فلسفه علوم قرآنی

علوم قرآني به مجموعه‌اي از دانش‌هايي بيروني قرآن اطلاق مي‌شود که ما را با قرآن و چگونگي تفسير آن آشنا مي‌سازد. اين دانش به فاصله اندکي پس از نزول قرآن پديد آمد و با رهنمون پيامبر و اهل بيت  و شماري از صحابه و تابعان به بالندگي رسيد و پس از درگذشت پانزده سده راه طولاني و پر نشيب و فراز را طي نمود. آنچه امروزه به عنوان آثار و نگاشته‌هاي علوم قرآني در اختيار ما قرار گرفته سرمايه گرانسنگي است که از گذشتگان به ميراث رسيده و در عرصه‌هاي گوناگون قرآن شناخت خدمات شايسته‌اي ارائه نموده است.

آنچه امروزه براي ما ، ميراث‌ بران اين دانش اهميت دارد بازکاوي و بازنگري بيروني و نگاه معرفت شناسانه از نوع درجه دوم به اين دانش است که اصطلاحاً به آن «فلسفه علوم قرآن» اطلاق مي‌گردد. تا از اين رهگذر ضمن بازشناخت چند و چون اين ميراث علمي، کاستي‌ها و ضعف‌هاي آن را تبيين نموده و براي برطرف ساختن آن‌ها چاره انديشي کنيم.

مقاله حاضر به اين هدف فراهم آمده و نگارنده در آن به بررسي پنج مسأله پرداخته است که عبارتند از:

1-چيستي علوم قرآني؛

2- مراحل تاريخي شکل گيري علوم قرآني؛

3- ترابط يا تداخل بخشي از مباحث علوم قرآني با ساير علوم اسلامي؛

4- روش شناسي مباحث علوم قرآني؛

5- کاستي ‌هاي علوم قرآني؛

 

فلسفه علوم قرآني

«فلسفه علوم قرآني» به‌سان ساير فلسفه‌هاي مضاف به آن دسته از مباحث پيشين علوم قرآن اطلاق مي‌شود كه پيش از ورود به مباحث و آموزه‌هاي اين دانش مورد بازكاوي قرار گرفته و در عين آن‌كه با نگاه بيروني، برخي از مباحث آن را همچون چيستي و روش‌شناسي علوم قرآني نقد و بررسي مي‌کند، تا حدودي نقش مباني و زيرساخت آن را نيز بازي مي‌كند و مي‌تواند به نحيف يا فربه شدن مسائل آن بينجامد.

فلسفه‌هاي مضاف را بايد به مثابه خانه تكاني هر دانشي ارزيابي كرد كه سرانجام مي‌تواند خدمات شايسته‌اي به آن دانش ارزاني كند؛ به‌طور مثال، در فلسفه علوم قرآني كاستي‌هاي اين دانش و نگاشته‌هاي به فرجام رسيده، ضعف سازواره مباحث آن بررسي مي‌شود كه امعان نظر به اين دست از مباحث بسياري از مشكلات موجود را مرتفع خواهد ساخت.

 

1- چيستي علوم قرآني

اصطلاح علوم قرآني به معناي امروزين آن بنابه ادّعاي عبدالعظيم زرقاني از سده چهارم رايج بوده است؛ چه، او مدعي است كه در كتابخانه مصر به كتابي از علي‌ بن ابراهيم سعيد (م330) بر خورده با عنوان البرهان في علوم القرآن در سي جلد كه 15 جلد از آن باقي مانده است. علوم قرآني معادل فارسي اصطلاح «علوم قرآني» است كه از اضافه شدن علوم ]= جمع علم[ به قرآن ]= كتاب آسماني مسلمان و معجزه جاويد پيامبر اكرم [ شكل گرفته؛ و بر اساس قواعد اضافه در زبان عربي اين اضافه مي‌تواند به‌صورت ذيل قابل تصور باشد.

1-‌ اضافه بيانيه:

نظير «خاتم فضّه» كه در اصل خاتم من فضّه [= انگشتري از جنس نقره] بوده است. در اين‌صورت، علوم القرآن به معناي علوم من القرآن خواهد بود؛ يعني علومي كه از جنس قرآن است. پيدا است كه اين معنا در اين اصطلاح مورد نظر نيست؛ زيرا علومي همچون تاريخ قرآن، زبان قرآن و... از جنس قرآن به شمار نمي‌روند؛ هرچند مي‌توانند ناظر به قرآن باشد.

2-‌ اضافه ظرفيه:

نظير «صوم في الرمضان» كه به معناي «صوم في الرمضان» به‌ كار رفته است. در اين صورت، اصطلاح علوم القرآن به معناي «علوم في القرآن» [= علومي كه در قرآن انعكاس يافته] خواهد بود. اين معنا نيز در اصطلاح علوم قرآني مدّنظر نيست؛ زيرا اوّلاً عموم مباحث علوم قرآني از آن دست علومي كه در متن قرآن انعكاس يافته نيست؛ بلكه آن‌ها را بايد مباحث و مطالعات برون قرآني دانست؛ به‌طور مثال، مسائلي همچون مكي و مدني، اسباب النزول، جمع قرآن، شناخت تفسير و مفسّران مباحثي نيست كه بتوان آن‌ها را در متن آيات جست؛ البته بر برخي از مسائل علوم قرآني همچون شناخت محكم و متشابه‌ «علوم في القرآن» نيز صادق است و چنان‌كه در ادامه در مبحث ترابط علوم قرآني با ساير علوم اسلامي خواهيم آورد، اين دست از مسائل علوم قرآني ميان علوم قرآني و تفسير موضوعي مشترك است. ثانياً به مباحث درون قرآني نظير خدا در قرآن، معاد در قرآن اصطلاح ديگري يعني «معارف قرآني» اطلاق مي‌شود.

استاد آيت‌ الله معرفت در تفاوت علوم قرآني با معارف قرآني آورده ‌است:
فرق ميان «علوم قرآني» و «معارف قرآني» آن است كه علوم قرآني بحثي بيروني است وبه درون و محتواي قرآن از جنبة تفسيري كاري ندارد؛ اما معارف قرآني كاملاً با مطالب دروني قرآن و محتواي آن سر و كار داشته و يك نوع تفسير موضوعي به شمار مي‌رود.

3-‌ اضافه ملكيه:

نظير «غلام زيد» كه به معناي «غلام لزيد» [= غلام مملوك زيد] به‌كار رفته است. پيدا است «علوم القرآن» به معناي «علوم للقرآن» يعني علومي كه در ملكيت قرآن است نمي‌باشد زيرا ملكيت در مفاهيم و دانش‌ها معنا ندارد.

4-‌ اضافه اختصاصيه:

نظير «جلد الكتاب» كه در حقيقت به معناي «جلد للكتاب» [= جلدي كه اختصاص به كتاب دارد] به‌كار رفته است. به نظر مي‌رسد اضافه «علوم القرآن» از اين نوع -يعني اضافه اختصاصي- است؛ به عبارت ديگر يعني علومي كه به قرآن اختصاص دارد. و از آن‌جا كه اين علوم به درون قرآن ناظر نيست، بايد آن را از دانش‌هاي بيروني قرآن دانست كه در خدمت قرآن به‌كار گرفته مي‌شود. تعاريفي كه از اين دانش ارائه شده، نيز همين نكته را تاييد مي‌كند.

عبدالعظيم زرقاني، علوم قرآن را اين چنين تعريف كرده است:
مباحث تتعلق بالقرآن الكريم من ناحيه نزوله و ترتيبه و جمعه و كتابته و قرائته و تفسيره و اعجازه و ناسخه و منسوخه و دفع الشبه عنه و نحو ذلك (زرقاني،1998: ج1، ص 28).

علوم قرآن مباحثي متعلق به قرآن كريم از جهت نزول قرآن، ترتيب، جمع، كتابت، قرائت، تفسير، اعجاز، ناسخ و منسوخ و دفع شبهات از قرآن و مباحثي از اين دست است.»

عبارت «تتعلّق بالقرآن» بيانگر مفهوم اختصاص است؛يعني مباحث و دانش‌هايي كه به قرآن اختصاص دارد . عبارت: «من ناحيّه نزوله...» در حقيقت يادكرد شماري از اين مباحث است.

حكيم در تعريف اين دانش مي‌گويد:
علوم القرآن جميعاً تلتقي و تشترك في اتخاذّها القرآن موضوعاً لدراستها و تختلف في الناحيه الملحوظه فيها من القرآن الكريم (حكيم،1417: ص21).

علوم قرآن مجموعه‌اي از دانش‌ ها است كه موضوع بررسي همه آن‌ها قرآن بوده و تفاوت آن‌ها در جهت مورد نظر آن‌ها در برابر قرآن كريم است.

مقصود وي از جهت مورد نظر، در عبارت‌هاي پيشين او تبيين شده است (همان، ص20) به اين معنا كه گاه قرآن دليل بر نبوت پيامبر  است.

آيت‌الله معرفت علوم قرآني را اصطلاحي مي‌داند كه درباره مسائل مرتبط با شناخت قرآن و شئوون گوناگون آن گفت‌ وگو مي‌كند.

