عالمان به تأویل متشبهات

علامه طباطبایی (ره) از ظاهر آیه 7 آل عمران انحصار فهمیده و تلقی نموده كه علم به تاویل متشابهات، صرفامخصوص پروردگار است، برای دیگران جز سر تسلیم فرود آوردن راه دیگری نیست ولی با قطع نظر از ظاهر آیه، باید راه دست رسی به حقایق نهفته آیات متشابهه برای پویندگان باز باشد این نظریه ای است كه علامه بزرگ وار در این زمینه ارائه فرموده اند اكنون سخنی چند درباره این نظریه:
نیاز به توضیح ندارد كه بسته بودن راه برای رسیدن به حقایق نهفته قرآن، كه گنجینه معارف الهی به شمار می رود، هرگز قابل قبول نیست و آیه «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها1، آیا در قرآن نمی اندیشند؟یا (مگر) بر دل های شان قفل هایی نهاده شده است ؟» جایی برای این گمان باقی نمی گذارد.
اگر فرض شود در قرآن آیاتی وجود داشته باشد كه آحاد مسلمانان و علما ودانشمندان و امامان و پیامبر گرامی (ص) تماما از محتوای آن آگاهی نداشته باشند، حتما مقام حكمت الهی زیر سؤال می رود چگونه است كتابی كه به عنوان هدایت بشریت برای ابدیت نازل گردیده، مواضع ابهامی داشته باشد كه هیچ كس، حتی رسول اكرم (ص) به كشف آن دست رسی نداشته باشد؟! قطعا این فرضیه محالی است و از دیدگاه حكمت باری تعالی كاملا به دوراست.
علامه طباطبایی در رابطه با آیه، چنین گوید:
«ظاهر كلام آن است كه جمله «والراسخون فی العلم یقولون» استینافیه باشد، سخن از سرگرفته شده عطف به ما سبق نباشد، زیرا این جمله، عدل جمله «فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون» 2 است و تقدیر كلام چنین است: «اما الذین فی قلوبهم زیغ ‌فیتبعون ما تشابه و اما الراسخون فی العلم فیقولون آمنا به» كه فرق میان دو گروه دراین است: گروه نخست با سؤ نیت به سوی آیات متشابهه می روند، ولی گروه دوم با خلوص نیت و قلبی پاك و سلیم، در مقابل آیات متشابهه سر تسلیم فرودمی آورند.
علاوه، اگر «واو» عاطفه بود، و لازمه اش آن بود كه راسخون فی العلم تاویل آیات متشابهه را بدانند، هرآینه پیامبر اكرم (ص) فرد شاخص این گروه بود و می بایست اورا جدا ذكر می كرد و این گونه می گفت: «و ما یعلم تاویله الا اللّه و الرسول والراسخون فی العلم» زیرا تشریف مقام رسالت چنین اقتضایی را دارد، چنان چه در مواردبسیاری این جدا سازی انجام شده، مانند «آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون» 3 و «هذا النبی و الذین آمنوا» 4 و دیگر آیاتی از این قبیل.

پس ظاهر آیه، آن است كه علم به تاویل، به خدا اختصاص دارد اگرچه منافاتی ندارد كه با دلیلی دیگر استثنایی برآن وارد گردد چنان چه آیات اختصاص علم غیب به خدا با آیه «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول»5 استثنا خورده است.
لذا آن آیه تنها یك بعد از شؤون راسخون فی العلم را بیان نموده، كه همان سرتسلیم فرود آوردن در مقابل چنین آیات و متزلزل نگردیدن در مقابل شبهات است لكن با دلیل دیگر ثابت گردیده كه راسخون فی العلم تاویل متشابه را می دانند و امكان دست رسی به حقایق نهفته قرآن برایشان میسر است». 6
فخر رازی در این زمینه افزوده: «عطف در آیه، از ذوق فصاحت به دور است و اگرعطف می بود، بایستی جمله «یقولون آمنا به» را با «واو» حالیه قرین نماید، این گونه: «و هم یقولون» یا «و یقولون».7
این تمامی آن چیزی است كه در این رابطه گفته شده، جز آن كه از نكات زیر نبایدغفلت كرد:
1. «اما» ـ كه حرف تفصیل است ـ لزومی ندارد حتما عدل دیگر جمله آورده شود، زیرا موقعی كه با آوردن یكی از دو عدل، عدل دیگر روشن است، نیازی به آوردن ندارد «و حذف ما یعلم جائز» مخصوصا در كلام عرب، به ویژه قرآن كریم، ایجاز در حذف كمال مطلوبیت دارد در سوره نسا می خوانیم: «یا ایها الناس قدجاكم برهان من ربكم و انزلنا الیكم نورا مبینا فاما الذین آمنوا باللّه واعتصموا به، فسیدخلهم فی رحمه منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما» 8 یعنی: و اما الذین كفروا فلا تشملهم الرحمه ولا یهتدون سبیلا.
