روش ‏شناسى تفسیر منهج الصّادقین

چکیده:

این نوشتار به معرفى روش تفسیر منهج الصادقین مى پردازد. نویسنده نخست مفسر را به صورت فشرده معرفى مى کند. آنگاه تفسیر منهج الصادقین را معرفى و دیدگاه مفسر را راجع به تفسیر قرآن توضیح مى دهد. در ادامه تفسیر منهج الصادقین را از ابعاد روائى و بهره گیرى از فنون ادبى بررسى مى کند.

کلید واژه‏ ها:
ویژگى هاى تفسیر، منهج الصادقین، ملا فتح الله کاشانى، ویژگى هاى ادبى منهج الصادقین، ویژگى هاى روائى منهج الصادقین.

روش تفسیرى عبارت است از مستند یا مستنداتى که مفسّر بر اساس آن کلامى را که خود ساخته و پرداخته است به عنوان تفسیر کلام خدا و معنى و مقصود آیات الهى قلمداد مى کند و تنها راه دستیابى کامل به مقصد قرآن را منحصراً همان مستند یا مستندات مى شمارد.۱

حال ممکن است یک مفسّر با روش خاصّى سراغ آیات خاص از قرآن برود. اختلاف مفسّران گاهى به سلیقه شخصى آنها برمى گردد. به گونه‏اى که بعضى سراغ آیات اجتماعى قرآن مى روند. و گروه دیگر جنبه فقهى قرآن را مورد توجّه قرار مى دهند و زمانى هم اختلاف آنها به روش و مبانى تفسیرى آنها مربوط مى شود. تقسیم بندى هایى که در تفاسیر انجام مى شود گاهى به اعتبار روش مفسّران و زمانى به اعتبار ذوق و سلیقه و زبان آنها صورت گرفته و گاهى هم تفاسیر به هر دو اعتبار تقسیم بندى شده اند. آنچه باید در این طبقه بندى ها مورد توجّه قرار گیرد، لغزنده بودن و شکننده بودن آن‏هاست و ارایه یک تقسیم بندى عقلى و حصرى در زمینه تفسیر امکان‏پذیر نیست.

هدف از روش شناسى تفسیر ملاّ فتح اللَّه کاشانى تشخیص این مطلب است که مستند یا مستندات ملاّ فت ح‏اللَّه در سخنى که آن را ساخته و پرداخته کرده و به عنوان تفسیر کلام خدا و معنا و مقصود آیات الهى قلمداد کرده است، چیست؟ آیا به خود قرآن استناد کرده است یا به اجتهاد شخصى؟ و آیا به معناى لغوى و قواعد صرف و نحو عربى تکیه کرده است یا نه؟ آیا به روایات استناد کرده است یا به شهود و مکاشفه؟ آنچه مى توان گفت این است که ملاّ فتح اللَّه در تفسیر خود به نکات ادبى، آیات قرآنى، روایات و شأن نزول استناد کرده است. ولى استفاده از هر یک از این مستندات در تفسیر او به یک اندازه نبوده است. در این نوشتار در آغاز به معرّفى مفسّر و انگیزه او از نوشتن تفسیر اشاره مى‏کنیم و سپس به روش‏هاى او در تفسیر مى‏پردازیم.

 

معرّفى مفسّر

ملاّ فتح اللَّه بن شکر اللَّه کاشانى، فقیه، متکلّم و مفسّر دوره صفویه (شاه طهماسب) است. و از شاگردان على ابن الحسن الزوارى مفسّر مشهور است که با همین واسطه از مرحوم شیخ على کرکى روایت مى کند. ملاّ فتح اللَّه در سال ۹۸۸ هجرى وفات یافته است.۲ و مقبره او هم اکنون در ابتدا ى جاده قمصر کاشان قرار دارد منطقه مسکونى که حوالى آرامگاه او واقع شده، امروز به نام منطقه ملاّ فتح اللَّه مشهور است. آثار او عبارت است از: منهج الصّادقین فى الزام المخالفین، خلاصه المنهج، و زبده التفسیر، که هر سه کتاب در تفسیر قرآن است.

