عُجب در قرآن

"عُجب" در لغت به انتها و مؤخر هر چیز گفته می ­شود، به همین دلیل عرب، به دم حیوان "عجب" نیز می گویند.[1] برخی عجب را به دو اصل دانسته که یک اصل آن به معنای تکبر و اصل دیگر به معنای عضوی از حیوان است.[2] برخی دیگر از آن به انکار کردن یک واقعه به دلیل نادر و غیرعادی بودن وقوع آن تعبیر نموده اند.[3] و در اصطلاح مفسرین عبارت است از حالتی که از مشاهده­ چیزی که خارج از جریان طبیعی آن، درخود فرد یا صفات و رفتار او واقع شده باشد.[4]

کلیدواژه :  قرآن، عُجب، خودپسندي، كفار، اهل كتاب، درمان عجب

 

عُجب از منظر قرآن

"عجب" یکی از آفاتی است كه انسان را از دیدن واقعیت‌ها محروم می­گرداند و در او حالتی را ایجاد می­نماید که گمان كند همه­ی شرایط و عوامل در اختیار او و به نفع اوست و خود را تنها مؤثر اعمال خویش می‌داند به همین خاطر اعمالش در نظرش زیبا جلوه کرده، از خود راضی شده و خدا را فراموش می‌كند. بر بندگان خدا منت می­نهد و بزرگی می­کند که نتیجه­ای جز سطحی­نگری در تدبیر امور و ناکامی در مراحل زندگی در پی ندارد. قرآن کریم برای نجات انسان از این آفت بزرگ، در آیات متفاوت به این صفت پرداخته و با اشاره به چگونگی آفرینش انسان و امثال آن او را از عجب برحذر می­دارد:[5]
«أَوَ لَمْ‌ ­یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ‏»[6]
«آیا انسان نمى‏داند كه ما او را از نطفه ‏اى بى ‏ارزش آفریدیم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه) به مخاصمه آشكار (با ما) برخاست!»

در این آیه و آیات بعد به این نکته اشاره دارد، انسانی که به عجب آلوده شده، بزرگترین واقعیت زندگی خویش را که همان نحوه­ی آفرینش اوست، فراموش نموده و با استدلالی پست، خود را در مقام بازجویی از خداوند قرار می­ دهد، که خداوند نیز با استدلالی قوی­تر، ریشه­ی عجب را در وجود انسانها می­ خشکاند.[7]

 

اقسام عُجب در قرآن

از دیدگاه قرآنی "عجب" دارای اقسامی است که به اهم آن اشاره می­شود:

 

1. عجب نفسی

خودستایی که از آن به عجب نفسی نیز تعبیر می­شود از اقسام عجب است:
«ألَمْ تَرَ اِلی الَّذینَ یزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللهِ یزكّی مَنْ یشاءْ»[8]
«آیا ندیدى كسانى را كه خودستایى مى ‏كنند؟! (این خودستایی­ ها، بى ‏ارزش است) بلكه خدا هر كس را بخواهد، ستایش مى ‏كند.»

تزکیه به معنی برچیدن زوائد برای پاک و سالم سازی یک چیز است که اگر به صورت عملی صورت گیرد کاری پسندیده بوده، اما اگر صِرف قول و ادعا باشد بسیار قبیح است[9] که قرآن کریم به صراحت از آن نهی کرده است:
«...فَلَاتُزَكُّواْ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى‏»[10]
«...پس خودستایى نكنید، او پرهیزگاران را بهتر مى‏ شناسد!»

 

2. عجب عملی

یکی از اقسام عجب این است که اعمال بد شخص، آنچنان در نظرش جلوه می­کند که آن را به عنوان عملی نیک می­ پندارد و هیچ­گونه نقد و نظری را نمی­ پذیرد؛ بلکه ناقدان را دشمن خود می­داند.[11] قرآن می­فرماید:
«أفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوء عَمَلِهِ فَرَآهُ حُسْنا»[12]
آیا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زیبا مى ‏بیند (همانند كسى است كه واقع را آنچنان­كه هست مى ‏یابد)؟!

 

