تفسير علمى (انطباق قرآن با علوم تجربى)

مقدمه

قرآن كريم، معجزه آخرين پيامبر الهى حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است كه براى راهنمايى انسانها نازل گرديد. هر چند قرآن به زبان عربى واضح بر پيامبر اسلام فروفرستاده شد و حتى مردم به راحتى آن را درك می كردند و از آن بهره ها می بردند و در مواقعى كه هدف و مقصود يك آيه روشن نبود به آسانى از طريق پيامبر اکرم اين مشكل حل می گرديد. اما اين دوران طلايى ديرى نپاييد و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از بين مسلمانان رحلت كردند و آنان را با هزاران پرسش تنها گذارند.

اينجا بود كه احتياج به تفسير و تبيين قرآن آشكار شد به ويژه كه هر سال بر قلمرو مسلمانان در سرتاسر جهان افزوده می گرديد و هزاران نفر با هزاران سؤال و فكر جديد با اسلام و مسلمانان روبرو می شدند. از اينجا بود كه مسلمانان به دنبال اصحاب، ياران و اهل بيت پيامبر (ص) رفتند و از آنها تفسير قرآن را خواستند. شيعيان به دنبال على(علیه السلام) و اهل بيت(علیهم السلام) كه ثقل اصغر هستند روان شدند و گروههاى ديگر اسلامى نيز هر كدام به دنبال‏ يكى از اصحاب پيامبر (ص) حركت كردند تا از سرچشمه زلال قرآن سيراب شوند. اينجا بود كه علم تفسير پيدا شد و راههاى گوناگونى براى تفسير قرآن ارائه گرديد.
يكى از اين راه ها، تفسير علمى بود كه از همان سده هاى نخستين اسلام شروع شد و تا به حال ادامه دارد و نظريات موافق و مخالف زيادى را، برانگيخته است.

 

معناى اصطلاحى تفسير علمى (انطباق قرآن با علوم تجربى)

تفسير همان برداشتن پرده و حجاب از چيزى است و در مورد قرآن، روشن كردن نكات مشكل در الفاظ، معانى و اهداف يك آيه را تفسير گويند.
اما علم در اينجا مراد علوم تجربى است، يعنى علومى كه با شيوه امتحان و تجربه (آزمايش و خطا) درستى و يا نادرستى نظريه ها و قوانين حاكم بر طبيعت را بررسى می كند.
پس منظور از تفسير علمى، همان توضيح دادن آيات قرآن، به وسيله علوم تجربى است.
ولى تفسير علمى، به شيوه هاى مختلفى (توسط مفسران يا غير مفسران) انجام گرفته است، به همين خاطر، هركس با توجه به شيوه عمل خاصى كه از تفسير علمى در ذهن خود مجسم كرده، در مقابل آن موضع مخالف، يا موافق گرفته و آن را تعريف كرده است و يا نام خاصى (مانند: تطبيق، تفسير علمى، استخراج علوم از قرآن، استخدام علوم و تحميل علوم بر قرآن) به آن داده است.
مرحوم علامه طباطبائى (ره) در مورد روش متكلمان، فلاسفه و كسانى كه علوم جديد را با آيات قرآن، وفق می دهند و آنچه موافق مذهب و رأى آنهاست از قرآن اخذ می كنند و آيات مخالف را تأويل می كنند، می فرمايد:
«اين طريق از بحث را سزاوار است كه تطبيق، بناميم و نام تفسير بر آن نگذاريم» «1» و يا دكتر ذهبى در التفسير و المفسرون می گويد:
«منظور ما از تفسير علمى، آن تفسير است كه اصطلاحات علمى را، بر عبارت قرآن حاكم می كند و تلاش می نمايد تا علوم مختلف و نظريات فلسفى را، از قرآن استخراج سازد.» «2» البته نظر علامه طباطبائى، به نوع خاصى از تفسير علمى است و نظر دكتر ذهبى به نوع ديگرى از تفسير علمى است؛ كه در ادامه اقسام تفسير علمى را توضيح خواهيم داد.

