تأثیر قرآن در شعر و ادب فارسی

مثنوی معنوی را می توان نوعی تفسیر خواند. زمینه فکری، سابقه تحصیلی و خانوادگی و موعظه ها و تذکرها و منبرهای مولانا همه مؤید این مطلب است؛ کثرت و تنوع اشارات قرآنی مولانا نیز این مطلب را اثبات می کند.

در ابتدای این نوشتار، ذکر این نکته لازم است که تفسیر عرفانی،تأویل است و تأویل با تفسیر متفاوت است و با ابزارهای علم تفسیر نمی توان به نقد تفسیر تأویلی رفت؛ زیرا عرفا به تفسیر الفاظ و کلمات، کمتر می پردازند و بیشتر به تفسیر حقیقت جهان، با ابزار کشف و شهود می پردازند. در حقیقت، جهان خارج را با نفس خود مقایسه و آن را بر نفس تطبیق می کنند. در نتیجه، مکاشفه و شهود نمی تواند مصداقی برای تفسیر قرآن باشد؛ زیرا در تفسیر، به دلالت لفظ و شرح کلمات می پردازند و دیگران نیز می توانند در صدق و کذب این گزاره ها خدشه کنند و نظر بدهند، به خلاف مکاشفات و شهودات شخصی.

از آیات قرآن، این گونه فهمیده می شود که بین قبض روح مؤمنان و ظالمان تفاوت است. خداوند درباره گرفتن جان مؤمنان و افراد خوب می فرماید:«الذین تتوفاهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون؛ همانا که فرشتگان(مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند؛ به آنها می گویند؛ سلام بر شما! وارد بهشت شوید بخاطر اعمالی که انجام می دادید». (سوره ی نحل، آیه ی 32)

و درباره ظالمان و افراد بد می فرماید:«الذین تتوفاهم الملائکة ظالمی انفسهم فالقوا السّلم ما کنّا نعمل من سوء…فادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها فلبئس مثوی المتکبّرین؛ همانا که فرشتگان(مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که به خود ظلم کرده بودند؛ در این موقع آنها تسلیم می شوند(و به دروغ می گویند) ما کار بدی انجام نمی دادیم…». (سوره ی نحل،آیات28و29)

مولانا نیز با توجه به این آیات، مرگ هر کس را مطابق شخصیت او ـ مؤمن یا کافر ـ می داند و مرگ را همچون برگی از درخت جان می داند. خوب و بد و خوش و ناخوش آن را ناشی از ضمیر خود انسان می داند.

و می گوید:اگر خاری در بدن تو در آمده، خود آن را کشته ای و اگر در حریر جای داری، تارهای آن را نیز خود رشته ای.

مرگ هر یک ای پسر هم رنگ اوست پیش دشـمن دشـمن و بـر دوسـت دوست
آن کـه می تـرسـی ز مـرگ انـدر فـرار آن زخـود تــرسـانی ای جـان! هـوش دار!
روی زشت توست نـه رخـسـار مـرگ جــان تـو هـمـچـون درخـت و مرگ برگ
از تو رستست ارنکویـست ار بداست ناخوش و خوش هر ضمیرت از خود است
گر به خاری خستـه ای خود کشتـه ای ور حـریـر و قــز دری خــود رشــتــه ای
(مثنوی معنوی، دفتر سوم)
* * *

قرآن درباره کیفیت و چگونگی حشر آدمیان در آیه ی 97 سوره ی اسراء می فرماید:«و نحشرهم یوم القیامة علی وجوههم عمیاً و بکماً وصماً؛ روز قیامت آنها را به صورتهایشان ـ همانگونه که در دنیا بودند ـ کور، گنگ،کر، محشور خواهیم کرد».

مولوی نیز با الهام از آیه می گوید: افراد با آن شخصیتی که در دنیا مخفی داشته اند، برانگیخته خواهند شد. نه بر شکل و هیبتی که می آلایند و به دیگران می نمایانند.