براي نگارنده جاي شگفتي است كه به‌رغم فراهم آمدن آثار متعدد در زمينه علوم قرآن چه به صورت مجموعه‌هاي مستقل و چه به صورت تك‌نگاري، صاحبان اين كتاب‌ها به خود زحمت ارائه تعريفي جامع از اين علم را نداده‌اند و اين امر خود زمينه‌ساز دو كاستي اساسي در اين دانش شده كه ما در ادامه مقاله از آن به ضعف سازواري مباحث علوم قرآن و ضعف فراپوشي مباحث ياد كرده‌ايم.

از امثال بدرالدين زركشي (م 794) و جلال‌الدين سيوطي (م 911) بايد در شگفت بود كه به‌رغم فراهم آوردن دو مجموعه علوم قرآن گرانسنگ يعني البرهان و الاتقان، چرا تعريفي جامع از اين دانش ارائه نكرده‌اند؟

 

تعريف علوم قرآن از نگاه نگارنده

علوم قرآني با عنايت به كاركرد دانش‌هاي آن و نگاشته‌هاي فراهم آمده در اين زمينه‌ كه از تعاريف ارتكازي پديدآورندگان آن‌ها حكايت دارد، از نظر ما عبارت است از:

مجموعه‌اي از دانش‌هاي بيروني قرآن كه براي شناخت ماهيت، تحولات تاريخي، مباني فهم و تفسير و فعاليت‌ها و مطالعات انجام شده درباره اين كتاب به‌كار مي‌آيند.

نكات مورد نظر ما در اين تعريف

1-‌ چنان‌كه از مباحث عديده و محوري علوم قرآني برمي‌آيد، اين علم را ‌بايد مجموعه‌اي از دانش‌ها به شمار آورد. اطلاق علوم به اين مسائل به جاي اطلاق علم نشان‌دهنده همين امر است.

2-‌ چنان‌كه در تبيين نوع اضافه «علوم القرآن» آورديم، علوم قرآن ناظر به دانش‌ها و مطالعات برون قرآني است و اگر در مواردي به‌سان مبحث محكم و متشابه مباحث آن به درون قرآن كشيده شده، منظر اصلي نگاه بيروني بوده است در برابر اصطلاح «معارف قرآني» كه به مباحث و گزاره‌هاي درون قرآني مي‌پردازد.

3-‌ بر اساس اين تعريف، مسائل علوم قرآني را ‌بايد در چهار ساحت اصلي بررسي و مطالعه کرد:

ساحت نخست: مباحث ناظر به شناخت ماهيت قرآن؛ مسائلي همچون چگونگي وحي، نزول قرآن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، و اعجاز قرآن، اصالت متن و تحريف‌ناپذيري قرآن، زبان قرآن و... به شناخت ماهيت قرآن مي‌انجامد.

ساحت دوم: تحولات تاريخي مربوط‌به قرآن؛ شناخت تاريخ كتابت و تدوين قرآن و مراحل شكل‌گيري قرآن به شكل كنوني، تاريخ تفسير، ترجمه و چاپ و تذهيب قرآن و... از جمله مباحث تاريخي قرآن است.

ساحت سوم: مباني فهم و تفسير، مباحث الفاظ در علوم قرآني، ادبيات قرآني، معاني، بيان و بديع، اسباب النزول و ...، از جمله مباحثي است كه در خدمت فهم و تفسير قرآن به‌كار مي‌آيند.

ساحت چهارم: فعاليت‌ها و مطالعات انجام شده در زمينه قرآن؛ مطالعه و بررسي تمام پژوهش‌هاي انجام يافته در زمينه علوم قرآن، رويكردهاي ايجابي يا سلبي خاورشناسان به قرآن و... در اين دسته از مسائل جاي مي‌گيرند.

 

2- مراحل تاريخي شكل‌گيري علوم قرآني

علوم قرآني اصطلاحي است كه در بستر تحولات علمي و رشد و تعالي انواع دانش‌هاي اسلامي، طي سده اول تا سده كنوني پديد آمده و به مجموعه مسائل و گزاره‌هايي اطلاق مي‌شود كه براي شناخت هر چه بهتر قرآن و به هدف كمك به فهم و تفسير صحيح از اين كتاب به‌كار مي‌آيند. شواهد تاريخي فراوان نشان مي‌دهد كه پيدايي و شكل‌گيري اين دانش در چهار مرحله انجام گرفته است:

1-‌ آميختگي با علوم حديث

علوم قرآني به‌سان همه يا عموم دانش‌هاي اسلامي همچون تاريخ، سيره، كلام، فقه... نخست در دامن علم حديث شكل گرفت به اين معنا تمام گزاره‌هاي مربوط به تاريخ قرآن، محكم و متشابه،ناسخ و منسوخ، در گفتارهاي تفسيري پيامبر وصحابه در قالب روايات و با برخورداري از سلسله اسناد انعكاس يافت؛ آن‌گاه به‌تدريج به‌سان ساير علوم اسلامي از حديث جدا شد؛ بنابراين، نخستين بستر انعكاس آموزه‌هاي علوم قرآن را ‌بايد در روايات جست؛ به‌طور مثال آنچه از رسول اكرم  درباره چگونگي نزول قرآن، نزول وحي مستقيم يا وحي از رهگذر فرشته وحي (= جبرئيل)، نامگذاري كتاب آسماني و سوره‌ها يا احياناً آيه‌هاي آن، مبحث قرائات و چگونگي تلاوت قرآن، تفسير بسياري از آيات ، ارائه مباني تفسير و برحذر داشتن از تفسير به رأي و... نقل شد، دستمايه‌هاي اوليه شكل‌گيري گزاره‌هاي مربوط به علوم قرآني را فراهم ساخت.

گفتارهايي كه از امامان  يا صحابه يا تابعان در اين زمينه‌ها نقل شده نيز چنين تاثيري از خود بر جاي گذاشته است. در نگريستن در هريك از مباحث علوم قرآن نشان مي‌دهد كه عموم مسائل آن با گفتارها و ديدگاه‌هاي امامان صحابيان يا تابعان همراه است.

2-‌ انعكاس در مقدمه تفاسير

محدود بودن مباحث و گزاره‌هاي علوم قرآني در آغاز پيدايي و نيز ضرورت منقح ساختن مباني آن، برخي از مفسران را ناگزير ساخت كه در آغاز كتاب تفسيري خود و پيش از ورود به تفسير آيات در قالب چند مقدمه به بررسي اهم مباحث علوم قرآني بپردازند؛ زيرا هر مفسّري خواه نا خواه در بررسي آيات قرآن به پديده اختلاف قرّاء بر خواهد خورد؛ اختلاف‌هايي كه گاه معاني و مفاهيم متضاد از يك آيه به‌دست مي‌دهد؛ نظير اختلاف بر سر قرائت مالك يا ملك يوم‌الدين(طبرسي، بي‌تا: ج 1، ص 97 و 98؛ طباطبايي، بي‌تا: ج 1، ص22). يا آيه تأويل (آل‌عمران(13): 7).

بر اين اساس مفسّر در آغاز راه ناگزير است موضوع و چگونگي برخورد خود را با اين پديده مشخص سازد. پيدا است صحّه گذاشتن يا مردود دانستن اختلاف قرائت‌ها در نوع تفسير تاثير مستقيم مي‌گذارد. همچنين هر مفسّري در ساحت تبيين مداليل آيات افزون بر قراين بيروني به قراين دروني به‌ويژه مداليل آيات قبل و بعد آيه مورد بحث و چگونگي ارتباط ميان آن‌ها كه در اصطلاح به آن سياق مي‌گويند ، نيازمند است؛ (رك: قلعه‌چي، بي‌تا: ص252؛ فتح‌الله، 1415ق: ص236) اما استناد به اصل سياق مبتني بر يك زيرساخت و مبناي ديگر يعني وحياني دانستن چينش آيات است؛ يعني اگر مفسر در مبحث تاريخ جمع و تدوين قرآن چينش كنوني آيات را مستند به پيامبر دانست مي‌تواند از اصل سياق بهره گيرد؛ و در غير اين صورت، استناد به سياق بي‌معنا خواهد بود. چنان‌كه اگر مفسري بر وجود ارتباط ميان سوره‌هاي قرآن معتقد باشد، بايد افزون بر وحياني بودن چينش آيات، چينشن سوره‌ها را نيز وحياني بينگارد.

به‌دليل چنين ضرورتي است كه انعكاس علوم قرآني در ادواري از تاريخ تفسير حتي گاه در دوران ما در مقدمه تفاسير دنبال شده است. مباحثي از علوم قرآن كه در مقدمه تفاسير تبيان، (ر.ك: شيخ طوسي، 1413ق: ج 1، ص 3‌-21)، مجمع‌البيان امين‌الاسلام طبرسي؛ تفسير صافي (ر.ك: فيض كاشاني،1402: ج 1، ص 15-78) ؛ آلاء الرحمن في تفسير القرآن (بلاغي، بي‌تا: ج1، ص2-49)؛ البيان (خويي، 1401: ص17-411) با مباحثي بسيار گسترده و علمي ؛ محاسن التاويل (قاسمي، ج 1، ص 11-197) و... يافته نشان‌دهنده مدعا است.

