سيمای آدم(علیه السلام) در قرآن

چکیده

 قرآن کتابی است آسمانی که ظاهری زيبا و باطنی عميق دارد. همچنين معجزه بی کرانی است که اعجاز آن تنها در فصاحت و بلاغت منحصر نمی شود، اين خود دليل قاطع بر آسمانی بودن آن است. از نمونه های اعجاز قرآن ، قصص قرآن است. آدمی از همان دوران کودکی، شيفته شنيدن قصّه و خواندن داستان است. اين شيفتگی به سبب علاقه ای است که انسان نسبت به سرنوشت شخصيت ها و قهرمانان داستان ها دارد. واز آنجا که داستان نکات آموزشی را به نحو غير مستقيم بيان می دارد، از لحاظ روانشناسی تربيتی، يکی از مهمترين ومؤثرترين انواع آموزش به حساب می آيد. از اين رو نوشتار حاضر با ديد نوين به بررسي تحليلي شخصيت قهرمان داستان آفرينش مي پردازد.

 پايه واساس در اين نوشتار يافته هاي جديد معنا شناسي و زبان شناسي است. به اين گونه كه در ابتدا هر واژه از نظر لغوي بررسي مي شود. واژه ها ابعاد جديدي از ويژگي هاي شخصيتي قهرمانان داستان را به تصوير مي كشند . علاوه بر آن از تفاسير معتبر نيز در همين راستا استفاده شده است.
در داستان آفرینش ، آدم به عنوان شخصيت اصلی، حوّاء و فرشتگان به عنوان شخصيت فرعی وابليس به عنوان شخصيت معارض نقش آفرينی می کنند.
علت انتخاب داستان آفرينش و بررسي شخصيت آدم از اين روست كه آدم اولين شخصيتي است كه پا به عرصه وجود مي نهد و به عنوان پدر بشريت، تمام صفات فرزندان خويش را داراست.                                                                                                              
کليد واژه ها: آدم، داستان ، شخصيت، تصويرپردازی.
  
مقدمه
موضوع اين مقاله بررسی شخصیت آدم(علیه السلام) در قرآن است . در این راستا تلاش شده صرفا از آیات و عبارات قرآنی استفاده شود. امید است به یاری حق در مقاله بعدی با عنوان سیمای آدم (ع) در روایات به بررسی شخصیت ایشان از منظر روایات پرداخته شود.
سیمانگاری در حقیقت يکی از شاخه های درخت تنومند «التصوير الفني» است. فيروزآبادی«صورۀ» را به معنی شکل گرفته(ماده صور) به نظر فیروزآبادی صورۀ به معنی آن شکلی است که در ظاهر نقش می بندد و آن را از ديگران متمايز می کند. به خلاف فیروزآبادی که صوره را فقط شکل ظاهری می داند راغب صوره را هم محسوس و هم معقول می داند.(المفردات فی الغريب القرآن ج:1ص:497)
در این نوشتار پایه ی اساس نظر راغب در نظر گرفته شده است و تلاش بر آن شده تا هم به سیمای ظاهری و هم به جنبه ی معنوی شخصیت پرداخته شود.
تصویر پردازی از ديرباز در ميان علمای بيان مطرح بوده است. جاحظ اولين کسی به شمار می آيد که به تصوير پردازی درادبيات توجه نشان داده است.( وظيفه الصور الفنيه فی القرآن الکريم ص:20) چرا که خود چنين می گويد: «فإنما الشعر صناعه، وضرب من النسج، و جنس من التصوير» (الحیوان ج:3 ص:131-132) در عصر حاضر سيد قطب را مي توان پيشگام در بررسی صور هنری آفريده شده در قرآن دانست که در کتاب التصویر الفنی فی القرآن به آن پرداخته شده است.
در هر صورت بررسی صورت های به تصوير کشيده شده در قرآن، پرده ای ديگر از اعجاز اين کتاب آسمانی بر مي دارد.
 
