تجلی قرآن در شعر وادب فارسی(مثنوی معنوی)

قرآن در مثنوی

چـون که تقـــوا بست دو دست هـوا،      حـق کشید هــر دو دست عقـل را؛

(مثنوی، دفتر سوم، بیت 1941)

بنیاد گرفته از آیاتی چون: «واتّقوا اللّهَ وَیعَلِّمکُمُ اللّه ؛تقوا پیشه گیرید و خدا [بدین گونه] دانش و خردتان می بخشد».(سوره بقره، یه 282) که روایاتی نیز پشتوانه دارد: «من غَلَبَ شَهْوَتَهُ ظَهَرَ عَقْلُه؛ هرکه برهویش چیره گردد، خردش آزاد و آشکار می شود».(1) وهمچنین روایت: «وجاهِدُوا اَنْفُسَکُمْ عَلی اَهْوائِکُم تَحُلُّ قُلُوبکم الحِکمة؛ برهوا و هوس چیره شوید تا حکمت و دانش در دلهایتان درآید».(2)
***
خـشم و شهـوت مـرد را احـول کنـد            زاسـتقـــامت روح را مبـــدل کـنـد
چون غـرض آمـد هنـر پـوشیده شـد            صد حجاب از دل به سوی دیده شد
مثنوی، 1/333
هم سمت و سو با آیاتی چون: «لا تَتَّبِع الهوی فَیضِلّکَ عَنْ سَبیل اللّه؛ از هوا [خشم و شهوت] پیروی مکن که تو را از راه خدا باز می دارد».(سوره صاد، یه 26) که روایاتی را نیز پشتوانه دارد، مانند: «اِنَّکَ اِنْ اَطَعْتَ هَواکَ اَصَمَّکَ وَاَعْماک؛ اگر از هویت پیروی کنی کور و کرت می کند».(3)
***
لطف شه جـان را جنیت جـو کنـد           زان که شـه هــر زشت را نیکـو کنـد
مثنوی، 2/336
مصرع دوّم، یادآور این آیه شریفه است: «مَنْ تابَ وآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَاولئِکَ یبَدِّلُ اللّهُ سَیئاتِهِم حَسَناتٍ؛آنکه توبه کند و ایمان آورد و کردار شایسته پیشه کند، اینانند که خداوند بدیهای آنان را با نیکی جایگزین می کند».(سوره فرقان، یه70)
مولانا این نکته قرآنی را در این بیت دیوان شمس نیز آورده است:
خنک آن دم که کند حق گنهت طاعت مطلق         خنک آن دم که جنایـات عنایات خـدا شد
دیوان شمس، 2/127
***
هر که را در جـان خـدا بنـهد محـک               مــر یقین را بـــاز دانـــد او زِ شـک
مثنوی، 1/300
هم سمت و سو با آیاتی چون: «وَمَنْ یتَّقِ اللّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ هرکس پرهیز و پارسایی کند، خداوند راه بیرون شد [از تنگناها] را پیش پی او می نهد».(سوره طلاق، یه 2) و نیز یه: «اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرقاناً؛اگر پروا و پارسایی پیشه کنید، خداوند به شما بینشی می بخشد که حق و باطل را از هم باز شناسید». (سوره انفال، یه 29)
***
حق تعالی گـرم و سـرد و رنـج و درد           بـر تــن مـا می نهـد ای شیـر مـــرد
خـوف و جـوع و نقـص اموال و بدن           جمـله بهـر نقـد جـان ظـاهر شـدن
مثنوی، 2/2963
بنیاد گرفته برآیه شریفه: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاَمْوالِ وَالاَنْفُسِ والثَّمرات؛ همانا که شما را با گونه ای از ترس، گرسنگی، زیان مالی، زیان جانی و زیان کشاورزی می آزماییم».(سوره بقره، یه 155)
***
آنچه می گویم به قـدر فهـم تــو است         مُــردم انــدر حسـرت فهـــم درست
جان و دل را طاقت آن جــوش نیست       با که گویم در جهان یک گوش نیست
مثنوی، 1/514
«با که گویم در جهان یک گوش نیست» یادآور این آیه شریفه و برگرفته از آن است: «اِنّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزولون؛ همانا که آنان [گناه کاران] از شنیدن نا توانند».(سوره شعرا،یه 212) همان گونه مجموعه هردو بیت با این سخنان حضرت مولا علی (علیه السلام) هم سمت و سو است: «فَیالَها اَمْثالاً صائِبَةً وَمَواعِظَ شافیةً لَوْ صادَفتُ قُلُوباً زاکِیةً وَاَسْماعاً واعِیةً… چه مثل های درست و پندهای شفابخش برای گفتن دارم، اگر دلی با صفا و گوشی شنوا یافت شود».(4) و «اِنّ هیهُنا لَعِلماً جَمّاً [وَاَشارَ بَیدِهِ اِلی صَدْرِهِ] لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَة؛همانا اینجا انبوهی از دانش انباشته شده[اشاره به سینه خود کرد و فرمود] کاش گوش شنویی بری آنها یافتم».(5)
***
صبغــة اللّــه نــام آن رنگ لطیــف        لعنـة اللّـه بـــوی آن رنــگ کثیــف
صبغـة اللّـه هسـت خــم رنگ هــو        پیسه هــا(6) یکـرنگ گــردد انـدر او
بنیاد گرفته بر آیه شریفه: «صِبْغَةُ اللّهِ وَمَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَة؛ نگارگری خدا و کیست خوش نگارتر از خداوند».(سوره بقره، یه 138)
***
نیم جان بستاند و صــد جــان دهـد           آنچـه انـــدر وهــم ناید آن دهــد
مثنوی، 1/245
الهام گرفته از آیه شریفه: «فَلا تَعْلَمُ نَفْس ما اُخْفی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَّعْین؛هیچ کس نمی داند که چه چشم روشنی هایی برای او اندوخته شده است».(سوره سجده، یه 17) که به صورت آشکارتری در این حدیث قدسی آمده است: «اَعْدَدْتُ لِعبادی الصّالِحینَ ما لا عَین رَأتْ وَلا اُذن سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَر؛برای بندگان نیک خویش چیزهایی اندوخته ام که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به ذهن و ضمیر کسی رسیده است».(7)
***
هرچـه بـر تـو آیـد از ظلمات و غــم       آن زبی بـاکی و گستـاخی است هم
مثنوی، 1/89
بنیاد گرفته برآیاتی چون: «وَما اَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ ایدیکُم؛هر سختی که به شما رسد از دست خودتان به شما می رسد». (سوره شوری، یه 30) ونیز یه «اَوَلَمّا اَصابَتْکُمْ مُصِیبَة قَدْ اَصَبْتُمْ مثْلَیها قُلْتُمْ اَنّی هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِکُم؛هرگاه مصیبتی به شما رسد که دو چندان آن را بردیگران وارد نمودید، گویید این از کجاست؟ بگو آن از سوی خودتان است». (سوره آل عمران، یه 165)
