تجلی قرآن در شعر و ادب فارسی(عطار نیشابوری)

 هفت شهرعطار

عطار، از عارف شاعرانی است که شیفته عرفان و قرآن است و ازین روی در سروده های او که یکسره عرفانی ایمانی است ، باز تاب و تجلی کلام خدا را به فراوانی می بینیم، اینک نمونه هایی از آن:

تـــویی آن نقطه افتـــاده فـــارغ       که اندر خلد خــواهی گشت بالغ
بلوغ اینجاست در عقبی ظهورش     دلت اینجاست در فردوس نورش
در و دیوار جنـّت از حیـات است      زمیــن و آسمـان او نجــات است
درخــت طیـبـــه آنجـــا برویــد        که دست و پـا سخن آنجــا بگوید
نه آنجــا اقربـا مــاند نه اسبـــاب       کــه فرزند عمــل باشنـد انسـاب
اسرار نامه، تصحیح: سید صادق گوهرین،ص 46

مصرع نخست بیت سوم، الهامی است از این ایه شریفه است:
«وَ انّ الدارَ الاخرة لهی الحَیوان»؛ «همانا که سرای آخرت سراسر زندگی است».
(سوره عنکبوت، ایه 64)

و مصرع نخست بیت چهارم اثر پذیری تلمیحی و تصویری است، از ایه:
« اَلَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللّهُ مثلاً کَلِمةً طَیبةً کَشَجَرَةٍ طَیبةٍ اَصلُها ثابت وَ فَرعُها فی السماء»؛ «ندیده ای که خداوند مثل زده است سخن[ پدیده] پیراسته و پاکیزه را به درختی پاکیزه و پرورده که ریشه هایی استوار و شاخه هایی سر به آسمان دارد».
(سوره ابراهیم، ایه 24)

«کم دست و پا سخن آنجا بگوید» که در مصرع دوم بیت چهارم آمده نیز بر گرفته است از این ایه:
«اَلیوم نَختم علی اَفواهِهِم و تُکَلّمنا ایدیهِم و تَشهَدُ اَرجُلُهم بِما کانوا یـکسِبُون»؛«امروز دهان هاشان را مهر و موم می کنیم.و دست هاشان با ما سخن می گویند و پاهاشان بدانچه کرده اند گواهی می دهند».
(سوره یس، ایه 65)

از این ایه، جلال الدین مولوی نیز، اینگونه اثر پذیرفته:
روز محشر هـر نهان پیـدا شود       هم زخود هر مجرمی رسوا شـود
دست و پا بدهد گواهی با بیـان        بـر فسـاد او بــه پیش مستـعـــان
دست گوید من چنین دزدیده ام         لب بگویــد من چنین بوسیـده ام
پای گوید من شدستـم تـا منـا           فـرج گویــد مـن بکـردستـم زنا
چشـم گوید کرده ام غمزه حرام        گوش گوید چیـده ام سوءالکـلام
مثنوی، دفتر پنجم، بیت 2211 به بعد

آخرین بیت نیز بر گرفته ای است از این ایه شریفه:
«فَاِذا نُفِخَ فی الصُور فَلا اَنسابَ بَینَهُم یومئِذٍ و لا یتَسائَلون»؛ «چون در صور دمیده شود[و قیامت به پا شود] آن روز دیگر پیوند و خویشی میان مردم نماند و کسی حال کسی را نپرسد». (مؤمنون، ایه 101)
*****
جوانمردا سخن در پرده می دار       که بـا هر دون نشاید گفت اسـرار
مـرا عمری است تــا در بنــدآنم      کـه تـا بـا هـمدمی رازی بگـویـم
نمی یــابم یکی هـمدم موافـق          فغـان زین هـم نشینــان منـافــق
زیـانکاری ما از هــم نشین است     عذاب دوزخ از بئس القرین است
اسرارنامه، تصحیح: سید صادق گوهرین،ص 126

ترکیب« بئس القرین»( هم نشین بسیار بد) بر گرفته از ایه شریفه زیر است، و ایه زبان حال فریب خوردگان شیطان است که در قیامت و در محضر خداوند از فریب کاری های شیطان می نالند و او را بدترین هم نشین می خوانند:
«حتّی اِذا جاءَنا قالَ یا لَیتَ بَینی و بَینَکَ بُعدُ اَلمشرِقَینِ فَبِئس َالقَرین»؛ «آن گاه که[در قیامت، فریب شیطان خورده ای] نزد ما می اید [به شیطان] می گوید: کاش میان من و تو دوری مشرق و مغرب می بود[تا هرگز تو را نمی دیدم] که بسیار بدهم نشینی هستی».
(سوره زخرف، ایه 37)
*****
در این وادی همه غولان خویشیم       زاوّل روز مشغـولان خـویشیـم
چـو درمــانیم بـر داریـم فریــاد          بلا چون رفت بگذار عیش از یاد
همان،ص 147