3- انعكاس در قالب تك‌ نگاري‌ها

علوم قرآني پس از جدا شدن از حديث به‌صورت مستقل، جدا و بي‌ارتباط با يك‌ديگر در قالب تك‌‌نگاري‌ها رخ نمود به اين معناكه در آغاز هيچ‌كس با تدبير و طرّاحي پيشين مسائل و گزاره‌هاي گوناگون علوم قرآني را كنار يك‌ديگر نگذاشت و به دنبال ارايه تصويري جامع يا نيمه جامع از آن بر نيامد. دغدغه‌هاي ذهني، نيازهاي روزآمد و پيش‌زمينه‌ها و توانمندي‌هاي انديشه‌‌وران مسلمان ، راه را براي تدوين اثري در زمينه علوم قرآني فراهم مي‌ساخت. نگاهي به آثار گزارش شده و نيز بر جاي مانده از علوم قرآني در سده‌هاي نخست اين مدعا را تاييد مي‌كند.

در سده نخست، يحيي‌بن يعمر (م 89) كتاب القرائه در سده دوم حسن‌بن ابي حسن يسار بصري (م 110) كتاب عدد آي القرآن؛ عبدالله‌بن عامر يحصبي (م 118) كتاب اختلاف مصاحف الشام و الحجاز و العراق ؛ابان‌بن تغلب (م 141) كتاب القرائات؛ مقاتل‌بن سليمان (م 150) كتاب الآيات المتشابهات؛ حمزه‌‌بن حبيب (م 151) كتاب القرائة؛ ابوعبيده معمّر‌بن مثنّا كتاب اعجاز القرآن و ... را فراهم آوردند (رك: معرفت،1412ق: ج1- ص 7-8؛).

چنان‌كه پيدا است، در تنظيم و تدوين اين كتاب‌ها نگاه جمعي به مسائل علوم قرآني و ارائه نظامند آموزه‌ها و گزاره‌هاي آن مطمح نظر نبوده است. براي مثال، از آن‌جا كه مسأله اختلاف قرائت‌هاي قرآن دشواري‌ها و مشكلات بسياري براي مسلمانان ايجاد كرد، شماري از صاحب نظران كتابي در حل اين مشكل فراهم آوردند. يا از آن‌جا كه بازار مباحث كلامي ميان اشاعره و معتزله داغ بود، برخي كتابي در بررسي آيات متشابه و در دفاع از مباني كلامي خود تدوين كردند.

4 - پيدايي علوم قرآن در جايگاه دانشي جامع

به استناد شواهد تاريخي، نخستين بار بدرالدين زركشي (م 794) با تدوين كتاب البرهان في علوم القرآن به ساماندهي مباحث علوم قرآني روي آورد و مباحث پراكنده و غيرمنسجم آن را در قالب يك كتاب و يك عنوان كلي علوم القرآن سامان بخشيد.

زركشي در مقدمه پس از نگاهي گذرا به نقش پيشينيان در تدوين و تبيين دانش‌هاي مرتبط با قرآن بر اين نكته تاكيد مي‌كند كه گذشتگان گرچه در زمينه علوم حديث كتاب‌هاي جامعي فراهم آورده‌اند، اين كار در زمينه قرآن انجام نگرفته؛ از اين رو خود را متعهد به تدوين اين كتاب دانسته است (زركشي، ، ج 1، مقدمه). او در كتاب خود 47 دانش را در زمينه علوم قرآن همچون شناخت سبب نزول، شناخت مناسبات ميان آيات، شناخت فواصل، شناخت وجوه و نظاير و... برشمرده، تاكيد مي‌كند كه هريك از اين دانش‌ها چنان گسترده است كه براي بازشناخت مسائل و گزاره‌هاي آن عمري لازم دارد (همان، ص13).

اين كتاب تا آمدن جلال‌الدين سيوطي (م 911) و نگاشتن كتاب الاتقان في علوم القرآن چندان شناخته شده نبود؛ اما با معرفي آن به‌وسيله سيوطي براي عالمان شناخته شد. سيوطي با تدوين كتاب الاتقان گام بزرگ و اساسي ديگري در اين زمينه برداشت و با معرفي و بررسي دانش علوم قرآني كار زركشي را تكميل کرد. پس از وي تا چند سده كار درخوري در زمينه علوم قرآن به جز نگاشته‌هاي مستقل انجام نگرفت. كتاب‌هاي مناهل العرفان في علوم القرآن از عبدالعظيم زرقاني، الموسوعة القرآنيه از ابراهيم آبياري و التمهيد في علوم القرآن، آيت‌الله معرفت از جمله تحقيقات قابل تحسين در اين زمينه است.

 

3- ترابط يا تداخل بخشي از مباحث علوم قرآني با ساير دانش ­هاي اسلامي

نگريستن مجموعه مباحثي كه با عنوان علوم قرآني دركتاب­ها ونگاشته­هاي گذشته وحال منعكس شده، نشان مي‌دهد كه اين مباحث از هفت نوع از دانش­هاي اسلامي سرچشمه مي­گيرد و به عبارت روشن­تر ­آبشخور اصلي آن‌ها اين دست از دانش­ها است. اگر اين مدعا درست باشد، مفهوم آن اين است كه نمي­توان براي علوم قرآني يا دست‌کم بخشي از مباحث آن اصالت ذاتي قائل شد و شايد ترديد و شبهه برخي در اين­ باره تقويت مي­شود؛ مگر آن­ كه بگوييم اين امر به علوم قرآني اختصاص ندارد.

بسياري ديگر از دانش­هاي اسلامي، بلكه ساير علوم غيراسلامي نيز دچار اين آفتند كه خاستگاه و آبشخور بخش قابل توجهي ازمباحث وگزاره­ هاي آن‌ها را مي­توان در ساير علوم مرتبط جست. از اين‌جا است كه پديده تداخل علوم پيدا شده است. چنان كه آخوند خراساني در تعريف علم اصول به تداخل علوم اذعان كرده (محقق خراساني،1409،ج1،ص7)، در مبحث قطع و تجّري اذعان مي­كند كه متكفل بررسي اين دانش علم كلام است. با اين ­حال، اصوليان نيز درباره آن سخن گفته‌اند (همان،ص257).

علوم اسلامي مورد نظر درجايگاه خاستگاه علوم قرآني عبارتند از:

1 -3- تاريخ وسيره

همان­گونه كه اشاره كرديم، مباحثي همچون حالات پيامبر قبل و پس از نزول قرآن، سير تاريخي تدوين و شكل­گيري قرآن، اهتمام پيامبر و صحابه به تدوين وكتابت قرآن، كاتبان وحافظان قرآن، برخورد خلفا -اعم از دوران خلافت ابوبكر تا زمان حضرت علي -خلافت بني­اميه و بني­مروان، تاريخ شكل گيري نخستين تفاسير و ترجمه­هاي قرآن، قّراي قرآن، اهتمام مسلمانان وتلاشي كه براي نشر و ترويج قرآن انجام يافته، تاريخ خوشنويسي وتذهيب قرآن و .... از جمله مباحث تاريخي است كه با صرف­ نظر از علوم قرآني دركتاب‌هاي تاريخ و سيره به آن توجه شده است.

شاهد مدعا انعكاس همين مباحث در منابع تاريخي همچون تاريخ طبري، سيره ابن اسحاق، سيره ابن‌هشام، مروج الذهب مسعودي، تاريخ ابن خلدون، كامل ابن اثيرو ... است. عبارت ديگر آنچه از اين دست مباحث و گفت‌وگوها در منابع علوم قرآني آمده، عموما به كتاب‌هاي تاريخي ارجاع و استناد داده شده است.

2 -3- حديث

چنان كه اشاره كرديم خاستگاه اوليه علوم قرآني حديث بوده وآنچه درباره قرآن يا معارف وآموزه­هاي آن از زبان پيامبر، امامان ، يا از صحابه وتابعان نقل شده، در قالب احاديث انعكاس يافته وبراي ما نقل شده است و به‌رغم جدا شدن واستقلال علوم قرآن از حديث ، همچنان بهترين منبع و آبشخور براي دستيابي به گزاره­هاي علوم قرآني جوامع حديثي است؛ براي نمونه، ثقة‌الاسلام كليني افزون برانعكاس روايات فراواني در زمينه علوم قرآني در باب‌هاي پراكنده كافي،كتابي خاص باعنوان كتاب فضل القرآن را به اين امر اختصاص داده است (ر.ك، كليني، بي‌تا: ج2،ص595 به بعد). نيز علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار فصلي مستوعب براي اين مبحث گشوده است (مجلسي،1403ق: ج89).

در سايرجوامع حديثي شيعه وجوامع متأخرهمچون الحياة (ر.ك، حکيمي،ج2، ص67-185) ، ميزان الحكمه، آثار الصادقين و.... نيز ابواب وفصولي به گردآوري روايات ناظر به قرآن اختصاص يافته است. بخاري در نخستين باب از كتاب الجامع الصحيح خود باعنوان كتاب بدء الوحي ( بخاري،1422: ص21-23)، از ماجراي نزول وحي وبعثت پيامبر سخن به ميان آورده وافزون بر اختصاص دادن ابوابي دراين زمينه، نظير كتاب فضايل القرآن (همان، ص132-921)، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنّه (همان، ص1285-1300) باآوردن بابي مفصّل با عنوان كتاب التفسير (همان، ص787-920) سهم دانش­هاي قرآني را در كتاب خود ادا كرده است. اين كار در صحيح مسلم و سنن ابي­داود و جامع ­ترمذي نيز دنبال شده است.