***
چـاه مظلـم گشـت ظلـم ظــالـمان            ایـن چنیـن گفتند جمــله عــالـمان
هـرکه ظالـم تر چاهش با هـــول تـــر      عــدل فــرمـوده است بـدتـر را بـتر
مثنوی، 1/1309
بیت دوّم برگرفته است از آیه شریفه: «وَجَزاءُ سَیِّئة سَیئة مِثْلُها؛ و جزای بدی، بدی ای همانند آن است».(سوره شوری، یه 40) مصرع نخست نیز یادآور این روایت است: «الظُلْمُ ظُلُماتُ یوْمِ الِقیامة؛ ظلم دنیا، ظلمات آخرت است».(8)
***
بده ای دوست شرابی که خدایی است خدایی           نه در او رنج خمـاری نه در او خـوف جـدایی
دیوان شمس، 6/127
مصرع دوّم ترجمه واری است از یک گزاره قرآنی در وصف شراب بهشت خدیی : «یطافُ عَلَیهِم بِکَأسٍ مِنْ مَعینٍ بَیضاءَ لَذّة للشارِبینَ لا فیها غَوْل وَلا هُمْ عَنها ینْزَفُون ؛بر بهشتیان جامی پیموده می شود پر و پیمان از باده ی روان [درجویها] ورخشان و گوارا بر نوشندگان، نه در آن خوف جدیی از عقل است و نه در آن رنج خمـاری».(سوره صـافات، یــات45 ـ 47)
بسنجید با:
شــرابی بی خمــارم بخـش یا رب          کـه بــا وی هیـچ درد ســر نبـــاشد
دیوان حافظ، ص177
***
عــروة الوثقــاست این تــرک هــوا        بـرکشـد ایـن شـــاخ جـان را تا سما
مثنوی، 2/1274
تعبیر و ترکیب «عروة الوثقی» برگرفته است از این آیه شریفه:«فَمَنْ یکْفُر بِالطاغوتِ وَیؤْمِن بِاللّهِ فَقَدْ اسَتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقی لاانْفِصامَ لها؛ هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خداوند یمان آورد به دست آویزی استوار و گسست ناپذیر چنگ زده است».(سوره بقره، یه 256)
***
مکـــرهــا کــردند آن دانـــا گــروه           که زبـن برکنـده شـد زان مکـر کــوه
کـرد وصف مکـرهاشـان ذو الـجلال         لِتــــزول منـــه اقــــلال الـجبــال
مثنوی، 1/952
مصرع چهارم دگرگون شده بخشی از این آیه شریفه است: «وَقَدْ مَکَروا مَکْرَهُمْ وَعِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُمْ وَاِنْ کانَ مَکْرُهم لِتَزُولَ مِنْهُ الِجبال؛ همانا که نیرنگ خویش به کار بستند و نیرنگشان نزد خداست [یعنی خداوند نقشه و نیرنگ آنها را می داند و از این روی نقشه شان نقش برآب است] و اگرچه نیرنگشان کوهها را از بین می برد».(سوره ابراهیم، یه 46)
***
بـاده ای کـابــرار را دادنــد انــدر یشــربــون         با جنید و با یزید و شبــلی و ادهــم خوریــم
دیوان شمس، 3/288
واژه «یشربون» آشکارا نشان می دهد که مولانا اشاره دارد به آیه شریفه: «اِنَّ الاَبْرارَ یشْرَبُونَ مِنْ کَأسٍ کانَ مِزاجُها کافورا؛ابرار ازجامی که آمیخته با کافور است، می نوشند».(سوره دهر،یه 5)
***
هیــچ کــرّمنا شـنید ایــن آسمـــان            کـه شنیـد ایــن آدمی پــــرغمــان
مثنوی، 6/139
اشارت و تلمیح به آیه شریفه: «وَلَقَدْ کَرَّمْنا بنی آدم…»؛و همانا ما آدمی زادگان را کرامت بخشیدیم و گرامی داشتیم».(سوره اسرا، یه 70)
***
بی حس و بی گوش و بی فکرت شوید           تــا خطــــاب ارجــعی را بشنــویـد
تلمیح و اشارتی آشکار به آیه شریفه: «یا ایتّها النَفْسُ المْطْمَئِنّة ارْجِعِی اِلی رَبِّکِ راضیة مَرْضیة؛ ای نفس آرام یافته، خرسند و خدا پسند به سوی خدا باز گرد».(سوره حجر، یات 27 ـ 28)
***
علّـت ابلیـس انــا خیـــر بـده اسـت            وین مرض در نفس هر مخلوق هست
مثنوی، 6/321
تلمیح و اشاره به گفت و گوی خداوند و ابلیس در آیه شریفه: «ما مَنَعَکَ اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قالَ اَنَا خَیر مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ؛چه چیز تو را از سجده کردن به آدم که تو را بدان فرمان داده بودم، باز داشت؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از خاک». (سوره اعراف، یه 12)
***
شــربـتی خــوردم ز اللّــه اشــتری             تا به مـحشر تشنـگی نایــــد مــرا
مثنوی، 4/3513
برگرفته از آیه شریفه: «اِنَ اللّه اشتری مِنَ المُؤمنینَ اَنْفُسَهُمْ وَاَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛خداوند جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت از آنان خریده است».(سوره توبه، یه 111)
***
تو عهدی کـرده ای چـون روح بـودی          تو لیکــن کی تـــو را آن یـاد باشـــد
دیوان شمس، 2/79
اشاره به پیمانی که میان خدا و انسان بسته شده و در آیات زیر گزارش آن آمده است: «اَلَمْ اَعْهَدْ الیکم یا بَنی آدَم اَنْ لا تَعبُدوا الشّیطان انّه لکم عَدوّ مبین و ان اعْبُدُونی هذا صِراط مُستقیم؛ ی آدمی زادگان! یا با شما پیمان نبسته بودم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست و ین که مرا ببپرستید که ین است راه راست». (سوره یس، یه 60ـ61) ونیز آیه «وَاِذ اَخَذَ رَبُّکَ منْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیتَهُمْ وَاَشْهَدَهُمْ عَلی انْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا؛ چون خداوند زاد وولد آدمی زادگان را از پشت هاشان برگرفت و آنان را برخودشان گواه ساخت. [و پرسید] یا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری گواهی می دهیم».(سوره اعراف، یه 172)
بسنجید با:
خدا یا چـون گل ما را سرشتی                وثیقت نامه ای بـر ما نـوشتی
به ما برخـدمت خـود عـرض کــردی        جــزای آن به خــود بر فـرض کـردی
نظامی، خسرو و شیرین، ص8
***
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خـویش       خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
دیوان شمس 3/98

