جنبه های فرهنگی در ترجمه قرآن

چکیده

این مقاله، ترجمه فصلی از کتاب ترجمه و مذهب: ترجمه ناپذیری امر مقدس است. نویسنده در این مقاله، رویکردی ساده و قابل فهم برای خوانندگان غیرعرب زبان به ویژه مخاطبان انگلیسی زبان ارائه داده است. از این رو، زبانی که برای ادای مطلب خود اختیار کرده و عناوینی که در خصوص سخت ترجمه پذیری قرآن بیان کرده، در چشم خوانندگان ایرانی آشنا با قرآن در نگاه نخست، ساده به نظر می آید؛

اما اگر در ذهن بیاوریم که مخاطب اصلی عبدالرئوف، مخاطبان با فرهنگ و زبانی خاص است، آنگاه پذیرش زبان ساده مقاله دشوار نخواهد بود. عبدالرئوف در این مقاله، سخت ترجمه پذیری قرآن را عمدتاً در سطوح و جنبه های فرهنگی بررسی می کند. حسین عبدالرئوف، استاد عراقی الاصل دانشگاه لیدز انگلستان است که تاکنون مقاله ها و کتب متعددی درباره قرآن به چاپ رسانده است. از جمله کتاب های او سبک شناسی قرآنی است که ترجمه آن به پایان آمده و به زودی منتشر می شود. .

مقدمه

مسلمانان براین باورند که قرآن سخن خداوند است. از این رو، پیام وحیانی آن به مرزهای جغرافیایی شبه جزیره عربستان محدود نشده و تمام انسان ها از هر نژاد و زبانی را در بر می گیرد. بنابراین، پیام قرآن انتشار نمی یابد جز آنکه باید زبان و فرهنگ آن را به دقت و امانت به سایر زبان ها ترجمه نمود. به زعم پژوهشگران مسلمان، قرآن ترجمه ناپذیر است چرا که معجزه ای زبانی است که معانی متعالی آن به تمامی در فهم انسان نمی گنجد. از این رو در ترجمه با عنوان هایی مانند «معنای قرآن» یا «پیام قرآن قرآن» روبه رو می شویم؛ اما لفظ قرآن در عناوین این ترجمه ها نیامده است. از نظر محققان مسلمان، قرآنِ به زبان لاتین به هیچ وجه نمی تواند جایگزین قرآنِ به زبان عربی شود چرا که به زعم آنان، ترجمه، خیانت و رونوشتی دانی از متنی عالی است (بسنت و لفور،2 1998:25) و البته این محققان حق دارند نگران باشند.

قرآن [که] در بافت فرهنگ عربی نازل شده است؛ بافتی که به چشم مخاطبان زبان مقصد خارج از شبه جزیره عربستان، بافتی کاملا بیگانه است. بنابراین، در این جستار ما به آن دسته اصطلاحات فرهنگی خاص و نیز الگوهای زبان شناختی قرآن می پردازیم که به واسطه هنجارهای زبانی مقصد بومی سازی نمی شوند. این امر، به سخت ترجمه پذیری فرهنگی و زبانی قرآن دامن می زند. (کتفورد،1965:93). رابطه میان زبان و فرهنگ این اندیشه را به ذهن خطور می دهد که وقوع الگوهای خاص و شگردهای بلاغی در گفتمان قرآنی نیز فرهنگ محورند. ضرورت دارد مترجم با ویژگی های خرد و کلان متنی زبان مبدأ که در فرآیند ترجمه رخ نشان می دهند، آشنایی دیرینه داشته باشد. از نظر بسنت (1991:25) آنچه در فرآیند ترجمه مشکل آفرین جلوه می کند از جایگزینی صرف اقلام واژگانی و دستوری میان دو زبان فراتر می رود. برای آنکه از وضعیت فرهنگی متمایز دو زبان عربی و انگلیسی تصویری روشن در اختیار خواننده قرار دهیم، ابتدا از عبارات فرهنگی غیرقرآنی شرحی موجز ارائه می دهیم.

آنچه در زیر می آید، شرح ویژگی های زبان - جامعه شناختی سنخی گفتمان قرآنی است. نمونه هایی که آورده ایم نشان می دهد که این ویژگی های بارز به چه ترتیب محدودیت هایی زبان- جامعه شناختی بر ترجمه قرآن تحمیل می کنند. در این جستار هدف آن است که مترجم دریابد چگونه فرهنگ بر زبان دست می یازد و چگونه فرهنگ بر قضاوت های فرهنگی و اخلاقی ما {در مقام دریافت کنندگان} تأثیر می گذارد.

