جمع و تأليف قرآن کریم در تفسیر «المیزان»

جمع بین روایات «جمع قرآن»

در تاريخ يعقوبى آمده كه: عمر بن خطاب به ابى بكر گفت: اى خليفه رسول خدا! حاملين قرآن بيشترشان در جنگ يمامه كشته شدند، چطور است كه قرآن را جمع آورى كنى زيرا مى‏ ترسم با از بين رفتن حاملين (حافظين) آن تدريجا از بين برود؟ ابى بكر گفت: چرا اين كار را بكنم و حال آنكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنين نكرده‏ بود؟ از آن به بعد همواره عمر پشت اين پيشنهاد خود را گرفت تا آنكه قرآن جمع آورى و در صحفى نوشته شد، چون تا آن روز در تكه هايى از تخته و چوب نوشته مى ‏شد، و در نتيجه متفرق بود.

ابى بكر بيست و پنج نفر از قريش و پنجاه نفر از انصار را در جلسه اى دعوت كرد و گفت بايد قرآن را بنويسيد و آن را به نظر سعيد بن العاص كه مردى فصيح است برسانيد 1.
البته بعضى روايت كرده اند كه على بن ابى طالب آن را پس از رحلت رسول خدا (ص) جمع نمود و بر شترى بار كرد و به محضر صحابه آورد و فرمود: اين قرآن است كه من جمع آورى كرده ام. على (ع) قرآن را به هفت جزء تقسيم كرده بود 2. و روايت مذكور اسم آن اجزاء را هم برده.
و در تاريخ ابى الفداء آمده كه: در جنگ با مسيلمه كذاب گروهى از قاريان قرآن، از مهاجر و انصار كشته شدند، و چون ابى بكر ديد عده حافظين قرآن كه در آن واقعه در گذشته اند بسيار است، در مقام جمع آورى قرآن بر آمد و آن را از سينه هاى حافظين و از جريده ها و تخته پاره ها، و پوست حيوانات جمع آورى نمود و آن را در نزد حفصه دختر عمر، همسر رسول خدا (ص) گذاشت.
ريشه و مصدر اصلى اين دو تاريخ، رواياتى است كه اينك از نظر خواننده مى‏ گذرد.

بخارى در صحيح خود از زيد بن ثابت نقل مى‏كند كه گفت: در روزهايى كه جنگ يمامه اتفاق افتاد ابى بكر به طلب من فرستاد وقتى به نزد او رفتم ديدم عمر بن خطاب هم آنجاست. ابى بكر گفت: عمر نزد من آمده مى‏گويد كه واقعه يمامه حافظين قرآن را درو كرد و من مى ‏ترسم كه جنگ‏هاى آينده نيز ما بقى آنان را از بين ببرد، و در نتيجه بسيارى از قرآن كريم با سينه حافظين آن در دل خاك دفن شود، و نيز مى‏ گويد من بنظرم مى‏ رسد دستور دهى قرآن جمع آورى شود. من به او گفتم: چگونه دست به كارى بزنم كه رسول خدا (ص) نكرده است؟ عمر گفت: اين كار به خدا كار خوبى است. و از آن به بعد مرتب به من مراجعه مى‏كرد و تذكر مى‏داد تا آنكه خداوند سينه ام را براى اين كار گشاده كرد و مرا جرأت آن داد، و نظريه ام‏ برگشت و نظريه عمر را پذيرفتم.
زيد بن ثابت مى ‏گويد: كلام ابى بكر وقتى به اينجا رسيد به من گفت:
تو جوان عاقل و مورد اعتمادى هستى و در عهد رسول خدا (ص) وحى الهى را براى آن جناب مى‏نوشتى، تو بايد جستجو و تتبع كنى و آيات قرآن را جمع آورى نمايى. زيد مى‏گويد: به خدا قسم اگر دستگاه ابى بكر به من تكليف مى‏كرد كه كوهى را به دوش خود بكشم سخت‏تر از اين تكليف نبود كه در خصوص جمع آورى قرآن به من كرد، لذا گفتم چطور دست به كارى مى‏زنيد كه رسول خدا (ص) خود نكرده است؟ گفت: اين كار به خدا سوگند كار خيرى است.
از آن به بعد دائما ابى بكر به من مراجعه مى‏كرد تا خداوند سينه مرا گشاده كرد، آن چنان كه قبلا سينه ابى بكر و عمر را گشاده كرده بود. با جرأت تمام به جستجوى آيات قرآنى برخاستم و آنها را كه در شاخه هاى درخت خرما و سنگ‏هاى سفيد نازك و سينه هاى مردم متفرق بود جمع آورى نمودم و آخر سوره توبه را از جمله‏" لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ" تا آخر سوره برائت را نزد خزيمه انصارى يافتم و غير او كسى آن را ضبط نكرده بود و اين صحف نزد ابى بكر بماند تا آنكه از دنيا رفت، از آن پس نزد عمر بود تا زنده بود و بعد از آن نزد حفصه دختر عمر نگهدارى مى‏شد 3.
و از ابى داوود از طريق يحيى بن عبد الرحمن بن حاطب روايت شده كه گفت:
عمر آمد و گفت: هر كه از رسول خدا (ص) آيه و چيزى از قرآن شنيده و حفظ كرده باشد آن را بياورد. و در آن روز داشتند قرآن را در صحيفه ها و لوحها و ...
جمع آورى مى‏كردند و قرار بر اين داشتند كه از احدى چيزى از قرآن را نپذيرند تا آنكه دو نفر بر طبق آن شهادت دهند 4.
و باز از او از طريق هشام بن عروه از پدرش- البته در طريق سند اسم چند نفر برده نشده- روايت كرده كه گفت: ابى بكر به عمر و به زيد گفت: بر در مسجد بنشينيد، هر كس دو شاهد آورد بر طبق آنچه از قرآن حفظ كرده پس آن را بگيريد و بنويسيد 5.

و در الاتقان از ابن اشته- در كتاب المصاحف- از ليث بن سعد روايت كرده كه گفت: اولين كسى كه قرآن را جمع آورى كرد ابى بكر بود كه زيد بن ثابت آن را نوشت، و مردم نزد زيد مى‏آمدند، و او محفوظات كسى را مى‏نوشت كه دو شاهد عادل مى‏آورد، و آخر سوره برائت را كسى جز ابى خزيمة بن ثابت نداشت. ابى بكر گفت: آن را هم بنويسيد، زيرا رسول خدا (ص) فرموده بود شهادت ابى خزيمه به جاى دو شهادت پذيرفته مى‏شود، لذا زيد آن را هم نوشت. عمر آيه رجم را آورد قبول نكردند و ننوشت چون شاهد نداشت‏6.

