قرآن در اشعار سنایی

حكيم سنايي، شاعر بزرگ و والا مقام قرن پنجم و ششم هجري، از جمله شاعراني است كه به حق، بايد او را از استادان مسلّم شعر فارسي محسوب نمود و از جمله اديباني كه با تأثير پذيري دقيق از آيات قرآني توانست، تحوّل اساسي در روند آثار منظوم فارسي، ايجاد كند و سير شعر فارسي را در خدمت تعليمات اخلاقي و عرفاني قرآن قرار دهد.

او با افكار نوين خود نيز توانست، بناي محكم و استوار كاخ شكوهمند ادبيات عرفاني را در شعر فارسي پي‌ريزي نمايد و با زباني تعليمي،معرفت اقتباس از قرآن و عترت(علیهم السلام) را معنا نموده و در اعتقاد و افكار شاعران زمان خود و دوران پس از خويشتن اثري به جا و ماندگار بگذارد.در اين مقاله سعي نگارنده بر آن است كه نمونه‌هاي تأثير پذيري سنايي از قرآن را نشان دهد و اشعاري را از ديوان او كه الهام گرفته از اين كتاب آسماني مي‌باشد ارائه نمايد.

 

تصوير پردازي‌هاي قرآني در اشعار سنايي

1.سنايي در مقام بيان و شرح آيه «يا ايها المزمل…»مي‌گويد:(سوره مزمل،آيات 1ـ2)
گفته در گوش جانش حاجب بار         كـاي شهنشه، سـرا ز گـليم بـرآر1

2. كفر و ديـن هر دو در رهت پويان        وحـده لاشــريـك لـه گــويــان2
كفر،خلاف ايمان است.اگر بگوييم ايمان،بر زبان آوردن شهادتين است،كفر،ناگفتن آن خواهد بود واگر ايمان را عبارت از معرفت خدا و اعتقاد به نبوت پيامبر(ص) و معاد بگيريم،كفر،اعتقاد نداشتن بدين امور است.در اينجا منظور از كفر و دين،كافر و مؤمن است.از ديد قرآن،همه موجودات،ـ چه در عالم ملك و چه در عالم ملكوت ـ به تسبيح خداوند مشغولند:
«وان من شيء الاّ يسبّح بحمده؛و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش،تسبيح او مي‌گويد»و همه حركت‌ها تكويناً و تشريعاً در نهايت به جانب او ختم مي‌شود.(سوره اسراء،آيه 44)
«و لله ملك السموات و الارض و الي الله المصير؛و فرمانروايي آسمان‌ها و زمين از آن خداست،و بازگشت [همه] به سوي خداست» و همه در طلب اويند و او را مي‌جويند.(سوره نور،آيه 42)

3. همه از صنع اوست كون و فساد       خلق را جمله مبدأ است و معاد3
كُون: پيدايش صورتي است در ماده كه قبلاً نبوده است.
فساد: از بين رفتن صورت است از ماده.
موجودات جهان همواره در معرض تغيير و تحول‌اند. پيدايش و از بين بردن موجودات كار حق است؛چون همه از اويند و به سوي او باز مي‌گردند.

مصرع دوم اين بيت،به آياتي چون:«انّا للّه و انّا اليه راجعون؛ما از آن خدا هستيم و به سوي او باز مي‌گرديم ».(سوره بقره،آيه 156)و «إلي الله ترجع الامور؛ و [همه] كارها به سوي خدا بازگردانده مي‌شود».(سوره آل عمران،آيه 109) اشاره دارد.

4. هست‌ها تحت قدرت اويند        همه با او و او همي جويند4
مصراع دوم بيت،اشاره به اين مضمون قرآني دارد كه خداوند در همه جا هست و همه در جوار او هستند:«نحن أقرب إليه من حبل الوريد؛و از شاهرگ [او] به او نزديك‌تريم».(سوره ق،آيه 16)و «فأينما تولّوا فثم وجه اللّه ؛پس به هر سو رو كنيد،آنجا روي [به] خداست».(سوره بقره،آيه 115)

و اين مقام قرب،هر چند همه مردمان را حاصل است،اما عام مردم از اين نزديكي بي‌خبرند و لذا دست به آسمان برمي‌دارند و حق را از دور فرا مي‌خوانند.
در حديثي از امام علي(علیه السلام) نقل است كه فرمود:«لم اعبد ربّاً لم اره؛خدايي را كه نبينم نمي‌پرستم».5

5. همه زو يـافته نگار و صـور            هم هيولاني اصل و هم پيكر6
مصراع اول از مضامين آيات:«و صوّركم فاحسن صوركم؛ و شما را صورتگري كرد و صورت‌هايتان را نيكو آراست».(سوره تغابن،آيه 3) و «و لقد خلقناكم ثمّ صوّرناكم؛ما شما را خلق كرديم و سپس به شما شكل و صورت بخشيديم».(سوره اعراف،آيه 7) اقتباس شده است و بدين معني است؛هر آن چه در عالم وجود است و هر تركيبي از هيولا7 و صورت دارد از بركت عنايت او پديد آمده است.