 

معنای کاربردی، تلویحی و عاطفی در ترجمه

برای آنکه ترجمه قوم محور کارآمدی از قرآن ارائه دهیم، ضرورت دارد به بافت فرهنگ عربی یا بستر طبیعی واژگان زبان عربی توجه کنیم. مردم فرهنگ های مختلف، به جهان و اعیان آن متفاوت نگاه می کنند: واژگان به لحاظ کارکردی یکسان، تداعی های ذهنی و اخلاقی متفاوت در پی می آورند. برای اینویت inuit آیتم واژگانی «خانه» کلبه یا ایگلو؛ برای اعراب بدوی، چادر، برای اعراب مناطق روستایی، کلبه ای ساخته شده از خاک رس و کاه و برای اعراب شهرنشین و اروپائیان، خانه آجری را تداعی می کند. بدین ترتیب، همین واژه (خانه) به مجموعه ای از مفاهیم مرتبط با خانه سازی دامن می زند. برای اروپایی ها (اما نه اینویت یا اعراب)، آتش، آتشدان یا سیستم گرمایشی یکی از مبانی حوزه معنایی است. واژه «نان» نیز مفاهیم مختلفی بسته به شکل، طعم و روش طبخ ایجاد می کند. با جهانی که دارد به دهکده ای کوچک تبدیل می شود، تداعی های معنایی نیز تغییر می کنند. اروپائیان برای مسواک زدن از واژه «tooth brush» استفاده می کنند. در اوایل قرن بیستم، برای اعراب، مسواک زدن دندان، واژه «مسواک» را به ذهن می آورد (چوبی از ریشه های درختی خاص) واژه ای که بار معنایی مذهبی نیز دارد چرا که در فرهنگ اسلامی مسواک زدن به هنگام وضو گرفتن توصیه شده است.

برای آن دسته از اعرابی که به انگلیس می آیند، مسئله مبهم این است که چای چیست؟ وقتی اعراب در کافه ای یا در خانه از میزبان خانه چای می خواهند، انتظار دارند که جلویشان چای سیاه دم کرده با شکر بگذارند؛ اما برخلاف تصورشان با چای کیسه ای با شیر اغلب بدون شکر، مواجه می شوند. یکبار دانش آموز عرب زبان گفت که چای اروپایی بی مزه و مثل آب فاضلاب است و نانش مثل اسفنج. به همین ترتیب، شک نیست که اروپاییانی که از کشورهای عربی بازدید به عمل می آورند از اینکه می بینند غذایی که می خورند با آنچه سفارش داده اند؛ متفاوت است، گیج و مبهوت می شوند. نمونه دیگر واژه «farm» در فرهنگ انگلیسی به معنی قطعه زمین عریض با علف، محصولات و دام است؛ این لغت را می توان در عربی به «مزرعه» برگرداند. با این حال، در فرهنگ عربی معنای لغوی «مزرعه» تکه زمینی است مشجر که درخت نخل دارد و محل نگهداری حیوانات است. در حالی که در برخی فرهنگ ها، بعضی واژگان تابو یا نامناسب به حساب می آیند و در فرهنگی دیگر، بار معنایی خنثی دارند. به عبارت دیگر، گرچه معنای لغوی برخی واژگان در دو فرهنگ یکسان است، بار معنایی آنها به کل متفاوت است. به زعم هاوس (166: 1973) معنای ضمنی فراتر از آن است که به طرزی درست ترجمه شوند چرا که به لحاظ ماهوی تعریف ناپذیرند. همچنین لارسون (132: 1984) در خصوص مشکل معنای ضمنی زبان مبدأ هشدار می دهد.

در فرهنگ عربی، واژگان کلب، حمار، بومه، حذاء،3 دلالت های معنایی منفی دارند و توهین آمیزند. عرب زبانی را سگ، الاغ، جغد یا کفش نامیدن به این می ماند که او را حسابی ریشخند کرده اید. با وجود این، این واژگان در زبان انگلیسی، تداعی های خنثی یا حتی مثبت به ذهن می آورند: سگ بهترین دوست انسان است (نماد وفاداری).... لیکن، در فرهنگ عربی، سگ نجس و در دین اسلام، از مبطلات نماز محسوب می شود. در زبان عربی در ناسزاگویی ها، واژه «کلب» را به کار می برند... در آیات پنج سوره جمعه و 176 سوره اعراف به کلب و حمار اشاره شده است؛ اما معنای ضمنی این دو واژه با آنچه پیش تر گفتیم متفاوت است.4 در زبان عربی، «بومه» معنای ضمنی حماقت و بدیمنی؛ «حمار» اوج حماقت و «حذاء» بی احترامی را به ذهن متبادر می کنند. معنای ضمنی کفش همچنین در زبان عامیانه عربی کشور عراق همان «ابن القندره»5 است که با واژگان معرف ناسزا در انگلیسی تعادل فرهنگی دارد. بنابراین، در فرهنگ عربی، نشستن روی صندلی و پا روی پا انداختن نوعی بی احترامی محسوب می شود چرا که در این حالت، کفش شما یا کف پای شما رو به روی فرد مقابل شماست. با این حال، همین حرکت در فرهنگ اروپایی یا انگلیسی همه کس پسند است (عبدالرئوف، 2002ب).