و از ابن ابى داوود- در كتاب المصاحف- از طريق محمد بن اسحاق از يحيى بن عباد بن عبد اللَّه بن زبير از پدرش روايت كرده كه گفت: حارث بن خزيمه اين دو آيه را از آخر سوره برائت برايم آورد و گفت: شهادت مى‏دهم كه اين دو آيه را از رسول خدا (ص) شنيده و حفظ كرده ام عمر گفت: من نيز شهادت مى‏دهم كه آنها را شنيده ام. آن گاه گفت: اگر سه آيه بود من آن را يك سوره جداگانه قرار مى‏دادم، و چون نيست در همان آخر برائت بنويسيد 7.
و نيز از وى از طريق ابى العاليه از ابى بن كعب روايت كرده كه گفت: قرآن را جمع كردند تا رسيدند در سوره برائت به آيه‏" ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ" و خيال كردند كه اين آخرين آيه آنست. ابى گفت: رسول خدا (ص) بعد از اين آيه دو آيه ديگر براى من قرائت كرد، و آن آيه‏" لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ"- تا آخر سوره- است‏ 8.
و در الاتقان از دير عاقولى در كتاب فوائدش نقل كرده كه گفت: ابراهيم بن يسار از سفيان بن عيينه از زهرى از عبيد از زيد بن ثابت براى ما حديث كرد كه او گفته است: رسول خدا (ص) از دار دنيا رفت در حالى كه هنوز هيچ چيز از قرآن جمع آورى نشده بود 9.
و حاكم در مستدرك به سند خود از زيد بن ثابت روايت كرده كه گفت: نزد رسول خدا (ص) داشتيم قرآن را از و رق پاره ها جمع آورى مى‏كرديم كه ... 10.

ممكن است اين روايت با روايت قبليش منافات نداشته باشد، و مقصود از اين روايت اين باشد كه آيه هايى كه از يك سوره به طور پراكنده نازل شده بود يك جا جمع مى‏كرديم، و هر كدام را به سوره خود ملحق مى‏كرديم. و يا پاره اى از سوره ها را كه از نظر كوتاهى، بلندى، متوسط بودن نظير هم بودند مانند طوال و مئين و مفصلات را پهلوى هم قرار مى‏داديم. هم چنان كه در احاديث نبوى هم از آنها ياد شده. و گر نه بطور مسلم جمع آورى قرآن به صورت يك كتاب بعد از درگذشت رسول خدا (ص) اتفاق افتاده و به همين وجهى كه ما گفتيم بايد حمل شود روايتى كه در ذيل مى‏خوانيد.
و در صحيح نسايى از ابن عمر روايت كرده كه گفت: من قرآن را جمع آورى نمودم و همه شب مى‏خواندم تا به گوش رسول خدا (ص) رسيد، فرمود: قرآن را در عرض يك ماه بخوان‏ 11.
و در الاتقان از ابن ابى داوود به سند حسن از محمد بن كعب قرظى روايت كرده كه گفت: قرآن در زمان رسول خدا (ص) به دست پنج نفر از انصار يعنى معاذ بن جبل، عبادة بن صامت، ابى بن كعب، ابو الدرداء و ابو ايوب انصارى جمع آورى شد 12.
و نيز در همان كتاب از بيهقى- در كتاب المدخل- از ابن سيرين روايت كرده كه گفت: در عهد رسول خدا (ص) قرآن را چهار نفر جمع آورى كردند كه در آنها اختلافى نيست و آنان عبارت بودند از: معاذ بن جبل، ابى بن كعب، ابو زيد و به دو نفر ديگر كه در سه نفر مردد و مورد اختلاف است، بعضى گفته اند ابو درداء و عثمان و بعضى ديگر گفته اند عثمان و تميم دارى‏ 13.
باز در همان كتاب از بيهقى و از ابن ابى داوود از شعبى روايت كرده كه گفت: قرآن را در عهد رسول خدا (ص) شش نفر جمع كردند: ابى، زيد، معاذ، ابو الدرداء سعيد بن عبيد و ابو زيد. البته مجمع بن حارثه هم جمع كرده بود، مگر دو سوره و يا سه سوره را 14.
و نيز در همان كتاب از ابن اشته- در كتاب المصاحف- از طريق كهمس از ابن‏ بريده روايت كرده كه گفت: اولين كسى كه قرآن را در مصحفى جمع كرد سالم غلام ابى حذيفه بود كه قسم خورده بود تا قرآن را جمع نكرده رداء به دوش نگيرد، و بالأخره جمع كرد ... 15.

نهايت چيزى كه اين روايات بر آن دلالت دارد اين است كه نامبردگان در عهد رسول خدا (ص) سوره ها و آيه هاى قرآن را جمع كرده بودند. و اما اينكه عنايت داشته بودند كه همه قرآن را به ترتيب سوره و آيه هايى كه امروز در دست ما است و يا به ترتيب ديگرى جمع كرده باشند دلالت ندارد. آرى، اين طور جمع كردن تنها و براى اولين بار در زمان ابوبكر باب شده است.

 