بهترين شاهد مدعاي ما كتاب‌هاي تفسير روايي يا تفسير مأثور است كه با تكيه به روايات جوامع حديثي و با جدا­سازي روايات تفسيري فراهم آمده­اند. تفسير نورالثقلين و البرهان و صافي ميان شيعه در آغاز ذكر هر روايت تفسيري منبع روايي خود را ذكر كرده‌اند؛ چنان­كه همين امر درتفسير الدر المنثور نيز مشهود است.

بايد توجه داشت كه بسياري از روايات تفسيري، صريح يا به­اشاره به مباحث علوم قرآن به ويژه منطق فهم وتفسير قرآن ناظر است كه از جمله مباحث مهم اين دانش به‌شمار مي‌رود.

متأسفانه آنچه تاكنون در زمينه روايات ناظر به قرآن انجام يافته، به روايات تفسيري منحصر بوده وساير روايات در زمينه علوم قرآني همچون وحي، نزول، تاريخ­قرآن، محكم و متشابه، ناسخ ومنسوخ و..... يكجا به­صورت جامع و روشمند گرد­آوري نشده­اند؛ در حالي‌كه اين كار براي گره­گشايي از بسياري از ابهام‌هاي موجود ضرور به ­نظر مي­رسد.

3 -3- ادبيات

ادبيات مورد نظر شامل علومي چند است كه عبارتند از لغت و اشتقاق، صرف، نحو، معاني، بيان، بديع؛ دانش‌هايي كه به اذعان بسياري از صاحب­نظران به بركت قرآن و براي شناخت و فهم عميق­تر اين كتاب آسماني شكل گرفته­اند. قرآن درجايگاه شاهكار متن عربي از اين عناصر بهره گرفته و اين دانش­ها به منظور بازكاويدن آن‌ها رخ نموده­اند. كتاب‌هايي همچون المفردات في غريب القرآن ­راغب اصفهاني، مجمع­البحرين طريحي، التحقيق في كلمات القرآن­الكريم­ حسن مصطفوي از جمله آثار ماندگاري است كه براي تبيين مفاهيم واژه­هاي قرآن فراهم آمده­اند. افزون بر اين كتاب‌ها حتي ­منابع لغت­ عام همچون لسان­العرب و تاج­العروس مشحون از مباحث واژه­شناسي آيات قرآن است و ابن‌منظور در مقدمه لسان­العرب تصريح مي­كند كه اين كتاب را براي خدمت قرآن و تسهيل فهم و تفسير آن فراهم ساخته است.

صرف و نحو قرآن نيز چنين داستاني دارد. براساس آنچه مشهور است، نخستين ­بار ابوالاسود­ دئلي و شاگردان وي به راهنمايي حضرت امير دست به تنظيم قواعد و ضوابط علم صرف­و­نحو زدند (معرفت، 1412: ج1، ص361، زرقاني، ج1، ص399). بعدها كتاب‌هايي همچون الكافيه رضي­الدين­استرآبادي و شرح الكافيه جامي، مغني­الاديب عن كتب الاعاريب از ابن­هشام براي بازشناسي ساختارهاي صرفي ­و نحوي آيات تدوين شده‌اند. كتاب مغني در جاي‌جاي مباحث خود مشحون از استشهاد به آيات است. نيز چنان­كه مشهور است، عبدالقاهر جرجاني، سكّاكي و تفتازاني براي نشان دادن وجوه اعجاز بياني قرآن سه دانش معاني، بيان و بديع را پديد آوردند. بر­اين­اساس، افزون بر استشهاد فراوان به آيات قرآن در جاي­جاي مباحث اين علوم، بخشي از مباحث علوم قرآني نيز به كند­و­كاو در اين زمينه اختصاص يافته است.

4 -3- كلام

كلام دانشي است كه دفاع­عقلاني از آموزه­هاي ديني را بر­عهده دارد؛ از اين­ جهت در تعريف آن گفته­اند: علم به عقايد ديني از روي ادله­يقيني است (تفتازاني، 1401: ج1، ص6).

پيدا است كه با اين تعريف ،كلام با نبوت عامه ­و ­خاصه و مباحث مربوط به آن سروكار دارد و تبيين چگونگي وحي درباره پيامبران و چند­وچون وحي بر پيامبر اعظم، تبيين معجزه اثباتگر رسالت پيامبراسلام يعني قرآن و وجوه اعجاز آن، تحدي قرآن و ناكامي معارضان آن در عرصه هماوردي و اثبات تحريف­ناپذيري آن از جمله مباحث كلامي است كه با علوم قرآن نيز اشتراك دارد؛ زيرا تبيين چگونگي وحي و وجوه­ اعجاز قرآن از جمله وظايف اصلي علوم قرآني است. ازسوي ديگر دريكي از مباحث گسترده و پرچالش علوم قرآني يعني محكم­ و ­متشابه نيز علم كلام حضوري پررنگ دارد؛ زيرا در بررسي متشابهات و محكمات قرآن انواع نحله­هاي كلامي از قبيل اشاعره، معتزله، اماميه، ماتريديه، كرّاميه و... و چگونگي برخورد آنان با اين­دست از آيات بررسي مي‌شود. مباحث كلامي جلد سوم كتاب التمهيد ­في­علوم ­القرآن استاد معرفت بهترين شاهد مدعا است.

5 -3- تفسير

تفسير دانش فهم مداليل آيات قرآن و کارکرد اين دانش در عرصه آيات است كه درجايگاه ذي­المقدمه و علت­غايي علوم قرآني نقش­آفريني مي­كند؛ يعني مباحث و گزاره­هاي علوم قرآني را ­بايد زمينه‌ساز مقدمات فهم و تفسيرآيات قرآن نظير نقش اصول براي فقه و منطق براي فلسفه دانست.

از سوي ­ديگر، تفسير به دو شيوه اساسي ترتيبي و موضوعي تقسيم مي­شود. در روش ترتيبي اعم از ترتيب كنوني مصاحف يا ترتيب نزول، مفسّر از آغاز قرآن تا پايان آن بر اساس چينش آيات و سوره­ها به تفسير يكان­يكان آيات مي‌پردازد و به‌طور مثال، تا تفسير سوره حمد[= براساس چينش كنوني] را تمام نكند، به تفسير سوره بقره نمي‌پردازد؛ چنان که بر اساس چينش نزول تا تفسير سوره علق، پايان نپذيرد، به تفسير سوره قلم نمي‌پردازد (براي آگاهي از چينش سوره‌ها بر اساس نزول ر.ک: معرفت،همان: ج1، ص135-138)؛ اما در تفسير موضوعي نگاه مفسر به موضوع خاصّ همچون توحيد فاعلي معطوف­شده و او به ناگزير تمام آيات مرتبط به اين موضوع را استخراج و پس از دسته بندي، كشف مداليل و منظر نهايي قرآن را دنبال مي‌كند.

با اين توضيح، بخش قابل­ توجهي از مباحث علوم قرآني در تفسير ترتيبي و تفسير موضوعي انعكاس يافته است؛ به‌طور مثال، مباحث مربوط به شناخت مكي و مدني سوره­ها و اختلاف‌هاي موجود در اين زمينه، اختلاف قرائات درآيات گوناگون قرآن، ديدگاه­ها در زمينه شمارآيات يك سوره، مفاهيم واژه­هاي گوناگون يك آيه، اسباب النزول، مباحث صرفي، نحوي و بلاغي و.... از جمله مباحث علوم قرآني است كه در سرتاسر تفاسير با فرازونشيب و شدت وضعف مشاهده مي‌شود، بهترين شاهد مدّعا تفسير مجمع­البيان امين­الاسلام طبرسي است كه با ساماندهي منطقي و قابل تحسين به مباحث تفسيري پرداخته است. وي در آغاز هر سوره به بررسي اختلاف در مكي يا مدني بودن سوره و شمارآيات آن مي­­پردازد؛ آن‌گاه با يادكرد عنوان«القرائة و الحجبة اختلاف قرائت‌ها» ادّله آن‌ها را بررسي مي­کند.

در ذيل عنوان اللغة به بررسي واژه­هاي دشوار يا معناساز پرداخته، در بخش الاعراب اختلافات و ديدگاه­ها در زمينه­هاي صرفي و نحوي آيات را مورد مداقّه قرار مي­دهد. وجوه و نظاير، اسباب­النزول از جمله محورهاي ديگر مورد اهتمام در اين تفسير است. اين -البته نه به صورت منقّح و منضبط- در ساير تفاسير نيز دنبال شده است؛ چنان‌که گاه مفسران ذيل آيات مرتبط با مباحث علوم قرآن نظير آيه 23و 24 سوره بقره كه به تحدي و اعجاز قرآن ناظر است (ر.ك: طباطبايي، همان: ج1، ص58-89)، يا آيه هفتم سوره آل­عمران كه بيانگر تقسيم قرآن به محكم و متشابه است (رك: همان: ج3، ص31-87) به تفصيل، مباحث علوم قرآني را مورد بحث وبررسي نسبتا تفصيلي قرار داده­اند.

حضور مباحث و گزاره­هاي علوم قرآني در تفاسير موضوعي نيز چشمگير است؛ به‌طور مثال، قرآن از منظر قرآن، وجوه و عرصه­هاي اعجاز، محكم و متشابه در قرآن، ناسخ ومنسوخ در قرآن، و... از جمله مباحثي است كه به‌سبب ناظر بودن به آيات قرآن و بهره­داشتن از روش تفسير موضوعي، در تفاسير موضوعي دنبال شده، با اين­حال از مباحث اصلي علوم قرآني به شمار مي‌روند.

