راه كارهاي پيش گيري و درمان جاه طلبي از ديدگاه اسلام

پيش گفتار

يكي از موضوعاتي كه انسان از شنيدن و آگاهي نسبت به آن لذت مي برد و هر اندازه در مسير نسيم روح بخش آن قرار گيرد، بر عطش و علاقه او افزون مي شود، بحث از مسائل اخلاقي در جهت تهذيب نفس و آراستن روح و پيراستن گفتار و رفتار از رذايل اخلاقي است.

انسان به همان اندازه كه از داشتن ويژگي ها و خصلت هاي پسنديده شادمان مي شود; از صفات رذيله سخت هراسان و ناخشنود مي گردد، اما رهايي و مبارزه با ناهنجاري هاي اخلاقي بسيار مشكل است و جز با تلاش و اراده قوي ميسّر نمي شود. ناهنجاري ها و رذايل اخلاقي فردي و اجتماعي فراوانند و پيامدها و تبعات فردي و اجتماعي متفاوتي نيز در پي دارند; يكي از آن ها رذيله جاه طلبي و رياست طلبي است كه ضرر آن بر دين سخت تر و شديدتر از هجوم گرگان بر گله گوسفندان ذكر شده است.1

در اينجا پرسش هايي مطرح مي شوند كه چه راه كارهايي براي پيش گيري از ابتلا به رذيله رياست طلبي و درمان آن در منابع اسلامي پيش بيني شده است؟ شيوه ها و روش هاي به كارگيري آن چيستند؟ اعتقاد بر اين است كه راه كارهاي شناختي و رفتاري مفيدي در منابع اسلامي وجود دارند كه با عنايت به شيوه هاي گوناگون، در به كارگيري آن ها، برايند خوبي خواهند داشت.

شايان ذكر است رياست طلبي كه در مسير هدايت و خدمت به بندگان خداوند باشد، امري پسنديده و مطلوب است، بلكه از ضروريات نظام خلقت و زندگي بشري است; مانند رهبري و رياست انبيا(عليهم السلام)، اوليا و صالحان خدا; چنان كه حضرت يوسف(عليه السلام) از خداوند چنين درخواست مي كند: (اجْعَلْنِي عَلَي خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ.)(يوسف: 55) اما جاه طلبي، كه مورد نكوهش قرار گرفته و موجب نفاق و بي ديني معرفي گرديده، آن است كه در جهت حاكميت بر مردم براي كسب قدرت، شهرت و ثروت اندوزي باشد.2 اين نوع جاه طلبي يكي از رذايل اخلاقي است كه در اين نوشتار، به عوامل، پيامدها، راه كارهاي پيش گيري و درمان آن پرداخته شده است.

 

تعريف «جاه طلبي»

اهل لغت «جاه طلبي» را «مقام خواهي، منصب جويي و منزلت طلبي»3 معنا كرده اند. همچنين واژه تركيبي «رياست طلبي» را «دوست داري رياست و رياست جويي»4 دانسته اند. بنابراين، اين دو واژه مترادف هم هستند. واژه مقابل شهرت طلبي و جاه طلبي، «خمول و گم نامي» است كه شعبه اي از زهد و پارسايي است.5

اما علماي اخلاق، «جاه طلبي» را در اصطلاح چنين معنا كرده اند «و معني الجاه ملكُ القلوبِ المطلوبةِ تعظيمُها و طاعتُها، و كما انَّ الغني هو الّذي يَملكُ الدّنانيرَ و الدراهمَ، اي يَقدرُ عليهما لِيتوصَّل بهما اِلي الاغراضِ و المقاصدِ...»;6 حقيقت جاه، تسخير و مالك شدن دل هاي مردم به هدف تعظيم و پي روي آن هاست; چنان كه ثروتمند مالك طلا و نقره است و براي تأمين اهداف و اغراض نفساني از آن ها بهره برداري مي كند، مقام خواه و جاه طلب هم كسي است كه در فكر تسخير دل هاي مردم، براي كسب موقعيت اجتماعي و قدرت است تا از اين طريق، به اهداف و اغراض دنيوي خود دست يابد.

از سوي ديگر، مردم تا يك سلسله ويژگي ها و برجستگي هاي كمالي در شخص نبينند مجذوب و مطيع او نخواهند شد. از اين رو، جاه طلب با نشان دادن برخي ويژگي هاي كمالي، آن ها را به پي روي و سرسپردگي از خود وامي دارد. پس ميزان شهرت و آوازه جاه طلب و پي روي مردم از او بستگي به كمالات او در پندار مردم دارد.

 

نكوهش جاه دوستي

جاه دوستي و شهرت خواهي مورد سرزنش و مذمّت فراوان در قرآن و روايات اسلامي قرار گرفته و آن را منشأ كفر، نفاق، رياكاري و هلاكت دانسته اند. در قرآن كريم مي خوانيم: (مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ)(هود: 15ـ16); كساني كه طالب تعيّش مادّي و زينت و شهوات دنيوي هستند ما مزد سعي آن ها را در كار دنيا كاملا مي دهيم و هيچ از اجر عملشان كم نخواهد شد. ولي در آخرت، جز آتش سهمي نخواهند داشت.

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «مَن طَلَب الرئاسةَ هَلَكَ»;7كسي كه دنبال رياست باشد هلاك مي شود.

پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) نيز مي فرمايد: «حبُّ الجاهِ و المال ينبتُ النفاقَ في القلبِ كما يَنبتُ الماءُ البقلَ»;8 دوستي جاه و مال نفاق را در دل مي روياند; همان گونه كه آب گياه را.

 

شيوه نوين درمان جاه طلبي

هرچند در منابع اسلامي و كتاب هاي اخلاقي راه كارهاي درمان و پيش گيري جاه طلبي در موارد گوناگون آمده است، اما در اين نوشتار تلاش بر آن است كه راه كارها در قالب شيوه ها و روش هاي نو ارائه گردند; از قبيل اعطاي بينش، يادآوري مرگ و تغيير موقعيت. به دليل پيامدها و آسيب هاي فردي و اجتماعي، دنيوي و اخروي كه رياست خواهي در پي دارد و با توجه به تنوّع گرايي و نوخواهي در انسان ها و به ويژه نسل جوان، ضرورت مبارزه با آن، از طريق ارائه مباحث به شكل و شيوه جديد از منظر آموزه هاي تربيتي اسلامي، بيش از پيش احساس مي شود. اميد است به فضل الهي اين راه كارها در قالب شيوه هاي گوناگون براي تشنگان تربيت اسلامي، مفيد و مؤثر افتند.

 

علل و انگيزه هاي جاه طلبي

هر ميل و خواستي ناشي از يك سلسله عوامل و انگيزه هاي دروني است كه صاحب ميل براي تحقق بخشيدن آن در جهان خارج، به تلاش و تكاپو مي پردازد. رياست طلبي و موقعيت خواهي در ميان مردم نيز داراي علل و انگيزه هايي است كه شناخت آن ها در پيش گيري و درمان اين رذيله اخلاقي مؤثر است. به همين دليل، در اينجا علل و انگيزه هاي رياست خواهي ذكر مي شوند:

 

الف. حكومت بر دل‌ها

با توجه به حقيقت جاه و مقام، كه مالك شدن دل هاي مردم است، اين جايگاه در شخص اين توانايي را ايجاد مي كند كه از طريق جلب توجه ديگران به خود، آن ها را وادار به پي روي از خود نمايد تا به تمام اهدافش برسد; چنان كه عاملي كه باعث محبوبيت پول و جمع آوري ثروت است، خود پول نيست، بلكه علاقه به مال به آن دليل است كه وسيله اي براي رسيدن به تمام خواسته ها و دوست داشتني هاست.

در مقايسه ميان مال خواهي و جاه طلبي، علماي اخلاق فرموده اند: علاقه و محبت به جاه طلبي به چند دليل قوي تر و شديدتر از علاقه به مال است; زيرا:

1ـ رسيدن به ثروت از مسير قدرت آسان تر از رسيدن به قدرت از طريق مال است. بزرگان اخلاق اين مسئله را چنين تبيين كرده اند: چنانچه عالم، زاهد (يا صاحب قدرت) در دل هاي مردم جايگاه پيدا كند و بخواهد به مال و ثروت برسد، برايش آسان است; زيرا گرفتن پول از اشخاصي كه به جايگاه و كمال يك فرد باور دارند و دل آن ها در گرو اوست به سادگي ميسّر است و آنان با علاقه و اراده خود اموال را مي بخشند، اما شخصي كه داراي ويژگي كمالي نيست، چنانچه به گنج برسد و بخواهد از اين طريق به جاه و مقام برسد، برايش ممكن نيست و مال هميشه سبب كسب جاه نمي شود. بنابراين، جاه طلبي براي كساني كه خواهان مقام دنيوي هستند دوست داشتني تر از ثروت و مال است.

2ـ مال و ثروت در معرض خطر و نابودي است; چون از دستبرد دزدان و غاصبان و طمعورزي ستمگران در امان نيست و نگه داري آن با زحمت و همراه با هزينه سنگين است. اما هرگاه قلب ها در تصرف و تسخير شخصي مورد نظر و احترام قرار گيرند، دزدان، غاصبان و نابخردان توانايي راه يابي به قلب را ندارند و گنجينه دل ها پر از علاقه و دوستي به فردي صاحب مقام و منزلت است. از اين رو، شخص مورد احترام از اين نظر آسوده خاطر و مطمئن است.