علاوه بر این سه کتاب تفسیرى، قرآن را نیز ترجمه کرده است. کتاب دیگر او ترجمه احتجاج طبرسى تحت عنوان «کشف الاحتجاج» است که آن را به شاه طهماسب صفوى تقدیم کرده است. و «تنبیه المخالفین و تذکره العارفین» کتاب دیگر او در شرح نهج البلاغه است. در اعیان الشیعه علاوه بر آثارى که ریاض العلماء به ملاّ فتح اللَّه نسبت داده است، دو اثر به نام هاى ملاذ الفقهاء و ماده التاریخ را از جمله آثار ملاّ فتح اللَّه ذکر مى کند که به نظر مى رسد اشتباهى رخ داده باشد. آنچه در بعضى مکتوبات از جمله مقدّمه مرحوم شعرانى بر تفسیر منهج الصادقین آمده است این است که ماده تاریخ وفات ملاّ فتح اللَّه ملاذ الفقهاء است، نه اینکه ملاّ فتح اللَّه کتابى به این نام داشته باشد.  فقها را چو ملاذى به جز قرآن قدوه نبود         بهر تاریخ نوشتند ملاذ الفقهاء۳

 

انگیزه مفسّر

با روى کار آمدن دولت صفویه در ایران حرکت تفسیرى شیعه مثل دیگر فعالیت‏هاى فرهنگى نضج مى‏گیرد به طورى که بیشترین آثار قرآنى این دوره به زبان فارسى است، جوامع التفسیر، مواهب علیه، منهج الصادقین، خلاصه منهج، تفسیر شاهى، تفسیر خواجه شرف الدّین الهى، ترجمه الخواص زواره اى و تفسیر دولتشاهى از جمله تفاسیر و ترجمه هاى فارسى این دوره است.۴ از جمله مفسّران و متکلّمان دوره صفویه مرحوم ملاّ فتح اللَّه است.

او علم به قرآن را به دلیل این که خاستگاه اصول و فروع اسلام است، تنها علمى مى داند که هم موجب سعادت اخروى و هم ضامن اصلاح امور دنیوى است.۵ مفسّر سخن خود را به سعدبن قتاده مستند مى کند که گفت مراد از حکمت در آیه «وَ مَنْ یؤت الحکمه فقد اوتى خیراً کثیراً» (بقره /۲۶۹) همان علم قرآن است. و نیز به این سخن رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم تمسک مى‏جوید که فرمود: «علم قرآن علم اوّلین و آخرین است».

و براى اصل بودن علم قرآن، حدیث عرضه را تمسّک مى‏جوید. «اذا جائکم عنّى حدیث فاعرضوا على کتاب اللَّه فما وافقه فاقبلوه و ما خالفه فاعرضوا عنه»به عنوان دلیل ذکر مى کند.۶ ملاّ فتح اللَّه از یک سو آموختن علم قرآن را که اصل علوم شریعت است ضرورى مى داند و از سوى دیگر استفاده از تفسیرهاى عربى به خاطر مشکل بودن آنها را مانع فراگیرى علم قرآن براى غیر عربها مى داند. وجود بحث‏هاى تفصیلى در لغت و ذکر مباحث قرآن و پرداختن به فروعات و استفاده از واژه هاى کهن فارسى و وجود عبارات نامفهوم در تفسیرهاى فارسى را مورد انتقاد قرار مى دهد و تفسیر کاشفى را به خاطر ایجاز و اختصار مى‏پسندد. و به دلیل بلاغت و فصاحت مى‏ستاید. اما چون بر خلاف مذهب شیعه از روایات اهل البیت‏ علیهم السلام چیزى نقل نمى کند به مار زرنگار تشبیه مى کند. کاشفى در نیمه اوّل سده نهم به دنیا آمد و در سال ۹۱۰ درگذشت، یعنى فاصله او با ملاّ فتح ‏اللَّه نزدیک به یک قرن است؛ زیرا همانگونه که یاد شد تاریخ وفات ملاّ فتح ‏اللَّه ۹۸۸ است.

ملاحسین کاشفى چهار تفسیر به نامهاى جواهر التفسیر، جامع الستین یا تفسیر سوره یوسف، مختصر الجواهر و مواهب علیه دارد. ملاحسین در عصر حاضر به خاطر کتاب «روضه الشهداء» معروف و مشهور است، «مواهب علیه» که بعد از فوت کاشفى به تفسیر حسینى معروف شد در سال ۸۹۷ در هرات به نگارش درآمده است.