مهم است که مترجم از تداعی های تلویحی این عبارات آگاه باشد؛ عباراتی که به لحاظ لغوی مشابهند؛ اما تلویحاً از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق می کنند. برای نیل به هژمونی ایدئولوژیکی یا اخلاقی، واژگان عاطفی را به کار می گیرند. عبارات عاطفی مثل «شرف» معنای ضمنی فرهنگ محور دارند که در زبان مقصد دیده نمی شوند. به لحاظ لغوی، «شرف» با غیرت مترادف است؛ اما این واژه با آنچه در ذهن عرب زبان تداعی می شود، متفاوت است. در انگلیسی، واژگان شرافت و غیرت گرچه نخ نما؛ اما همچنان با ارزشند. با این حال، واژه «شرف» سایه روشن های معنایی پر رنگ تری دارد و طیفی از ویژگی های به لحاظ عاطفی بنیادین را به ذهن متبادر می کند که مهم ترین آنها همان پاکدامنی است. در نتیجه، زن عربی بی «شرف» را «غیرشریفه» (زن غیرپاکدامن) می خوانند؛ «غیر شریفه» هیچ شانسی برای ازدواج ندارد و ممکن است از جامعه طرد شود. واژه «شرف» با عنایت به بار شدیداً اخلاقی آن، غالباً در گفتمان سیاسی مانند سخنرانی های سیاسی و سرمقاله ها به کار می رود.

بنابراین، این واژه معنای عاطفی و ایدئولوژیک تازه ای پیدا می کند. برای نمونه، این واژه در «شرف الامه» (آبروی ملت) هم معنای سیاسی و هم اخلاقی دارد که برگردان تحت اللفظی آن چنین است: ملتی که نباید اجازه دهد قدرت های خارجی به آن تجاوز کنند. بنابراین، میان واژه «شرف» و دیگر واژه فرهنگ محور «عذراء»6 رابطه مفهومی و بینامتنی برقرار است. تصویری که واژه «عروس»7 در متنی درباره «لیله العرس»8 در ذهن عرب زبان تداعی می کند این است که «عروس» هم «شریفه» و هم «عذراء» است (عبدالرئوف، 2001ب).

شگردی که نیاز است در ترجمه یا تعبیر کردن اینگونه واژگان فرهنگ محور به کار برد، این است که به جای برگرداندن تحت اللفظی واژگان، لازم است تغییر صورت فرهنگی اختیار شود؛ این تغییر صورت به مترجم اجازه می دهد که تداعی های تلویحی، فرهنگی یا عاطفی واژه زبان مبدا را به فرهنگ زبان مقصد انتقال دهد. به دیگر سخن، فقط لازم است معنای ضمنی را از حیث فرهنگی و بدون توجه به هنجارهای زبانی در زبان مقصد بازآفرینی کرد. از این رو، زمانی که فردی اروپایی، عرب زبانی را «بومه» خطاب می کند لازم است که پیام واژه را به لحاظ فرهنگی به «مرد خردمند» ترجمه کرد نه اینکه آن را تحت اللفظی ترجمه کنند. اصطلاح «اسامی جعلی» (نیومارک، 72: 1988) از دیگر مشکلاتی است که از ترجمه واژگان فرهنگ محور برمی خیزد. برای نمونه، واژه «casino» در زبان عربی معادل فرهنگی «cafe» است که در زبان عربی معیار همان «مقهی» است.

 

گفتمان قرآنی

اکنون به نمونه هایی اشاره خواهم کرد که نشان می دهند چگونه هر دو زبان عربی و انگلیسی از حیث زبانی و فرهنگی گفتمان قرآنی زبان هایی نامتجانس اند. برخی ویژگی های زبان و فرهنگ محور قرآن سخت ترجمه پذیرند و از این رو، این مشکلات ترجمه ای تامل برانگیزی در پی می آورند که خاص قرآن اند. این مشکلات بدین شرح اند.

 

عبارات و اصطلاحات کلامی

فرهنگ، بر ترکیب بندی معنایی واژه ای معین با سایه روشن های مفهومی و دین شناختی، تاثیری شگرف بر جای می گذارد. عبارات و اصطلاحات دین شناختی حساسیت های مذهبی و فرهنگی دارند. واژگان زبان مبدا همیشه بر اساس دریافت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اخلاقی ما در مقام خواننده، پردازش و ترجمه می شوند. برای نمونه، عبارات مفهومی قرآن، نمونه هایی منحصر به فردند که زمینه فرهنگی اسلامی خاصی دارند. واژگانی مانند «الله»9 «جنت»10 و «نار»11 برای خوانندگان غیرمسلمان زبان مقصد، پیام هایی گوناگون به همراه می آورند. این خوانندگان به لحاظ اعتقادی معانی دین شناختی متفاوت از این واژگان برداشت می کنند. گرچه مشکلی در ترجمه لغوی آنها به زبان انگلیسی نیست، این واژگان و ترجمه آنها تصاویر ذهنی و انتظارات گوناگونی را به ذهن هر دو خواننده زبان مبدا و زبان مقصد متبادر می کنند. برای نمونه، واژه «الله» ویژگی های ماهوی خاصی دارد که خاص فرهنگ اسلامی است. بالاتر از همه، وحدانیت خداوندی را نشان می دهد (یکتاپرستی) که در قرآن 99 اسم و صفت به او نسبت داده شده است؛ خداوندی که هیچ شریکی ندارد و خالق همه چیز از جمله پیامبران است.