گنـد مخفـی کـان به دلهـا می رسیـد گشت اندر حشـر محـسوس و پـدیـد
در وجــود ما هـزاران گـرگ و خـوک صالح و ناصالـح و خـوب و خشوک
حکم آن خور است کو غالب تر است چونکه زر بیش از مس آمد آن زر است
سیرتی کان در وجـودت غالب اسـت هم بر آن تصویر حشــرت واجب است
(مثنوی معنوی، دفتر دوم)

* * *
خداوند درباره«تجسم اعمال» در روز قیامت در آیه ی 30 سوره ی آل عمران می فرماید:«یوم تجد کلّ نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوء تودّ لو انّ بینها و بینه امداً بعیداً…؛روزی که هر کس آنچه از کار نیک و بد انجام داد. حاضر می بیند و دوست می دارد، میان او و آنچه از اعمال بد، انجام داده فاصله زمانی زیادی بیافتد…»

و در آیه ی 49سوره ی کهف،می فرماید:«و وجدوا ما عملوا حاضراً و لا یظلم ربّک احداً؛ تمام اعمال خود را در برابر خود حاضر می بینند و خداوند به هیچ کس ستم نمی کند».

و نیز در سوره ی زلزال، آیات 7 و 8 به صورت خیلی جزیی تر و واضح تر می فرماید:«فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره.و من یعمل مثقال ذرّة شرّاً یره؛ هر کس به اندازه ذره ای کار خوب و نیک انجام دهد، آن را می بیند و هر کس که به اندازه ذره ای کار بد و شر انجام دهد، آن را خواهد دید».

توضیح: آیا تجسم نفس عمل انجام خواهد شد، یا پاداش و کیفر عمل خواهد بود؟ میان مفسّران اختلاف است؟ نظر بعضی از مفسران بر این است که تجسّم خود عمل است. این دسته از مفسّران به کلمه«تجد» و «وجدوا» استناد می کنند؛ یعنی: وجدان و یافتن و این معنا با تحقق پیدا کردن اصل آن حاصل می شود. دلیل دیگر این که گناهکاران آرزو می کنند تا بین آنها و اعمال زشتی که انجام داده اند فاصله بیافتد، نه نتیجه آن که پاداش یا کیفر باشد.

مولانا نیز درباره حضور و تجسم اعمال می گوید:
لیک یک رنگی که اندر محشر است بر بد و بر نیک کشف و ظاهر است
که معانـی آن جهـان صـورت شــود نقش هامان در خور خصلـت شـود
گـردد آنـکـه فـکـر نـقـش نـامـهــا ایـن بــطانــه روی کــار جامـه ه
(مثنوی معنوی، دفتر ششم)

مولوی برای خیالات و اندیشه و افکار درونی انسانها یک نحوه تجسّمی قایل است و این مضمون را با مثالی بیان می دارد:
این خیال اینجا نهـان پیـدا اثر و ایـن خیال آنجا بـرویاند صور
در مهندس بین خیال خانه ای در دلش چون در زمینی دانـه ای
آن خیال از انـدرون آید بـرون چون زمینی که زاید از تخم درون
هر خیالی کو کند در دل وطن روز محشر صورتی خواهد شدن
(مثنوی معنوی، دفتر پنجم)
* * *
در این که این جهان مزرعه آخرت است و پلی به سوی آن جهان و هر آنچه در این جهان کشت کنیم، در آن جهان خواهیم دروید، کمتر میان عقلا و خردمندان اختلاف است. آیات زیادی به این معنا دلالت دارد که آن دنیا پژواک این جهان است، اینجا محل کشت است و آنجا محل برداشت. امروز، روز عمل است و فردا روز حساب.