آدم علیه السلام
شخصيت اصلي در داستان آفرینش آدم است. قرآن از دو جنبه به خلقت آدم اشاره می کند، اول از نظر مادی و دوم ازنظر معنوی.
 
1-   ويژگی های مادی انسان :
1- 1- خلقت خاکی آدم :گويی که خداوند مشتی[1] از خاک را خمير مايه وجود
انسان قرار داد(وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ) (الروم،20 ) سپس بر آن باران شديدی فرو فرستاد (کاشانی 3/58) تا به گلی چسبنده –لازب- ‏(لسان العرب ج: 1ص:738) و (عبد الرحمن ص:356) تبديل شد (إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِب) (الصافات 11)
(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ) (الحجر ،26) مدتی بگذاشت تا رنگ و بوی آن گل تغيير کرده سياه رنگ وبد بو[2] شود. واژه ی- حَمَإٍ - (مفردات ج:1 ص:61) سپس آن را به صورت انسانی مصور- مَسْنُونٍ - (لسان العرب ج:13ص:224)ساخت، آنگاه بگذاشت تا خشک شود. - صلصال- (المفردات،ج:1ص:489)
قرآن بارها به خمير مايه وجود انسان اشاره کرده ،آنچه مسلم است اين همه تکرار عبث و بيهوده نبوده است، بلکه اشاره دقيقی است به غرايز انسان وسرشت وی که او را به سوی شر و بدی می کشاند .
(القصص القرآنی فی القرآن الکريم ،ص:25)
1-2- لطافت ظاهری: اگرقرآن از اين مخلوق جديد به کلمه "بشر[3]" تعبير کرده (إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ ) (ص،71) ، به اعتبار اين است که در بين همه جانداران تنها آدمی است که پر و کرک وپشم ظاهر بدنش را نپوشانده به خلاف ساير حيوانات که يا پشم بَشره آنان را پوشانده و يا کرک. ( المفردات ج:1ص:124)
1-3- زيبايی ظاهری: از آنجا كه واژه البشارۀ از بشر گرفته شده است ، و البشاره به معني « حسن الهيئه[4]» يا همان زيبا وخوش ترکيب بودن است.( الفروق اللغویه ،ص:309) مي توان نتيجه گرفت آدم موجودي زيبا و خوش تركيب است.
1-4- گشاده رويی و تبسّم : همچنين در معنی بشر گفته شده که به معنای دلشاد بودن وانبساط خاطر است. حالتی که معمولاً قبل از تبسّم در انسان به وجود می آيد اين حالت است که انسان را از حيوان متفاوت می کند.( التحقيق فی کلمات القرآن الکريم ،ج: 1ص:275) يعنی حالت تبسّم ، حالتی است که تنها در انسان وجود دارد.
1-5- ضعف بدنی: بايد توجه داشت که هر گاه در قرآن از اين مخلوق خاکی به عنوان بشر(کسی که پوست دارد) ياد شده به ضعف جسمی و بدنی او اشاره دارد. چرا که پوست بنا بر لطافتی که دارد اولين عضوی است که بعد از مرگ از بين می رود.گويی که به زوال پذيری جسم او اشاره مستقيم مي کند. آدم از نظر جسمی ضعيف وناتوان است.(السامرائي،122)
1-6-گندمگونی چهره:در بررسی لغوی واژه ی آدم[5] می توان دريافت اين موجود تازه خلق شده،پوستی گندمگون دارد .( المفردات ج: 1ص:70)
 