 

پيشينه تاريخى تفسير علمى در غرب‏

انسان در طول تاريخ خود، همواره با دو نوع معرفت، آشنا شده است: يكى معرفت دينى، يعنى علوم و معارفى كه از طريق وحى و الهام، به واسطه پيامبران(علیه السلام) به دست او رسيده و او را به طرف خدا و ماوراى طبيعت رهنمون شده است و دوم معرفت تجربى و عقلى او كه با دقت در پديده هاى طبيعى و تفكر، به دست آورده است (هر چند نوع دوم، خود به دو قسم علوم عقلى و تجربى تقسيم می شود). امّا علوم بشرى همواره اين گونه مجاز نبوده است.
دانشمندان دينى، علوم طبيعى، و انسانى در طى هزاران سال، جدا نبودند؛ بلكه گاهى يك نفر در يك زمان، فقيه، فيلسوف، پزشك و ... بوده است.
و از طرف ديگر، حوزه ها و موضوعات علوم طبيعى و الهى، به طور كامل و روشن تقسيم نشده بود، ازاين رو تداخل‏هايى در دو حوزه به وجود آمده بعضى از دانشمندان علوم تجربى، در مسائل خارج از حوزه خود، يعنى متافيزيك اظهار نظر كردند و يا متكلمان (دانشمندان دينى) در نتايج و موضوعات علوم تجربى دخالت ورزيدند و از اينجا بود كه تعارض بين علم و دين ظاهر شد. اين مسئله خصوصا در جهان غرب (اروپا) اوج گرفت و در دوران سخت قرون وسطى، دادگاههاى تفتيش عقايد را پديد آورد. دوران رويارويى دانشمندان علوم تجربى و دينى، براى علوم و اديان الهى تلخ و مصيبت بار بود و آثار سوء آن، هنوز در اروپا به چشم می خورد. يكى از اين آثار سوء سرخوردگى از دين و دينداران بود كه موجب گرديد تا بسيارى از مكتبهاى الحادى مانند ماركسيسم پيدا شوند و به اصل دين و ديانت بتازند. «3» اين تجربه تلخ موجب شد كه انسانها يكى از دو راه را انتخاب كنند:
الف: جدا كردن مطلق حوزه هاى علم و دين (مانند نظريات كانت، اگزيستانسياليست ها و پوزيتويست ها) كه بيشتر در اروپا مورد توجه قرار گرفت. «4»
ب: توافق علم و دين كه در اين راه، بعضى زياده روى كرده و تداخل علم و دين را قائل شدند و بعضى راه اعتدال در پيش گرفتند و سازگارى علم و دين را پيشنهاد نمودند. «5»
آرى تطبيق آيات الهى كتابهاى مقدس، با علوم تجربى، يك واكنش طبيعى در مقابل‏ نفى دين، توسط غربی ها بود و به دنبال تعارضات علم و دين در اروپا اوج گرفت. براى مثال در جريان محاكمه گاليله كه عقيده به مركزيت خورشيد و حركت زمين به دور آن داشت، در متن حكم دادگاه تفتيش عقايد اين طور آمده است:
«نظر به اين كه سكونت و مركزيت آفتاب نسبت به زمين، عقيده اى است ضلالت آميز و از جهت اختلاف واضح آن با تعاليم كتاب مقدس، باطل و منسوخ است ...» «6» اين متن ظهور كامل در اين مطلب دارد كه مسيحيان، تعاليم تورات و انجيل را با هيئت بطلميوسى تطبيق نمودند، تا آنجا كه مخالفت با اصول هيئت بطلميوسى را ضلالت معرفى می كردند؛ ولى اين حركت تفسيرى در غرب، ادامه نيافت، زيرا كتاب مقدس پس از رويارويى با علوم جديد هر روز عقب‏نشينى بيشترى كرد و ناسازگارى آن، با پيشرفت ها و كشفيات علوم تجربى آشكارتر گرديد (به خلاف قرآن كه سازگارى خاصى، با علوم داشته و يكى از ابعاد اعجاز آن، اعجاز علمى بود) ايان باربور فيزيك‏دان معاصر می نويسد:
«مدتها پيش از داروين، دانش علمى، از اخترشناسى كوپرنيكى گرفته تا زمين شناسى جديد، سايه ترديدى بر نص‏گرايى (ترك تأويل) كتاب مقدس افكنده بود. به علاوه، تحليل علمى نصوص كتاب مقدس، تحقيقات تاريخى و ادبى كه به انتقاد برتر، موسوم شده بود، به دلايل بكلى متفاوتى، رفته رفته خطاناپذيرى (معصوميت: مصونيت از خطا) متون مقدس را، مورد چون و چرا قرار داده بود.» «7» دكتر بوكاى می نويسد:
«تعداد مهمى از مفسران مسيحى، اين هوشيارى را پيدا كرده اند كه براى توجيه خطاها، دورى از حقيقت ها يا تناقض‏ هاى قصص عهدين، اين عذر را براى مصنّفان كتاب مقدس بتراشند كه آنان افكار و احساسات خود را به تبعيت از عوامل اجتماعى يك فرهنگ، يا انديشه هاى متفاوت، بيان می كنند.» «8»

