شيوههای تفسير موضوعی
چكيده:
در اين نوشتار شيوه مطالعات موضوعى قرآن كه تفسير موضوعى ناميده مىشود مورد بررسى قرار مىگيرد و پيشينه آن در احاديث پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبيت(علیهم السلام) و بحارالانوار علامه مجلسى رديابى شده است.
سپس به سه قسم تقسيم شده: اول تفسير موضوعى درون قرآنى (شيوه سنتى) ، دوم تفسير موضوعى تطبيقى (بين شيعه و سنى و بين قرآن و كتب مقدس) و سوم تفسير موضوعى ميان رشتهاى كه در دهههاى اخير بين قرآن و علوم روز در زمينههاى سياسى، اقتصادى، تربيتى و... مورد توجه قرار گرفته است.
در اين نوشتار فرآيند تفسير موضوعى و آسيبهاى آن همچون تقطيع آيات و غفلت از قرائن، تحميل ديدگاهها بر قرآن و... مورد بررسى قرار گرفته است.
كليد واژهها: قرآن، تفسير، تفسیرموضوعى، روش.
1. مفهومشناسى:
روش مطالعه، تحقيق و تفسير موضوعى در برابر روش مطالعه، تحقيق و تفسير ترتيبى قرار دارد. هنگامى كه در مطالعات و تحقيقات قرآنى چينش آيات (ترتيب مصحف يا ترتيب نزول آيات و سورهها) رعايت نشود، و مجموعهاى از آيات (موافق، مخالف و مشابه) مربوط به يك موضوع يا مسأله در كنار هم مورد بررسى قرار گيرد، تفسير موضوعى حاصل مىشود.
آية اللَّه مكارم تفسير موضوعى را اينگونه تعريف مىكند: «آيات مختلفى كه درباره يك موضوع در سرتاسر قرآن مجيد در حوادث و فرصتهاى مختلف آمده است، جمع آورى و جمع بندى گردد و از مجموع آن، نظر قرآن درباره آن موضوع و ابعاد آن روشن گردد.» (پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازى، ج 1، ص 21)
اين شيوهى مطالعه قرآنى را تفسير موضوعى ناميدهاند چرا كه از يك موضوع شروع مىكنيم و نظر قرآن را در مورد آن جستجو مىكنيم.
و اين شيوه را «تفسير توحيدى» نامند، چرا كه بين تجربهى بشر و قرآن جمع مىكند و يك نظريهى واحد را در موضوع ارايه مىكند. و گاهى اين شيوه را «تفسير تقطيعى» نامند چرا كه آيات قرآن را تقطيع كرده و جداى از آيات قبل و بعد سوره مورد بررسى قرار مىدهد. (ر.ك: منطق تفسير قرآن (2)، ص 382).
2. پيشينه:
مطالعات موضوعى قرآن سابقه طولانى دارد اما رشد تفسير موضوعى قرآن پديدهاى نو آمد به شمار مىآيد كه در چند دههى اخير بالنده شده است. هنگامى كه به ميراث مكتوب مفسّران قرآن و محدّثان مراجعه مىكنيم متوجه مىشويم كه در احاديث پيامبر (ص) و اهلبيت (ع) از شيوهى مطالعات موضوعى (كه نوعى تفسير قرآن به قرآن و تفسير موضوعى نيز به شمار مىآيد) استفاده شده است. (نك: بحارالانوار، ج 74، ص 94 110؛ پيام قرآن، ج 1، ص 23 ـ 27).
در گذشته از اين شيوهى به صورت كم رنگ در ميان مفسّران استفاده شده است. كتابهايى همچون احكام القرآن، محمد بن صائب كلبى (م 146 ق) و زبدة البيان، محقق اردبيلى، كنزالعرفان، فاضل مقداد و فقه القرآن، راوندى و... از پيشگامان مطالعات موضوعى قرآن در مبحث آياتالاحكام به شمار مىآيند، بلكه كتابهاى فقهى شيعه و اهل سنت كه موضوعات قرآنى (همچون نماز، روزه، زكات و...) را با توجه به آيات و روايات مورد بررسى قرار مىدادهاند نوعى تفسير موضوعى رقيق به شمار مىآيد.
اما در دو دههى اخير شيوهى تفسير موضوعى بالندگى خاصى پيدا كرد و تفاسير متعدد در موضوعات متنوع نگاشته شد. از جمله تفسير موضوعى منشور جاويد، آية اللَّه جعفر سبحانى، پيام قرآن، آية اللَّه ناصر مكارم شيرازى، معارف قرآن آية اللَّه محمد تقى مصباح يزدى و... از نمونههاى جديد اين شيوهى ميتوان از تفاسير موضوعى ويژه جوانان نام برد كه تاكنون چهار مجلد آن منتشر شده است: قرآن و هنر، دكتر على نصيرى، اعجازها و شگفتىهاى علمى قرآن، دكتر محمد على رضايى اصفهانى، قرآن و بهداشت روان، دكتر احمد صادقيان، قرآن و رياضيات، سيد مرتضى علوى و باز برخى ديگر همچون قرآن و پلوراليسم، محمد حسن قدردان قراملكى و قرآن و سكولاريسم، از همو.
3. اقسام تفسير موضوعى قرآن:
مطالعات و تفسير موضوعى قرآن به چند شيوه فرعى قابل تقسيم است:
الف: تحقيق موضوعى درون قرآنى (تفسير موضوعى سنتى):
اين شيوه كهنترين روش مطالعه موضوعى قرآن است. كه براساس روش تفسير قرآن به قرآن استوار شده، و محقق مىكوشد با استفاده از قرائن نقلى درون متنى به معانى و مقاصد آيات پى ببرد و نتايج جديدى بدست آورد.
پيش فرضهاى اساسى اين روش تحقيق، حجيّت ظواهر قرآن، اعتبار روش تفسير قرآن به قرآن و اصل عدم اختلاف (به صورت تضاد و تناقض) در آيات قرآن است هر چند كه اختلاف ظاهرى مثل عام و خاص، مطلق و مفيد و ... در قرآن وجود دارد كه اين اختلافات ظاهرى از طريق تأمل با شيوه موضوعى درون قرآنى بر طرف مىشود.
پيشينه و دلايل:
بر اساس روايات شيعه و اهل سنت، روش تفسير درون قرآنى مورد توجه پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) در تفسير قرآن بوده است. و نمونههاى متعددى از آن حكايت شده است. (براى مثال از پيامبر(ص) نقل شده است كه در مورد مقصود از «ظلم» در آيه «وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ» (انعام/ 86) به آيه «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان / 13) استناد كردند و ظلم را به شرك تفسير كردند. (صحيح بخارى، كتاب تفسير قرآن، تفسير ابن كثير، ج 4، ص 444، بصائر الدرجات، صفار، ص 195.