2-   ويژگی های معنوی:
2-1- منزلت والای آدم : قرآن بارها به تکريم آدم (ع) پرداخته ، اول اينكه خداوند در تكريم و بزرگداشت اين موجود خاكي مي گويد: « سَوَّيْتُه » تا به حسن خلقتش واعتدال و آراستگي اندامش اشاره كند.(همان،ج:1ص:439) همچنين با ذكر ضمير متكلم «تُ» برقراري اين اعتدال و هماهنگي را مستقيما به خود اختصاص داده است. سپس از روح خويش در آدم دميد.
﴿ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِين ﴾ (ص،72 ) همچنين اگر به واژه ی « فَقَعُوا » دقت كنيم متوجه مي شويم كه وقع تنها به معناي به زمين افتادن نيست بلكه به شدت به خاك افتادن است.(لسان العرب ج:8ص:403) اين آيه سجده ملائكه به آدم (ع) را با تاكيد بيان كرده ،چنان كه مي گويد ملائكه در مقابل آدم(ع) به خاك افتادند و سجده كردند. بار ديگر خداوند درتکريم آدم(ع) در جواب ابليس مي گويد: ﴿ قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِين ﴾ (ص/75) در اين آيه خداوندگفته «بيدیَّ» تا خلقت را بدون واسطه به خود نسبت دهد، نه اين که خداوند به آن کار امر کرده باشد نه سبب به وجود آمدن آن باشد.( التبيان فی التفسير القرآن، ج:8ص:581) همچنين خداوند آدم (ع) را خليفه خود در زمين معرفی می کند. ﴿ ِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة ﴾ (البقره،30)
2-2- نيروی غضب وشهوت : اين که بارها در قرآن به خلقت خاکی آدم (ع) اشاره شده به جنبه مادی انسان اشاره دارد (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ﴾ (مومنون،12) از همین رو علامه طباطبایی می فرمایند:«موجود زمينى بخاطر اينكه مادى است، بايد مركب از قوايى غضبى و شهوى باشد...»( الميزان فی التفسیر القرآن،ج:1ص:177)
2-3- قدرت بالقوه فساد و خونريزی : ازسوالی که فرشتگان طرح کردند پرده ای ديگر ازشخصيت آدم (ع) کنار می رود. اين سوال فرشتگان چه از روی تجربه ی قبلی زمين بوده يا از علمی که خداوند به آنان عطا کرده، نشان دهنده اين است كه انسان موجودی است که بالقوه قدرت فساد و خونريزی در زمين را دارد. چرا که همانطور که گفتيم انسان مرکب از نيروهای غضبی و شهوی می باشد، « و چون زمين دار تزاحم و محدود الجهات است، و مزاحمات در آن بسيار مي شود، مركباتش در معرض انحلال، و انتظامهايش و اصلاحاتش در مظنه ی فساد و بطلان واقع مي شود، لا جرم زندگى در آن جز بصورت زندگى نوعى و اجتماعى فراهم نمي شود، و بقاء در آن بحد كمال نمى‏رسد، جز با زندگى دسته جمعى، و معلوم است كه اين نحوه زندگى بالآخره بفساد و خونريزى منجر مي شود ... نكته دوم اين است كه خداي سبحان در پاسخ و رد پيشنهاد ملائكه، مسئله فساد در زمين و خونريزي در آن را، از خليفه زميني نفي نكرد، و نفرمود: كه نه، خليفه‏اي كه من در زمين ميگذارم خونريزي نخواهند كرد، و فساد نخواهند انگيخت، و نيز دعوي ملائكه را (مبني بر اينكه ما تسبيح و تقديس تو مي ‏كنيم) انكار نكرد، بلكه آنان را بر دعوي خود تقرير و تصديق كرد.» (همان، ج:1ص: 177 -179)
2-4- استعداد فطری در علم آموزی : تعليم أسماء به آدم (ع) امری است تکوينی که به استعداد فطری وآينه تمام نمای الهی بودن او بر می گردد. (التحقيق فی کلمات القرآن الکريم ج:1ص:53) (عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنْسانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَيانَ (4) ﴾ (الرحمن،2-4) خداوند به آدم علم اسماء وسر نامگذاری اشياء را آموخت و به اين وسيله به انسان کليد های خلافت را عطا کرد.( فی ظلال القرآن، ج:1ص:57)در اينجا شخصيت اصلی داستان ، خليفه ای عالم و آگاه به اسرار خلقت معرفی می شود.
2-5-قدرت تخيّل: از بررسی واژه ی وسوسه می توان دريافت، وسوسه بر اثر ضعف قدرت تعقّل به وجود می آيد. هنگامی که پای عقل در ميان نباشد اما در مورد خلق آدم (ع) با آن فطرت بی آلايش اوليه بايد گفت: وسوسه همان توهمات ناشی از قدرت تخيل است ،که در انسان امری طبيعی است که جانشين افکار و تعقلات انسان می شود. همچنين إحاطه و علم بر اوهام و أفکار خيالی سخت تر است از علم به واقعيت ها و حقايق عقلی ثابت. چرا که تنها خداوند به اوهام و افکار درونی انسان آگاه و داناست.پس شيطان وسوسه هايی در قلب آدم و حوّاء انداخت تا از شجره ممنوعه بخورند[6]. (التحقیق،‏ج:13ص: 116)
2-6- نفس ضعيف: اگربه معنی واژه ی وسوسه دقت کنيم ، متوجه مي شويم «ما وقع فی نفس خفياً» (الفروق اللغویه،79 ) يعنی صدای پنهانی در نفس انسان بدون اينکه از روی حق و حقيقت باشد. آنچه در معنای وسوسه مهم است ، حدوث آن در نفس است حال چه اين وسوسه از شياطين جن و إنس به وجود آيد يا يک جريان باطنی باشد.( التحقیق ، ج:13ص: 114) در هر صورت وسوسه شدن آدم(ع) و حوّاء به واسطه ي شيطان، نشان دهنده وجود نفس در آن دو است ، نفسی که وسوسه می شود وفريب می خورد. پس شخصيت آدم بيانگر موجودی ضعيف در برابر وسوسه ی جاودانگی است(وظيفه الصور الفنيه فی القرآن الکريم ،ص: 291) اينکه اين چه وسوسه ای است که خلفيه الله را اغوا می کند خود بُعد ديگری از شخصيت آدم (ع) را آشکار می کند.