3. عجب علمی

تکیه­ی افراطی بر توانایی علمی نیز از مواردی است که آفت عجب در آن راه پیدا کرده و سبب می­شود انسان از دیدن و درک واقعیت­ها محروم گردد:
«قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی»‏[13]
«(قارون) گفت: این ثروت را بوسیله‌ دانشى كه نزد من است به دست آورده‏ام!»
قارون که در ابتدا یکی از یاران نزدیک حضرت موسی(ع) بود و علوم بسیاری را از او آموخته بود و از این طریق به ثروت کلانی دست یافته بود، به علم خود مغرور شده و با آن به مردم فخر می­فروخت و عجب می­ورزید و علم خود را تنها مؤثر در کسب ثروت فراوان و مقام قلمداد می­نمود و به همین دلیل حتی حاضر به پرداخت زکات واجب خود نیز نشد.[14]
همچنین عُجب علمی کفار به حدّی بود که حتی مقابل انبیاء الهی ایستاده و آنها را تحقیر و مسخره می­کردند که قرآن کریم در این­باره می­فرماید:[15]
«فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم‏ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كاَنُواْ بِهِ یسْتهِزءُون‏»[16]
«هنگامى كه رسولانشان دلایل روشنى براى آنان آوردند، به دانشى كه خود داشتند خوشحال بودند (و غیر آن را هیچ مى ‏شمردند) ولى آنچه را (از عذاب) به تمسخر مى‏ گرفتند آنان را فراگرفت!»

 

4. عجب در مال و فرزندان

  عجب بر فزونی مال و اولاد نیز یکی از اقسام عجب است؛ چرا که فرد با وجود مال و اولاد زیاد، خود را قوی و آسیب­ناپذیر می­انگارد و چون در آن حال، مانعی بر سر راه پیشرفت خود نمی­بیند، پا را از محدوه­ی خود فراتر نهاده، خود و اموالش را جاودان می­پندارد و منکر خدا و روز رستاخیز می­گردد، تا جایی که خود را مالک مردم نیز می­داند:[17]
«...وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا...»[18]
«...صاحب این باغ، درآمد فراوانى داشت به همین جهت، به دوستش- درحالى­كه با او گفتگو مى‏كرد چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم! و درحالى­كه نسبت به خود ستمكار بود، در باغ خویش گام نهاد و گفت: من گمان نمى‏كنم هرگز این باغ نابود شود!...»

قرآن کریم در این آیه مثالی از عجب و غرور در مال و اولاد را در قالب گفتگوی دو شخص که یکی مؤمن و دیگری کافر است، به زیبایی بیان نموده است. شخص کافر به مال، اولاد و خدم و حشم خود می­بالد و آنها را همیشگی دانسته و منکر خالقیت و مالکیت خدا و برپایی روز جزا می­شود.[19]

 

5. عجب در برتری نفرات رزمی

  یکی از مهمترین عوامل پیروزی در نبرد، بهره بردن از برتری نیروهای رزمی است؛ ولی در عین حال گرفتار شدن به عجب در این زمینه نیز یکی از عوامل شکست است:
«...وَ یوْمَ حُنَینٍ إذْ أعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ­تُغْنِ عَنكُمْ شَیئاً وَ ضَاقَتْ عَلَیكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثمُ‏َّ وَلَّیتُم مُّدْبِرِین‏»[20]
«...و در روز حنین (نیز یارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولى (این فزونى جمعیت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه­ی وسعتش بر شما تنگ شده، سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نمودید!»
آیه­ مباركه در رابطه با جنگ حنین است. در آن جنگ تعداد لشگر اسلام به قدری زیاد بود كه در هیچ یك از جنگهای اسلامی تا آن روز این عدد سابقه نداشت؛ آنچنان­كه بعضی از مسلمانان دچار عُجب و غرور شده و خود را شکست ناپذیر انگاشتند. ولی علی­رغم این انبوه جمعیت، بسیاری از نیروهای رزمی به دشمن پشت نموده و فرار کردند و متحمّل شكست ابتدایی شدند. این به خاطر مغرور شدن آنها به انبوهی جمعیتشان و غافل شدن از لطف خدا بود.[21]

 

کفار و عُجب

کفار یکی از گروههایی به شمار می­رود که در قرآن کریم مثالهایی را در مورد عُجب آنها آورده است که به نمونه هایی از آن اشاره می­گردد:
«فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ ما نَریكَ اتَّبَعَكَ الَّا الَّذینَ هُمْ اراذِلُنا بِادِىَ الرَّأْىِ»[22]
«اشراف كافر قومش (در پاسخ او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‏ بینیم! و كسانى را كه از تو پیروى كرده‏اند، جز گروهى اراذل ساده‏لوح، مشاهده نمى‏ كنیم و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمى‏ بینیم؛ بلكه شما را دروغگو تصور مى‏ كنیم!»
حضرت نوح وقتی قوم خود را به ایمان به خدا دعوت کرد، به جز عده­ای از افراد فقیر کسی به او ایمان نیاورد؛ اما کفاری که از قدرت و ثروت بهره ­مند بودند با این استدلال که "پیروان تو کسی جز افراد پست و فقیر و زیردست نیستند" به او ایمان نیاوردند. این سخنان کفار کنایه از این است که ما صاحب شأن و قدرت و ثروت هستیم و تو لایق این نیستی که ما نیز همانند آن افراد پست از تو اطاعت کنیم.[23]

 