3ـ جاه و منزلت بدون هزينه و زحمت امكان گسترش دارد; زيرا افرادي كه به كمال شخصي معتقد باشند، با عشق و علاقه به تبليغ و ترويج شخص موردنظر مي پردازند و دل هاي افراد ديگر را نيز تسليم و منقاد مراد خود مي كنند، اما افزايش ثروت جز با زحمت و پذيرش هزينه و خطرهاي احتمالي ميسّر نيست. بدين سان، طبيعي است كه علاقه و محبت به مقام و رياست بيش از علاقه به مال باشد.9

قابل توجه است به همين اندازه كه جاه طلبي دل هاي مردم را به خود مشغول مي نمايد و آنان مي توانند به اهداف و اغراض شهواني راه يابند، به همان نسبت، خطر دين گريزي و ارزش زدايي در افراد جاه طلب وجود دارد.

 

ب. حقارت و خود كم بيني

احساس حقارت ممكن است واكنش هاي متفاوت داشته باشد و از جمله آن ها «جاه طلبي» است. اشخاصي كه در زندگي اجتماعي مورد تحقير قرار گرفته و از اين وضعيت رنج مي برند، تلاش مي كنند از طريق جاه طلبي و بلندپروازي، اين شكست را جبران كنند.

 

ج. شيوه رفتار مرئوس

يكي از عوامل مؤثر در رياست طلبي، شيوه رفتار مرئوس با رئيس است. چنانچه رفتار ارباب رجوع يا افراد زيردست با رئيس به صورت خضوع و فروتني باشد به گونه‌اي كه رئيس چنين بپندارد كه اين مقام (رياست خواهي) شايسته جز او نيست، بدون شك، اين نوع رفتار در تقويت اين حسّ او تأثير مهمي دارد.

 

انگيزه‌هاي ستايش

دوستي ستايش و لذت بردن از آن، خود عوامل گوناگوني دارد و اين عوامل موجب علاقه به ستايش و تنفّر از نكوهش مي شوند:

 

1. كمال خواهي نفس

نفس مي تواند كمال خود را درك كند و از درك كمال، لذت مي برد و نوعي جوشش و حركت نشاط آور در آن پديد مي آيد. ستايش از شخص موجب مي شود كه او احساس كمال كند و هر اندازه كه كمال براي او مشكوك باشد و در اثر مدح، به اين كمال آگاهي يابد، بيشتر لذت مي برد، به ويژه كه ستايش كننده آدم معتبر و صاحب نامي در جامعه باشد.

 

2. تسخير دل‌ها

ستايش، نشانه آن است كه قلب ستايش كننده در تصرّف ستايش شده است و او مريد و محبّ شخصي ممدوح است. در اختيار گرفتن دل ديگران موجب لذت و خوش حالي مي شود، بخصوص كه ستايش سبب افزايش قدرت و جايگاه ستايش شده در ميان مردم گردد.

 

3. توسعه حوزه نفوس

كرنش و تعظيم ستايشگر باعث شكار دل هاي افرادي مي شود كه اين رفتار مريدان را مي بينند و چنانچه ستايش كننده مورد توجه و اطمينان بيشتر باشد، تأثيرش بيشتر خواهد بود.

طبيعي است چنين ستايشي در صورتي كه در جمع مردم انجام بگيرد اثرگذارتر است و هر اندازه جمعيت افراد بيشتر باشد، لذّت بخش تر.10 اين عوامل ممكن است در ستايش يك ستايشگر جمع شوند و ممكن است هر كدام جداگانه مورد توجه باشند.

از عوامل و انگيزه هاي ستايش دوستي، عوامل تنفر از نكوهش و سرزنش نيز روشن مي شود; زيرا انساني كه مورد مذمّت قرار مي گيرد، احساس نقص در او ايجاد مي شود و از اين حالت ناراحت و خسته مي شود و همچنين با مورد مذمّت قرار گرفتن، مريد خود را از دست مي دهد و نيز مانع محبوبيت او در ميان مردم مي شود و اين امور براي شخص جاه طلب ناراحت كننده و دردآورند. از اين رو، او از مذمّت متنفّر و گريزان است.

 

نشانه‌هاي جاه طلبي

افراد جاه طلب را غالباً مي توان از حركات و كلمات و رفتارشان شناخت; آن ها علاقه دارند تمام كارهاي نيكي را كه انجام مي دهند تابلو كنند و همه از آن ها آگاه شوند تا نزد مردم مقام و منزلتي پيدا كنند. به همين دليل، جاه طلبان غالباً به رياكاري نيز كشيده مي شوند; چرا كه بدون رياكاري، حسّ جاه طلبي آن ها اشباع نمي شود. از اين رو، بعضي از بزرگان اخلاق جاه طلبي و رياكاري را همراه يكديگر در كتاب هاي خود عنوان كرده اند.11

هدف آن ها كسب وجاهت عمومي و اسم و آوازه است از هر طريقي كه باشد; نه براي اينكه وجاهت عمومي را مقدّمه اي براي انجام اصلاحات اجتماعي و كارهاي خير قرار دهند، بلكه به اين منظور كه مردم آن ها را بستايند و در برابر آن ها خضوع كنند و به مدح و ستايش آن ها بپردازند.

جاه طلبان سعي مي كنند به سراغ كارهايي بروند كه اسم و آوازه و شهرتي در آن ها هست، هرچند بازدهي كمي داشته باشند، و هرگز به كارهايي كه باعث شهرت آن ها نشود، نمي پردازند، هرچند فايده آن ها براي جامعه چندين برابر باشد.

جاه طلبان توقّع و انتظار دارند دايم مدح شوند، كم ترين نقد و نكوهش از آن ها به عمل نيايد، انتظار دارند در مجالس همه آن ها را احترام كنند و كسي بالاتر از آن ها ننشيند، در اثناي سخنان آن ها سخن نگويند و سخن آخر، سخن آن ها باشد.

افرادي كه آن ها را تكريم و تعظيم مي كنند در نظر آن ها افراد با معرفتي هستند و افرادي كه نسبت به آن ها اعتنايي ندارند، افرادي بي معرفت و نمك نشناسند. به همين دليل، اين افراد غالباً مورد تنفّرند.

اين افراد بسيار زود شناخته مي شوند. در روايتي از امام صادق(عليه السلام)آمده است: «اِنَّ شِرارَكُمْ مَنْ اَحَبَّ اَنْ يُوَطَّأَ عَقِبَهُ»;12 كساني كه دوست دارند مردم پشت سر آن ها بيفتند بدترين شما هستند.

در حديث ديگري از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آمده است: «مَنْ اَحَبَّ اَنْ يُمَثَّلَ لَه الرِّجالَ فَلْيُتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ»;13 كسي كه دوست دارد مردم دست به سينه در مقابل او بايستند جايگاه خود را در آتش دوزخ ببيند.

از ديگر نشانه هاي اين افراد اين است كه در دنيايي از وهم و خيال به سر مي برند و آنچه را در واقعيت عيني از مقام و منزلت به دست نمي آورند، در عالم اوهام و خيالات براي خود فراهم مي سازند.14

 

آسيب‌ها و پيامدهاي جاه طلبي

دوستي جاه و مقام داراي تبعات و آسيب هاي فراواني است; از جمله:

 

آسيب‌هاي دنيوي

رياست خواهي و جاه طلبي داراي آثار و پيامدهاي فردي و اجتماعي در دنياست كه در اينجا به آن ها اشاره مي شود:

 

الف. آثار فردي:

1. ايجاد نفاق: حبّ جاه موجب مي شود كه انسان براي حفظ موقعيتِ پنداري خود، شيوه دوگانه و منافقانه را در رفتار و گفتار اختيار كند و در خلوت چيزي باشد، و در ميان مردم، به رنگ و لباسي ديگر. پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «حبُّ الجاهِ و المالِ يُنبتان النفاقَ في القلبِ كما يُنبت الماءَ البقل»;15 دوستي جاه و مال نفاق را در دل مي روياند; همان گونه كه آب گياه را. حضرت تعبير به «انبات» فرموده اند و از اين روشن مي شود كه نفاق در دل شهرت خواه ريشه مي دواند و جزو ملكه راسخه نفس او مي شود و از تشبيه به «آب» استظهار مي شود كه دل جاه طلب مانند زمين آماده مي ماند كه به محض باريدن باران، گياه نمو كند و تأثير جاه طلبي در ايجاد نفاق نيز چنين است.

2. دروغ گويي: امام صادق(عليه السلام) معيار بدي و خوبي افراد را رياست طلبي مي داند و مي فرمايد: «أتري لا اَعرِفُ خيارَكم مِن شرارِكم؟ بلي واللّهِ و اِنَّ شرارَكم مَن احبَّ اَن يوطّأ عَقِبَهُ، اِنّه لابُدّ مِن كذّاب اَو عاجِز الرأي»;16 گمان مي كني من خوبان و بدان شما را نمي شناسم؟ چرا، به خدا قسم! از جمله بدان شما كسي است كه دوست دارد ديگران پشت سرش راه بروند و به ناچار، بايد به دروغ بپردازد و نقش بازي كند، يا ناتوان در رأي است.

امام صادق(عليه السلام) معيار بدي را رياست خواهي دانسته اند; زيرا يكي از پيامدهاي آن دروغ گويي است.

مرحوم فيض در ذيل اين حديث، مطالب جالبي دارد و مي فرمايد: حديث مي تواند داراي دو معنا باشد: يكي. هر كس دوست بدارد مردم پشت سر او راه بروند ناگزير است دروغگو يا ضعيف الرأي باشد; زيرا تمام پرسش هايي كه از او مي شود، نمي داند. بنابراين، اگر به تمام پرسش ها پاسخ دهد، ناگزير است دروغ بگويد و اگر آنچه را نمي داند پاسخ ندهد، عاجز است. دوم. در روي زمين دروغ گويي هست كه رياست طلب است و شخص ناتواني است كه از دروغگو پي روي مي كند.17

نسبت به فراز اول حديث، بين دو معنا تفاوتي ديده نمي شود; چون در اوّلي، رياست طلبان دروغگو و در دومي، دروغ گويان رياست طلب موردنظرند. اين اندازه تفاوت وجود دارد كه در اوّلي، دروغ گويي زاييده جاه طلبي و در دومي، جاه طلبي زاييده دروغ گويي است. به هر حال، آدم جاه طلب دروغگو نيز هست.