این تفسیر به روش اهل سنّت نوشته شده است و از اخبار و احادیث اهل البیت ذکرى به میان نمى‏آورد. گفته مى شود شاه طهماسب از استاد ملاّ فتح‏ اللَّه یعنى على بن حسن زوارى مى خواهد که تفسیرى به فارسى بنویسد تا جانشین تفسیر کاشفى شود و او تفسیر ترجمه الخواص را به فارسى مى نویسد بعد از او شاگردش ملاّ فتح ‏اللَّه به امر شاه طهماسب تفسیر دیگرى مى نویسد به نام منهج الصادقین فى الزام المخالفین که مانند ترجمه الخواص آیات را جزء به جزء ترجمه و تفسیر مى کند و در آن به روایات اهل بیت توجه خاصّى نشان مى دهد تا تفسیر کاشفى را تحت الشعاع قرار دهد.۷

به هر حال براى نوشتن تفسیرى براى فارسى زبانان که هم مطابق قرائت سبعه باشد و هم معانى قرآن را آشکار کند، تصمیم مى‏گیرد در تفاسیر عربى و فارسى، منابع تاریخى، حدیثى، کتب کلامى، اصولى و فقهى کندوکاو کند و تفسیر خود را از آنها انتخاب نماید. به گونه‏اى که تفسیرش بر اسباب النّزول و احادیث نبوى اخبار معصومین ‏علیهم السلام مبتنى باشد و در آن تناسب و آیات و سوره ها ذکر گردد و در ضمن تفسیر آیات الاحکام، فقه شیعى مطرح گردد و به مناقب معصومین ‏علیهم السلام و جواب شبهات مخالفین پراخته شود.۸ مفسّر مقصود اصلى خود را از نگارش این تفسیر، تبیین راه ائمه معصومین ‏علیهم السلام و ارایه برهان علیه مخالفین مى داند و لذا نام تفسیر خود را «منهج الصادقین فى الزام المخالفین» مى گذارد. و به نام پنج تن آل عبا آن را در پنج جلد قرار مى دهد. و در مقدمه آن دیدگاه‏هاى خود را در علوم قرآنى طى ۱۰ فصل بیان مى کند.۹

 

تفسیر منهج الصادقین در یک نگاه

تفسیر «منهج الصادقین فى الزام المخالفین»، از جمله تفاسیرى ترتیبى است که مى توان آن را واعظانه نامید. زیرا این تفسیر زبانى عامیانه دارد و در آن به داستان و قصه بسیار توجّه شده است. قصّه محورى و تنوّع در مطالب و ذکر روایات بدون سند و عدم نقد متن و سند روایات از ویژگى‏هاى این تفسیر واعظانه است. گرچه تقسیم بندى تفاسیر و قرار دادن تمامى آنها در یک مدل فراگیر، کارى دشوار و در حد محال است ولى قالب بندى طیف گرا مى تواند تا حدى کار را آسان کند. لذا اگر گفته مى شود منهج الصادقین یک تفسیر واعظانه است و در این گونه تفاسیر، منقولات، و داستانها و قصّه ‏هاى ذکر شده بى سند هستند و سند آنها لحاظ نمى‏شود، منظور این است که مفسّر در اغلب منقولات خود به ذکر سند توجّه نداشته است. حالا چه این تفاسیر به صورت شفاهى براى مخاطبان بیان شده باشد و یا به صورت کتبى در اختیار قرار گرفته باشد.

البته نمى توان صرف اینکه این تفاسیر از سوى واعظان نوشته یا گفته شده است آنها را تفسیر واعظانه نامید. بلکه در این تقسیم بندى ویژگى ‏هاى متن تفسیر مورد نظر است. شیوه کار ملاّ فتح اللَّه در تفسیر واعظانه خود تقطیع آیات است؛ بطوریکه مراجعه کننده مى تواند با حذف روایات و نقل ‏قول‏هاى تفسیرى و ادبى، یک ترجمه فارسى از قرآن را به سبک دوره صفویه از منهج الصادقین استخراج کند، در این تفسیر معادل فارسى مفردات قرآن به صورت جداگانه ذکر شده و غالباً مفسّر از منابع مورد استفاده خود نامى نمى برد و یا صرفاً به ذکر نام گوینده یا نام کتاب مورد استفاده شده بسنده مى‏کند. ملاّ فتح‏ اللَّه به نقل داستانها و قصص مربوط به انبیاء و احوال معاد و پس از مرگ توجّه زیادى کرده است.
ملاّ فتح اللَّه در آغاز هر سوره بحث کوتاهى در مکّى یا مدنى بودن آیات دارد. سپس به استناد قول ابى بن کعب فضیلت قرائت هر سوره را بیان، آنگاه شأن نزول سوره یا شأن نزول اولین آیه آن سوره را نقل مى کند. مفسّر آیات را به سبک تفسیر کاشفى تقطیع و آنها را به صورت جداگانه به فارسى برمى گرداند. بحث‏هاى لغوى و ادبى را معمولاً قبل از روایات مطرح مى کند و در نهایت مجموعه زیادى از احادیث و روایت مناسب با آیه را نقل مى کند، بحث‏هاى کلامى آن هم به منظور دفاع از کلام شیعه و نقل اختلافات فقهى و دفاع از فقه شیعه به تناسب آیات مورد توجّه مفسّر است. در این‏جا نگاهى داریم به موضوع تفسیر قرآن با قرآن، جنبه روایى تفسیر و استفاده از فنون ادبى در تفسیر منهج الصادقین.