قرآن برای تاکید بر ربانیّت و وحدانیت خداوند، واژه «الله» را به کار می برد که به لحاظ دستوری منحصر به فرد است؛ شکل جمع ندارد و وحدانیت خداوند را با خود شکل ساختاری واژگانی کلمه نشان می دهد. این امر در زبان مقصد مصداق ندارد. در زبان انگلیسی، واژه عربی «الله» به «God» برگردانده شده است که جمع بسته می شود؛ در ثانی و از همه مهم تر اینکه مفهوم انجیلی خدا (God) در مقام پدر، پسر، روح القدوس، ویژگی های ماهوی معنایی مسیحیت را به همراه می آورند که با مفهوم قرآنی وحدانیت همخوانی ندارد. گرچه مسیحیان استدلال می آورند که مفهوم «تثلیث» ناظر است به سه وجه یا سه صورت خداوند و نه صرفاً سه خدا؛ به زعم مسلمانان، کتاب مقدس [فعلی] چند خدایی را تداعی می کند. بنابراین، گرچه هم قرآن و هم کتاب مقدس مسیحیان لفظ خدا را به کار می برند، پیروان این دو دین از همین واژه ادراک دین شناختی متمایزی دارند.

 

اصطلاحات و عبارات آیینی

واژگان دینی مانند «محراب» و «شمع» ارزش یکسانی در مسجد ندارند؛ با وجود این، اصطلاحاتی مانند «بخور» و «اضحیه» در هر دو دین مسیحیت و اسلام مراسم های مشترک اند که معانی مشابه دارند. «حج» واژه مشترک دیگری با زمینه متفاوت در زبان عربی است. گرچه هر دو واژگان عربی و انگلیسی به آئینی دینی اشاره می کنند، واژگان زبان مبدا و زبان مقصد مفاهیم آیینی گوناگون را القا و به مکان های مختلفی اشاره می کنند که این آئین های متفاوت در آنجا انجام می پذیرند. بنابراین، دو عبارت در دو فرهنگ، به لحاظ کاربردی و ارجاعی از هم متمایزند. از نظر مسلمانان، انجام فریضه حج یکی از پنج رکن اسلام12 است و بر افرادی که قدرت مالی و جسمی لازم را دارند امری واجب است.

بر مسلمانان واجب است دست کم یکبار در عمر به حج مشرف شوند. لازم است این عمل در ده روز اول ماه ذی حجه انجام شود. زمانی که زائرین هنوز وارد مکه نشده اند باید لباس احرام بپوشند. پوشیدن لباس احرام نشانه چشم پوشی حاجی است از سوداهای دنیا. زائرین پس از محرم شدن و تا آخر حج، نباید هیچ لباس دیگری یا آلات تزئینی بپوشند، به موهایشان روغن بمالند، عطر استفاده کنند، شکار کنند و غیره. اتمام حج با تراشیدن موی سر از طرف مردان و چیدن چند دسته موی سر از جانب زنان، در آوردن لباس احرام و پوشیدن لباس عادی، نشان داده می شود. حج در اسلام نیز شامل مراسم آیینی است که در مکه انجام می شود از جمله طواف هفت باره کعبه در محوطه مسجد الحرام قرار دارد. حضور این مکان مقدس قدیمی برای ایجاد تقرب قلبی و سجده در برابر خداوند است. حاجیان در نهمین روز ماه ذی حجه به صحرای عرفات در خارج از مکه وارد می شوند که بدون ورود به آن حج باطل است. در عرفات نماز و دعای مخصوص این روز خوانده می شود. در دهمین روز همین ماه زائرین گوسفندی را در منا، به نشانه قربانی شدن اسماعیل به دست ابراهیم، قربانی می کنند و این روز یکی از بزرگترین اعیاد مسلمانان است (علی، 77: 1983، نتون، 139و 92: 1997). مسیحیان حج را در مکان و مراسمی کاملاً متفاوت انجام می دهند.