2-7- ميل به خلود : شيطان به نقطه ضعف بشر که تمايل به جاودانگی و مُلک ابدی بود به پيکان وسوسه نشانه رفت. تنها چيزی که شايد در بهشت برای آدم مهيا نبود خلود وجاودانگی بود.آدم از شجره ممنوعه نخورد تا رفع گرسنگی کند يا نيازی از خود را بر طرف کند.﴿ إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ (118) وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏ (119) ﴾ ( طه، 118-119). پس ويژگی بارز ديگر      « آدم ميل به خلود است ابليس از همين نقطه ضعف استفاده کرد و هردم به نوعی انسان را اغوا می کند.» (آفرينش هنری در قرآن،ص: 171)
1-2-8-آدم خطا کاراست نه گنهکار: خداوند به آدم (ع) هشدار داده بود که اگر به شجره ی ممنوعه نزديک شود از ظالمان است ، ﴿ وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِين ﴾ (البقره ،35) همچنين گفتيم که آدم(ع) وسوسه شد واز راه صواب خارج شد و این وسوسه شدن و خروج از راه صواب را مساوی شقاوت دانست(فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى) (طه،117)حال با توجه به معصوم بودن انبياء و با توجه به این که ظلم در اینجا از ریشه ی (ظلم) است (نه از ریشه ی ظلمه) در می یابیم مراد از ظلم ، ظلم به نفس است همانطور که از قول خود ایشان آمده (قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (اعراف،23) و همچنین مراد از شقاوت ، قرار گرفتن در رنج و تعب این دنیاست.( إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ )( وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏)(طه118،119) از اینجا معلوم می شود که وبال این ظلم افتادن در رنجهای حیات این دنیا همچون گرسنگی و تشنگی و برهنگی و سختی است و مطابق این منظور مقصود از ظلم آن دو ظلم به خودشان بوده است نه معصیت مصطلح و ظلم به خدا و همچنین معلوم می شود که مراد از این نهی یعنی «لا تقربا» نهی ارشادی بوده است که به وسیله آن مکلف به چیزی که خیر و صلاح او در آن است توصیه می شود. و در مقام نصیحت است نه نهی مولوی (نهی مولی عبد را که پیروی آن لازم است)(الميزان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 130)
2-9- فراموشی و نِسيان :به عقيده بعضی از علماء آنچه از آدم (ع) سرزد به سبب فراموشی حکم الهی بود به دليل اين آيه﴿ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً ) (طه، 115) (القصص القرآنی فی القرآن الکريم ،ص: 30) آيات ديگرسوره طه نيز اين نظريه را تاکيد می کند.در سوره طه بعد از بيان داستان خلقت بشر، سياق سوره فراموشی فراگير و نسيان تکاليف الهی در انسان را بيان می کند. ﴿ قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى ﴾ (طه ،126) گويی که محور فکری اين سوره نسيان و فراموشی بشر است.( قصص القرآن دلالياً و اجمالياً، ج:1ص:20) واژه ی انسان نيز مصدّق همين موضوع است چرا که بنا به نظر کوفيان واژه ی انسان در اصل إنسيان بروزن إفعلان[7] (از ريشه نسی) به معنی فراموش کار بوده چرا که انسان عهد الهی را فراموش کرده است.(لسان العرب، ج:6ص:11)
2-10- زود مأنوس شدن: گروهی واژه انسان را بر گرفته از واژه أنس می دانند چرا که انسان به پيرامون خويش زود أُنس می گيرد و خلقت آن به گونه ای است که جز با مؤانست با ديگران پايدار نمی ماند از اين روست که می گويند انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است.( المفردات،ج:1ص: 94)
شايد بتوان در تحليل اين مخلوق جديد تمامی معانی انسان را يافت.مخلوقی فراموش کار که زود به محيط و هم نوعان خويش انس می گيرد .
2-11- توبه وپشيمانی : در پايان داستان آفرينش در سوره بقره چنين مي خوانيم ﴿فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ  ﴾ (البقره/37) اگر فاء در(فَتابَ) را حرف عطف برمحذوف بگيريم گويی که دراصل به اين گونه بوده است «فقالها فتاب»‏ (إعراب القرآن،درویش ، ج:1ص:88) آدم (ع) کلماتی را بيان کرد که معنای توبه در برداشت( إعراب القرآن،بیضاوی، ج:1ص:73) اگر به تفاوت واژه اعتذر و تاب دقت كنيم متوجه مي شويم كه فرق واژه اعتذر وتاب در اين است كه تاب براي كسي به كار مي رود كه به اشتباه خود اعتراف مي كند ،و اعتراف مي كند كه هيچ عذر ودليلي براي انجام اين اشتباه نداشته اما واژه اعتذر براي كسي گفته مي شود كه براي اشتباه خود عذر وبهانه مي آورد .همچنين در قرآن نيامده ندم به معني اينكه آدم فقط پشيمان شد بلكه واژه تاب را به كار برده كه براي كسي به كار مي رود كه هم پشيمان مي شود و هم به زشتي عمل خويش آگاه مي گردد. (الفروق اللغویه ،ص:263)
آدم (ع) به درگاه الهی به کلماتی توبه کرد وتوبه او پذيرفته شد.
 