 

قرآن به مفسّر نیاز ندارد!

ملاّ فتح ‏اللَّه کاشانى قرآن را نیازمند به مبیّن و مفسّر نمى داند و بر این گفته خود چندین دلیل مى آورد. اوّل اینکه خداوند استنباط معنا از قرآن را مدح و ترک تدبّر در قرآن را نکوهش کرده است. «الّذین یستنبطونه منهم» (نساء /۸۳) و «افلا یتدبّرون القرآن ام على قلوب اقفالها»، (محمد /۲۴). دوّم اینکه قرآن به زبان عربى روشن نازل شده تا با تکیه بر تدبّر و تفکّر معنى آن مفهوم شود. «انّا جعلناه قراناً عربیّاً» (زخرف /۳) «لیدّبّروا آیاته و لیتذکّر اولوا الالباب». (ص /۲۹) سوّمین دلیل این است که رسول خدا قرآن را مبناى عرضه حدیث قرار داده تا صحّت و سقم حدیث با قرآن مشخص شود. «اذا جائکم عنّى حدیث فاعرضوه على کتاب اللَّه فما وافقه فاقبلوه و ما خالفه فاعرضوا عنه». هر سه دلیل نشانگر آن است که فهم قرآن به کمک خود قرآن ممکن است.

ملاّ فتح ‏اللَّه کاشانى در توضیح حدیث «من فسّر القرآن برأیه و اصاب الحق فقد اخطأ» و حدیث «تفسیر القرآن لایجوز الّا بالاثر الصحیح و النصّ الصریح» که تفسیر قرآن را به عهده روایات مى گذارد، مى گوید: این دو حدیث و امثال آن در مجمل و متشابه است؛ یعنى فهم آیات مجمل و متشابه در گرو روایات است ولى بقیه آیات از نظر معنا مفهوم است و براى فهم آنها به بیان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه‏ علیهم السلام نیازى نیست.۱۰

در اینجا چند نمونه از رویکردهاى عملى ملاّ فتح ‏اللَّه در تفسیر قرآن با قرآن را مى‏آوریم:

۱ - هدایت در آیه «اهدنا الصّراط المستقیم» (حمد /۶) از حیث نوع بى شمار، ولى از حیث جنس به چهار قسم تقسیم مى شود: الف( افاضه خدایى که بنده بر هدایت شدن به مصالح خود توانمند مى‏شود. مثل قوه عقلیه و حواس باطنى و مشاعر ظاهرى. ب( ارایه دلائلى که حق و باطل را براى انسان مشخص مى کنند و این دو نوع هدایت در آیات «و هدیناه النّجدین» (بلد /۱۰) و «فهدینا هم فاستحبوا العمى على الهدى» (فصّلت /۱۷) مذکور است. ج( هدایتى که با ارسال رسولان و انزال کتب صورت مى گیرد و آیه «و جعلنا هم ائمّه یهدون بامرنا» (انبیاء /۷۳) و آیه «انَّ هذا القرآن یهدى للّتى هى اقوم» (اسراء /۹) به آن دلالت دارد. ( هدایتى که با آن اسرار براى بندگان خاص کشف مى شود و این نوع هدایت با وحى و الهام و رؤیاهاى صادقانه صورت مى گیرد و آیه «اولئک الذین هَدَى اللَّه فبهدیهم اقتده» (انعام /۹۰) و آیه «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» (عنکبوت /۶۹) آن را بیان مى کند.