 

پيشينه تاريخى تفسير علمى در اسلام‏

هنگامى كه خورشيد اسلام، در سرزمين عربستان طلوع كرد، اعراب آن سرزمين را كه تعداد افراد با سواد آنها، از تعداد انگشتان انسان تجاوز نمی كرد، به علم و دانش دعوت كرد و قرآن را به عنوان معجزه معرفى نمود. قرآن با دعوت به تفكر و تعمق در آيات الهى، خلقت آسمان ها، زمين و ... مردم را از خواب جهل و غفلت بيدار كرد.
مسلمانان كه با فتوحات عظيم در قرن اول هجرى، به سرزمين هاى تازه اى دست يافته بودند، هر روز با افكار نو و اديان ديگر آشنا می شدند و با فروكش كردن نسبى جنگها، تبادل فرهنگى بين اسلام، اديان و تمدن هاى ايران، روم و يونان آغاز شد و ترجمه آثار ديگر ملل، در دوره هارون الرشيد و مأمون شدّت گرفت. «9» مسلمانان، علومى مانند: طب، رياضيات، نجوم، علوم طبيعى و فلسفه را از يونان گرفتند و مطالب زيادى، به آنها اضافه كردند و در طى چند قرن، خود را به اوج قلّه دانش رساندند.
چنانكه، مسلمانان در قرن سوم و چهارم هجرى، بهترين كتابها را در زمينه طب (مانند قانون بوعلى سينا) در زمينه فلسفه (مانند شفاى بوعلى سينا) رياضيات و نجوم نگاشتند. حتى غرب كه اصل اين علوم را از يونان گرفته و به مسلمانان وام داده بود مجبور شد، دوباره آنها را از مسلمانان اخذ كند ازاين  رو در قرن دوازده ميلادى به بعد نهضت ترجمه در اروپا شكل گرفت و نظريات بوعلى سينا و ابن رشد، تا سالها در دانشگاه هاى اروپا، تفكر حاكم بود.
بارى، ترجمه و تأليف آثار غير مسلمانان در زمينه علوم مختلف، موجب شد تا تعارضاتى بين ظاهر بعض آيات قرآن و علوم جديد به نظر آيد.
دانشمندان مسلمان، در همان قرنهاى اوليه اسلام، در تلاش براى رفع اين معضل، دو طريق را انتخاب كردند كه به اين شرح است:
الف: ردّ مطالب باطل اين علوم، كه براى آگاهى مردم و ارشاد آنان صورت می گرفت زيرا بسيارى از مبانى فلسفى و علمى يونان، قابل خدشه و اشكال بود و از طرفى با دين اسلام هم به معارضه برخاسته بود. بر اين اساس، كتابهايى مانند: تهافت الفلاسفه (تأليف ابو حامد غزالى) و مفاتيح الغيب (تأليف فخر رازى) نوشته شد.
ب: انطباق آيات قرآن با علوم تجربى يونان، تا به مردم ثابت كنند كه قرآن بر حق و مطالب علمى آن صحيح است و حتى برخى سعى كردند بدين وسيله اعجاز علمى قرآن را اثبات كنند. آنان آياتى از قرآن، مانند آسمانهاى هفت گانه (سبع سماوات) را بر سيارات هفت گانه كه در نجوم يونانى، اثبات شده بود، حمل كردند.
فخر رازى (544- 606 ق) در تفسير كبير خود در مورد آيه شريفه: «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ‏ «10» می گويد:
«بدانكه قرآن دلالت بر وجود هفت آسمان دارد و اصحاب هيئت می گويند: نزديكترين آنها به ما، كره قمر (ماه) است و فوق آن كره عطارد، سپس زهره، خورشيد، مريخ، مشترى و زحل است.» «11» از بين فلاسفه، بوعلى سينا (370- 428 ق) سعى كرد بين فلسفه (به معناى عام آن كه شامل علم هم می شود) و قرآن جمع كند و عرش را همان فلك الافلاك (فلك نهم هيئت بطلميوسى) قرار داد. «12»
در مورد تاريخ تفسير علمى، علامه طباطبائى (در مورد متكلمان قرن دوم هجرى كه بعد از ورود فلسفه يونان و پيدايش آراى كلامى، به فرقه هاى مختلف تقسيم شدند و هر كدام آيات را بر نظر خود تطبيق می كردند) می فرمايد:
«متكلمان و نظرات فرقه اى آنها موجب شد تا بر طبق اختلاف نظرات خود در تفسير قرآن، گام بردارند و هر كدام آنچه را كه موافق نظرشان (مذهبشان) بود می گرفتند و آنچه را كه مخالف آن بود تأويل می كردند ... بهتر است اين طريقه را تطبيق بناميم و تفسير نگوييم.» «13» ايشان نظير همين كلام را، در مورد فلاسفه، كه آيات را با مطالب فلسفى تطبيق می كردند، ابراز كرده و می فرمايد:
«آنها آيات را با فلسفه، به معناى اعم (يعنى رياضيات، طبيعيات، الهيات و اخلاق) تطبيق می كردند، خصوصا مشائين (پيروان فلسفه ارسطوئى) كه آيات وارده در حقايق ماوراى طبيعى و آيات خلق و پيدايش آسمانها و زمين، آيات برزخ و معاد را تأويل می كردند، حتى آنها آياتى را كه با فرضيه ها و اصول موضوعه علوم طبيعى سازگار نبود تأويل می نمودند.
براى مثال: نظام افلاك كليه و جزئيه، ترتيب عناصر، احكام فلكى و عنصرى و ... با اينكه آنها تصريح كرده بودند كه اين نظريه ها، مبتنى بر اصولى است كه بديهى نيست و دليلى هم بر آنها اقامه نشده است.» «41» اين تطبيق يا تفسير علمى، قرنها ادامه داشته است و در اين زمينه علماى اهل سنت و شيعه، هر دو اقدام به تفسير علمى كرده اند. براى مثال: علامه مجلسى (م 1111 ق) در تفسير همان آيه شريفه  ثُمَّ اسْتَوی  إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماوات  «15» می فرمايد:
«هفت آسمان بدل يا تفسير است (براى السماء) و هفت گانه بودن آسمانها، منافاتى با افلاك نه گانه كه منجمان اثبات كرده اند ندارد؛ زيرا فلك هشتم و نهم در زبان دينى به نام كرسى و عرش ناميده شده است.» «16» سپس اين عقيده كه «همه علوم، در قرآن وجود دارد» (چنانكه تعدادى از مفسران و غير آنها مانند: غزالى، سيوطى و ... عقيده داشتند) موجب شد كه اين نوع تفسير رشد كند و مورد توجه بيشتر قرار گيرد. «17» البته توجه قرآن به علم و ذكر مطالب علمى در مورد آسمانها، كرات، زمين و گياهان در توجه مسلمانان به علوم و رشد آنها و توجه به رابطه قرآن با علم و در نتيجه رشد تفسير علمى كمك شايانى كرد.
البته توجه قرآن به علم و ذكر مطالب علمى در مورد آسمانها، كرات، زمين و گياهان در توجه مسلمانان به علوم و رشد آنها و توجه به رابطه قرآن با علم و در نتيجه رشد تفسير علمى كمك شايانى كرد.