اهل­ کتاب و عُجب

یکی از مشخصه ­های بارز اهل­کتاب امتیازات ویژه­ای است که در مقابل پیروان ادیان دیگر، برای خود قائل بودند و با این اعتقادات از موجودیت خود دفاع می­کردند که قرآن نیز به اهم آنها اشاره نموده است. این توهم­ برتر و ممتاز بودن نزد خدا در میان اهل کتاب، سبب ایجاد شدن صفت عُجب در آنها شده و دیدگان آنها را از دیدن حقایق و واقعیت­ها کور کرده است؛ به همین خاطر خود را تافته­ ای جدا بافته از دیگران می­دانند.[24] لذا خود را فرزندان و دوستان خدا دانسته و بهشت را به خود اختصاص داده ­اند:
«وَ قالَتِ الْیهُودُ وَالنَّصارى‏ نَحْنُ ابْناءُ اللَّهِ وَ احِبَّاؤُهُ...»[25]
«یهود و نصارى گفتند: ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم...»

«قالُوا لَنْ­یدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّا مَنْ كانَ هُوداً اوْ نَصارى...»[26]
«آنها گفتند: هیچ كس، جز یهود یا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد...»

 

راههای درمان عجب

با توجه به مطالبی که در قبح عُجب و غرور آورده شد، باید برای دفع و رفع آن چاره ­­اندیشی نمود. قرآن کریم در آیات مختلفی که سخن از این آفت به میان آورده، راه­های درمان و پیشگیری از این صفت قبیح را اشاره نموده است که به نمونه ­هایی از آن اشاره می­گردد:

 

1. عبرت­آموزی از سرنوشت گذشتگان

تفکر در سرنوشت مردمان دوران­های گذشته که دچار این بلای اخلاقی شده و آثار آن را لمس نموده و عواقب سوء آن، دامن­گیر اجتماعشان شده است، عبرت­ گیری از سرنوشت آنان یکی از بهترین روش­های پیشگیری و درمان غرور است که قرآن به آن سفارش نموده است:[27]
«أَوَ لَمْ‌یسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَینْظُرُوا كَیفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذینَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ»[28]
«آیا آنها روى زمین سیر نكردند تا ببینند عاقبت كسانى كه پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهمّ در زمین از اینها برتر بودند ولى خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند!»
قرآن کریم عاقبت کسانی را که راه غرور را طی نموده­ اند و از نظر امکانات و قدرت در سطح بالاتری قرار داشتند، به انسانها یادآوری نموده تا با تفکر و عبرت­آموزی از سرنوشت آنان درسی بگیرند. همچنین قرآن، انسانها را به این نکته رهنمون ساخته که آنچه موجب عجب و تکبر برخی افراد بود، نتوانست آنها را از عذاب خدا جلوگیری کند.[29] چنان­که در احتجاج با قارون نیز که دچار غرور علمی و به دنبال آن عجب در ثروت و نفرات شده بود، این­گونه استدلال می­کند:
«...أَوَ لَمْ‌یعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً و لایسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُا الْمُجْرِمُون»[30]
«...آیا او نمى ‏دانست كه خداوند اقوامى را پیش از او هلاك كرد كه نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامى كه عذاب الهى فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمى ‏شوند.»

 

2. آگاهی بر نقص­ها و ضعف­ها

بدون شک اگر انسان نیم­نگاهی به خود بیاندازد و به چگونگی آفرینش و مراحل رشد خود توجه داشته باشد، هیچ­گونه توجیهی برای تکبر ورزیدن به مال، اولاد، قدرت و علم ندارد؛ چراکه خود را موجودی حقیر و ضعیف خواهد یافت:
«قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یحُاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثمُ‏َّ مِن نُّطْفَةٍ ثمُ‏َّ سَوَّئكَ رَجُلاً»[31]
«دوست (با ایمان) وى- در حالى كه با او گفتگو مى‏كرد- گفت: آیا به خدایى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفرید و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد، كافر شدى؟!»
این آیه ادامه­ صحبت­های آن فرد مؤمن با کافری است که گرفتار عُجب شده بود. در اینجا شخص مؤمن برای اصلاح عجب آن فرد کافر، به او یادآوری می­کند که خداوند او را از خاکی بی­ارزش و نطفه ­ای ناچیز خلق کرده است؛ لذا دلیلی برای غرور و خودخواهی و کفر وجود ندارد.[32]

 

3. توجه به عظمت آفریده­ های الهی

قرآن کریم به جهت پیشگیری و درمان بیماری غرور در وجود انسانها، آنها را به عظمت خلقت آفرینش توجه داده است، تا با تفکر در آن و مقایسه­ آن عظمت با خلقت خود، به ضعف­ها، نقص­ها و ناچیز بودن خود در برابر این همه عظمت پی برده و دست از خودپسندی و عجب و امثال اینها بردارند:[33]
«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا وَ أَغْطَشَ لَیلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَالِكَ دَحَاهَا أَخْرَجَ مِنهْا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا وَالجِبالَ أَرْسَاهَا»[34]
«آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشكل ‏تر است یا آفرینش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت و شبش را تاریك و روزش را آشكار نمود! و زمین را بعد از آن گسترش داد، و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد، و كوه‏ها را ثابت و محكم نمود!»