3. دشمني با انبيا و اوصيا: فرعون ها و نمرودها به دليل جاه طلبي و برتري جويي شان از مصاديق بارز مخالفت با پيامبران(عليهم السلام) هستند. قرآن كريم مي فرمايد: (وَ نَادَي فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ)(زخرف: 51ـ 52); فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اي قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست، و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارند؟ آيا نمي بينيد؟! مگر نه اين است كه من از اين مرد (موسي) كه از خانواده و طبقه پستي است و هرگز نمي تواند فصيح سخن بگويد، برترم؟!

گاهي ممكن است يك رذيله اخلاقي ناشي از چندين خصلت باشد و گفتار و رفتار فرعون در اينجا ناشي از برتري جويي، عوام فريبي و جاه طلبي است و با اين بهانه گيري هاي جاه طلبانه، خود و جمع كثيري را گم راه و از مسير حق منحرف ساخت.

مرحوم نراقي در اين زمينه مي فرمايد: «از زمان آدم تا اين دم، اكثر عداوت ها و مخالفت ها با انبيا و اوصيا سببي جز حبّ جاه نداشته. نمرود مردود به همين جهت آتش براي سوختن ابراهيم خليل بر افروخت و فرعون ملعون به اين سبب خانمان سلطان خود را سوزاند... حق اميرمؤمنان(عليه السلام) از آن غصب شده و خانواده خلافت الهيّه به واسطه آن غارت شده.» يثرب به باد رفت به تعمير ملك شام  بطحا خراب شد به تمنّاي ملك ري.18

در كتب اخلاقي، پيامدهاي فردي ديگري نيز براي جاه دوستي بيان شده اند; از قبيل رياكاري در گفتار و رفتار، ترجيح رضايت خلق بر رضايت خداوند، اضطراب و نگراني از ترسِ از دست دادن موقعيت يا مورد خشم مردم يا جاه طلب ديگر قرار گرفتن.19

 

ب. آثار اجتماعي:

1. منزوي شدن در جامعه: تقدير روزگار ممكن است بر خلاف ميل جاه طلبان حركت كند و به جاي رسيدن به جايگاه اجتماعي، آن ها را در انزواي اجتماعي قرار دهد. داستان سامري از اين قرار است. دليل مخالفت او با حضرت موسي(عليه السلام) جاه و مقام طلبي بود، اما خداوند بزرگ علي رغم اين خواست او، چنان جزايي در اين دنيا براي او مقرّر داشت كه براي هميشه از جامعه منزوي و طرد شد. از اين رو، حضرت موسي(عليه السلام)به او فرمود: (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ)(طه: 97); گفت: برو و بدان كه جزاي تو اين است كه در زندگي بگويي به من نزديك نشويد. سامري، يا گرفتار بيماري واگيرداري شد كه احدي به او نزديك نمي شد يا دچار بيماري رواني شديد به صورت ترس و وحشت از انسان ها، به گونه اي كه اگر كسي به او نزديك مي شد، فرياد مي زند: «لامساسَ».

2. تباهي خود و پيروان: وقايع مربوط به جاه طلبان و متكبّران، كه در اثر جاه طلبي از پذيرش حق امتناع كردند و پيامدهاي خطرناكي براي خود و اطرافيان خود به وجود آوردند، در داستان هاي قرآني فراوانند. يكي از آن ها داستان مربوط به فرعون است. قرآن كريم به هلاك رسيدن فرعون و اطرافيانش را در آيات، به عنوان پند و عبرت به شيوه هاي گوناگوني از فصاحت و بلاغت بيان كرده، مي فرمايد: (ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ)(شعراء: 66); فرعونيان را غرق ساختيم. (وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ) (دخان: 24); درياها را همان گونه كه بر تو شكافتيم بگذار و بگذر، تا سپاهيان فرعون غرق شوند.20

نيز امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: رياست طلبي، هم هلاك شخص رياست طلب و هم هلاك تابعان اوست. كساني كه دوست دارند مردم تابع آن ها باشند، دنباله روهاي خود را نيز در آتش رياست طلبي خود مي سوزانند و عزّت و شخصيت اجتماعي آن ها را نابود مي كنند. از اين رو، از چنين رهبراني بايد اجتناب كرد: «اِيّاكم و هولاءِ الرؤساءِ الّذين يترأسُونَ فَوَاللّهِ ما خفقتِ النّعالُ خلفَ رجل الّا هلكَ و اهلكَ»;21 بپرهيز از رؤسايي كه رياست را به خود مي بندند; زيرا به خدا سوگند كه كفش ها، دنبال سرمردي صدا نكنند، جز آنكه هلاك شود و هلاك كند.

3. اختلاف در جامعه: انسان جاه طلب پيوسته در فكر حفظ موقعيت و رسيدن به منافع شخصي خود است. از اين رو، دايم خود را در تزاحم و درگيري با ديگران مي بيند و چنانچه جاه طلب ديگري در جامعه پديدار شود، چون منافع آن ها قابل جمع نيست، دچار اختلاف، نزاع و درگيري خواهند شد. آن گاه پيامد اختلاف در جنبه انساني و مالي به اندازه اي مي رسد كه هرگز قابل جبران نباشد. خداوند متعال مي فرمايد: (وَ لاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ...)(انفال: 46); نزاع نكنيد; زيرا فشل و سست مي شويد و قوت و شوكت شما را از بين مي برد.

كشمكش‌هاي جاه طلبانه جامعه را از درون پوك ساخته، در بيرون رسوا و بي آبرو مي‌كند.

 

ج. آثار ديني:

1. تباه كردن دين: دين زدايي يكي از آسيب هاي مهم رياست خواهي است، تا آنجا كه ضرر دوستي جاه به دين كمتر از آسيب گرگان به گله گوسفندان نيست. امام موسي كاظم(عليه السلام)مي فرمايد: «اِنَّه ذَكَر رجلا فقالَ: اِنَّه يُحبُّ الرئاسةَ، فقال: ما ذئبان ضاريانِ في غنم قَد تفَرّقَ رعاؤُها باضَرَّ في دينِ المُسلمِ من الرئاسةِ»22 وجود دو گرگ درنده در ميان گله گوسفندي كه چوپانش حاضر نباشد، زيان بخش تر از رياست طلبي نسبت به دين نيست.

نيز از ماجراي سامري، كه در قرآن آمده است، استفاده مي شود كه جاه طلبي او موجب گم راهي خودش و گروه كثيري از بني اسرائيل و نابود شدن بسياري از آن ها شد.23

2. لعن و نفرين: رياست طلبي شكل هاي گوناگوني به خود مي گيرد; گاه كسي در فكر رسيدن به آن است و گاهي در صدد و تلاش براي كسب آن و گاه در تلاش براي حفظ آن.

امام صادق(عليه السلام) همه آن ها را محكوم مي نمايد: «ملعونٌ مَن ترأّسَ24 ملعونٌ مَن هَمَّ بِها، ملعونٌ مَن حدَّث بِها نَفسه»;25 كسي كه رياست را به خود ببندد، ملعون است، كسي كه به آن همّت گمارد ملعون است و كسي كه به فكر آن باشد نيز ملعون است.

امام(عليه السلام) در فكر و در پي رياست طلبي بودن را نيز محكوم مي كند و اين نوع نگاه به جاه طلبي، شيوه مناسبي براي پيش گيري از افتادن در اين رذيله اخلاقي است.

3. سوختن در آتش جهنم: كساني كه در اين دنيا، براي دنياخواهي و زينت آن تلاش مي كنند، در آخرت بهره اي جز آتش جهنم نخواهند داشت. انسان اگر به جاي آخرت، دنيا، و به جاي باقي، فاني و به جاي نامحدود، هدف محدود را دنبال كند، در نتيجه، عملش نيز محدود به همين دنيا خواهد بود و دست دنياگرايان و جاه طلبان در آخرت خالي است.

(مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ...) (هود: 15 و 16); كساني كه زندگاني دنيا و تجمّل آن را بخواهند، حاصل رفتارشان را در همين دنيا به تمامي به آنان مي دهيم و در آن كم و كاستي نخواهند ديد. اينان كساني هستند كه در آخرت جز آتش دوزخ بهره اي ندارند ... .

علماي اخلاق در ذيل اين آيات فرموده اند: اين آيات عام هستند و شامل جاه دوستي مي شوند; چون دوستي جاه بزرگ ترين لذت از لذت هاي زندگي دنيا و بيشترين زينت آن است.26

 

سرنوشت فرعونيان در آخرت

چنان كه بيان شد، سرانجام فرعونيان در دنيا، غرق شدن در دريا بود، ولي قرآن عذاب هايي را كه خداوند در آخرت براي آن ها تدارك ديده، بيان فرموده تا براي هر فرد مؤمن عاشق خدمت در راه خدا، عبرت باشد. خداوند متعال مي فرمايد: (وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ)(غافر: 45 ـ 46); عذاب سخت فرعونيان فرا رسيد ]و در دريا غرق شدند[ و اينك در عالم برزخ، صبح و شام به آتش دوزخ عرضه مي شوند و در قيامت، به آنان خطاب مي شود كه فرعونيان را به سخت ترين عذاب هاي جهنم وارد كنيد.

رياست طلبان مستكبر در هر سه جهان، طعم تلخ برتري جويي و جاه طلبي خود را به سخت ترين عذاب ها و دردها خواهند چشيد.