 

تفسير علمى در يك قرن اخير و علل گسترش آن

در يك قرن اخير، تفسير علمى و اعجاز علمى قرآن مورد توجه مسلمانان و مفسران قرار گرفت و كتابهاى زيادى در اين مورد نوشته شد و حتى فردى مثل طنطاوى، يك دوره تفسير مستقل در اين موضوع نوشت (تفسير جواهر القرآن) كه ما در بحث‏هاى آينده، شمار زيادى از اين كتابها را معرفى خواهيم كرد.
ولى اين نكته قابل توجه است كه با آنكه بيش از هزار سال، از عمر تفسير علمى می گذرد اما در اين يك قرن اخير، اوج گرفت و مورد توجه طبقه تحصيل كرده جامعه و مفسران و دانشمندان قرار گرفت. در مصر «81»، ايران، هند «19» و كشورهاى ديگر اسلامى، تلاش و سعى براى انطباق آيات قرآن با علوم تجربى آغاز شد و هركس تحت عنوانى خاص، كتابى نوشت.
در اين ميان نام بسيارى از دانشمندان علوم تجربى (مانند پزشكان، مهندسان و ...) به چشم می خورد كه بعضى از راه دلسوزى و برخى از طريق شيطنت، دست به تفسير علمى قرآن زدند و مفسران عاليقدر شيعه و سنى نيز، از اين قافله عقب نمانده و تفسيرهاى جديد با آمار، ارقام، قوانين و نظريات جديد علوم تجربى، همراه گشت.
در اين مورد علل مختلفى وجود داشته كه ما به مهم‏ترين آنها اشاره می كنيم:
علّت اوّل: حس دفاع از حقايق دينى: در مقابل حمله به دين كه در اروپا انجام شد و امواج آن به كشورهاى اسلامى نيز وارد شد.
در اروپا پس از پيروزى اصالت حس (پيروان هيوم) و رشد بی سابقه علوم تجربى، در دو قرن اخير (قرن نوزده و بيست ميلادى) تعارضى بين علم و دين، شروع گرديد. همان طوركه در قسمت «پيشينه تاريخى تفسير علمى در غرب» بيان كرديم؛ كتاب مقدس به خاطر نقاط ضعف و تحريفات و اختلاط آن، با هيئت بطلميوسى و داستانهاى مجعول، نتوانست حقايق علمى را، تحمل كند و كم‏كم تعارضى عميق، بين آيات كتاب مقدس و كليسا از يك طرف و دانشمندان علوم تجربى (مانند طرفداران نظريه تكامل انواع) از طرف ديگر شروع شد و در نهايت اين جريان به پيدايش مكتبهاى الحادى و مخالف دين (مانند ماركسيسم) منجر شد كه در اوايل قرن بيستم ميلادى، اين جريانات رشد چشمگيرى در غرب پيدا كردند. آنها از ضعف بنيادهاى دينى مسيحيت، استفاده كردند و افكار خود را تبليغ نموده و تا آنجا پيش رفتند كه موفق به تشكيل حكومت الحادى كمونيستى در روسيه (شوروى سابق) شدند (البته دلايل ديگرى هم، به رشد آنان كمك كرد) هر چند پيشينه تعارض كليسائيان با دانشمندان علوم تجربى، به قرون وسطى برمی گردد اما يكى از قله هاى اوج آن در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم بود. اين برخوردها در كتابها و مجلات منعكس شد و كم‏كم به زبان عربى ترجمه گرديد و به كشورهاى اسلامى سرازير گشت.
در اين ميان، مصر از اولين كشورهايى بود كه تحت تأثير اين افكار قرار گرفت زيرا از لحاظ جغرافيايى، مصر، به اروپا نزديكتر و در ضمن، يك مركز تمدن و فرهنگ قديمى بود و بسيارى از روشنفكران مسلمان آنجا كه به اروپا مسافرت كرده و يا در آنجا تحصيل كرده بودند، به همراه علم و تكنيك، اين افكار را براى ملل خود به ارمغان آوردند.
مسلمانان غيور و دانشمندان اسلامى، دريافتند كه اصل دين در خطر است و افكار جوانان مسلمان، ممكن است دستخوش الحاد و گروههاى ماركسيستى گردد. از طرف ديگر می دانستند كه اين تعارض بين علم و دين، در جهان اسلام زمينه اى ندارد، زيرا اسلام خود حامى و مشوق علم است. ازاين رو ضرورى بود كه اين حقيقت مهم براى مسلمانان آشكار شود كه اسلام با پيشرفت علوم تجربى و حقايق علمى، تعارضى ندارد بلكه علم قطعى، مؤيد دين اسلام و اسلام مؤيد علم قطعى است. ظواهر آيات و روايات با علوم تجربى قابل جمع است و اگر تعارضى به چشم می خورد ابتدايى و بدوى است كه با تأمل رفع می شود.