این دو بیت که بیانگر ویژگی بسیاری از آدمیان است که چون در آسایش و آسودگی باشند خدا را از یاد می برند و چون دچار درماندگی گردند، او را به یاد می آورند و می خوانند الهام گرفته از این ایه شریفه است:
«اِذا مَسکُم الضُرُّ فَاِلَیهِ تَجئَرون، ثُمَّ اِذا کَشَفَ الضُرَّ عَنکُم اِذا فَریق مِنکُم بِرَبِّهِم یشرِکون» ؛ «آن گاه که رنج و زیانی به شما رسد، به او پناه می برید و چون رنج و زیان از شما بر دارد[و به آسایش و آسودگی برسید] گروهی از شما به خدای خود شرک می ورزید».
(سوره نمل، ایه 53)
*****
تنت چاهی است جان در وی فتـاده      زگــرگ نفس از سر پی فتــاده
بگو تـا جـان بـه حبل الله زند دست      تواند بوک زین چـاه بلا رست
همان، ص 162
ترکیب« حبل الله»( دست آویز خدایی) که به قول عطار باید جان آدمی بدان دست آویزد تا خویش را از چاه تن و من برهاند، بر گرفته از این ایه قرآنی است:
«وَاعتَصِموا بِحَبل ِاللّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»؛ «همگی به دست آویز خدا چنگ زنید و پخش و پراکنده نشوید».
(سوره آل عمران، ایه 102)
*****
تو پنداری که چون مردی برستی      کجا رستی که در سختی نشـستی
یقین می دان که چون جانت براید     به یک یک ذره طـوفانت بـر ایـد
نبـاشد از تـو یک یک ذره بیکـار      بـود در رنج جان کنـدن گرفتــار
همان،ص 144

بنیاد گرفته بر ایه کریمه:
«یومَئذٍ یصدُرُ الناسُ اشتاتاً لِیرَوا اعمالَهُم، فَمَن یعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ وَمَن یعمَل مِثقال َذَرةٍ شَرّاً یرَه»؛ «در چنین روزی[روز قیامت] آدمیان دسته دسته و پراکنده بازگردند تا آنچه را کرده اند، بدانان نشان دهند. پس هر که به اندازه ذره ای کار نیک کند، آن را می بیند[و پاداش آنرا می گیرد] و آنکه به اندازه ذره ای کار بد کند، آن را می بیند[ و کیفر آن را می چشد]».
(سوره زلزال، ایات 6 8)

* ****
مـگر می رفـت استــاد مـهیـنــه         خـــری می بــرد بــارش آبـگیـنـه
یکی گفتش کـه بس آهستـه کـاری      بــدیـن آهستـگی بـر خـــر چـه داری
چـه دارم؟ گفت دل پـر پیــچ دارم      کـه گـر خـــر می بیـفتـد هیــچ دارم
چو پی بر بـاد داردعمر هیـچ است     ببین کین هیچ را صدگــونه پیـچ است
چنین عمری کزو جان تو شاد است      چـو مـرگ اید به جان تو که بــاد است
اگــر سـدّ سکنــدر پیـش گیــری        ز وقـت خود نـه پس نـه پیش میــری
همان،ص 138

عمر آدمی چون بار شیشه است که با اندک غفلت و بی توجّهی می شکند و هیچ می شود، تفسیری تمثیلی است بر ایه شریفه «اِنّ الانسان َلَفی خُسرٍ»؛ «همانا که آدمی در خسارت و خسران است». (سوره عصر، ایه 2) و خسارت و خسران آن جاست که کسی افزون بر سود نبردن و بهره به دست نیاوردن، اصل سرمایه را نیز از دست بدهد1 داستان عمر آدمی درست همین گونه است، عمر سرمایه ای گرانبهاست در دست، که اگر غفلت کنیم و آن را به درستی و راستی نگذرانیم، نه تنها از این سرمایه سودی نبرده ایم که اصل آن را نیز از دست داده ایم. از اینجاست که گفته اند:اذا تَنَفَّسَ تَنَقَّصَ؛ آدمی چون نفس بر آورد، پاره ای از عمرش کاسته می شود.2 از حضرت امیر(علیه السلام) نیز نقل شده که:«نَفَسُ المَرءِ خُطاهُ اِلی اَجَلِهِ؛ آدمی با هر دمی که برمی آورد، گامی به سوی مرگ برمی دارد.3

این تفسیر تمثیلی عطار از این ایه شریفه، یادآور تفسیر تمثیلی دیگری است از عارفی صاحب دل که فخررازی آن را گزارش کرده است: یکی از پیشینیان گفته: معنی سوره عصر را از یخ فروشی آموختم! که فریاد می زد و به تکرار می گفت: رحم کنید به کسی که سرمایه اش آب می شود. پیش خود گفتم: این است معنی«اِنّ الانسانَ لفی خسر» که نفس نفس سرمایه عمر او آب می شود واو را خسارت زده باقی می گذارد».4

دفتر عشق
همـه شـب تا سحر آن عــشقبازان       زشوق دوسـت چون شمع گـدازان
کــنند اجــزاءقــرآن را تـــلاوت        بــه تـرتیـل و تفــکـّر، وز درایــت
کــنند از فکــر، در ایــات قــرآن       هـزاران درد جــان خـویش درمـان
خوشا آنانکه شب، زین دفتر عشق     همی خــواننـد نــام دلبــر عـــشق
خوشـا آنانکه هر شب تا سحر گاه      بدین خوش نغمه، از دل بر کــشند آه
الهی، آتــش عـشقم بـر افــروز          بـه لطـف خـویش، بختم سـاز فیروز
به لطـف خود، چو آن آزاد مـردان     دلــم روشـن بـه نـور عــشق گـردان
«حکیم الهی قمشه ای»
*****

نویسنده : سید محمّد راستگو

پی نوشت:
1 . فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 32، ص87.
2. میبدی، ابوالفضل، کشف الاسرار،ج 10،ص 605.
3.غررالحکم ،ج6، ص170.
4.فخر رازی، همان،ص 85.

 

منابع: 

بشارت ، فروردین و اردیبهشت 1378، شماره 10