خداوند در آیه ی 17سوره ی غافر می فرماید:«الیوم تجزی کل نفس بما کسبت» یا در آیه ی 120 سوره ی انعام می فرماید:«انّ الّذین یکسبون الاثم سیجزون بما کانوا یقترفون» و یا در سوره ی فرقان، آیه ی 75 می فرماید:«اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقّون فیها تحیة و سلاما».
مولانا نیز که درس آموخته مکتب قرآن و اسلام است، می گوید:
گــرچـه دیـوار افکنـد سـایـه دراز بـاز گـردد سـوی آن سـایـه بـاز
این جهان کوه است و فعل ما ندا ســوی مـا آیـد نـداهـا را صـد
(مثنوی معنوی، دفتر اول)

و در جای دیگر می گوید:
چون که بد کردی بترس ایمن مباش زان که تخم است و برویاند خداش
خار بـن دان هـر یـکی خوی بدت بــارهــا در پـای خـار آخــر زدت
(مثنوی معنوی، دفتر دوم)
* * *
این بخش از نوشتار را با بیان آیات و اشعار مولانا درباره«صحنه محشر» و روزی که در صور دمیده می شود، به پایان می بریم، آنچه از قیامت می دانیم، همان است که در قرآن و روایات آ مده است و عقل بشر از درک بیشتر آن عاجز است.

قرآن در آیه ی 51 سوره ی یس می فرماید:«و نفخ فی الصور فاذا هم من الاجداث الی ربّهم ینسلون»
و در آیه ی 47 سوره ی انبیا می فرماید:«و نضع الموازین القسط لیوم القیامة»
آیاتی که بیان کننده حالت افراد خوب و بد و دشواری و سختی آن روز است، فراوان می باشد و حتی سوره ای نیز به این نام ـ قیامت ـ آمده است؛ لذا از آوردن آیات بیشتر خودداری می کنیم و به توصیف و بیانی که حضرت مولانا از صحنه قیامت دارد، توجه می کنیم:

چــون بـرآیـد آفـتـاب رستـخیـز جهند از خاک زشت و خوب تیز
سـوی دیـوان قضا پویـان شـونـد نقد نیـک و بـد به کوره می روند
نـقـد نیکو شـادمــان و نـاز نـاز نقـد قلـب انـدر زحیـر و درگداز
لحظه لحظه امتحان ها می رسد سر دل هـا می نمـایـد در جـسد

آن یکی سر سبـز نحـن المتقـون وان دگر هم چون بنفشه سرنگون
گشتــه ده چشـم ز بیـم مسـتـقـر چشــم هـا بیـرون جـهـیــده از خـطر
بـاز مانـده دیــده ها در انـتــظار تـا کــه نـامــه نـایـد از سـوی یـسـار
نامــه ای آیــد به دسـت بنـده ای سـر سیـه از جـرم و فـسـق آکـنـده ای
اندر او یـک خیر و یک توفـیق نـه جــــز کــــه آزار دل صـــدّیــق نـــه

چون بخوانـد نامـه خـود آن ثقیـل دانـد او که سـوی زنــدان شــد رحـیل
آن هـزاران حــجـت و گفتـار بـد بر دهـانـش گشـتـه چـون مسـمار بـد
پـس روان گـردد به زنـدان سـعیر کــه نبـاشـد خــار را ز آتـش گـریــز
چون موکل آن ملایک پیش و پس بوده پنهـان گشـته پیـدا چـون عـسس

می برنـدش می سپارندش به نیش که برو ای سگ به کهدان های خویش
منتـظر می ایستــد تــن مـی زنـد در امـیـدی روی واپــس مـی کـنـــد
اشـک می بارد و چو باران خـزان خـشـک امـیـدی چـه دارد او جـز آن
هر زمانـی روی واپـس مـی کـند رو بــه درگــاه مــقــدس مـی کـنـد

مولانا علاوه بر این که مرگ را زیبا و شادی آفرین می داند و گور خود را بزم خدا می خواند، به دیگران نیز سفارش می کند که بی هدف بر مزار او حاضر نشوند.

اگـر آیـی به گـور من زیارت تو را خر پشته ام رقصـان نماید
میا بی دف به گـور مـن برادر! که در بزم خـدا غمیگن نشـاید

نویسنده : لیلا ترابی سفیدابی

منابع: 

بشارت ، بهمن و اسفند 1383، شماره 45