به اين علت بود كه بسيارى از دانشمندان و مفسران مسلمان به ميدان آمدند و با تذكر حقايق علمى قرآن (كه مورد قبول علوم تجربى بود) و با جمع كردن بين نظريه هاى علمى و ظواهر قرآن، به رفع آن توهم (تعارض بين علم و دين) همت گماشتند، هر چند در اين بين افراط و تفريطهايى، صورت گرفت و همه افراد در يك رديف عمل نكرده اند. «20»
علت دوم: علت ديگر اوج‏گيرى تفسير علمى در يك قرن اخير، در بين مسلمانان اين بود كه عده اى از مفسران و علماى دين و يا دانشمندان علوم تجربى كه حس دينى قوى داشتند، كوشش كردند با استخدام علوم تجربى، اعجاز قرآن را اثبات كنند.
قرآن كه كتاب آسمانى و وحی شده بر پيامبر اسلام (ص) است، معجزه جاويد اوست و هميشه، سند زنده و حاضر براى حقانيت اسلام بوده است و جنبه هاى گوناگونى، از اعجاز آن اثبات شده است (مانند فصاحت، بلاغت، عدم تعارض و تناقض در آن، آهنگ عجيب آن و تأثير فوق‏ العاده بر انسانها) و با پيشرفت علوم و فنون بشرى، هر زمان، بعد تازه اى از اعجاز آن به اثبات می رسد.
يكى از جنبه هاى اعجاز قرآن كه در يك قرن اخير، مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است، جنبه اعجاز علمى قرآن است.
آرى قرآن، مثالها و مطالب علمى فراوانى، ارائه می كند كه با جديدترين قوانين و نظريات  اثبات شده علمى، موافقت دارد و همين نكته، عجيب مورد توجه دانشمندان مسلمان، مفسران، حتى بسيارى از پزشكان، مهندسان مسلمان و غير مسلمان قرار گرفت؛ تا آنجا كه بسيارى از غربی ها، مجذوب اين بعد علمى قرآن شدند و به حقانيت اسلام پى بردند و به دين اسلام مشرف شدند. «21» ازاين رو بسيارى از مفسران شيعه و سنى كوشش كردند، با كنار هم گذاردن مطالب علمى و آيات قرآن، اعجاز علمى قرآن را اثبات كنند. براى مثال تفسير نمونه  «22» از شيعه و جواهر القرآن طنطاوی  «23» از اهل سنت و نيز كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر از دكتر پاك‏نژاد، كتاب‏هاى عبد الرزاق نوفل و ده ها كتاب ديگر در اين زمينه نوشته شده است. «24» در اين زمينه نمونه هاى زيادى از آيات قرآن كه نشان دهنده اعجاز آن است وجود دارد.
و فقط در اينجا اشاره می كنيم كه قرآن در چهارده قرن قبل، در سرزمين عربستان، مطالبى در مورد آسمانها، زوجيت گياهان، حركت خورشيد، زمين و ... بيان كرده كه امروز پس از هزار و اندى سال، دانشمندان علوم تجربى به حقانيت آنها پى برده اند و جالب اين است كه بسيارى از نظرات قرآن، در محيطهاى علمى آن زمان (مانند تمدن ايران، روم و يونان) قابل قبول نبوده؛ چرا كه هيئت بطلميوسى حاكم بر افكار دانشمندان نمی پذيرفت كه زمين حركت كند و حتى گاليله را، به جرم چنين سخنى (قرنها پس از بيان قرآن) محاكمه و محكوم كردند. «25»
علت سوم: علت ديگرى كه می توان براى رشد تفسير علمى در قرن اخير ذكر نمود، رشد افكار التقاطى و انحرافى بعضى از روشنفكران در جوامع اسلامى بود.
