حضرت ادریس علیه السلام

چـنـان کـه گـفـتـه انـد، نـسـب ادریـس بـه چـهـار واسـطـه به شیث مى رسد. از ابن اسحاق نقل شده که ادریس ۳۰۸ سال از عمر آدم ابوالبشر را درک کرد و ابن اثیر گفته که ۳۸۶ سال از عمر ادریس گذشته بود که حضرت آدم از دنیا رفت .
نـام عـبـرى آن حـضـر خـنـوخ و تـرجـمـه عـربـى اش اخـنـوخ اسـت . در بـعـضـى نقل هاست که حکماى یونان نام آن حضرت را هرمس ‍ الهرامسه یا هرمس حکیم گذارده انـد، هـرمـس لفـظ عـربـى اسـت و ترجمه یونانى آن ارمیس به معناى عطارد است . برخى گفته اند که نام یونانى او طرمیس بوده است .
مـحـل ولادت او را برخى سرزمین بابل و برخى شهر منف که پایتخت مصر قدیم بوده ذکر کرده اند.
مـنـصـب نبوت پس از آدم ابوالبشر و فرزندش شیث به آن حضرت رسیده و ویژگى هاى نبوت ، اسم اعظم و مقام وصایت نصیب وى گردید.
جـهـت نـام گـذارى آن حـضـرت بـه ادریـس نـیـز در روایـات ، کـثـرت اشـتـغال وى به درس و کتاب ذکر شده است . طبق روایات و تواریخ ، ادریس نخستین کسى اسـت کـه خـط نـوشـت ، جـامـه بـدوخـت و عـلم خـیـاطـى را تـعـلیـم داد، زیـرا قبل از وى مردم با پوست حیوانات خود را مى پوشاندند. هم چنین آن حضرت را آموزگار و مـعـلّم بـسیارى از علوم مانند نجوم ، حساب ، هندسه ، هیئت و... دانسته اند.1 عبدالوهاب نجّار در قصص الانبیاء خود مى گوید: ادریس به مصر آمد و در آن جا سکونت گزید و به دعـوت مـردم بـه اطـاعـت از حـق و امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـکـر مـشـغـول گـردیـد. مـردم آن زمـان بـه هفتاد و دو زبان سخن مى گفتند وخداى تعالى همه آن زبـان هـا را بـه وى تـعـلیـم فـرود.ادریس سیاست ، آداب تمدن و قوانین مملکتى و هم چنین طرز اداره شهرها و بناى آن ها را به مردم آموخت و براثر تعلیمات آن حضرت ۱۸۸ شهر در روى کره زمین بنا گردید که کوچک ترین آن ها رها2بوده است .3

شریعت و آیین ادریس (ع )

ادریـس مـردم را بـه دیـن خـدا، تـوحـیـد و عـبـادت پـروردگـار مـتـعـال دعـوت مـى کـرد و به آن ها مى گفت :عمل صالح در این دنیا، موجب آزادى از عذاب آخـرت مـى گـردد. ادریس مردم را به زهد در دنیا و عدالت ترغیب مى فرمود و آن ها را طـبـق بـرنـامـه خاصى ماءمور به خواندن نماز کرد. هم چنین روزهاى معیّنى در ماه را براى روزه گـرفـتـن مـقـرّر کـرد و دسـتـور جـهـاد بـه دشـمـنـان دیـن را بـه آن هـا داد. زکـات مـال را بـراى کمک به ضعیفان و دستور تطهیر از جنابت و پرهیز از سگ و خوک را بر آن ها واجب و مشروبات مست کننده را نیز بر آن ها حرام فرمود. هم چنین عیدهایى براى مردم مقرّر کـرد کـه در آن روزها قربانى کنند. ادریس مردم را به آمدن پیغمبران بعد از خود بشارت داد و اوصاف پیغمبراسلام را نیز براى آن ها بیان فرمود و مردم را بر سه طبقه کاهنان ، سلاطین و رعایا تقسیم کرد.