جمع و تدوين قرآن بر اساس يك قرائت در زمان عثمان‏

بعد از آنكه تدوين و جمع آورى قرآن در زمان ابو بكر شروع شد، در نتيجه ادامه اين كار قرآنهاى مختلفى و قرائتهاى زيادى به وجود آمد و لذا عثمان براى بار دوم به جمع آورى آن پرداخت.
يعقوبى در تاريخ خود مى‏نويسد: عثمان قرآن را جمع آورى و تاليف كرد، سوره هاى طولانى را در يك رديف، و سوره هاى كوتاه را در يك رديف ديگر قرار داد، و آن گاه تمامى مصحف‏ها را كه در اقطار آن روز اسلام بود جمع نمود و با آب داغ و سركه بشست. و به قول بعضى ديگر بسوزانيد و جز مصحف ابن مسعود هيچ مصحفى نماند مگر آنكه همين معامله را با آن نمود.
ابن مسعود در آن موقع در كوفه بود، حاكم كوفه عبد اللَّه بن عامر خواست قرآن او را بگيرد و او از دادن قرآن امتناع نمود. حاكم قضيه را به عثمان نوشت، در جواب دستور آمد كه او را به مدينه بفرست تا اين دين رو به فساد ننهاده نقصانى در آن پديد نيايد.
ابن مسعود وارد مدينه شد، وقتى به مسجد در آمد كه عثمان بر فراز منبر مشغول خطابه بود. وقتى ابن مسعود را ديد رو كرد به مردم و گفت: جانور بدى دارد بر شما وارد مى‏شود. ابن مسعود هم جواب تندى به او داد. عثمان دستور داد با پايش او را به زمين بكشند، و در نتيجه اين عمل دو تا از دنده هاى سينه اش شكست. عايشه وقتى جريان را شنيد زبان به اعتراض گشود و بگومگوى بسيار كرد.
به امر عثمان مصحف‏هاى نوشته شده به همه شهرها از قبيل كوفه، بصره، مدينه، مكه، مصر، شام، بحرين، يمن و جزيره فرستاده شد و به مردم دستور داده به يك نسخه قرآن را قرائت كنند.
و اين اقدام عثمان بدين جهت بود كه به گوشش رسيده بود كه مى‏گويند قرآن فلان قبيله، و خواست تا اين اختلاف را از ميان بردارد.
بعضى گفته اند: همين ابن مسعود اين حرف را براى عثمان نوشته بود، ولى وقتى شنيد كه نتيجه گزارشش اين شده كه عثمان قرآنها را مى‏سوزاند ناراحت شد و گفت من نمى‏خواستم اينطور بشود. بعضى ديگر گفته اند گزارش مذكور را حذيفة بن يمان داده بود 16.
و در كتاب الاتقان آمده كه بخارى از انس روايت كرده كه گفت: حذيفة بن يمان در روزگارى كه با اهل شام به سرزمين ارمنيه و با اهل عراق به سرزمين آذربايجان مى‏رفت و سرگرم فتح آنجا بود به اين مطلب برخورد كه مردم هر كدام قرآن را يك جور قرائت مى‏كنند، خيلى وحشت زده شد، وقتى به مدينه آمد و وارد بر عثمان شد، رو كرد به عثمان و گفت: عثمان بيا و امت اسلام را درياب و نگذار مانند امت يهود و نصارى دچار اختلاف شوند. عثمان نزد حفصه فرستاد كه قرآنى كه نزد تو است بده تا از روى آن نسخه برداريم و دوباره نسخه خودت را بتو برگردانيم. آن گاه زيد بن ثابت، عبد اللَّه بن زبير، سعيد بن عاص و عبد الرحمن بن حارث بن هشام را مامور كرد تا از آن نسخه بردارند.
و به سه نفر قريشى گفت: اگر قرائت شما با قرائت زيد بن ثابت اختلاف داشت به قرائت قريش بنويسيد، زيرا قرآن به زبان قريش نازل شده. اين چهار نفر اين كار را كردند و صحف را در مصحف وارد نمودند. آن گاه عثمان صحف حفصه را به او برگردانيد، و از مصاحف نوشته شده به هر ديارى يكى فرستاد و دستور داد تا بقيه قرآنها را چه در صحف و چه در مصاحف آتش زدند.
زيد بن ثابت مى‏گويد: در آن موقع كه قرآنها را جمع آورى مى‏كرديم به اين مطلب برخورديم كه در سوره احزاب رسول خدا (ص) آيه اى را قرائت مى‏كرد ولى در نسخه هايى كه در اختيار داشتيم نبود، بعد از تحقيق معلوم شد تنها خزيمة بن ثابت انصارى آن را دارد. آن را كه عبارت بود از آيه‏ " مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ" در جاى خودش قرار داديم‏ 17.
باز در همان كتاب است كه ابن اشته از طريق ايوب، از ابى قلابه روايت كرده كه گفت: مردى از بنى عامر كه انس بن مالكش مى‏گفتند گفت: در عهد عثمان اختلافى بر سر قرآن پديد آمد و آن چنان بالا گرفت كه آموزگاران و دانش ‏آموزان بجان هم افتادند. اين مطلب به گوش عثمان رسيد و گفت: در حكومت من قرآن را تكذيب مى‏كنيد و آن را به دلخواه خود قرائت مى‏نماييد؟ قهرا آنهايى كه بعد از من خواهند آمد اختلافشان بيشتر خواهد بود، اى اصحاب محمد (ص) جمع شويد و براى مردم امامى بنويسيد.
اصحاب گرد هم آمدند و به نوشتن قرآن پرداختند، و چون در آيه اى اختلاف مى‏كردند و يكى مى‏گفت رسول خدا (ص) اين آيه را به فلانى ياد داد عثمان مى‏فرستاد تا با سه نفر شاهد از اهل مدينه بيايد آن گاه مى‏پرسيدند رسول خدا (ص) اين آيه را چگونه به تو ياد داده؟ آيا اينجور يا اينجور؟ مى‏گفت نه اينطور به من آموخته است، آيه را آن طور كه گفته بود در جاى خالى كه قبلا برايش گذاشته بودند مى‏نوشتند 18.

باز در همان كتاب از ابن ابى داوود از طريق ابن سيرين از كثير بن افلح روايت كرده كه گفت: وقتى عثمان خواست مصاحف را بنويسد براى اين كار دوازده نفر از قريش و انصار را انتخاب نمود، ايشان فرستادند تا ربعه‏ 19 را كه در خانه عمر بود آوردند. عثمان با ايشان قرار گذاشت كه در هر قرائتى كه اختلاف كردند تاخير بيندازند تا از او دستور بگيرند.
محمد مى‏گويد: به نظر من منظور از تاخير انداختن اين بود كه آخرين عرضه قرآن را پيدا نموده آيه را بر طبق آن بنويسند (چون جبرئيل سالى يك بار همه قرآن را به رسول خدا (ص) عرضه مى‏كرد) 20.

و نيز در آن كتاب است كه ابن ابى داوود به سند صحيح از سويد بن غفله روايت كرده كه گفت على (ع) فرمود: در باره عثمان جز خوبى نگوييد، زيرا به خدا قسم كه آنچه او در خصوص قرآن انجام داد همه با مشورت ما و زير نظر ما بود، مرتب مى‏پرسيد: شما چه مى‏گوييد در باره اين قرائت؟ (و جريان چنين بود كه روزى گفت) شنيدم: بعضى به بعضى مى‏گويند قرائت من از قرائت تو بهتر است، و اين كار سر از كفر در مى‏آورد. ما گفتيم: نظر خودت چيست؟ گفت من نظرم اين است كه همه مردم را بر يك قرائت وادار سازيم، تا در قرائت قرآن فرقه فرقه نشوند، ما گفتيم بسيار نظر خوبى است‏ 21.
در الدر المنثور است كه ابن ضريس از علباء بن احمر روايت كرده كه عثمان بن عفان وقتى خواست مصاحف را به صورت يك كتاب در آورد، بعضى خواستند حرف" واو" را از اول جمله‏" وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ" در سوره برائت بيندازند، ابى گفت يا" واو" آن را بنويسيد و يا شمشير خود را بدوش مى‏گيرم. پس، از حذف آن منصرف شدند 22.
و در كتاب الاتقان از احمد، ابى داوود، ترمذى، نسايى ابن حيان و حاكم نقل كرده كه همگى از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: من به عثمان گفتم چه چيز وادارتان كرد كه سوره انفال و سوره برائت را پهلوى هم بنويسيد با اينكه يكى از سوره هاى طولانى است و ديگرى از سوره هاى صد آيه اى است و ميان آن دو" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏" نگذاشتيد و ميان هفت سوره طولانى گذاشتيد؟
عثمان گفت: سوره اى داراى آيات بر رسول خدا (ص) نازل مى‏شد و وقتى چيزى نازل مى‏شد به بعضى از نويسندگان وحى مى‏فرمود اين آيات را بگذاريد در آن سوره اى كه در آن چنين و چنان آمده، و سوره انفال از سوره هايى است كه در اوائل هجرت در مدينه نازل شد، و سوره برائت از سوره هايى است كه در اواخر نازل شد، ولى چون مطالب آن شبيه به مطالب انفال بود، من شخصا خيال كردم كه اين سوره جزو آن سوره است. و چون رسول خدا (ص) از دنيا رفت و تكليف ما را در باره اين مطلب معين نفرمود به همين جهت من از يك سو اين دو سوره را پهلوى هم قرار دادم، و ميان آن دو" بسم اللَّه الرحمن الرحيم" قرار ندادم، و از سوى ديگر آن را پهلوى هفت سوره طولانى گذاردم‏ 23.