و نيز براى موارد ديگر نك: تفسير صافى، ج 5، ص 14 و وسائل الشيعه، ج 5، ص 538 و منطق تفسير قرآن (2)، ص 25.) كه همين مطلب جواز و اعتبار اين روش تحقيقى را اثبات مىكند.
لكن پيش از آن دلايل ديگرى نيز براعتبار روش تحقيق درون قرآنى وجود دارد از جمله آيات قرآن (مثل آيه 7 / آل عمران) «مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ» كه لازمه عمل به آن و ارجاع متشابهات به محكمات استفاده از روش تحقيق درون قرآنى است و نيز شيوه عقلايى در تحقيق هر كتاب آن است كه نخست از روش درون كتابى استفاده مىكنند تا مقصود نويسنده را در يابند.
كاربردها:
روش مطالعات و تفسير موضوعى درون قرآنى در روش تفسير قرآن به قرآن كاربرد گسترده دارد. و گاهى موجب تخصص، تقييد، توضيح آيات مىشود. تفسير الميزان، علامه طباطبايى به صورت گسترده از اين روش استفاده كرده است.
و در سالهاى اخير كتابهاى متعددى براساس اين شيوه نگاشته شده است از جمله تفسير موضوعى پيام قرآن، آية اللَّه مكارم شيرازى، و منشور جاويد آية اللَّه سبحانى.
البته روش مطالعات درون قرآنى در علوم قرآن نيز كاربرد دارد، براى مثال براى حل مشكل متشابهات قرآن بايد آنها را به محكمات ارجاع دهيم كه اين يك قاعده مستفاده از قرآن (آل عمران/7) است كه با روش درون قرآنى انجام مىگيرد. و نيز در مورد تاريخ قرآن مىتوان بخشى از آن را از آيات قرآن استفاده كرد. براى مثال در مورد مبدأ نزول قرآن در شب قدر (قدر / 1) و در ماه رمضان (بقره/ 185) مىتوان از آيات قرآن بهره برد.
قلمرو و محدوديتها:
روش مطالعات و تفسير موضوعى درون قرآنى در غالب آيات و موضوعات قرآنى كاربرد دارد، براى مثال در مورد صفحه اول سوره بقره، موضوعاتى همچون كتاب، هدايت، تقوا (متقين)، غيب، ايمان، نزول، فلاح (مفلحون)، رزق، انفاق، همگى قابل بررسى به صورت درون قرآنى است يعنى آيات موافق و مشابه در قرآن مورد بررسى قرار گيرد. حتى برخى موضوعات قرآنى مثل جزئيات معاد و بهشت و دوزخ و آيات الاحكام جز با روش نقلى (درون قرآنى و حديثى) قابل دسترسى نيست.
البته روش تحقيق در تفسير و علوم قرآن، منحصر به شيوه درون قرآنى نيست، يعنى گاهى ممكن است در تفسير آيات از روشهاى ديگر نيز استفاده شود، و حتى ممكن است در يك آيه از دو شيوه درون قرآنى و برون قرآنى استفاده شود، مثلاً در مورد آيه «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» (فتح / 10) هم مىتوان از آيه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» (شورى / 11) استفاده كرد و هم از برهان عقلى مبنى بر اينكه خدا جسم نيست، و در هر دو صورت به يك نتيجه مىرسيم كه ظاهر واژه «يد». يعنى دست جسمانى مراد آيه نيست.
اما مطالعات درون قرآنى در برخى موضوعات قرآنى مثل اثبات وجود خدا، نبوت عامه و اعجاز قرآن قابل استفاده نيست چون با مشكل دور روبرو مىشود.
آسيبها:
شيوه مطالعات و تفسير موضوعى درون قرآنى در تفسير و علوم قرآن ممكن است به چند آسيب دچار شود كه پژوهشگر قرآنى مىتواند با دقت در موارد استفاده، از آنها پرهيز كند.
1. مشكل دُور:
استفاده از روش درون قرآنى در مورد برخى موضوعات مثل اثبات خدا، نبوت عامه، عصمت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، اعجاز قرآن و... موجب دور مىشود.
چون پژوهشگر براى اثبات عصمت پيامبر(ص) به آيات قرآن استدلال مىكند كه استدلال به آيات متوقف بر اثبات اعتبار و حجيّت آيات است و اعتبار وحيانى و حجيت آيات متوقف بر عصمت پيامبر(ص) است.
بنابراين در اينگونه موارد لازم است پژوهشگر قرآنى، با استدلال به دلايل برون قرآنى مسأله را اثبات كند. و دلايل قرآنى ارشادى خواهد بود.
البته مانعى ندارد كه ما از يك استدلال عقلى كه در متن قرآن است وجود خدا يا توحيد را اثبات كنيم، مثلاً از آيه «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (انبياء/22) كه حاكى از وحدت و هماهنگى حاكم بر جهان و در بردارنده برهان تمانع است. و يا از آيه «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً» (نساء/82) اعجاز قرآن را اثبات كنيم. چون اشاره به استدلال و تحليل عقلى است نه صرف تعبد به آيه.
2. مشكل حصر گرايى:
همانطور كه گذشت روش مطالعات درون قرآنى در تفسير و علوم قرآن انحصارى نيست، ولى ممكن است كسى گمان كند كه روش فهم تفسير و علوم قرآن منحصر به روش درون قرآنى است كه در اين صورت پژوهشگر خود را از روشهاى ديگر تحقيق محروم ساخته و نمىتواند تصوير كاملى از مطالعات قرانى خود بدست آورد، و حتى برخى آيات قرآن مثل آيات الاحكام دچار اجمال مىشود و بدون استفاده از شيوه نقلى برون قرآنى تفسير جزئيات آنها بدست نمىآيد.
از برخى موضعگيرىهاى نقل شده از گروه قرآنيون (و نيز ظاهر) برخى از كلمات علامه طباطبايى (ره) در الميزان همين حصر گرايى استفاده مىشود. (ر.ك: الميزان، ج 3، ص 89 ذيل آيه 7ـ9 آل عمران (فلايبقى للرجوع اليه و الاستمداد منه فى تفسير القرآن الّا نفس القرآن).) ولى با دقت در سخنان ديگر علامه اين مشكل از ساحت ايشان بر طرف مىشود. (ر.ك: الميزان، ج 12، ص 262 ـ 261).
فرآيند تفسير موضوعى:
در شيوه تفسير موضوعى براى بررسى هر موضوع قرآنى به آيات زير توجه مىشود:
1. آيات مشابه در لفظ و محتوا.
2. آيات مخالف در لفظ و محتوا.