سایر احوال ادریس

چـنـان کـه از تـاریـخ بـرمـى آید، ادریس از پیمبران بزرگوارى است که خداوند مقام هاى ظاهرى و معنوى را براى او گِرد آورده بود و گذشته از مقام نبوت و رسالتى که از جانب پروردگار متعال داشت ، در صورت ظاهر نیز به قدرت و عظمت رسید و مردم آن زمان مطیع و فرمان بردار وى بوده و با دیده احترام به وى مى نگریستند.
در روایات شیعه نام پادشاهى جبّار و ستم گر نیز یاد شده که در زمان ادریس مى زیسته و بـه ظلم و ستم زمین زراعتى و دارایى مردم را مى گرفته است . هم چنین زنى زیبا داشته که در کارها با او مشورت نموده و به دستور او رفتار مى کرده است . آن ها براثر طغیان و سـتم ، به نفرین ادریس گرفتار شده و به همراه پیروانشان نابود شدند. و مردم نیز سـال هـا بـه قـحـطـى و خـشـک سـالى دچـار شـدنـد کـه بـراى اطـلاع بـیـشـتـر بـه کتاب اکمال الدین صدوق (ره )- که خوشبختانه ترجمه شده است - مراجعه کنید.4
در حـدیـثـى کـه راونـدى (ره ) بـه سـنـدش از وهـب بـن مـنـبـه نـقل کرده آمده است : ادریس مردى بلند بالا و فراخ سینه با صدایى آهسته و گفتارى آرام بود و هنگام راه رفتن ، گام ها را کوتاه برمى داشت ... تا آن جا که مى گوید: وى نخستین کـسـى بـود که جامع دوخت و هرگاه سوزن مى زد خداى را تسبیح مى گفت و به یگانگى و بـزرگـى او را یـاد مـى کـرد، و در هـر روز بـرابـر بـا اعمال تمامى مردم آن زمان تنها از وى عمل نیک به آسمان بالا مى رفت . در زمان آن حضرت ، فـرشـتـگـان بـه مـیـان مردم مى آمدند. با مردم دست مى دادند و بر آن ها سلام مى کردند. سـخن مى گفتند و نشست و برخاست و مجالست داشتند و این بدان سبب بود که مردم آن زمان مـردمـانى صالح و شایسته بودند. این جریان تا زمان حضرت نوح نیز ادامه داشت و پس از آن منقطع گردید.5
هم چنین راوندى در حدیثى از امام صادق (ع ) نقل کرده که آن حضرت در باب فضیلت مسجد سـهـله فـرمـود:هرگاه به کوفه رفتى به مسجد سهله برو و در آن جا نماز بگزار و حاجت هاى خود را از خدا بخواه ، زیرا مسجد سهله خانه ادریس پیغمبر بوده که در آن خیاطى مى کرد و نماز مى گزارد.

 

نام ادریس در قرآن و صعود وى به آسمان

در دو جـاى قـرآن کـریم نام ادریس ذکر شده است . یکى در سوره مریم و دیگرى در سوره انـبـیـاء. در سوره انبیاء فقط نام آن حضرت برده شده ، ولى در سوره مریم خداى تعالى اوصافى نیز براى آن حضرت بیان فرموده است :
واذکر فى الکتاب ادریس انّه کان صدّیقا نبیا و رفعناه مکانا علیّا6؛
در ایـن کـتـاب ادریـس را یـاد کـن کـه او پـیغمبرى راستى پیشه بود، و ما را به جایگاهى بلند، بالا بردیم .
در مـعـنـاى ایـن کـه فـرمـودو رفـعناه مکانا علیّا میان مفسران اختلاف است : دسته اى مـعـتـقـدنـد یـعنى قدر او را بالا بردیم و در عالم بالا جاى دادیم . هم چنین در علّت و کیفیّت صـعود آن حضرت به آسمان نیز اختلاف نظر است : در پاره اى از روایات آمده که خداوند بـه یـکـى از فرشتگان خود خشم گرفت و بال و پرش را قطع کرد.بعد او را در جزیره اى انـداخـت و سـال هـا آن جـا بـود تـا هـنـگامى که خداوند ادریس را مبعوث فرمود. فرشته مـزبـور نـزد آن حـضـرت آمـد و از وى خـواسـت بـه درگاه خداوند دعا کند تا خداوند از وى بـگـذرد و بـال و پـرش را بـه او بازگرداند. ادریس هم دعا کرد و خدا از وى درگذشت و بـال و پـرش را بـه وى بـاز داد. فرشته مزبور به آن حضرت عرض ‍ کرد: آیا حاجتى دارى ؟ ادریس گفت : آرى مى خواهم مرا به آسمان ببرى تا ملک الموت را دیدار کنم ، زیرا با یاد وى زندگى بر من گوارا نیست . فرشته مزبور، ادریس را به آسمان چهارم آورد و در آن جا ملک الموت را دید که نشسته است و سر خود را از روى تعجب حرکت مى دهد. ادریس پـیـش آمـد. بـه مـلک الموت سلام کرد و پرسید: چرا سرت را تکان مى دهى ؟ جواب داد که پـروردگـار بـه مـن فـرمان داد تا جان تو را میان آسمان چهارم و پنجم گرفته و تو را قـبـض روح کـنـم . من در فکر بودم که چگونه با این همه فاصله بسیارى که میان آسمان چـهـارم بـا سـوم و سـوم بـا دوم و دوم بـا اوّل و هـم چـنـیـن مـیـان آسـمـان اوّل با زمین است ، من ماءمور شده ام که در آسمان چهارم جان تو را بگیرم تا اکنون که تو را دیدار کردم . سپس جانش را در همان جا بگرفت .7
در روایت طبرى و فرید وجدى و دیگران ، موضوع غضب و خشم پروردگار- که مورد ایراد بـعـضـى واقـع گـردیـده - ذکر نشده و مابقى آن با مختصر اختلافى به همین نحو از کعب الاخبار نقل شده است .
در حـدیـثـى کـه راونـدى در قـصـص الانـبـیـاء از ابـن عـبـاس نقل کرده ، ملک الموت از خداى تعالى اجازه گرفت که براى زیارت ادریس به زمین بیاید و او را دیدار کند. خداوند به وى اجازه داد و نزد ادریس آمد و مدتى با وى ماءنوس شد تا ایـن کـه ادریـس او را شناخت و از وى خواست که او را به آسمان برد. ملک الموت از خداوند اجازه گرفت و ادریس را به آسمان برد و پس از این که جهنم و بهشت را به وى نشان داد، ادریس وارد بهشت شد و دیگر از آن جا بیرون نیامد.8