در سوره قصص پس از آن كه سرگذشت ملت های سركش و نافرمان را یادآورمی شود و عاقبت كار آنان را گوشزد می كند، درباره صالحان چنین می گوید: «فامامن تاب و آمن و عمل صالحا فعسی ان یكون من المفلحین». 9
در سوره جن پس از بیان حال بندگان صالح، درباره طالحین گوید: «و اماالقاسطون فكانوا لجهنم حطبا». 10
در تمامی این موارد، به جهت روشن بودن مطلب از آوردن عدل دیگر خودداری شده است.
نظر دیگر آن است كه احیانا عدلی نیاز ندارد تا مذكور افتد یا مقدر باشدچنان چه شاعر در هجو قبیله ای از بنی عبد شمس، كه فرار را بر قرار ترجیح داده بودند، گوید:
«فاما القتال، لا قتال لدیكم و لكن سیرا فی عراض المواكب». 11
2. عنوان «راسخون فی العلم» نمی تواند، عدل «فی قلوبهم زیغ» باشد، زیراهیچ گونه تقابلی بین این دو عنوان وجود ندارد در مقابل كسانی كه طبعی آشفته وقلبی واژگون دارند، كسانی می باشند كه طبعی سالم و دلی آرام در اختیار دارند درمقابل دانش مندان و پویندگان علم حقیقی، جاهلان و وازدگان دانش قرار دارند لذادو عنوان فوق نمی توانند عدل یك دیگر باشند.
3. از باب «تناسب حكم و موضوع» بایستی خبری كه بر عنوان «راسخین فی العلم» مترتب می گردد، با مقام علم و دانش متناسب باشد لذا اگر مقصود آن باشد كه راسخون فی العلم، ندانسته سر تسلیم فرود می آورند لازم بود كه در عنوان موضوع، خلوص در ایمان مطرح گردد، زیرا مقتضای ایمان پاك، تسلیم محض است ولی مقتضای علم و دانش پویایی و فحص است كه تا چیزی را نداند و نفهمد تسلیم نگردد خلاصه، تناسب حكم و موضوع ایجاب می كند كه اخبار از این عنوان بلند ووالا، چیزی متناسب با دانستنیها باشد، نه با نادانستنی. !
4. و اما درباره آن كه چرا رسول اللّه را از گروه راسخین فی العلم جدا نساخته ؟ باید گفت: چرا جدا بسازد؟! آیا چون در برخی آیات جدا ساخته لازمه اش آن است كه درهمه جا باید جدا سازد؟!این «التزام بما لا یلزم» است و هیچ موجبی ندارد دربسیاری از موارد، كه عناوینی، به گونه گروهی مورد ستایش قرار دارد، رسول اكرم (ص) در جمع گروه قرار گرفته و جدا نگردیده است مثلا در سوره آل عمران می خوانیم: «شهد اللّه انه لا اله الا هو والملائكه و اولوا العلم قائمابالقسط» 12 در این آیه قطعا، رسول اكرم (ص) در زمره ارباب علم و شهادت دهندگان به وحدانیت حق تعالی می باشد آیاتی از این قبیل بسیار است كه افرادی به طور گروهی مورد ستایش قرار گرفته اند و پیامبر گرامی نیز در جمع آنان حضورداشته، شمع محفل بوده است.