3. آيات مرتبط با موضوع
براى مثال براى بررسى موضوع «انفاق» در قرآن لازم است، آيات حاوى كلمات مشابه لفظ انفاق مثل ينفقون، تنفقون بررسى شود، سپس آيات مشابه محتواى انفاق مثل «قرض الحسنه»، «برّ» و... بررسى شود، سپس آياتى كه از انفاق نهى مىكند مثل: «لاَ تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ» (منافقون / 7)
و نيز آيات مرتبط با موضوع مثل آيات مربوط به فقراء، مساكين، اغنياء، مواد غذايى و... بررسى شود.
برخى صاحب نظران معاصر مراحل شكلى و اجرايى روش تحقيق موضوعى در قرآن كريم را اينگونه بر شمردهاند: (دكتر حسين مرادى زنجانى و دكتر محمد على لسانى فشاركى، در كتاب «روش تحقيق موضوعى در قرآن كريم)»
اول: مرحله مقدماتى: كه شامل موارد زير است:
1. انتخاب عنوان تحقيق موضوعى و كليد واژههاى آن
2. عرضه كلمات عنوان به معجم المفهرس
3. نگارش صفحه عنوان و ثبت گزارش آغاز تحقيق
3. تدارك فهرست آيات اصلى
5. تدارك فهرست سياقها
6. ثبت آمار و ارقام مربوط به كاربرد كليد واژهها در قرآن مجيد
7. نكات تكميلى (به خاطر سپارى مفاهيم و سؤالات):
8. بازنگرى سراسرى مفاهيم (اضافه كردن مفاهيم تازه و تكميل مفاهيم ناقص)
9. مراجعه به متون تفسيرى
دوم: مرحله مفهوميابى (گسترش تحقيق موضوعى از راه بررسى كلمات مترادف و...)
سوم: مرحله فشرده كردن تحقيق موضوعى تدارك طرح بخشهاى و فصلهاى تحقيق و كدگزارى مفاهيم
چهارم: مرحله تدوين و تأليف
ب: تفسير موضوعى برون قرآنى:
پايهگذار اين شيوه شهيد صدر (ره) است، (ر.ك: مقدمات فى التفسير الموضوعى للقرآن، محمد باقر صدر، ص 20 ـ 19 و انسان مسئول و تاريخ ساز، همو، ترجمه فولادوند، ص 8 و تفسير سوره حمد، محمد باقر حكيم، ص 94 و نيز كليدهاى فهم قرآن، عليرضا صدر الدينى، 2/86.
مجموعه آثار شهيد صدر، ج 13، ص 27 مقاله: التفسير القرآنى بين التجزئى و الموضوعى.) ايشان با طرح اين مسأله كه بايد در تفسير موضوعى، موضوعات را از متن جامعه گرفت يعنى نيازها و مشكلات را به صورت پرسش به محضر قرآن عرضه كنيم و با جمع آورى آيات مرتبط و تفسير موضوعى آنها، پاسخ خود را دريافت كنيم.
بر همين اساس در دهه اخير تفاسير موضوعى جديدى در زمينه قرآن و پلوراليسم، قرآن و سكولاريسم، قرآن و هنر و ... شكل گرفته است كه در پيشينه گذشت.
پيش فرض اساسى اين شيوه تحقيق و تفسير موضوعى آن است كه قرآن در همه عصرها و مكانها پاسخ گوى نيازهاى هدايتى بشر است.
بر اين اساس بسيارى از موضوعات جديد كه در عرصه زندگى و فرهنگ بشر پيدا مىشود و مىتواند موضوع تحقيق از منظر قرآن قرار گيرد مثلاً بررسى ديدگاه قرآن در مورد دموكراسى، بررسى ديدگاه قرآن در مورد شبيه سازى انسان و... .
البته بايد محقق در اين موارد بدون پيش داورى و بدون پيش فرض وارد شود. و آيات موافق و مخالف را جمع آورى و تفسير و بررسى كند و نظر نهايى قرآن را اعلام كند.
البته پژوهشگر در اين قسم تفسير موضوعى مىتواند از روشهاى تفسيرى مختلف و قرائن عقلى و نقلى ديگر (مثل روايات) استفاده كند و نظر نهايى اسلام را در مورد موضوع مورد بحث اعلام كند.
براى مثال: آقاى محمد حسن قدردان قراملكى، در كتاب «قرآن و سكولاريسم» و قرآن و پلوراليسم» از اين شيوه استفاده كرده است.
ج: تفسير موضوعى تطبيقى قرآن: (Comparative study)
روش مطالعه تطبيقى را اينگونه تعريف كردهاند:
«شناخت يك پديدار يا ديدگاه در پرتو مقايسه (فهم و تبيين مواضع خلاف و وفاق)»
پس مفاهيم اصلى و سازنده مطالعه تطبيقى عبارت است از:
ـ شناخت يك پديدار يا ديدگاه كه هدف مطالعه تطبيقى است.
ـ بررسى مقايسهاى، كه شيوهاى براى نيل به شناخت چند وجهى است.
ـ فهم و تبيين مواضع خلاف و وفاق واقعى بين امور مورد مقايسه، كه اين مطلب در حقيقت روش نيل به ركن اول است. (قراملكى، 1380، ص 255 ـ 254)
امتياز اساسى روش تحقيق تطبيقى آن است كه محقق را از حصر گرايى، فراتر برده و امكان وقوف بر ابعاد ناپيداى موضوع مورد تحقيق را فراهم مىسازد، و چشم را بر خللها و مسايل، بيناتر مىكند.
اما رويكرد مستقيم (= غير تطبيقى) در شناخت يك امر، فرد را از ديدن ابعاد مختلف آن، محروم مىسازد و او را سطحىنگر مىكند.
دامنه تطبيق:
در مطالعات تطبيقى لازم است دامنه تطبيق روشن شود، كه عوامل مختلفى در تحديد آن نقش دارد از جمله: توانايى فردى، امكانات پژوهشى، قابليت تطبيق و... گاهى تفسير دو كشور با هم مقايسه مىشوند و گاهى ديدگاه دو مفسر يا دو مذهب تفسيرى با هم مقايسه مىشود. و گاهى دو متن و كتاب با هم مقايسه مىشوند.
فرايند مطالعه تطبيقى عبارت است از:
1. تعريف مسأله
2. تحديد دامنه تطبيق
3. استقصاى حداكثرى وجوه و موارد تمايز و تشابه (حتى ظاهرى)
4. عبور از موارد تشابه و تفاوت ظاهرى به مواضع خلاف و وفاق واقعى
5. تبيين مواضع خلاف و وفاق
مهمترين و سختترين مرحله مطالعه تطبيقى عبور از مشابهتها و تفاوتهاى ظاهرى، به خلاف و وفاق واقعى است؛ عبور از موارد جزئى به مواضع عام و كلى.