عمر ادریس

دربـاره عـمـر ادریـس نـیـز اخـتـلاف اسـت . بـرخى مانند یعقوبى عمر آن حضرت را سیصد سـال نـوشـتـه انـد. ابـن اثـیـر در کامل گفته است که خداوند ادریس را پس از آن که ۳۶۵ سـال از عـمرش گذشت ، به آسمان برد. مسعودى در اثبات الوصیه گوید: روزى که آن حـضـرت را بـه آسـمـان بـردنـد از عـمـر وى ۳۶۰ و یـا ۳۵۰ سال گذشته بود.9

صحف ادریس

مـسـعـودى و دیـگـران گـفـتـه انـد کـه خـداونـد سـى صـحـیـفـه بـر ادریـس نـازل کـرد و در خـبـرى هم که ابوذر از رسول خدا(ص ) روایت کرده ، صحف ادریس را سى صحیفه بیان فرموده است .10
مـرحـوم مـجـلسـى در آخـر کـتـاب دعاى بحارالانوار، بیست و نه صحیفه آن را از ابن متویه نقل کرده است . ابن متّویه در آغاز آن مى گوید که من این صحف را پس از زحمات بسیار به عـربـى تـرجـمـه کـردم . هـر یـک از آن هـا داراى نـام جداگانه اى است ؛ مانند صحیفه حمد، صـحـیـفـه خـلق ، صـحـیـفـه رزق ، صـحـیـفـه مـعـرفـت و... که چون بسیار طولانى بود از نـقـل و ترجمه آن خوددارى شد، اگر چه مشتمل بر مواعظ و نصایح بسیارى است و مطالعه کـتـاب مـزبور11 بر اهل علم و دانش لازم است . سیدبن طاووس و دیگران نیز قسمت هاى پـراکـنـده اى از آن هـا را نـقـل کرده اند که براى اطلاع بیشتر نیز مى توانید به جلد ۱۱ بحارالانوار چاپ جدید مراجعه فرمایید.12
هـم چـنـیـن عـبـدالوهـاب نـجـّار در قـصـص الانـبـیـاء کـلمات حکمت آمیز و مواعظى از آن حضرت نقل کرده که از آن جمله است :
۱. احـدى نـمى تواند شکر نعمت هاى خدا را مانند اکرام و نعمت بخشى به خلق وى به جاى آرد؛
۲. خوبى دنیا موجب حسرت و بدى آن موجب پشیمانى است ؛
۳. از کسب هاى پست بپرهیزید؛
۴. زندگى و حیات جان به حکمت و فرزانگى است ؛
۵. کـسـى کـه قـنـاعـت نداشته و از حدّ کفاف بگذرد، هیچ چیز او را بى نیاز و سیر نخواهد کرد.
13

  • 1. مجمع البیان ، ج ۶، ص ۵۱۹؛ راوندى ، قصص الانبیاء، ص ۷۹-۷۹.
  • 2. رها یا اورفا نام شهرى در ترکیه است که سابقه تاریخى آن به قرن ها قبل از میلاد مى رسد.
  • 3. نجّار، قصص الانبیاء، ص ۲۶.
  • 4. صدوق ، اکمال الدین ، ص ۷۱-۷۸.
  • 5. راوندى ، همان ، ص ۷۸.
  • 6. مریم (۱۹) آیات ۵۶ و ۵۷.
  • 7. مجمع البیان ، ج ۶، ص ۵۱۹؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۷۷.
  • 8. راوندى ، همان ، ص ۷۷.
  • 9. تاریخ یعقوبى ، ج ۱، ص ۱۴؛ اثبات الوصیه ، ص ۱۴.
  • 10. اثبات الوصیه ، ص ۱۲.
  • 11. بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۴۵۳-۴۷۲.
  • 12. همان ، ج ۱۱، ص ۲۸۲.
  • 13. قصص الانبیاء، ص ۲۸.