6 -3- اصول فقه

از جمله مباحث علوم قرآني شناخت گونه­هاي مضموني آيات از قبيل عام وخاص، مطلق و مقيّد، مجمل ومبيّن و... است كه از جمله مسائل علم اصول به‌شمار مي‌رود. هر چند نگاه اصوليان به اين اقسام فقط به آيات قرآن اختصاص نيافته و شامل روايات نيز مي‌شود. همچنين مبحث حجيّت ظواهر قرآن كه در پاسخ به شبهات و دعاوي اخباريان در علم اصول فقه بحث و بررسي مي‌شود درست يكي از مباحث علوم قرآني است. نيز در مباحث حجّت از قرآن به‌طور نخستين منبع دين شناخت واجتهاد ياد مي­شود. چنان­كه در برخورد قرآن با سنت از امكان تخصيص يا نسخ قرآن با سنت گفت‌وگو مي­شود و در مبحث ظنون­خاصه از اين مسأله سخن به ميان مي­آيد كه آيا اخبار آحاد در حوزه تفسير آيات حجت است يا نه؟ در مباحث الفاظ مباحثي همچون حقيقت و مجاز، حجيت قول لغوي، اصالة‌الظهور و ضرورت پايبندي به ظواهر تا زماني كه قرينه برخلاف آن نباشد، در مباحث مقدماتي تفسير باعنوان منطق فهم وتفسير آيات كارآيي اساسي دارند؛ بنابراين، بايد اذعان كرد كه همگي يا جزو مباحث علوم قرآني است يا با زاويه­اي خاص­تردر علوم قرآني از آنها گفت‌وگو مي شود. مباحثي كه در كتاب‌هاي اصولي كهن همچون عدةالاصول شيخ طوسي؛ الذريعةالي­اصول الشريعة، سيدمرتضي؛ الموافقات، شاطبي؛ المنخول والمستصفي، غزّالي و المحصول رازي منعكس شده، به خوبي نشان‌دهنده تداخل بخشي از مباحث علم اصول با علوم قرآني است ( رک: نصيري، بي‌تا: ص130-139).

7 -3- فقه

بخشي از مباحث علوم قرآني در فقه انعكاس يافته يا حتي مي­توان مدعي شد كه كاوش­هاي فقهي به غناي اين مباحث در علوم قرآني افزوده است؛ به‌طور مثال، مبحث قرائات سبعه از اين منظر در فقه بحث و گفت‌وگو مي‌شود كه آيا مي­توان حمد وسوره نماز را طبق اين قرائت‌ها خواند يا نماز با قرائت مشهور [= قرائت حفص از عاصم] مجزي است؟ اگر در علوم قرآني درباره بسمله از اين حيث كه جزو آيات سوره است يا فقط به‌صورت فاصله كاربرد دارد، گفت‌وگو مي­شود، ميان فقيهان عامه و خاصه درباره وجوب يا جواز گفتن بسمله پيش از خواندن سوره نماز بحث مي­شود؛ چنان­كه يكي يا دو تا دانستن سوره­هاي ضحي وانشراح وفيل وقريش كه در فقه محل بحث و گفت‌وگو است از جمله مباحثي علوم قرآني شمرده‌ مي‌شود.

چگونگي برخورد با قرآن درجايگاه كتاب آسماني مقدس از قبيل جواز يا عدم جواز واگذاري آن به كافر، آداب تلاوت قرآن، جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن به زبان‌هاي گوناگون، جواز يا عدم جواز تغيير رسم­الخط عثماني، جواز يا عدم جواز انتشار قرآن با تنظيم سوره­ها بر­اساس نزول يا تفسير قرآن بر اين ­اساس و... از جمله مباحثي است كه در فقه و علوم قرآني به طور يكسان بحث وگفت‌وگو شده و مي شود.

 

4- روش شناسي مباحث علوم قرآني

بررسي و تعيين روش­شناسي انواع علوم براي بازشناسي روش هر­علم و تعيين ميزان كارآيي آن، تبيين نقاط قوت وضعف روش از جمله مباحثي است كه در فلسفه هر علم دنبال مي­شود. براين­اساس گفته مي­شود كه به‌طور مثال، روش علوم­تجربي، حسي و تجربه؛ روش رياضيات وفلسفه، عقلي؛ روش علم تاريخ، نقلي؛ روش عرفان، كشفي و شهودي است؛ يعني ابزار و بنا بر رأي برخي ديگر، منابع شناخت هر­يك از اين علوم به اقتضاي حوزه و گستره دخالت علم با علوم ديگر متفاوت است.

حال­ جا دارد كه بپرسيم علوم قرآني ازميان روش‌هاي گوناگون ازچه روشي پيروي مي‌كند؟

از مبحثي كه تحت­ عنوان « گستره مباحث علوم قرآني» ارائه كرديم، تا حدودي مي­توان به پاسخ اين پرسش دست يافت چرا که بر اساس گستره هفتگانه علوم قرآني و نيز بخشي از مباحث اختصاص اين دانش روش علوم قرآني را مي­توان در سه روش نقلي؛ عقلي و تحليل زباني ارزيابي كرد.

1 -4- روش نقلي

تمام مباحث تاريخي قرآن همچون تاريخ كتابت وتدوين و تنظيم قرآن، تاريخ كاتبان وحافظان قرآن، تاريخ تفسير و مفسّران و... به‌سان ساير مباحث تاريخي از روش نقلي پيروي مي­كند. مباحث حديثي در علوم قرآني همچون چندوچون روايات تفسيري، روايات فضايل وخواص آيات وسور، روايات نقل­شده در زمينه شناخت مكي ومدني، اسباب النزول و... نيز تابع روش نقلي است. گزاره­هاي مشترك علوم قرآني وفقه نيز پيرو همين مطلب است؛ زيرا گزاره­هاي فقهي با تکيه بر آيات و روايات شكل مي­گيرند؛ هر چند عقل واستنباط واجتهاد در كشف گزاره­هاي فقهي دخيل‌ند.

دانش تفسير درآن بخش كه بر روايات مبتني است -يعني تفسير اثري- همچنان بربنياد روش نقلي استوار است، مگر آن كه در متن روايت دعاوي بر مبناي برهان واستدلال ارائه شده باشد كه در اين صورت بر روش عقلي استوار خواهد بود. حال بايد درنظر داشت كه در علوم و به‌ويژه علوم اسلامي مبتني بر روش نقلي از چه ضوابط و معيارهايي مي­توان پيروي كرد؟ بخش عمده اين ضوابط همان مباني‌يي خواهد بود كه در فقه الحديث كارآيي دارد؛ به‌طور مثال، اعتبار بخشي از آموزه­هاي نقلي درعلوم قرآني فرع استناد آن آموزه­ها به معصوم است؛ به‌ويژه كه گزاره­ نقلي داراي صبغه ديني نظير تفسير آيه­اي از قرآن باشد. درست به همين سبب است كه صاحب­نظران علوم قرآني شيعه ونيز شماري از عالمان اهل­سنت در اعتبار روايات تفسيري نقل شده از صحابه وتابعان به‌جهت فقدان ويژگي عصمت درآنان تشكيك روا داشته اند.

حال اگر آموزه­اي ازعلوم قرآني كه نه به صورت مستقيم، بلكه به صورتي غيرمستقيم صبغه ديني داشته باشد، نظير اعلام مكي يا مدني بودن سوره يا وقوع رخدادي خاص كه در نزول آيه تأثيرگذار بوده است[= روايات سبب نزول] و مواردي از اين دست، آيا عصمت مروي عنه ­شرط است كه در­اين صورت گفتار صحابه وتابعان در اين عرصه­ها فاقد حجيت است ياعصمت مروي عنه ­شرط نيست که اين مطلب جاي بحث وگفت‌وگوي فراوان دارد. افزون بر ميزان اعتبار گفتار مروي عنه اتصال يا انقطاع سند يا برخورداري روايان در سلسله سند از شرايط صحّت ، نيز نقل نصّ روايت يا نقل به معنا، حضور عنصر تقيه يا عدم حضور آن در صدور روايت ( مرجح جهتي) و معيارهاي پذيرش روايات از جمله اصول وقواعدي است كه در برخورد با گزاره­هاي نقلي در علوم قرآني بايد مدنظر قرارگيرد؛ براي نمونه، عموم صاحب ­نظران علوم قرآني روايات مرتبط با وحي قرآن همچون افسانه غرانيق و روايت ورقه­بن­نوفل را بر اساس مباني روش نقلي نقد و بررسي کرده­اند.

رواياتي كه ذيل قصص قرآن و در تبيين حلقه­هاي مفقوده آن‌ها رسيده نظيرروايات هاروت و ماروت، يأجوج و مأجوج، شرح امتحان‌ها و ابتلائات ايوب پيامبر، روايات ناظر به ماجراي داود  كه گاه از آن‌ها به اسرائيليات ياد مي­شود و از اين جهت جزو مسائل علوم قرآني به‌شمار مي­­آيند، از اين دست­ هستند.