 

4. فراگیری جهان­بینی صحیح

توجه به ماهیت و هدف آفرینش و تفکر در آن، به انسان کمک می­کند تا نعمتهای الهی را در مسیر صحیح دنیوی و اخروی استفاده نماید و آنها را در جهت عجب ورزیدن و برتری­جویی به کار نگیرد:[35]
«الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ الْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرْ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَ خَیرْ أَمَلاً»[36]
«مال و فرزند، زینت زندگى دنیاست و باقیات صالحات [ارزشهاى پایدار و شایسته‏] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش‏تر است!»
در مقابل به کفار هشدار می­دهد که آنچه را بدان غرور دارند و مایه­ی ­افتخار و برتری خود می­دانند، در برابر قدرت مطلق الهی هیچ­گونه کارایی برای آنها نخواهد داشت؛ بلکه موجب عذاب مضاعف در آخرت برای آنها خواهد بود:[37]
«إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا لَنْ­تُغْنِی عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ»[38]
«ثروتها و فرزندانِ كسانى كه كافر شدند، نمى‏تواند آنان را از (عذابِ) خداوند باز دارد (و از كیفر، رهایى بخشد.) و آنان خود، آتشگیره دوزخند.»

نویسنده : محبوبه محجوب
محمد مؤذني

پی نوشت:

[1]. حسینی زبیدی، محب­الدین سید محمدمرتضی؛ تاج العروس من جواهر القاموس، مصحح علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1414ق، چاپ اول، ج‌2، ص206.
[2]. ابوالحسین، احمدبن فارس بن زکریا؛ معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب اعلام اسلامی، جمادی الاخر 1404ق، چاپ اول، ج4، ص243.
[3]. ابن منظور، محمدبن­مكرم‏؛ لسان­العرب‏، بیروت‏، دارصادر، 1414ق‏، چاپ سوم، ج1، ص 580
[4]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج‏8، ص35.
.[5] مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374ش، چاپ اول، ج‏18، ص457 - 459.
[6]. یس/77.
[7]. تفسیر نمونه، ج‏18، ص457 – 459.
[8]. نساء/49.
[9]. مصطفوی، حسن؛ تفسیر روشن، تهران ، مرکز نشر کتاب، 1380ش، چاپ اول، ج‏6، ص8.
[10]. نجم/32.
.[11] فضل الله، سیدمحمدحسین؛ ‏تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج‏19، ص84.
.[12] فاطر/8.
.[13] قصص/78.
[14]. كاشانى، ملا فتح­الله‏؛ تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین‏، تهران، كتابفروشى محمدحسن علمى، 1336‏ش، ج‏7، ص104.
[15]. حسینى شیرازى، سیدمحمد؛ تقریب القرآن إلى الأذهان، بیروت، دارالعلوم، 1424ق، چاپ اول، ج‏4، ص632.
[16]. غافر/83.
[17]. مدرسى، سید محمدتقى‏؛ من هدى القرآن‏، تهران، دار محبی الحسین، 1419ق، چاپ اول، ج‏6، ص413.
[18]. کهف/34.
[19]. طباطبائی(علامه)، سیّد محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارت اسلامی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج‏13، ص310 – 311.
.[20] توبه/25.
[21]. تفسیر نمونه، ج 7، ص337 و 338.
[22]. هود/27.
[23]. بانوی اصفهانی، امین سیّده نصرت؛ مخزن العرفان فی تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، ج‏6، ص248.
[24]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏3، ص261 - 262.
[25]. مائده/18.
[26]. بقره/111.
[27]. طوسى، محمد بن حسن‏؛ التبیان فى تفسیر القرآن‏، تحقیق احمد قصیر عاملى، بیروت‏، دار احیاء التراث العربى‏، بی­تا، ج‏9، ص67 – 68.
[28]. غافر/21.
[29]. تفسیر نمونه، ج‏20، ص70 - 71.
[30]. قصص/78.
[31]. کهف/37.
[32]. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج‏8، ص35.
[33]. طالقانى، سید محمود؛ پرتوى از قرآن‏، تهران، شركت سهامى انتشار، 1362ش، چاپ چهارم، ج‏3، ص97 -108.
[34]. نازعات/27.
[35]. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج‏6، ص731.
.[36] کهف/46.
[37]. صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، 1365ش، چاپ دوم، ج‏5، ص50 - 51.
[38]. آل عمران/10.