مؤلف: مقصود از هفت سوره طولانى بطورى كه از اين روايت و از روايت ابن‏ 24 جبير بر مى‏آيد سوره هاى: بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، و يونس است كه در جمع اول ترتيب آنها بدين قرار بوده و سپس عثمان آن را تغيير داده، انفال را كه از مثانى است، و برائت را كه از صد آيه ها است و بايد قبلا از مثانى باشد، ميان اعراف و يونس قرار داد و انفال را جلوتر از برائت جاى داد.

 

آنچه از روايات مربوط به جمع و تاليف قرآن استفاده مى ‏شود

رواياتى كه در دو فصل گذشته نقل شد معروفترين روايات وارده در باب جمع آورى قرآن است كه بعضى از آنها صحيح و بعضى ديگر غير معتبر است، و از مجموع آنها بر مى ‏آيد كه جمع آورى قرآن در نوبت اول عبارت بوده از جمع آورى سوره ها كه يا بر شاخه هاى نخل و يا در سنگ‏هاى سفيد و نازك و يا كتفهاى گوسفند و غير آن و يا در پوست و رقعه ها نوشته شده بود، و پيوستن آيه هايى كه نازل شده و هر كدام در دست كسى بوده به سوره هايى كه مناسب آن بوده است.
و اما جمع در نوبت دوم، يعنى جمع در زمان عثمان، عبارت بوده از اينكه جمع اول را كه آن روز دچار تعارض نسخه ها و اختلاف قرآن‏ها شده بود به يك جمع منحصر كردند و تنها آيه اى كه در اين جمع ملحق شد آيه‏" مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ..." بود كه آن را در سوره احزاب جاى دادند، چنان كه از قول زيد بن ثابت نقل شد. در حالى كه مدت پانزده سال كه از رحلت رسول خدا (ص) مى‏گذشت كسى اين آيه را در سوره احزاب نمى‏خواند و جزو آن محسوب نمى‏شد.
هم چنان كه بخارى از ابن زهير روايت كرده كه گفت: من به عثمان گفتم آيه‏" وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً" 25 را آيه ديگرى نسخ كرده و شما ناسخش را ننوشتيد و يا نخواستيد بنويسيد؟ گفت برادر زاده! من هيچ آيه اى را از قرآن از جاى خودش تغيير نمى‏دهم‏ 26.

و آنچه كه تفكر آزاد در پيرامون اين روايات- كه عمده و مهم‏ترين روايات اين‏ باب است- و همچنين در دلالت آنها به آدمى مى‏فهماند اين است كه هر چند روايات، آحاد و غير متواتر است، و ليكن قرائن قطعيه همراه دارد كه آدمى را ناگزير از پذيرفتن آنها مى‏كند، چون بطورى كه قرآن كريم تصريح فرموده رسول خدا (ص) هر چه كه از قرآن برايش نازل مى‏شده بدون اينكه چيزى از آن را كتمان كند به مردم ابلاغ مى‏كرده، و حتى به مردم ياد مى‏داده و برايشان بيان مى‏كرده، و همواره عده اى از صحابه ايشان مشغول ياد دادن و ياد گرفتن بودند كه چطور قرائت كنند، و بيان هر كدام چيست، آن عده كه به ديگران ياد مى‏دادند همان قراء بودند كه بيشترشان در جنگ يمامه كشته شدند.
مردم آن زمان هم رغبت شديدى در گرفتن قرآن و حفظ كردنش داشتند، و اين گرمى بازار تعليم و تعلم قرآن هم چنان ادامه داشت تا آنكه قرآن جمع آورى شد. پس حتى يك روز و بلكه يك ساعت هم بر مسلمانان صدر اول پيش نيامد كه قرآن از ميانشان رخت بر بسته باشد، و آنچه كه بر سر تورات و انجيل و كتابهاى ساير انبياء آمد بر سر قرآن كريم نيامد.
علاوه بر اينكه روايات بى ‏شمارى از طريق شيعه و سنى داريم كه رسول خدا (ص) بيشتر سوره هاى قرآنى را در نمازهاى يوميه و غير آن مى‏خواند، و اين قرآن خواندن در نماز در حضور انبوه جمعيت بود، و در بيشتر اين روايات اسامى سوره ها چه مكى و چه مدنى آن برده شده است.
از اينهم كه بگذريم رواياتى در دست است كه مى‏رساند هر آيه اى كه مى‏آمده رسول خدا (ص) مامور مى‏شده آن را در چه سوره اى و بعد از چه آيه اى جاى دهد، مانند روايت عثمان بن ابى العاص كه ما آن را در تفسير آيه‏" إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ" 27 نقل مى‏كنيم كه رسول خدا (ص) فرمود: جبرئيل اين آيه را برايم آورد و دستور داد آن را در فلان جاى از سوره نحل قرار دهم‏ 28.
و نظير اين روايت رواياتى است كه مى‏رساند رسول خدا (ص) سوره هايى را كه آياتش به تدريج نازل شده بود خودش مى‏خواند، مانند سوره آل عمران و نساء و غير آن. پس، از اين روايات آدمى يقين مى‏كند كه آن جناب بعد از نزول هر آيه‏ به نويسندگان وحى دستور مى‏داد كه آن را در چه سوره اى در چه جايى قرار دهند.
از همه شواهد قطعى‏تر همان دليلى است كه در ابتداى اين مباحث آورديم، كه قرآن موجود در عصر ما داراى تمامى اوصافى است كه خداى تعالى قرآن نازل بر پيغمبر را به آن توصيف مى‏كند.

 

دلالت روايات مربوط به جمع قرآن بر عدم تحريف

و كوتاه سخن مطالبى كه از روايات مذكور استفاده مى‏شود چند مطلب است:
1- اينكه آنچه ما بين دو جلد قرآن كريم هست همه كلام خداى تعالى است، چيزى بر آن اضافه نشده و تغييرى نيافته. و اما اينكه چيزى از قرآن نيفتاده باشد اين ادله دلالت قطعى بر آن ندارد، هم چنان كه به چند طريق روايت هم شده كه عمر بسيار به ياد آيه رجم مى‏افتاد و نوشته نشد. و نمى‏توان اين گونه روايات را كه به گفته آلوسى‏ 29 از حد شماره بيرون است حمل بر منسوخ التلاوه كرد، زيرا گفتيم منسوخ التلاوه سخنى بيهوده بيش نيست و روشن ساختيم كه سخن از منسوخ التلاوه كردن از اثبات تحريف قرآن شنيع‏تر و رسواتر است.
علاوه بر اين، كسانى كه به غير آن قرآنى كه زيد به امر ابو بكر و در نوبت دوم به امر عثمان نوشت قرآن ديگرى داشتند- مانند على بن ابى طالب (ع) و ابى- بن كعب و عبد اللَّه بن مسعود- چيزى را از آنچه كه در قرآن دائر در ميان مردم بود انكار نكردند و نگفتند فلان چيز غير قرآن و داخل قرآن شده. تنها چيزى كه از نامبردگان در مخالفت با آن قرآن رسيده اين است كه از ابن مسعود نقل شده كه او در قرآن خود، معوذتين را ننوشته بود 30، و مى‏گفت اينها دو حرز بودند كه جبرئيل براى رسول خدا (ص) آورد تا حسن و حسين را با آن معوذ كند و از گزند حوادث بيمه سازد. ولى بقيه اصحاب اين سخن ابن مسعود را رد كرده اند 31 و از امامان اهل بيت (ع) بطور تواتر تصريح شده كه اين دو سوره از قرآن است‏ 32.