نتيجه:
از آنچه در مجال کم اين مقال گذشت می توان به وضوح دريافت :
1- در ميان تمام قصص قرآن ، قصه آفرينش ازآنجا که به سرنوشت تمام انسانها پيوند خورده از اهميت بيشتری برخوردار است. شخصيت آدم به عنوان پدر بشريت، قهرمان داستان ازل هستند.
2- هر واژه در قرآن با دقت زياد در جاي خود قرار گرفته است. با بررسي معنا شناسي و زبان شناسي اين واژه ها وبررسي با واژه هاي مشابه و رجوع به تفاسير مي توان به ابعاد جديدي از ويژگي هاي شخصيتي قهرمانان داستان پي برد:در قرآن از اين مخلوق خاكي به سه لفظ آدم، بشر و انسان ياد شده كه هم بر آدم به عنوان پدر بشريت و هم بر فرزندان او اطلاق مي شود .
او قهرمان است خاكي با پوست گندمگون ،زيبا ولطيف،او موجودي ضعيف است كه علي رغم ضعف بدني به مقام والاي خليفه اللهي مي رسد. دراي نيروي غضب و شهوت است از اين رو بالقوه مستعد فساد و خونريزي است .استعداد زيادي در فراگيري علم دارد.آدم هميشه در برابر وسوسه خلود و جاودانگي ضعيف است. او زود به محيط خويش مأنوس مي شود و زود فراموش مي كند.
 