 

مديريت و رياست طلبي

با توجه به نكوهش رياست طلبي در اسلام، بسيار شايسته است كه نگاه دين در مورد يك مدير، كه داراي مديريت شايسته و كارآمد است، به طور فشرده بيان گردد. در اينجا، اين پرسش ها مطرحند كه ميان مديريت و جاه طلبي چه نسبتي وجود دارد و جايگاه مدير در نظام ارزشي و اجتماعي اسلام چيست؟ تفاوت ميان مدير صالح و شخص جاه طلب در كدام ويژگي ها مي تواند باشد؟ و بالاخره، يك مدير داراي چه خصوصيات نفساني و رفتاري بايد باشد تا متهم به جاه طلبي نشود؟ گاهي ممكن است مدير، خود همان جاه طلبي باشد كه به شدت از قرار گرفتن در جايگاه مديريت نهي شده است.

 

مديريت در نظام ارزشي اسلام

محور نظام ارزشي اسلام، خدا و قرب به اوست. تمامي موجودات جهان براي رسيدن به كمال ويژه خويش آفريده شده اند و در بين آن ها، انسان، كه از استعداد بيشتري بهره مند است، آفريده شده تا به انتخاب دست بزند و از طريق رفتارهاي اختياري، خود را به مرحله كمال برساند. زندگي دنيا همه حركت به سوي همان هدف است، نه اينكه خود هدف باشد. بنابراين، نگاه انسان مسلمان به دنياومناصب آن،نگاه ابزاريووسيله اي براي نيل به هدفواقعي است.

از سوي ديگر، اراده خداوند به اين تعلّق گرفته است كه انسان ها در پيمودن راه كمال به يكديگر نياز داشته باشند و با همكاري، اين راه را طي كنند و تحقق اين همكاري بدون برنامه و برنامه ريزان ميسّر نيست. از اين رو، در نظام اجتماعي، وجود مدير و مديران، كه وظيفه برنامه ريزي و اجراي آن را عهده دار شوند، ضروري است. تعاون و همكاري بين مديران و ارباب رجوع در اين نظام، جز براي رضاي خدا و قرب به او نيست. به همين دليل، بين اين مديران تزاحم در منافع مادي در انجام وظايف مديريت رخ نمي دهد، بر خلاف افرادي كه اهداف دنيوي دارند و هميشه ديگران را  مزاحم خود مي پندارند; زيرا با رسيدن يك نفر به مقام، شهرت و موقعيت اجتماعي، ديگر زمينه وصول به آن ها را براي خود فراهم نمي بينند، اما انسان خداجو، نه تنها ديگران را در خدمت به خلق براي قرب خدا، مزاحم نمي داند، بلكه آن ها را كمكي در جهت نيل سريع تر به هدف مي داند. «رقابت» در اين نگرش، كسب صلاحيت بيشتر براي ارائه خدمت بهتر به بندگان خداست، نه پس راندن ديگران. بدين سان، بين اين رويكرد و نگرش ربودن دل هاي مردم براي حكومت كردن بر آن ها و بهره كشي به منظور اشباع غرايز حيواني، كه در تخيّل جاه طلبان بي درد پرورانده مي شود، مانند تفاوت آب زمزم و سمّي كشنده است.

 

ويژگي‌هاي مدير

در نظام اسلامي، مدير بايد از يك سلسله ويژگي هاي نفساني و رفتاري برخوردار باشد تا بتواند در نيل به اهداف والاي الهي و انساني موفق باشد. در اينجا، فهرستوار تنها به برخي از آن خصوصيات اشاره مي شود:

1. هدف از خدمت، جلب رضاي خداوند باشد;

2. داشتن علم و قدرت;

3. امانت و درست كاري;

4. صداقت و راستي;

5. عدالت و دادگستري;

6. دل سوزي و عشق به كار;

7. پاي بندي به اصول و ضوابط.27

بدين سان، بين مدير با چنين اوصافي با جاه دوستي نسبت تعارض برقرار است و در دو موقعيت مخالف هم قرار دارند. دوستي مدح و ثنا و دوستي جاه و رياست از موانع و آفات مهمّ مديريت شايسته و سالم شمرده شده است و مربّي بايد ضمن بيان شرايط و ويژگي هاي مديريت صالح و آثار مثبت آن در جامعه، جايگاه آن را از رياست طلبي به طور روشن تفكيك نموده، متربّي را در جهت كسب ويژگي هاي مدير شايسته راهنمايي و تشويق نمايد.

 

راه‌كارهاي پيش گيري و درمان جاه طلبي

به دليل آنكه رياست طلبي آسيب ها و پيامدهاي فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي به دنبال دارد و انسان را از مسير حق منحرف ساخته و زمينه ساز رسوايي هاي دنيوي و عذاب هاي اخروي است، بدون شك، در ضرورت و لزوم مقابله با آن، جاي شك و ترديد باقي نمي ماند.

دانشمندان علم اخلاق به طور كلي، براي پيش گيري و درمان رذايل اخلاقي، از دو شيوه «شناخت درماني» و «رفتار درماني» استفاده كرده اند. رذيله اخلاقي «دوستي رياست» نيز با همين شيوه ها قابل درمان است. از اين رو، راه كارهاي پيش گيري و درمان جاه طلبي از نگاه اسلام را پي مي گيريم:

روش «شناخت درماني» روشي است كه با ايجاد تغيير در شناخت افراد نسبت به پيامدهاي رذيله اخلاقي و جاي گزيني بينش درست، راه را براي پيش گيري و درمان مهيّا مي كند. روش «رفتار درماني» روشي است كه با ايجاد دگرگوني در رفتار و عملكرد، زمينه را براي پيش گيري و اصلاح رذيله اخلاقي فراهم مي نمايد.

 

پيش‌گيري از جاه طلبي

الف. روش هاي شناخت درماني: بدون شك، پيش گيري از بيماري هاي نفساني و جسماني آسان تر، كم هزينه تر و مفيدتر است از درمان. بدين دليل، پيش گيري از قرار گرفتن در مسير رياست طلبي، بايد مورد اهتمام جدّي باشد و خوشبختانه منابع ديني راه كارهاي شناختي خوبي براي جلوگيري از اتصاف به اين خصلت خطرناك بيان كرده اند:

روش اعطاي بينش: با اعطاي بينش درست نسبت به حقيقت انسان و كمال حقيقي او، راه هاي ورودي حبّ جاه طلبي در دل را ببنديم و اين كار با شيوه هاي گوناگون ذيل قابل دست رسي است:

1. اعطاي بينش در مورد حقيقت انسان: از نگاه قرآن كريم، انسانيت انسان به روح اوست، آنجا كه مي فرمايد:(فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ)(حجر: 29); هنگامي كه كار آن را به پايان رساندم و در او از روح خودم دميدم، همگي براي او سجده كنيد. آنچه انسان را شايسته سجده ملائكه قرار داده، روح اوست. بنابراين، هويّت اصلي انسان به روح اوست و روح يك موجود جاودانه است. از اين رو، بايد در صدد كمال سازگار با او بود و به جاي دوستي شهرت و رسيدن به اهداف شهواني، كه چند روزي بيش دوام ندارند، از موقعيت اجتماعي خود براي حفظ و گسترش ارزش هاي ديني و خدمت به بندگان خدا استفاده نمود; بايد اين باور در انسان پديد آيد كه (وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَي)(اعلي: 17)، آخرت بهتر و پايدارتر است. كمال سازگار با او روح آخرت نگري و جاويدانه انديشي است و بدون شك، تقويت نگرش به جهان آخرت مانع پروراندن فكر رياست طلبي در ذهن است.

2. اعطاي بينش در مورد آسيب هاي جاه طلبي: چنانچه انسان متوجه پيامدها و تبعات ناشي از دوستي جاه و شهرت باشد كه سبب تباهي دين، ايجاد نفاق، رياكاري، ستم بر مردم و رسوايي در دنيا و عذاب در آخرت مي شود، ديگر در فكر كسب قدرت و موقعيت اجتماعي نمي شود. هرگاه انسان به اين باور برسد كه امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «ملعونٌ مَن ترأسَّ، ملعونٌ مَن همَّ بِها، ملعونٌ مَن حدثَ بها نَفسَهُ»;28 رياست كردن، در صدد رياست طلبي بودن و فكر كردن براي رسيدن به رياست مورد لعن و نفرين خدا و اوليا اوست، ذهن و فكر خود را از اين بيماري تلخ منزّه و راحت مي كند.

ب. روش هاي رفتار درماني: روش هاي رفتاري براي پيش گيري از جاه طلبي عبارتند از:

1. ياد مرگ: يكي از روش هاي رفتاري ـ تربيتي كه مورد تأكيد قرآن كريم و روايات اسلامي مي باشد، يادآوري مرگ است. مرگ پنددهنده اي است كه در زدودن رذايل اخلاقي بسيار مؤثراست و انسان را آماده مي كند تا از فرصت هاي دنيا براي زندگي آخرت نهايت بهره را ببرد!

بر اساس سنّت الهي، مقتضاي طبيعت موجودات زنده، رفتن و كوچ كردن از اين دنياست. قرآن كريم مي فرمايد: (أَيْنََما تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوج مُّشَيَّدَة) (نساء: 78); هر جا باشيد، مرگ شما را مي يابد، اگرچه در برج هاي استوار باشيد. حال كه چنين است و هرگز از مرگ گريزي نيست، آدم بايد هميشه به ياد مرگ باشد و خود را مانند مسافري بداند كه قصد سفر در بياباني پرخوف و خطر و بدون آب و غذا دارد. چنين شخصي هميشه در فكر سفر و تهيه وسايل آن است. اين چنين به ياد مرگ بودن يقيناً در دل انسان اثر مي كند و وابستگي به دنيا و منصب را كاهش مي دهد و دليل آن، نشستن در نسيم جان بخش سخن نور است كه در نامه اي به مردم مصر و محمّدبن ابي بكر زمامدار آن، نقش تربيتي پيش گيري و درماني يادآوري مرگ را اين گونه بيان مي كند: «يا عبادَ اللّهِ اِنَّ الموتَ ليس مِنه فوتٌ، فاحذروه قبلَ وقوعِه، و اَعدّوا له عُدّتهُ... فاكثروا ذكرَ الموتِ عِندما تنازَعكَم اِليه انفسكُم مِن الشَهوات و كفي بِالموتِ واعظاً. و كانَ رسولُ اللّهِ(صلي الله عليه وآله)كثيراً مَا يوصي اَصحابَهُ بِذكرِ الموتِ، فيقولُ: اَكثروا ذكرَ الموت فَاِنَّه هادمُ اللذاتِ، حائلٌ بينكُم و بينَ الشهواتِ»;29 اي بندگان خدا! از مرگ گريزي نيست; پيش از آنكه شما را دريابد، از آن بيم داشته باشيد و توشه آن را فراهم نماييد... هرگاه شهوت ها (از جمله دوستي جاه) به سراغ شما آمدند، مرگ را بسيار ياد كنيد كه ياد مرگ براي پندآموزي بسنده است... .