و كوتاه سخن، روايات سابق همانطور كه مى‏بينيد روايات آحادى است محفوف به قرائن قطعى كه به طور قطع تحريف به زياده و تغيير را نفى مى‏كند، و نسبت به نفى تحريف به نقيصه دليلى است ظنى. پس، از اينكه بعضى ادعا كرده اند كه روايات نافيه‏ هر سه قسم تحريف متواتر است، ادعاى بدون دليل كرده اند.
عمده دليلى كه در باب تحريف نشدن قرآن كريم به آن اتكاء مى‏شود همان دليلى است كه در ابتدا بر اين ابحاث آورده و گفتيم: قرآنى كه امروز در دست ما است همه آن صفات را كه خداى تعالى در قرآن براى كلام خود آورده واجد است.
اگر آن قرآن واقعى كه بر رسول خدا (ص) نازل شد قول فصل و رافع اختلاف در هر چيزى است، اين نيز هست. اگر آن ذكر و هادى و نور است، اين نيز هست. اگر آن مبين معارف حقيقى و شرايع فطرى است، اين نيز هست. اگر آن معجزه است و كسى نمى‏تواند سوره اى مانندش بياورد، اين نيز هست. و هر صفت ديگرى كه آن دارد اين نيز دارد.
آرى، جا دارد كه به همين دليل اتكاء كنيم، چون بهترين دليل بر اينكه قرآن كريم كلام خدا و نازل بر رسول گرامى او است خود قرآن كريم است كه متصف به آن صفات كريمه است و هيچ احتياج به دليل ديگرى غير خود و لو هر چه باشد، ندارد. پس قرآن كريم هر جا باشد و بدست هر كس باشد و از هر راهى بدست ما رسيده باشد حجت و دليلش با خودش است.
و به عبارت ديگر قرآن نازل از ناحيه خداى تعالى به قلب رسول گرامى‏اش، در متصف بودن به صفات كريمه اش احتياج و توقف ندارد بر دليلى كه اثبات كند اين قرآن مستند به آن پيغمبر است، نه به دليل متواتر، و نه متظافر.
گو اينكه اين چنين دليلى دارد، ليكن كلام خدا بودنش موقوف بر اين دليل نيست، بلكه قضيه به عكس است، يعنى از آنجايى كه اين قرآن متصف به آن اوصاف مخصوص است مستند به پيغمبرش مى‏دانيم، نه اينكه چون به حكم ادله مستند به آن جناب است قرآنش مى‏دانيم. پس قرآن كريم در اين جهت به هيچ كتاب ديگرى شبيه نيست. در كتابها و رساله هاى ديگر وقتى مى‏توانيم به صاحبش استناد دهيم كه دليلى آن را اثبات كرده باشد. و همچنين اقوالى كه منسوب به بعضى از علماء و صاحب نظران است، صحت استنادش به ايشان موقوف است بر دليل نقلى قطعى، يعنى متواتر و يا مستفيض، ولى قرآن خودش دليل است بر اينكه كلام خدا است.

 

ترتيب سوره قرآن در جمع اول و دوم كار صحابه بوده است‏

2- اينكه ترتيب سوره هاى قرآنى در جمع اول كار اصحاب بوده، و همچنين در جمع دوم- به دليل رواياتى كه گذشت- و در بعضى داشت كه عثمان سوره انفال و برائت را ميان اعراف و يونس قرار داد، در حالى كه در جمع اول بعد از آن دو قرار داشتند.
و نيز به دليل رواياتى كه داشت ترتيب مصاحف ساير اصحاب با ترتيب در جمع اول و دوم مغايرت داشته، مثلا روايتى كه مى‏گويد مصحف على (ع) بر طبق ترتيب نزول مرتب بوده و چون اولين سوره اى كه نازل شد سوره علق بود در قرآن على (ع) هم اولين سوره، سوره علق و بعد از آن مدثر و بعد از آن نون، آن گاه مزمل، آن گاه تبت، پس از آن تكوير و بدين طريق تا آخر سوره هاى مكى و بعد از آنها سوره هاى مدنى قرار داشته است. و اين روايت را صاحب‏ 33 الاتقان از ابن فارس نقل كرده.
و در تاريخ يعقوبى ترتيب ديگرى براى مصحف آن جناب ذكر شده است‏ 34.
و از ابن‏ اشته 35 نقل كرده كه او- در كتاب المصاحف- به سند خود از ابى جعفر كوفى ترتيب مصحف ابى را نقل كرده كه به هيچ وجه شباهتى با قرآنهاى موجود ندارد.
و همچنين وى به سند خود از جرير بن عبد الحميد ترتيب مصحف عبد اللَّه بن مسعود را نقل كرده كه با قرآنهاى موجود مغايرت دارد. عبد اللَّه بن مسعود اول از سوره هاى طولانى شروع كرده و پس از آن سوره هاى صدى و آن گاه مثانى و آن گاه مفصلات را آورده، 36 و حال آنكه قرآنهاى موجود اينطور نيست‏ 37.

در مقابل اين قول كه ما اختيار كرديم قول بسيارى از مفسرين‏ 38 است كه گفته اند ترتيب سوره هاى قرآن توقيفى و به دستور رسول خدا (ص) بوده، و آن جناب به اشاره جبرئيل و به امر خداى تعالى دستور داده تا سوره هاى قرآنى را به اين ترتيب بنويسند. حتى بعضى‏ 39 از ايشان آن قدر افراط كرده كه در ثبوت اين مطلب ادعاى تواتر نموده اند. ما نمى‏دانيم اين اخبار متواتر كجاست كه به چشم ما نمى‏خورد. روايات اين باب همان بود كه ما عمده آن را نقل كرديم و در آنها اثرى از اين حرف نبود.
و به زودى استدلال بعضى از مفسرين را بر اين مطلب به رواياتى كه مى‏گويد" قرآن يك نوبت از اول تا به آخر از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل شد و بار ديگر به تدريج از آنجا به رسول خدا نازل گرديد" 40 خواهيم آورد.