پی نوشت:
1- از پيامبر (ص) روايت شده ، خداوند آدم را از مشتی از خاک سرتاسر زمين آفريد (طوسي، 1/136)
2- براي اطلاعات بيشتر رجوع شود به الإعجاز البياني للقرآن از د.عائشه عبد الرحمن صفحه362.
3- لازم به يادآوری است که هرگاه در قرآن جثه و ظاهر انسان مورد نظر بوده از لفظ بشر استفاده شده است.(راغب اصفهاني،1/124) برای توضيحات بيشتر ر.ج. ( دقائق الفروق الغويه فی البيان القرآنی،.محمد ياس خضرالدوری).
4-ر.ج فرهنگ معاصر عربی فارسی /آذرتاش آذرنوش
 
5- گروهی واژه آدم را اسم اعجمی مانندآزر، و عازر، و عابر و شالخ. و فالغ، و مانند آن می دانند.(زمخشری ،1/125)
 
6- علامه با اين نظر مخالفند و گمراهی آدم و حوا توسط شيطان را ناشی از وسوسه قلبی شيطان نمی دانند بلکه معتقدندکه آدم و همسرش شيطان را ميديدند هم چنان كه انبياء (ع) او را مى‏ديدند.برای اطلاعات بيشتر رجوع شود به(ترجمه الميزان 1/201-202)
 
7-که«ياء» به خاطر کثرت استعمال حذف شده ، هنگامی که مصغر می شود«ياء» به اصل کلمه بر می گردد.(الثعلبی، 5/339)
 
 
نویسنده: ليلا نجمي

 

منابع: 

علاوه بر قرآن کريم،
1- لسان العرب ، ابن منظور،محمد بن مکرم، ،بيروت،1414ق.
2- أنوار التنزيل وأسرارالتأويل ، بيضاوی، عبد الله عمر، ، تحقيق محمد عبد الرحمن المرعشلی، بيروت، 1418 ق.
3- الحيوان، جاحظ ،تحقيق عبدالسلام هارون، قاهره، 1948م.
4- القصص القرآنی فی القرآن الکريم ،الحجازی، محمد محمود، ، مصر،1424ق/2003م.
5- إعراب القرآن ، درويش،محيی الدين، ،دمشق،1415ق.
6- المفردات فی الغريب القرآن، راغب اصفهانی،حسين بن محمد، ،تحقيق صفوان عدنان داودی،دمشق بيروت،1412ق.
7- وظيفه الصور الفنيه فی القرآن الکريم، الراغب، عبد السلام أحمد ، ،حلب،1422ق/2001م.
8- الميزان فی التفسیر القرآن ، طباطبايي،محمد حسين، ،ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني،قم،1374ش.
9- التبيان فی التفسير القرآن ، طوسی،محمدبن حسن، ،بيروت،سال چاپ ذکر نشده.
10- الفروق اللغويه، عسکری،أبی هلال، ،بيروت،1427ق/2006م.
11- القاموس المحيط ، فيروزآبادي،محمد بن يعقوب، ،بيروت،1987م.
12- آفرينش هنری در قرآن، قطب، سيّد، ،ترجمه محمد مهدی فولادوند،تهران،1360ش.
13- فی ظلال القرآن، قطب ، سيّد، ،بيروت،1412ق.
14- التحقيق فی کلمات القرآن الکريم، مصطفوی،حسن، ،تهران ،1360ش.
15- قصص القرآن الکريم:دلالياًوجمالياً، بستانی،محمود، ،قم،1428ق/1386ش.