6. تـو خـزينه نهـي نـيابي بـاز           چون بدو دادي او دهد به تو باز 8
جوهر تكامل انسان ايثار است،ايثار مال و جان و هستي.همچنان كه در قرآن آمده است:«لن تنالوا البرّ حتّي تنفقوا ممّا تحبّون؛هرگز به خير و خوبي نمي رسيد،مگر آن كه از آن چيزي كه دوست مي‌داريد،ببخشيد».(سوره آل عمران،آيه 92)
بركت ثروت در اندوختن و انباشتن آن نيست،بلكه در ايثار و انفاق آن،در راه خداست.حكيم سنايي علاوه بر بهره برداري از آيه مذكور،به نحو احسن از آيه «وانفقوا ممّا جعلكم مستخلفين فيه؛و از آن مال كه خدا شما را وارث آن گردانيده است انفاق مي‌كنيد».(سوره حديد آيه 7)،نيز استفاده نموده است.

7. نه چون ادريس پوستين بفكند          در فـردوس را نـديـد بـبـنـد9
بيت اشاره به آيه «واذكر في الكتاب ادريس انّه كان صدّيقاً نبياً و رفعنا مكاناً علياً؛و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او پيامبر راستگويي بود و [ما] او را به مقامي بلند ارتقا داديم».(سوره مريم،آيات 56 ـ 57) گويند شبي عزرائيل ميهمان او شد.او از عزرائيل خواست كه بهشت و دوزخ را به او نشان دهد و عزرائيل اين كار را انجام داد ولي همين كه ادريس(ع) بعد از مشاهده دوزخ،وارد بهشت شد،ديگر از آن بيرون نيامد. عزرائيل فرمان داد كه بيرون آي و او گفت:«هر كه وارد بهشت شد هرگز بيرون نيامد». 10
در اين بيت «پوستين افكندن»،كنايه از ترك تعلقات دنيوي است.مفهوم بيت:مگر نه اين است كه وقتي ادريس،پوستين تعلقات مادي را از خود فروافكند.دروازه بهشت را به روي خويش بسته نديد و بي‌هيچ مانع وارد آن شد؟

8. شب او همچو روز روشن شد          نـار نـمرود تـازه گلـشن شـد11
مصراع دوم اين بيت اشاره به اين آيه از قرآن مجيد دارد:«قلنايا نار كوني برداً و سلاماً علي ابراهيم؛ گفتيم:اي آتش،براي ابراهيم سرد و بي‌آسيب باش».(سوره سوره انبياء،آيه 69)

9. روح چـون دم ز بحر روحـاني             زد و پـذيـرفـت لطف ربـانـي
پـوسـتين را بـه اولـيـن مـنـزل          بـفـرسـتـيـد سـوي گـازر دل12
مقصود از روح،عيسي(ع) و مراد از لطف رباني،عنايت الهي حضرت حق بر وارد شدن روح القدس يعني عيسي(ع) بر حضرت مريم(س) است و اشاره به اين آيه قرآني دارد:
«فارسلنا اليها روحنا فتمثّل لها بشراً سويا؛ ما روح خود را بر او در صورتي زيبا مجسم ساختيم».(سوره مريم،آيه 17)

10. گِل دل را ز لطف جان سر كرد         دل گلِ را ز دست ِ جانور كرد13
اين بيت به زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسي(ع) و بيان معجزه آن حضرت در مقام روح بخشيدن به پرنده گلي اشاره دارد و برگرفته از آيه قرآني:«أنّي قدجئتكم بأية من ربّكم أنّي اخلق لكم من الطّين كهيئة الطّير فأنفخ فيه فيكون طيراً باذن الله و أبريء الأكمه و الأبرص…؛ من از گل براي شما [چيزي] به شكل پرنده مي‌سازم،آن گاه در آن مي‌دمم،پس به اذن خدا پرنده‌اي مي‌شود؛و به اذن خدا نابينايان مادر زاد و پيس را بهبود مي‌بخشم…» است.(سوره آل عمران،آيه 49)