بنابراین در «اهدنا الصّراط المستقیم» چون اصل هدایت حاصل است. مؤمن طلب زیادتى آن را مى کند و یا درخواست ثبات و دوام بر آن و یا خواهان مراتب عالى تر است.۱۱

۲ - در آیه «قل من کان فى الضلاله فلیُمْدد له الرّحمنُ مدّاً» (مریم /۷۵) کلمه «فلیمدد» خبر است. در صورت امر یعنى خداوند ممتد مى سازد، عمر او را، وجود خبر بر لفظ امر دلالت مى کند که مهلت دادن خداوند شایسته است چرا که مهلتى که در اختیار گمراه قرار مى دهد عذر و بهانه را از او مى ‏گیرد. و همین معنا از آیه «انما نملى لهم لیزدادوا اثماً» (آل‏عمران /۱۷۸) و از آیه «اولم نعمّرکم ما یتذکّر فیه من تذکّر» (فاطر /۳۷) فهمیده مى شود۱۲

۳ - ملاّ فتح ‏اللَّه کلمه «ید» را در آیه «تبّت یدا ابى لهب و تب» (مسد /۱) به معناى کل بدن مى گیرد و به آیه «لاتلقوا بایدکم الى التهلکه» (بقره /۱۹۵) و «ما قدمت یداه» (نبأ /۴۰) استناد مى‏کند و مى گوید: اسناد فعل به «یدین» به جهت آن است که اکثر عمل انسان با دست انجام مى‏گیرد.۱۳

۴ - مفسّر آیه «و انه لحبّ الخیر لشدید» (عادیات /۸) را با آیه «الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء» (بقره /۲۶۸) ضمیمه کرده مى گوید فحشا و شدید و بخیل یک معنا دارد و عرب انسان بخیل را مشدد، شدید و فاحش مى گوید. لذا علت بخل انسان دوستى مال است و شیطان همواره انسان را به بخل دعوت مى‏کند و از فقر مى ترساند.۱۴

۵ - «قالت الاعراب آمناً قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فى قلوبکم» (حجرات /۱۴) در این آیه به اعراب مدعى ایمان مى گوید شما نگویید ایمان آورده ایم بلکه بگویید اسلام آورده ایم، این آیه نشان مى دهد بین اسلام وایمان فرق است.
ایمان اقرار به زبان و تصدیق به جنان است و اعراب اقرار داشتند ولى تصدیق نداشتند لذا نمى توان گفت اسلام در قرآن به یک معنا آمده است در این‏جا به معناى اقرار زبانى است ولى در آیه «ان الدّین عنداللَّه الاسلام» (آل عمران /۱۹) اسلام مقارن تصدیق است، زیرا آنچه مورد قبول است همین تصدیق است.۱۵

۶ - معناى کلمه امت در آیه «و إن من اُمهٍ الاّ خلّى فیها نذیرٌ» (فاطر /۲۴) با توجه به آیه «وجد علیه امّه من النّاس یسقون» (قصص /۲۳) همان جماعت کثیره است. در اینجا مفسّر کلمه امت را با استفاده از آیه دیگر معنا کرده است.۱۶

۷ - در آیه ۱۹ سوره فاطر آمده است «و لا تزر وازرهٌ وزر اُخرى» یعنى کسى بار گناه دیگرى را حمل نمى کند. در حالى که خداوند در آیه دیگرى فرموده است: «ولیحملن اثقالهم واثقالاً مع اثقالهم» (عنکبوت /۱۳) مفسّر مى گوید آیه دوم در باره ضالین و مضلین است که حامل اثقال ضلال خود و اضلال غیر مى شوند نه حامل ضلالت غیر لذا هر گناهکار فقط حامل گناه خود است و این گناه غیر از گناه دیگرى است ولى به گناه واداشتن دیگرى گناه محسوب مى شود.۱۷

 