روشي كه در برخورد با روايات اسباب­النزول نظير روايات شرح صدر پيامبر، چهره درهم كشيدن آن حضرت در برابر مستمندي نابينا و.... دنبال مي­شود ونيز روايات فضايل آيات و سور نيز تابع روش نقلي است. مباحث علوم قرآني مرتبط با فقه را نيز ­بايد تابع روش نقلي دانست؛ زيرا آموزه­هاي فقهي نظير آداب تلاوت قرآن يا جواز و عدم جواز قرائت نماز منطبق با قرائت‌هاي هفتگانه جز از رهگذر نقل و با تكيه بر روايات قابل­اثبات نيست.

2 -4- روش عقلي

روش عقلي دو دسته از مباحث علوم قرآني را دربرمي­ گيرد:

1- مباحث كلامي. همان‌گونه كه اشاره شد، مباحثي چون وجوه اعجاز قرآن به‌ويژه اعجاز عدم اختلاف، اعجاز بلنداي معارف و آموزه­هاي قرآن و نيز مبحث محكم ومتشابه و چگونگي برخورد نحله­هاي گوناگون كلامي با اين­دست از آيات از جمله مباحث كلامي است كه در حوزه علوم قرآني بحث و بررسي مي­شوند و پيدا است که در اين دست از مباحث، داور و معيار اصلي عقل، ادله و براهين عقلي است؛ هر چند به‌سان علم كلام، آيات و روايات كنار عقل به صورت‌هاي گوناگون همچون شكل­دهي به صغراي قياس نقش­آفريني مي كنند؛ براي مثال، معيار تشخيص و تمييز آيات متشابه از محكم عقل است؛ چه، حتي اگر بپذيريم كه در آيات و روايات معيارهاي تمييزدهنده ميان آن‌ها رسيده باشد ـ كه اثبات آن جاي تأمل فراوان دارد ـ باز اين عقل است كه مي­تواند آن معيارها را برمصداقي عيني تطبيق کند. چنان­كه فهم نهايي مداليل آيات محكم ومتشابه وچگونگي برگرداندن متشابهات به محكمات نيز از عهده عقل ساخته است. آيا شكل­گيري نحله­هاي گوناگون كلامي كه به اذعان شماري از صاحب­نظران يكي از خاستگاه­هاي آن وجود متشابهات در قرآن است، خود نشانگر آن نيست كه روش شناخته ­شده ميان مسلمانان دربرخورد با آيات محكم و متشابه عقل و روش عقلي است؟

البته پراكندگي نگاه‌ها و نگرش­ها را -كه خود پديده­اي ناميمون است- نبايد به گردن عقل گذاشته و روش عقلي را روشي ناكارآمد و ناصحيح ارزيابي كرد. چنان­كه مخالفان فلسفه يا كلام اغلب همين امر -يعني اختلاف‌هاي درون­متني ميان فيلسوفان و متكلمان- را يكي از ادله‌ ضعف، بلكه مردود بودن اين دو دانش دانسته­اند؛ بلكه بايد روش عقلي به‌سان ساير روش‌ها آسيب­شناسي شده و ضعف مواد يا هيأت قياس­ها، سستي مبادي و مباني برخي از نگرش­هاي كلامي بازكاوي شود.

2- بخشي از مباحث حديثي وتفسيري در علوم قرآني، گرچه عموما تفسير و حديث را جزو مباحث نقلي به­شمار آمده و روش حاكم برآن‌ها را روش نقلي مي­شناسند، به نظر مي‌رسد كه اين فرانگري و عموميت­بخشي جاي تأمل جدّي دارد. آيا آن‌جا كه خداوند در قرآن با تكيه براستدلال و برهاني روشن درصدد اثبات مدعايي است، بر روش نقلي اتكا دارد؟ به اين معنا كه درستي گفتار خود را بخاطر صدورآن از خداوند مي­داند يا بخاطر تكيه­داشتن آن بر برهاني عقل­پسند بر صحّت آن تأكيد مي ورزد؟

آيا چنان كه بسياري از صاحب­نظران معتقدند آياتي نظير «يَا أَيُّهَا النَّاسُ انتم الفقرا الي الله والله هو الغني الحميدُ»( فاطر(35): 15)، «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ»( طور(52):35) (براي تفصيل بيشتر ر.ك: سبحاني، 1411ق: ج1، ص69)، بر برهان امكان و آياتي نظير«هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً » (انسان(76): 1) بر برهان حدوت ناظر نيست (رك: همان: ص78- و نيز ر.ك، طباطبايي همان: ج20، ص120)؟!

در روايات معصومان به‌ويژه در مباحث بينشي (عقايد) و ارزشي (اخلاقي) به‌ويژه در مناظرات اهل­بيت  با ملحدان و زنادقه بر عقل و براهين عقلي تكيه شده است؛ براي مثال، دركتاب التوحيد ­كافي در نخستين باب «تحت عنوان باب حدوث العالم و اثبات المحدث» و در نخستين روايت، مناظره امام صادق(علیه السلام) با زنديقي كه از مصر براي گفت‌وگو و مناظره با امام به مدينه وسپس به مكه آمده بود، نقل شده است. امام پيش از آن­كه زنديق لب به سخن بگشايد، از او پرسيد: آيا مي­داند كه در زيرزمين يا در دل آسمان‌ها چيست؟ او پاسخ منفي داد و امام خطاب به او چنين فرمود:
عجبا لك لم تبلغ المشرق ولم تبلغ المغرب و لم تنزل الارض و لم تصعد السماء ولم تجز هناك فتعرف ما خلفهّن و انت جاحد بما فيهن و هل يجحد العاقل ما لايعرف؟ ( كليني، ج1، ص92 ).

محل شاهد ما عبارت «هل يجحد العاقل ما لايعرف» است كه امام صادق(علیه السلام) براي اثبات قاعده «عدم الوجدان لايدل علي عدم الوجود» عقل و عاقل را به داوري گرفت نه اين­ كه اين گفتار امام صادق(علیه السلام) بوده لذا بر تو لازم است كه آن را بپذيري! باري، زبان مشترك در تمام مناظره‌هاي اهل­بيت(علیهم السلام) با زنادقه يا پيروان ساير اديان و مذاهب، عقل بوده است؛ چه، آن‌ها در اصل وجود خداوند يا رسالت پيامبراسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) تشكيك مي‌کردند؛ بلكه انكار داشتند و معنا نداشت اعتبار اين­دست از سخنان با استناد به خداوند يا معصومان باشد؛ بدين­سبب است كه شماري از بزرگان در روايات ناظر به ارزش­هاي اخلاقي يا براهين عقلي بر اتصال يا صحّت سند پافشاري نداشته، حتّي برصحت روايات موافق با عقل به‌رغم برخورداري از ضعف سندي مهر تأييد زده‌اند.

با اين توضيح، بخشي از مباحث تفسيري و حديثي علوم قرآني را كه بر استدلال­هاي عقلي متکي است مي­توان تابع روش عقلي دانست؛ براي مثال، در تمام مواردي كه صاحب‌ نظران علوم قرآني يا مفسّران بخشي از روايات قصص يا اسباب ­النزول يا فضايل آيات و سور، يا روايات مرتبط با وحي يا جمع قرآن يا روايات ناظر به تحريف قرآن را نه­ به‌ سبب ضعف­ هاي سندي، بلكه به‌ دليل مخالفت با براهين عقلي نقد و بررسي کرده ­اند، در حقيقت از روش عقلي پيروي كرده ­اند؛ چنان­كه عموم صاحب­نظران، روايات ناظر به مسحورشدن پيامبر را مخالف عصمت ايشان دانسته ­اند و آيت ­الله خويي، روايات جمع قرآن پس از پيامبر را ناسازگار با مقام رسالت و انجام كامل آن به‌ وسيله آن حضرت مي‌داند و عموم صاحب ­نظران شيعه روايات ناظر به تحريف قرآن را مخالف ادّله عقلي از قبيل فروپاشي تحدّي قرآن، خلل در خاتميت قرآن و... ارزيابي كرده ­اند.

3 -4- روش تحليل زباني:

اصطلاح تحليل زباني نخستين­بار از سوي فيلسوفاني همچون ويتگنشتاين، ارائه شد كه پس از ادعاي كانت در انقلاب كپرنيكي جديد در عرصه فلسفه و بازگرداندن مبحث معرفت­ شناسي وامكان يا عدم امكان آن در خارج به فضاي ذهن (ملكيان، ج3، ص123) مدعي شدند كه حتي پيش از بازكاوي مباني معرفت شناسي در ذهن و تأكيد برضرورت انطباق خارج با ذهن نه ذهن با خارج، چنان­كه كانت مدعي بود، بايد اصول و قواعد زبان‌شناختي، مفاهيم و كاركردهاي واژه ­ها، اصطلاحات، جملات و ساختارهاي ادبي هرزبان و طيف­ هاي فكري را كه اين مفاهيم را به‌ كار مي­ برند شناخت؛ چنان­كه واژه جواز در عرف عام، در فقه، در فلسفه، در حديث و... داراي مفهوم علي‌ حده است و اصطلاح وجود، در زبان فيلسوف به يك معنا و در زبان عارف به معنايي ديگر به‌ كار مي­رود.