 

مفاهیم مجرد اخلاقی

در بطن رمزگان اخلاقی و روحانی عقاید گوناگون به مفاهیم مجردی از قبیل «تقوی» بر می خوریم که تداعی های معنایی و ویژگی های ساختاریشان در هر باوری (بسته به تعاریف شرایط پرهیزگاری در کتب آسمانی ادیان) متفاوت است. مفاهیم انتزاعی، مذهب وابسته و از این رو فرهنگ محورند. همان گونه که مفهوم «righteousness» مترجمان کتاب مقدس را با دشواری رو به رو کرده است، به همین ترتیب، مفهوم قرآنی «تقوی» نیز ترجمه قرآن را دشوار جلوه داده است. به نظر می آید مترجمان قرآن در چگونگی برگرداندن این مفهوم انتزاعی یا شکل جمع آن «متقون» اتفاق نظر ندارند. ترجمه پیکتال (24: 1969) «those who ward off evil»؛ ترجمه اسد (3: 1980) «God- conscious» و ترجمه علی (17: 1983) «Those who fear God» جملگی معنا را به طور کامل منتقل نکرده اند چرا که بسیاری از مترجمان به ویژگی های مهم اسلامی موجود در مفهوم «تقوی» بی توجه مانده اند. با این حال، الهلالی و خان (3: 1983) ترجیح می دهند که «تقوی» را حروف نگاری کرده و در پانوشت، معنای این واژه را به تفصیل توضیح دهند: افراد متقی و پرهیزگار کسانی هستند که از خدا خیلی می ترسند و از تمامی گناهان و کارهای شیطانی که او ممنوع کرده دوری می کنند، کسانی که عاشقانه خدا را دوست دارند و هر کار نیکویی را که او اراده کرده انجام می دهند. به همین ترتیب، مفهوم انتزاعی «عذاب» نیز معنای لغوی فرهنگی گوناگون دارد. در قرآن به این واژه زیاد پرداخته شده است، برای نمونه، (نساء: 147):
﴿ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلیماً﴾ اگر سپاس بدارید و ایمان آورید، خدا می خواهد با عذاب شما چه کند؟ و خدا همواره سپاس پذیر [حق شناسِ ] داناست.
When can God gain by your punishment, if you are grateful and you believe? Nay, it is God that recognishmeth all good and kneweth all things (Ali, 1983: 236).
اگر شما لطف خدا را شکر گذار باشید و به او ایمان آرید چه غرض دارد که شما را عذاب کند که خدا (در مقابل نعمت)، شکر شما را می پذیرد و تدبیرش به صلاح خلق است. برای تاکید بر پیام اصلی قرآن مبنی بر اینکه خداوند نه از تنبیه کردن مخلوقات و نه از دوست داشتن آنها سود یا لذتی می برد (رازی، 71: 11: 1990)، در ترجمه قرآن لازم است به معادل فرهنگی مفاهیم فرهنگی تنبیه در زبان مقصد، توجه نمود. برای نمونه، معادل در آیه فوق برای اهالی گینه نو «God does not hand up jaw bones» است. به این کار تعادل پویا (نایدا، 1964) یا تغییر صورت فرهنگی (دیکنز و دیگران، 2002) می گویند.

 

عبارات و اصطلاحاتی نایاب در زبان مقصد

عبارات نایاب در زبان مقصد، سیاه چاله های زبان مبداء اند که به آیتم های واژگانی غایب ( یا به تعبیری، خلاء های زبانی) در زبان مقصد اشاره می کنند. اینگونه اصطلاحات اغلب در ترجمه های حرف نگاری شده، بومی سازی شده، اطناب دار یا تقریری با توضیحات درون متنی، یا حرف نگاری شده با پانوشت های مفصل، به چشم می خورد. نمونه ای منحصر به فرد، واژه «عمره» است که دو بار در قرآن (بقره: 158 و 196)ذکر شده است:
﴿إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَة مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ﴾ در حقیقت، «صفا» و «مروه» از شعایر خداست [که یادآور اوست ] پس هر که خانه [خدا] را حج کند، یا عمره گزارد، بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جای آورد و هر که افزون بر فریضه، کار نیکی کند، خدا حق شناس و داناست.

﴿وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ و برای خدا حجّ و عمره را به پایان رسانید، و اگر [به علت موانعی ] بازداشته شدید، آنچه از قربانی میسّر است [قربانی کنید] و تا قربانی به قربانگاه نرسیده سر خود را مَتراشید و هر کس از شما بیمار باشد یا در سر ناراحتی داشته باشد [و ناچار شود در احرام سر بتراشد] به کفّاره [آن، باید] روزه ای بدارد، یا صدقه ای دهد، یا قربانی بکند و چون ایمنی یافتید، پس هر کس از [اعمال ] عمره به حجّ پرداخت، [باید] آنچه از قربانی میسّر است [قربانی کند]، و آن کس که [قربانی ] نیافت [باید] در هنگام حجّ، سه روز روزه [بدارد] و چون برگشتید هفت [روز دیگر روزه بدارید] این ده [روزِ] تمام است. این [حجّ تمتّع ] برای کسی است که اهل مسجد الحرام [مکّه ] نباشد و از خدا بترسید، و بدانید که خدا سخت کیفر است.