براى مثال گاهى يك لفظ در دو علم يكسان است اما معانى متفاوت دارد. مثل لفظ «قياس» در منطق به معناى استدلال همراه با صغرى و كبرى، و در علم فقه به معناى تمثيل و نيز لفظ محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ در نزد مذاهب و مكاتب تفسيرى كه معانى مختلفى از آن اراده شده است. و يا حتى لفظ «تاويل» كه در نزد قدماى مفسران (مثل تفسير طبرى) به معناى تفسير آمده ولى در نظر مفسران معاصر به معناى مقابل تفسير (معناى مرجوح همراه با قرينه) به كار رفته است.
براى عبور از تشابه و تفاوتهاى ظاهرى و رسيدن به مواضع خلاف و وفاق، روشهايى بيان شده است از جمله:
ـ طرح سئوال اساسى و رخنههاى معرفتى
ـ شناخت پيشينه و بستر معرفتى شكلگيرى مسأله تحقيق
ـ تأمل در مبانى معرفتى (مبادى تصورى و تصديقى هر گزاره)
ـ بررسى دلايل رويكردها و روشهاى موضوع مورد بررسى
ـ بررسى لوازم و آثار و نتايج موضوع مورد بررسى.
ـ بررسى رقبا، امثال و اغيار (شناخت موضوع بوسيله اضداد آن)
ـ پارادايم و نظام فكرى (نگرش سيستمى و كلگرايى و بررسى هويت جمعى بجاى فردگرايى) (قراملكى، 1380، 272 - 258 با تلخيص).
البته رابطه مطالعات تطبيقى با مطالعات ميان رشتهاى، عام و خاص من وجه است يعنى ممكن است از مطالعات تطبيقى در روشهاى تحقيق ميان رشتهاى استفاده شود. و مصداق هر دو واحد باشد. مثل تطبيق ديدگاههاى قرآن و كيهانشناسى در مورد آغاز و پايان جهان.
اما در برخى موارد مطالعات ميان رشتهاى تطبيقى نخواهد بود، مثل تحقيقات ميان رشتهاى كه براى جهتدهى به مبانى علوم و توليد علم جديد صورت مىگيرد. و نيز برخى مطالعات تطبيقى ميان رشتهاى نيست مثل تحقيق در مورد تفسير آيات ولايت در تفاسير شيعه و اهل سنت.
پيشينه، حوزهها و كاربردهاى تحقيقات تطبيقى در مطالعات قرآنى:
ريشه مطالعات تطبيقى را مىتوان در مقايسهها در آيات قرآنى يافت. در قرآن به روش مطالعه مقايسهاى در موارد متعددى اشاره شده است، از جمله:
«هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ» (زمر/9)
«هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ» (انعام/50)
«هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ» (رعد/16)
از اين شيوه در برخى تفاسير ترتيبى و موضوعى نيز استفاده شده است كه همراه كاربردها بدانها اشاره مىكنيم:
1. مطالعات تطبيقى بين قرآن و كتب مقدس:
برخى از مفسران از دير باز به مطالعات تطبيقى قرآن و تورات و انجيل و... توجه كردهاند، چرا كه برخى قصص قرآن به ويژه داستانهاى پيامبران الهى همچون آدم، موسى، عيسى و...، در قرآن و عهدين آمده است. و بررسى اين موارد مىتواند نزاهت و برترى قرآن را روشن سازد، همانطور كه مشخص مىكند همه اين كتابها يك منبع اصلى داشته كه وحى الهى بوده ليكن برخى مطالب تورات و انجيل تحريف شده است.
علامه بلاغى (1282ـ1352 ق) در تفسير آلاء الرحمن و كتابهاى «الرحلة المدرسية» و «الهدى الى دين المصطفى» است. و نيز در تفسير الميزان ذيل داستان آدم و حواء و تفاسير ديگر از روش تطبيقى فوق استفاده شده است. و نيز برخى پايان نامهها در مورد قرآن و اُپانيشادها (كتاب مقدس هندوها) و موضوعات خاص بين قرآن و عهدين به انجام رسيده است.
مثال: علامه طباطبايى (ره) ذيل آيات 35 - 39 / بقره در مورد آدم و آفرينش حواء و نيز در مورد بهشت آدم و خصوصيات او سخن مىگويد و مطالب فوق را به صورت تطبيقى بين قرآن و تورات مورد بررسى قرار مىدهد. و حتى رواياتى را نقل مىكند كه مىگويد مار و طاووس ياوران ابليس در فريب دادن آدم بودند و آفرينش حواء از دنده چپ آدم را نقل مىكنند. سپس با نقل مطالب و فصل دوم سفر اول تورات يادآور مىشود كه اين روايات از اسرائيليات است و از تورات گرفته شده است. (الميزان، ج 1، ص 140 به بعد).
ولى هنوز جاى يك بررسى تطبيقى كامل بين قرآن و كتب مقدس ديگر خالى است.
2. مطالعات تطبيقى بين شيعه و مذاهب اهل سنت:
اين شيوه از دير باز مورد توجه مفسرانى همچون فخر رازى (م 606 ق) در تفسير كبير (مفاتيح الغيب) بوده است كه ديدگاههاى تفسيرى و كلامى شيعه و اهل سنت را در تفسير خود نقد و بررسى كرده است. همانطور كه آلوسى در روح المعانى در مواردى به تفسير تطبيقى همت گماشته است. در تفاسير شيعه نيز از دير باز ذيل آيات ولايت و آيات جبر و تفويض به ديدگاههاى اهل سنت (معتزله و اشاعره) توجه شده است همانگونه كه گاهى در تفسير مجمع البيان طبرسى و تبيان شيخ طوسى و روض الجنان ابوالفتوح رازى مىبينيم و در عصر ما نيز تفسير الميزان به اين شيوه توجه كرده است.
در علوم قرآن نيز از مباحث نسخ، محكم و متشابه و جمع قرآن و... از ديدگاه فريقين مورد بررسى قرار گرفته و مىگيرد. و «البيان فى تفسير القرآن» آية اللَّه خويىرحمه الله «و التمهيد فى علوم القرآن» علامه معرفترحمه الله از نمونههاى بارز اين شيوه تطبيقى است.
و در دهه اخير اين روش تحقيق و مطالعه تفاسير قرآن مورد توجه ويژه قرار گرفته است. و نخستين كتاب را با نام «تفسير تطبيقى» دكتر فتح اللَّه نجار زادگان در مركز جهانى علوم اسلامى به رشته تحرير در آورد. در عصر ما تفسير ارزشمند «التفسير الاثرى الجامع» مرحوم علامه معرفت، از نمونههاى بارز تفسير تطبيقى روايى است كه برخى مجلدات آن منتشر شده است. روش مطالعه تطبيقى گاهى تحت عنوان «مقارن» نيز ناميده مىشود. البته اين نام در «فقه مقارن» بيشتر كاربرد دارد.
محقق در اين روش به تحقيق و مطالعه در مورد ديدگاهها و دلايل مشترك و متفاوت مفسران و صاحبنظران شيعه و سنى در مورد تفسير آيات و مباحث علوم قرآن مىپردازند، و با نقد و بررسى، به ارزيابى آراء و دلايل آنها مىپردازند.
