديها و عصيانها ميشناخته و علم به اين نكته داشته كه شيطان عليه خداوند عصيان كرده است.
4) در آيات سوره انعام هر جاابراهيم از خداي خود ياد ميكند او را به عنوان رحمن ياد كرده پس ابراهيم از ميان صفات خداوند رحمانيت و بخشندگي براي معرفي ياد ميكند، البته خداي رحماني كه براي آن دسته افراد كه شيطان را ولي خود ميگيرند عذاب نازل ميكند.
5) قرآن در آيات فوق در ضمن اينكه اعراض و روي گرداندن ابراهيم از پدرش را شرح ميدهد،به شكل بسيار زيبايي به توصيف عواطف و احساسات بسيار لطيف ابراهيم ميپردازد.جريحه دار بودن احساسات ابراهيم را در آيات ديگر نيز خواهيم ديد. اين خود گوياي اين نكته ميباشد كه علي رغم اينكه احساسات ابراهيم بسيار جريحهدار بوده است اما همچنان در انجام اعمالش بر پايه منطق وعقل عمل ميكند. اين احساسات بسيار لطيف و بردباري ابراهيم را نيز در آيات بعدي به خوبي مشاهده خواهيم كرد.
6) اما يكي از نكات بسيار قابل توجه اين است كه در اين داستان يكي از سنتهاي بزرگ خداوند طرح ميشود. آنجا كه ابراهيم براي پدر خود از خداوند طلب بخشش و مغفرت ميكند،خداوند نيز در سوره توبه چنين موضعگيري كرده و ميفرمايد :
«ما كان للنبي و الذين امنوا ان يستغفروا للمشركين و لوكانوا اولي قربي من بعد ما تبين لهم انهم اصحاب الجحيم ».التوبه - 113
(نرسد پيغمبر و آنان كه ايمان آوردند اينكه آمرزش خواهند براي مشركان اگر چه باشند خويشان آنها پس از آنكه براي ايشان آشكار شد كه ايشان اصحاب دوزخند).
«و ما كان استغفار ابرهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه فلما تبين له انه عدوّلله تبّرا منه ان ابراهيم لاواه حليم».التوبه - 114
(استغفار ابراهيم براي پدرش تا زماني بود كه به او وعده و مهلت داده بود زماني كه براي او آشكار شد كه او دشمني است آشكار براي خدايش از او بيزاري جست همانا ابراهيم بسيار حليم و بردبار بود).
باتوجه به اين دوآيه ميتوان چنين استنباط كرد كه:
الف - خداوند در مورد طلب آمرزش براي مشركين، زمانيكه شركورزي و دشمني و عناد آنها با پروردگار كاملا آشكار شد و همچنين مهلت تعيين شده نيزبه پايان برسد به هيچ عنوان قابل پذيرش نيست.
ب - در اين عدم پذيرش استثنايي وجود ندارد به عبارتي حتي اگر از سوي پيامبرانش اين آمرزش طلب شود نيز خداوند از قانون و سنت خود برنميگردد.
پ - طلب آمرزش حتي براي خويشاوندان و نزديكان پيامبران كه به عنوان دشمنان آشكار خداوند شناسايي شدهاند نيز وجود نخواهد داشت.
نویسنده: مريم پشم فروش
مجله گلستان قرآن ، دي 1380 - شماره 102