بدين سان، هرگاه ياد مرگ همنشين و مهمان دل ها شود، چراغ هدايت است كه صاحب دل را از دوستي دنيا و مقام باز مي دارد و به دوستي خدا رهنمون مي گردد!

ابو عبيده از شاگردان امام باقر(عليه السلام) از آن حضرت خواست كه او را نصيحت نمايد تا باعث هدايت و خوش بختي او شود! حضرت فرمود: «يا اباعبيده! اكثِر ذِكرَ الموتِ فَاِنّه لَم يكثر انسانٌ ذِكرَ الموتِ الّا زهَدَ في الدنيا»;30 اي اباعبيده! مرگ را بسيار ياد كن. هر انساني آن را زياد ياد كند به دنيا بي ميل و زاهد مي شود. و نيز امام صادق(عليه السلام)در كلام نوراني مي فرمايد: «ذِكرَ الموتِ يُميتُ الشهواتِ ... و يُكسرُ اعلامُ الهوي و يُطفيءُ نارَ الحِرصِ و يُحقّرُ الدُنيا»;31 ياد مرگ چندين تأثير به همراه دارد: شهوت را از بين مي برد; نشانه هاي هوس را مي شكند; آتش حرص را خاموش مي كند و دنيا را در جلوي چشمان انسان كوچك مي گرداند.

به ياد مرگ بودن و نگاه به سرانجام زندگي آنان كه داراي قدرت و مقام بودند، ولي اكنون جز قبر خاكي نشاني از آنان نيست، آدم عاقل را از دنياپرستي و رياست طلبي، كه مانع تربيت اصيل اسلامي است، باز مي دارد و زمينه را براي تربيت و پرورش خصلت ها و رفتارهاي خداخواهانه آماده مي كند!

بدون شك، چنانچه انسان در روند زندگي خود متذكر مرگ باشد، در برنامه ريزي و استفاده از موقعيت اجتماعي، زندگي و نشاط هميشگي جهان برزخ و قيامت را با لذت هاي دروغين چند روزه دنيا معامله نمي كند.

2. توجه دادن به معاد: يكي از اصول تربيتي اسلام، توجه دادن به معاد علاوه بر ايمان به آن  است. اين اصل اثر تربيتي فراواني در زندگي دارد. قرآن كريم هم به عنوان يك كتاب آسماني انسانساز، بخش مهمي از مسائل تربيتي را از طريق ايمان به معاد و توجه به حساب و كتاب قيامت دنبال مي كند. «ايمان به معاد» يعني: ايمان به يك زندگي ابدي كه همه چيز آن از روي حساب و نظم است. «ايمان به معاد» يعني: ايمان به دريافت كيفر و پاداش اعمالي كه در دنيا انجام داده ايم، و توجه به اين نكته كه هيچ كدام از نيكي ها و بدي‌هاي ما نابود و فاني نمي شوند و انسان در گرو رفتار خود است. چنين باور و توجهي نقش عميقي در پرورش روح انسان دارد و از ستمگري و ثروت اندوزي، كه محصول دنيادوستي و جاه طلبي است، مي كاهد و انسان را به سوي كارهاي خير و خدمت به ديگران رهنمايي مي كند. در قرآن كريم مي خوانيم: (فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً) (كهف: 110); پس هر كس به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد كاري شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نگيرد.

بنابراين، كسي كه در فكر تزكيه و تربيت خويش است، براي پيش گيري از جاه دوستي از يادآوري معاد و توجه به قيامت، حساب و كتاب، كه به طور دقيق وجود دارند، غافل نمي ماند; زيرا مطابق آيه شريفه، توجه به معاد، موجب رفتارهاي نيكو مي شود.

لازم به يادآوري است كه روش يادآوري مرگ و معاد براي درمان بيماري هاي اخلاقي از جمله «رياست طلبي» بسيار مفيد و مؤثر است.

3. يادآوري گذشتگان: امام مؤمنان حضرت علي(عليه السلام) از اين روش براي تربيت و تزكيه انسان ها استفاده كرده، فرياد مي زند: «و انّ لكم في القرونِ السابقةِ لعبرةً! اَينَ العمالقةُ و ابناءُ العمالقهِ! اَين الفراعنةُ و ابناءُ الفراعنه!»;32 مردم! براي شما در سرگذشت پيشينيان، عبرت هاي فراوان است! عمالقه (پادشاهان عرب در يمن و حجاز) كجايند و فرزندانشان كجايند؟ فرعون ها و فرزندانشان كجايند؟ «اَين اصحابُ مدائنُ الرَّسِّ الّذينَ قَتُلوا النَّبيينَ، و اطفؤُوا سُنن المرسلين، و احيوا سنَن الجبّارين! اَين الّذين ساروُا بِالجيوش، و هَزَموا بِالالوفِ، و عَسكروُا العساكَر، و مَدّنوا المدائنَ!»، مردم شهر رس33 كجايند; كساني كه پيامبران خدا را كشتند، و چراغ نوراني سنّت آن ها را خاموش كردند و راه و رسم ستمگران را زنده ساختند؟ آن ها كه با لشكريان انبوه حركت كردند و هزاران تن را شكست دادند، سپاهياني فراوان گرد آوردند و شهرها ساختند، كجايند؟

چنانچه يك مربّي بتواند سرانجام نكبت بار و هلاك شده جاه طلبان ستمگر را به خوبي ترسيم كند و توجه ها را به سرگذشت آن ها جلب نمايد، عبرت خوبي براي پرهيز از رياست طلبي و شهرت خواهي خواهد شد.

 

درمان جاه طلبي

چنانچه راه كارهاي پيش گيري مؤثر واقع نشدند و شخص به هر دليل، دچار بيماري حبّ رياست و شهرت گرديد، بايد در فكر درمان آن باشد و با پيمودن روش هاي درماني، از خطر جبران ناپذير آن خود را نجات دهد.

براي درمان نيز شيوه هاي شناختي و رفتاري وجود دارند كه با عنايت به شيوه تربيتي اسلام، تبيين مي گردند:

 

الف. روش شناخت درماني:

1. انديشيدن و فناپذيري دنيا: چنان كه بيان شد، حقيقت جاه طلبي، تسخير دل هاي مردم و تسلط يابي بر آن هاست، اما اين نگرش در مورد دنيا و لذت هاي آن بايد در آدم ايجاد و تقويت شود كه هر اندازه به حشمت و اعتبار دنيايي برسد، پايان آن مرگ است و پس از چند سال، نه ستايش شده و نه ستايش كننده اي باقي نمي ماند و حال تو مانند صاحب مقامي خواهد بود كه پيش از تو رفته است. از اين رو، درست نيست به خاطر مقام چند روزه، دين و ارزش هاي آن را كه جاودانگي دارند، از دست بدهي!

در اينجا، به پاي صحبت و روشنگري امير مؤمنان حضرت علي(عليه السلام)نسبت به دنيا و لذايذ آن و وظيفه خود در اين جهان بنشينيم كه مي فرمايد: «والدّنيا دار مُني لها الغناءُ، و لِاَهلها مِنها الجلاءُ و هي حلوةٌ خضرةٌ و قد عجلت لِلطالبِ، و التبست بِقلبِ الناظِر، فارتحلوا مِنها بِاَحسنِ ما بِحضرتكم منِ الزّاد، و لا تسألوا فيها فوق الكفافِ ...»;34 اين دنيا سراي نيستي است و اهلش از كوچ كردن ناگزيرند. با اين همه، با شيريني و خرمي خاص خود، به سوي خواستگار خويش مي شتابد و تماشاگران را دل مي ربايد. پس بكوشيد از دنيا با بهترين توشه ممكن كوچ كنيد و بيش از آنچه نياز داريد از آن مخواهيد... .

نگرش انسان به دنيا بايد ابزاري و پلي براي جاودانگي باشد و با پديد آمدن چنين نگرشي، انسان ديگر مقام را براي لذت هاي دنيوي و استخدام ديگران طلب نمي كند.

شاعر در توصيف دنيا چنين مي سرايد:

آدمي هر چه توانگر باشد        چون بدين نقطه رسد مسكين است

هركه باشي و زهر جا كه رسي     آخرين منزل هستي اين است.35

بدين سان، آدمي هر چه توانگر و صاحب مقام باشد، هنگامي كه به نقطه مرگ رسيد، مسكين است و از سهم دنيا كفني بيش به همراه ندارد و تمام ثروت ها و زخارف دنيايي با مرگ پايان مي يابند. حال اگر اين حقيقت در انديشه و جان انسان رخنه كند، ديگر براي چند سال زندگي دنيوي دل به جاه و مقام نمي بندد.