بعضى از مسلمانان كه به كشورهاى غربى مسافرت كرده يا در آنجا تحصيل نموده و يا به نوعى تحت تأثير پيروزى اصالت حس و پيشرفت اعجاب‏ انگيز علوم تجربى، در اروپا قرار گرفتند، سعى كردند به تقليد كوركورانه از غربی ها بپردازند. آنها روش حسى و تجربى را تنها راه پيشرفت دانستند و راه عقل و وحى را مسدود دانسته و سعى كردند آيات قرآن را با علوم تجربى، تطبيق دهند و در مواردى كه ظاهر آيات با علوم تجربى ناسازگارى داشت به تأويل آيات يا تفسير به رأى آنها پرداختند.
اين گروه در جوامع اسلامى زندگى می كردند و سعى در جذب جوانان مسلمان و تشكيل گروهها و تغيير وضع اجتماعى، به نحو دلخواه داشتند. برخى از اين عده، معتقد به اسلام بودند ولى اغلب گرايشات غير اسلامى داشتند (مانند ماركسيستها يا ...) و برخى ديگر در ظاهر مسلمان بودند و در باطن غير مسلمان. يعنى از روش نفاق استفاده می كردند زيرا می دانستند كه اگر از اول، اصل دين را انكار كنند، نمی توانند بين جوانان مسلمان و جوامع اسلامى پايگاهى كسب نمايند از اين جهت با حفظ ظاهر آيات و روايات، محتواى آنها را بر افكار خود تطبيق می نمودند؛ تا آنجا كه هابيل و قابيل را اشاره به دو دوره جامعه (جامعه بی طبقه و دوره فئوداليسم) می گرفتند «26» و يا روح را خاصيت و أثر ماده معرفى می كردند و نبوت را نوعى نبوغ، می خواندند «72»، كه براى اصلاح جامعه، قانون گذارى می كند. ما در بخش‏هاى بعدى كتاب، نمونه هاى منفى و انحرافى تفسير علمى را، نيز ذكر خواهيم كرد و آنها را مورد بررسى قرار خواهيم داد.
ورود اين گروه، به عرصه تفسير علمى، موجب شد تا بعضى از دانشمندان و مفسران اسلامى يكسره اين روش را تخطئه كنند. براى نمونه به اين سخن توجه كنيد:
«نمونه اى از اين كژانديشى را، می توان در تفسير طنطاوى ديد؛ او در زمانه اى می زيست كه علوم غربى، تازه به مصر راه يافته و فرهنگ اروپايى بر افكار مسلمانان سيطره پيدا كرده بود و او به گمان خود، براى آنكه مسلمانان را از فريفتگى در برابر فرهنگ غرب بازدارد، در كتاب جواهر القرآن كوشيد تا بسيارى از مسائل علمى را با آيات قرآن تطبيق دهد.» «28» علامه طباطبائى (ره) در تفسير الميزان در اين باب سخنى دارند كه گذشت. «29» استاد شهيد مطهرى در مورد تأثير اصالت حس اروپا در بين مسلمانان می گويند:
«چنانكه می دانيم در اروپا روش حسى و تجربى در شناخت طبيعت بر روش قياسى پيروز شد پس از اين پيروزى اين فكر پيدا شد كه روش قياسى و تعقلى در هيچ جا، اعتبار ندارد تنها فلسفه قابل اعتماد، فلسفه حسى است نتيجه قهرى اين نظريه، اين شد كه الهيات به سبب خارج بودن از دسترس حس و تجربه، مشكوك، مجهول و غير قابل تحقيق اعلام شود و برخى آنها را يكسره انكار كنند. اين جريانى بود كه در جهان غرب رخ داد.
در جهان اسلام، سابقه موج مخالفت با هر گونه تفكر و تعمق، از طرف اهل حديث از يك طرف و موفقيتهاى پی درپى روش حسى، در شناخت طبيعت از طرف ديگر و دشوارى تعمق و حل مسائل فلسفى از جانب سوم، گروهى از نويسندگان را سخت به هيجان درآورد و موجب پيدايش يك نظريه تلفيقى در ميان آنها شد مبنى بر اينكه:
الهيات قابل تحقيق است ولى در الهيات نيز، منحصر لازم است از روش حسى و تجربى كه براى شناخت طبيعت، مورد استفاده قرار می گيرد استفاده كرد.
فريد وجدى در كتاب «على اطلال المذاهب المادى» و سيد ابو الحسن ندوى در «ما خسر العالم بانحطاط المسلمين» و همچنين نويسندگان اخوان المسلمين مانند: سيد قطب، محمد قطب و غير اينها، اين نظر را تبليغ و نظر مخالف را تخطئه می كنند.» «30»