از اين پديده باعنوان «بازي زباني» ياد مي­شود كه براي نخستين بار فيلسوف آلماني ويتگنشتاين آن‌ها را ارائه کرد. اين درحالي بود كه قرن­ها پيشتر عالمان اصول فقه در شيعه و اهل­ سنت به قواعد زبان‌ شناختي توجه داشته‌ اند و تمام مباحث الفاظ در اين دانش به نوعي ناظر به قواعد تحليل زباني است؛ به‌ طور مثال، وقتي اصولي مي­گويد: كاربرد جمله‌هاي اخباري همچون «تعيدالصلوه» در انشا وبه معناي « أعدالصلوه» در روايات به صورت مجاز شايع است (مظفر، بي­تا، ج1، ص114). در حقيقت در مقام بيان اين نكته اند که شيوه غالب و رايج اهل بيت (علیهم السلام) در بيان احكام انشائيه چنين بوده كه آن‌ها را به صورت احكام اخباري به‌ كار مي ­بردند.

ادبيات را نيز ‌بايد از نوع مباحث تحليل زباني دانست. با اين توضيح، بخشي از مباحث علوم قرآني كه پيش‌تر آن‌ها را مرتبط يا متداخل با اصول فقه دانسته­ ايم نظير اصالت ظهور، حجيّت ظواهر قرآن، ونيز تمام مسائل ناظر به ادبيات قرآن نظير واژه‌ شناسي، صرف، نحو، معاني، بيان و بديع را ­بايد تابع روش تحليل زباني ارزيابي كرد.

روش تحليل زباني نه تابع عقل است، نه نقل؛ بلكه بر پايه قراردادها و كاركردها استوار است.

از قراردادها و كاركردها در اصطلاح به «وضع تعييّني» يا «وضع تعيّني» ياد مي­شود و همچنين عناويني مثل عرف عام، عرف خاص، وضع لغوي، وضع شرعي يا متشرعي بر آن ناظر است. بنابراين؛ مهم‌ ترين هدف در روش تحليل زباني، دستيابي به اين قراردادها، كاركردها واثبات آن‌ها است؛ براي مثال، بايد از رهگذر كاربردها و كاركردهاي واژه «جواز» درفلسفه و تعابير فيلسوفان اثبات كرد كه اين واژه در فلسفه به معناي «امكان» و در برابر «وجوب» و «امتناع» است. درحالي به استناد كاربردها و كاركردهاي واژه «جواز» در فقه و گفتار فقيهان مي­توان ثابت کرد كه اين واژه در فقه به مفهوم «اباحه» دربرابر «حرمت» است. بر همين اساس، مباحث علوم قرآني مرتبط با ادبيات و نيز مرتبط با مباحث الفاظ اصول فقه تابع روش تحليل زباني است؛ براي مثال، وقتي قرار شد در علوم قرآني درباره معنا و ريشه واژه «قرآن» گفت‌ وگو شود، بايد با مراجعه به آراي واژه­ شناسان و كاركرد اين واژه در لغت عرب، قرآن و روايات به پاسخ آن دست يافت يا اگر صاحب‌ نظري در علوم قرآني درصدد اثبات حجيّت ظواهر قرآن باشد، باز با استناد به روش تحليل­زباني بايد از اين مقدمات كمك بگيرد كه قرآن در تفهيم و تفاهم همسو و همصدا با قواعد تخاطب و محاوره كه از جمله اين قواعد تكيه بر ظواهر است، با مردم به گفت‌ وگو پرداخته است.

5- كاستي هاي علوم قرآني

علوم قرآني چنان­كه اشاره شد، مجموعه­اي از دانش­ه اي گوناگون بر محور قرآن است كه براي شناخت، فهم وتفسير آن فراهم آمده وحيات خود را از سده نخست اسلامي با مباحثي بس محدود آغاز­كرد وپس از طي فراز ونشيب­ هاي متعدد به دانشي گسترده تبديل شد كه ضمن فراهم­ آمدن هزاران كتاب در اين عرصه وظهور انديشه‌ وران باريك­ انديش، امروزه به ‌صورت رشته­ اي مستقل يا كنار حديث در دانشگاه‌هاي كشورهاي مسلمان يا درمطالعات خاورشناسان دنبال مي‌شود.

به‌ رغم رشد و بالندگي قابل­ تحسين اين دانش، كاستي­هايي درآن به چشم مي­ خورد كه کوشش صاحب­نظران را براي رفع و به سامان ­رساندن آن‌ها ضرور مي­سازد. در اين­جا به يادكرد دو دسته از كاستي­ها بسنده مي­كنيم:

1-5- ضعف سامانمندي مباحث علوم قرآني

در اين امر نبايد ترديد كرد كه رمز ماندگاري و توسعه دانش، برخورداري آن از يك سامان و نظام ­مندي منسجم است. اين امر، راه تعليم ­و ­تعلّم آن دانش را نيز تسهيل مي­كند؛ براي مثال، از روز نخست فقيهان ­فريقين با الهام از روايات پيشوايان ديني و اولويت‌ گذاري آموزه ­هاي تشريعي دين، كتاب‌ هاي فقهي خود را از كتاب طهارت آغاز كرده وتا كتاب ديات به ­پايان رسانده ­اند. نيز اصوليان شيعه مباحث گوناگون علم اصول را در دو بخش مباحث الفاظ ومباحث حجّت منعكس ساخته و درهر يك از اين دو عرصه، مسائل علم اصول را براساس سامان‌هاي همسان دنبال كرده اند؛ براي مثال، درمباحث حجت ابتدا از قطع، آنگاه از ظن ون­خاصه وسپس از اصول عمليه گفت‌وگو مي‌ كنند. كلام و فلسفه نيز تاحدود­ فراواني تابع نظام ­واره مشخصي است. مباحث كلام از خداشناسي آغاز­شده، پس از گذر از نبوت عامه وخاصه، امامت عامه وخاصه به معاد ختم مي­شود. فلسفه نيز كوشيده تا مباحث ومسائل گوناگون خود را در دو بخش اصلي امور عامه (فلسفه بالمعني الاعم) شامل احكام وجود، ماهيت، مقولات عشر، علت ومعلول و... و الاهيات (فلسفه بالمعني الاخص) شامل شناخت مبدأ ومعاد دنبال کند؛ امّا متاسفانه مسائل علوم قرآني به‌ رغم همه آثارو نگاشته ­هاي فراهم­ آمده، از انسجام و سامانمندي چندان مشخصي پيروي نمي­كند.

در كتاب­هاي البرهان والاتقان چنان­كه پيش‌تر ياد كرديم، به ترتيب 47 و80 دانش آمده است. نخستين مبحث در کتاب البرهان شناخت سبب نزول، و آخرين مبحث آن شناخت ادوات است. نخستين مبحث در کتاب الاتقان شناخت مكي ومدني وواپسين بحث، شناخت طبقات مفسّران است.

سيوطي خود كوشيده مباحث هشتادگانه کتاب را در پنج محور­اصلي سامان دهد كه عبارتند از

1- شناخت نزول قرآن؛

2- شناخت سند؛

3- شناخت ادا؛

4- مباحث الفاظ؛

5- معاني متعلق به احكام؛

6- معاني متعلق به الفاظ (رك:سيوطي،1411ق: ج1، ص21-24)؛ اما حقيقت آن است كه اين دسته ­بندي، صرف تكلّف است ومباحث ازهم ­گسيخته الاتقان چنان نيست كه بتوان براي آن سامانه مشخصي را پيشنهاد كرد.

عبدالعظيم زرقاني از صاحب نظران متأخر علوم قرآني كوشيده سامانه جديدي ازمباحث علوم قرآني ارائه دهد. او دركتاب مناهل العرفان مباحث علوم قرآني را درهفده بحث بدين ­ترتيب منعكس ساخته است:

1- معناي علوم­ قرآن؛
2- تاريخ علوم­ قرآن؛
3- نزول قرآن؛
4- اولين وآخرين نزول؛
5- اسباب نزول؛
6- نزول قرآن برهفت حرف؛
7- شناخت مكي ومدني؛
8- جمع قرآن؛
9- ترتيب آيات و سور؛
10- كتابت قرآن؛
11- شناخت قرائات؛
12- شناخت تفسير ومفسّران؛
13- ترجمه قرآن ؛
14- شناخت نسخ؛
15- شناخت محكم ومتشابه؛
16- اسلوب قرآن؛
17- اعجاز قرآن.