ب. روش رفتاري: يكي از شيوه هاي مؤثر در درمان دوستي جاه و مقام، تغيير در رفتار اجتماعي و فردي است. اين شيوه رفتاري به صورت هاي گوناگون قابل انجام است:

1. روش اسوه نمايي: مسلّماً روش الگويي در تربيت، ارشاد و هدايت، از مؤثرترين شيوه هاست. بدين دليل، تمام متولّيان تربيت همواره توجه ويژه بدان داشته اند. از لحاظ علمي، روش الگويي در تربيت بسيار كارساز است. كودك در روند رشد هوش اجتماعي خود، بيش از هر چيز از الگوهاي خود تأثير مي پذيرد و رفتار و برخوردهاي خود را بر مبناي نوع رفتار والدين و مربيان شكل مي دهد. دانشمند اسلامي مي گويد: «عملي ترين و پيروزمندانه ترين وسيله تربيت، تربيت كردن با يك نمونه عملي و سرمشق زنده است... الگو به مردم عرضه مي شود تا همانند صفات او را در خود تحقق بخشند... هركس به اندازه ظرفيت و استعدادش از آن شعله فروزان پرتويي بگيرد و تا آنجا كه توانايي دارد براي رسيدن به قله كمال از كوه دانش و فضيلت بالا رود... اين ها از اين جهت است كه اسلام، اسوه دادن را بزرگ ترين وسيله تربيت مي داند و پايه روش تربيتي خود را بيش از هر چيز بر اين سنگ استوار مي سازد.»36

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «كونوا دعاةً لِلناسِ بغيرِ اَلسِنتكم، لِيروُا مِنكم الورعَ والاجتهادَ و الصلاةَ و الخيرَ، فَاِنَّ ذلك داعيةٌ»;37 دعوتگر مردم با غير زبان هايتان باشيد. تا پاك دامني، كوشش، نماز و نيكي را از شما مشاهده كنند، كه اين خود دعوت كننده است.

در جاي ديگر مي فرمايد: «كونوا دعاةً الناس بِاَعمالِكم و لا تَكونوا دعاةً بِاَلسِنتكم»;38 با رفتارهايتان مردم را دعوت كنيد، و با زبان صرف، دعوتگر نباشيد.

امام(عليه السلام) نقش عمل را در تربيت و تزكيه متذكر مي شود و از دعوت گفتاري بدون عمل نهي مي كند. بدون شك، انسان هاي اسوه با تلاش عملي به مقام عالي از انسانيت رسيده اند و شيوه زندگي آنان نقش مؤثري در تربيت ديگران دارد.

به دليل تأثير اسوه ها در تربيت، بزرگان اخلاقي در باب درمان رياست طلبي، سيره بزرگان و ابرار ديني را مطرح كرده، مي فرمايند: علما و بزرگان از شهرت و مقام خواهي دوري كرده و لحظه اي براي كسب مقام و شهرت نمي انديشند و قدمي برنمي دارند و با خداي خود خلوت كرده، در پي رضايت خالقند و تاج و تخت به اندازه كاه در نظرشان اعتبار ندارند و زبان حالشان اين است:

ملك دنيا تن پرستان را حلال     ما غلام ملك عشق بي زوال.39

حضرت اميرمؤمنان علي(عليه السلام) مي فرمايد: «دنياكُم هذِه عِندي اَزهدُ مِن عَفطة عنز»;40 دنياي شما (اعم از مال و جاه) نزد من از آب بيني بز بي ارزش تر است.

با اين وصف، چنانچه موقعيت اجتماعي وسيله اي براي رضايت خالق و خدمت به بندگان او نباشد و در جهت اشباع غرايز مال دوستي، شهرت، حكومت بر مردم و شهوت راني باشد، نه تنها به اندازه آب بيني بز ارزش ندارد، بلكه آسيب ها و پيامدهاي دنيوي و اخروي در پي دارد. بنابراين، مربّي بايد با يادآوري زندگي اسوه ها، خود و متربّي را در جهت اتخاذ روش زندگي آن ها سوق دهد.

2. روش تبشير: «تبشير» به معناي مژده دادن به عطايايي است كه پس از به دوش گرفتن تكاليف به فرد اعطا خواهد شد و مظهري از فضل و رحمت الهي است. بشارت در وجود آدمي اميد ايجاد مي كند و باعث حركت و جوشش مي شود.

پيامبران الهي در مقام مربّي از اين شيوه بسيار بهره گرفته اند; چنان كه همه آنان «مبشّر» ناميده شده اند: (رسلا مُبَشِّرينَ...)(نساء: 65) و كوشش هاي آن ها همواره بر اين بوده است تا اميد برخاسته از بشارت را در مخاطبان خود زنده كنند و به اميد آثار و نتايجي كه در رفتارهاي پسنديده وجود دارند، مسير زندگي خود را تغيير دهند.

بدون شك، يكي از عوامل مؤثر در درمان جاه طلبي استفاده از شيوه تبشير است و با جهت دهي درست در استفاده از موقعيت اجتماعي ـ يعني بر طرف كردن نيازهاي ضروري زندگي و خدمت به بندگان خدا ـ پيامدهاي ناگوار جاه طلبي را به آثار و فوايد مترتّب بر آن تبديل كند. امام علي(عليه السلام)مي فرمايد: «حسنُ السياسةِ يستديم الرئاسه»;41 استفاده نيكو از موقعيت اجتماعي، موجب دوام رياست است. «فضيلةُ الرئاسةِ حسنُ السياسةِ»;42 خير رياست در حسن تدبير و اداره جامعه است.

3. روش انذار: انذار نيز از روش هاي تربيتي است كه بر اساس آن، مربّي با آگاهي از رفتارهاي متربّي و آثار مترتب بر آن، او را به عواقب و فرجام بد اعمال غير مطلوبش آگاه مي كند و او را از آن برحذر مي دارد. «انذار» عامل جلوگيري از رشد استعدادهاي پست و موجب جلوگيري از طغيان هاست.43 اين روش در قرآن بسيار مورد استفاده قرار گرفته، به گونه اي كه اساساً قرآن به عنوان انذارگري براي بشر معرفي و نام گذاري شده است: (نَذِيراً لِّلْبَشَرِ)(مدّثّر: 36); بشر را هشداردهنده است. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نيز، كه بازگوكننده قرآن به مردم است، «نذير» ناميده شده: (قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ)(حج: 49); بگو: اي مردم! من براي شما فقط هشداردهنده آشكارم. اين ها همه نشان دهنده اهميت و نقش روش انذار در بازدارندگي و درمان بيماري هاي اخلاقي هستند.

بدين سان، نگاه انسان به عواقب و آفات رياست طلبي او را از اين كار باز مي دارد. علاوه بر عواقب خطرناكي كه در پيش بيان شدند، رياست طلبي داراي پيامدهاي خطرناك ديگري نيز هست; از جمله: رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مي فرمايد: «اوّلُ ما عَصي اللّهَ ـ تباركَ و تعالي بستِّ خصال حبُّ الدنيا، و حبُّ الرئاسه...»44 شش خصلت اولين نقش را در معصيت خداوند دارند; يكي دنيادوستي، ديگري رياست دوستي، ... . در جاي ديگر مي فرمايد: «آفة العلماء حبُّ الرئاسةِ»;45 آفت دانشمندان، دوستي رياست است.

انذار تأثيري قوي در كنترل رفتار افراد دارد. به همين دليل، در تمام دنيا براي ضمانت اجراي قوانين بر انذار و مجازات تكيه مي شود.

در روش تبشير و انذار، نكته قابل توجهي وجود دارد و آن اين است كه از نظر اصول تربيتي، خطرناك ترين روش در تربيت انسان، تكيه بر اميد فقط يا بيم تنهاست. تربيتي كه بر يك عامل استوار باشد، مايه طغيان يا وسيله يأس خواهد بود. اميد بيش از حد موجد سهل انگاري مي گردد و چه بسا فرد تحت تربيت از انجام وظيفه شانه خالي كند.

فرزندان بني اسرائيل به خاطر اميد فزون از حد، راه طغيان و تجاوز در پيش گرفتند و خود را «ملت برگزيده» پنداشتند و از هر نوع فساد، به اميد مغفرت خودداري نكردند و شعار آنان اين بود كه ما را جز مدتي كوتاه آتش دوزخ نخواهد سوزاند:(وَ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ  أَيَّاماً مَّعْدُودَةً...) (بقره: 80); گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزي به ما نخواهد رسيد... .

همچنان كه اميد تنها كارساز نيست، چه بسا بيم تنها نيز مايه يأس و نوميدي گردد. از اين نظر، قرآن يأس و نوميدي از رحمت خدا را از ويژگي هاي كافران مي شمارد:(... وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ)(يوسف: 87); از رحمت خدا مأيوس نشويد; كه تنها گروه كافران، از رحمت خدا مأيوس مي شوند.

در برنامه هاي پيامبران، بيم و اميد به موازات يكديگر پيش رفته و پيامبران خدا چنين معرفي شده اند: (فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ.) (بقره: 213) انبيا مردم را به غفران و رحمت الهي بشارت مي دادند و از غضب الهي مي ترساندند. آن ها مردم را اميدوار مي ساختند كه اگر در مسير خدا حركت كنند، در بهشت جاودان جاي خواهند داشت و از نعمت هاي هميشگي آن برخوردار خواهند شد، و آن ها را از عذاب دردناكي كه نصيب طاغيان و كافران خواهد شد، مي ترساندند.

مربّي اخلاق نيز بايد اين دو روش را به موازات همديگر به كار گرفته، با توجه به مقتضيات مخاطب، از هر كدام در مورد خودش به طور درست بهره بگيرد.