اصطلاح قرآنی «عمره» یعنی حج عمره جزو واجبات دینی حساب نمی شود و می توان در هر زمانی با آداب و رسوم ساده تری انجام پذیرد (نتون، 92: 1997).
گرچه ترجمه اصطلاح فرهنگی اسلامی «وضو» به زبان مقصد، «ablution» مشکل نیست، عبارت قرآنی «تیمم» نمونه ای از سخت ترجمه پذیری فرهنگی است؛ چرا که فرهنگ و دایره لغت زبان مقصد آن را ندارد. این اصطلاح قرآنی نمونه ای عالی از خلاء واژگانی است که برای انتقال معنای اطلاعی آن به توضیحات اضافی نیاز است. بنابراین، می توان ترجمه ای تفسیری ارائه داد؛ همان کاری که اسد در ترجمه آیه زیر کرده است:

﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می گویید و [نیز] در حال جنابت [وارد نماز نشوید]- مگر اینکه راهگذر باشید- تا غسل کنید و اگر بیمارید یا در سفرید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان آمیزش کرده اید و آب نیافته اید، پس بر خاکی پاک تیمّم کنید، و صورت و دستهایتان را مسح نمایید، که خدا بخشنده و آمرزنده است.
Then, take resort to pure dust, passing therewith lightly over your face and your hands (Asad, 1980:112).

در فرهنگ اسلامی، وضو از جمله آداب جزئی شستن بخش هایی از بدن پیش از نماز خواندن است. با این حال، در مواقعی که آب کمیاب است، یا در دسترس نیست یا در بیماری ها، به جای وضو از تیمم استفاده می شود (نتون 259: 1997). اصطلاح «تیمم» چه آن را آوا نگاری کنیم چه نقل به معنا، همچنان برای مخاطبان زبان مقصد غریب و مبهم است. به همین ترتیب، واژه «عقیقه» نیز واژه ای مبهم است که زبان مقصد آن را ندارد، این واژه معانی ضمنی اسلامی دارد که با ترجمه تفسیری می توان آن را منتقل کرد. «عقیقه» جشنی برای دوستان و آشنایان است که پدر و مادر برای تولد نوزاد می گیرند و در آن گوسفندی قربانی می کنند.

 

فرهنگ مادی

طرز لباس پوشیدن نمونه ای دیگر از ویژگی های فرهنگ مادی است که کار ترجمه را با دشواری مواجه می کند (کتفورد، 100: 1965). برای نمونه در آیه 31 سوره نور:
﴿وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلی عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ و به زنان با ایمان بگو: «دیدگان خود را [از هر نامحرمی ] فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که [طبعاً] از آن پیداست. و باید روسری خود را بر گردنِ خویش [فرو] اندازند، و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش ] خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که [از زن ] بی نیازند یا کودکانی که بر عورت های زنان وقوف حاصل نکرده اند، آشکار نکنند و پاهای خود را [به گونه ای به زمین ] نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته می دارند معلوم گردد. ای مؤمنان، همگی [از مرد و زن ] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید.

let them ]the believing women[ draw their head-cover tings over their bosms (Asad, 1980: 538).

واژه «خُمُر» که مفرد «خِمار» است در فرهنگ زبان مقصد دیده نمی شود؛ بنابراین، این واژه نمونه ای جالب از محدویت های ترجمه فرهنگی در گفتمان قرآنی است. گفته قرآنی در آیه 31 سوره نور یکی از احکام اسلام مبنی بر پوشش سر زن مسلمان است به گونه ای که باید سینه های خود را نیز بپوشاند. پیکتال (360: 1969)، علی (905: 1983)، الهلالی و خان (97: 1983) «veil» را ابزاری برای بومی سازی انتخاب کرده اند؛ اما معادل این واژه در زبان مقصد نه با توضیحات جامع همراه شده و نه تصویری مشابه آنچه در ذهن خواننده مبداء ایجاد می شود در ذهن خواننده مقصد ایجاد می کند. در فرهنگ اسلامی، زنان علاوه بر پوشش از «حجاب» برای پوشاندن موی سر خود نیز استفاده می کنند.

قرآن برای تاکید بر ترس از روز قیامت و بی ارزش جلوه دادن مادیات برای انسان، در آیه چهار سوره تکویر به با ارزش ترین دارایی اعراب، یعنی شتر ده ماهه که برای صاحبش بسیار ارزشمند است و صاحبش از او مراقبت می کند؛ اشاره می کند:
﴿وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ﴾ وقتی شتران ماده وانهاده شوند.
when the she-camels, tem months with young, are left untended (Ali, 1983: 1693).

می دانیم که در روز رستاخیز، حتی این دارایی ارزشمند که شتری است آماده وضع حمل، به حال خود رها می شود. اصطلاح «العشار» تصویری درخشان در قرآن به حساب می آید؛ اما در فرهنگ زبان مقصد این حیوان از همین میزان بار ارزشی برخوردار نیست و از این رو تاثیر آن از دست می رود.