بيشترين كاربرد اين شيوه تحقيقى در آيات مورد اختلاف شيعه و سنى مثل آيات ولايت (مائده / 3 ـ مائده / 67 ـ احزاب / 33 و ...) و آيات احكام (مثل آيه وضو، مائده / 6) و آيات جبر و تفويض و اخيراً آيات توحيد و شرك است.
و نيز آيه محكم و متشابه (آل عمران / 7) و آيات مشهور به ناسخ و منسوخ و مبحث جمع قرآن و... در علوم قرآن از نمونههاى ديگر اين تحقيقى تطبيقى است.
اين روش در مطالعات موضوعى و ترتيبى قرآن كاربرد دارد، ولى كاربرد آن در دهههاى اخير در تفاسير موضوعى بيشتر هويدا شده است. كه حداقل در دو حوزه خود را نشان داده است.
مثال: شفاعت و توحيد و شرك در تفاسير شيعه و اهل سنت.
در اين مورد مىتوان از كتاب «تفسير تطبيقى» دكتر فتح اللَّه بخارزادگان و «آيين وهابيت» آية اللَّه سبحانى و تفسير موضوعى منشور جاويد از ايشان ياد كرد، كه از شيوه تفسير موضوعى بين مذاهب اسلامى استفاده كردهاند.
د: تفسير موضوعى ميان رشتهاى قرآن:
روش تحقيق و مطالعه ميان رشتهاى، يعنى بررسى يك موضوع يا مسأله از ديدگاه دو دانش. البته در اينجا دو دانش و رشته مرتبط با قرآن است، يعنى در مسايل چند تبارى كه لازم است در چند رشته علمى (تفسير و علوم ديگر) مورد مطالعه قرار گيرد.
مطالعات ميان رشتهاى را اينگونه تعريف كردهاند:
«مطالعات ميان رشتهاى كثرت گرايى روش شناختى مبتنى بر گفت و گو و چالش موثر بين گسترهها در تحليل مسألهاى واحد است. به ديگر سخن، شناخت يك پديدار در پرتو گفت و گوى موثر بين رهيافتهاى دانشهاى مختلف است.» (قراملكى، 1380، ص 334)
پيشينه:
يكى از حوزههاى تحقيقات قرآنى، مطالعات بين تفسير قرآن و علوم تجربى است كه از ديرباز مورد توجه مفسران قرآن و برخى صاحب نظران و متخصصان علوم طبيعى و انسانى بوده است.
نخستين نمونههاى تفسير مطالعات ميان رشتهاى را مىتوان در آثار بوعلى سينا يافت.
شيخ الرئيس ابن سينا (370 - 428 ق)، فيلسوف و پزشك مشهور ايرانى؛ او واژه «عرش» در آيه «وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ» (حاقه/ 17) را به فلك الافلاك (فلك نهم هيئت بطلميوسى) تفسير كرده است و «ملائكه» هشتگانه را به افلاك هشت گانه (قمر، خورشيد، زهره؛ عطارد، زحل، مشترى، مريخ و فلك ثوابت) تفسير نموده است. (ابن سينا، 1908، 124 و ذهبى، 1976، ج 2، 426)
فخر رازى (م 606 ق) در تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، برخى مطالب علمى را با ايات قرآن تطبيق كرده است. او با ايه «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً» (بقره/22) استدلال مىكند كه زمين، ساكن است. (رازى، 1411، ج 2، 94) وى در ذيل آيه 164 سوره بقره، فلكيات قديم و آراى بطلميوس و قدماى هند و چين و بابل و مصر و روم و شام را مورد بررسى قرار مىدهد.
علامه محمد باقر مجلسى (م 1111 ق)، صاحب كتاب بحارالانوار، در برخى از مجلدات اين كتاب، مطالبى پيرامون آسمانها آورده و در موارد متعددى تفسير علمى كرده است؛ از جمله در مورد آيه 29 سوره بقره مىگويد:
سبع سموات [در آيه شريفه] بدل يا تفسير [سماء] است و هفت گانه بودن آسمانها، منافاتى با نهگانه بودن آنها ـ كه در علم نجوم ثابت شده است ـ ندارد؛ زيرا آسمان هشتم و نهم در زبان دينى، به كرسى و عرش، تعبير شده است. (مجلسى، 1404، ج 57، 5)
طنطاوى (متولد 1862 م)، صاحب تفسير الجواهر فى تفسير القرآن به صورت گسترده به تفسير علمى پرداخته است؛ تفسير ايشان را مىتوان اوج استفاده از علوم در تفسير قرآن ناميد. او در موارد متعدد، از علوم مختلف در تفسير قرآن استفاده كرده است؛ از جمله، علم احضار ارواح را از آيات مربوط به گاو بنىاسرائيل (بقره / 72 - 67) استخراج كرده است. وى در هر مبحث تفسيرى بسيارى از علوم جديد را در لابهلاى تفسير آورده است (طنطاوى، بى تا، ج 1، 89 ـ 84).
دكتر محمد بن احمد الاسكندرانى، صاحب كتاب كشف الاسرار النورانية القرآنيّة فى ما يتعلق بالاجرام السماويّة والارضيّة والحيوانات والنبات والجواهر المعدنيّة (چاپ 1880 م)؛ مىباشد كه از پيشگامان تفسير علمى در عصر جديد است.
عبدالرزاق نوفل از نويسندگان مصرى كه حداقل پنج كتاب در مورد تفسير علمى نوشته است كه عبارتند از: القرآن و العلم الحديث، الله والعلم الحديث، الاسلام و العلم الحديث، بين الدين والعلم... .
البته برخى صاحب نظران مثل علامه طباطبائى (ره) با روش علمى تطبيقى مخالفت كرده و مىنويسند:
«انما الكلام فى أنّ ما أورده على مسالك السلف من المفسّرين «انّ ذلك تطبيقاً وليس بتفسير» وارد بعينه على طريقتهم فى التفسير»؛ (طباطبائى، 1393، ج 1، 8ـ7 با تلخيص) آن اشكالى كه بر روش تفسير علماى گذشته وارد كردهاند كه تفسير نيست، بلكه تطبيق است (همان اشكال)، بر ايشان نيز وارد است.