4. روش جهاد: «جهاد» در زبان دين دو نوع كاربرد دارد: جهاد با دشمن دين و جهاد با نفس. جهاد با نفس يك بحث اخلاقي است كه خود يكي از روش هاي رفتاري تربيتي است. هواهاي نفساني منشأ بسياري از ناهنجاري هاي اخلاقي اند كه درمان اين بيماري ها موجب درمان بسياري از مشكلات اخلاقي ديگر خواهد شد. در منابع اسلامي، درباره جهاد با نفس تأكيد فراوان شده است. در اين مورد، امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد: «اِنَّ النبي(صلي الله عليه وآله) بَعثَ بِسريةِ فَلَّما رَجعوُا قالَ: مرحباً بِقوم قَضوُا الجهادَ الاصغرَ و بَقِي الجهادُ الاكبرُ، قيل: يا رسولَ اللّهِ، ومَا الجهادُ الاكبرُ؟ قالَ: جهادُ النفسِ»;46 هنگامي كه مبارزان از نبرد با دشمن دين پيروزمندانه برگشتند، حضرت ضمن تبريك پيروزي، فرمود: از جهاد اصغر خوش آمديد. اما جهاد بزرگ تر باقي مانده است. سؤال شد: جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد با نفس و هواهاي نفساني.

حضرت جهاد بانفس (تزكيه باطن) را مهم تر از مبارزه با دشمن دين معرفي كرده است، بنابراين، مبارزه با نفس، كه در پي شهرت خواهي، برتري جويي و يك سر و گردن بالاتر از ديگران بودن است، ضروري مي باشد. ثمره چنين جهادي آن است كه امام مؤمنان(عليه السلام) مي فرمايد: «اِنَّ مجاهده النفسِ التزمها عَن المعاصي و تَعصمُها عَنِ الرّدي»،47 همانا جهاد با نفس از گناهان باز مي دارد و از بدي و پستي ها نگه داري مي كند.

5. تغيير موقعيت اجتماعي: تغيير موقعيت و جايگاه اجتماعي يكي از اسباب مهم در اصلاح بيماري رياست طلبي است و فرد را بايد وادار كرد گوشه گيري كند و رضايت خالق را بر آوازه و ستايش هاي مردم مقدّم بدارد و رياست خواهي و رياست كردن بر مردم را ترك كند و به گم نامي، كه شعبه اي از زهد است، پناه آورد.

در حديث قدسي آمده است: «قالَ رسولُ اللّهِ(صلي الله عليه وآله): قال الله ـ عزّوجل ـ: «انّ مِن اَغبَطِ اوليائي عندي رجلا خفيفَ الحالِ، ذاحظٍّ مِن صلاة، اَحسنَ عبادة ربِّه بالغِيب، و كان غامضاً فِي الناسِ جَعَل رزقَهُ كفافأ، فصَبر عليه عُجِّلت منيّتهُ فقلَّ تُراثُهُ و قلّت بواكيهُ»;48رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمود: خداي ـ عزّ وجل ـ مي فرمايد: به راستي كه رشك آورترين دوستانم نزد من مردي است سبك حال (يعني: كم مال و كم علاقه به دنيا و جاه طلبي) داراي بهره اي از نماز كه در نهاني، پروردگارش را عبادت كند و در ميان مردم گمنام و نشناخته به سر برد، و روزي او به اندازه نياز و تأمين ضرورت و بر آن شكيبا باشد، زود بميرد و كم ارث گذارد و زنان نوحه گر او كم باشند.

مولوي در بيزاري از حبّ جاه از زبان طاووس چنين مي سرايد:

گر مرا عقلي بدي و منزجر       تيغ اندر دست من بودي ظفر

عقل بايد نورده چون آفتاب         تا زند تيغي كه نبود جز صواب

چون ندارم عقل تابان و صلاح          پس چرا در چاه نندازم سلاح؟49

يعني وقتي عقل و ادراك و تقوا و صلاح ندارم، چرا جاه و مقام را، كه سلاح را مي ماند، به چاه نيستي نيندازم!

اين بيت ها اگرچه از زبان طاووس هستند، اما در واقع بياني هستند از حقيقت و ضررهاي جاه و دنياگرايي، و آدم عاقل و منصف كه به قباحت دنيا پي برده و خود را توانا و قادر بر جاه و مقام نمي داند، آن را ترك كرده، به آخرت رو مي آورد.

حال، چنانچه مربّي بتواند چنين نگرش و آمادگي را در شخص يا اشخاص مورد نظر ايجاد كند، آن ها را از مسير چاه به مسير نجات و از نيستي به هستي هدايت كرده است. آري، كساني كه در پي كمال حقيقيو لذت جاويدان هستند، جاه و مقام دنيوي را به دور مي ريزند تا روحشان سالم بماند و در پرتو روح سالم، به كمال نايل آيند!

در اينجا، اين پرسش مطرح مي شود كه پس مرز و معيار تفكيك بين جاه خواهي نكوهيده و پسنديده چيست؟ «كسي كه رياست را با خود دارد، كسي كه در پي رسيدن به آن باشد و كسي كه در فكر آن باشد، ملعون است»50 با اين سفارش كه «حسن سياست، موجب پايندگي رياست است»51 چه تفاوتي ماهوي دارد؟

به دليل آنكه موضوع بحث، اخلاقي ـ تربيتي است، با صرف نظر از مباحث سياسي و مديريتي، از ديدگاه روايات و فرزانگان اخلاق، پاسخ پرسش مزبور را پي مي گيريم تا ابعاد تربيتي اخلاقي مسئله بيشتر روشن شوند.

 

رياست‌خواهي در تقسيم‌بندي دانشمندان اخلاق

انسان موجودي كمال خواه و نيازمند است. تأمين نيازمندي ها و رسيدن به صفت كمالي، گاهي با ابزارها و امكانات مادي و دنيوي امكان پذير است; مانند خوردني ها، پوشيدني ها، مسكن و مانند آن، و چون دنيا مزرعه آخرت دانسته شده، استفاده بجا از اين تمتّعات خود سعادت و لذت اخروي در پي دارد. جاه خواهي نيز براي تأمين نيازمندي هايي از قبيل داشتن همكاران و ياراني كه مانع ستمگري ستمگر شوند، لازم است، و يا اگر زمينه براي اجراي احكام الهي و خدمت به بندگان خدا شود از ضروريات دين است، بنابراين، جاه و شهرت در صورتي مذموم و نكوهيده است كه از آن براي اشباع غرايز جنسي و مال اندوزي از طريق غير مشروع و ستمگري بر زيردستان استفاده شود.52 اين معنا و ملاك به خوبي از آيات و روايات استظهار مي شود:

 

جاه و شهرت نكوهيده در اسلام

جاه پرستان دنياخواه، كه مورد مذمّتند، از مصاديق اين آيه شريفه اند: (أُولَـئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ) (بقره: 86); اين ها كساني هستند كه آخرت را به زندگي دنيا فروخته اند. از اين رو، عذاب آن ها تخفيف داده نمي شود و كسي آن ها را ياري نخواهد كرد.

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «گمان نكني كه من خوبان و بدان شما را نمي شناسم؟ چرا، به خدا قسم! از جمله بدان شما كسي است كه دوست دارد ديگران پشت سرش راه بروند و به ناچار، بايد دروغ بپردازند و نقش بازي كند ...»53 بدين روي، معيار رياست طلبي نكوهيده آن است كه از آخرت خود براي تمتّعات دنيوي مايه بگذارد و يا از اين موقعيت براي استثمارگري مردم و دروغ گويي استفاده كند. در نهايت، چنانچه رياست منجر به رفتار و گفتار غير مشروع، تبديل ناحق به حق و ستمگري شود، مورد نهي شديد و داراي عواقب دنيوي و اخروي فراوان است.

 

جاه و شهرت ستوده در اسلام

در چندين مورد، جاه، مقام و شهرت مورد ستايش و تشويق قرار گرفته يا، دست كم، از آن نهي نشده است:

 

1. انبياي عظام(صلي الله عليه وآله)

در مورد حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي خوانيم: (وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ)(شرح: 4); آيا تو را بلندآوازه نساختيم؟

حضرت موسي(عليه السلام) از خداوند آوازه نيكو درخواست مي كند: (وَاجْعَل لي لِسَانَ صِدْق فِي الْآخِرِينَ) (شعراء: 84); و براي من در ميان امّت هاي آينده، زبان صدق (ذكر خيري) قرار ده.

 

2. ائمّه اطهار(عليهم السلام)

امام زين العابدين(عليه السلام) مي فرمايد: «الّلهمّ اقذف في قلوبِ عبادِكَ مَحبّتي ... و اَلقِ الرعبَ في قلوبِ اعدائِكَ مِنّي... اَحِبّني و حَبّبني، و حبِّب الّي ما تُحبُّ مِن القولِ و العملِ حتّي اَدخَل فيه بلذّة، و اَخرجَ مِنه بنشاط»;54 بار خدايا! محبت مرا در دل هاي بندگانت بينداز... و ترس از مرا در دل هاي دشمنانت بيفكن ... مرا دوست بدار و نزد ديگران محبوبم گردان و گفتار و كردار مرا، كه دوست داري، نزد من محبوب گردان تا با لذت آن ها را شروع كنم و با نشاط و خوشي به انجامشان برسانم.

 

3. مؤمنان و صالحان

خداوند مي فرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً) (مريم: 96); كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، به زودي (خداي) رحمان براي آنان محبتي (در دل ها) قرار مي دهد. آيا سياست مدارتر از امام راحل(قدس سره) و شهيد بهشتي در دنياي معاصر سراغ داريد؟ اين بزرگواران، كه تمام وقت و عمر خود را در متن اجتماع و رهبري و اداره امّت اسلامي گذراندند، مي توانند مصداق بارز آيه شريفه باشند.

اميرمؤمنان علي(عليه السلام)، پايدار ماندن رياست را مشروط به نيكو سياست كردن مي داند و مي فرمايد: «مَن حَسُنت سياستُه دامَت رئاستُهُ»;55 هر كه نيكو سياست مداري كند، رياستش پايدار ماند. سخن از نهي رياست و سياست نيست، بلكه مهم چگونگي رياست است و امام(عليه السلام)سياست مداري نيكو را مايه بقاي آن مي داند و اين در واقع، راهنمايي براي دوام و استمرار سياست كردن و رهبري جامعه است.