جنبه روایى تفسیر منهج الصادقین

در مقدمه اى که مفسّر بر تفسیر خود نوشته است به صراحت مى گوید قرآن جز در مجمل و متشابه به مفسّرى خارج از خود نیاز ندارد. با این ادعا به ذهن خطور مى کند که منهج الصادقین ملاّ فتح‏ اللَّه از تفاسیر صرفاً اجتهادى است که در آن آیات قرآن با خود قرآن تفسیر مى شود و همانگونه که خود مفسّر گفته است تنها و تنها براى فهم آیات مجمل و متشابه از روایات استفاده شده است. ولى برخلاف این برداشت اولیه، وقتى به متن تفسیر مراجعه مى شود معمولاً پس از برگردان لغات عربى به فارسى (عصر صفوى) و ذکر چند نکته ادبى با حجم زیادى از روایات مواجه مى شویم، آوردن روایات زیاد آن هم بدون نقد به گونه اى است که این تفسیر را به تفسیر مأثور بسیار نزدیک مى کند. ما نمونه بارز تفسیر مأثور در میان تفاسیر شیعى را «تفسیر البرهان» از سید هاشم بن سلیمان الحسینى البحرانى (متوفاى ۱۱۰۷) مى دانیم که در آن هیچ سخنى از خود مفسّر دیده نمى شود. به گونه ‏اى که بحرانى ابتدا آیه یا آیاتى را مطرح مى کند و آنگاه روایات مربوط به آن را مى‏ آورد.

ولى تفسیر ملاّ فتح‏ اللَّه را نمى‏توان تفسیر مأثور از نوع تفسیر البرهان نامید. زیرا در این تفسیر بر خلاف البرهان هم از نکات صرفى و نحوى و هم از خود قرآن براى فهم آیات استفاده شده است و از مفسّر جملاتى در ذیل آیات نقل شده است. تفسیر منهج الصادقین به تفسیر قمى تألیف على بن ابراهیم بن هاشم قمى شبیه است.

کاشانى در تفسیر خود ذیل بسیارى از آیات روایات متعددى را بدون ذکر منبع و مأخذ آن آورده است و یا صرفاً به اسم راوى بسنده کرده است. و به رغم اینکه در مقدمه تفسیر خود قرآن را مبناى عرضه روایات معرفى مى کند و براى حجیت استقلالى قرآن به احادیث عرضه استناد مى کند ولى در تشخیص به صحت و سقم روایات از طریق قرآن توجهى ندارد. در اینجا به صورت فشرده به ذکر چند نمونه از آیاتى که ذیل آنها روایاتى بدون توضیح یا بدون مأخذ ذکر شده است، بسنده مى کنیم:

۱ - «و لهم فیها ازواج مطهره» (بقره /۲۵) مر ایشان را باشد در آن بهشتها، زنانى که جفت ایشان باشند از حورى و انسى که پاک گردانیده شده باشند از عیب هایى که زنان دنیا راست از بول و غائط و منى و حیض و استحاضه و نفاس و سایر قاذورات و مکروهات دیگر از سوء خلق و قبح صورت و افعال، چه تطهیر مستعمل است در اجسام و اخلاق و افعال و ... از سعید بن عامر روایت است که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: اگر زنى از زنان بهشت یک‏بار به دنیا نگرد همه روى زمین پر از بوى مشک مى شود و نور آفتاب و ماهتاب را ببرد. و در خبر آمده اگر بنده، زن عجوزه داشته باشد که به انواع عیوب و کدورات مبتلا باشد و در غایت قذورات و زشتى، حق سبحانه او را در بهشت از جمیع عیبها پاکیزه سازد».۱۸

۲ - «قد افلح من تزکى» (اعلى /۱۴) به درستى که رستگارى یافت آنکه مطهر شد از کفر و مصیبت یا اکثار. «وذکر اسم ربه فصلى» و یاد کرد نام پروردگار خود را به دل و زبان، پس نماز گزارد. جابر بن عبداللَّه انصارى فرمود که تفسیر این آیه را از رسول‏صلى الله علیه وآله وسلم پرسیدم فرمود: که: معنى آن است که رستگار شد هر که نفس خود را از خبث کفر پاک کرد و به شهادتین نیز اقدام کرد. پس بر پنج نماز یومیه محافظت نمود.
ابن قتاده و حسن و ابن عباس گفته اند: در تفسیر «قد افلح من تزکى» اى قد ظفر من صار زاکیاً بالاعمال الصالحه و الورع. و عن ابن مسعود، «تزکى اى اعطى زکاه ماله و ذکر تکبیر العیدین یقول رحم اللَّه امرأ تَصّدق ثُمَّ صلى و از ابن عمرو ابوالعالیه و ابن سیرین مرویست که مراد از «تزکى» زکاه فطره است و بذکر تکبیر عید و بصلوه نماز عید و عدم وجوب نماز عید و زکاه در مکه منافات ندارد با اینکه سوره مکى است. زیرا که محتمل است که اوایل سوره در مکه نازل شده باشد و آخر آن در مدینه گفته ‏اند مراد به ذکر قلب است نزد صلاه و رجاء ثواب و خوف عقاب، چه خشوع در نماز بحب خوف و رجاء است. و از حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام مرویست که فرمودند: «التزکى التصدیق بصدقه الفطره، لاابالى ان لا اجد فى کتابى غیرها لقوله تعالى قد افلح من تزکى اى اعطى زکوه الفطر فتوجه الى المصلى صلوه العید»۱۹