 

ترتيب آيات قرآن توقيفى نبوده و بدون دخالت صحابه انجام نشده است‏

3- رديف كردن آيات به ترتيبى كه الآن در قرآنها است با اينكه اين آيات متفرق نازل شده، بدون دخالت اصحاب نبوده است، و از ظاهر رواياتى كه در گذشته داستان جمع آورى نوبت اول را نقل مى‏كرد بر مى ‏آيد كه اصحاب در اين كار اجتهاد و نظريه و سليقه خود را بكار زده اند.
و اما روايت عثمان بن ابى العاص از رسول خدا (ص) كه فرمود:
" جبرئيل نزد من آمد و گفت بايد آيه‏" إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ..." را در فلان موضع از سوره جاى دهى" 41 بيش از اين دلالت ندارد كه عمل رسول خدا (ص) در پاره اى آيات چنين بوده باشد، نه در تمام آنها.
و به فرض هم كه تسليم شويم و قبول كنيم كه روايت چنين دلالتى دارد ربطى به قرآن موجود در دست ما ندارد، زيرا رواياتى كه در دست داريم و در ابحاث گذشته نقل كرديم دلالت ندارد بر مطابقت ترتيب اصحاب با ترتيب رسول خدا (ص). و صرف حسن ظنى كه ما به اصحاب داريم باعث نمى‏شود كه چنين دلالتى در آن روايات پيدا شود. بله اين معنا را افاده مى‏كند كه اصحاب تعمدى بر مخالفت ترتيب رسول خدا (ص) در آنجا كه علم به ترتيب آن جناب داشته اند نورزيده اند، و اما آنجايى كه از ترتيب رسول خدا (ص) اطلاعى نداشتند باز مطابق ترتيب او سوره ها و آيه ها را ترتيب داده باشند از كجا؟
و اتفاقا در روايات مربوط به جمع اول بهترين شواهدى هست كه شهادت مى‏دهند بر اينكه اصحاب ترتيب رسول خدا (ص) را در همه آيات نمى‏دانستند، و به اينكه جاى هر آيه اى كجاست علم نداشتند، و حتى حافظ تمامى آيات هم نبودند.
علاوه بر لحن روايات مذكور روايات مستفيضى از طرق شيعه‏ 42 و اهل‏ 43 سنت آمده كه رسول خدا (ص) و صحابه اش وقتى تمام شدن سوره را مى‏فهميدند كه بسم اللَّه ديگرى نازل مى‏شد، آن وقت مى‏فهميدند سوره قبلى تمام شد.
و اين معنا را بطورى كه در الاتقان‏ 44 آورده ابو داوود و حاكم و بيهقى و بزار از طريق سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده اند. و ابن عباس گفته است: رسول خدا (ص) نمى‏دانست چه وقت سوره تمام مى‏شود تا آنكه‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ نازل گردد. و بزار اضافه كرده كه وقتى بسم اللَّه نازل مى‏شد معلوم مى‏گشت كه آن سوره خاتمه يافته و سوره ديگرى شروع شده است.
و نيز الاتقان از حاكم به طريق ديگر از سعيد از ابن عباس نقل كرده كه گفت: مسلمانان نمى‏دانستند سوره چه وقت و در كدام آيه تمام مى‏شود تا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ ديگرى نازل مى‏گرديد و چون نازل مى‏شد مى‏دانستند كه سوره تمام شده است‏ 45 حاكم در باره اين روايت گفته است همه شرايط بخارى و مسلم را واجد است.
و نيز از وى به طريقى ديگر از سعيد از ابن عباس روايت كرده كه گفت: وقتى جبرئيل بر رسول خدا (ص) نازل مى‏شد و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ را مى‏خواند، آن حضرت مى‏فهميد كه از اينجا سوره اى ديگر شروع مى‏شود 46- حاكم روايت را صحيح دانسته است.
مؤلف: قريب به اين معنا در تعدادى از روايات ديگر و همچنين عين اين معنا از طرق شيعه از امام باقر (ع) روايت شده است.
و اين روايات بطورى كه ملاحظه مى‏فرماييد صريحند در اينكه ترتيب آيات قرآن در نظر رسول خدا (ص) همان ترتيب نزول بوده، در نتيجه همه آيه هاى مكى در سوره هاى مكى و همه آيه هاى مدنى در سوره هاى مدنى قرار داده شده اند، جز آن سوره اى كه (فرضا) بعضى آياتش در مكه و بعضى ديگر در مدينه نازل شده و به فرضى هم كه چنين چيزى باشد حتما بيش از يك سوره نيست.

لازمه اين مطلب اين است كه اختلافى كه ما در مواضع آيات مى‏بينيم همه ناشى از اجتهاد صحابه باشد.
توضيح اينكه: روايات بى‏شمارى در اسباب نزول داريم كه نزول بسيارى از آيات كه در سوره هاى مدنى است در مكه و نزول بسيارى از آياتى كه در سوره هاى مكى است در مدينه معرفى كرده است. و نيز آياتى را مثلا نشان مى‏دهد كه در اواخر عمر رسول خدا (ص) نازل شده و حال آنكه مى‏بينيم در سوره هايى قرار دارد كه در اوائل هجرت نازل شده است.
و ما مى‏ دانيم كه از اوايل هجرت تا اواخر عمر آن جناب سوره هاى زياد ديگرى نازل شده است، مانند سوره بقره كه در سال اول هجرت نازل شد، و حال آنكه آيات چندى در آنست كه روايات آنها را آخرين سوره آيات نازله بر رسول خدا (ص) مى‏داند. حتى از عمر نقل شده كه گفت: رسول خدا (ص) از دنيا رفت در حالى كه هنوز آيات ربا را بر ما بيان نكرده بود و در اين سوره است آيه‏" وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ..." 47 كه در روايات آمده كه آخرين آيه نازل بر آن جناب است.
پس معلوم مى ‏شود اين گونه آيات كه در سوره هاى غير مناسبى قرار گرفته اند و ترتيب نزول آنها رعايت نشده، به اجتهاد اصحاب در آن مواضع قرار گرفته اند.
مؤيد اين معنا روايتى است كه صاحب الاتقان‏ 48 از ابن حجر نقل كرده كه گفته است: روايتى از على وارد شده كه بعد از درگذشت رسول خدا (ص) قرآن را به ترتيب نزولش جمع آورى كرده است. اين روايت را ابن ابى داوود هم آورده‏ 49 و مضمون آن از روايات مسلم و صحيح شيعه است.
 

 