11. اوست بر كفر چون گرفت شتاب        نـور تـوزي گـداز چـون مـهتاب14
هر چند كه پيامبر(ص) مهتاب گونه،طبعي ملايم و آرام داشت،امّا در مصاف كافران عاصي آنان را متلاشي و نابود مي‌كرد،به همان سان كه نور لطيف ماه،كتان را تباه مي‌كند.
اين بيت اشاره دارد به آيه شريفه:«…اشداء علي الكفّار رحماء بينهم؛ … بر كافران سخت گير [و] با همديگر مهربانند…».(سوره فتح،آيه 29)

12. بـازگشتم به نـعـت سـيـد قـاب ‌           بـرگـرفتـم ز روي رعـد نــقـاب15
قاب:كنايه از آياتي است كه در شأن معراج حضرت رسول اعظم(ص) نازل شده است.
«ثم دنا فتدلّي.فكان قاب قوسين او أدني؛سپس [در شب معراج پيامبر به عرش] نزديك و نزديك‌تر شد،تا [فاصله‌اش با افق اعلي] به قدر [فاصله] دو [انتهاي] كمان يا كم‌تر از آن شد».(سوره نجم،آيات 8 و 9)

13. تـو ز وي روز عرض نان خواهي         مي و شير و عسل روان خواهي16
روز عرض،روز قيامت است و برگرفته از اين آيه:«و يوم يعرض الذين كفروا علي النّار…؛ و روزي كه آنهايي كه كفر ورزيده‌اند،بر آتش عرضه مي‌شوند…».(سوره احقاف،آيه 20)
مصراع دوم اين بيت برگرفته از اين آيه است:«مثل الجنة الّتي وعد المتقون فيها نهار من ماء غير آسن و أنهار من لبن لم يتغيره طعمه و النهار من خمر لذّة للشاربين و أنهار من عسل مصفّي و…؛مثل بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده،[چون باغي است كه] در آن نهرهايي است از آبي كه [رنگ و بو و طعمش] برنگشته؛و جوي‌هايي از شير كه مزه‌اش دگرگون نشود؛و رودهايي از باده‌اي كه براي نوشندگان لذّتي است و جويبارهايي از انگبين ناب…».(سوره محمد(ص)،آيه 15)

14. زان رباده بهتر ز مي‌خوارست         كـين مروّت بر آن سخا آرست
وقت را آخـرش اگر چربست               با خداي و رسول در حربست17
رباخوار از شراب خوار فرومايه‌تر است،چون او مروّت و جوانمردي را از ميان مي‌برد و هر چند كه فعلاً زندگي را با شادي و تنعّم سپري مي‌كند امّا در اصل با خدا و رسول(ص) در جنگ است.اشاره به آيه:«…و ذروا ما بقي من الرّبا ان كنتم.مؤمنين فإن لم تفعلوا فاذنوا بحرب من اللّه و رسوله…؛…اگر مؤمنيد آنچه از ربا باقي مانده است وا گذاريد.و اگر [چنين] نكرديد،بدانيد به جنگ با خدا و فرستاده وي برخاسته‌ايد…».(سوره بقره،آيات 278 ـ 279)

_________________________________

پي نوشت:

1.سنايي،ديوان اشعار،ص 207.
2.حديقة الحقيقة سنايي،ص 60، بيت 13.
3.همان،ص 61،بيت 7.
4.همان،ص 65،بيت 1.
5.كليني، اصول كافي،ص 98.
6.حديقة الحقيقة سنايي،ص 68، بيت 2.
7.هيولا لفظي است يوناني به مفهوم اصل و ماده و در اصطلاح فلسفه آن جوهر است در جسم كه آن چه را بر جسم عارض مي‌شود از اتصال و انفصال مي‌پذيرد و آن محل است براي صورت جسمي و صورت نوعي.
8.حديقة الحقيقة سنايي،ص 76، بيت 16.
9.همان،ص 79، بيت 10.
10.حبيب السير،خواند مير،ج 1.
11.حديقة الحقيقة سنايي،ص 79، بيت 12.
12.همان،ص 80، بيت 1 و 2.
13.سنايي،همان،ص 80، بيت 8.
14.حديقة الحقيقة سنايي،ص 216، بيت 15.
15.سنايي،همان،ص 217، بيت 9.
16.سنايي،همان،ص 335، بيت 12.
17.سنايي،همان،ص 367، بيت 19 و ص 368، بيت 1.