البته خود علامه نيز، در تفسير بعضى از آيات قرآن، از علوم تجربى و نتايج آنها كمك مىگيرد؛ چنانكه در ذيل آيه شريفه «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»؛ (انبياء/30) «و حيات هر چيزى را از آب قرار داديم»، مىفرمايد:
منظور اين است كه آب، دخالت كاملى در وجود هر موجود زندهاى دارد... و در بحثهاى علمى جديد، ارتباط حيات با آب واضح شده است. (انبياء / 30)
ايشان در ذيل آيه شريفه «وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاريات / 47) مىفرمايد:
مراد، توسعه خلقت آسمان است؛ همانطور كه علوم رياضى، امروزه به اين مسئله نظر دارند. (طباطبايى، 1393، ج 18، 382)
اين دو نوع برخورد علامه و ديگر صاحب نظران با تفسير علمى، بدين جهت است كه تفسير علمى، چند نوع مختلف دارد مثل: استخراج همه علوم از قرآن، تطبيق نظريههاى علمى بر قرآن، استخدام علوم در فهم قرآن كه همگى، يك حكم واحد ندارند؛ از اينرو، علامه در شمار قائلان به تفصيل در تفسير علمى محسوب مىشود.
لازم به يادآورى است كه: روش تفسير علمى اگر به صورت استخراج همه علوم از ظواهر قرآن باشد، معتبر نخواهد بود چون مبناى آن مخدوش است. (رضايى اصفهانى، 1375، 378)
و اگر به صورت تطبيق علوم بر قرآن باشد اگر منتهى به تحميل نظريههاى علمى بر قرآن شود (باطل و ممنوع است چون) نوعى تفسير به رأى است. ولى اگر صرف مقايسه ديدگاههاى دانشمندان علوم تجربى با آيات قرآن در يك موضوع، مثل آغاز و فرجام آفرينش، باشد مانعى ندارد. بلكه گاهى به روشنتر شدن معناى آيات علمى قرآن مىانجامد و حتى گاهى اعجاز علمى قرآن را به اثبات مىرساند. (رضائى اصفهانى، 1380، ج 1، ص 81)
فرآيند مطالعات ميانرشتهاى:
محقق در مطالعه ميان رشتهاى پاى بند اصول زير است:
1. ديگران نيز شايد از حقيقت برخوردار باشند.
2. سخن ديگران را بايد با همدلى و در عين حال، نقادانه شنيد.
3. چالش بين ديدگاهها، مجالى براى چالش بين رويكردهاست.
4. در چالش بين رهيافتها، مىتوان از روشهاى مطالعه تطبيقى بهره جست. (همان، ص 337)
كثرت گرايى روشمند، (= تنوع روشهاى ناظر به مسأله واحد) از جهت برنامه پژوهشى دو گونه است:
اول: كثرت گرايى مبتنى بر برنامه مكانيكى:
در اين روش محقق، آراى مختلف را از علوم گوناگون اخذ مىكند، اما هر يك از آراء را با طرح و برنامه پيشين، در نظام معرفتى معينى جاى مىدهد. ديدگاه يك گستره را همچون ريشهها و ديدگاه گستره ديگر را همچون تنه و سومى را همچون شاخه و برگ نظام خود قرار مىدهد. در اين برنامه، محقق با دورى از حصر گرايى روش شناختى، از ديدگاههاى مختلف بهرهمند مىشود و نسبت به هيچ ديدگاهى، اعراض و انكار نمىورزد، اين روش به جمع آراء مىانجامد.
براى مثال: برخى افراد اقبال ملاصدرا به دانشهاى مختلف (فلسفه، تفسير قرآن و عرفان.) ناظر به مسائل مبدأ و معاد را براساس اين مدل، تحليل كردهاند. (همان، 332)
تذكر: بهتر است اين شيوه مطالعات ميان رشتهاى را روش مطالعات تطبيقى بين رشتهاى بناميم. كه به نوعى برخى افراد در دهههاى گذشته در حوزه تفسير علمى همينگونه عمل كردهاند يعنى مطالب علوم جديد را بر آيات قرآن تطبيق كردهاند، و گاهى اين تطبيق بدون رعايت ضوابط و همخوانى با ظاهر آيات بوده است از اين رو اين شيوه گاهى به تفسير به رأى نيز منتهى شده است و علامه طباطبائى، آن را در تفسير قرآن تطبيق ناميده و مردود شمرده است. (طباطبائى، 1393، ج 1، ص 8 ـ 7)
مثالهاى اين مورد ذيل مبحث «پيشينه» گذشت.
دوم: كثرت گرايى مبتنى بر برنامه ديناميكى:
در اين شيوه محقق آراى مختلف را به طريقى پويا، در تصرّف و تركيب مىگيرد كه در اين ميان به ديدگاهى ژرفتر برسد. كثرت گرايى در اين معنى، برنامههاى پژوهشى مختلفى دارد، يكى از كار آمدترين روشها، چالش يا گفت و گوى موثر بين ديدگاههاست. و به همين دليل، چنين مطالعهاى را كثرت گرايى ديالكتيكى و يا مطالعه ميان رشتهاى مىناميم.
محقق در اين روشن، ديدگاههاى ديگر را مردود و پوچ و بى ثمر نمىانگارد، و خود را محتاج مواجهه جدّى و با برنامه، نسبت به آنها مىداند، و طريق مواجهه با آنها را روش گفت و گوى موثر مىنامد. كه بوسيله هنر شنيدن، اثر بخش مىگردد. (قراملكى، 1380، صص 233 ـ 232)
قلمرو و محدويتها:
مسألهاى نيازمند مطالعات ميان رشتهاى است كه چند تبارى (Multiple Regional) باشد، مسأله چند تبارى، به دليل كثير الاضلاع و ذوبطون بودن، ريشه در علوم مختلف، دوانده است. (همان، 235) پس در مسائل و موضوعاتى كه يك تبارى است شيوه مطالعات و تحقيقات ميان رشتهاى كاربرد ندارد.
براى مثال «خودكشى» پديدهاى است كه عوامل مختلف دارد، عوامل جامعه شناختى، فرهنگى و... از جمله مطالب دينى در پيشگيرى از آن موثر است در قرآن آمده است: «وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (بقره/195)
پس براى تبيين دقيق اين مسأله چند تبارى، محتاج مطالعه ميان رشتهاى هستيم. مثال ديگر، «كاركردهاى دين» و كاركردهاى آموزههاى قرآنى است كه تبيين دقيق آنها محتاج روش هايى همچون: روانشناسى، جامعهشناسى، تاريخ و تمدن، فلسفه دين، الهيات و... است. همانطور كه با ابزارهاى تجربى و تحليلى، قابل تحليل است. (همان، صص 235 – 236)
در عصر حاضر مطالعات ميان رشتهاى در مورد قرآن بسيار مورد توجه انديشمندان قرار گرفته است. چرا كه درچند مورد مفيد و موثر است:
1. تفسير آيات علمى و تبيين موضوعات علمى قرآن
2. جهت دهى به مبانى علوم بويژه علوم انسانى
3. رفع توهم تعارض علم و دين
4. نظريهپردازىهاى علمى قرآنى
5. توليد علم جديد؛ شكلگيرى دانشهاى بين رشتهاى همانطور كه امروزه روانشناسى دين و جامعهشناسى دين شكل گرفته است.