 

استفاده از فنون ادبى

در تفسیر منهج الصادقین از فنون ادبى صرف و نحو کمک گرفته شده و در مواردى دیدگاه‏هاى اخفش، سیبویه و زجاج نقل شده است. براى آشنایى با این بعد از تفسیر منهج الصادقین نمونه هایى را ذکر مى کنیم:

۱ - «فأزلّهما الشیطان عنها فاخرجهما» (بقره /۳۶) «پس بلغزانید قدم آدم و حوا را ابلیس پرتلبیس از آن درخت یعنى از جهت آن شجر، و به وسیله آن اصرار ذلت ایشان نمود. به سبب آن حاصل ایشان شد بر ذلت». ملاّ فتح‏ اللَّه در این تفسیر مرجع ضمیر «عنها» را به شجره برگردانده است که در آیه قبل ذکر شده است و در ادامه مى‏گوید مى‏توان مرجع آن را به جنت برگرداند. در این صورت معنا چنین شود، شیطان ازلال و اذهاب ایشان نمود از بهشت. مفسّر پس از اختلاف نظر مفسّران در وجود و دخول شیطان در بهشت مى‏گوید: اشهر آن است که در ذهن ما رفته یعنى (شیطان) در بهشت داخل شد.۲۰

۲ - «و قلنا اهبطوا» (بقره /۳۶) «و گفتیم آدم و حوا را فرو روید از بهشت بمادون که او دنیاست.» مفسّر در اینکه چرا خداوند به آدم و حوا فرمود «اهبطوا» در حالى که آنها دو نفر بودند. مى گوید عادت عرب این است که تثنیه را به صورت جمع هم مى آورد مثل کلام خداوند «و کنا لحکمهم شاهدین» (انبیاء /۷۸) که مراد داوود و سلیمان است. و کلام دیگر خداوند که فرمود: «قال اهبطا منها جمیعاً» (طه /۱۲۳) و باز براى تثنیه جمع آورده است و یا مثل «فان کان له اخوه» (نساء ۱۱) اى اخوان، ملاّ فتح ‏اللَّه براى توجیه ضمیر جمع در فعل «اهبطوا» که خطاب به دو نفر است مى گوید: شاید هم این ضمیر جمع براى این است که مخاطبان، آدم و حوا و ابلیس بودند. چرا که ابلیس به صورت مسارقت به جهت وسوسه وارد بهشت شده بود و یا مى توان گفت مراد خروج آدم و حوا از بهشت و خروج ابلیس از آسمان به زمین است. در این دو نمونه نوعى اجتهاد ادبى تفسیر ملاّ فتح ‏اللَّه را متأثر کرده است.

۳ - «الذى جعل لکم الارض فراشاً و السماء بناءاً» (بقره /۲۲) «آن کیست که به حکمت بالغه قدرت کامله گردانید براى فایده و انتفاع شما زمین را بساطى گسترده تا آرام گیرید و حرکت کنید بر آن به مایحتاج خود و آسمان را سقفى برافراشته.» مفسّر در معناى جَعَلَ مى گوید: جَعَلَ از افعال عامه است و به یکى از سه معنا مستعمل است. یکى به معناى صارَ و طلق که در این صورت متعدى نیست. دوم به معناى «اوجد» و این قسم متعدى به یک مفعول است. مثل «جعل الظلمات و النور» و سوم به معناى «صیر» است که متعدى به دو مفعول است. کقوله «جعل الارض فراشاً» و تصییر هم به قول است و هم به فعل و عقد. تصییر فعلى مثل جعلت الفضه خاتماً. تصییر قولى مثل جعلت زیداً امیراً و اعتقادى مثل جعلت زیداً عالماً. آنچه در این آیه آمده است تصییر ارض است به فراش و معناى آن این است که بعضى از جوانب آن را از میان آب بیرون آورده و ظاهر ساخته با آنکه آب به حسب طبع محیط بر همه بود. و آن را متوسط گردانیده میانه صلابت و لطافت تا آنکه براى نشستن و خوابیدن مانند فراش مبسوط براى بندگان مهیا گردد.»۲۱