بررسى سخن كسانى كه قائلند به اينكه ترتيب آيات قرآنى توقيفى بوده

اين بود آنچه كه ظاهر روايات اين باب بر آن دلالت مى‏كرد. ليكن عده زيادى اصرار دارند بر اينكه ترتيب آيات قرآنى توقيفى است، و آيات قرآن موجود در دست ما كه معروف است به قرآن عثمانى به دستور رسول خدا (ص) ترتيب يافته كه دستور آن جناب هم به اشاره جبرئيل بوده. اين عده ظاهر رواياتى كه ذكر شد را تاويل نموده و گفته اند: جمعى كه صحابه كردند جمع ترتيبى نبوده، بلكه همان ترتيبى را كه بياد داشته اند در آيات و سوره ها رعايت نموده اند، و آن را در مصحفى ثبت كرده اند.
و حال آنكه خواننده محترم خوب مى‏داند كه كيفيت جمع اول كه در زمان ابو بكر اتفاق افتاد، و روايات آن را بيان مى‏كرد، صريحا اين تاويل را رد مى‏كند.
و چه بسا كه بعضى استدلال كرده اند بر مطلب فوق الذكر به اينكه مرتب بودن آيات عثمانى اجماعى است، هم چنان كه سيوطى در كتاب الاتقان‏ 50 از زركشى دعوى آن را نقل كرده. و از ابى‏ 51 جعفر بن زبير چنين آورده كه گفته است:" در اين مورد اختلافى‏ در ميان مسلمانان نيست". و ليكن ما در پاسخ اين استدلال مى‏گوييم اجماع مذكور منقول است، كه با وجود خلاف در اصل تحريف و با وجود روايات گذشته كه دلالت بر خلاف آن داشت به هيچ وجه قابل اعتماد نيست.
و چه بسا بعضى ديگر كه بر دعوى مذكور استدلال تواتر اخبار كرده اند، و اين معنا در كلمات بسيارى از ايشان ديده مى‏شود، كه اخبار در اينكه" ترتيب آيات قرآن عثمانى از رسول خدا (ص) است" به حد تواتر است. و اين ادعاى عجيبى است، با اينكه سيوطى در الاتقان بعد از نقل روايت بخارى و غيره، به چند طريق از انس روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) از دنيا رفت در حالى كه هنوز قرآن را جز چهار نفر جمع نكرده بودند، و آن چهار نفر عبارت بودند از: ابو الدرداء، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت، و ابو زيد 52.
و در روايتى‏ 53 به جاى ابو الدرداء، ابى بن كعب آمده. و از مازرى نقل كرده كه گفته است: جماعتى از ملحدين به اين گفتار انس تمسك بر الحاد خود كرده اند، و حال آنكه اين روايت دلالتى بر مرام آنها ندارد، چون اولا ما قبول نداريم كه ظاهر آن مقصود باشد، و لا جرم حمل بر خلاف ظاهرش مى‏كنيم، و ثانيا بفرضى كه ظاهرش را بگيريم، از كجا معلوم است كه واقع امر هم همين طور بوده، (ممكن است انس اشتباه كرده باشد). و ثالثا تسليم مى‏شويم كه انس اشتباه نكرده، و ليكن اينكه فرد فرد گروه بسيارى، تمامى قرآن را حفظ نكرده باشند لازمه اش اين نيست كه تمامى قرآن را مجموعا گروه بسيار حفظ نكرده باشند، و شرط تواتر اين نيست كه تمامى قرآن را يك يك مسلمانان حفظ كرده باشند، بلكه اگر همه قرآن را همه افراد حفظ داشته باشند. هر چند كه به نحو توزيع بوده باشد در تحقق تواتر كافى است‏ 54.

اما اينكه ادعا كرد كه" ظاهر كلام انس مقصود نبوده" سخنى است كه در بحثهاى لفظى (كه اساس آن ظاهر الفاظ است، و تنها وقتى از ظاهر صرفنظر مى‏شود كه قرينه اى از كلام خود متكلم يا از نائب مناب متكلم در بين باشد) هرگز پذيرفته نيست، و اهل بحث اين معنا را نمى‏پذيرند كه شما به خاطر كلمات ديگران از ظاهر كلام كسى صرفنظر كنيد.
علاوه بر اين، اگر هم بنا شود كلام انس بر خلاف ظاهرش حمل شود، لازم است‏ حمل شود بر اينكه چهار نفر مذكور در عهد رسول خدا (ص) معظم قرآن و بيشتر سوره ها و آياتش را جمع كرده بودند، نه اينكه حمل كنيد بر چهار نفر مذكور و ديگر صحابه كه همه قرآن را بر طبق ترتيب قرآن عثمانى جمع كرده بودند و موضع يك يك آيات را تا به آخر ضبط كرده بودند، چون زيد بن ثابت كه يكى از آن چهار نفر از حديث انس است و متصدى جمع آورى قرآن هم در جمع اول و هم در جمع دوم بوده است، خودش تصريح مى‏كند بر اينكه حافظ تمام آيات قرآن نبوده.
نظير كلام زيد بن ثابت، كلامى است كه الاتقان از ابن اشته- در كتاب المصاحف- به سند صحيح از محمد بن سيرين نقل مى‏كند كه گفت: ابو بكر از دنيا رفت و قرآن را جمع نكرد، و همچنين عمر كشته شد در حالى كه قرآن را جمع نكرده بود 55.
و اما اينكه گفت:" و ثانيا به فرضى كه ظاهرش را بگيريم از كجا معلوم است كه واقع امر هم همين طور بوده باشد؟" عينا به خودش بر مى‏گردد، و طرف مى‏گويد:
اگر واقع امر معلوم نيست آن طور باشد كه انس گفته، از كجا آن طور باشد كه تو مى‏گويى و حال آنكه شواهد همه بر خلاف گفته ات شهادت مى‏دهند؟.
و اينكه گفت:" بلكه اگر همه را همه حفظ داشته باشند هر چند كه به نحو توزيع باشد در تحقق تواتر كافى است" مغالطه واضحى كرده، براى اينكه چنين لفظى تنها اين معنا را به تواتر ثابت مى‏كند كه مجموع قرآن به تواتر نقل شده، و اما اينكه يك يك آيات قرآنى با حفظ موضع و ترتيبش به تواتر ثابت شده باشد از كجا؟
در الاتقان از بغوى نقل كرده كه در كتاب" شرح السنة" گفته است: آنچه ما بين دو جلد قرآن است اصحاب رسول خدا (ص) جمع كردند، و اين همان قرآنى است كه به رسول خدا (ص) نازل شده، بدون اينكه چيزى بر آن اضافه و يا از آن كم كرده باشند، چون مى‏ترسيدند اگر ننويسند با از دنيا رفتن حافظان از بين برود، و لذا همانطور كه از رسول خدا (ص) شنيده بودند نوشتند، بدون اينكه چيزى را جلوتر و يا عقب‏تر بگذارند و يا از پيش خود و بدون دستور رسول خدا (ص) ترتيبى براى آياتش درست كنند.
و رسول خدا (ص) رسمش اين بود كه آيات نازله را بر اصحابش‏ تلقين مى‏كرد، (و آن قدر تكرار مى‏كرد تا حفظ شوند) و هر چه نازل مى‏شد به ترتيبى كه امروز در دست ماست به اصحاب تعليم مى‏فرمود، و اين ترتيب توقيفى و به دستور جبرئيل، و اعلامش در موقع آوردن آيات بوده كه مى‏گفته: اين آيه را بعد از فلان آيه از فلان سوره بنويسيد.
پس ثابت شد كه سعى صحابه همه در جمع آورى قرآن بوده، نه در ترتيب آن، زيرا قرآن در لوح محفوظ به همين ترتيب نوشته شده بود، چيزى كه هست خداى تعالى آن را يك باره به آسمان دنيا فرستاد، و از آنجا آيه آيه و هر آيه را در هنگام حاجت نازل فرمود. پس ترتيب نزول غير از ترتيب تلاوت است‏ 56.
و از ابن حصار نقل كرده كه گفته است: ترتيب سوره ها و وضع هر آيه در موضع خود به وحى بوده، و اين رسول خدا (ص) بوده كه مى‏فرمود آيه فلان را در فلان موضع جاى دهيد، و از نقل متواتر يقين شده كه اين ترتيب به سفارش رسول خدا (ص) بوده، و اصحاب فقط آن را جمع آورى نموده، و آياتش را آن طور كه الآن در مصاحف ضبط شده، ضبط كردند 57.
قريب به اين معنا را از ديگران مانند بيهقى، طيبى و ابن حجر نيز نقل كرده است. و ما در اين نقلها ايراداتى داريم: اما اينكه اصحاب مصاحف را به ترتيبى كه از رسول خدا (ص) گرفته اند، و در آن ترتيب، مخالفت نكرده اند هيچ دليلى از روايات گذشته بر طبقش نيست. آنچه از دلالت روايات مسلم است اين است كه اصحاب آنچه از آيات كه بينه و شاهد بر آن قائم مى‏شد مى‏نوشتند، و اين معنا هيچ اشاره اى به كيفيت ترتيب آيات ندارد.
بله، در روايت ابن عباس كه در گذشته نقل كرديم از عثمان مطلبى نقل كرده كه اشاره اى به اين معنا دارد، ولى عيبى كه دارد اين است كه در روايت مذكور به بعضى از كتاب وحى مى‏فرمود چنين كنيد، و اين غير آنست كه به همه صحابه فرموده باشد. علاوه بر اينكه اين روايت معارض با روايات مربوط به جمع اول، و روايات مربوط به نزول بسم اللَّه و غير آنست.
و اما اينكه گفتند" رسول خدا (ص) رسمش اين بود كه آيات را با همين ترتيب بر اصحابش تلقين مى‏كرد"، گويا منظورشان اشاره به حديث عثمان بن‏ ابى العاص است، كه در خصوص آيه‏" إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ" نقل آن گذشت.
و از آنچه گذشت معلوم شد كه اين حديث خبر واحدى است، آنهم در خصوص يك آيه، و اين چه ربطى دارد به محل و موضع تمامى آيات.
و اما اينكه گفتند" قرآن به همين ترتيب در لوح محفوظ نوشته شده بود ..." منظورشان اشاره به روايت مستفيضه اى است كه از طرق عامه و خاصه وارد شده مبنى بر اينكه قرآن تماما از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل شده، و از آنجا آيه آيه بر رسول خدا (ص) نازل گرديد. ليكن روايات اين را ندارد كه ترتيب آيات قرآنى در لوح محفوظ و در آسمان دنيا به همين ترتيبى بوده كه در دست ماست. علاوه بر اينكه به زودى ان شاء اللَّه گفتارى در معناى نوشته شدن قرآن در لوح محفوظ و نزولش به آسمان دنيا، در ذيل آيه مناسب آن مانند آيه اول دو سوره زخرف و دخان، و در سوره قدر خواهد آمد.