 

جمع ‏بندى و نتيجه گيرى:

از تمام مطالب گذشته روشن شد كه انطباق قرآن با علوم تجربى، از قرن دوم هجرى شروع شد و به زودى جاى خود را به عنوان يك روش تفسير قرآن باز كرد و بسيارى از مفسران، فلاسفه، متكلمان و محدثان به آن روى آوردند. «31» در يك قرن اخير، در جوامع اسلامى، توجه بيشترى به اين روش تفسيرى شد، تا آنجا كه بسيارى از روشنفكران و مفسران و حتى متخصصان علوم تجربى هم به تفسير آيات به وسيله علوم تجربى و اثبات اعجاز علمى قرآن روى آوردند، هر چند هدف هر گروه، يا فردى از اين نوع تفسير با ديگران تفاوت داشت.
بطور خلاصه علل عمده شروع و گسترش اين روش تفسيرى در بين مسلمانان چنين بود:
1. توجه قرآن به علم، ذكر مثالهاى علمى و ترغيب به تفكر در آيات الهى در آسمانها، زمين و خود انسان كه موجب رشد علوم، معارف و مقايسه آنها با آيات قرآن شد.
2. ترجمه آثار علوم طبيعى و فلسفى از يونان، روم و ايران، به عربى و نشر آن در بين مسلمانان كه از قرن دوم هجرى به بعد صورت گرفت.
3. اين تفكر كه همه علوم در قرآن هست و ما بايد آنها را از آيات، به دست آوريم.
4. توجه به علوم طبيعى و كشفيات جديد، براى اثبات اعجاز علمى قرآن نيز به رشد تفسير علمى كمك شايانى كرد.
5. پيروزى تفكر اصالت حس، در اروپا و تأثيرگذارى آن بر افكار مسلمانان و به وجود آمدن گروههاى التقاطى يا انحرافى، در ميان مسلمانان كه به تأويل و تطبيق آيات قرآن، منجر شد.
6. حس دفاع دانشمندان مسلمان در مقابل حملات غربی ها به دين و القاى تفكر تعارض علم و دين، موجب شد تا سازگارى آيات قرآن با علوم تجربى، در تفاسير و كتاب‏ها وارد شود.