 

خلأهای زبان شناختی

به زعم یاکوبسون (1959)، تمایزات متفاوت زبانی بر گونه های به اجبار دستوری و واژگانی مبتنی اند. تنها یک نمونه از اشکال زبان شناختی متمایز قرآنی را ذکر می کنم که تاثیری فرهنگی بر درک پیام زبان مقصد بر جای می گذارد. نمونه های سخت ترجمه پذیری زبانی در گفتمان قرآنی به سبب تفاوت زبان شناختی در دستور زبان مبدا و زبان مقصد، بیرون از شمار است؛ به دیگر سخن، مقتضات زبان شناختی زبان مبدأ نمی تواند با اشکال زبان شناختی زبان مقصد تطابق پیدا کند. بنابراین، مقصود پیام زبان مبدا به خواننده زبان مقصد منتقل نمی شود.

حالت فاعلی در برابر حالت مفعولی نمونه ای مناسب از مشکل ترجمه دستوری- فرهنگی را ارائه می دهد. زبان عربی زبانی صرفی است؛ سه نمونه اصلی صرفی دارد به نام فاعلی، مفعولی و اضافی که همراه با اسم می آید. از حیث فرهنگی، حالت فاعلی ارزش دستوری بیشتری نسبت به دو نمونه دیگر دارد؛ حالت فاعلی در عربی «مرفوع» به معنی «منصوب» خوانده می شود؛ بنابراین، فاعل همیشه حالت نصب دارد چرا که بر انجام فعل دلالت دارد. برای نمونه:
﴿إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ﴾ چون بر او درآمدند پس سلام گفتند. گفت: «سلام، مردمی ناشناسید»
Behold, they entered his (Abraham’s) presence, and said: ‘Peace!’ He said: ‘Peace!’ (And through) ‘These seem unusual people.’ (Ali, 1983: 1424).

در اینجا دو اسم داریم: «سلاماً» مفعولی و «سلام» فاعلی. بخشی از فرهنگ عربی/ اسلامی عبارت است از احوال پرسی میان افراد از جمله «سلام علیکم» و «علیکم السلام». خواننده زبان مقصد هیچ گونه آشنایی فرهنگی با این عبارات عربی ندارد. واژه زبان مقصد «peace» در پرتو ترجمه تحت اللفظی «سلام»، به (hello , hey (hi)) مبین غرابت فرهنگی است. اما این راهکار پیشنهادی ارزش متن قرآنی را نشان نمی دهد و سیاق زبان مبدا را زیر پا می گذارد. ناکامی در ترجمه به معنای دقیق کلمه، به ویژگی فرهنگی مربوط نمی شود؛ مهم ترین جزء پیام به حالت فاعلی دستوری برمی گردد که در اسم دوم یعنی «سلام» قرار دارد؛ اما با اصطلاح زبان مقصد یعنی (peace) تطابق ندارد. قرآن از پیروان خود می خواهد که مودب باشند و به سلام و احوال پرسی بپردازند. زمانی که مردم با یکدیگر احوال پرسی می کنند؛ لازم است احوال پرسی را با عبارتی گرم تر و بهتر ادا کنند یا دست کم، همین عبارت را در احوال پرسی با دیگران به کار برند. ادب در رفتار در آیه 86 سوره نساء برجسته شده است:

﴿وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَسیباً﴾ و چون به شما درود گفته شد، شما به [صورتی ] بهتر از آن درود گویید، یا همان را [در پاسخ ] برگردانید، که خدا همواره به هر چیزی حسابرس است.
When a (courteous) greeting is offered you, meet it with the greeting still more courteous, or (at least) of equal courtesy (Ali, 1983: 206)..
بنابراین، در تفسیر این مسأله فرهنگی و زبانی گفتمان قرآنی، بینامتنی نقشی بس حائز اهمیت دارد. ابراهیم علیه السلام همیشه مودب است؛ «سلام» را با «سلام» جواب می دهد؛ با وجود این، سلام و احوال پرسی او مودب تر و گرم تر است. این سلام مودبانه با استفاده از حالت فاعلی ( ٌ) وصل شده به واژه «سلام» تجلی پیدا می کند. بنابراین، آیه 86 سوره نساء از حیث بینامتنی با آیه 52 سور ذاریات مرتبط است. سنت پیامبران نیز بر این مسأله تاکید دارد. هم اکنون مشخص شد چرا نمی توان اولین معادل زبان مقصد یعنی (peace) را معادل زبان شناختی دومین اصطلاح زبان مقصد یعنی (peace) در نظر گرفت. دو اصطلاح زبان مبداء متفاوتند و اشاره های تلویحی فرهنگی مربوط به فرهنگ مسلمانان را نشان می دهند (برای اطلاع بیشتر درباره ویژگی های زبان شناختی گفتمان قرآنی به «عبدالرئوف، الف 2001» مراجعه کنید). برای دستیابی به پیام زیر ساختاری والای واژه «peace» در حالت فاعلی، می توان آنرا «peace be with you» نقل به معنا کرد.