و اما اينكه گفتند" و از نقل متواتر يقين شده كه اين ترتيب به سفارش رسول خدا (ص) بود ..." خواننده كاملا واقف شد كه چنين ادعايى بى دليل است، و چنين تواترى نسبت به يك يك آيه ها در بين نيست، و چگونه مى‏تواند باشد با اينكه روايات بى‏شمارى داريم كه مى‏گويند: ابن مسعود دو سوره" قل اعوذ" را در مصحف خود ننوشته بود، و در پاسخ كسى كه اعتراض كرده بود گفت: اين دو سوره جزء قرآن نيست، بلكه به منظور محافظت حسن و حسين از گزند نازل شده بود و هر جا مصحفى مى‏ديد اين دو سوره را از آن پاك مى‏كرد و از او نقل نشده كه از نظريه اش برگشته باشد، حال مى‏پرسيم چگونه اين تواتر بر ابن مسعود در تمام عمرش آن هم بعد از جمع اول مخفى مانده؟.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

 

پی نوشت:

1.  تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 135.
2.  تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 135.
3.  صحيح بخارى، ج 6، ص 255 باب جمع القرآن.
4.  الاتقان، ج 1، ص 58.
5.  الاتقان، ج 1، ص 58.
6.  الاتقان، ج 1، ص 58.
7.  الدر المنثور، ج 3، ص 296 با اندكى اختلاف.
8.  الدر المنثور ج 3 ص 295 و الاتقان ج 1 ص 61
9.  الاتقان ج 1 ص 57
10.  الاتقان، ج 1، ص 57.
11.  صحيح نسايى. الاتقان، ج 1، ص 72.
12.  الاتقان، ج 1، ص 72.
13.  الاتقان، ج 1، ص 72.
14.  الاتقان، ج 1، ص 72.
15.  الاتقان، ج 1، ص 58.
16.  تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 170.
17.  الاتقان، ج 1، ص 59.
18.  الاتقان، ج 1، ص 59.
19.  " ربعه" جعبه كوچك و يا زنبيل را گويند.
20.  الاتقان، ج 1، ص 59.
21.  الاتقان، ج 1، ص 59.
22.  الدر المنثور، ج 3، ص 232.
23.  الاتقان، ج 1، ص 60.
24.  الاتقان، ج 1، ص 63.
25.  سوره بقره، آيه 240.
26.  صحيح بخارى، ج 6، باب سوره بقره، ص 36.
27.  سوره نحل، آيه 90.
28.  الدر المنثور، ج 4، ص 128 و الاتقان، ج 1، ص 60.
29.  روح المعانى، ج 1، ص 25.
30.  الدر المنثور، ج 6، ص 416 و 417.
31.  روح المعانى، ج 1، ص 25. تفسير برهان، ج 4، ص 531، ح 3.
32.  نور الثقلين، ج 5، ص 716، ح 7.
33.  الاتقان، ج 1، ص 62.
34.  تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 135.
35.  الاتقان، ج 1، ص 64.
36.  الاتقان، ج 1، ص 64.
37.  قرآن‏هاى موجود در بين مسلمين در اين عصر ترتيب فصولش همانطور است كه قرآن عبد اللَّه بن مسعود بود، يعنى در اين قرآنها نيز اول سوره هاى طولانى و سپس سوره هاى صد آيه و آن گاه مثانى، و در آخر مفصلات قرار گرفته ليكن باز با قرآن ابن مسعود از نظر تقدم و تاخر سوره هاى هر فصلى مغايرت دارد.( مترجم)
38.  الاتقان، ج 1، ص 62، روح المعانى، ج 1، ص 26، مجمع البيان، ج 1، ص 15.
39.  الاتقان، ج 1، ص 62.
40.  الاتقان، ج 1، ص 62.
41.  الدر المنثور، ج 4، ص 128.
42.  تفسير عياشى، ج 1، ص 19.
43.  مستدرك حاكم، كتاب الصلاة، ج 1، ص 231.
44.  الاتقان، و الدر المنثور، ج 1، ص 7.
45.  الاتقان، و الدر المنثور، ج 1، ص 7.
46.  الاتقان، و الدر المنثور، ج 1، ص 7.
47.  سوره بقره، آيه 281.
48.  الاتقان، ج 1، 71.
49.  الاتقان، ج 1، 71.
50.  الاتقان، ج 1، ص 60.
51.  الاتقان، ج 1، ص 60.
52.  الاتقان، ج 1، ص 70.
53.  الاتقان، ج 1، ص 70.
54.  الاتقان، ج 1، ص 70.
55.  الاتقان، ج 1، ص 70.
56.  الاتقان، ج 1، ص 61.
57.  الاتقان، ج 1، ص 62.

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره حجر – ذیل آيه 9