مطالعات و تحقيقات ميان رشتهاى قرآنى در حوزههاى مختلف علوم بشرى شكل گرفته است از جمله:
اول: در حوزه علوم طبيعى، مثل قرآن و بهداشت، قرآن و نجوم (كيهانشناسى) قرآن و علوم پزشكى و...
دوم: در حوزه علوم انسانى، مثل قرآن و روانشناسى، قرآن و علوم تربيتى، قرآن و جامعهشناسى، قرآن و اقتصاد، قرآن و سياست، قرآن و حقوق، قرآن و هنر و...
سوم: در حوزه علوم عقلى مثل قرآن و فلسفه، قرآن و كلام و قرآن و رياضيات
چهارم: در حوزه علوم شهودى، مثل قرآن و عرفان و...
مبانى مباحث ميان رشتهاى:
اين شيوه مطالعاتى و تحقيقاتى، مبانى و قواعد و آسيبهاى خاص خود را دارد كه در اينجا به مهمترين آنها اشاره مىكنيم:
1. جواز و حجيت تفسير علمى:
از آنجا كه مفسر قرآن، در تفسير آیات مطالب را به خدا نسبت مىدهد نيازمند دلايل و قرائن قطعى و علمى است، كه گاهى از آيات ديگر قرآن و روايات معصومين (ع) و برهانهاى عقلى اخذ مىشود، يافتههاى علوم نيز هر گاه قطعى يا اطمينانآور شود مىتواند قرينه فهم و تفسير آيات قرار گيرد و تفسير قرآن با آنها جايز مىباشد و از آنجا كه حجيت علم قطعى ذاتى است بنابراين چنين تفسيرى معتبر و حجّت است.
لازم به يادآورى است كه: هر چند مطالب قطعى و اطمينانآور در علوم طبيعى و انسانى اندك است ولى اين مطلب به اصل مطلب زيان نمىزند و در ادامه در مورد مطالب ظنى و نظريههاى علمى نيز سخن خواهيم گفت.
البته سرچشمههاى تفسير علمى را در احاديث اهل بيتعليه السلام و تفاسير قرآن در طول اعصار (رضائى اصفهانى، 1375، صص 346 ـ 292) نيز مىتوان يافت، از اين رو روايات كيهانشناسى، طبّى، اقتصادى، حكومتى و سياسى و... در ميراث اسلامى فراوان وجود دارد. هر چند كه نيازمند پالايش است ولى فى الجمله سيره مستمره متصل به سيره معصومين (ع) را در اين مورد نشان مىدهد كه در مورد بسيارى از آيات و مطالب قرآنى، مباحث علمى طرح كردهاند.
2. ممنوعيت كاربرد غيرعلم و علمى در تفسير آيات:
البته اين مطلب يكى از مبانى تفسير است، كه در مورد تفسير علمى بايد بدان توجه ويژه كرد.
تفسير قرآن كشف معانى و مقاصد آيات و بيان آنها است به عبارت ديگر بيان مراد استعمالى و جدّى خدا در آيات قرآن است. و اين كشف و بيان نياز به دليل و قرينه دارد. ولى از هر قرينه و دليلى نمىتوان براى تفسير آيات قرآن استفاده كرده، چرا كه برخى را عقل نمىپذيرد و برخى از طرف شارع ممنوع شده است.
از اين رو لازم است اعتبار دلايل و قرائن در تفسير ارزيابى شود.
هر دليل يقينى و علمى، قطع آور است و حجيت قطع ذاتى است، (مظفر، 1368، ج 3، 21) بنابراين اگر دليل و قرينه يقينى براى تفسير آيهاى وجود داشت، تفسير قرآن براساس آن جايز است.
هر چند كه اكثر مطالب علوم تجربى، نظريههاى علمى است و قطع آور نيست اما برخى از مطالب علوم تجربى كه به حدّ بداهت حسّى رسيده يا با دليل عقلى همچون رياضيات پشتيبانى مىشود، مىتواند يقينى باشد.
راى مثال گردى و حركت زمين و نيروى جاذبه آن از مواردى است كه در عصر ما به حد بداهت حسّى رسيده است. پس مىتوان آيات قرآن را براساس آنها تفسيركرد.
3. گستره و قلمرو قرآن و علوم
در اينجا مىتوان از سه ديدگاه حداكثرى (وجود همه جزئيات علوم در قرآن) و ديدگاه حداقلى (نفى مطالب علمى از قرآن) و ديدگاه اعتدالى ياد كرد. چرا كه از طرفى از ظاهر برخى آيات مثل: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل/89) استفاده كردهاند كه همه جزئيات علوم بشرى در قرآن وجود دارد. ولى برخى دانشمندان و مفسران براساس آيات ديگر و قرائن لُبّى (عقلى) بيان كردهاند كه مقصود از آيه آن است كه كليات مطالب مربوط به هدايت بشر در ظواهر قرآن وجود دارد.
و از طرف ديگر برخى قرآن را كتاب آخرت و بىارتباط با مباحث علمى دانستهاند و از طرف سوم مىتوان ديدگاه اعتدالى را طرح كرد، يعنى نبايد انتظار داشته باشيم همه جزئيات علوم بشرى را از قرآن به دست آورد. بلكه قرآن خطوط كلى را در راستاى هدايت بشر به سوى خدا بيان كرده است. ولى قرآن در همين راستا اشارات زيادى به علوم طبيعى، انسانى، عقلى و عرفانى دارد.
و اين خطوط اساسى و اشارات علمى مىتواند در جهت دهى به علوم بشرى به ويژه علوم انسانى كاملاً مؤثر شود، تا آنجا كه به توليد علم جديد منتهى گردد.
لازم به يادآورى است كه هدف هدايتى قرآن با علوم انسانى (مثل علوم تربيتى، سياسى و...) گره خورده است از اين رو تعامل زيادى با آنها دارد، اما در مورد برخى علوم مثل علوم طبيعى، ارتباط كمتر است.
4. قرآن و علم، رابطه سازگارانه دارند
در مورد رابطه قرآن و علوم تجربى چند فرض قابل تصور است:
قرآن و علم 1) رابطهاي ندارند = جدايى مطلق علم و قرآن 2) رابطه دارند؛
الف) رابطه ناسازگارانه دارند = تعارض علم و قرآن
ب) رابطه سازگارانه دارند = تعامل علم و قرآن (همسو انگاري)
با اندك تأملى در آيات قرآن و تشويق آنها به علم و كاربرد بيش از هفتصد بار ماده علم در قرآن و بيش از هزار آيه قرآن كه اشاره به علوم تجربى دارد، مىتوان دريافت كه فرض اول و دوم باطل است.
بنابراين مباحث علم ستيز در قرآن نيست بلكه مباحث قرآن علمپذيريا فرا علم است.
