شهادت همسر حزقیل و آسیه

قابل توجّه اینكه: دستگاه طاغوتی فرعون به قدری جبّار و بی‎رحم بود، كه برای پایدار ماندن خود به صغیر و كبیر و زن و مرد رحم نمی‎كردند در این راستا نظر شما را به دو ماجرای زیر جلب می‎كنیم:
1. فرعون در كاخش برای دخترانش آرایشگر مخصوصی داشت كه همسر حزقیل (مؤمن آل‎فرعون) بود(1) كه ایمان خود را مخفی می‎داشت. روزی او در قصر فرعون مشغول آرایش كردن سر و صورت دختر فرعون بود ناگهان شانه از دستش افتاد و او طبق عادت خود گفت: «بِسْمِ الله» (به نام خدا)، دختر فرعون گفت: آیا منظور از خدا، در این كلمه پدرم فرعون بود؟
آرایشگر: نه، بلكه منظورم پروردگار خودم، پروردگار تو و پروردگار پدرت بود.
دختر فرعون: این مطلب را به پدر خبر خواهم داد.
آرایشگر: برو خبر بده، باكی نیست. او نزد پدر رفت و ماجرا را گزارش داد. فرعون آرایشگر و فرزندانش را طلبید و به او گفت: «پروردگار تو كیست؟»
آرایشگر: پروردگار من و تو خداست!
فرعون دستور داد تنوری را كه از مس ساخته بودند پر از آتش كردند تا او و فرزندانش را در آن تنور بسوزانند. آرایشگر به فرعون گفت: من یك تقاضا دارم و آن اینكه استخوانهای من و فرزندانم را در یكجا جمع كرده و دفن كنید. فرعون گفت: «چون بر گردن ما حق داری، این كار را انجام می‎دهم!»
فرعون برای اینكه زن اعتراف به خدا بودنش كند، فرمان داد نخست فرزندان آرایشگر را یكی‎یكی در درون تنور انداختند، ولی او همچنان مقاومت كرد و فرعون را خدا نخواند، سپس نوبت به كودك شیرخوارش، كه آخرین فرزندش بود رسید، جلّادان او را از آغوش مادر كشیدند تا به درون تنور بیفكنند (مادر بسیار مضطرب شد) كودك به زبان آمد و گفت:
«اِصْبِرِی یا اُمّاه! اِنَّكِ عَلَی الْحَقِّ؛ مادرم صبر كن تو بر حق هستی.»
آنگاه او و كودكش را در میان تنور انداخته، سوزاندند.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ پس از نقل این حادثه جگرسوز فرمود: در شب معراج در آسمان بوی بسیار خوشی به مشامم رسید، از جبرئیل پرسیدم این بوی خوش از چیست؟ جبرئیل گفت: این بوی خوش (از خاكستر) آرایشگر دختران فرعون است كه به شهادت رسید.(2)
2. آسیه همسر فرعون از بانوان محترم بنی‎اسرائیل بود و به طور مخفی خدای حقیقی را می‎پرستید. فرعون نزد او آمد و ماجرای شهادت آرایشگر و فرزندانش را به او خبر داد.
آسیه: وای بر تو ای فرعون! چه چیز باعث شده كه این گونه بر خداوند متعال جرأت یابی و گستاخی كنی؟
فرعون: گویا تو نیز مانند آن آرایشگر دیوانه شده‎ای؟!
آسیه: دیوانه نشده‎ام، بلكه ایمان دارم به خداوند متعال، پروردگار خودم و پروردگار تو و پروردگار جهانیان.
فرعون مادر آسیه را طلبید و به او گفت: «دخترت دیوانه شده، سوگند یاد كرده‎ام اگر به خدای موسی كافر نگردد او را با آتش بسوزانم.»
مادر آسیه در خلوت با آسیه صحبت كرد: «كه خود را به كشتن نده و با شوهرت توافق كن...» ولی آسیه، سخن بیهوده مادر را گوش نكرد و گفت: «هرگز به خداوند متعال، كافر نخواهم شد.»
فرعون فرمان داد دستها و پاهای آسیه را به چهارمیخی كه در زمین نصب كرده بودند بستند.(3) و او را در برابر تابش سوزان خورشید نهادند، و سنگ بسیار بزرگی را روی سینه‎اش گذاشتند. او نیمه‎نیمه نفس می‎كشید و در زیر شكنجه بسیار سختی قرار داشت.
موسی ـ علیه السلام ـ از كنار او عبور كرد، او با انگشتانش از موسی ـ علیه السلام ـ استمداد نمود، موسی ـ علیه السلام ـ برای او دعا كرد و به بركت دعای موسی ـ علیه السلام ـ او دیگر احساس درد نكرد و به خدا متوجّه شد و عرض كرد: «خدایا! خانه‎ای در بهشت برای من فراهم ساز.»
خداوند همان دم روح او را به بهشت برد، او از غذاها و نوشیدنی‎های بهشت می‎خورد و می‎نوشید، خداوند به او وحی كرد: سرت را بلند كن، او سرش را بلند كرد و خانه خود را در بهشت كه از مروارید ساخته شده بود، مشاهده كرد و از خوشحالی خندید. فرعون به حاضران گفت: «دیوانگی این زن را ببینید در زیرفشار چنین شكنجه سختی می‎خندد!!»
به این ترتیب این بانوی مقاوم و مهربان، كه حق بسیاری بر موسی ـ علیه السلام ـ داشت و او را در موارد گوناگونی از گزند دشمن نجات داده بود، به شهادت رسید.(4)

  • (1). در چندین روایت آمده، به دستور فرعون، حزقیل را نیز به شهادت رساندند و بدنش را قطعه‎قطعه كردند. (تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 521).
  • (2). بحارالانوار، ج 13، ص 163.
  • (3). از این رو در قرآن، فرعون به عنوان ذو الاوتاد (صاحب میخها) یاد شده است. (فجر، 89).
  • (4). بحارالانوار، ج 13، ص 164؛ مجمع البیان، ج 10، ص 319.