5. جمله «یقولون آمنا به» در موضع حال قرار گرفته و این حالت ـ كه حاكی ازایمان ثابت است ـ موجب گردیده است تا موضع حكمت الهی را در نظر بگیرند وبرای رسیدن به حقایق نهفته، در پس آیات متشابهه، پی جور شوند، زیرا در سایه علم و دانش استوار بوده، مضطرب نمی گردند و در مقابل آیات متشابهه نگران نمی شوند و چنین می اندیشند كه آیات متشابهه از همان منبعی صادر گشته كه آیات محكمه نشات گرفته است پس باید در پس پرده چیزهایی باشد كه ظاهر لفظ نمودارآن نیست از همین نقطه حساس، حركت تحقیق و پویا شدن آغاز می گردد و عاقبت جوینده یابنده است پس این جمله الحاقی، نمایان گر نقطه آغاز حركت به سوی دانستنی ها است و از این راه، راسخون فی العلم، به تاویل آیات متشابهه پی می برند.
6. جمله حالیه اگر با فعل مضارع مثبت آغاز شود، از «واو» باید خالی باشد ابن مالك گوید:
«و ذات بد بمضارع ثبت حوت ضمیرا و من الواو خلت».
معلوم نیست فخر رازی گفتارش را كه مخالف گفته ادبا است از كجا آورده ! برای نمونه: زمخشری در كشاف (ج 1، ص 338)، ابن قتیبه در تاویل مشكل القرآن (ص 72)، ابوالبقا در املا ما من به الرحمان (ج 1، ص 124)، سید مرتضی در امالی (ج 1، ص 442 ـ 431، مجلس 33)، زركشی در برهان (ج 2، ص 73)، طبرسی درمجمع البیان (ج 2، ص 410)، شیخ محمد عبده در المنار (ج 3، ص 167) و دیگراقطاب علم و ادب، به اتفاق آرا مساله «حال» بودن جمله «یقولون آمنا» را ترجیح داده اند. 13
7. به علاوه حتی اگر جمله «والراسخون فی العلم یقولون» را مستانفه بدانیم، مدلول آیه آن نخواهد بود كه باب علم به تاویل، در متشابهات قرآن بر روی همگان بسته است، زیرا حصر در عبارت «و ما یعلم تاویله الا اللّه» اضافی است و جنبه منفی آن مقصود می باشد، مانند «لا حكم الا للّه» ، «لا مؤثر فی الوجود الا للّه» ، «لا یعلم الغیب الا اللّه» و غیره كه مقصود نفی صفت از دیگران است انحصار آن در راستایی است كه به خدا منتهی می شود، لذا در آیه «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول» 14 تهافتی وجود ندارد و با «لا یعلم الغیب الا اللّه» منافاتی نخواهد داشت.
اضافه آن كه، بر خلاف مقتضای بلاغت است كه خداوند حكیم كتابی را به عنوان دستور زندگی و راه نمای هدایت بر مردم عرضه بدارد، سپس به آنان بگوید: درون آن، فرازهایی وجود دارد كه حتما قابل فهم نیست و راه رسیدن به آن بر روی همگی شما بسته است معقول نیست چنین سخنی از حكیم صادر گردد آری معقول است بگوید فرازهایی وجود دارد كه به ظاهر مشتبه و موجب دست آویز كج دلان می گردد، كه كلید فهم آن در دست ماست و تنها از جانب ما به آن هدایت می شویدپس حصر در آیه، صرفا جنبه سلب دارد و علم به تاویل را تنها از كج دلان وكج اندیشان نفی می كند.

  • 1. محمد 47: 24.
  • 2. آل عمران 3: 7.
  • 3. بقره 2: 285.
  • 4. آل عمران 3: 68.
  • 5. جن 72: 2726.
  • 6. ر ك: تفسیر المیزان، ج 3، ص 27 ـ 26.
  • 7. ر ك: تفسیر كبیر، ج 7، ص 177.
  • 8. نسا 4: 175174.
  • 9. قصص 28: 67.
  • 10. جن 72: 15.
  • 11. یعنی: جنگ شما را نشاید جز آن كه در كنار گروه های مردم در حركت باشد.
  • 12. آل عمران 3: 18.
  • 13. ر ك: التمهید، ج 3، ص 40 به بعد.
  • 14. جن 72: 27 ـ 26.