5. تعارض واقعى بين قرآن و علم وجود ندارد
تعارض واقعى بين علوم و آيات قرآن وجود ندارد و اگر تعارض ظاهرى بين آنها پديدار شود با اندك تأملى برطرف مىشود.
به عبارت ديگر، در موارد تعارض يكى از دو احتمال وجود دارد:
يك. خطا در مقدمات علم تجربى
دو. خطا در فهم دلالت آيه قرآن
بنابراين در اين هنگام تعارض ظاهرى بايد به دنبال راه حلهاى منطقى و معقول باشيم، براى مثال اگر برفرض گزاره قرآنى «سَبْعَ سَمَوَاتٍ» (بقره/29) با يافتههاى كيهان شناسى در مورد وجود يك آسمان معارض شد، به چند صورت مىتوان اين توهم تعارض را حل كرد. (البته ممكن است هر كدام از اين راهكارها در برخى آيات قرآن مفيدتر باشد):
الف. ممكن است واژه «سبع» عدد حقيقى بناشد بلكه عدد كثرت باشد و منظور تعداد زيادى كهكشان و... باشد. و يا واژه «سموات» به معناى جايگاه ستارگان نباشد بلكه به معناى جوّ زمين باشد «مثل آيه وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً» (بقره/22) و... .
ب. ممكن است زبان قرآن و زبان علم در اين مورد متفاوت باشد يعنى مقصود از آسمان در كيهان شناسى، جايگاه ستارگان و سيارات باشد و منظور از «سماء» در قرآن آسمان معنوى باشد همان طور كه علامه طباطبائى(ره) ذيل آيه «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ» (سجده/5) احتمال دادند. (طباطبائى، 1393، ج 16، ص 247 و ج 19، 327)
ج. ممكن است گفته شود مسأله هفت آسمان يك حقيقت قرآنى است كه هنوز علوم تجربى آن را كشف نكردهاند و همه كهكشانها كه كشف شده آسمان اول است. بنابراين مىتوان آن را به صورت نظريه پردازى قرآنى در صحنه علوم تجربى مطرح كنيم و به دنبال شواهد تجربى آن باشيم.
6. هدف اساسى قرآن هدايت به سوى خداست (نه بيان مطالب علوم):
قرآن كريم در آيات متعددى به اهداف خود اشاره كرده است و بالاترين هدف خود را هدايت مردم و خارج ساختن آنها از ظلمت ها به سوى نور معرفى كرده است. (بقره/2 و اعراف/203 و يونس / 57)
«الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» (ابراهيم / 1)
«الف، لام، را، [اين] كتابى است كه آن را به سوى تو فرو فرستاديم، بخاطر اينكه مردم را به رخصت پروردگارشان، از تاريكىها به سوى نور بيرون آورى، به سوى راه (خداى) شكستناپذير [و] ستوده».
البته اهداف مقدماتى هم چون بشارت، هشدار، شفاء، رحمت و عدالت را نيز مطرح ساخته است. (فرقان / 1 و حديد / 25 و يونس / 57)
قرآن كل نظام هستى را نيز هدفمند معرفى مى كند كه كاروان هستى از خدا شروع شده و به سوى در حركت است. (بقره / 46 و 156)
توجه به هدفمندى قرآن و هدايتگرى آن در فهم و تفسير قرآن تاثيرات مهمى دارد، چون به تفسير قرآن جهت مىدهد، يعنى مفسر قرآن به همه آيات با نگاه هدايت گرانه مىنگرد و آن ها را تفسير مىكند.
براى مثال اشارات علمى قرآن و احكام سياسى و اجتماعى و اقتصادى آن، همگى در راستاى هدايت بشر به سوى خدا معنا تفسير مى شود. بنابراين تفسيرى از آيات قرآن كه با هدايتگرى و اهداف قرآن منافات داشته باشد اعتبار نخواهد داشت.
4: آسيبهاى كلى تفسيرهاى موضوعى قرآن:
اول: تقطيع و غفلت از قرائن:
يكى از آسيبهاى جدّى مطالعات و تفاسير موضوعى تقطيع است؛ يعنى ممكن است محقق با جدا كردن آيات، از قراين موجود در آيات قبل و بعد و سياق غافل شود.
بنابر اين بايد مطالعات موضوعى با مطالعات ترتيبى همراه باشد تا گرفتار اين لغزش نشويم. مثلاً هر گاه آيات مربوط به نبوت را بررسى مىكنيم هر آيهاى كه مورد توجه قرار مىگيرد نخست به تفسير ترتيبى آن مراجعه كنيم و قراين عقلى و نقلى و سياق آيه را بررسى كنيم سپس آن را در چرخهى تفسير موضوعى وارد كنيم.
دوم: اقدام به تفسير موضوعى بدون تمرين تفسير ترتيبى:
ممكن است كسى گمان كند مىتواند بدون هيچ پيشينهى تفسيرى وارد حوزهى تفسير موضوعى شود، و آيات را كنار هم گذاشته و نتيجه بگيرد. درحالى كه مفسّر قرآن شرايطى دارد كه از جملهى آنها ممارست و تمرين تفسير است؛ يعنى مفسّر قرآن بايد قبلاً با تفسير ترتيبى و روشهاى تفسيرى آشنا شده باشد، سپس به تفسير موضوعى بپردازد و گرنه ممكن است گرفتار لغزش يا تفسير به رأى شود.
سوم: تحميل ديدگاهها بر قرآن:
ممكن است مفسّر با تحليلهاى برون قرآنى (قبل از بررسى موضوع در قرآن)، نظر خويش را انتخاب كرده و بر قرآن تحميل كند، كه اين كار منتهى به تفسير به رأى مىشود. در حالى كه روش صحيح آن است كه نخست آيات مربوط به موضوع در قرآن گردآورى، بررسى و جمع بندى شود و نظر قرآن اخذ، اعلام و پذيرفته شود.
سپس با علوم ديدگاههاى مكاتب و مذاهب مختلف مقايسه شود. و در صورتى كه هر ديدگاه كه با قرآن مطابق بود پذيرفه و ديدگاههاى ديگر نفى شود. آسيب اخير به ويژه در مطالعات ميان رشتهاى و تطبيقى تفاسير موضوعى برون قرآنى جدىتر مطرح مىشود و احتياط بيشترى را مىطلبد.
برخى از بزرگان و پيشگامان در تفسير موضوعى نيز موارد زير را از مشكلات تفسير موضوعى بر شمردهاند:
1. تكيه بر الفاظ معجم المفهرس و غفلت از مفاهيم قرآنى كه با الفاظ ديگر به كار مىرود.
2. عدم دقّت در جمع بندى آيات.
3. گستردگى موضوعات و نياز به حوصله زياد در بررسى آنها. (پيام قرآن، ج 1، ص 30 ـ 31).
نویسنده: دکتر محمد علي رضايي اصفهاني