بنیاد گرفته برتأویل عارفان از آیه: «وَفی اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تبصرُون ؛و در درون شماست. آیا نمی بینید؟».(سوره ذاریات، آیه 21) که بر پایه آن انسان را از سیر آفاق به سیر انفس و از بیرون پژوهی به درون پژوهی و از بیگانه شناسی به خودشناسی فرا خوانده اند و گمشده او را نه در بیرون که در درون او دانسته اند،
از زبان عین القضاة بشنویم: راه خدی تعالی در زمین نیست، در آسمان است، بلکه در بهشت و عرش نیست، در باطن تو است« و فی انفسکم» ین باشد، طالبان خدا او را در خود جویند زیرا که او در دل باشد و دل در باطن یشان باشد».(9)
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست        از خود بطلب هر آنچه خواهی که تـویی
نجم رازی، مرصاد العباد، ص3
من چرا گرد جهان گردم چــو دوست             اندر میــــان جــان شیـرین مـن است
عطّار، دیوان، ص68
در جهــان بیهــوده می جستم تــو را              خــود تو در جــان عــراقی بـوده ای
عراقی، کلیات، ص270

نویسنده : سید محمّد راستگو

 

پی نوشت:

1. غرر الحکم، 54/195 .
2. همان، 6/130 .
3. غرر الحکم، 3/56.
4. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 83، ص109.
5. همان، حکمت 147، ص496.
6. پیسه، یعنی لکه هی نا همرنگ، چند رنگی.
7. الجامع الصغیر، 2/237 .
8. بحار الانوار، 75/312.
9. تمهیدات، ص 287.

منابع: 

بشارت ، بهمن و اسفند 1377، شماره 9