۴ - «الحمداللَّه الذى انزل على عبده الکتاب و لم یجعل له عوجاً قیّماً لِیُنذر باساً شدیداً من لدنه و بشر المؤمنین» (کهف /۱-۲) مفسّر در منصوب بودن کلمه «قیّماً» مى‏گوید: این کلمه مى تواند منصوب باشد به فعل مقدر. یعنى جعله قیماً، خداوند قرآن را قائم به مصالح بندگان قرار داد. و یا علت منصوب بودن «قیّماً» مى‏تواند حالیت آن باشد و عامل در او انزال است. خداوند قرآن را فرستاده بر بنده خود در حالى که مستقیم و بر حد اعتدال بود.»۲۲

۵ - «و اذا رأیتهم تُعجبک اجسامهم و ان یقولوا تسمع لقولهم کانهم خُشُبٌ مسنّده» (منافقون /۴) در این جا هم مفسّر دو احتمال مى‏دهد. الف: «خشبٌ مسنّده» حال براى ضمیر «قولهم» است. ب: «خشب مسنّده» کلام مستأنف است و محلى از اعراب ندارد. در صورت اول معنا چنین مى شود. وقتى گفتار اینان را گوش مى کنى به خاطر حلاوت کلام و فصاحت و بلاغت بیان ایشان، آن را باور مى کنى در حالى که در عدم تعقل و قلت تدبّر، اینان گویا چوب‏هاى خشک به دیوار نهاده شده‏ اند. و در صورت دوم معنا چنین مى شود: ایشان مثل چوب‏هایى هستند که متروک‏ند و مثل چوب‏هاى داخل سقف یا دیوار نیستند که نفعى داشته باشند.»۲۳
با بیان این چند نمونه مى توان گفت ملاّ فتح اللَّه به رغم اینکه روایات و منقولات زیادى را ذیل آیات بدون هیچ نقدى مى آورد ولى در پاره اى موارد در معناى آیات با تکیه بر قواعد ادبى اظهار نظر کرده و همین وجه تفسیر او را از یک تفسیر صرفاً مأثور خارج کرده است و اینکه بعضى آن را جزء تفاسیر مأثور مى شمرند جاى تأمل دارد.۲۴

نویسنده: حمید رضا فهیمی تبار

________________________________
پی نوشت:

۱ - عمید زنجانى، مبانى و روش‏هاى تفسیر قرآن، تهران، وزارت ارشاد - /۲۱۵
۲ - ریاض العلماء، ۳۱۸/۴.
۳ - الامین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۳۹۳/۸.
۴ - ایازى، سید محمد على، سیر تطور تفاسیر شیعه، رشت، انتشارات کتاب مبین، /۸۹
۵ - کاشانى، ملاّ فتح‏اللَّه، منهج الصادقین، تهران، کتابفروشى اسلامیه، ۲/۱.
۶ - همان، ۳/۱ و ۴
۷ - کاشفى، ملاحسین، مواهب علیه، تهران، انتشارات اقبال، ۱۰۴/۱.
۸ - کاشانى، ملاّ فتح‏اللَّه، منهج الصادقین، ۴/۱.
۹، همان، ۵/۱
۱۰ - همان، ۲۲/۱.
۱۱ - همان، ۵۱/۱.
۱۲ - همان، ۴۵۰/۵.
۱۳ - همان، ۳۸۵/۱۰.
۱۴ - همان، ۳۲۶/۱۰.
۱۵ - همان، ۴۳۳/۸.
۱۶ - همان، ۴۴۳/۷.
۱۷ - همان، ۴۴۰/۷.
۱۸ - همان، ۱۳۵/۱.
۱۹ - همان، ۲۲۱.
۲۰، همان، ۱۷۵.
۲۱، همان، ۱۱۷.

۲۲، همان، ۳۴۶/۱.
۲۳، همان، ۲۹۴/۹.
۲۴، معرفت، محمد هادى، التفسیر والمفسّرون، قم، کتابخانه آیه اللَّه مرعشى، ۳۴۶/۲.

منابع: 

فصلنامه پژوهشهای قرآنی