 

نتیجه گیری

نمونه های عربی و قرآنی در این فصل نشان می دهند که «همانندی در دو زبان رویایی بیش نیست» (بسنت، 30: 1991). لارسون (180: 1984) نیز تصدیق می کند واژگانی که با جنبه های مذهبی فرهنگ ها در ارتباطند معمولاً هم به لحاظ تحلیل واژگانی زبان مبدا و هم یافتن بهترین معادل زبان مقصد، مسئله سازترین موارد محسوب می شوند. این بدین جهت است که خواننده زبان مقصد از جنبه های گوناگون معانی به کار رفته آگاه نیست. تعابیر دینی «ربوبیت» و «زیارت»، اخلاقی مثل پرهیزگاری و اصطلاحات مربوط به جهان آخرت، در میان سایر مسائل، معانی و تصاویری دور از ذهن مردم زبان مبدا و زبان مقصد ایجاد می کنند. به زعم لفور (بسنت و لفور، 26: 1990)، زبان خود مسئله ساز نیست. ایدئولوژی و فن شعر به سان عناصری فرهنگی که چندان آشکار نیستند؛ در آنچه «رونوشت فرهنگی متن در دست ترجمه» نامیده می شود «از دست رفته» محسوب می شود!

بنابراین، مترجم می بایست دو زبانه و دو فرهنگه باشد. برای پر کردن خلأ ناآشنایی فرهنگی و برای آنکه خواننده زبان مقصد پیام متن را دریافت کند و سطح آشنایی خواننده با متن مبدا افزایش یابد و نیز معنای زبان مبدا حفظ شود، پیشنهاد می دهم که عبارات زبان مبدا بومی سازی شده و نیز مترجم پانوشت های تفسیری خود را ارائه دهد. به زعم نایدا (130: 1995)، «ضروری است که در بسیاری از نمونه ها توضیحاتی درباره تفاوت های فرهنگی ارائه شود» بر این باورم که نسبت به تطابق های خلاقانه ای که نایدا برای هماهنگی حساسیت های اجتماعی زبانی خوانندگان زبان مقصد ارائه می دهد، اینگونه توضیحات راهگشا در حفظ اصالت متن مقصد موثرترند. ترجمه تحت اللفظی نمونه واژگان فرهنگی، به تداخل فرهنگی منجر می شود و همین تداخل است که پیام متن زبان مقصد را برهم می زند و از این رو، حجم تولید اطلاعات آگاهی دهنده و هم چنین مقصود زبان مقصد را تضعیف می کند. مسأله این است که آیا عاریه گرفتن عبارات فرهنگی زبان مبداء که به واسطه حرف نگاری یا ترجمه تحت اللفظی حاصل می شود، می تواند زبان مقصد را غنی کند یا نه. متن قرآنی از عبارات کلیدی آیینی، عاطفی و فرهنگی که زبان مقصد فاقد آنهاست سرشار است و به آسانی نمی توان برای آنها برابرهای انگلیسی پیدا کرد چرا که دو زبان به لحاظ فرهنگی و زبانی به غایت از یکدیگر متمایزند. نمی توان بدون دستکاری متن، به انتظارات مخاطب جامع عمل پوشاند (نایدا، 134: 1995). بنابراین، محدودیت های زبان شناختی اجتماعی متمایز قرآن، ادراک متن قرآن را با دشواری رویارو می کند. خلاقیت مترجم، به هنجارهای فرهنگی و زبانی زبان مبدا منوط می شود. بازگویی از طریق بومی سازی، تغییر صورت یا تعادل پویا، ممکن است راه چاره باشد اما ویژگی مذهبی متمایز متن قرآنی را منتقل نمی کند.

نویسنده: حسین عبدالرئوف
ترجمه: ابوالفضل حُرّی

پی نوشت ها:
1. Abdul-Raof, Hussein (2005). "Cultural Aspects in Quran Translation". In Translation and Religion: Holy Untranslatable? Ed. by Lynne Long. Multilingual Matter LTD. PP. 162-172.
2. Bassnett and Lefevere
3. dog, monkey, owl, shoe
4. ﴿مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ﴾ مَثَل کسانی که [عمل به ] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلّف گردیدند] آن گاه آن را به کار نبستند، همچون مَثَلِ خری است که کتاب هایی را بر پشت می کشد. [وه ] چه زشت است وصف آن قومی که آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمی نماید.
وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ اگر می خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات ] بالا می بردیم، امّا او به زمین [دنیا] گرایید و از هوای نَفْس خود پیروی کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که ] اگر بر آن حمله ور شوی زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنی [باز هم ] زبان از کام برآوَرَد. این، مَثَل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [برای آنان ] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند.
5. son of shoe
6. Virgine
7. Bride
8. wedding party , wedding night
9. God
10. paradise
11. Hell-life
12. این دیدگاه بنابر نظرات فقهی اهل سنت بیان شده است.

منابع: 

مجله حُسنا ، بهار 1389 - شماره 4