علماي اخلاق نيز در چند مورد، جاه طلبي را ممدوح يا بي ضرر دانسته اند:

الف. اگر كسي دوست داشته باشد كه در نزد خادم، رفيق و حاكم يا ساير مردمان منزلتي داشته باشد تا يار و همكار او در زندگي دنيا و تحصيل آخرت باشند و از مفاسد جاه همچون كبر، عجب و ظلم اجتناب كند، دوستي اين اندازه از جاه، موجب هلاكت نيست، بلكه شرعاً پسنديده و از اسباب آخرت است.

ب. هرگاه كسي در پي قدر و منزلت خود در دل ها باشد، آن هم از طريق اظهار صفتي از صفات كماليه خود كه داراست، يا با پوشانيدن عيبي از عيوب خود كه به آن مبتلا شده يا انكار معصيتي كه از او سرزده، جايز است.

ج. كسي محبت جاه و شهرت دارد، اما اگر براي لذات و شهوات دنيويه و ارتكاب خلاف شرع نباشد، بلكه جاه و سروري را دوست داشته باشد ... چنين شخصي هرچند صاحب صفت مرجوحي است، اما مادام كه دوستي جاه، او را به معصيت نكشاند، فاسق و گناه كار نيست.56

بدين روي، مربّي لازم است با جهت دهي درست و ارشاد به رياست خواهي مفيد، بينش و رفتار متربّي را تغيير ماهوي بدهد و او را در مسير رضاي خدا و خدمت به خلق او رهنمون شود و شيوه رياست مداري، كه نتيجه آن عدالت، مدارا با مردم، گره گشايي و زمينه سازي حاكميت ارزش هاي ديني است، بياموزاند و به اين صداي رسا و انسان ساز مولي الموحدّين علي(عليه السلام) گوش جان بسپرد كه مي فرمايد: «العدلُ افضلُ السياستين»;57 عدالت بهترين دو سياست است.

بنابراين، فوايد و نتايج دنيوي و اخروي، كه ناشي از رياست مداري در چارچوب اخلاق و رفتار اسلامي اند، با گم نامي و گوشه نشيني قابل مقايسه نيستند و چنانچه نگاه ما به رهبري و جايگاه اجتماعي اين باشد كه «اگر به من خدمتگزار بگويند بهتر از اين است كه رهبر بگويند»58 يا «ما شيفتگان خدمتيم، نه تشنگان قدرت»59 يا «ماها، نوكر و خدمتگزار مردم هستيم ...»60 آنوقت جاه خواهي، خود يكي از فضايل اخلاقي و از گزاره هاي ارزشي ديني خواهد شد.

با اين نوع نگاه به رياست طلبي، روشن شد همان گونه كه دو نوع مدير وجود دارند: يكي مدير صالح و ديگر غير صالح، دو نوع رياست طلبي نيز وجود دارند و چنانچه شخصي كه داراي سياست و موقعيت اجتماعي است، نگاه او به اين موقعيت در چارچوب نظام ارزشي اسلام باشد، علاوه بر يك رئيس لايق، يك مدير شايسته نيز خواهد بود.

حسن ختام گفتار را اين كلام نوراني حضرت امير مومنان(عليه السلام)قرار مي دهيم كه فرمود: «جمالُ السياسةِ العدلُ في الامرة و العفوُ معَ القدرة»;61 زيبايي سياست در به كار بستن عدالت در حكومت است و گذشت كردن با وجود توانايي داشتن بر انتقام گيري.

 

نویسنده: عيد محمّد احمدي

پي‌نوشت‌ها

1ـ محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، باب «طلب الرئاسة»، حديث 1.

2ـ براي آگاهي بيشتر از جاه طلبي ممدوح و مذموم، ر.ك: محمد باقر مجلسي، مرآة العقول، چ چهارم، باب طلب الرئاسة، تهران، دارالكتب الااسلاميه، 1379 ش، ج 10، ص 118.

3ـ علي اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 16، ص 154.

4ـ همان، ج 26، ص 254.

5ـ محمدمهدي نراقي، جامع السعادات، ط. الثالثه، مطبعة النجف، ج 2، ص 365.

6ـ محسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ج 6، ص 113 / محمدمهدي نراقي، پيشين، ص 347 / ملّا احمد نراقي، معراج السعادة، چ هشتم، هجرت، 1381، ص 571.

7و8ـ محمدبن يعقوب كليني، پيشين.

9ـ محسن فيض كاشاني، پيشين، ص 115 و 116 / محمّد غزالي، احياء علوم الدين، ترجمه مؤيدالدين محمّد خوارزمي، چ دوم، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1368، ص 585 ـ 586 / سيد عبدالله شبّر، اخلاق، ترجمه محمّدرضا جباران، چ هشتم، هجرت، 1381، ص 311ـ 312.

10ـ محسن فيض كاشاني، پيشين، ص 126 ـ 128 / ملّا احمد نراقي، پيشين، ص 591 / محمّدمهدي نراقي، پيشين، ص 269ـ 370ـ / محمّد غزالي، پيشين، ص 599.

11ـ محسن فيض كاشاني، پيشين، ج 6، ص 106 به بعد.

12ـ محمّدبن يعقوب كليني، پيشين، ص 299، حديث 8.

13ـ رضي الدين طبرسي، مكارم اخلاق، ج 1، ص 26.

14ـ ناصر مكارم شيرازي، اخلاق در قرآن، قم، مدرسة الامام علي(عليه السلام)، 1380، ج 3، ص 28.

15ـ محسن فيض كاشاني، پيشين، ص 112 / محمّدمهدي نراقي، پيشين، ص 349.

16ـ محمّدبن يعقوب كليني، پيشين.

17ـ محسن فيض كاشاني، الوافي، اصفهان، مكتبة امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، 1406 ق، ج 5، باب الرئاسة، حديث 3122، ص 846.

18ـ ملّااحمد نراقي، پيشين، ص 573.

19ـ ملّااحمد نراقي، پيشين / سيد عبداللّه شبّر، پيشين، ص 314.

20ـ عفيف عبدالفتّاح طبّار، همراه با پيامبران در قرآن، ترجمه حسين خاكساران و عباس جلالي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1379، ص 307.

21و22ـ محمّدبن يعقوب كليني، پيشين، حديث 3.

23ـ طه: 85ـ 98 / ناصر مكارم شيرازي، پيشين، ص 17ـ18.

24ـ «مَن ترأسّ اي ادّعي الرياسة بغير حق»; كسي كه در پي رياست طلبي براي شهرت و رسيدن به اغراض دنيوي است. (محمّدباقر مجلسي، مرآة العقول، ص 123.)

25ـ محمّدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج2، ص 298، روايت4.

26ـ محسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء، ص 112 / محمّد غزّالي، پيشين، ص 583 / محمّدمهدي نراقي، پيشين، ص 349 / ملّا احمد نراقي، پيشين، ص 572.

27ـ براي آگاهي از مستندات و تبيين اين شرايط، ر.ك: ناصر مكارم شيرازي، مديريت و فرماندهي در اسلام، ص 148 ـ 184 / محمّدتقي مصباح، پيش نيازهاي مديريت اسلامي، قم، مؤسسه امام خميني (ره)، ص 267 ـ 273.

28ـ محمّدبن يعقوب كليني، پيشين.

29ـ شيخ طوسي، الامالي، ص 27 / محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 132، روايت 30، باب 4.

30ـ محمّدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 3، كتاب «الايمان والكفر»، باب «ذم الدنيا و الزهد فيها»، حديث 13، ص 198.

31ـ محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 133.

32ـ نهج البلاغه، خطبه 182.

33ـ درخت پرستاني كه زماني طولاني حكومت كردند.

34ـ نهج البلاغه، خطبه 45.

35ـ پروين اعتصامي، ديوان اشعار.

36ـ سيد قطب، روش تربيتي اسلام، ترجمه محمّدمهدي جعفري، ص 251 و 252.

37ـ محمّدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 3، كتاب «الايمان و الكفر»، باب «الورع»، حديث 14.

38ـ عبداللّه حميدي، قرب الاسناد، المطبعة الحيدرية في النجف، 1369 ق، ج 1، ص 52.

39ـ ملّا احمد نراقي، پيشين، ص 585.

40ـ نهج البلاغه، خطبه 3.

41ـ تميمي آمدي، غررالحكم، حديث 4820.

42ـ همان، حديث 6563.

43ـ مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، چ بيست و چهارم، تهران، صدرا، 1373، ص 60.

44ـ محمّد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، 1376، ج 2، ش 6717، ص 1006.

45ـ تميمي آمدي، پيشين، حديث 3930.

46ـ محمّد محمدي ري شهري، پيشين، الجهاد، ص 453.

47ـ همان، ص 454.

48ـ محمّدبن يعقوب كليني، پيشين، باب «الكفاف»، حديث 1.

49ـ جلال الدين محمدبلخي، مثنوي معنوي، دفتر پنجم، تهران، ققنوس، 1376، ص 56.

50ـ محمّدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 2.

51ـ تميمي آمدي، پيشين، ح 4820.

52ـ محسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء، ص 125 / محمّدمهدي نراقي، پيشين، ص 354 / ملّا احمد نراقي، پيشين، ص 574.

53ـ محمّدبن يعقوب كليني، پيشين، حديث 8.

54ـ محمّد محمدي ري شهري، پيشين، حديث 9820.

55ـ تميمي آمدي، پيشين، حديث 8535.

56ـ محسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء / محمّدمهدي نراقي، پيشين / ملّا احمد نراقي، پيشين.

57ـ تميمي آمدي، پيشين، ح 1656.

58ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 12، ص 192.

59ـ از بيانات شهيد مظلوم دكتر بهشتي.

60ـ رهبر معظم انقلاب اسلامي، بيانات رهبري، ج 39، ص 566.

61ـ تميمي آمدي، پيشين، ح 4792.

منابع: 

نشریه معرفت شماره 092