استاد ما آيت‌ الله معرفت، سامانه ديگري از مباحث علوم ­قرآني را دركتاب التمهيد في ‌علوم ­القرآن بدين شرح دنبال كرده است:

1- شناخت وحي؛
2- نزول قرآن؛
3- شناخت اسباب نزول؛
4- تاريخ قرآن؛
5- شناخت قرائات؛
6- شناخت ناسخ و منسوخ؛
7- شناخت محكم و متشابه؛
8- شناخت اعجاز قرآن؛

وي در دو جلد التفسيروالمفسّرون، مبحث شناخت تفسير و مفسّران را ارائه كرده است. چنان ­كه مشهود است سامانمندي دو كتاب مناهل ­العرفان و التمهيد تا حدودي به ­هم نزديك شده؛ امّا با اين­ حال، هيچ دليلي ارائه نشده كه مثلا چرا بايد شناخت اسباب نزول دركتاب نخست در مبحث پنجم و دركتاب التمهيد در مبحث سوم ارائه شده باشد. چرا در كتاب مناهل ­العرفان فصل ومبحثي خاص به اسلوب قرآن اختصاص يافته؛ اما در كتاب التمهيد اين مبث نيامده است؟

2 -5- ضعف در فراپوشي مباحث:

اشكال پيش‌ گفته يعني ضعف سازواره مباحث حتي در­صورتي­كه محدوده مباحث علوم قرآني مشخص شده باشد نيز جاري خواهد بود؛ يعني اگر صاحب­نظران علوم ­قرآني اتفاق نظر داشتند كه مثلا مباحث اين علم به‌ سان فقه پنجاه­ و ­يك مبحث است، و اگر اين مباحث به‌ طور نامنظم وغيرمنسجم در كتاب‌هاي علوم­ قرآني منعكس نمي­شد، اشكال فقدان يا ضعف سازواره مباحث هم چنان جاي طرح داشت؛ درحالي­كه افزون بر ضعف در سامان­مندي مباحث، محدوده مباحث علوم­قرآني به خوبي مبيّن و مشخص نشده؛ بدين­ جهت است كه هماهنگي در اين جهت نيز درميان آثار علوم ­قرآني به چشم نمي­ خورد. و براي مثال، دركتاب البرهان چهل و هفت علم، در كتاب التحبير والاتقان سيوطي به ترتيب صدويک و هشتاد علم انعكاس يافته؛ امّا ناگهان اين حجم انبوه دركتاب مناهل ­العرفان به هفده بحث ودر كتاب التمهيد با احتساب كتاب التفسير و المفسّرون به نه مبحث كاهش يافته است. چرا مباحثي همچون لغات دخيل قرآن، آداب تلاوت، شناخت فضايل وخواص آيات وسور قرآن؛ شناخت امثال، شناخت حقيقت، مجاز وكنايه، شناخت وجوه ونظاير قرآن كه در كتاب البرهان آمده، دركتاب‌هاي متأخر علوم ­قرآن انعكاس نيافته است؟! چرا مباحث مربوط به اداي قرآن يا اصول وقواعد لحن وقرائت؛ مباحث مربوط به علم معاني بيان و بديع قرآن، شناخت گونه­ هاي آيات ازقبيل عام وخاص، مجمل و مبيّن ؛ فواصل آيات، اعلام قرآن، رسوم خط وكتابت قرآن كه از جمله مباحث كتاب الاتقان­ سيوطي است، در روزگار ما دركتاب‌هاي علوم ­قرآني موردغفلت قرارگرفته است؟!

اگر اين مباحث در عداد ساير مباحث علوم­ قرآني نبوده ودر شناخت قرآن وفهم وتفسير آن نقشي نداشته ­اند، چرا امثال زركشي وسيوطي با الهام از آثار و تك­ نگاري­هاي پيشينيان اين مباحث را در كتاب خود آورده ­اند و اگر مي­پذيريم كه اين مباحث كنار محكم و متشابه و شناخت قرائات جزو مباحث علوم ­قرآني است، چرا در كتاب‌هاي متأخر بدون هيچ توضيحي و صرفا بنا­به سليقه‌هاي نويسندگان از آن‌ها غفلت شده است؟!

از سوي ديگر چرا برخي از مهم‌ترين مباحث قابل ­طرح در علوم­ قرآن يعني «مباني و ضوابط فهم وتفسيرآيات»، « بررسي علل اختلاف مفسّران»، «روش‌ها وگرايش ­هاي تفسيري»، «مباني تفسيرموضوعي» و... كه اهميت آن‌ها به مراتب از مباحث تاريخي همچون قرائات يا مبحث ناسخ ومنسوخ قرآن بيشتر است، در كتاب‌هاي علوم قرآني مورد غفلت قرار گرفته؟! از ديگر­ سو آيا همان ­گونه كه امروزه به‌ سبب رويكرد مباحث نوپيدا در عرصه كلام ­اسلامي از عنوان كلام جديد استفاده مي­شود، آيا روا است که به‌ سبب رويكرد مباحث نوظهور در عرصه علوم ­قرآني همچون «قرآن وخاورشناسان»، «شبهات قرآني»؛ «زبان قرآن»، «هرمنوتيك يا منطق فهم آيات» از اصطلاح «علوم ­قرآني جديد» بهره جوييم؟

نویسنده :علي نصيري

منابع: 

ابن اثير عزالدين ابوحسن علي بن ابي الکرم، الکامل في تاريخ، بيروت، دارصادر،

1385-

ابن منظور محمدبن مکرّم، لسان‌العرب، قم نشر ادب الحوزه،

1405-

آخوند خراساني محمد کاظم، کفاية الاصول، کتاب فروشي اسلاميه، تهران، بي‌تا.

بخاري محمدبن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، دارالفکر،

1401-

برادران حکيمي، الحياة، تهران، مکتب نشر الثقافة الاسلامية،

1371-

بلاغي نجفي محمدجواد، آلاءالرحمن في تفسير القرآن، قم، مکتبة الوجداني، دوم، بي‌تا.

تفتازاني ، شرح المقاصد في علم الکلام، پاکستان، دارالمعارف الغمانيه،

1401-

جوادي آملي عبدالله، زن در آيينه جلال و جمال، قم، مرکز نشر اسراء، چهارم،

1378-

حکيم سيد عبدالصاحب، منتهي الاصول، قم، دوم،

1419-

حکيم سيد محمد باقر، علوم‌ القرآن، سوم، قم، مجمع الفکر الاسلامي،

1417-

ـــــــــــــــــــــ، تفسير سوره الحمد، قم، مجمع الفکر الاسلامي،

1420-

حلي ابن ادريس، السرائر، دوم، قم، جامعه مدرسين،

1420-

خويي سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، انوار الهدي،

1401-

ذهبي محمد حسين، التفسير و المفسرون، بيروت، دارحياء التراث العربي، بي‌تا.

زرقاني عبد العظيم، مناهل العرفان، بيروت، دارالکتب العلميه، 1988م.

زرکشي بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، بيروت، دارالکتب العلميه،

1422-

زرکلي خيرالدين، الاعلام، بيروت، دارالعلم، للملايين، 1990م.

سبحاني جعفر، الالهيات، قم، المرکز العلمي للدراسات الاسلاميه،

1411-

سبزواري محمدباقر، ذخيرة المعاد في شرح الارشاد، قم، موسسه آل البيت *، بي‌تا.

سيد مرتضي علي بن حسين، الاقصار، قم، موسسه نشر اسلامي،

1415-

سيوطي جلال الدين، علوم القرآن، قم، انتشارات زاهدي،

1411-

شيخ طوسي محمدبن حسن، التبيان في تفسير القرآن، جامعه مدرسين، قم،

1413-

ـــــــــــــــــــــــــ، الخلاف، قم، موسسه النشر الاسلامي،

1417-

ـــــــــــــــــــــــــ، المبسوط في فقه الاماميه، قم، مکتبة المرتضي،

1387-

طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات جامعة مدرسين، بي‌تا.

طبرسي امين الاسلام، مجمع‌البيان في علوم القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، بي‌تا.

طبري محمد بن حرير، تاريخ طبري، قاهره، مطبعة الاستقامة،

1358-

عراقي ضيا الدين، مقالات الاصول، تحقيق مجتبي محمودي، سيد منذر حکيم، قم، مجمع الفکر الاسلامي،

1430-

عراقي ضيا الدين، نهاية الافکار في مباحث الالفاظ، قم، موسسه النشر الاسلامي،

1405-

العکّ خالد عبدالرحمن، اصول التفسير و قواعد، بيروت، دارالنفاس،

1414-

فتح‌الله احمد، معجم‌ الفاظ الفقه الجعفري، بي‌جا، مولف،

1415-

فيض کاشاني محمد بن حسن، تفسير صافي، بيروت، موسسه الاعمي للمطبوعات،

1402-

قلعه‌چي محمد روّاس، معجم لغة الفقها، بيروت، دارالنفاس، بي‌تا.

کليني محمد بن يعقوب، کافي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، بي‌تا.

مازندراني ملاصالح، شرح اصول الکافي، بيروت، دار الحياء التراث العربي،

1421-

مجلسي محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمه الاطهار(ع)*، بيروت، موسسه الوفاء،

1403-

محقق بحراني، الحدائق الناضره، جامعه المدرسين، قم، بي‌تا.

محقق حلي نجم الدين جعفر بن حسن، المختصر النافع، قم، موسسه بعثت،

1410-

مظفر محمد رضا، اصول الفقه، نشر دانش اسلامي،

1405-

معرفت محمد هادي، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي،

1418-

معرفت محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، قم، موسسه نشر اسلامي،

1412-

ـــــــــــــــــــ، تفسير و مفسران،ترجمه علي خياط، قم، موسسه فرهنگي تمهيد،

1379-

معرفت محمد هادي، علوم قرآني، قم، موسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد،

1378-

مکارم شيرازي و ديگران ناصر، پيام قرآن، انتشارات نسل جوان، قم،

1373-

ملکيان مصطفي، تاريخ فلسفه عرب، قم، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه،

1377-

نجفي شيخ محمد حسن، جواهر الکلام في شرح شرائع الاحکام، تهران، دارالکتاب الاسلاميه، سوم،

1376-

نصيري علي، رابطه متقابل کتاب و سنت، در دست چاپ از سوي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

همداني رضا، مصباح الفقيه، تهران، منشورات مکتبة الصدر، بي‌تا.

يعقوبي احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعثوبي، قم، موسسه و نشر فرهنگ اهل البيت *، بي‌تا.. استاديار دانشگاه علم و صنعت