 

نویسنده: محمد علی رضایی اصفهانی

________________________________

پی نوشت:

(1)- الميزان، ج 1، ص 4 به بعد.
(2)- التفسير و المفسرون، ج 2، ص 474 (بر خلاف نظر ذهبى تفسير علمى را از تفسير فلسفى جدا می كنيم).
(3)- براى اطلاع بيشتر ر. ك: استاد احمد امين، راه تكامل، ج 1، ص 65 به بعد، ترجمه آقايان بهشتى، لارى، امامى، انتشارات دار الكتب الاسلامية.
(4)- ر. ك: درآمدى بر تفسير علمى قرآن، از نگارنده، ص 223- 267.
(5)- همان. (راه حل دوم در سرزمينهاى اسلامى، بيشتر مورد توجه قرار گرفت و يك نوع از تفسير علمى را به وجود آورد.)
(6)- علم و دين، أثر عباس على سرفرازى، ص 17.
(7)- ايان باربور، علم و دين، ص 119- 120، ترجمه خرمشاهى، (نشر دانشگاهى)
(8)- دكتر بوكاى، مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص 57، ترجمه مهندس ذبيح الله دبير، چاپ سوم (دفتر نشر فرهنگ اسلامى)
(9)- جرجى زيدان، تاريخ التمدن الاسلامى، ج 2، ص 153.
(01)- بقره/ 29.
(11)- فخر رازى، تفسير الكبير، ج 1، ص 144 (چاپ دار الكتب العلمية بيروت سال 1411)
(12)- رسائل ابن سينا، ص 128- 129، براى اطلاع بيشتر ر. ك: كتاب التفسير و المفسرون، ج 2، ص 419 به بعد.
(13)- تفسير الميزان، ج 1، ص 6.
(14)- الميزان، ج 1، ص 6.
(15)- بقره/ 29.
(16)- بحار الانوار، ج 57، ص 5، (چاپ دار الكتب الاسلامية تهران)، علامه مجلسى (م 1111 ق) از علماى بزرگ شيعه است كه صاحب كتابهاى متعدد بوده و مورد توجه دانشمندان اماميه می باشد.
(17)- ما در بخش بعدى اين قول را با دلايل موافق و مخالف بررسى كامل می كنيم.
(18)- در مصر بعد از ورود سيد جمال الدين اسدآبادى (1315 ق) و تربيت شاگردانى مانند عبده، تفسير علمى آغاز شد. او به شاگردان تعليم داد كه اسلام با تمدن و پيشرفت در زندگى معارضت ندارد و تفسير قرآن را با توجه به اين مطلب آغاز كرد.
(19)- در هند از پيشگامان اين حركت، می توان از سر احمد خان هندى (1817 م) و سيد امير على (1265 ق) را نام برد كه كوشش كردند مسائل دينى را با علوم جديد آميخته كنند. براى اطلاع بيشتر به كتاب تاريخ نهضتهاى دينى- سياسى معاصر، اثر آقاى دكتر على اصغر حلبى، ص 146 مراجعه شود.
(20)- ما در بررسى نمونه هاى اعجاز علمى، در بخش‏هاى بعدى كتاب به اين افراط و تفريطها اشاره خواهيم كرد.
(21)- در اين مورد كتابهاى زيادى نوشته شده است براى نمونه ر. ك: دكتر بوكاى؛ كتاب مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، سيد على اكبر صداقت، كتاب قرآن و ديگران می توان اشاره كرد.
(22)- تفسير نمونه، 27 جلدى، اثر آية اللّه مكارم شيرازى و همكاران، چاپ مدرسة الامام امير المؤمنين (ع)، قم.
(32)- طنطاوى (1287- 1358 ق) شاعر، نويسنده و فيلسوف مصرى، صاحب تأليفات بسيار از جمله التاج المرصع بجواهر القرآن العلوم.
(42)- ما نام اين افراد و كتابهايشان و نظرات آنها را در بررسى نمونه هاى اعجاز علمى بيان خواهيم كرد.
(52)- ر. ك: عباس على سرفرازى، علم و دين، ص 16 به بعد، چاپ دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم.
(26)- استاد آية اللّه مكارم شيرازى، تفسير به رأى، ص 78.
(72)- تفسير الميزان، ج 1، ص 7 به بعد.
(28)- استاد مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 226- 227.
(29)- تفسير الميزان، ج 1، ص 7 به بعد.
(30)- شهيد مطهرى (ره)، روش رئاليسم، ج 5، ص 25، پاورقى.
(31)- براى اطلاعات بيشتر از تاريخ انطباق قرآن با علوم تجربى ر. ك: درآمدى بر تفسير علمى قرآن، محمد على رضائى اصفهانى، انتشارات اسوه، 1365 ش.

 

منابع: 

کتاب «پژوهشى در اعجاز علمى قرآن»، ص: 21-33